iran-emrooz.net | Tue, 05.06.2007, 7:11
٤. ملت سازی، ملت چیست؟
زبان مادری و کیستی ملی
مزدک بامدادان
سه شنبه ۱۵ خرداد ۱۳۸۶
این سخن هابسباوم در باره واژه ملت پیچیدگی این پدیده و دشواری برداشت درست از آنرا بخوبی بازگو می کند:
«فهم و اندریافت همه سویه تاریخ انسان در دو سده گذشته بدون فهم و اندریافت واژه "ملت" با همه واژه ها و واژواره های برگرفته از آن، ناشدنی است» (١).
ما ایرانیان در بکار بردن واژه ملت با دشواریهای ویژه خود روبروئیم، چرا که برداشت ما از این واژه با برداشت پدران و مادرانمان در یکسدو پنجاه سال پیش یکسان نیست. پیش از آنکه سخن در این باره را گسترش دهم، نمونه ای از فرایند دگرگونی درونمایه یک واژه دیگر می آورم تا پرداختن به "ملت" برایم آسانتر شود؛ هر پارسی زبانی دست کم یکبار در زندگیش واژه "مزخرف" را شنیده است و جا و زمان کاربرد آنرا نیز می داند. مزخرف واژه ای عربی و از ریشه زُخرُف، به معنی گوهر است. چنانکه در قرآن نیز این واژه را در سوره ای به همین نام مییابیم (٢). مزخرف در زبان عربی به هر چیزی گفته می شود که به گوهر آراسته باشد. امروز ولی یک پارسی زبان، مزخرف را بجای "چرند" و "پرت و پلا" بکار می برد. از این نمونه ها بسیار می توان آورد که ویژه زبان پارسی نیست و کمابیش در همه زبانها یافت می شود. چنانکه واژه "لیبرال" نیز در آستانه خیزش بهمن و سالهای آغازین پس از آن بجای "بی بند و بار" و "هرهری مذهب" بکار می رفت و امروزه از روزنامه کیهان اگر که درگذریم، به همان درونمایه نخستینش که برگرفته از واژه "لیبر" (آزاد) باشد نزدیک می شود.
ملت، که امروز در زبان پارسی بجای ناسیون لاتینی بکار میرود، از یک نگر واژه ای تازه است. چرا که این واژه تا نزدیک به یکسد سال پیش نه بجای ناسیون، که در در کنار و بجای دین بکار گرفته می شد. نزدیکترین واژه به آنچه که ما امروز از "ملت" درمی یابیم "امت" بود، که برای شناساندن مردمانی با ویژگیهای زبانی و نژادی یگانه بکار می رفت، مانند امت عرب، امت عجم و ... . در سروده ها و نوشته های پارسی از بیهقی و خواجه نظام الملک گرفته تا مولانا و سعدی همه جا ملت در کنار و یا بجای دین و مذهب بکار می رود و هیچگاه برابرنهادی برای ناسیون نبوده است. در اینجا نمونه هائی چند از چامه سرایان ایران می آورم تا سخن شکافته تر شود:
هرچــــــه گــیرد علتی، علت شود / کفــــــــر گیرد کامـــــــلی ملت شود (مولانا)
قبــــــــــلهء مـــــــــلت مسـيح بده / آفـــــــت تــــــــــوبهء نصـــــــــوح بيار (انوری)
اگر گبـــربم و ترســـا و مســــلمان / به هر مــــلت که هستیم از ته ایمان (باباطاهر)
جوری که تو می کنی در اســـــلام / در ملــــــت کافــــــــــری نــــدیــــدم (سعدی)
در ملت مسيح روا نيست عاشقي / او عاشق از چه بود و چرا در بلا فزود (عطار)
و نمونه های از این دست آنچنان فراوان است که می توان دیوان شعری را از آنها پر کرد. در باره واژه ملت و فرایند دگردیسی آن از "دین" به آنچه که ما امروزه از آن درمیابیم، خوانندگان را به خواندن کتاب ارزشمند "مشروطه ایرانی و پیشزمینه های نظریه ولایت فقیه" نوشته دکتر ماشاء الله آجودانی فرامی خوانم. آجودانی به شیوائی و رسائی بیمانندی نشان می دهد که چگونه یکی پنداشتن برداشهای امروزین ما از واژه ها با آنچه که مردمان یکسدو پنجاه سال پیش از آنها در میافتند، ما را در اندریافت و شناختمان از پدیده ها به بیراهه می برد. من در اینجا تنها می خواهم یک نمونه آشکار از ریشه های دینی درونمایه واژه ملت بیاورم و سخن را دنبال بگیرم؛
