iran-emrooz.net | Fri, 18.05.2007, 12:43
فرقه گرایی را فراموش کن
علی محمد طباطبایی
.(JavaScript must be enabled to view this email address)
1 ـ داستان سرگشتگی روشنفکران دینی در ایران خودش به یک ماجرای پیچیده و عجیب تبدل شده است و هیچ کس نمی داند که بالاخره به کجا منتهی می شود. چیزی که هست تا همین جای کار آنها به گروه ها و جریان های بسیار متفاوتی از هم تقسیم شده اند، با این وجود نقطه ی مشترک میان همه ی آنها البته همان دین است ـ و در این مورد بخصوص اسلام. البته اصطلاح روشنفکر دینی که از طرف بعضی متفکرین سکولار ما اصطلاحی متناقض نما و غیر ممکن خوانده شده است حقیقتا آنقدر ها هم که لازم است روشن و گویا نیست. گویا نیست زیرا رابطه ی آنها با دین به طور کل و با اسلام به طور اخص با چنین واژه ای بیان نمی شود. صفت بارز یا وجه ممیزی یک روشفنکر دینی، دینی بودن او است یا روشنفکر بودنش؟ مشکل دیگر روشن نبودن پاسخ این پرسش است که آیا متفکرین اصلاح طلب ایران را باید بخشی از آنها به حساب آورد یا باید آنها را در طبقه ی مخصوص به خودشان جای داد. شخصی مانند دکتر صادق زیبا کلام روشنفکر دینی است، از اصلاح طلبان روشنفکر و روشنگر است یا به لحاظ مواضع مخصوص به خود و جالب توجهش با هردوی این ها فاصله ی معنا داری را حفظ کرده است؟ در باره ی دکتر زیدآبادی چه باید گفت؟ راستی رابطه ی ملی مذهبی ها با روشنفکران دینی چیست و آیا بعضی از آنها را نباید از جمله روشفنکران دینی به حساب آورد؟
2 ـ آن مقدمه برای این بود که به راستی من نمی دانم جایگاه اکبر گنجی در طیف اصطلاح طلبان و روشنفکران دینی در کجا است؟ حتی قبل از این که او به خارج بیاید ویژگی های خودش را داشت. در میان تمامی نوشته ها، مصاحبه ها و مقاله های کوتاه و بلندش من هرگز او را یک اسلام گرای متجدد ندیده بودم. از نوشته های او من هرگز این احساس و برداشت را نداشتم که دارم مطالب بیرون آمده از ذهن یک انسان دینی ومسلمان را می خوانم ـ و البته این واقعیت در مورد بعضی دیگر از کسانی که خود را بخشی از روشنفکران دینی می دانند صادق است. آنها نه به این دلیل دینی شده اند که در دین نکته های بدیع و ضروری برای نجات انسان ها یافته اند، بلکه به این علت که مسلمان زاده شده اند و در خانواده ای متعهد به آداب و سنت های اسلامی رشد کرده و با اسلام آغاز به شناخت خود و جامعه ی اطراف نموده اند. اما با گذشت زمان دریافته اند که اندیشمندان دیگر و غیر مسلمانی هم بوده و هستند که بدون شناخت نظریه های آنها تبیین درستی از وضعیت سیاسی و اقتصادی جهان و شناخت اصولی از جامعه ی خود و یافتن راه های علاجی برای بیماری هایش تقریبا غیر ممکن است. قبل از انقلاب تعداد آنها البته چندان زیاد هم نبود. مارکس، انگلس، لنین، سارتر، کامو و چند تایی دیگر برای شناخت بیشتر و دقیق تری از جهان کفایت می کرد. پس از انقلاب و به مرور با کشف دموکراسی و جامعه مدنی ابتدا به کندی و سپس با سرعتی بیشتر تعداد آنها بسیار فزونی گرفت. تا قبل از این دوره سخنی از روشنفکران دینی نبود، اما در این ده پانزده سال گذشته هر روشنفکر ایرانی که ارادتی به دین دارد روشنفکر دینی به حساب می آید.
