iran-emrooz.net | Sat, 03.03.2007, 20:40
يك پيشنهاد برای امروز و فردا
مجيد تولّايی
|
شنبه ۱۲ اسفند ۱۳۸۵
اشاره: آنچه در پی میخوانيد متن كامل سخنرانی آقای مهندس مجيد تولّايی سردبير ماهنامهی توقيف شدهی نامه در همايش مطبوعات در بستر جمهوری اسلامی است كه در تاريخ ١٠/١٢/٨٥ توسط انجمن دفاع از آزادی مطبوعات در حسينيهی ارشاد برگزار گرديده است. لازم به ذكر است كه امكان ارايهی تمام اين مقاله در همايش مزبور بهدليل ضيق وقت ميسر نگرديد و متن ذيل، متن كامل اين سخنرانی است.
حكايت ديروز و امروز مطبوعات در ايران، از كاغذ اخبار تا فردوسی، از فردوسی تا سلام، از سلام تا نشاط، از نشاط و خرداد تا پيام امروز و ايرانفردا، از ايرانفردا و آفتاب و فتح و راه نو تا شرق و نامه، تكرار مكرر يك حكايت است؛ حكايت بیمهری و مهجوری و محاق.
يك قصه بيش نيست غم عشق و اين عجب / كه از هر زبان كه میشنوم نا مكرر است
از پگاه نهضت مشروطه تا طليعهی دوران استبداد صغير، از شهريور بيست تا سپيده دمان نهضت ملی، از گسترانيده شدن بساط اختناق و ديكتاتوری پس از كودتای مرداد ٣٢ تا اوان دههی چهل، از دوران آغازين دههی چهل تا اواسط دههی پنجاه، از ميانهی دههی پنجاه تا دمادم پيروزی انقلاب ٥٧، از فردای پس از ٢٢ بهمن ٥٧ تا آغاز هولناك و ديجورزای دههی خون و خفقان شصت و سپری شدن سالهای دهشتپرور جنگ، از هنگامهی جنگ تحميلی تا تن دادن به صلح تحميلی و مقارن با آن بر ملا شدن فجايع از ياد نرفتنی اعدامها و قتلعامهای ٦٧ تا شروع دوران موسوم به سازندگی و تازاندن اسب قدرت به دست سرآمدان و و الامقامان ويژهخواری و ويژه پروری تا نيمهی دههی هفتاد، از خرداد ٧٦ تا ١٨ تير ٧٨ و حديث آن همه سلاخیها و دهان بستنها و زبان بريدنها و قلم شكستنها و روايت تلخ ذبح اصلاحات و سترونی همهی مشیهايی كه حاصل آن هدايت قطار اصلاحات به سمت توقف در برابر ديوار شكست و انفعال بود و پيامدش به صفر رساندن و مرگ اصلاحات، بدانسان كه ديديد و دانيد و بر شرح آن واقفيد، به همين ترتيب از آن روزها تا امروز، مطبوعات در اين كشور به سان آينهای، وضعيت افتوخيزِ بلوكهای سهيم در قدرت را در برابر مطالبات جامعه و در پهنهی ستيزها و نزاعهای سياسی با يكديگر بازتاباندهاند و محكی بودهاند برای ارزيابی و سنجش عمومی روندهای جاری سياسی؛ و در اين ميان، روزنامهنگاران و اهالی مطبوعات از نگاه صحنه گردانان و سردمداران بلوك قدرت، مرغ عزا و عروسی به شمار رفتهاند.
