iran-emrooz.net | Thu, 26.04.2007, 9:07
بخش سیزدهم
مشکلات فرهنگی ناامنی، بدگمانی و ضعف همکاری در ایران
دکتر مهرداد مشایخی
|
.(JavaScript must be enabled to view this email address)
اعتماد: شکلی از سرمایه اجتماعی
جامعه ایران، امروز در چه موقعیتی قرار دارد؟ ویژگیهای فرهنگی، از جمله دوگانه بدگمانی / اعتماد، چه نقشی در تحولات امروز بازی میکنند؟ اگر از «اعتماد» سخن میگوییم دقیقا چه در ذهن داریم؟ به که باید اعتماد کرد و در کدام روابط میباید همچنان بدگمان بود؟ آیا میتوان اعتماد را از «بالا» ـ از طریق حکومت ـ ایجاد کرد؟ و بسیاری پرسشهای دیگر از این دست.
بهعنوان مقدمه باید اشاره کنیم که مفهوم «سرمایه اجتماعی» از نوشتههای جیمز کولمن (Coleman)، جامعهشناس، بر میخیزد. سرمایه اجتماعی به مجموعه منابع اجتماعی که در اختیار افراد است اشاره دارد. آنها هنگام تصمیمگیریها و اقدام به عملهای مهم از این منابع یاری میگیرند. نمونه بارز سرمایه اجتماعی، شبکه مناسبات اجتماعی و حس اعتمادی است که افراد نسبت به یکدیگر دارند.
مثالهایی که کولمن در این مورد به دست میدهد یکی نمونه انجمن اعتباری (گردشی) در جوامع آسیای جنوب شرقی بود. این انجمنها که بر مبنای رابطه اعتماد میان شرکتکنندگان در انجمن ایجاد شده بود اجازه میداد که افراد، به شکل نوبتی یا گردشی از اعتبارهای انباشت شده استفاده کنند.
مثال دیگر، بازگشت موقتی مهاجران به سرزمین پدریشان و احساس امنیت و اعتمادی است که آنها نسبت به هممیهنان خود دارند. در حالی که آنها در اروپا و یا ایالات متحده آمریکا که تابعیت آن را پذیرفتهاند و از لحاظ حکومت قانون امنیت رسمی بیشتری نیز حاکم است، الزاما چنین احساسی ندارند. مفهوم «سرمایه اجتماعی» عمدتا بر رابطه اعتمادآمیز میان شهروندان استوار است و کاری به رابطه میان مردم و حکومت ندارد.
مرگ جیمز کولمن مانع از آن شد که وی پژوهشهای غنیتری با مددگیری از این مفهوم انجام دهد. خوشبختانه این مهم بر عهده رابرت پاتنام (Putnam)، علوم سیاسیدان آمریکایی، افتاد. وی در یک پژوهش گسترده در ایتالیا موفق شد نشان دهد که کارکرد حکومتهای محلی در ایتالیا در آن نواحی که سنتهای مدنی و اعتماد مدنی قویتر و ریشهایتر بودند، با موفقیت بیشتر و با رضایت اجتماعی بیشتری همراه بوده است.
این بحث امروز به طور فزایندهای رو به گسترش است و تاثیر اعتماد در توسعه جامعه مدنی، دموکراسی، رشد اقتصادی و توسعه سیاسی موضوع پژوهشهای عالمانهای در سالهای اخیر بوده است. از جمله از اثر مشهور پاتنام در مورد ایالات متحده به نام «تنهایی بولینگ بازی کردن: سرمایه اجتماعی رو به کاهش آمریکا» میتوان نام برد. پاتنام بر این باور است که در دهههای اخیر، در آمریکا، عامل اعتماد میان گروههای شهروندی تنزل داشته است و یک شاخص آن کاهش تعداد افرادی است که با یکدیگر و به صورت تیمی بولینگ بازی میکردند. البته این کاهش، در سایر حوزههای جامعه مدنی نیز به چشم میخورد.
تحقیق دیگری نشان داده است که در سال ۱۹۶۰ میلادی ۵۸ درصد آمریکاییها، به عبارت «بیشتر انسانها قابل اعتماد هستند» پاسخ مثبت میدادند. اما در سال ۱۹۹۵ تنها ۳۵ درصد این عبارت را تایید کردهاند.