3 ـ اما رابطه ی روشنفکران دینی با سکولاریسم و جدایی دین از حکومت چیست؟ همانگونه که شاید در دوره ی قبلی در میان مخالفین مذهبی بودند کسانی که مالکیت خصوصی را قبول نداشته و بر این باور بودند که در اسلام واقعی مالکیت اشتراکی است و از این بابت به مارکسیست ها بسیار نزدیک می شدند، امروز نیز درمیان این روشنفکران دینی کسانی هستند که به طور کامل به جدایی دین از حکومت باور دارند. هرچند تعداد آنها بسیار اندک است اما چنین اشخاصی را می توان در میان آنها یافت. اکبر گنجی یکی از همین ها است که حتی اگر باور به چنین جدایی را با صراحت در سخنان یا نوشته هایش ذکر نکند، اما خواننده ی هوشیار از میان اشاره ها و کنایات و نکته های او به سهولت درک می کند که این فرد اعتقادی به حکومت دینی ندارد. به عبارت دیگر گنجی را نمی توان در همان طبقه ای قرار داد که مثلا خاتمی را یا وزیر فرهنگ پیشین او دکتر مهاجرانی را. گنجی در این آخرین نوشته ی خود « عریانی و بی چادری جمهوری اسلامی » تا به آنجا پیش می رود که به روشنی واجب بودن حجاب اسلامی را انکار کند. از یک طرف می گوید که حجاب مربوط به آن بخش از قوانین اسلامی است که با زمان تغییر می کنند. از طرف دیگر در انتهای مطلب خود اشاره می کند که برداشت از آیه های مربوطه در قرآن به طریقی که تا به امروز درک شده اشتباه است.
4 ـ اما شیوه ی بررسی و برخورد گنجی به مطالبی که می خواهد آنها را در برابر چشمان ما بشکافد و حقایق جدیدی را در باره ی آنها در اختیار ما بگذارد تا حدی عجیب و نوظهور است به طوری که خواننده ی هوشیار در بعضی از قسمت ها و در مورد بعضی از استدلال های او به درستی درک نمی کند که منظور او نیش وکنایه است یا به راستی استدلال منطقی و عقلانی؟ مثلا در مقاله ی مورد نظر از ایشان روشن نیست که بالاخره بانک ها باید در نظام مورد نظر او وجود داشته و همچنان از طریقی که در همه جای جهان معمول است و گنجی آن را سیستم ربوی می نامد به کار خود ادامه دهند یا باید برچیده شوند. روشن نیست که او هنوز هم معتقد است که مسلمان باید مطابق با همان روش 1400 سال پیش نماز بخواند یا چون زمانه دیگر عوض شده نماز هم باید شکلش عوض شود و یا اصلا مانند حجاب اسلامی کنار گذاشته شود. گنجی می گوید که هیچ دلیل عقلانی برای ولایت فقیه وجود ندارد. اگر به کار بردن معیار عقل برای او تعین کننده است، پس برای بسیاری از دستورات دینی در اسلام و غیر اسلام که هیچ توجیه عقلانی وجود ندارد چه باید گفت؟ گنجی که بدون یافتن دلایل عقلانی قاعدتا نمی خواهد نکته ای را جاهلانه بپذیرد در مقاله ی آخرین خود (عریانی و بی چادری . . .) چند سطر پائین تر از جایی که به نبود دلایل عقلانی برای ولایت فقیه معترض است در باره ی نماز یکمرتبه دچار تب تند رمانتیک می شود و به جای سخنان منطقی به احساسات شاعرانه و دینی پناه می برد و از رابطه محتاج و مشتاق، عاشق و معشوق، عابد و معبود سخن می گوید اما هیچ اشاره نمیکند که چگونه اعمال مکانیکی از پیش تعین شده به زبان عربی می تواند به قول خودش دیالوگ میان انسان و خدا باشد؟ و باز فراموش می کند این پرسش را مطرح کند که چرا و به چه دلیل مسلمان باید 5 بار در شبانه روز نماز بخواند و آنهم با آن شکل و شیوه ای که می دانیم و نه مثلا 7 بار؟ چرا نماز مغرب 3 رکعت و نماز عشا 4 رکعت باید باشد؟ اگر به کار گرفتن عقل و منطق در درجه ی اول قرار دارد، از دین چیز چندانی باقی نخواهد ماند.
