iran-emrooz.net | Tue, 10.05.2005, 22:47
بمناسبت زاد روز دکتر محمد مصدق
ادامه راه مصدق...
دکتر پرویز داورپناه
سهشنبه ٢١ ارديبهشت ١٣٨٤
آن زمان که بنهادم سر به پای آزادی
دست خود ز جان شستم از برای آزادی
فرخی یزدی
مصدق زنده است. مصدق جاودانه است. مصدق زنده است در وجود همه مبازان ضد استبدادی و ضد استعماری مصدق همه جا هست. آن کس که دموکراسی و آزادی را می طلبد. آن کس که تنها تعیين کننده سرنوشت انسانها را اراده ملت می شناسد ، مصدق را در وجود خود دارد و تا برکنده شدن ریشههای اسارت و وابستگی ، تا بر قراری استقلال و دموکراسی ، تا دفع استبداد و تحقق آزادی همه جا خواهد بود.
مصدق اهل سیاست باز وآشکار بود. سیاست سرنوشت همگان است و مرد سیاست باید همگان را از همه چیز آگاه بدارد و در زندگی سیاسی مصدق هیچ چیز پنهان نبود.
نمونهای از رابطه میان استقلال و دموکراسی در اندیشه و مبارزه مصدق در مبارزه علیه « کمیسیون سه جانبه » متفقین برای تجدید نظردر سازمان کشوری ایران بهنگام برقراری مجلس چهاردهم به نقل از سخنرانی مصدق در جلسه ٢٢ تیرماه ١٣٢٩ مجلس شورا چنین است.
"... آمدیم در این کمیسیون ( امور خارجه مجلس)... حالا در روزنامههای تهران نوشتهاند که کمیسیون سه جانبی (آمریکا ، انگلستان و شوروی) پیشنهاداتی به دولت (حکیمی) داده ، پیشنهاد چیست؟ کمیسیون سه جانبی کیست؟ این حرفها چیست؟ بیخبر وهمه متوجه این هستند که بفهمند این قضیه چیست؟ از کجا آمده؟ من در کمیسیون به آقای وزیر امور خارجه گفتم که این کمیسیون سه جانبی چه پیشنهادی کرده ، گفتند که خیر، پیشنهادی نکرده ، یک کاغذی بدون امضاء داده... یک عده از نمایندگان جراید پشت در بودند... آنها همه منتظر بودند که بنده از کمیسیون بروم ، از بنده توضیح بخواهند... من از کمیسیون خارج شدم وپرسیدند ، همین مطالب را گفتم و اینها هم رفتند و در روزنامهها آنچه را که بنده گفتم به همین تقریر نوشتند... روز شنبه...نمایندگان را برداشتم... رفتیم وزارت خارجه...گفتم: حالااین یادداشتی که دادهاند چیست؟ وزیر امور خارجه گفتند که من نمیتوانم آن یادداشت را بدهم و از شما هم گله مندم که چرا حرفهای کمیسیون خارجه را به روزنامهها دادهاید. من گفتم: آقا این کار مملکت است. کار ملت است. این کار محرمانه نیست.باید مردم بفهمند در این لایحه مقدراتشان چه میشود. مردم باید ذی نفع باشند ، فکرکنند ، اظهارعقیده کنند ، روزنامههاعیب و نقص را بنویسند و تنقید کنند. این عیب نیست که من به روزنامهها دادم..."
مصدق نه در مقام رهبری سیاسی و نه در پایگاه مسئولیت دولتی به مردم خود که او را صادقانه دوست داشتند دروغ نگفت و هرگز قدمی در راه فریب آنها بر نداشت. او هرگزبر سر منافع ایران و مصالح ملت ایران با بیگانگان و ایادی آنها سازش نکرد.
شاید تمامی قدرت پایداری او ناشی از آن بوده است که به آرمان و ایمان خود باور داشت. به خود دروغ نمی گفت و در جمع آوری "مرید و مخلص" به هر دری نمی زد و معتقد بود که اگر "باور" خود را درخط مصلحت ملت بسازد و به پرورد ، دیر یا زود همراهانی صادق خواهد جست و ملت را با خود خواهد داشت.