واقعيت آن است كه در كشور و جامعهی كلنگی ما، به تعبير دكتر همايون كاتوزيان – كه بايد گفت به واقع اين تعبير، بيانگر تبيينی دقيق، تاريخی و همهجانبه از روندهای اقتصادی، اجتماعی، سياسی و فرهنگیِ جامعهی ايران است- خوب يا بد، زشت يا زيبا، عرصهی مطبوعات و تمامی بخشها، امكانات، فعاليتها و تحركات مرتبط با امر اطلاعرسانی و گردش اخبار و تحليل و اطلاعات، همواره از گذشته تا امروز و بالاخص طی چند سال اخير،ْ در تأثيرپذيری از منويات و ارادههای سياسی حاكم و ذینفوذ در ساختار نظام سياسی، امكان رشد و بقای مستقل، با ثبات، ايمن و توان افزاينده را نداشته است. تا آنجا كه امروز بايد شاهد و ناظر آن باشيم كه اراده گرايان صاحب قدرت، با انحصار همهی امكانات و لوازم و شرايط بالفعل و بالقوه در قوای سهگانه و به كارگيری تمامی قابليتهای صدر و ذيل ساختار قدرت برای اِعمال سياستها و برنامههای خويش، در هر دوره و زمان و حتا از آنی به آن ديگر، به ترسيم مرزها و محدودههای سفيد و خاكستری و قرمز فعاليتهای مطبوعاتی و اطلاعرسانی میپردازند. طرفه آنكه در عين باز و بسته كردن عندالاقتضای اين مرزها و محدودههای خود ساخته، بازهم در هر لحظه برحسب تشخيص و فهم و درك خويش از يكسو و منافع و مصالح ناشی از حضور در قدرت و مسند حاكميت از سويی ديگر، به داوری و قضاوت و صدور حكم در مورد فعاليتهای مطبوعاتی فعالان ناهمكيش با خود و دگرباش و دگرانديش در اين حوزه، مینشينند. اين چنين است كه در جامعهی كلنگی ما، از ديرباز تا امروز به سبب سيطره و استيلای بلامنازع ساخت مستبدانهی قدرت مطلقهی نفتی برهمهی شئون زندگی فردی و اجتماعی مردم و تمامی اركان زير ساختی و رو ساختی جامعه، در عرصهی مطبوعات و اطلاعرسانی نيز به مانند ديگر عرصههای فرهنگ و اجتماع و هنر و اقتصاد و صنعت و ...، توليد و انباشت و پيوستگی و ثبات و استمرار يافتگی حياتی و امنتيت وجودی برای تداوم بقای خلاق، در غياب وابستگی بهقدرت حاكميت و مستقل از نهاد دولت، ممكن و محقق نشده است. اگر در حوزهی مطبوعات توليد و انباشتی هم صورت گرفته – كه گرفته است – اگر بقای خلاق و توان افزايندهای هم تداوم پيدا كرده است – كه البته چنين است – اين همه را نمیتوان به پای ويژگیها و قابليتهای درونی شده و قائم به ذات نهاد مطبوعات گذاشت – تأكيد میكنم پديدهی مطبوعات بهعنوان يك نهاد فرهنگی، اجتماعی در ايران- و آنها را در زمرهی سرمايهها و مكتسبات نهادينه شدهی جامعه مطبوعات كشور، محسوب نمود. هر آوردهای از اين دست را بلكه بايد به حساب ارتقای توانمندیها و قابليتهای حرفهای افراد و اعضای فعال در اين حوزه گذاشت و در زمرهی تجربيات فردیِ جامعهیِ اتميزه شدهی مطبوعاتی در ايران امروز، تلقی كرد.
برای شما كه نه از دور و از برون، بلكه در متن پر لهيب آتش فعاليتهای مطبوعاتی بهويژه در يك دههی اخير، زيست و تلاش حرفهای داشتهايد، سخن گفتن از ربط و پيوستگی دلادلِ دورههای فراز و فرود حيات مطبوعات و كاميابیها و ناكامیهای فعالان اين عرصه، با روندها و دورههای توالی بست و گشايشهای سياسی، توضيح واضحات است. همچنين بازگو كردن اين واقعيت كه نسبتی تنگاتنگ بين گسترش حوزهی عمومی و قوت گرفتن و بنيهمند شدن اين حوزه با شكلگيری و توسعهی جامعه مدنی برقرار است و از همين رو بازگو كردن نسبت وثيق و مستقيمِ، رشد جنبش جامعه مدنی با جنبش گسترش فعاليتهای مطبوعات مستقل و توسعه نهادهای مستقل مطبوعاتی، دستكم برای شما كه، همهی اين مفاهيم و مباحث و حقايق را به تجربههای فردی و جمعی آزمودهايد، بازهم توضيح واضحات است. شايد برای هيچ كس ديگر، حتا برای سرآمدان