iran-emrooz.net | Mon, 19.02.2007, 20:35
انتخاب ما در سیستم حکومتی است تا در میان عاملان رژیم!
دكتر محسن قائممقام
|
دوشنبه ٣٠ بهمن ١٣٨٥
زین بیخردان سفله بستان/ داد دل مردم خردمند!
(از قطعه "دماوندیه دوم" استاد بهار )
کشور ما و بالطبع مردم ایران دوران سختی را میگدرانند و روزی نیست که با تهدید نظامی و افتصادی جدیدی روبرو نباشند. بوق و کرنای توخالی احمدینژاد برای حفظ رژیم، در زیر پوشش حق اتمی شدن بعنوان یک آرزوی ملی، جلودار حرکت کشتی آیزنهاور و يکزبان شدن کشورهای قدرتمند جهان علیه سیاستهای "به جنگ دنیا رفتن" جمهوری اسلامی و سپاه پاسدارانش نگردید. بالاخره علائم ترس در صحنه آرائی جدید، که بسرعت شکل میگيرد، خود را ظاهر ساخت. رفسنجانی دوباره بمیدان آمده است و مأمور رفع و رجوع خرابی های دولت احمدینژاد گشته است. و از این نمد دنبال ساختن کلاهی هم برای سر خود میباشد. با جوانان مینشیند، درد دل جوانان را گوش میدهد، با ایشان همدل و همصدا میشود. به میانجیگری با امریکا نشسته است: "آنچه خوبان همه دارند....". صف آرائی جنگی امریکا در برابر ایران، فشارهای جهانی، دودستهگی "خودیها" و فشارهای درونی از جانب بسیاری از مردم، بالاخره سبب شدکه بوق و کرنای احمدینژاد را که به شمشیر صدام و نورییگا شبیه بود، خودشان از دست او بگیرند. ولایتی در کشورهای عربی در تأييد "هولاکوست" سخن میگوید. کیهان ارگان رهبر، احمدی نژاد را به مبارزه "درگوشی" و نه در ملاء عام، در مورد "سیاست هستهای رژیم"، فرا میخواند. و بالاخره رفسنجانی تقاضای علامت رضایت از شیطان بزرگ میطلبد. و اگر امریکا با ندانمکاری و دنبالهروی از سیاستهای محافظهکاران خود کشتیاش به گل ننشسته بود، وضع شکل دیگری پیدا میکرد!
این صفآرائیهای در حرکت ، که هنوز پایان کار آنهم آنطور که باید روشن نیست، مسائل اساسیای را در شناخت موقعیت مملکت و مردم و تعیین استراتژی جدید مبارزه برای آزادیخواهان مطرح مینماید: آیا اعتمادی به تغیيرات اساسی در روند سیاستهای داخلی و روياروئی با دنیای خارج، برای رژیم میتوان داشت؟ آیا تغییر مهرههای رژیم، در اینجا رفسنجانی بجای احمدینژاد، تعییرات اساسیای را در روند ساستهای جمهوری اسلامی یا حل مشکلات اساسی جامعه و در صحنه سیاستهای جهانی بوجود میآورد؟
واقعیت این است که حکومت موقعی توانمند است که از پشتیبانی مردمش برخوردار باشد و پشتیبانی مردم بدون شرکت واقعی ایشان در امور مملکتی و تشکیل حکومتی که از اراده مردم بر خاسته باشد میسر نیست. لذا واگذاری امور مملکت از یک کارگزار جمهوری اسلامی به کارگزار دیگری راه حلی اساسی برای مشکلات بزرگ مملکت نمیتواند شمرده شود. واقعیت این است که مشکل اساسی مملکت در وجود یک سیستم مافیائی و ولایت فقیه است و نه منزه بودن و یا قابل بودن این مسؤل یا مسؤل دیگر. مسأله هیچگاه شخصی نیست و نبوده است. آقای احمدینژاد هم که شخصآ دزد نیست و در خانهای کوچک و در محلهای دست سوم زندگی میکند، باز کاری از پیش نبرد و نفت را بسر سفرهها نیاورد، چه او کارگزار سپاه پاسدارانی است که سهم بزرگی از ثروت ملی ما در تصاحب دارند. و یا اینکه اگر آقای رفسنجانی به جوانان بگوید که من هم مثل زمان تغییر کردهام، آیا ضمانتی برای اصلاح امور اساسی مملکت بدست ایشان حاصل میشود؟ آیا این عاقلانه است که ما سرنوشت خود را بدست حوادث، و قول رفسنجانی، از جنایتکاران بزرگ دوران جمهوری اسلامی و از غارتگران ثروت ملی ایران، بسپاریم؟ دریغا که امروزه در نهایت شگفتی میشنویم که در برخی از محافل روشنفکری و سیاسی خارج از کشور نیز "احمدی نژاد باید برود" را بصورت شعارگونه مطرح مینمایند. انگار مسأله ایران حضور احمدینژاد در ریاست جمهوری است. رژیم را نادیده میگیرند و آنچه در این ٢٨ سال گذشته را بفراموش میسپرند. امامزاده اصلاحطلبان از معجزه افتاد ولی دوستان هنوز دست از دامان این عامل و یا آن عامل رژیم باز نمیکشند و در خلسه کرامات ایشان غوطه میخورند. و هنوز بر این باور نادرستاند که در درون این سیستم مافیائی امکان انجام کاری در پیشبرد آزادی و دمکراسی در ایران وجود دارد!
