iran-emrooz.net | Thu, 08.03.2007, 7:23
زنان اندر ایران چو شیران شوند ...
مزدک بامدادان
سرزمین ما براستی سرزمین شگفتیهای بیپایان است. گاه میبینی که زنانی پیچیده در روبنده و چادر به خیابان آمده اند تا بگویند: «صیغه شیرین ترین لذتی است که نصیب زن مسلمان میشود» و بدیگر روز شیران غُرّانی را میبینی که بی هراس از داغ و درفش و بی نگاه به شمار اندکشان، به یاری یارانشان تا در بیدادگاه میروند. یک روز گمان میبری که «در خراب آباد شهر بی تپش، وای جغدی هم نمیآید بگوش» بدیگر روز فریاد بیصدای سی و اندی بانوی پاکباخته به روزی و شبی مرزهای میهن را در مینوردد و در جهان آوازه دلیری درمی افکند. آری! ایران ما براستی سرزمین شگفتیهای بی پایان است!
از میهن ما در این روزهای شوم و در این روزگار تیره هیچ آوای خوشی بگوش نمیرسد. بیشینه ایرانیان در چنگال ناداری و تنگدستی دست و پا میزنند، کارگران و آموزگاران بجان آمده هر روز به صدائی درماندگی خود را فریاد میکنند، سخن از بیکار شدن نزدیک به دوازده هزار کارگر در میان است. ایران از درون و بیرون آماج آفندهای پنهان و آشکار است. یکدندگی سران تبه کار این رژیم بر سر نیروی هستهای جهانی را به جنگ با ایران برانگیخته است، جنگی که هفتهها از آغاز آن میگذرد؛ از یکسو تحریمهای سازمان ملل که بمانند عراق تنها و تنها گریبان مردم کوچه و خیابان را خواهد گرفت، گستردهتر میشوند، از سوی دیگر امریکا همانگونه بارها و بارها در آشکار و نهان گفته است به تنشهای قومی دامن میزند و از آذربایجان باختری گرفته تا سیستان و بلوچستان هر روز ساز بدصدای تازه تری را کوک میکند و از سوئی دیگر کارورزان رژیم را در اربیل و بغداد و استانبول میرباید. دین فروشان شاید هیچگاه تا به این اندازه درمانده و ناتوان نبودهاند. اینان را نه سر آن است که گرهی از کار کارگران و کارمندان و آموزگاران و ... بگشایند و دست کم در آستانه نوروز لبخندی بر لبان این بینوایان بنشانند، و نه توان آنکه گریبان خود را از چنگال جنگ همه سویه و رو به گسترشی رها کنند که بدست امریکا آغاز شده است. پس باید کسانی را یافت که ناتوان باشند و بتوان بر سرشان کوفت و عقده خواری و زبونی خویش را بر سر آنان گشود و راستی را برای چنین کاری چه کسی بهتر و دم ِ دستتر از زنان؟
در همه سالهای زندگیم، هر روز بیشتر از پیش "دلیری" را ستودهام. دلیری نه از آن دست که کسی خود را با چشمان بسته و بی اندیشه در هر خطرگاهی بیفکند، تا دیگران را از دلاوری خود آگاه کند، تا به هم نشانش دهند و ستایشش کنند. آن دلیری که من میستایمش، شیردِلی و سرفرازی مردمانی است که همچون همیشه و همچون همگان روزگار سپری میکنند و بر سر بزنگاههای سرنوشت ساز در انجام کاری که آنرا درست میدانند، دمی درنگ روا نمیدارند. بزنگاههائی که شاید بیش از چند بار در زندگانی هر کسی پای ندهند. "ستایش دلیری" از آنگونه که گفتم در اندیشه من چنان ریشه دوانده است که در برابر دارندگان آن، چه مرا دوست باشند و چه دشمن، کمر به کُرنش خم میکنم. آن بانوانی که در این چند روزه تن به دشنام و ناسزا و دستگیری و کتک و زندان دادند، در نگاه من از هر پهلوان اسطورهای دلیر تر و شیردلترند. دلیری اینان از آنرو نیست که به پیکار با سرکوب و ستم برخاسته اند. دلیری آنان در نگر من پای فشردن بر حقوق کسانی است که بیشینه شان، آنان را از خود نمیدانند. این شیرزنان خود نیز میدانند که بخش نه چندان کوچکی از زنان خاک نفرین شده ما آنانرا "سبُک" و "بدحجاب" و حتا "هرزه" میدانند و میخوانند، مغزشوئیهای هزارواندی ساله نابرابری جنسی را در سرزمین ما چنان نهادینه کرده که تو گوئی انگاره برتری مردان بر زنان "باشیر اندرون شده با جان بدر شود"! این بانوان دریادل همچون آن گوهر یکدانه و فرزانه – قره العین – باورهای هزاران ساله را به چالش گرفته اند، اگرچه خواستههایشان، خواستههای امروزینشان در بسیاری از کشورهای همین جهان پیرامون ما بسی ساده و پیش پا افتاده باشند؛ دلیری اینان نیز درست در همین است.