همچنین فرانسیس فوکویوما، محقق آمریکایی، در نوشتهای به بررسی رابطه میان اعتماد («هنر پیوستگی» یا Association) و پیشرفت اقتصادی در فرهنگهای گوناگون پرداخته است. او نشان داده است که در کشورهایی که به زعم او در رده «سطح بالای اعتماد» (High trust) هستند، نظیر ژاپن و آلمان، هم اقتصاد و هم سیاستورزی از کارآیی بیشتری برخوردارند (فرانسیس فوکویاما، اعتماد).
مبحث اعتماد در ایران
تنها در سالهای اخیر بوده است که کتابها و مقالاتی در این مورد در ایران انتشار یافتهاند. تا آنجا که به آثار منتشر شده بر میگردد، نگارنده از پژوهش مشخصی که در مورد جامعه ایران باشد بیاطلاع است. ولی در مورد حس بیاعتمادی و سوءظن معدود آثاری وجود دارند. شاید یکی از اولین پژوهشهای متکی بر آمار در این زمینه از سوی ماروین زونیس، علوم سیاسیدان آمریکایی، در اواخر دهه ۱۹۶۰ میلادی، در ایران، زیر نام «نخبگان سیاسی ایران» انجام گرفت.
زونیس طی مطالعات خود به این نتیجه رسید که بدگمانی (mistrust) یک «شیوه ارتباط میان فردی» در ایران است که هم در میان نخبگان سیاسی حاکم و هم در میان مخالفان رژیم شاه حضور دارد. زونیس، این خصلت فرهنگی را یک ساز و کار روانشناختی جمعی برای مقابله با حوادث و نیروهای غیرقابل پیشبینی میداند.
اگر نتیجه اعتماد کردن را از یک سو، منفعت ناشی از همکاری، و از سوی دیگر خطرها و صدمات احتمالی (از سوی طرف مقابل) بدانیم، طبیعی است که در جوامع پیشرفته مدنی اکثریت شهروندان به منافع ناشی از اعتماد کردن و همکاری بیشتر باور دارند تا جوامعی که، فوکویاما آنها را «سطح نازل اعتماد» (low turst) خطاب میکند. اگر ایران را نمونهای بارز از گروه اخیر بدانیم در آن صورت توضیح ماروین زونیس بیشتر معنی پیدا میکند. او مشکل جامعه ایرانی را «عدم توانایی ایرانیان در حساب کردن روی دیگران و احساس اطمینان کردن به معنی رفتار دیگران» میداند؛ که این طبعا متاثر از عوامل تاریخی جامعه شناختی است که پیشتر به آنها اشاره کردیم. مساله اعتماد / بی اعتمادی بیش از هر عرصهای در (ضعف) شکلگیری و انکشاف جامعه مدنی ایران اثرگذار بوده است. همان طورکه به کرات اشاره کردیم سنگ بنای جامعه مدنی را تشکلها، جمعیتها، اتحادیهها، اصناف، سازمانهای غیر دولتی، احزاب سیاسی (جدا از حکومت) و... تشکیل میدهند. در فقدان اعتماد مدنی که افراد با سلایق، منافع و خواستهای مشابه را به همکاری داوطلبانه جلب کند طبیعی است که جامعه مدنی شکل نخواهد گرفت.
ممکن است گفته شود با وجود حکومت خودکامه و مداخلهگر البته جامعه مدنی شکل نخواهد گرفت. شکی نیست که در این گفته حقایقی وجود دارد ولی نه تا به آن حد که سرپوشی بر نقص فرهنگی ما بگذارد. این جنبه از فرهنگ ایرانی (عدم تمایل قوی به همکاری) محتاج تحول و دگرگونی است. حکومت نمیتواند تمامی عرصههای فعالیت گروهی و جمعی را به ویژه اگر تهدیدی سیاسی نباشند یکسره نابود کند. نه در گذشته چنین بوده و نه امروز چنین است.