و نخبگان سياسی و حزبیِ حكومتی غير حكومتی نيز به اندازهی شما، باور به اين حقيقت، باوری عينی و قابل لمس نباشد كه در جامعهای با اينچنين حوزهی عمومی رنجور و نحيف، توقع گسترش و تقويت جامعهی مدنی، توقعی خام و خيال پردازانه است. آيا در شرايطی كه فضای گفتمان سازندهی انتقادی و معرفت به اصول و معيارهای چنين گفتمانی از يك طرف و از طرف ديگر تعامل و ارتباط متقابلِ ناشی از تفاهم بين الاذهانی نه تنها در بين تودهی مردم كه حتا در ميان نخبگان و فرهيختگان جامعه، در مراتبی به غايت ناچيز و نازل بهسر میبرد و فرهنگ چنين گفتمان و برقراری ارتباطات متقابلی از اين دست در سطوح و لايههايی مغلوب و فرادست قرار دارد، توقع و انتظار گسترش و تقويت جامعهی مدنی، توقعی خام و انتظاری خيالپردازانه نيست؟ مگر نه اين است كه بستر پرورش و شكلگيری جامعهی مدنی يا بهعبارت بهتر، شكلگيری و رشد نهادهای حايل و واسط بين حوزهی خصوصی و حوزهی قدرت، حوزهی عمومی است؟ حوزهای كه امكان برقراری بحث و گفتوگوی آزاد انتقادی برای فراگير شدن فضای گفتمان دموكراتيك را فراهم میآورد و دموكراسی مبتنی بر مشورت و مشاركت، شرايط حضور و دخالت و نظارت همگانی را در قالب نهادهای مدنی خود جوش، برای ادارهی امور مختلف جامعه بهدست مردمِ متشكل شده، پديدار میسازد. خيال پردازانهتر و عبثتر از توقع ذكر شده، آن است كه در غياب يك حوزه عمومی گسترده و نيرومندِ متكی به نهادهای قوام يافته در دل جامعهی مدنی، از گسترش فعاليتهای مطبوعاتی مستقل از حوزهی قدرت سراغ گرفته شود و سودای توسعهی نهادينه شدهی مطبوعات خود بسنده و غير وابسته به حكومت، در اذهان و ضميرها پرورش يابد. درست به مانند آنكه مثلاً فعالان سياسی و حزبی در غياب چنين حوزهی عمومی نيرومندی كه در حقيقت امر، وجود آن بستر نشو و نما و شكلگيری جامعه مدنی و نهادهای دارای كار ويژههای تمايز يافته از يكديگرند، بخواهند ايدهی شكلگيری و فعالسازی احزاب سياسی آن هم با ويژگیهای مدرن را پيگيری و طلب نمايند.
بگذاريد خودمانیتر و صريحتر و مخلص كلام را بگويم؛ پاشنه آشيل روند دموكراتيزاسيون و جنبش دموكراسیخواهی در ايران كنونی ما نيز، همين است. ضعف و قلّت وجودی حوزهی عمومی و به تبع آن سستی و ضعيفی و آسيبپذيری جامعه مدنی و به تبع آن شكنندگی و كم تحركی و از پای در آمدن نهادهای مدنیِ دارای كار و ويژههای تخصصی و تمايز يافته از يكديگر. آن هم در كشوری كه مواجهايم با رشد غول آسای جامعهای شبه مدرن با انبوهی از مردم بیشكل و سازمان نايافته كه هر روز و هر لحظه بردامنهی معارف و آگاهیهايشان دربارهی لوازم و اقتضائات شكلی و روبنايی مناسبات زيست در جهان مدرن اضافه شده و همپای با آن بهگونهای شتابان دامنه و ابعاد نيازها و مطالبات زيستیشان نيز فزونتر و گستردهتر میگردد، اما از ديگر سو، همين مردم نمیتوانند در قالب نهادهای مدنی مدرن و بهگونهای تشكل يافته، روابط و مناسبات خود را نه با حكومت و دستگاه دولت و نه در متن جامعه و با يكديگر تنظيم كنند و سامان بخشند. از همين روست كه اتفاقاً در شرايط كنونی میبينيم كه آن بخش از فعالان جنبش جامعهی مدنی كه توانستهاند با پشتكار و استقامت و تلاش مستمر، سهم و نقش برجستهتر و جدیتری در حوزههای فعاليتهای مدنی، متناسب با نقشها و كار ويژههای تخصصی خود ايفا كنند، قادر شدهاند حضور مؤثر و تعيين كنندهتری در پيشبرد جنبش جامعه مدنی و در نتيجه پيشبرد جنبش دموكراسیخواهی داشته باشند و در نتيجه گامهای تأثيرگذارتری در جهت گسترش حوزهی عمومی بردارند و فعاليتهای نتيجه بخشتری در راستای تقويت اين حوزه، از خود بروز دهند.