واژه مرتد را همه ایرانیان بخوبی می شناسند. مرتد از ریشه "ردّ" و به معنی بازگشت است که دینداران از آن "بازگشت از دین" را درمیابند. مرتد بر دو گونه است: مرتد فطری و مرتد ملّی، مرتد فطری کسی است که پدر و مادرش (یا یکی از آنان) در هنگام همبستری (که به پدید آمدن او انجامیده باشد) مسلمان بوده باشند. مرتد ملی ولی از پدر و مادر نامسلمان زاده شده، نخست به اسلام گرویده و سپس از آن رویگردانده است. مرتد فطری خود بخود مسلمان است، چرا که پدر و مادرش بهنگام همبستری مسلمان بوده اند، ولی مرتد ملی خودخواسته به "ملّت اسلام" گرویده است. در اینجا واژه "ملی" تنها و تنها برگرفته از "ملت" به معنی دین است، این واژه را با هیچ دانشی نمی توان به واژه ملت به معنی ناسیون چسبانید.
ملت آنگونه که در دانشنامه "بروکهاوس" آمده، مجموعه ای از گروههای انسانی با ویژگیهایی همگون مانند نژاد، زبان، دین، فرهنگ و تاریخ است که در چارچوب مرزهای سرزمینشان از قدرت سیاسی مستقل برخوردارند. ملت پس از انقلاب فرانسه دیگر تنها با نگاه به توان کنشگری سیاسی یک کشور (کشور-ملت) چه در برابر کشورهای دیگر و چه در زمینه بکارگیری قدرت مستقل سیاسی است که تعریف میشود.
به پرسش آغازین این نوشته بازگردیم، ملت چیست؟ پیشینه بکارگیری واژه ملت در باره مردم آذربایجان در دوران مشروطه گروهی را برآن می دارد که بپندارند در تاریخ ایران "ملتی" بنام ملت آذربایجان، با همان برداشت امروزین از واژه ملت، زندگی می کرده است. من این پرسش را از آنرو برگزیدم که نه تنها در میان نژادپرستان جدائی خواه و قبیله گرایان، که در میان چهره های خردگرا نیز واژه های "ملت" و "کثیرالمله" با دست و دلبازی بکار می روند. آندسته از سازمانهای سیاسی چپ، که چپگرائی شان دچار هیچ دگردیسی و نوگرائی نشده است و هنوز که هنوز است به جهان با چشمان ولادیمیر ایلیچ می نگرند، در دنباله روی نهادینه شده خود از سرزمین شوراها و ادبیات بلشویکی از "ملل" دربند ایران و کشور "کثیرالمله" ایران و حقوق "ملی" و مانندهای آن سخن می گویند. جای افسوس است که حتا کسی مانند دکتر رضا براهنی نیز که زبان ابزار کار و سرگرمی روزانه اوست و خود دانشگاه دیده و پژوهشگر است، در نوشته هایش بارها از "ملت آذربایجان" سخن می گوید و در پشتوانه این نامگذاری در نوشته ای بنام "صورت مسئله آذربایجان؟ حل مسئله آذربایجان؟" می نویسد:« آيا مشروطيت بدون آذربايجان، بدون انقلاب مردم آذربايجان، كه در آن زمان، طبق اسناد موجود در مكتوبات و تلگراف هاي مبادله شده «ملت آذربايجان» خوانده مي شد، امكان داشت به دست بيايد؟» آیا برداشت تلگراف نویسان آن روزگار از واژه ملت همان برداشت امروزین ما بود؟ خواهیم دید که چنین نیست و در همان تلگرافها و نامه ها و دیگر نوشته ها از "ملت کرمان" گرفته تا "ملت تهران " و "ملت ورامین" و حتا در جایی "ملت زرتشتی" هم به چشم می خورد، این ملت ولی آن ملتی که ما می پنداریم نیست. این واژه برای نخستین بار در نوشته های اندیشمندان دوران روشنگری مانند آخوندزاده و کرمانی و رشدیه و طالبوف و دیگران، بروزگار پادشاهی ناصرالدین شاه بود که با این برداشت بکارگرفته شد. همانگونه که واژه "وطن" نیز در چارچوب و راستای زایش ناسیونالیسم ایرانی از درونمایه ای دیگر برخوردار شد. عارف قزوینی می نویسد: «اگر من هیچ خدمت دیگر به موسیقی و ادبیات ایران نکرده باشم، وقتی تصنیف وطنی ساختم که ایرانی از ده هزار نفر، یک نفر نمی دانست وطن یعنی چه. تنها تصور می کردند وطن شهر یا دهی است که انسان در آنجا زائیده شده باشد».