هیچ شخصیتی را نمیتوان یافت که در مقام مخالفت با دولتهای وقت و یا در راس مسئولیت کشور چه در دوران دیکتاتوری رضاخانی و چه در دوران دیکتاتوری آشکار محمدرضا شاهی در برابر همه تجاوزات به آزادیها و اعمال فشارها به آزادیخواهان ، افراد ، احزاب و مطبوعات مانند مصدق ایستادگی و مبارزه کرده و همواره دست استعمار را درپشت دست دیکتاتوری واستبداد منشی نشان داده باشد.
مصدق بزرگ ترین صدمه و زیان دیکتاتورها را در این می دانست که آنها با انحصار مداخله و تصمیم گیری به خود ، به نام و به جای مردم از تصمیم گیری آنان در محیطی آزاد جلوگیری می کنند. مصدق به آثار شوم این رابطه خواجگی ــ بندگی در همه شئون زندگی که مطلوب دیکتاتورها و چاکران آنهاست آنقدر آگاه وازآن چنان متنفـر بود که در مجلس چهاردهم درباره دیکتاتوری رضاخانی گفت: "دیکتاتور شبیه پدریست که اولاد خود را از محیط عمل و کار دور کند و پس از مرگ خود اولادی بیتجربه و بیعمل بگذارد. پس مدتی لازم است اولاد او مجرب و مستعد شوند." مصدق در همان جا افزود: " یا باید گفت درجامعه افراد در حکم هیچاند وباید آنها را یک نفـر اداره کند ، این همان سلطنت استبدادی است که بود!! ، پس مجلس برای چه خواستند و قانون اساسی برای چه نوشتند؟ یا باید گفت حکومت ملی است و تمام ملت غمخوار جامعه بوده ، در مقدرات آن شرکت نمایند دراین صورت منجی و پیشوا ضرورت ندارد."
مصدق با توجه به نهادهای عمومی دموکراسی به تشکیلات اجتماع در سطح سازمان کشوری یعنی تمرکز امور در یک نقطه و در دست یک جمع معدود اعتقاد نداشت. هنگامی که در جریان آذربایجان از خود مختاری و فدرالیسم صحبت به میان آمد او ضمن مبارزه همه جانبه و تهورآمیزی که برای دفاع از تمامیت ارضی و استقلال کشور به عمل آورد ، در مجلس چهاردهم ضمن انگشت گذاشتن برعلل و منشاء اصلی نارضایی مردم آذربایجان و سایر نقاط کشور و افشاء بی پرده مظالم حکومت مرکزی و ماموران آن ، گفـت: " بنده هـیچ مخالف نیستم که دولت ایران فدرالی شود ، شاید دولت فدرالی بهتر باشد که یک اختیارات داخلی داشته باشند بعد هم با دولت مرکزی موافقت کنند و دولت مرکزی هم جریان بین المللی را اداره کند ، ولی هر تغییری در قانون اساسی باید با رفراندم عمومی باشد..."
باید دید پدیده مصدق چیست که از یک طرف تا این حد مورد عشق و احترام ایرانیان وطن پرست و دموکرات است و از طرف دیگر دشمنان آزادی و ایرانیت با وی عناد می ورزند. سیاست مصدق در طول بیش از نیم قرن مبارزه سیاسی بر اساس دو محور اصلی استوار بود. دفاع از استقلال سیاسی و اقتصادی کشور در برابر هجوم سرمایه انحصارطلب جهانی و کوشش برای استقرار دموکراسی و قوام بخشیدن به نهال آزادی.
دهها سال مبارزات مردم آزادیخواه و رجال میهن دوست و فداکار در مسیر تکاملی خود با افکار و عقاید و هدفهای سیاسی و اجتماعی دکتر مصدق درخشش یافت و امروز این مجموعه در کنار روشها و اقدامات و نتایج مشخصی که در دوران رهبری مصدق به دست آمد مکتب آزادیخواهی ملت ایران را تشکیل میدهد.
مکتبی که آزادی ملت و اسقلال کشور را در مسیر توسعه وپیشرفت تاًمین خواهد کرد و عدالت اجتماعی را به معنای رفاه طبقات محروم و طرد زور از روابط اجتماعی ودر جهت حذف اسثمار انسان از انسان تحقق خواهد بخشید.