در اين ميان اما، صرفنظر از هر نوع بحث و مناقشهی نظری پيرامون نسبت حوزهی عمومی با جامعهی مدنی و ارتباط اين دو با روند دموكراتيزاسيون در ايران، يك نكته بر هيچ خردمندی، بهويژه اهالی مطبوعات پوشيده و قابل انكار نيست؛ ايننكته كه به مانند ديروز و امروز، سرنوشت آيندهی مطبوعات مستقل در ايران، با سرنوشت روند دموكراتيزاسيون و جنبش دموكراسیخواهی، همبسته و گره خورده است. اين بدان معناست كه حتا شما نيز، اعم از آنكه دارای چه گرايش و نگرش سياسی يا مرامی و مسلكی هستيد، مادام كه به اصول و معيارهای اخلاق و شرف و استقلال حرفهای خود پايبنديد و با اين تعهد و پايبندی پويش تكامل بخش حرفهای خود را دنبال میكنيد، سرنوشت آيندهی حرفهای فرد فردتان با نحوه و نوع روندهای آتی دموكراتيزاسيون و فرجام دموكراسیخواهی در ايران، عجين شده است و آيندهی حرفهای شما، در متن فرازونشيبهای چنين مسير و روندی بازشناخته و باز توليد و بازخوانی میشود.
برپايهی اين هم سرنوشتی است كه شما به اعتبار نقش و جایگاه حرفهایتان در رشد و تربيت افكار و آگاهیهای همگانی در حوزه عمومی و بهالطبع قوام يافتگی جامعه مدنی، بیگمان به مانند ديروز، در فرداهای دور و نزديك نيز در صفوف مقدم جنبش دموكراسیخواهی و مسير سنگلاخ و ناهموار گذار به دموكراسی در اين كشور جای داريد. بنابراين درست به همين دليل است كه ما بايد در اين خصوص به يك سوال اساسی و كليدی، پاسخ روشن و مشخص دهيم. سوال مورد نظر با يك پيش درآمد مختصر، از اين قرار است: با آنكه همه ما میدانيم بهدليل وجود نوعی اختلال شديد پارانويای دشمن پنداری مطبوعات در بينش فكری و منش رفتاری مقامات كشور- از ارشدترين مقامات و رهبران كشور گرفته تا مديران و مسؤولان فرهنگی و مطبوعاتی كنونی- اينك عرصه برای فعاليتهای مستقل مطبوعاتی بهشدت بسته و خفقان آور شده است؛ با وجود آنكه میدانيم بهدليل وجود همين اختلال شديد و احساس هراس و فوبيای ناشی از آن در قاموس دستگاه ذهنی – ايدئولوژيك مقامات، رسانهها عموماً و مطبوعات بالاخص، شأن و مسؤوليتی جز توجيه انحرافات و نابسامانیهای رايج و تحريف و تطهير و بازنماياندن وقايع بدانسان كه آنان میپسندند و مصلحت میدانند ندارند و بر اين اساس، در عمل، نشايد و نخواهند توانست به جز وسايل و ابزاری در خدمت قدرت به دستان برای ترويج و توسعه و تقديس فرهنگ عوام فريبی و رياكاری و تزوير و تملق و مجيزگويی و جنگ و خشونت مبدل شوند؛ با وجود آنكه همهی ما میدانيم نسبت به بیكاری و بیسامانی و فقر و تنگدستی و بی معيشتی و بی پناهی ناشی از بيكار كردن هزاران روزنامهنگار مستقلِ خلاق و با استعداد در اثر صدور احكام غير قانونی و ظالمانهی توقيف و لغو امتياز صدها نشريه توسط مراجع مختلف، هيچ مقام مسؤولی در اين كشور نه تنها پاسخگو نيست، بلكه ابايی از آن ندارد كه ميل و اشتياق وافر خود را به تحميل هرچه بيشتر فقر و تنگدستی و بیسروسامانی روزنامهنگاران و خانوادههای آنان حاشا كند و همهی اهرمهای حقوقی و امنيتی لازم برای تهديد و تخريب شخصيتی و روانی روزنامهنگاران و محروميتشان از ابتدايیترين حقوق اجتماعی را به خدمت گيرد؛ با وجود آنكه میدانيم از لحاظ حقوق صنفی و شهروندی، روزنامهنگاران و فعالان مطبوعاتی مستقل، از بیپناهترين و بیپشتوانهترين شهروندان اين دياراند و از حداقل حقوق و مزايای قانونی توسط دستگاههای تأمين اجتماعی و متوليان امور بيمه