iran-emrooz.net | Sat, 17.02.2007, 23:18
گفتوگو با دکتر مهرداد درویش پور
صلح طلبی از دمکراسی خواهی تفکیک ناپذیر است!
شهرام فرزانهفر
|
يكشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۸۵
آقای دکتر درویشپور اخیراً یکی از نمایندگان مجلس سوئد و از اعضای حزب دسته راستی لیبرال مردم بنام فردریک مالم در اظهارنظری در برنامهای که توسط برخی سازمانهای کرد ترتیب داده شده بود، اعلام کرد که: "برخی از سوئدیها معتقدند که ایالات متحدهی آمریکا باید از عراق خارج شود. من برخلاف آن معتقدم که ایالات متحدهی آمریکا باید وارد ایران شود".
به اعتقاد شما آیا این اظهارنظر، سیاست دولت جدید دست راستی سوئد است؟
بسیار بعید میدانم که سیاست نه تنها دولت ائتلافی راست سوئد بلکه سیاست حزب لیبرال نیز توسط یک نماینده پارلمانی جوان و آماتور آن بیان گردد. من تنها یک بار ایشان را از نزدیک دیدهام و نمیدانم آیا او و حزب لیبرال اطلاع دارند چنین اظهار نظراتی تا چه حد به بیاعتباریشان در میان اکثریت عظیمی از ایرانیان منجر خواهد شد. بیتردید عقب نشینی ایشان در مصاحبه با رادیوی سوئد ناشی از فشار ایرانیان و حزب لیبرال بوده است. هرچند در حزب ایشان و در میان برخی از دیگر احزاب سوئد و همچنین در میان برخی گروههای قومی نظیر کردها و حتا گروههایی از ایرانیان تمایلات آشکار و یا پنهان به حمله نظامی به ایران وجود دارد، اما کاتولیکتر از پاپ شدن واقعاً مضحک است. در حالیکه رییس جمهور آمریکا خود شبانه روز (به ظاهر و یا به واقع) از اولویت راه حل دیپلماتیک سخن میگوید و کنگره آمریکا نسبت به حمله نظامی هشدار میدهد، عدهای مشتاقانه برای حمله آمریکا به ایران روزشماری میکنند. احزاب سوسیال دمکرات، چپ و سبز سوئد جملگی مخالف حمله نظامیاند. اما دولت حاکم نیز همچون اتحادیه اروپا در شرایط کنونی بر راه حل سیاسی در برخورد به ایران تاکید دارد. اینکه آیا در صورت آغاز حمله تغییری در سیاست آنها ایجاد خواهد شد یا نه امری است که آینده نشان خواهد داد.
به اعتقاد شما آیا یک سیاستمدار کشور دموکراسی سوئد مجاز است با توهین به سطح شعور ملت ایران در تعیین نوع حکومت خود و برای تزریق "دموکراسی آمریکایی" به آنجا، اشغال نظامی ایران را توسط آمریکا مجاز و ضروری قلمداد نماید؟
ایراد نخست در خود پرسش نهفته است. چه کسی انگیزه حمله احتمالی نظامی به ایران را صدور دمکراسی امریکایی خوانده است؟ این ادعا حتا در خود آمریکا جز در میان نئوکانها جدی گرفته نمیشود و چندان ارزش بحث ندارد. اگر جمهوری اسلامی دست از ماجراجویی و تهدیدهایش بردارد و به همکاری با سازمان ملل متحد ادامه دهد آمریکا به دلیل فقدان دمکراسی در آنجا حمله نخواهد کرد. مگر آمریکا در پی حمله نظامی به عربستان سعودی و یا دیگر دیکتاتوریهای مورد حمایتش برای صدور دمکراسی امریکایی است؟ من حتا بر این باورم اگر ایران سرزمین برهوتی چون کره شمالی بود و نقش مهمی در تامین و یا امکان کنترل منابع عظیم انرژی نفت و گاز جهان را نداشت و از چنین موقعیت حساس ژئوپولیتیکی در خاورمیانه برخوردار نبود، حتا پذیرش یک ایران اتمی در مقایسه با پیامدهای حمله به ایران برای آمریکا قابل قبولتر میبود. این بدان معنی نیست که وجود یا عدم وجود دمکراسی در ایران نقشی در نحوه برخورد آمریکا ندارد. کسانی که این ادعا را انکار میکنند، عملاً استدلالهای جمهوری اسلامی را تکرار میکنند. حتا تن دادن به یک ایران اتمی با حکومت دمکراتیک چندان هم دور از تصور نیست. مسئله اینجاست که با یک حکومت بنیادگرای اسلامی حکومتی سر و کار داریم که دائماً اسراییل را به نابودی تهدید میکند و با مداخلهگریهایش برای صلح، دمکراسی و امنیت در ایران و منطقه خطرآفرین است. دولتی که در پی غنیسازی اورانیوم و ای بسا دستیابی به بمب اتمی است و حاضر به سازش و عقب نشینی از بلند پروازیهای خود نیست. و بالاخره رژیمی که رئیس جمهور و رهبر آن تهدید میکنند که قطعنامههای شورای امنیت سازمان ملل را ورق پارههایی بیش نمیدانند و فشارهای بین المللی را بیپاسخ نمیگذارند و دائماً اطمینان میدهند که آمریکا قادر به حمله به ایران نیست. این همه به اندازه کافی زمینه برای حمله به ایران را فراهم ساخته است که نیازی به بهانه ضرورت صدور دمکراسی امریکایی نباشد.
