چهارشنبه ۱۳ فروردين ۱۴۰۴ -
Wednesday 2 April 2025
|
ايران امروز |
پنج سال پیش، اولین قرنطینهی ناشی از همهگیری کرونا اعمال گردید. هشت شخصیت برجسته، دانشمند و سیاستمدار از تجربیات خود در آن دوران و آنچه هنوز ذهنشان را به خود مشغول کرده است، سخن میگویند.
مقدمه مترجم: شش سال از زمانی میگذرد که جهان با یکی از بیسابقهترین چالشهای بهداشتی و اجتماعی خود مواجه شد: همهگیری بیماری کووید-۱۹. ویروسی که در اواخر سال ۲۰۱۹ میلادی ظهور کرد، نه تنها سلامت میلیونها انسان را تهدید نمود، بلکه بنیانهای اقتصادی، فرهنگی و روانی جوامع را نیز به لرزه درآورد. امروز، با نگاهی به گذشته، میتوانیم تأثیرات عمیق این بحران را بر سبک زندگی، روابط انسانی و سیاستگذاریهای جهانی بهتر درک کنیم. هفتهنامه اشپیگل در جدیدترین شماره خود با هشت نفر از کسانی که در آن رویداد فراموش نشدنی هر یک به نحوی درگیر بودند گفتوگوی مختصری انجام داده است.
***
این مقاله مروری است بر آن روزهای تاریک و پرالتهاب؛ روزهایی که قرنطینههای طولانی، ترس از ابتلا، از دست دادن عزیزان و تلاشهای بیوقفه کادر درمان به بخشی از زندگی روزمره تبدیل شده بود. همچنین، به بررسی رفتارهای جمعی و واکنشهای متفاوت جوامع در برابر محدودیتها میپردازیم؛ از همبستگیهای انسانی تا تنشهای ناشی از سیاستهای بهداشتی. آیا درسهایی که از این بحران گرفتیم، توانسته است جهان را برای رویارویی با تهدیدات آینده آمادهتر کند؟ این پرسشی است که پاسخ به آن نه تنها برای مورخان، که برای همه ما به عنوان شهروندان جهانی حائز اهمیت است.
«انسان میتواند حقیقت را [هرچقدر هم که دردناک باشد] تحمل کند»
ملانی برینکمان، ۵۱ساله، استاد ویروسشناسی در دانشگاه فنی براونشوایگ است. او به همراه دیگر دانشمندان، استراتژی «نه به کووید» را توسعه داد؛ یک طرح دقیق برای به زیر کنترل در آوردن هدفمند همهگیری. او بهخاطر پیشنهادهایش با انتقادات شدیدی مواجه گردید.
سختترین بخش برای من این بود که میدیدم چگونه کودکان و والدین در دورههای طولانی تعطیلی مهدکودکها و مدارس کاملاً به حال خود رها شدهاند. آن زمان، سه پسر ما شش، ده و دوازده ساله بودند و من همچنین باید از والدینم مراقبت میکردم. این شرایط برای همهی ما بسیار چالشبرانگیز بود. هم زمان و در ابتدای همهگیری، سعی داشتم در مصاحبههایم توضیح دهم که ویروسها چگونه منتقل میشوند، چگونه میتوان از عفونت جلوگیری کرد، و اینکه ویروس سارس- کوو-۲ چگونه در بدن عمل میکند.
بخشی از این تلاش شامل توضیح نحوهی عملکرد علم نیز بود. و این که برای ما بهعنوان پژوهشگر، کاملا عادی است که با ظهور یافتههای جدید، نظرات خود را بهروز کنیم. اما به تدریج، فرآیند آگاهیبخشی علمی وارد عرصهی سیاست شد و نقش دانشمندان با تصمیمگیرندگان سیاسی در هم آمیخت و به این ترتیب، ما به هدف حملات تبدیل شدیم و این موضوعی بود که برای من تحملش آسان نبود. اما با این وجود، به حضور در انظار عمومی ادامه دادم؛ نمیخواستم میدان را برای افرادی که اطلاعات نادرست منتشر میکردند، خالی بگذارم.