انتخاب این سیاست، که چون کاری از دست ما بر نمیآید و چون همه قدرت در دست حاکمین روز ایران است، پس از میان "دو بد" یکی را که امروز چرب زبانتر است و حرفهای دل نشینتر میزند را انتخاب کنیم، نه تنها دردی را دوا نمیکند بلکه پشتیبانی ما از این یا آن عامل رژیم، نیروئی تازه به جمهوری اسلامی خواهد بخشید. دیدیم که آنهائی که بهترین حرفها را زدند و ملیونها مردم را بدنبال خود بسراب کشاندند، هنگامی که مصلحت جمهوری اسلامی در برابر مصلحت مردم قرار گرفت در انتخاب "حفظ جمهوری اسلامی بهر قیمتی" تردیدی بخود راه ندادند. وقتی مردم از اصلاحطلبان دولتی روي برگرداندهاند، آیا انتظار دارید که به پشتیبانی "رفسنجانی"ها بروند؟
ما برای پیروزی در مبارزه برای آزادی و دمکراسی در ایران راه درازی در پیش داریم. هرچند در دورانی زندگی میکنیم که شاهد فروپاشی سیستم توتالیتار شوروی و حکومت دیکتاتوری شاه و دیکتاتورهای شبیه آنها بودهایم که حتی یک سال جلو تر از آن نیز در تصور کسی نمیتوانست بیاید. و امروزه نه تنها شاهد ضعف و شکستهای پی در پی رژیم در سیاستهای داخلی و خارجیاش هستیم، بلکه چند دستگیهای درونی رژیم، که ناشی از شکست ایدئولوژیک و تضعیف روز بروز نظام است ، برخطر فروپاشی رژیم صد چندان افزوده است. آیا در شرایطی که مردم سالهاست از این نظام فاسد و استبدادی رو گرداندهاند، جائی برای آشتی با رژیم و قبول مصلحت اندیشی رفسنجانیها باقی میماند؟ چرا که اینها سیاستهایشان در حفظ منافع شخصی و بالطبع منافع جمهوری اسلامی، که حافظ منافع ایشان است، دور میزند و طرح میشود و نه در حفظ و حراست منافع ملی و مردمی.
باید مبارزه برای آزادی و دمکراسی در ایران را در خارج از مرزهای فکری منجمد جمهوری اسلامی و سیستم خودکامه آن بجلو برد. و دوباره مردم را بسراب تازهای سوق نداد. آنهائی که در درون سیستم برای آزادی مبارزه میکنند و باوری راستین و صمیمی به آزادی و دمکراسی دارند، سرانجام از دفاع از چنین سیستمی که باین نقطه از افول و سقوط در حفظ منافع ملی ما افتاده است دست خواهند کشید. چنانکه برخی از ایشان این برزخ را پشت سر نهادند. در این زمان ما بهتر است بجای آنکه سطح فکری و مبارزاتی خود را تا سطح فکری و مبارزاتی ایشان پائین آوریم، منتظر بمانیم تا آنها از روزگار بیشتر بیاموزند و سطح فکری و مبارزاتیشان خارج از مرزهای فکری جمهوری اسلامی کشانده شود و با مصالح امروز مملکت بخواند. و هم کاری خود را با ایشان تنها در محور حفظ مصالح و منافع ملی و نه با دغدغه حفظ جمهوری اسلامی پیش بریم. باید باین حقیقت اذعان داشت که زمان فراگرفتن موضوعات سیاسی و اجتماعی در تجربه افراد مختلف متفاوت است. و باز در دنباله صحبت، خارج از این موضوعات درون مرزی، سیاستهای جهانی هم هرگز در دراز مدت نمیتوانند با چنین حکومتی سازگار بمانند یا با آن سرکنند. چه اگر این حکومت بخواهد دنیاپسند شود باید از سیاستهای خشونتبار داخلی خود و دست اندازی به امور کشورهای همسایه ، دست بکشد. سیاستی که انجامش حاصلی جز انهدام رژیم را در پی نخواهد داشت و لذا اجباراً باید دوباره صحنهسازیهای گذشته و ترغیب حمله خارجیها به ایران را از نو آعاز نمایند تا باز نظرها از مسائل درونی کشور به حمله خارجی معطوف شود. و بالاخره در سؤال باقی ماندن این گروه جدیدحکومتی که ما را با دنیا درگیر جنگ کردهاند شعری از قطعه معروف گویا فرقانی، شاعری از عهد حافظ برایم تداعی میشود:
آنکس که اسب داشت غبارش فرونشست / خاک سم خران شما نیز بگذرد!
محسن قانم مقام – نیویورک
١٧ فوریه ٢٠٠٧