به هر روی دستگیری و بازداشت گسترده زنان در آستانه هشتم مارس نشان از دو چیز داشت، یکی از درماندگی و زبونی فرمانروائی که پایههای تختش را چند زن به لرزه میافکنند و دوم از دلیری زنانی که شاخ و شانه کشیدنها و چنگ و دندان نشان دادنهای سرکوبگران را به هیچ گرفتند و خواهیم دید که جنبش زنان ایران از پگاهان نهم مارس دیگر آن جنبش هفتم مارس نخواهد بود، بندی گسیخته و مرزی درنوردیده شده است،هم امروز زنان دربند دست از خوردن و نوشیدن شسته اند و سرکوبگران را رویاروی به چالش فرا خوانده اند. و ما؟
مانند همیشه ما فرنگ نشینان باید پژواک صدای این بانوان دربند را به گوش جهانیان برسانیم و مگذاریم که سرنوشتشان بدست فراموشی سپره شود. ولی آنچه که یاران آزاده این جنبش را در بیرون و درون دیوارهای زندان دلگرم و امیدوار خواهد کرد، پیوستن به "کمپین یک میلیون امضاء" است. کمپین تنها بدنبال گردآوری یک میلیون نام نیست. تلاشگران این کمپین خانه به خانه و کو به کو میروند و زنان را با حقوقشان آشنا میکنند و برایشان کارگاههای آموزشی برگزار میکنند و با آنان رودررو از ستمی سخن میگویند که بسیاری آنرا میبینند، ولی از دریافتش ناتوانند. دست کم برای ما فرنگ نشینان مایه شرمساری است که شمارمان سر به میلیونها میزند و شمار نامهای آمده در فهرست بسختی از پنجهزار فراتر میرود.
چامهای که بر پیشانی این نوشتار نشسته است، از شاهنامه فردوسی و داستان سیاوش است، آنجا که پیران در هراس از رسیدن کیخسرو و فرنگیس به ایرانزمین میگوید:
که گر گیو و خسرو به ایران شوند / زنان اندر ایران، چو شـیران شوند
کیخسرو، هم در شاهنامه و هم در دیگر داستانها و افسانههای ایرانی نماد "خِرد جاودانه" است. تلاش فرنگیس همدوش پهلوانان ایرانزمین برای رسانیدن کیخسرو به تخت کیانی، چیزی نیست بجز بر تخت نشاندن "خِرَد"، و چه زیبا که این بار بزرگ را یک زن بر دوش میکشد. گذشته این سرزمین چنین زنانی را بسیار بر خود دیده است، زنانی که "خرد جاودانه" در زهدانشان پدید میآید و از شیره جانشان پرورده میشود و سرانجام بدست آنان فرمانروای سرنوشت مردمان میگردد. فرنگیس ِ پرورانندهِ خردِ جاویدان "یک تن" نیست، این نماد زیبای شاهنامه، سیمرغی است که از در هم پیوستن سی مرغ جان میگیرد و فراز میآید، جنبش آزادی زنان اگرچه از ژرفنای درخوری برخوردار است، ولی هنوز تازه آغاز به گسترش کرده است و نرمک نرمک چون آبی از میان شکافهای تخته سنگِ سختِ باورهای هزاران ساله راه خود را میگشاید، "کمپین یک میلیون امضاء" گامی درست در راستای این گسترش است، انبوه نامهای نشسته در زیر این نامه گردانندگان کمپین را دلگرم و استوار خواهد کرد،
پس به پاس همه رنجهائی که برای ما کشیده اند و دردهائی که بر جان و روان خود خریده اند،
و به فرخندگی روز جهانی زن؛
دلهاشان را گرم و
گامهاشان را استوار کنیم.
خداوند دروغ، دشمن و خشکسالی را از ایران زمین بدور دارد
اسفند هشتادوپنج
مزدک بامدادان
.(JavaScript must be enabled to view this email address)