یکی از دشوارترین چالشها برای من این بود که توضیح دهم چنانچه برای مهار روند شیوع ویروس اقدامی انجام ندهیم چه تعداد افراد بیمار خواهند شد و چه تعداد خواهند مرد. در نهایت، ما با پدیدهای روبهرو شدیم که به آن «پارادوکس پیشگیری» میگویند: بسیاری از اقدامات پیشگیرانه اجرا شد، تعداد موارد جدید ابتلا نسبتاً پایین باقی ماند، و ناگهان این تصور به وجود آمد که اصلاً اتفاقی نیفتاده است و فقط ما بیدلیل باعث وحشت شدهایم!
ای کاش ما سرمایهگذاری بیشتری در پیشگیری انجام میدادیم. باید به مردم بفهمانیم که تحقیقات علمی چقدر اهمیت دارد. چه میشود اگر ویروسی مانند کووید، به جای تأثیر بر سالمندان، عمدتاً جوانترها را هدف قرار دهد؟ ما باید از ابتدا از سرایت بیماریهای جدید به انسان جلوگیری کنیم، فرقی ندارد که این بیماریها از طریق مزارعی که حیوانات در آنها نگهداری میشوند، بازارها یا حتی در آزمایشگاهها (همانطور که در مورد منشأ سارس-کوو-۲ هنوز بحثهایی وجود دارد) منتقل شوند. ما باید روی تولید آنتیبیوتیکها، واکسنها و روشهای درمانی جدید علیه ویروسها کار کنیم و در عین حال، ذخایر کافی از ماسک و مواد ضدعفونیکننده داشته باشیم.
من کاملاً موافق بررسی مجدد دوران کرونا هستم، مثلاً از طریق تأسیس موزهای دربارهی همهگیریها. باید در برابر فراموشی ایستادگی کنیم. در غیر این صورت، این اشتباه را مرتکب خواهیم شد که گذشته را با دانشی که امروز داریم، قضاوت کنیم. به جای آن که یکدیگر را مقصر بدانیم، باید با نگاهی صادقانه به گذشته بنگریم: چه کارهایی را بهدرستی انجام دادیم؟ چه اشتباهاتی داشتیم؟ چه چیزهایی را کم داشتیم؟ کجا باید بهتر و سریعتر عمل میکردیم؟ اگر از همهگیری یک چیز یاد گرفته باشم، این است: انسان قدرت تحمل حقیقت را دارد.
«دیگر توان نداشتم. واقعا از پا درآمده بودم»
ینس اشپان، ۴۴ساله، تا پایان سال ۲۰۲۱ بهعنوان وزیر بهداشت آلمان از حزب دموکرات مسیحی آلمان(CDU)، یکی از مهمترین شخصیتهای دولتی در دوران همهگیری بود. او بارها مجبور شد تصمیماتی بگیرد، پیش از آنکه تمام حقایق روشن باشند. او در ابتدای بحران کرونا گفته بود: «ما باید در موارد بسیاری از تقصیرات یک دیگر بگذریم» او دربارهی گزارشی از سرویس اطلاعات فدرال آلمان (BND) که به منشأ احتمالی ویروس در یک آزمایشگاه اشاره داشت، اظهار داشت که تنها از طریق رسانهها از آن مطلع شده و بنابراین نمیخواهد در این مورد اظهارنظر بیشتری کند.
«در ۲۴ اوت ۲۰۲۰، برای اولین بار، فضا علیه من واقعاً تهاجمی شد. آن روز در جریان کارزار انتخاباتی، در مقابل ساختمان شهرداری ووپرتال سخنرانی داشتم. در عرض چند دقیقه، من و محافظان شخصیام توسط حدود ۱۵۰ تا ۲۰۰ نفر از اعضای جنبش «Querdenkern» (مخالفان محدودیتهای کرونایی)، منکران کرونا و نظریهپردازان توطئه محاصره شدیم. آنها فریاد میزدند: «اشپان، تو قاتلی! اشپان، قاتل کودکان!» در نهایت، تنها راه چارهی ما فرار به دفتر حزب CDU در همان نزدیکی بود. این برتری عددی و خشونت عریان آنها ترسناک بود. اما باید گفت که این افراد هرگز اکثریت را تشکیل نمیدادند. اکثر مردم آلمان همیشه از اقدامات مبارزه با همهگیری حمایت کردند و طبق نظرسنجیها، هنوز هم چنین است.