دیگر آن که نقش دمکراسی در توسعه کلیدی است و حتا مدل آمریکایی آن با تمام معایب آن صد بار بهتر از بنیادگرایی اسلامی است. از اینرو مخالفت با حمله نظامی به دلیل بیعلاقگی ما به دمکراسی نیست، بر عکس به دلیل دلبستگی جدی مان به آن است که معتقدیم میلیتاریسم و جنگ تحقق آن را به تعویق میاندازد و حتا میتواند شیرازه جامعه را از هم بپاشاند. باور به "بمبهای دمکراتیک" آمریکایی همانقدر توهم آلود است که باور به "تانکهای سوسیالیستی" شوروی سابق. نتیجه نهایی هر دو نه به صدور دمکراسی و سوسیالیسم بلکه عروج بنیادگرایی در افغانستان و عراق منجر شد!
و بالاخره اگر سیاستمداران دیگر کشورها علاقمند به دمکراسی در ایرانند میتوانند به پشتیبانی فعالتر از مبارزات دمکراتیک مردم ایران بپردازند. اما برتری طلبی غرب محورانه و گفتمانهای استعماری همچنان در این نوع اظهارنظرها و برخوردهای پاترنالیستی (قیم گرایی) بازتاب مییابد، بیآن که مبلغان آن از نتیجه معکوس این سیاستها در طول تاریخ درسی گرفته باشند. به نظر من این نوع ابراز نظرها ریشه در گفتمانهای نژاد پرستانهای دارد که برای خود این رسالت را قائل است که به زور هم که شده جوامع "غیر مدنی" را "متمدن" کند. طرز تلقی که در ذهن بسیاری از سیاستمداران غرب ریشه دار است.
پس آیا میتوان اینگونه برداشت کرد که که سیاستمداران چیرهدست برای محک زدن برخورد ایرانیان با این شکل ابرازنظرهای تحقیرآمیز، سیاستمدار جویای نامی را قربانی میکنند؟
شاید. شاید هم فردریک مالم از بخت بد خود دچار "شتابزدگی" شده و به پیچیده گیهای جهان سیاست آنقدر آشنا نیست تا دریابد چنین اظهارنظری در شرایط کنونی حتا اگر با کف زدن گروههایی روبرو شود، آنقدر احمقانه است که راهی جز پس گرفتن آن وجود ندارد. به نظر من ایرانیان میبایست با اعتراضات گسترده به حزب لیبرال سوئد بابت اضهار نظر ایشان، به "پختگی" این قبیل سیاستمداران یاری رسانند!
احزاب سرمایهداری و دستراستی چه سودی از جنگ تمام عیار در منطقه خاورمیانه خواهند برد؟
ضرورتاً همه این احزاب از آن سود نخواهند برد. گسترش نفوذ اقتصادی،سیاسی و نظامی در منطقه، کنترل بیشتر بر منابع نفتی و مهار بنیادگرایی که تهدیدی جدی بر علیه منافع غرب و اسراییل است وسوسهای است که بسیاری از احزاب دست راستی در غرب را میتواند به جنگ علیه ایران ترغیب کند. با این همه اروپاییان در مقایسه با آمریکا از تجربه تاریخی بیشتری برخوردارند و میدانند چنین جنگی میتواند نتایج سخت معکوسی به بار آورد و هم از اینرو به راحتی به چنین سناریویی تن نمیدهند.
وظیفهی ایرانیان مقیم سوئد در چنین موقعیت پیچیده و نگرانکنندهای چیست؟
مخالفت قاطع با جنگ و تحریمهای اقتصادی گسترده نظیر آن چه در عراق اتفاق افتاد، خودداری از همسویی با جمهوری اسلامی، تاکید بر نقش ماجراجویانه جمهوری اسلامی و به ویژه دولت احمدی نژاد در ایجاد بحران کنونی، دفاع از طرح توقف غنیسازی اورانیوم توسط حکومت ایران، استقبال از اعمال فشار بین المللی علیه نقض حقوق بشر در ایران، ایجاد بلوکی نیرومند علیه میلیتاریسم و بنیادگرایی که برای تحقق دمکراسی در ایران بکوشد، از مهمترین این وظایف است. این به معنای راه سومی است که نه از تثبیت حکومت اسلامی دفاع میکند و نه از حمله نظامی به ایران.