همین امروز، در شرایط حاکمیت اقتدارگرایان بنیادگرا، معلمان و کارگران و زنان و دانشجویان و روشنفکران (در سطح معدودی) تشکلهایی را ایجاد و حفظ کردهاند ولی ما در صدها عرصه اجتماعی و فرهنگی و زندگی روزمره، در مقابله با مشکلاتی نظیر ترافیک، آلودگی هوا، خدماترسانی شهری، ناامنی اجتماعی، کمک به فقرا، مقابله با حیف و میل در مصرف آب و دهها معضل و مشکل دیگر، که برخی ناشی از سیاستهای دولت و برخی نیز متاثر از کج رفتاری گروهی از شهروندان است، چقدر به فعالیت جمعی و متشکل روی آوردهایم؟ از طرفی، خودمان کمتر «جلو» میافتیم تا فعالیتی را سازماندهی کنیم؛ چه آن که با زخم زبانهای اطرافیان خوب آشنا هستیم:
«فلانی، عشق ریاست دارد!»، «این یارو از کجا پیدایش شد!»، «اصلا شما این بابا رو می شناسیدش!؟»، «مگر مصلح اجتماع هستی!؟»، «به تو چه مربوط، زندگیتو بکن!» و دهها عبارت و ضربالمثلهای عامیانه از این دست.
اگر دیگری هم پا جلو گذارد، خودمان، همین «نقل و نبات»ها را نثار او میکنیم! میبینید که تمامی اینگونه رفتار و گفتارها متاثر از نقش حکومت نیست و، دست کم، بخشی از آن «از ماست که بر ماست». از منظر فرهنگی، چگونه میتوان این انفعال در کوششی جمعی را توضیح داد؟
اول، همان حس بیاعتمادی به دیگران است. نمیدانیم که در این اقدام به همکاری، چه نفعی عایدمان میشود و در عین حال چه خطرها و زیانهایی متوجهمان خواهد بود. همه چیز مبهم و غیرقابل پیشبینی است. اگر طرف «کلک» زد چه؟
دوم، اگر هم به همکارانمان اعتماد داشته باشیم، آیا توانایی پذیرش و هضم موفقیت آنها را داریم؟ در این باره بیشتر تعمیق کنیم. آیا در فرهنگ مسلط ایرانی، به ویژه در روابط درون گروهی، موفقیت دیگران معمولا با تشویق و حمایت مواجه میشود و یا با بخل و حسادت و ارزش کار او / آنها را پایین آوردن؟ بنابراین، اگر هم دری به تختهای بخورد و درگیر یک کوشش جمعی شویم، تازه، باید مطمئن شویم که «برنده» نهایی «او» نیست! نتیجه آن که حتی اگر فعالیتی نیز آغاز شود پابرجا و دیرپا نخواهد بود. از آنجا که فرصتها و امکانات ترقی در چنین جوامعی همواره در اختیار اقلیتی کوچک بوده است، توده مردم ناچار بودهاند که با بیفرصتی، کمبود منابع، و افق دیدهای محدود خو گیرند. در چنین شرایطی، اطرافیان نیز نباید چندان از تو فاصله گیرند و «بالا» روند؛ زیرا در تعادل روابط گروهی و همبستگی جمعی خلل ایجاد میکند. پس اگر «دیگری» به دلیلی از «حد و مرزهایش» فاصله گرفت و یا به اصطلاح خیلی «دور گرفت» با پاتکی کلامی و به کارگیری ساز و کارهای ایجاد احساس شرم و گناه میباید او را سر جایش نشاند! برعکس، در جوامعی که امکان پیشرفت و موفقیت برای بخشهای وسیعی موجود باشد و امکان ارتقای اجتماعی (upward social mobility) نیز چشمگیر باشد، چنین ساز و کارهای فرهنگی بسیار ضعیف هستند.
سومین دلیل، عدم حمایت قانون از قرار و مدارهای درون یک گروه و تشکل است. از آنجا که در ایران حکومت قانون وجود ندارد اصولا هر نوع قراردادی میان افراد که ضابطه اصلی جامعه مدرن است ـ جنبه پایدار و قابل اتکایی ندارد و در اساس قابل «خرید» است. کافی است که یکی از مشارکت کنندگان در حرکت گروهی ارتباطاتی با «بالا» داشته باشد. آیا در چنین شرایطی قوانین قابل اتکا هستند؟ طبعا خیر.
به همین دلایل است که علیرغم تحولات صنعتی، میزان شهرنشینی، میزان سوادآموزی و تحصیل، ارتباط گستردهتر با رسانههای جمعی و بسیاری شاخصهای دیگر نوگرایی (modernization)، محتوای فکری ـ فرهنگی مدرنیته (از جمله رفتار مدنی و حس اعتماد مدنی) کمتر دچار تحول شده است. البته این اظهارنظر تا زمانی که از طریق نظرسنجیهای علمی و پژوهشهای جامعهشناختی تایید نشود تنها یک فرضیه است که بر پایه مشاهدات و شواهد اولیه بنا شده است.