يكشنبه ۲ دي ۱۴۰۳ - Sunday 22 December 2024
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 14.03.2007, 6:32

جنبش صلح و دموكراسی


دکترحسين باقرزاده

سه شنبه 22 اسفند 1385 – 13 مارس 2007
.(JavaScript must be enabled to view this email address)

در مقاله پیشین تحت عنوان «روزهای سرنوشت‌ساز»، به فضای بحرانی و خطرناك سیاسی حاكم بر شرایط داخلی و خارجی رژیم جمهوری اسلامی پرداخته شد و به مناسبت از واكنش نیروهای‌ سیاسی اپوزیسیون در برابر خطر جنگ سخن رفت. از جمله، از نداهایی كه برای اتحاد به خاطر صلح از جانب نیروهای مختلف درون و برون كشور بلند شده است یاد شد. اكنون دیگر كمتر نیروی سیاسی‌ وجود دارد كه در برابر خطر جنگ و اثرات مرگبار و خانمانسوزی‌ كه بر سیاست و اقتصاد كشور خواهد داشت احساس مسئولیت نكند و در برابر عواقب شوم آن هشدار ندهد. این احساس مسئولیت هم‌‌چنین موجب آن شده است كه بسیاری از نیروهای سیاسی دموكرات تابوهای گذشته خود را بشكنند و آمادگی خود را برای همكاری با سایر نیروها به خاطر صلح، صرف نظر از اختلافات سیاسی و ایدئولوژیك، اعلام كنند. به جرأت می‌توان گفت كه فضای‌ سیاسی نیروهای اپوزیسیون ایران تا این حد برای ‌همكاری با یكدیگر در طول سال‌های پس از انقلاب مساعد نبوده است.

در این نداها به خصوص بر مرزبندی‌ با مواضع حكومت ایران تأكید شده است تا رژیم ایران نتواند از این موضع برای سیاست‌های ماجراجویانه اتمی خود بهره‌برداری‌ كند و آن را به نفع خویش مصادره نماید. به عكس، همراه و به موازات اعلام مخالفت صریح با حمله نظامی آمریكا، مخالفت با سیاست هسته‌ای رژیم ایران نیز در این پیشنهادها به صراحت گنجانده شده است. در واقع، به راحتی می‌توان نشان داد كه تحول دموكراتیك در ایران شرط لازم و اساسی حل دقیق بحران روابط خارجی ایران است و جنبش صلح را نباید از جنبش دموكراتیك مردم ایران جدا دانست. جدا كردن جنبش صلح از جنبش دموكراتیك عملا آن را در خدمت سیاست‌های ضد مردمی رژیم حاكم قرار می‌دهد، و جدا كردن جنبش دموكراتیك از جنبش صلح ممكن است آن را در خدمت اهداف جنگ‌طلبانه حكومت آمریكا قرار دهد.

به این ترتیب، و با فضای‌ جدیدی‌ كه در صحنه سیاسی‌ ایران در بین نیروهای اپوزیسیون پدید آمده است، می‌توان امید داشت كه این نیروها با درك و احساس مسئولیت خود به شكل‌گیری یك اتحاد یا همبستگی عمومی برای صلح و دموكراسی كمك برسانند و زمینه‌های لازم چنین حركتی را فراهم كنند. این درك اكنون در سطح نظری‌ وجود دارد، و هنوز تا مرحله اجرای عملی آن راه درازی‌ در پیش است. فقط می‌توان آرزو كرد كه این مرحله پیش از آن كه دیر شده باشد به انجام رسد تا شاید این جنبش بتواند از فاجعه جنگ جلوگیری كند. یعنی‌ كه وقت زیادی در دست نیست، و كسانی كه مسئولانه به لزوم ایجاد این همبستگی ملی می‌اندیشند هرچه زودتر باید دست به كار شوند و یا به ندای دیگرانی كه آنان را به این همبستگی فرا می‌خوانند پاسخ مثبت دهند.

