iran-emrooz.net | Fri, 30.03.2007, 21:54
بخش اول
موضع گیری های ارتجاعی علیه دکتر مصدق
محسن قائم مقام – نیویورک
|
29 مارس 2007
.(JavaScript must be enabled to view this email address)
موضع گیری مشترک نیروهای ارتجاعی علیه دکتر مصدق و نهضت ملی ایران!
شب پره گر وصل آفتاب نخواهد/ گرمی بازار آفتاب نکاهد!
مدتیست که مقالات، نوشته ها و حتی کتاب علیه دکتر محمد مصدق رهبر بزرگ نهضت ملی ایران، اینجا و آنجا منتشر میگردد. مراکز انتشار این موضع گیری های مشترک در ایران و خارج از کشور قرار دارد و منابع فکری و مالی این انتشارات در داخل از جناح های مختلف ارتجاعی رژیم تغذیه می نماید. این جناح های آتش بیار تبلیغ علیه مصدق با باند کودتاچی سپاه پاسداران در این موضوع خاص در تعارض اند. کودتاچیان در این دوره بفکر نوعی تجلیل از دکتر مصدق برآمده اند و "حق ملی کردن نفت" را هم ارز "حق داشتن انرژی هسته ای" قلمداد کرده اند. و حتی احمدی نژاد چارلی چاپلین وار برنامه داشت که در شورای امنیت از "حق نیروی هسته ای برای ایران" دفاع نماید، و بزعم خود، کار دکتر مصدق در سازمان ملل در سال 1331 و دفاع از ملی شدن نفت در آن نهاد بین المللی را تکرار کرده باشد. لاریجانی هم سال گذشته در جلسه ای از ایرانیان، که در برنامه های خودشان در نیویورک ترتیب داده بودند، به دفاع و تجلیل از دکتر مصدق در ملی کردن نفت پرداخت و باز دفاع از حق انرژی هسته ای را با حق ملی شدن نفت مقایسه کرد. خانم روزنامه نگاری از آزادیخواهان، فریبا امینی، که در جلسه حضور داست با تعجب از او پرسید که شما در طی این سالها که در قدرت بودید حتی یک کوچه را هم بنام مصدف نکردید، حالا چطور دارید این حرفها را میزنید؟ حتی شنیدم که در دانشگاه امام علی، که دانشگاه علوم نظامی سپاه پاسداران است از مصدق و ملی شدن نفت صحبت های ارجمندی میشود. و لذا گروههای دیگر رژیم تاب این تجلیل ها از مصدق، که تنها بدلیل برنامه های روزشان که حق انرژی هسته ای است اجرا میشود، را نیاورده اند و حملات به مصدق که مدت ها ساکت مانده بود را از نو و با شدت بیشتری تجدید نموده اند.
گروههائی از "چپ" و سلطنت طلب در هم آوازی با مرتجعین داخلی
اینکه برخی از سلطنت طلبان و گروهی از "چپ" هم در این ارکستر ضد مصدق هم آواز شده اند باز تعجبی ندارد. سلطنت طلبان در تلویزنونهای خودشان این گروه "چپ رادیکال" را با سلام و صلوات شرکت می دهند و آنرا بعنوان شیوه ای آزادیخواهانه جا میزنند. که " ما انقدر آزادیخواهیم که "چپ" ترین افراد هم میتوانند از تریبون ما استفاده کنند." چون با پخش نظرات این گروه بهترین سند بد بودن " چپ " بنمایش در میآید. و عملآ جائی برای آنهائی که اوضاع را درست تحلیل میکنند و سلطنت طلب نیستند، بسیار کم باقی میماند! این ارکستر ناموزون که ناگهان کارناوال ضد مصدق را براه انداخته، یک "توطئه" دسته جمعی از شرکت کنندگان آن نمیتواند باشد بلکه بیشتر شبیه آنستکه ترنی علیه مصدق براه افتاده و افراطیون، از جناح های مختلف، فرصت را در پریدن بداخل قطار از دست نمیدهند ، و برایشان مهم نیست که لوکوموتیوران جه کسی می باشد.