5 ـ خواننده ی نکته سنج نوشته های گنجی ممکن است این پرسش را از خودش مطرح کند که اگر دین باید از حکومت جدا باشد، اگر زمانه زمانه ای است که بسیاری از احکام اسلامی را باید تعطیل کرد و از جمله حجاب را که در تمامی کشورهای اسلامی و هر کجا که مسلمانی یافت می شود بخشی جدانشدنی از سنت و فرهنگ و دین او تلقی شده، دیگر از دین ـ و در اینجا از اسلام ـ چه چیزی باقی می ماند که ارزش متعهد ماندن به آن را داشته باشد؟ چرا هنوز هم کسانی یافت می شوند که ادعا کنند راه حل مشکلات ایران در دست آنها است، کسانی که خود را روشنفکر دینی می خوانند و قاعدتا دین باید در هر حال بخش جدانشدنی از افکار و اندیشه های آنها باشد؟ چگونه است که هرچه نکته ی مترقی و جدید است را به سهولت از اندیشه ها و فرهنگ های بیگانه برداشت می کنند و خود را محق می دانند که آنها را بخشی از افتخارات و امتیازهای خودشان بدانند و با دانستن آنها به دیگران فخرفروشی کنند اما بازهم همان دیگران هستند که گویا در حل معضلات خود انگشت به دهان مانده اند و شاید منتظر حل معضلات خود توسط این روشنفکران دینی هستند. در همین خصوص مطلب بسیار جالب توجهی را باید از یوسفی اشکوری یکی دیگر از روشنفکران دینی نقل کنم که همین تازگی ها در یک سخنرانی اظهار شده است. وی در سخنرانی به مناسبت سالگرد محمد تقی شریعتی که روزنامه ها عنوان جالبی هم برای آن پیدا کرده بودند (نواندیشی دینی راه نجات جوامع اسلامی) می گوید: « در سال های اخیر به مبنای درون دینی توجه زیادی نشده و بیشتر از دید فلسفی، هرمنوتیک و بحث های جدید و برون دینی به آن توجه شده است. مبنای قرآنی بسیاری از حرف هایی که روشنفکران دینی می زنند دقیقا روشن نیست و اصلا توجه زیادی به قرآن نمی کنند که این یکی از کاستی هایی است که باید به آن پرداخته شود ». معنای دیگر سخن آقای اشکوری این است که در این سال های گذشته هر چه آنها گفته اند و به توسط آنها برای خود اعتباری کسب نموده و طرفدارانی پیدا کرده اند نکته های اساسی بوده است که از بیرون از اسلام اقتباس شده. زمانی که سوسیالیسم و فلسفه ی اصالت وجودی مطرح بود ادعا می شد اسلامی که کمتر از آنها باشد دیگر کاربرد ندارد و باید آنها را به طریقی از اسلام بیرون کشید. حالا نوبت به حقوق بشر و جامعه مدنی است و در این میان هم البته بعضی مشخصه هایی که همیشه با اسلام بوده ولی امروز مزاحم هستند را باید کنار گذارد.
6 ـ شخص تیز هوش فقط به این اکتفا نمیکند که بداند کدام یک از قوانین اسلام مربوط به گذشته است و دیگر نباید اجرا شود، بلکه می خواهد بداند که کدام یک از قوانین اسلامی هستند که تا به امروز به اجرا گذارده نشده بودند (زیرا هنوز آن روز بخصوص نرسیده بوده) و حالا نوبت به اجرای آنها رسیده است. گنجی در این خصوص هیچ چیزی برای گفتن ندارد چون چنین قوانینی که برای روزگار ما نوشته شده و هنوز به مورد اجرا گذارده نشده باشند وجود هم ندارند. ما یک جور قانون اسلامی بیشتر نداریم که برای دیروز و امروز و فردا است و این که گفته شود این قوانین (مثلا سنگسار) دیگر مربوط به زمانه ی ما نیستند مساوی است با گفتن این که آنها به درد نخور هستند و شکی ندارم که یک روشنفکر در درون خودش و با خودش که هست اعتراف خواهد کرد که آنها حتی در گذشته نیز به درد نخور بودند. اگر مجازاتی به دردناکی و شقاوت سنگسار بد است برای همیشه بد است. حتی در خوشبینانه ترین حالت ترجمه ی احکام سنتی اسلام به مجارات هایی که امروزه قابل قبول باشد قاعدتا نمی تواند شدت و بینش به کار رفته در آنها را تغییر دهد، بلکه شکل و شیوه ها باید عوض شود. یعنی مثلا به جای بریدن دست دزد باید چنان مجازتی در نظر گرفت که کاملا با تاثیر بازدارنده ای که از آن در گذشته انتظار می رفت مساوی باشد. شکل ها فقط می توانند عوض شوند و محتوا باید همان باقی بماند، در غیر این صورت هر قومی اسلام را به میل خود تعبیر و تفسیر می کند و به مسیر مورد نظر خودش می برد و این هم البته در نهایت معضلات خودش را دارد که بعدا به آن اشاره می شود.
7 ـ خلاصه ی مطلب این که روشنفکری دینی یک توهم است و آن هم از نوع دردسرسازش. تعداد کسانی که در کنار گنجی معتقد باشند حجاب معمول اسلامی دوره اش دیگر سپری شده است یا برداشت از آن از همان ابتدا غلط بوده و بعضی احکام دیگر اسلامی هم هستند که باید دیگر تعطیل شوند شاید حتی به تعداد انگشتان یک دست هم نمی رسد. قرن ها و قرن ها است که میلیون ها مسلمان شکل کمابیش مشابهی از لباس و پوشش سر زنان خود را حفظ کرده و ادامه داده اند و هزاران متخصص و فاضل دینی که کارشان خواندن و بررسی متن های دینی بوده متوجه این نکته ها نشده اند اما یک گنجی که کانت و هابرماس را از بر شده است حالا می خواهد به آنها بیاموزاند که تا به حال در اشتباه بوده اند. از زمان دکتر شریعتی تا همین امروز روشنفکران دینی هیچ نکته ی بدیع و جذابی که از دل اسلام بیرون کشیده باشند برای عرضه نداشته اند، بلکه کارشان در قالب اسلامی درآوردن مطالب روز جهان بوده. یقینا برای این که امروزی باشیم و خود را با جامعه ی جهانی همسو کنیم نیازی به کنار گذاردن دین به طور کل نداریم، فقط کافی است که دین را به یک امر خصوصی تبدیل کنیم و به سخن دیگر در راه حل یافتن برای مشکلات اجتماعی کاری به کار دین نداشته باشیم.
