iran-emrooz.net | Fri, 13.04.2007, 6:26
بخش یازدهم
مشکلات فرهنگی ناامنی، بدگمانی و ضعف همکاری در ایران
دکتر مهرداد مشایخی
|
.(JavaScript must be enabled to view this email address)
باور به وجود توطئه یا توطئهباوری
نقد ما به دیدگاههای متکی بر «توطئهباوری»، طبعا به معنی نفی وجود توطئه در عرصه سیاسی و سایر حیطههای زندگی نیست. در تمامی جهان، به ویژه در جوامعی که مشکلات اقتصادی و امنیت حضوری بارز در زندگی شهروندان دارند، توطئه نیز بخشی از رقابتهای روزمره برای کنترل منابع اقتصادی، قدرت، منزلت و... است. صاحبان قدرت، گاه با توسل به توطئه بخشی از رقبای خود و یا شهروندان را از صحنه خارج میکنند. تاریخ ایران نیز آکنده است از توطئه درباریان علیه یکدیگر و یا علیه «متمردان» و یاغیان ضد حکومتی.
از اواخر قرن نوزدهم، همراه با نفوذ فزاینده دولتهای اروپایی (و بعدها ایالات متحده) در ایران، نقش قدرتهای جهانی در عزل و نصب شاهان و وزیران و اجرای طرحهای استعماری، بر کمتر کسی پوشیده است. به ویژه پس از عقد و معاهده خفتآور گلستان (سال ۱۸۱۳ میلادی) و ترکمنچای (سال ۱۸۲۸ میلادی) قاجارها، شاید به منظور ایجاد رقیبی برای روسها، دست انگلیسها را در ایران باز گذاشتند. این نیز ره به جایی نبرد و در سال ۱۹۰۷ دو قدرت روسیه و انگلیس با عقد قراردادی ایران را به سه «حوزه نفوذ» تقسیم کردند. طی اکثر سالهای قرن بیستم، شاهد سیاستهای مداخلهجویانه روسها، انگلیسها، آلمانیها و آمریکاییها در ایران بودهایم. شکی نیست که این قدرتها برای پیشبرد سیاستها و تحقق منافعشان، محتاج به خدمت گرفتن مستقیم و یا غیرمستقیم شماری از شهروندان ذینفوذ، از جمله سیاستمداران. روحانیان، رهبران ایلات و نظامیان در کشورهای تحت سلطه بودهاند.
توطئهگری نیز یکی از ابزار این قدرتها در کشورهایی نظیر ایران بوده است. دخالت مستقیم دولت آمریکا در جریان برکناری دکتر مصدق نمونه بارز این امر بوده است. ولی توطئهباوری، ورای پذیرش وجود توطئه در عرصه سیاست است. این نحوه سادهانگارانه تفکر، اصولا جهان، جامعه، مردم و عرصه سیاست را خطرناک، نا امن، دوقطبی و غیرقابل شناخت میداند. به علاوه، توطئه توضیح اصلی اکثر رفتارها و اتفاقات سیاسی را تشکیل میدهد. بسیاری از پژوهشگران غربی بر این باورند که توهم توطئه در ایران و خاورمیانه وجوه بسیار عمیقی دارد. (از جمله بنگرید به گراهام فولر، قبله عالم).
اگرچه استدلال حامیان نگرش توطئهباور همان تاریخ سیاسی و دیپلماتیک ایران و درسهای تلخی است که از آن فرا گرفتهاند، ولی به نظر میرسد که توطئهباوری به تدریج زندگی مستقلی از وقایع واقعی تاریخی پیشه کرده باشد. توطئهباور به افراطی رسیده است که گویا دیگر محتاج بررسی وقایع و شواهد نیست. او کاملا «آگاه» است که آن نیروهای «پشت پرده» به هر صورت، در وقایع دست دارند. اگر فعلا مدرکی این را تایید نمیکند، چه باک! بالاخره، تاریخ حقانیت نظرات وی را اثبات خواهد کرد. توطئهباوری، در واقع، یک ساز و کار دفاعی جمعی و روانی ایرانیان در طول تاریخ بوده است. کسی که اکثر وقایع را «توطئه» میبیند. ممکن است اشتباه کند، ولی گول نمیخورد! برعکس، کسی که امور را همان طور که جلوه میکنند میپذیرد. ممکن است از آرامش بیشتری برخوردار باشد، ولی، به زعم توطئهباوران، امکان غافلگیر شدن و «کلک» خوردن آنها به مراتب بیشتر است.
در فرهنگ سیاسی چندپاره ایرانی، البته، توهم توطئه در همه خانوادههای سیاسی حضور بارز دارد. آنچه که متفاوت است میزان حساسیت به منبع توطئه است. در سه دهه اخیر، به ویژه در مقطع انقلاب ۱۳۵۷، همگرایی و همسویی میان اسلامگرایان انقلابی و مارکسیستهای انقلابی، تا حدود زیادی از محوری قرار دادن تضاد با آمریکا ناشی میشد. تصور بر آن بود که ایالات متحده مسئول و طراح تمامی مشکلات تاریخی و کنونی ایران است و با اخراج آن همه مشکلات برطرف میشود.