ما در آلمان یک مسیر میانه را در پیش گرفتیم. حفاظت از سلامت عمومی هیچگاه یک اصل مطلق نبود، اما هدف همواره جلوگیری از فروپاشی سیستم بهداشت و درمان بود. ویروس دولت را مجبور به اقدام کرد و بله، این بحران دولت را تا مرز ناتوانی در مدیریت نیز برد. نقطهی اوج فرسودگی شخصی من، ۸ مارس ۲۰۲۱ بود. حتی دقیقاً به یاد ندارم که چه چیزی باعث شد که دیگر توانم تمام شود. اجرای آزمایشهای عمومی کرونا به تأخیر افتاده بود، واکسنها کم بودند و سیاست کرونایی بیش از پیش تحت تأثیر نزاعهای حزبی قرار گرفته بود.
سه روز پیش از آن، مجلهی اشپیگل در سرمقالهای خواستار استعفای من شده بود. آن روز، روز جهانی زن بود. من در دفترم در برلین نشسته بودم و فشار و احساسات، کاملاً بر من غلبه کرد. دیگر توان نداشتم. واقعا از پا درآمده بودم. در آن لحظه با نزدیکترین همکارانم تماس تلفنی گرفتم. آنها آمدند، با هم صحبت کردیم و کمی بعد از آن یک نوشیدنی زدیم. روز بعد دوباره توانستم کار کنم. همسرم همیشه میگفت که در آن دوران، خواب من بهتر از خواب او بود. البته گاهی اوقات، حوالی ساعت چهار صبح، ناگهان فکری به ذهنم میرسید. آن را سریع یادداشت میکردم و بعد دوباره راحت میخوابیدم. من واقعاً معتقدم که سیاستگذاری بهتر، وقتی انجام میشود که فرد خواب کافی داشته باشد. برای دو سال، کرونا تمام توجه و توان سیاسی مرا به خود اختصاص داده بود، هرچند این روند با فراز و فرودهایی همراه بود. گاهی من محبوبترین سیاستمدار آلمان بودم و گاهی باید استعفا میدادم. سیاست همین است.
«از آنچه پیشتر زندگیام را شکل میداد، دستکم سهچهارمش از بین رفته است»
مارگارت استوکوفسکی، ۳۸ساله، ستوننویس مجله اشپیگل، در ژانویه ۲۰۲۲ به کووید مبتلا شد. از آن زمان، برنده جایزه کورت توخولسکی به یکی از شدیدترین اشکال «لانگ کووید» دچار شده است، آنچه به طور اختصاری ME/CFS نامیده میشود (انسفالومیلیت میالژیک/سندرم خستگی مزمن). این بیماری چند سیستمی، غیرقابل درمان تلقی میشود.
«در ماههای اول پس از ابتلا، هنوز فکر میکردم که بهزودی بهتر خواهم شد. حالا بیش از سه سال است که همچنان بیمارم. از آنچه پیشتر زندگیام را شکل میداد، دستکم سهچهارمش از بین رفته است. زندگیام شبیه به زندگی یک فرد ۹۰ سالهی بسیار ضعیف شده است، شاید با کمی حضور بیشتر در شبکههای اجتماعی. وقتی دیگران از من میپرسند که تمام روز چه کار میکنم یا اینکه آیا حالا بالاخره وقت دارم کتاب بخوانم، نمیدانم باید بخندم یا گریه کنم. وقتی که فردی به خستگی مزمن دچار باشد، بسیاری از چیزها دیگر اصلاً به درستی کار نمیکنند.
در روزهای بد، تمام انرژیام صرف کارهایی میشود که دیگران آنها را در کنار سایر فعالیتهای روزمرهشان انجام میدهند: دوش گرفتن، لباس پوشیدن، غذا خوردن، شاید کمی چت کردن با دوستان یا انجام کاری کوچک در خانه. همین و بس. برای این کارها، تنها دو تا سه ساعت وقت دارم. بقیه روز را باید دراز بکشم، در محیطی با کمترین میزان صدا، نور، تحریک و ورودی ذهنی. ترکیبی از خستگی و کسالت. در روزهای خوب، میتوانم پذیرای مهمان باشم، کمی کار کنم یا به پزشک بروم. اگر بیرون بروم، باید مطمئن باشم که جایی برای نشستن پیدا میکنم و آسانسورها یا پلهبرقیها کار میکنند. برای روزهایی که توانایی راه رفتنم نامطمئن است، یک عصا تهیه کردهام.