8 ـ اما اگر بدبختانه من دچار اشتباه شده و تعداد این قبیل روشنفکران دینی بسیار زیاد است آنگاه باید خود را با یک خطر جدی آماده کنیم. این ادعا که حجاب معمول اسلامی دوره اش گذشته یا از همان ابتدا دچار بدفهی شده و این که احکام و قواعد دیگری هم هستند که باید تعطیل شوند گرچه ممکن است در میان بعضی از روشنفکران سکولار و جوانان ایرانی طرفدارانی هم پیدا کند، اما چنین بینشی در نظر بخش قابل توجه و اصلی جامعه دینی نوعی ارتداد تلقی خواهد شد. برای مسلمان های متعصب پذیرش کسانی که کلا به هر دلیل توجهی به دین ندارند به مراتب آسان تر است تا افرادی که در دین آنها دست به نوآوری می زنند. نه تنها نباید این گونه ادعاهای امثال گنجی از طرف روشنفکران غیر دینی مورد پشتیبانی قرار گیرد که آنها وظیفه دارند خطر یک فرقه گرایی جدید و شبه جنگ داخلی را به همه گوشزد کنند. فرقه گرایی در ده سال اول انقلاب به اندازه ی کافی قربانی گرفته است. تصورش را بکنید که اگر هر گروهی در ایران بخواهد یک مدل از اسلام را تبلیغ و پیاده کند چه قیامتی به پا خواهد شد و چقدر از انرژی جامعه به جنگ های کلامی و واقعی میان آنها صرف می شود آنهم بدون هرگونه نتیجه ای.
9 ـ حیفم می آید که حد اقل به یک بی انصافی آقای گنجی در این پایان سخن اشاره نکنم. دیدگاه گنجی به آتاتورک در مقاله ی مورد نظر کاملا منفی است. گرچه آتاتورک هم اشتباهات و سطحی نگری ها و منفعت طلبی های خودش را داشت اما در این که او را باید معمار اصلی ترکیه امروز بدانیم تردیدی وجود ندارد. از طرفی آقای گنجی بدون کمترین دلخوری و حتی با افتخار از موضع حزب عدالت و توسعه دفاع می کند اما به این مطلب توجه ندارد که وجود چنین درک و بینش بی نظیری از اسلام و این که آنها سکولاریسم را پذیرفته اند بدون اصلاحات آتاتورک غیر ممکن می بود (کینه ی گنجی حتی باعث می شود که او از یک سخن آتاتورک در این باره که حجاب مال عصر وحشی گری است به این برداشت غلط برسد که آتاتورک نیمی از جمعیت کشورش یعنی زنان را که هنوز هم حجاب بر سر دارند وحشی خوانده است. از آن مقدمه کجا چنین نتیجه ای می توان گرفت؟!). به راستی اگر آقای گنجی بر این بارو است که دوره ی حجاب دیگر سپری شده است یا برداشت از آیه های مربوطه در قرآن در باره ی حجاب از همان ابتدا دچار بدفهی شده چگونه ممکن است به این نتیجه گیری برسد که با حجابی با بی حجابی برابر است و هردوی آنها باید آزاد باشند. اگر با حجاب ها دچار درک غلط از اسلام شده اند بی تفاوتی روشنفکر دینی در این مورد چه توجیهی دارد؟ در واقع او دیگر نباید از ناخرسندی بخش زیادی از مردم ترکیه از حجاب همسر رئیس جمهور احتمالی خود خشمگین شود. حجاب این خانم از روی عقیده است، اما عقیده ای که به باور گنجی مبنای درستی ندارد، پس قابل دفاع هم نمی تواند باشد.
10 ـ من در نظر داشتم که مطلب خود را با پاسخ کوتاهی به نقد آقا (یا خانم) سلامت کاظمی که به مطلب قبلی من واکنش نشان داده بودند ( و از این بابت از ایشان بسیار سپاسگزارم که فرصتی را به این کار اخصتاص داده و باعث شده اند که مطلب بیشتر شکافته شود) به پایان برم، اما مطلبی که همین امروز به امضای آقای ایرج ارجمند راد در ایران امروز منتشر شد و از موضع من در این بحث دفاع کرده بود به حد کفایت تمامی نکته های لازم را بیان کرده است.