امروز جای مصدق خالی است زیرا هیچ یک از رهبران برجسته و سرشناس نهضت ملی ایران دارای آن درجه از درایت سیاسی و محبوبیت مصدق نیستند تا بتوانند وارد مبارزات سیاسی شوند.
بدون رفتار و کردار مصدق ، بدون صداقت و صراحت کلام و بدون فکر و اندیشه مصدقی متناسب با زمان کنونی ،هر گز نمیتوان مصدق شد کما اینکه تا کنون هم اثری از مدعیان مصدق نشان ، دیده نمی شود.
مصدق به درستی در کتاب "خاطرات و تألمات مصدق" می گوید: "تا ملتی دانا و رجالی توانا نباشند ، کار مملکت به همین منوال خواهد گذشت."
وفاداری به راه مصدق در دروغ نگفتن به مردم است. مصدق هرگز بر سر منافع ایران و ایرانی از بیگانگان پول نگرفت و با بیگانگان سازش نکرد. در زندگی سیاسی مصدق هیچ چیز پنهان نبود. سالها زمان باید تا مصدق را آن گونه که بود بشناسیم و دریابیم.
در پایان، آخرین پیام دکتر مصدق به ملت ایران را که در دادگاه نظامی بعنوان وداع با مردم ایراد کرد میآوریم "...آری تنها گناه من وگناه بسیار بزرگ من این است که صنعت نفت را ملی کرده ام و بساط استعمار و اعمال نفوذ منافع اقتصادی عظیم ترین امپراطوریهای جهان را ازاین مملکت برچیده ام و پنجه در پنجه مخوف ترین سازمانهای استعماری و جاسوسی بین المللی در افکنده ام و به قیمت ازدست رفتن خود و خانواده ام و به قیمت جان و عرض و مالم خداوند مرا توفیق عطا فرمود تا با همت واراده مردم آزاده این مملکت بساط این دستگاه وحشت انگیز را درنوردیدم. من طی این همه فشاروناملایمات ، این همه تهدید و تضییقات از علت اساسی و اصلی گرفتاری خودم غافل نیستم و به خوبی میدانم که سرنوشت من باید مایه عبرت مردانی بشود که ممکن است درآتیه در سراسر خاورمیانه درصدد گسیختن زنجیر بندگی و بردگی استعماربرآیند.
من میخواهم برای آخرین باردرزندگی خود ملت رشید ایران را از حقایق این نبرد وحشت انگیز مطلع سازم و مژده بدهم:
مصطفی را وعده داد الطاف حق / گربمیری تو نمیرد این ورق
حیات و عرض و مال و موجودیت من و امثال من در برابر حیات و استقلال و عظمت و سرافرازی میلیونها ایرانی و نسلهای متوالی این ملت کوچک ترین ارزشی ندارد و ازآن چه برایم پیش آوردهاند هیچ تأسف ندارم و یقین دارم وظیفه تاریخی خود راتا سرحد امکان انجام داده ام و من به حس و عیان می بینم که این نهال برومند در خلال تمام مشقتهایی که امروز گریبان همه را گرفته بثمر رسیده و خواهد رسید.
عمر من و شما و هرکس چند صباحی دیر یا زود به پایان می رسد ولی آن چه می ماند حیات و سرافرازی یک ملت مظلوم و ستم دیده است. از مقدمات کار و طرز تعقیب و جریان دادرسی معلوم است که در گوشه زندان خواهم ماند و این صدا و حرارت را که همیشه درخیر مردم به کار برده ام خاموش خواهند کرد و دیگر جزدراین لحظه نمی توانم با هموطنان عزیز صحبت کنم. بدینوسیله از مردم رشید و عزیز ایران مرد و زن و پیروجوان تودیع میکنم و تاًکید مینمایم که در راه پرافتخاری که قدم برداشتهاند از هیچ حادثهای نهراسند و نهضت مقدس خود را ادامه دهند و یقین بدانند ، خدا یارو مدد کار آنها خواهد بود."