iran-emrooz.net | Wed, 18.04.2007, 10:57
شهرام فرزانهفر
.(JavaScript must be enabled to view this email address)
جان وين (۱۹۷۹-۱۹۰۷) يکی از بازيگران مشهور هاليوود است که در تبلیغ افسانهی "غرب وحشی" در قرن نوزدهم و افرادی مانند بوفالوبيل نقش مهمی داشت. او که يک دستيار صحنه بود، توسط جان فورد کشف شد و بعد از بازی در فيلم دليجان در ۱۹۳۹ تبديل به يک ستاره مشهور شد. جان وين بازيگر نقش مردان پرقدرت و سرسخت و کم حرف بود و اکثراً در حماسههای وسترن با کارگردانهايی مانند جان فورد و هاوارد هاوکس همکاری میکرد. او در چندين فيلم درباره جنگ جهانی دوم نيز بازی کرد.
اواخر دسامبر ۱۹۶۵ رئيس جمهور وقت آمريکا لیندن جانسون نامهای* از جان وين که تا آن وقت بیش از۱۴۰ فيلم جنگی و بيشتر وسترن بازی کرده بود، دريافت میکند:
* ”Dear Mr President! When I was a little boy, my father told me that if you want to get anything done, see the top man--- so I am addressing this letter to you.”
...”Some day soon an American motion picture will be made about Vietnam. Let’s make sure it is the kind of picture that will help our cause throughout the world…We want to tell the story of our fighting men in Vietnam with reason, emotion, characterization and action. We want to do it in a manner that will inspire a patriotic attitude on the part of fellow Americans--- feeling which we have always had in this country in the past during times of stress and trouble.” ”extremely important that not only the people of the United States but those all over the world should know why it is necessary for us to be there.”
آقای رئیس جمهور!
وقتی من پسربچهای بودم، پدرم به من گفت، اگر میخواهی کاری انجام بشود با کسی که در رأس کار هست حرف بزن. برای همین این نامه خطاب به شماست.
همین روزها یک فیلم سینمای آمریکائی، در باره ویتنام ساخته خواهد شد. بگذارید مطمئن شویم که این فیلم از نوعی است که به اهداف ما در سراسر جهان کمک خواهد رساند...
مامیخواهیم داستان مردان مبارزهمان در ویتنام را با دلیل، عواطف، شخصيت پردازی و ایجاد هیجان (action) بیان کنیم.
مامیخواهیم این کار را به شکلی انجام دهیم که موجب برانگیختن احساسات میهنپرستانهی مردم آمریکا شود.
این احساسات میهنپرستانه را ما همواره در دورههای سخت و پرمشقت تاریخ کشورمان داشتهایم.
موضوع بسیار مهم این است که نه فقط مردم آمریکا بلکه مردم جهان لزوم حضور ما در آنجا (جنگ ویتنام**) را دریابند.
(ترجمه تحت الفظی)
حاصل آن نامه، فیلم کلاه سبزها The Green Berets به بازیگری و کارگردانی جان وین شد. فیلمی که آشکارا تبلیغاتی، و به نفع توجیه جنگ ویتنام و آرایش چهرهی کریه این جنگ نابرابر بود.
آنچه کاوبوی آمریکایی جان وین میدانست این بود که جنگ ویتنام، جنگی مردمی نبود و میباید که نظر افکار عمومی نسبت به آن تغییر نماید و نه تنها آمریکائیها که همهی مردم جهان باید بفهمند و توجیه شوند که به چه علت حضور آمریکا در ویتنام ضروری است...
همانطور که میدانیم، دلیل سیاسی اینگونه جنگهای تبلیغاتی از طریق ساختن و نمایش فیلمهایی در این ردیف، این است که با ساختن یک دشمن فرضی، (که بنابه شرایط روز میتواند کمونیسم، خطر"طاعون زرد" موجودات فضائی، تروریسم، و این روزها بنیادگرائی اسلامی باشد) در میان افکار عمومی غرب رعب و وحشت ایجاد شود و بعد دولتهای توانمند غربی "امنیت" را با هزینهی خود مردم "کشورهای ضعیف" به دولتهای آنها بفروشند.