همچنین است واژه "مملکت" که در زبان پارسی بجا و در کنار واژه "کشور" بکار می رود. من یکبار در گفتگوئی با یک شهروند مصری (از آنجایی که شوربختانه آشنائیم به زبان عربی کم است) از "مملکت الجمهوریه مصر العربیه" سخن گفتم که شلیک خنده او را در پی داشت و سپس برایم بازگفت که "مملکه" در زبان عربی تنها به کشور پادشاهی گفته می شود و من از این که مصر را "کشور پادشاهی جمهوری عربی مصر" نامیده بودم شرمگین شدم!
داستان "مملکت آذربایجان" و "مملکت پارس" و "ممالک محروسه ایران" نیز از همین دست است. از دل این واژه های یکسدو پنجاه ساله نمی توان پیشینه ای برای ملت بودن آذربایجانیها و کشور بودن سرزمینشان بدر آورد. ایران را بروزگار پادشاهی قاجاریان "ممالک محروسه ایران" می خواندند. محروسه از ریشه حرس و همریشه با حراست است که در پارسی نگاهبانی خوانده می شود. ولی آیا این "ممالک" کشورهایی با ملتها و شاهان (یا دولتهای) خود بودند؟ خواهیم دید که چنان نبوده است. کشور ایران در آن دوران به چهار مملکت بخش شده بود: 1. مملکت آذربایجان، 2. مملکت کرمان و فارس، 3. مملکت خراسان و سیستان و 4. مملکت اصفهان. در کنار اینها بخشهای دیگری از کشور ایران را نیز "خانات" می نامیدند، مانند خانات هرات، خانات شیروان و گنجه، خانات خیوه و ... . نه مرزهای این "مملکتها" با آنچه که امروز می شناسیم یکی بوده است و نه مردمان آنان به زبانی یگانه سخن می گفتند و نه آنانرا دولتی از آن خود بود که بتوان کمترین همانندی میان آنها و برداشت نوین و امروزین با واژه "ملت" یافت. مملکت نیز در آن روزگار مانند ملت یک معنی یگانه و شناخته شده نداشت، گاهی در یک نوشته هم ایران، هم آذربایجان مملکت نامیده می شوند، گاهی ملت همزمان درباره "همه مردم ایران" "مردم یکی از همان ممالک" و گاه نیز تنها برای پیروان یک دین بکار می رود. این از ویژگیهای دوران گذار است. در دهه های روشنگری واژه ها نیز دگرگون می شدند و درونمایه ای دیگر می یافتند. پس پافشاری بر ملت خوانده شدن این یا آن قوم، یا به مملکت نامیده شدن این یا آن بخش از کشور ایران در یکسدو پنجاه سال گذشته و رسیدن به این سخن که ما در ایران نه با "قومهای" سازنده یک ملت، که با "ملتهای" سازنده یک "کشور کثیرالمله" (به گفته قبیله گرایان) روبروئیم، یا از سر نا آگاهی است و یا در راستای آنچه که در دانش جامعه شناسی تاریخ "ری آرکائیزاسیون" (٣) نام گرفته است:
پیشینه سازی.
دنباله دارد ....
خداوند دروغ، دشمن و خشکسالی را از ایران زمین بدور دارد
بهار هشتاد و شش
مزدک بامدادان
.(JavaScript must be enabled to view this email address)
Nationen und Nationalismus, Mythos und Realität, Eric Hobsbawm, 2. Auflage 2004 .1
2. وَزُخْرُفاً وَإِن كُلُّ ذَلِكَ لَمَّا مَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَالْآخِرَةُ عِندَ رَبِّكَ لِلْمُتَّقِينَ. سوره الزخرف، آیه 35
Rearcaization .3