و كار نابرخوردارند و هيچ عزم و ارادهی جدی و خيرخواهانهای از جانب مديران و مسؤولان مطبوعاتی برای ساماندهی ابتدايیترين مسايل اين قشر مانند بيكاری، بيمه، بازنشستگی، از كارفتادگی، مسكن و دهها معضل ديگر از اين قبيل وجود ندارد- بهگونهای كه حتا اگر بخواهيم وضعيت امروز خود را با وضعيت چهل سال پيش روزنامهنگاران در اين مملكت مقايسه كنيم، چيزی جز حسرت و افسوس و البته درنگی برای تأمل بيشتر حاصل نمیشود. حدود چهل سال پيش رژيم پهلوی با پذيرش موجوديت قانونی تشكل سنديكای نويسندگان و خبرنگاران مطبوعات و همكاری با اين تشكل، شرايطی را فراهم آورده بود كه روزنامهنگاران قادر بودند بهواسطه سنديكا، از امكاناتی چون برخورداری از بيمه تكميلی تا سقف دويست هزار تومان، اجرای طرح طبقهبندی مشاغل در مطبوعات، دريافت حقوق بيمه بيكاری بهميزان دو هزار تومان از محل صندوق بيمهی بيكاری، بهرهمند شوند- ؛ با وجود آنكه میدانيم بر قدرتنشستگان و زمام به دستان متولی امور فرهنگی و مطبوعاتی كشور به تبعيت از منويات صادره از مصادر فوقانی خويش، راجع به اين مسأله كه برقراری ارتباط مستمر و داد و ستد لحظه به لحظهی روزنامهنگاران مستقل با كانونها، مراكز، مراجع و با ديگر همكاران حرفهایشان در جهان آزاد و دموكراتيك بهمنظور تبادل و انجام گردش آزاد اطلاعات و اخبار و تحليل، يك ضرورت و الزام حرفهای است، در نازلترين مراتب ادراك بهسر میبرند. وگرنه چه دليلی وجود دارد كه با اعمال انواع محروميتها و محدوديتها و عقوبتها، هر نوع مبادلهی تجربه و فراگيری دانش و آموزش حرفهای در ارتباط با دنيای خارج از مرزها را برای روزنامهنگاران مستقل تاب نياورند؟ تنها دليل ديگری كه میتواند وجود داشته باشد، آگاهی و وقوف آنان بر اين واقعيت است كه چون طی سالهای اخير روزنامهنگاران و فعالان مطبوعاتی سهم بهسزا و چشمگيری در رشد جنبش دموكراسیخواهی داشتهاند، اين سهم و نقش بايد تا حد صفر تقليل يابد و بساط دموكراسیخواهی از اساس برچيده شود. به همين خاطر، هر نوع فعاليت و تحرك و آمد و شدفعالان مطبوعاتی مستقل با دنيای تابو شدهیِ آزادِ خارج از دسترس كنترل و فرماندهی و نظارت خويش را با حربههای سخيف، مجعول، زنگزده و بیخاصيتی چون جاسوسی برای دشمنان و بيگانگان، به زير ضرب دستگاههای امنيتی میبرند و زندان و مرعوبسازی و تحقير و از همه بدتر فرار و خروج تحميلی از كشور را به فعالان مطبوعاتی، پيشكش میكنند؛ با وجود آنكه همهی ما به درست میدانيم، قوانين مطبوعاتی و ضوابط و معيارهای حقوقی و اجرايی حاكم بر عرصهی فعاليتهای مطبوعاتی در كشور ما، نه در مقايسه با كشورهای توسعهيافتهی آزاد و دموكراتيك كه حتا در قياس با كشورهای كمتر توسعه يافته و توسعه نايافتهتر مانند افغانستان، به مراتب عقبماندهتر و واپسگرايانهتر است و به مانند آنچه ما در اينجا شاهديم، امكان و مستمسك قانونی برای قلع و قمع مطبوعات و اعمال آمرانه و رسمی سانسور و خودسانسوری توسط مقامات بر نشريات وجود ندارد. اين نكته كه در افغانستان كنونی متقاضيان انتشار نشريه میتوانند صرفاً با معرفی مدير مسؤول و ارايهی يك درخواست ساده به وزارت فرهنگ و اطلاعات و دريافت مجوز، ظرف ٢٤ ساعت نسبت به چاپ و توزيع نشريهی خود اقدام و حتی پيش شمارههای خود را بدون اخذ مجوز چاپ و توزيع كنند، بعيد است باعث برانگيخته شدن احساس تأسف و تغابن متوليان امور مطبوعات كشورمان شود.