در عین حال این سؤال مطرح است كه چنین جنبشی با چه توانی ممكن است در شرایط بحرانی‌ فعلی‌ تأثیرگذار باشد و یا با چه راهكار یا برنامه عملی می‌تواند در تحولات جاری‌ ایران و روابط آن با غرب نقش ایفا كند و امیدوارانه خطر جنگ را رفع كند. در مرحله اول، جنبش باید دارای‌ چنان وزنه‌ای به لحاظ پشتیبانی افكار عمومی مردم ایران باشد كه بتواند به عنوان حایلی بین غرب و ایران عمل كند؛ یعنی از چنان نیروی كمی برخوردار باشد كه بتواند خواست خود را به رژیم ایران تحمیل كند و دارای چنان گستردگی به لحاظ كیفی‌ باشد كه بتواند در برابر جامعه جهانی‌ و به خصوص غرب اعتباری كسب كند. در غیر این صورت،‌ چگونه می‌توان انتظار داشت كه رژیم ایران یا كشورهای غربی به آن اعتنایی‌ كنند و یا این جنبش بتواند در تحولات ایران در این شرایط بحرانی تأثیری تعیین‌كننده بگذارد؟

در مرحله بعد، خواست‌ها و برنامه‌های عملی این جنبش مطرح است. شعار صلح و دموكراسی یا ضد جنگ به خودی خود هیچ راهكاری را معین نمی‌كند. تحقق این شعار‌ها در گرو اتخاذ یك استراتژی عملی در تعامل متقابل با رژیم ایران از یكسو و قدرت‌های غربی از سوی دیگر است. برای‌ مثال، با فرض این كه اپوزیسیون دموكرات ایران بتواند به یك همبستگی ملی دست پیدا كند و قدرتی‌ به دست بیاورد كه بتواند خواست‌های خود را بر رژیم ایران تحمیل كند، این خواست‌ها چه می‌تواند باشد؟ آیا در این تعامل، بده و بستانی باید صورت گیرد، و اگر فقط بستانی‌ وجود دارد و بدهی در كار نباشد،‌ انتظار پذیرش آن از سوی‌ طرف مقابل تا چه حد واقع‌بینانه است؟ برای توضیح مطلب به خواست‌های اساسی اطراف درگیر این رابطه توجه كنیم:

خواست‌های اساسی اطراف درگیر این بحران چنین است: غرب خواهان قطع كامل غنی‌سازی هسته‌ای در ایران است و به هیچ امری‌ كمتر از آن قانع نیست. رژیم جمهوری اسلامی خواهان ادامه غنی‌سازی است، ولی این خواست اساسی آن نیست (بخش‌هایی از حكومت حاضرند به آن تن دهند). خواست اساسی رژیم، در واقع تضمین ادامه حیات آن از سوی غرب و به خصوص آمریكا است. رژیم حاضر نیست از غنی سازی دست بردارد مگر این كه آمریكا تضمین فوق را به آن بدهد، و آمریكا حاضر نیست چنین تضمینی به رژیم جمهوری اسلامی بدهد مگر این كه تغییرات اساسی دیگری در سیاست خارجی‌ جمهوری اسلامی و به خصوص در خاورمیانه نی‍ز رخ دهد. تضاد خواست‌های فوق، به بحران فعلی انجامیده كه تا كنون به انواعی از تحریم منجر شده است. ای‍ن تحریم به تدریج شدیدتر می‌شود و ممكن است به حمله نظامی نیز كشیده شود.