خشایارشا (سمت راست) و فرمانده اسپارتی
و اما در زمان حاضر میتوان به فيلم پرسرو صدای ۳۰۰ اشاره کرد. من در بارهی تحریفهای تاریخی که این فیلم به آن پرداخته بحث زیادی ندارم و آن را وا میگذارم به عهدهی کارشناسان تاریخ و احساس مسئولیت آنها نسبت به برخورد با دستهایی که پشت تهیه آن است. گفته میشود یا انتظار میرود که این فیلم بیشتر تخیلی ”Science fiction” باشد تا فیلمی تاریخی.
تخیلی یا غیر تخیلی، به هر حال فیلم ۳۰۰ فیلمی است به تمام معنا راسیستی. اسپارتها، پارسها را بهدفعات با نام سگ خطاب میکنند و درجای جای فیلم پارسها به هیبت گرگی خونخوار تصویر میشوند. در فیلم ۳۰۰ "قهرمانان دلاور" اسپارتی در مقابل لشکر ميليونی امپراتوری پارس به فرماندهی خشايارشا مقاومت میکنند. آنچه در اين فيلم ترسيم و به بيننده تلقين میشود، تنها برخورد بين اسپارت و پارسها نيست، بلکه برخورد دو تمدن غرب و شرق است. چرا که سربازان و لشکريان امپراتوری پارس را فقط پارسها تشکيل نمیدهند، بلکه اعراب، ترکها، آفريقايیها و افرادی از نژاد زرد نيز در هيبت و چهرههايی بسيار کريه خودنمائی میکنند. در تمامی صحنههای فيلم از پارسها، شرقيان و آفريقاييان، حتا در پس نقابها و دستارهای مخوفی که دارند، چهرههايی وحشتناک، خاکستری و جذامی به نمايش در میآيد. کارگردان هاليوود چون چهرهی يونانيان را بههرحال نمیتوانسته بلوند ترسيم کند، در مقابل آنها افرادی بیشباهت به انسان و هيولاوار، با صداهایی "غیرآشنا" و غیرطبیعی را به نمايش میگذارد. تعداد بیشمار سربازان تداعی جمعیت بالای "خطر زرد" یا همان چینیهاست که اتفاقاً استفاده از ماسکهایی خاص آن کشور، این نشانی را در ذهن راحتتر متبادر میسازد و به بیننده القاء میکند که "ما" در مقابل "آنها" هستیم و همه از یک قماشند.
به سربازان اسپارتی وحشیانه فرمان داده میشود که هیچ رحم و شفقتی در برابر پارسها نشان ندهند. نه اسیر بگیرید، نه ترحم کنید!
کارگردان با زیبا جلوه دادن خشونت در صحنههایی که ۶۰ میلیون دلار هزینه در بر داشته، متلاشی شدن پیکر "هیولاها" و موجودات خاکستری رنگی که شباهتی با انسانها ندارند، درندگی وحشیانه علیه آن موجودات عجیبالخلقه را بهطبع مجاز و قهرمانانه مینمایاند. از کشتهها پشته ساخته میشود. نه اسیر بگیرید، نه ترحم کنید!
با نمایش سنهایی مشابه فیلم گلادیاتور، کارگردان سعی میکند که آن روح و احساس همدردی با قهرمانان را در بینننده تحریک، تزریق و القاء نماید. حتا عشقبازی و همآغوشی اسپارتها زیبا و ملکوتی تصویر میشود، ولی عشقبازی پارسها در پستترین شکل ممکن به نمایش در میآید. برابری و تساوی مرد و زن و حقوق یکسان، آن چیزی که امروز در جوامع مترقی مطرح و از نشانههای جوامع پیشرفته است، در بین ایرانیان وجود ندارد. اسپارتها در امور مملکت با زنان مشورت میکنند و پارسها اساساً زنان را به حساب نمیآورند.
رهبر مالیخولیایی ۳۰۰ نفر اسپارت، قهرمان فیلم است، که در شرایط امروز خود و گروهش قطعاً تروریست محسوب میشدند. ولی از آنجائی که تروریستهای آن زمان در مقابل "ایرانیان امروز" قرار دارند (بزعم کارگردان)، کمپانی فیلم و مشاوران جنگطلب و حامیان مالیشان، تصمیم میگیرند که تمامی تاریخ و فرهنگ ایران را تحت عنوان فیلم تخیلی مورد توهین و اهانت قرار دهند.