در این نوشتار من کوشش می نمایم که بشکلی نظرم را در بازه این گونه نوشته های علیه دکتر مصدق و نهضت ملی ایران بنویسم. برای اینکار سه مقاله ای که اخیراً در این زمینه انتشار یافته را مورد نظر قرار داده ام. یکی مقاله ایست تحت عنوان " مصدق و میراث اپوزسیون راست" که همان صحبت های حزب توده در زمان حکومت ملی دکتر مصدق را تکرار مینماید و محور اصلی صحبتش را همانگونه "ماهیت ارتجاعی مصدق" تشکیل میدهد. برای این گروه "چپ" هنوز تحلیل دنیای بعد از فرو ریختن استالینیزم و لنینیسم، صورت نگرفته است و روشن نشده است. مقاله دیگز "کارنامه مصدق، جعل شکوه در تاریخ بی شکوه "، این یکی گستاخانه به جعل تاریخ پرداخته است، و مینویسد مصدق طرفدار رضاشاه بود. و نقل قول های دروغ و وارونه نوشتن تاریخ را، سند دروغ پردازی های خود نموده است. و بالاخره از "سلطنت طلبان" یا بقول خودشان مشروطه خواهان مقاله ای از آقای داریوش همایون است تحت عنوان "رضا شاه بزرگترین ایرانی قرن بیستم". محرک اصلی نگارش این مقاله برای ایشان بدون تردید فرا رسیدن چهلمین سال در گذشت دکتر مصدق و استقبال جمع بسیاری از روشنفکران ایران از این ایرانی بزرگ بوده است. و اینکه سالهاست که مردم ما شاهد ابراز احساسات سرشار از عشق و علاقه قلبی جوانان ایران بدکتر مصدق می باشند. و ما ناظر این احساسات پاک در نمایشات خیابانی و دانشگاهی جوانان ایران بوده ایم! در این مقاله ایشان تضاد فکری را تا آنجا رسانده اند که هم طرفدار آزادی و دمکراسی و حقوق بشر هستند و با این رژیمی که همه این حقوق را ازمردم سلب کرده مبارزه می کنند و هم دیکتاتوری که "شهربانی" و دستگاه "تأمینات"ش همچون ساواما و اداره منکرات امروز، بدون پرده پوشی وسائل خفه کردن سیاسی جامعه را فراهم کرده بود عشق میورزند و او را مرد قرن میخوانند! و عشق دیکتاتور دوران سیاه 20 ساله چنان کورشان کرده است که محرمعلی خان ، سانسورچی مطبوعات در تأمینات و پزشک احمدی، که با تزریق آمپول هوا بزندانیان سیاسی، دیکتاتور را از شر آزادیخواهان میرهانید ، از جلوی چشمشان رفته اند و بعبارتی تئوری " دیکتاتور خوب " را تبلیع مینمایند.
"چپ" هائی که به مصدق و نهضت ملی ایران می تازند!
این گروهها که مانند فیلمی که از دوران جنگ جهانی دوم سربازان ژاپونی در جنگ دوم را در جنگلهای فیلیپین نشان می داد که سالها پس از گذشت از پایان جنگ هنوز از مواضع خود دفاع میکردند. گروههای فراوانی بخصوص ژاپونیها بدرون جنگلها شتافتند تا با بلندگو و سایر وسائل به آنها حالی نمایند که جنگ تمام شده! که البته موفق به قانع کردن همه "مدافعین" نگردیدند. چه این "مدافعین رادیکال" هرگز اخبار ایشان را باور نکردند که جنگ تمام شده است و اسلحه هایشان را زمین نگذاشتند! این گروههای "چپ رادیکال" هم، هنوز از مواضع قبلی خود، که همان مواضع "چپ وابسته" و استالینیزم در دهه های پنجاه و سالهای پیش از آنست دست بردار نیستند و از آن مواصع همچنان دفاع میکنند و باور ندارند که دنیا عوض شده است. افکار تعصب آمیزشان آدم را یاد اصطلاح "حرف مرد یکی است" می اندازد! صحبت هائی که در این نوشته مورد بحث آمده عینآ همان حرفهائی