مبتلایان به لانگ کووید از نظر پزشکی بسیار بد تحت پوشش قرار گرفتهاند. سرمایهگذاری روی تحقیقات در این زمینه بسیار کم است. پیدا کردن پزشکی که اندکی از این بیماری سر در بیاورد، کاملا شانسی است. چند هفته پیش، وقتی در حمام بیهوش شدم و بعد با سرِ شکافته و ضربهی مغزی در اورژانس بستری شدم، پزشکان از من دربارهی بیماریهای پیشینهام پرسیدند. گفتم: ME/CFS. آنها پرسیدند: این دیگر چیست؟
تقریباً تمام هزینهی داروها و درمانها را خودم باید بپردازم. بسیاری از بیماران مجبور به مبارزات حقوقی بیمعنا هستند، مثلاً برای تعیین درجهی ناتوانی یا سطح مراقبتی که باید دریافت کنند. گاهی احساس میکنم سیاستمداران ترجیح میدادند که امثال من همان اول بر اثر کووید میمردند، بهجای اینکه حالا با این بیماری عجیبوغریب باعث دردسر شوند. اینکه با وجود همهی اینها هنوز احساس خوشبختی و قدردانی میکنم، به خاطر حضور دوست و دوستانم است. آنها هنوز کنارم هستند و به معنای واقعی کلمه، مرا زنده نگه داشتهاند.
«توجه من بیش از هر چیز بر مبارزه با همهگیری متمرکز بود»
توماس مرتنس، ۷۵ ساله، ویروسشناس از نویاولم، رئیس کمیسیون دائمی واکسیناسیون (Stiko) بود. این کمیسیون، که متشکل از متخصصانی است که بهصورت داوطلبانه فعالیت میکنند، توصیههایی را در مورد اینکه چه کسی و در چه زمانی باید واکسن کرونا دریافت کند، ارائه میداد.
برای حدود دو سال، امور روزانه من به این شکل میگذشت: با همسرم صبحانه میخوردم و سپس تا نیمهشب پشت رایانه در اتاق کارم مینشستم. مهمترین مسئله برای من این بود که تمام دادههای منتشرشده دربارهی ویروس را از سراسر جهان دنبال کنم. بعد در کمیسیون Stiko با همکارانم و اعضای مؤسسه روبرت کخ (RKI) در جلسات ویدئویی دربارهی آنها بحث میکردیم. مسئولیت ما در درجه نخست این بود که سود و زیان واکسیناسیون را برای هر فرد بسنجیم. مصلحت جامعه در درجهی دوم قرار داشت. البته همه، از جمله برخی سیاستمداران، این مسئله را درک نمیکردند. ما را متهم میکردند که در ارائهی توصیهها کند عمل میکنیم، اما این ادعا نادرست بود. مثلاً توصیهی مربوط به تزریق دوز سوم واکسن را تنها یک روز پس از آمریکاییها ارائه کردیم.
بعدازظهرها معمولاً با همسرم در جنگل قدم میزدم. یک بار مردی از پشت سر فریاد زد: «شما اصلاً میتوانید صبحها خودتان را در آینه نگاه کنید؟» من فردی مقاوم هستم، اما چنین لحظاتی سنگین و آزاردهندهاند. من همیشه فقط آنچه را که مطابق با دانش علمی روز بود بیان میکردم. البته نحوهی بیان من همیشه به بهترین شکل ممکن نبود. در یک پادکست طولانی، در پایان از من پرسیدند که آیا در آن لحظه فرزند هفتسالهام را واکسینه میکردم؟ پاسخ منفی دادم، که پاسخ درستی بود، اما نه از نظر رسانهای. باید حدس میزدم که این پاسخ تیتر بسیاری از خبرها خواهد شد. در آن زمان، هنوز هیچ واکسنی مخصوص کودکان در دسترس نبود و دادههای کافی دربارهی ضرورت واکسیناسیون برای آنها وجود نداشت.