فعالیتهای ایرانیان صلحطلب مقیم سوئد در مخالفت با جنگ از سوی برخی افراطیگری ناسیونالیستی و شوینیستی قلمداد میشود. آیا فعالیتهای صلحطلبانه، موضع ايران را در سطح بينالمللی تقويت میکند؟
همانطور که میدانید من پیش از این نیز در جنبشهای ضد جنگ حضوری فعال داشتهام. هر بار نیز با پرسش آزار دهنده اما حیاتی نظیر پرسش شما روبرو گشتهام که آیا این مبارزات به تقویت مواضع رژیمهای دیکتاتوری یاری نمیرساند؟ پاسخ به این سئوال ساده نیست. این واقعیتی است که جمهوری اسلامی میکوشد از گرایشات ناسیونالیستی و ضد امپریالیستی در میان ایرانیان ضد جنگ بهرهجویی کند. این نیز واقعیتی است که هر نوع سازمان دهی جنبش صلحی که شعار دمکراسی در ایران را به بهانه "عمده بودن جنگ طلبی آمریکا" و یا "مبارزه با امپریالیسم" وا نهد، به همسویی با جمهوری اسلامی و تقویت موقعیت آن منجر میشود. این خطر جدی است. نیروهایی رسماً از ضرورت این همسویی و حتا پشتیبانی از آن دفاع کردهاند. اما مضحک است که به این بهانه از مخالفت با جنگ سرباز زد. همچنان که پیشتر گفتم تنها با پشتیبانی از راه حلهای سیاسی، خواست همکاری ایران با آژانس بین المللی هستهای و تعلیق غنیسازی اورانیوم، رد قاطع سیاستهای ماجراجویانه احمدی نژاد و شرکا، حمایت از فشار سیاسی بین المللی بیشتر به ایران برای رعایت حقوق بشر، میتوان از فعالیتهای صلح طلبانهای سخن گفت که به جای تقویت جمهوری اسلامی به امر به عقب راندن آن یاری رساند.
این فعالیتها آیا خطرات ناشی از سياستهای تجاورگرانه و سلطهجويانهی آمريکا عليه ايران را کاهش میدهد؟
تنها در صورتی که این فعالیتها خصلت افراطی و بومی به خود نگرفته و بکوشد با شعارهای فراگیر، علاوه بر مخالفان دایمی جنگ، مجامع بین المللی و محافل طرفدار صلح حتا در حزب دمکرات و جمهوری خواه آمریکا را با خود همراه سازد. شعارهای هیستریک ضد آمریکایی نظیر آن چه توسط بنیادگرایان اسلامی شبانه روز در ایران و منطقه تکرار میشوند، میتواند به انزوای جنبش صلح بیانجامد و یا از آن بدتر آن را به پشت جبهه جمهوری اسلامی بدل سازد.
برخی از فعالین سیاسی در این روزها سکوت اختیار کردهاند، شما علت این موضوع را چه میدانید؟
برخی هنوز خطر را جدی نگرفتهاند. برخی هر نوع تلاش را بیفایده میدانند. برخی به حق دل نگران از همسو شدن با جمهوری اسلامیاند. برخی نیز عافیت طلبند و مایل نیستند بخت خود را بسوزانند. آمدیم و ایران با تحولاتی نظیر عراق روبرو شد. آیا میپندارید کاندیداتورهای علاقمند به ایفای نقش چلبی در ایران انگشت شمارند؟ عقلانیت دور اندیشانه حکم میکند از دنباله روی از سیر حوادث و هیجانات لحظهای خوداری کنیم. گاه بازنده سربلند بودن انتخابی ارزشمندتر از فاتحی سر افکنده در تاریخ یک ملت است. دیگران خود میدانند در رویارویی ملیتاریسم و بنیادگرایی کدام جبهه را انتخاب میکنند. من در این جدال به سود هیچ طرفی موضع نخواهم گرفت، بلکه تلاش خواهم کرد صدای صرفداران صلح، دمکراسی و سکولاریسم را تقویت کنم. این امر نیازمند گردهمایی هرچه گستردهتر اپوزیسیون دمکرات ایران به ویژه همکاری با گروههای اپوزیسیون اقوام ایرانی است که ضمن مبارزه برای رفع ستم قومی و ملی، حفظ یکپارچگی و استقلال ایران را برسمیت میشناسند. جمهوری خواهان سکولار و دمکرات بیتردید مرکز ثقل چنین صدای سومی خواهند بود که در پی راهکارهای دمکراتیک برای عبور از بنیادگرایی اسلامی در ایران است.