است که حزب توده و رادیوی " برادر بزرگتر " آنروزها از آنسوی مرزها در میان مردم می پراکندند. هنوز صحبت " ماهیت ارتجاعی مصدق " موضوع محوری بحث و گفتگوی ایشان است. و مفاهیم سیاسی جملات زیر از همان مقاله "ماهیت" عقب افتاده و رشد نیافته ایشان را بخوبی نشان میدهد: "... و اینکه بعد از شهریور 20 "جنبش های اعتراضی مردم" تبدیل به نیروی قدرتمند سیاسی سالهای آغازین دهه 50 شد. خیزش های اجتماعی فوق که بصورت رادیکال وارد صحنه مبارزات سیاسی – اجتماعی ایران شده بودند.- و نمونه بارز آن را میتوان در تأسیس جمهوری آذربایجان مشاهده نمود." و اینکه "طبقات بالا دست – سرمایه دار و زمین دار و نیز قدرتهای خارجی – را از ترس رخداد انقلابات اجتماعی به سمت اتحاد در جبهه هائی با ایدئولوژی های دست راستبی بمنظور سرکوب جنبش سوق دادند." می بینید که همان تئوری های شکست خورده استالینیستی آنزمان روسها ، "برادر بزرگتر و رهبر اردوی سوسیالیزم"، بی کم و کاست تکرار شده است. حزب توده در پلنوم جهارم خود، جند سال پس از 28 مرداد از موضع گیری های خطای خود علیه مصدق انتقاد نمود. هرچند از سیاسیتهای خود در دنباله روی از برادر بزرگتر ، که اصل مسأله بود، حرفی بمیان نیاورد. ولی این گروه "رادیکال" هنوز از استالینیزم سر سختانه دفاع میکنند. اینها هنوز "توطئه روسها" در جدا کردن آذربایجان را "جنبش رادیکال مردم" می شناسند! اگر حزب توده مصدق و ملی شدن نفت را در آنزمان بصورت شعری در "چلنگر" چنین می نوشت: "صنعت کشک و لبو ملی شده/ حزب دکتر بق بقو ملی شده". اینها یکی دو کتاب بیشتر خوانده اند و همان مطالب را امروزی تر با چند تا ایسم بغل هم تکرار می کنند. ایشان در عین اینکه اعتراف میکنند که "چپ" دچار آشفتگی سیاسی و فکری شده بود " خود همان آشفتگی فکری و سیاسی رابعد از گذشت پیجاه سال ادامه داده اند. و اگر فعالین و روشنفکران حزب توده بصف دمکراسی خواهان در جامعه پیوستند اینها هنوز رشد کافی فکری نیافته اند که دمکراسی را بشناسند و هنوز همان مطالب کتاب دعائی استالین از دمکراسی را نشخوار میکنند. انگار هیچ اتفاقی در جهان نیافتاده است!
من در این نوشتار تنها موضوعاتی که بنظرم مناسب برای این بحث بود را انتخاب کردم. بحثی که مربوط می شود به حملات دسته جمعی و همزمان حاضر به دکتر مصدق و نهضت ملی ایران. و گرنه پرداختن بهمه مطالبی که مورد بحث در این مقالات قرار گرفته است، نه با کار من در این نوشتار مربوط میشود و نه ضروری است.
من شخضاً میل نداشتم بسیاری از این مطالب که سالها پیش در زمان خود بارها گفته شده است را تکرار کنم. ولی دیدم جوانانی ممکن است دسترسی به صحبت های گذشته را نداشته باشند و بهتر است این حقایق برایشان یکبار دیگر نوشته شود. یاد حرف زنده یاد خلیل ملکی افتادم که میگفت هر صحبتی تا زمانی که انجام نشده گفتن دوباره اش تکرار نیست. و باز گفته ای از آندره ژید یادم آمد که میگفت: "مهم نیست که همه چیز تا بحال گفته شده است ، چه کسی به آنها گوش نمی کرد!" و تصادفآ ایشان هر دو از پیشروان نهضتی بودند که از بزرگترین خیانت به آزادی و رهائی مردم در تحت نام "سوسیالیزم" در آنزمان پرده برداشت.