آنچه را که قرنطینه با مردم کرد، دستکم گرفته بودم؛ با کودکان و نوجوانان، با خانوادههایی که در آپارتمانهای کوچک در طبقات بالای ساختمانها زندگی میکردند، با اقتصاد کشور. در آن دوره، من بیش از حد از منظر یک ویروسشناس و اپیدمیولوژیست به مسئله نگاه میکردم، کسی که فکر و ذکرش فقط بر مبارزه با همهگیری تمرکز دارد. من فردی نیستم که دچار وحشت شوم. اما گاهی نگران همهگیری بعدی هستم. با سرعتی که جمعیت جهان در حال افزایش است، با نحوهی نگهداری حیوانات و شیوهی سفرهای ما، دیر یا زود یک همهگیری دیگر رخ خواهد داد. ما باید از همهگیری کرونا درس گرفته باشیم و بدانیم که در چنین شرایطی، کشور نیازمند قوانین یکپارچه و هماهنگ است. اگر دوباره درگیر کشمکشهای فدرالی و تصمیمگیریهای پراکنده شویم، مهمترین چیز را از دست خواهیم داد: زمان ارزشمند را.
«این موضوع برای مدتها از ذهنم بیرون نمیرفت»
کریستیان کاراگیانیدیس، ۵۱ ساله، پزشک ارشد در کلینیک ریهی کلن- مِرهایم بود و در دوران همهگیری بهعنوان سخنگوی ثبت مراقبتهای ویژه در انجمن بینرشتهای آلمان برای پزشکی مراقبتهای ویژه و اورژانس فعالیت میکرد. این متخصص بیماری های داخلی، بیماریهای ریوی و مراقبتهای ویژه وظیفهاش این بود که اعلام کند چه تعداد تخت مراقبت ویژه در آلمان باقی مانده است. این آمار به معیاری برای سنجش تعداد بیماران بدحال تبدیل شده بود.
آن وبسایت را با پسزمینهی مشکی به یاد دارم که در آن مرتب آمار مبتلایان در چین نمایش داده میشد و این که چگونه این ارقام بهسرعت افزایش مییافت. همان ابتدا با خودم گفتم: این اصلاً خوب پیش نخواهد رفت. در یکی از جلسات صبحگاهی در بیمارستان، این ویروس را بهعنوان یک مشکل مطرح کردم. مدت کوتاهی بعد، اولین بیمارانی که دچار نارسایی شدید ریه شده بودند، به بیمارستان آورده شدند. آنها جوان بودند، بین ۲۰ تا ۶۰ سال داشتند و در حالی که از قبل تحت تنفس مصنوعی بودند، نزد ما میآمدند. با عینکهای محافظ، ماسک، سپرهای صورت و روپوشهای پلاستیکی بالای سر تختهایشان میایستادیم. شبها اغلب با این نگرانی به خانه میرفتم که آیا ممکن است آلوده شده باشم و ویروس را به همسر و سه دخترم منتقل کنم.
ویروس کرونا بسیار سرسخت است. اغلب هفتهها طول میکشید تا ریهها بهبود پیدا کنند و بیماران دوباره به هوش بیایند؛ مدتزمانی بسیار طولانیتر از بسیاری از بیماریهای دیگر. خوشبختانه، برای بسیاری از بیماران، اوضاع خوب پیش رفت. اما یکبار هم بیماری را از دست دادیم که همهی کارکنان بیمارستان او را میشناختند. این موضوع مدتها از ذهنم بیرون نمیرفت. آنچه ما را سرپا نگه داشت، نظم دقیق و ساختاریافتهی کار در بخش مراقبتهای ویژه بود، اما حمایت مردم از بیرون نیز نقش بزرگی داشت. این حمایت را در موجهای بعدی نیز بهشدت لازم داشتیم، زیرا کادر درمانی بسیار خسته و فرسوده شده بود.
من در دوران همهگیری به اطلاع عموم میرساندم که چه تعداد تخت مراقبت ویژه در کشور باقی مانده است. هر بار که وضعیت بحرانی میشد، ما در بیمارستان بلافاصله آن را احساس میکردیم. روزهایی پیش میآمد که ده درخواست دریافت میکردیم تا بیمارانی را از دیگر بیمارستانها بپذیریم، اما اغلب تنها میتوانستیم یک تخت در اختیار بگذاریم.