با مقیاس امروزین سیاست، انسان میتواند اینگونه تصور کند که سربازان اسپارتی با آن آمادگیهای رزمی برای ابرقدرت آنروز خطرناک محسوب شده و قاعدتاً باید از میان برداشته میشدند.
سئوال اینجاست که مخاطبان این فیلم چه کسانی هستند و طراحان، برنامهریزان و سرمایهگزاران، چه کسانی را مطرح میکنند و هدف قرار میدهند:
- ایرانیان امروز را؟
- یا سربازان آمریکائی را؟
آیا باید این فیلم را تهدیدی علیه ایرانیان ارزیابی کرد؟ اخطار بهاینکه کماندوهای آمریکائی و متحدان اروپائیشان مستعد انجام چه کارهایی برای نمایش قدرت و کسب افتخار، تحت نام دموکراسی هستند؟
و اینکه طبق سناریوی فیلم، سربازان دلاور آمریکائی آنگاه که پایشان به ایران باز شود، اختیار انجام چه کارهای "قهرمانانهای" را دارند؟ "نه اسیر بگیرند، نه ترحم کنند؟"
از آنجائی که این فیلم کار طراح مجلههای کارتونی و فیلمهای تخیلی است، گروه سنی مخاطب آن پسران و مردان بین پانزده تا سی و پنج ساله هستند که اتفاقاً به بازیهای کامپیوتری مهیج و جنگی نیز علاقمندند.
فیلم ۳۰۰ تخیلی یا غیر تخیلی، یک پیام مشخص دارد و آن دقیقاً همان پیام فیلم جان وین با اجازه پرزیدنت لیندن جانسون در فیلم کلاه سبزها در هنگامه جنگ ویتنام است. متأسفانه امروزه برخی از ایرانیان همصدا با فاکس نيوز، هاليوود، پنتاگون، وحشی بودن و حقير بودن فرهنگی ایرانیان را به خود ما تلقین میکنند و برای برونرفت از این شرایط با بیگانگان همآوائی میکنند.
وقتی خود ما این گونه بیرحمانه تیشه بر فرهنگ و میراث کهن خود میزنیم چه انتظاری از سفارشدهندگان فیلم ۳۰۰ و از قبیل آن داریم؟
فیلم ۳۰۰ و دهها فیلم سینمائی و سریال تلویزیونی دیگر که مملو از صحنههای خشن، اجساد متلاشی شده، کالبدشکافی و پاشیده شدن خون بر پردهی سینما و صفحهی تلویزیون هستند، تنها بخشی از تدارک "رویارویی تمدنهاست". ذهن مردم کوچه و بازار باید پر شود از صدای ضجه و متلاشی شدن. احساسات ناسیونالیستی مردم هر دو طرف باید تحریک شود تا ماشین تولید اسلحه به کار بیافتد. ایران، آخرین امپراتوری بازمانده از دوران قدیم نیز باید تجزیه شود به ایرانستان. به طبع تمامی این شش هفت کشور کوچک آینده نیز برای خود ارتش خواهند خواست و نیازمند دفاع از خود در مقابل "بیگانگان" خواهند بود. بحرانهای بزرگ زیستمحیطی، گرم شدن زمین، کمبود آب، بیکاری در غرب، نفی سوابق تاریخی ملتها، نژادپرستی، کابوسی است که در راه است. مردان کوچک عرصه سیاست، هرگونه فعالیت صلحطلبانهای را قرارگرفتن در مقابل "خواست مردم" و قرارگرفتن در کنار دشمنان مردم قلمداد میکنند. آنها برای یافتن موقعیتی در شرایط بعد از توفان در حال عشوهگری برای فاتحان آینده هستند و در رؤیای تکیه براریکه قدرت و سیاست، اما با چه قیمتی؟
** تأکید از نگارنده است.
صحنه ای از فیلم در استودیو در مقابل پرده آبی
حاصل کار بر روی پرده سینما