"چپ" کیست و "راست" کیست؟
مقاله مورد بحث دکتر مصدق ، و اینگونه "جبهه ها" را مکرراً عوامل راست میخواند و ادامه میدهد که "... با برجسته کردن مفاهیمی – در ظاهر- دور از تعارضات طبقاتی و قومی و با بسیج توده ها حول این شعارها برای تحدید قدرت سلطنت صورت گیرد و در این صورت نهضت ملی ایران ، یک نهضت دست راستی معرفی میشود. در فرهنگ سیاسی- اجتماعی جهان "چپ" پیشرو و "راست" عقب گرا و عقب افتاده و مرتجع معرفی شده است. همانطر که میدانیم این اصطلاحات از زمان انقلاب کبیر فرانسه بکار برده شده است و اشاره چپ و راست به آنهائیکه در صندلی های سمت راست و چپ مجلس نمانندگان می نشستند بود که دست راستی ها را با تمایل به سلطنت طلبان میدیدند. در پاسخ به این معرفی و توصیف های نا بجا باید گفت "چپ" کسی است که از حزب توده انشعاب کرد و به نهضت ملی ایران پیوست. راست کسی است که هنوز توطئه روسها برای جدا کردن "آدربایجان" را "جنبش رادیکال مردم" خطاب میکند. "چپ" کسی است که در مقابل روس و انگلیس ایستاد و از منافع ملی ایران دفاع کرد و بجای آنکه نفت شمال را به "برادر بزرگتر" به بخشد، رهبری ملی شدن نفت را در دست گرفت. و راست کسی اسیت که جبهه ای را که جنبش ملی ایران و نهضت ملی شدن نفت را رهبری کرد را تنها محدود به "طبقات بالادست" جامعه می شناسد و می بیند و یا آنرا "ایدئولوژی های دست راستی" معرفی میکند. و مبارزات برزگ کارگران آبادان و مردم کوچه و خیابان را در آن سالهای با شکوه نادیده میگیرد! و تنها "شکوه" را در رژه فرمان بران و شیفتگان فرقه دمکرات در پناه ارتش سرخ میشناسد!
چپ میزا کوچک خان جنگلی است، که در برابر انگلیسی ها موصع نظامی میگیرد و جمهوری سوسیالیستی گیلان را پی ریزی میکند و راست آنهائی هستند که اعتماد بنفس خود را باخته اند و به حکومتی که بنام رهبر زحمتکشان جهان از حکومت دیکتاتوری رضا شاه بعنوان بورژوازی ملی پشتیبانی میکند، اعتماد میکنند و کوششهای بزرگ آزادیخواهان ایران در گیلان را نقش بر آب میسازند. چپ سلطان زاده است که جلوی جوخه اعدام استالین میرود ولی در خدمت دیکتاتور قرار نمی گیرد. و راست آنهائی هستند که در خدمت به دیکتاتور های در لباس سوسیالیست سبب شکست میرزا کوچک خان و انقلاب دمکراتیک گیلان شدند. چپ زنده یاد دکتر تقی ارانی است که با اعتماد بنفس خود از آزادی و حرمت انسانی در ایران تا پای مرگ در زندان رضاشاهی دفاع نمود و هیچگاه خود را به پشتیبانان "سوسیالست" رضا شاه نفروخت. و راست آنهائی بودند که بنام این آزاده با شرف حزب ساختند و در خدمت کورکورانه و نوکرمآبانه آنهائیکه به منافع ملی ایران چشم دوخته بودند، در آمدند. رهبری راستین "چپ" ایران را در سالهای آزادی های نسبی پس از فرو ریختن دیوار های دیکتاتوری رضا شاهی آنهائی بعهده گرفتند که شجاعانه از حزب توده و "اردوی سوسیالیست" بریدند و به صفوف نهضت ملی ایران پیوسنند، شخصیت هائی چون خلیل ملکی، دکتر محمد علی خنجی، جلال آل احمد و ... "بدون دنباله روی کورکورانه"، بدون قرار گرفتن در خدمت منافع "برادر بزرگتر" بدون قبول قیود و زنجیرهای استالینیزم. و راست آنهائی بودند که به یوغ دیکتاتوری استالینی گردن نهادند و بجای دفاع از منافع ملی ایران بدفاع از منافع "همسایه آزمند شمالی" پرداختند.
(دنباله نوشتار در بخش بعدی مقاله خواهد آمد.)