کشور در سکوت فرو رفته بود، مردم میمردند. دوران همهگیری، زمان خوشایندی نبود. بااینحال، لحظات خوبی را هم تجربه کردم. همبستگی میان کارکنان بیمارستان فوقالعاده بود، همکاری میان بیمارستانها نیز بسیار بهتر شد. امروز در پزشکی ارتباطات بسیار قویتری داریم و توانایی ما در توسعهی سریع درمانها افزایش یافته است. این تجربه قطعاً در صورت وقوع یک همهگیری جدید به ما کمک خواهد کرد. چیزی که مدتهاست به تعویق افتاده، این است که سیاستمداران باید شروع کنند به طراحی سناریوها و استراتژیهایی برای زمانی که دوباره چنین بحرانی رخ دهد. اگر به اتفاقاتی که هماکنون در آمریکا با آنفولانزای پرندگان در حال وقوع است نگاه کنیم، این اقدام ضروریتر از همیشه به نظر میرسد.
«برایم روشن شد که نمیخواهم صراحت خود را کنار بگذارم»
هندریک استریک، ۴۷ ساله، مدیر مؤسسهی ویروسشناسی در بیمارستان دانشگاهی بن است. در دوران همهگیری، او با پیشنهادهایی که محدودیتهای کمتری بر زندگی عمومی اعمال میکردند، بحثبرانگیز شد. از جمله، او خواستار تمرکز بیشتر سیاستهای کرونایی بر روی بیماران و سالمندان بود. اکنون او به نمایندگی از حزب CDU در پارلمان جدید آلمان حضور دارد.
همهگیری مرا وارد دنیای سیاست کرد. من اغلب در نقطهی بحرانی بحثهای اجتماعی ایستاده بودم و از مواضعی دفاع میکردم که بسیاری از مردم در آن زمان نمیخواستند بشنوند. امروز جامعه در مورد برخی موضوعات به توافق رسیده است. مثلاً دربارهی مدارس؛ اکنون تقریباً همه موافقاند که نباید مدارس برای مدت طولانی تعطیل میشدند، زیرا این کار آسیب زیادی به کودکان و خانوادهها زد. آن زمان، مقاومت شدیدی در برابر این دیدگاه وجود داشت و هزینهی زیادی از من گرفت.
در دوران بحران، من یک محقق بودم. علم نباید آلوده به سیاست شود. جملهی «علم میگوید که...» یکی از پرتکرارترین و درعینحال گمراهکنندهترین جملات در دوران همهگیری بود. درحالیکه مشاورهی علمی یک جامعهشناس میتوانست کاملاً متفاوت از مشاورهی یک ویروسشناس باشد و نقطه نظر هر دو هم درست باشد. در علم، دیدگاههای مختلف میتوانند و البته باید در کنار هم وجود داشته باشند. اغلب برایم دشوار بود که ببینم چگونه دیدگاههای علمی برای توجیه اقدامات سیاسی مورد سوءاستفاده قرار میگیرند. برای مثال، زمانی که بهسادگی محاسباتی انجام میدادند تا نشان دهند که ویروس چگونه به شدت تمام گسترش خواهد یافت، درحالیکه این امر به عوامل متعددی بستگی داشت؛ ازجمله میزان ارتباطات اجتماعی افراد یا شرایط زندگی آنها. همانجا بود که تصمیم گرفتم وارد سیاست شوم. من برای اینکه ناگهان در کانون توجه عموم قرار بگیرم، آماده نبودم.
بعضی روزها با خودم میگفتم: «دیگر بس است، نمیتوانم این را ادامه دهم.» اما در همان زمان، دوستانی داشتم که به من گفتند باید ادامه دهم، چون صدای من مهم است. این حرفها به من امید داد. مجبور شدم دائماً یاد بگیرم. گاهی نظراتم را شفافتر بیان میکردم، گاهی کمتر. اما در نهایت متوجه شدم که نمیخواهم صراحت خود را کنار بگذارم. این ویژگی را حفظ کردهام. ما باید سالهای گذشته را دقیقاً بررسی کنیم. در هر بحرانی اشتباهاتی رخ میدهد و در این بحران نیز از همه طرف اشتباهاتی صورت گرفت. اکنون مهم است که این اشتباهات را مشخص کنیم تا بتوانیم از آنها برای بحرانهای آینده درس بگیریم. در آینده، حتی محکمتر از قبل تأکید خواهم کرد که از همان ابتدا، علاوه بر ویروسشناسی، باید متخصصانی از علوم اجتماعی، روانشناسی و جامعهشناسی نیز در تصمیمگیریها دخیل باشند. وقتی به گذشته نگاه میکنم، حتی در این همهگیری هم یک فرصت میبینم: اینکه در آینده بتوانیم با هم آزادانهتر بحث کنیم.»