تطويل كلام نكنم و به طرح همان سوال اساسی بازگردم، جان كلام آنكه اينك با وجود ساختارهای حقوقی و حقيقی متصلب و متجر و انسداد آور حاكم بر عرصهی فعاليتهای مطبوعاتی و تأثيرات مخرب و ويرانگر و پيامدهای یأسآور و دلسرد كنندهی چنين وضعيتی در رابطه با تداوم موجوديت و حيات حرفهای فعالان مستقل مطبوعاتی كشور، برای ايجاد اميدواری به شرايط استمرار زيست حرفهای اين فعالان چه بايد كرد؟ كدام حركت و فعاليتی ضرورت تام و حياتی دارد تا ضمن آنكه افقی روشن برای برخورداری از حداقلهای لازم جهت ادامهی بقای حرفهای روزنامهنگاران مورد غضب واقع شدهی حاكميت فراهم شود، در عينحال انجام فعاليتهای حرفهای آنان همچنان به طور طبيعی و ذاتی نقش مثبت و سازندهی خود را در پرتو افكنی بر مسير گذار كشور به دموكراسی، ايفا نمايد؟ پاسخ اين كمترين عضو خانوادهی شما بهسوال طرح شده چنين است: همانديشی، همگرايی، و همكنشی بر محور انگارهی وحدت در عين كثرت و كثرت در عين وحدت.
دوستان عزيز!
بسياری از اعضا و اهالی اين خانواده در وضعيتی اينچنين متفرق و اتميزه شده، با مجموعهی توان و نيرويی اينچنين ضعيف و بهتحليل رفته، در برابر فشارهای سهمگين و روبه تزايد موجود، قادر نخواهند بود حتی موجوديت حرفهای خود را مادام كه به اصول و معيارهای اخلاق و شرف و استقلال حرفهای خود پايبندند، حفظ كنند و به مدد تشخّص و هويت و موجوديت حرفهای خويش بهگذران زندگی و معيشت خود و خانوادهشان بپردازند؛ چه رسد به آنكه سهم و نقشی در ارتقای جايگاه و مرتبه و شأن مجموعهی فعالان و جامعهی مطبوعات مستقل كشور ايفا نمايند. مادام كه ضعيف باشيم، آسيبپذيرتر و شكنندهتريم و مادام كه متشتت و نامتشكل و بی شكلايم، ضعيفتر میشويم. نبايد توقع داشت اين خانودهی چندين هزار نفریِ زخمی و داغ ديده و پرانگيزه و پراستعداد اما نامنسجم و بیشكل كه دردها و مشكلات و خواستهها و هدفهای برحق مشترك بسيار نيز دارد، اعتراضات و تظلمخواهیها و دادخواهیها و فريادرسیهايش در اين ديار به جايی برسد و گوششنوايی برای شنيدن و زبان مسؤولی برای پاسخگويی به مطالبات برحقاش پيدا كند.
گوش اگر گوشتو و ناله اگر نالهی من / آن چه البته بهجايی نرسد فرياد است
ما كه میدانيم در كجا زندگی میكنيم و توهمی نسبت به اين موضوع نداريم كه فعاليت مطبوعاتی مستقل در اينجا، چه معنا و نتايج و عواقبی دارد.