دیکتاتوری محمدرضا شاه مذموم محسوب میشد زیرا او «پایگاه داخلی» ایالات متحده بود. سرمایهداری ایران عقب مانده بود چون «وابسته» به امپریالیسم بود. به عبارت دیگر، مبارزه با «وابستگی» رژیم سابق، دلیل اصلی مخالفت با او تلقی میگردید. انقلاب ۱۳۵۷ و تداوم اکثر مشکلات جامعه ایرانی نشان داد که این دیدگاه اغراقآمیز بوده است. دستهای دیگر از چپگرایان، دست «سوسیال امپریالیسم» شوروی و تودهایها را در همه وقایع پشت پرده میدیدند.
سلطنتطلبان، پس از سقوط رژیم سلطنتی، جیمی کارتر، شوروی و دولت انگلیس را مسئول وقوع تغییرات انقلابی دانستند (و احتمالا هنوز میدانند).
در سالهای اخیر در میان اقلیتهای قومی ایران، در واکنش به سیاستهای تبعیضآمیز جمهوری اسلامی «دشمنآفرینی» به سبک و سیاق نظریه توطئه، جای خود را کاملا باز کرده است. به جای مرتبط ساختن سیاستهای تبعیضآمیز قومی ـ زبانی به حکومتهای پهلوی و جمهوری اسلامی، مقوله ابداعی «فارسها» پشت سر هر ستم و اقدام ناهنجاری دیده میشود! از سوی دیگر، در میان ناسیونالیستهای دوآتشه ایرانی، که حتی در میان «ملیون» نیز گاه به گاه حضور دارند، هر اقدامی برای رفع تبعیض قومی و کاهش تمرکز اقتصادی، سیاسی، اداری در پایتخت (از سوی نیروهای سیاسی کرد، آذری، بلوچ و...) بلافاصله، با انگ «جداییطلبی» و وابستگی به اسراییل و آمریکا بدرقه میشود.
پادزهر توطئهباوری تنها و تنها برقراری شرایط دموکراتیک، باز و شفاف در ایران و کار فرهنگی مداوم روی این موضوع است. متاسفانه امروزه اوضاع داخلی و جهانی، هر دو، به بازتولید این دیدگاه یاری رسانیدهاند. سیاست خارجی ایالات متحده در خاورمیانه و رفتار خشن و سرکوبگرایانه دولت محمود احمدینژاد و شیوههای قدرتگیری ناگهانی این جریان در حکومت، هر دو در تحکیم و تقویت این باور فرهنگی موثر افتادهاند.
در خاتمه، و صرفنظر از دلایلی واقعی که زمینهساز «توطئهباوری» بودهاند، این نگرش فرهنگی نتایج منفی بسیاری را برای شکلگیری جامعه مدنی، دموکراسی و همکاری در میان ایرانیان به ارمغان خواهد آورد.
***
آنچه که اشاره شد، شمهای از مهمترین و بنیادیترین خصوصیات فرهنگ سیاسی ایرانی بودند که همگی با مساله بقا و حفظ خود در شرایط دشوار و نا امن ارتباط دارند. در خاتمه، شاید بتوان از ویژگیهای فرهنگی زیر نیز یاد کرد:
عدم تولد فردیت؛ غلبه همبستگیهای «اولیه» (بر پایه خون و تبار، خانواده، قبیله، قوم، ایل): بیاعتنایی به قانون؛ عدم شکلگیری مفهوم «شهروندی»؛ عدم شکلگیری هویت صنفی، انجمنی، حزبی مدرن (هویت مدنی)؛ روانشناسی عمومی متکی بر درونگرایی؛ دوری گزیدن از مشارکت در عرصههای اجتماعی؛ سنتگرایی و محافظهکاری (هراس از نوآوری و خطر کردن).
جمعبندی از ساختار فرهنگ سیاسی ایران
در چند بخش گذشته شمایی از فرهنگ سیاسی ایرانی، ارزشها و هنجارهای اصلی آن، به دست دادیم. مهمتر از این توصیف فرهنگی، ارتباط دادن میان این مجموعه فرهنگی (که من از آن به عنوان «فرهنگ بدگمانی» یاد کردهام) و شرایط تاریخی و محیطی زندگی ایرانیان و محوریت مساله نا امنی و تلاش برای بقاء در شرایط نابسامان و غیر امن بوده است.
هدف نهایی، در این نوشتار، توضیح ضعف همکاریهای مدنی در عرصههای مدرن زندگی در میان ایرانیان، به ویژه در امر سیاستورزی، است.
در بخش بعدی، به مفهوم «جامعه مدنی» و دلایل ضعف آن در ایران خواهیم پرداخت.