«تصور نمیکردم تا این اندازه مورد انتقاد قرار بگیرم»
لایف اریک زاندر، ۴۷ ساله، مدیر بخش بیماریهای عفونی و مراقبتهای ویژه در بیمارستان شریته برلین است. در یک آخر هفته در مارس ۲۰۲۱، این متخصص واکسن و بیماریهای ریوی توییتی منتشر کرد که هنوز هم به آن فکر میکند.
وقتی همهگیری آغاز شد، من پزشک ارشد در بخش بیماریهای عفونی بودم. در طول روز از بیماران مراقبت میکردم و در عین حال، همکارانم و من چندین مطالعهی علمی دربارهی این بیماری ویروسی جدید را آماده میکردیم. برای این کار درخواستهای تأمین مالی مینوشتیم و دائماً با دانشمندان سراسر جهان در ارتباط بودیم. اغلب کار آنقدر طول میکشید که دیگر ارزش نداشت به خانه بروم. در چنین مواقعی، برای همسرم یک پیام کوتاه میفرستادم، تشک بادی آبیرنگم را در دفترم باد میکردم و درون کیسهخواب کنار میزم میخوابیدم. من همیشه با بیمارانم صادقانه و صریح صحبت میکنم. همین صداقت را در انتقال دانش خود دربارهی ویروس و واکسنها نیز حفظ کردم. در مارس ۲۰۲۱، موارد نادری از ترومبوز سینوسی و وریدی مغزی پس از تزریق واکسن آسترازنکا مشاهده شد. این عارضه بیشتر زنان جوان را تحت تأثیر قرار میداد. ابتدا واکسیناسیون با این واکسن بهطور موقت متوقف شد، اما سپس دوباره ادامه یافت. این موضوع بسیاری از مردم را نگران کرد. با افزایش گزارشها دربارهی این عارضهی نادر، در یک آخر هفته، با چندین همکار در سراسر آلمان تماس گرفتم و از آنها دربارهی موارد ترومبوز مغزی و سینوسی در بیمارستانهایشان پرسیدم. در آن لحظه برایم روشن شد که باید واکسیناسیون در گروههای سنی جوانتر متوقف شود.
در خانه، روی کاناپه، یک توییت نوشتم: «۱۶ مورد ترومبوز سینوسی در ۲.۳ میلیون دوز واکسن آسترازنکا، عدد زیادی است.» این توییت خیلی زود دستبهدست شد و چند ساعت بعد در رسانهها اعلام گردید. برای من، نحوهی برخورد با واکسن آسترازنکا نشان داد که ما دانشمندان و مقامات نظارتی تا چه اندازه دقیق کار میکنیم. کمیسیون دائمی واکسیناسیون نیز بهسرعت توصیههای خود را تغییر داد. با این حال، ما اعتماد برخی افراد را از دست دادیم. در ادامهی کارزار واکسیناسیون، ارائهی اطلاعات بیطرفانه روزبهروز سختتر شد. برخی مرا متهم کردند که از صنعت داروسازی پول دریافت میکنم، در حالی که من در تمام این مدت هیچ مبلغی از شرکتهای تولیدکنندهی واکسن نپذیرفتم. تصور نمیکردم که بهعنوان یک دانشمند، در میانهی یک همهگیری، اینقدر مورد انتقاد قرار بگیرم. وقتی به این فکر میکنم که ممکن است دوباره همهگیری رخ دهد، چیزی که بیش از همه مرا نگران میکند این است که حتی با وجود ارائهی حقایق علمی، ممکن است دیگر نتوانم برخی از مردم را قانع کنم.