در این جا اگر جنبش صلح و دموكراسی اپوزیسیون ایران را وارد معادله كنیم چه تغییری دیده می‌شود؟ جنبش از غرب (آمریكا) می‌خواهد كه به ایران حمله نظامی نكند. در مقابل این خواست، جنبش چه چیزی را می‌تواند بدهد؟ دست كم انتظار غرب این است كه این جنبش بتواند رژیم ایران را وادارد كه از غنی‌سازی هسته‌ای دست بكشد. جنبش صلح باید رژیم ایران را وادارد كه به این خواست تن دهد. ولی این تنها خواست جنبش صلح و دموكراسی نیست. اگر این جنبش آن قدر ضعیف است كه نتواند صلح و دموكراسی را با هم پیش ببرد، چه چیزی می‌تواند رژیم را وادارد كه خواست قطع غنی‌سازی را بپذیرد؟ و اگر جنبش می‌تواند این خواست را به رژیم تحمیل كند، ‌آیا حاضر است فقط به آن بسنده كند و اجازه دهد كه رژیم برنده نهایی این داد و ستد شناخته شود؟ در هر صورت،‌ سوالی كه در این جا مطرح می‌شود این است كه خواست اساسی جنبش صلح و دموكراسی، كه جنبش به هیچ امری‌ كمتر از آن نمی‌تواند قانع باشد، چیست؟ صلح یا دموكراسی؟ یا هر دو؟ و برای تحقق هر یك از این دو، آیا جنبش حاضر است چیزی به رژیم ایران بدهد، یا این تعامل را فقط یك طرفه می‌بیند و در عین حال می‌تواند واقع‌بینانه تحقق آن را انتظار بكشد؟

در رابطه با غرب نیز مواضع جنبش صلح و دموكراسی باید تدقیق شود. در این كه جنبش به هر نوعی با حمله نظامی به ایران باید مخالف باشد بحثی نیست. ولی با مسئله تحریم و به خصوص تحریم‌های اقتصادی چگونه باید برخورد كرد؟ در اپوزیسیون دموكرات كمتر كسی است كه با تحریم‌های هوشمند علیه سران رژیم مخالف باشد، ولی در مورد تحریم‌های اقتصادی كه فشار آن بر زندگی روزمره مردم وارد خواهد شد چه می‌توان گفت؟ در این جا نیز مسئله وزن جنبش نقش اساسی می‌تواند داشته باشد. اگر شرایط ایران را (با آپارتاید مضاعف جنسیتی و عقیدتی) با رژیم آپارتاید آفریقای جنوبی مقایسه كنیم، حمایت كنگره ملی آفریقا (اپوزیسیون ملی رژیم در آن جا) از تحریم‌های اقتصادی می‌تواند به عنوان دلیلی بر حمایت از چنین تحریم‌هایی علیه ایران نیز به كار گرفته شود. و اگر تنها راه جلوگیری از حمله نظامی، برقراری چنین تحریم‌هایی باشد، این استدلال قوی‌تر خواهد بود. هم تحمل تحریم قاعدتا باید برای مردم از تحمل بمباران‌های هوایی و جنگ پذیرفتنی‌تر باشد و هم عواقب سیاسی‌ آن برای رژیم بدتر و سنگین‌تر. ولی آیا این استدلالات برای عدم مخالفت با تحریم (چه برسد به حمایت از آن) كافی خواهد بود؟

این سؤالات اساسی است و باید فارغ از شعارهای معمول سیاسی‌ به آن‌ها پرداخت. اگر جنبش صلح و دموكراسی پا بگیرد و هر چند هم قوی‌ باشد در عین حال نمی‌توان انتظار داشت كه مردم یكباره به خیابان‌ها بریزند و با فشار خود خواست‌های این جنبش را به رژیم تحمیل كنند. این جنبش اگر كمترین انتظار موفقیتی داشته باشد، باید كیفیت تعامل خود با رژیم جمهوری اسلامی از یك سو و غرب از سوی دیگر را مشخص كند. خواست(های) اساسی خود را كه به هیچ امری‌ كمتر از آن نمی‌تواند قانع باشد تعیین كند: صلح یا دموكراسی یا هر دو. و آیا حاضر است به خاطر صلح و جلوگیری از جنگ، در رابطه با رژیم خواست‌های دموكراتیك خود را در مرحله دوم قرار دهد، و یا در رابطه با غرب از تحریم‌های اقتصادی حمایت كند؟ به عبارت دیگر، صلح به چه بها؟ و پیش‌برد اهداف جنبش صلح و دموكراسی با چه استراتژی و راهبرد؟



نظر شما درباره این مقاله:









 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024