تحقق مطالبات برحق و اعتراضات و دادخواهیهای اصولی و بهجای اين خانواده در برابر مناسبات آمرانهی حاكم و صاحب منصبان بر قدرت نشستهی موجود، زمانی جامهی عينيت به تن خواهد كرد و بروز عملی خواهد يافت كه اين خانوادهی عظيم و گسترده اما بیشكل و نامنسجم، در قالب طيف وسيعی از تشكلهای متنوع و متعدد صنفی و مدنیِ مرتبط با حوزهی زيست حرفهای خود، متشكل گردد و در مقام يك موجوديت متكثر اما متحد و يكپارچه، در پيگيری اهداف و مقاصد صنفی و حرفهای خود، نيرومندانه و قدرتمند به طرح و طلب و استيفای حقوق و مطالبات خويش بپردازد. مادام كه متشكل و نيرومند نباشيم و در ميدان موجودِ كارزار فعاليتهای مطبوعاتی، خود را به سطح موجوديتی مؤثر و تعيين كننده ارتقا ندهيم، هيچ اتفاقی دال بر تغيير صورتبندی فعلی توازن قوا در ميدانی كه ما در آن زيست حرفهای خود را سپری میكنيم، رخ نخواهد داد و صحنهی توازن قوای موجود، همچنان به زيان فعالان مستقل مطبوعاتی، چرخش و گردش ويرانگر خود را ادامه خواهد داد. تنها و تنها امكان برای تغيير موازنهی قوای موجود در ميدان كارزار فعاليتهای مطبوعاتی ما و برقراری موازنهای جديد به نفع فعالان مطبوعاتی دموكراسیخواه و مستقل، ممكن ساختن شكلگيری و ايجاد دهها و صدها تشكل كاملاً صنفی مطبوعاتی با وظايف و مأموريتها و كارويژههای محدود به حوزهی مشخص فعاليتهای مطبوعاتی و اطلاعرسانی در سراسر كشور و اقصا نقاط اين مملكت است.
ما هم اينك با فهرست بلند بالايی از نيازها و خواستهها و مطالبات صنفی و حقوقی و اقتصادی و فنی و آموزشی طرح شده از جانب تلاشگران عرصهی فعاليتهای اطلاعرسانی و انتشار كاغذی يا اينترنتی نشريات در شهرهای كوچك و بزرگ اين كشور، مواجه هستيم كه اگر حتا چندين تشكل و نهاد مستقل حرفهای مطبوعاتی حول پاسخگويی به يك نياز و مسأله، نيرو و همت خود را بسيج و صرف كنند، باز تا اخذ نتايج مطلوب و رسيدن بهقدر كفايت، فاصله بسيار است. ضمن آنكه كثرت و انبوهی تشكلهای جديد، سبب كاهش فشار متمركز بر روی نهادهای مستقل مطبوعاتی موجود میگردد. البته بديهی است كثرت وجود انواع تشكلهای متعدد و متنوع صنفیِ مطبوعاتی در سراسر كشور كه در عين كثرت، اهداف و خواستههای عموماً واحدی را دنبال میكنند، زمانی در گسترهی ملی و سراسری به تجميع نيروی كل جامعهی فعالان مطبوعاتی مستقل خواهد انجاميد كه در قالب نوعی خاص از سامانيابی و سازماندهی سراسری، برآيند نتايج تلاشها و فعاليتها، هم برای هر تشكل و نهاد خاص و هم برای مجموعهی نهادهای فعال مطبوعاتی، توانافزا باشد. بهعبارت ديگر، دستيابی به اين خاصيت توان افزايی برای يك نهاد و برای مجموعهی نهادها در مقياس ملی و سراسری، مدل و الگوی ويژهای از ساماندهی تشكيلاتی سراسری را اقتضا و طلب میكند، كه بهجای خود میتوان به آن پرداخت و مختصات دقيقتر و جزئيات مشروحتر آنرا در قالب طرح پيشنهادی تهيه شدهی موجود، به همكاران عزيز ارايه نمود. اما مقدم بر ارايهی طرح مذكور، ابتدا بايد در مورد اصل ايدهیِ پيشنهاد شده به تأمل نشست. ايدهای كه ما را فرا میخواند به "همانديشی، همگرايی و همكنشی بر محور انگارهی وحدت در عين كثرت و كثرت در عين وحدت".
در پايان، سخنان خود را با قطعهای از يكی از اشعار زنده ياد ابتهاج، پيش كش به شما كه مخاطب سايه در اين شرايط به شمار میرويد، به اتمام میبرم.
چه فكر میكنی؟
جهان چو آبگينهی شكستهایست
كه سروِ راست هم در او شكسته مینمايدت.
چنان نشسته كوه در كمين درههایِ اين غروبِ تنگ
كه راه بسته مینمايدت.
زمانِ بیكرانه را
تو با شمار گامِ عمرِ ما مسنج
به پای او دمیست اين درنگِ درد و رنج.
به سان رود
كه در نشيب دره، سر به سنگ میزند،
رونده باش.
اميدِ هيچ معجزی زمرده نيست،
زنده باش.
درود بر شما