«تهدید واقعی بود. من آنجا بودم»
ساندرا سیزک، ۴۷ ساله، مدیر مؤسسهی ویروسشناسی پزشکی در بیمارستان دانشگاهی فرانکفورت ام ماین است. از سپتامبر ۲۰۲۰، او بهطور متناوب با ویروسشناس کریستیان دروستن در پادکست پرمخاطب «بهروزرسانی کروناویروس» از شبکهی NDR همکاری میکرد.
هنوز روز ۳۱ ژانویه ۲۰۲۰ را بهخوبی به یاد دارم. به ما اطلاع داده شد که روز بعد، یک پرواز تخلیه از ووهان، با ۱۲۶ مسافر، در فرانکفورت فرود خواهد آمد. در کمترین زمان ممکن، ادارهی بهداشت با کمک ما یک مرکز تست در فرودگاه ایجاد کرد. در یک سالن ورزشی، اتاقکهایی برپا شد و تختهایی برای استراحت مسافران آماده گردید. وظیفهی ما این بود که از مسافران مصاحبه و معاینه بگیریم: دمای بدنشان را اندازهگیری کنیم، ریههایشان را با گوشی معاینه کنیم و از حلق آنها نمونهگیری کنیم. لباسهای محافظ، دستکشهای یکبارمصرف، عینکهای مخصوص شنا و ماسکهای FFP3 به تن داشتیم. هنوز کسی دقیقاً نمیدانست که بهترین راه محافظت در برابر ویروس چیست.
صبح روز بعد، حوالی ساعت پنج، مرا از خواب بیدار کردند. یکی از همکاران آزمایشگاهی تماس تلفنی گرفته بود. دو نفر که روز قبل بدون علائم بودند، اکنون تست حلقی مثبت داشتند. بلافاصله آنها را قرنطینه کردیم. برای من، این یک لحظهی تعیینکننده بود: انسانها میتوانند به این ویروس آلوده شوند و احتمالاً آن را منتقل کنند، بدون اینکه هیچ نشانهای از بیماری داشته باشند. درست در همان زمان برای ما آنچه اکثر مردم هفتهها بعد به آن پی بردند روشن شد: این بیماری مسری دیگر قابل مهار نیست.
بهعنوان یک ویروسشناس، ناگهان در کانون توجه عمومی قرار گرفتم. ما بررسی کردیم که چگونه میتوان کودکان در مهدکودکها و معلمان در مدارس را با حداقل تلاش تست کرد تا شیوع بیماری را در این محیطها در اسرع وقت شناسایی کنیم. بسیاری از رسانهها یافتههای ما را پوشش دادند. حتی یکبار آنگلا مرکل نیز از ما نقل قول کرد. انتظار داشتم که مخالفان اقدامات مربوط به همهگیری به من حمله کنند، اما ابعاد این حملات برایم شگفتآور بود. تقریباً هر روز ایمیلهایی پر از نفرت دریافت میکردم. مأموران جنایی برایم توضیح میدادند که کدام تهدیدها را میتوان نادیده گرفت و کدامها واقعاً خطرناک هستند. یکبار، کسی سعی کرد از طریق یک ادارهی دولتی به آدرس شخصی من دست پیدا کند. این دیگر برایم اصلاً خندهدار نبود.
از آن زمان، با احتیاط بیشتری عمل میکنم. چیزهایی را که قبلاً ممکن بود سریع توییت کنم، دیگر به همان شکل سابق بیان نمیکنم. این موضوع مرا ناراحت میکند، زیرا دقیقاً هدف این افراد همین است: اینکه ما سکوت کنیم. هرچه زمان بیشتری از دوران کرونا میگذرد، مردم ارتباط خود را با آن دوره از دست میدهند. آنها در اینترنت میخوانند که این ویروس چندان خطرناک نبوده و اقدامات انجامشده افراطی بودهاند. تنها چیزی که میتوانم بگویم این است: من این ویروس را خودم در کشت سلولی بررسی کردهام، بیماران بدحال را در بیمارستان دیدهام. تهدید واقعی بود. من آنجا بودم.
| ||||||||
ايران امروز
(نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايتها و نشريات نيز ارسال میشوند معذور است. استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2025 | editor@iran-emrooz.net
|