يكشنبه ۳ فروردين ۱۴۰۴ - Sunday 23 March 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 18.03.2025, 18:37

از سلطنت‌طلبی تا پادشاهی پارلمانی (۶)


ب. بی‌نیاز (داریوش)

چرا گزینه پادشاهی پارلمانی بهتر از جمهوری است؟

در آغاز ضروری است که میان نگارنده و خواننده فهم یگانه‌ای از دو مفهوم صورت گیرد: پادشاهی پارلمانی و جمهوری. در این‌جا جمهوری به معنی انتزاعی‌اش مد نظر است، یعنی جدا از چهار شکلِ واقعی و زمینی‌اش که شامل جمهوری ریاستی (ایالات متحده)، جمهوری نیمه‌ریاستی (فرانسه)، جمهوری پارلمانی (آلمان) و جمهوری سوسیالیستی (چین) است. در این‌جا موضوع بر سر انواع پادشاهی‌ها یا سلطنت‌ها نیست، بلکه به طور مشخص درباره «پادشاهی پارلمانی» است. پس، در این‌جا جمهوری (منهای جمهوری سوسیالیستی)[۱] با پادشاهی پارلمانی قیاس می‌شود.

پادشاهی پارلمانی یعنی پادشاه، نماد وحدت، چهره تشریفاتی و رسماً نماینده عالی کشور است و دارای هیچ قدرتِ اجرایی حکومتی نمی‌باشد؛ مجلس یا دو مجلس که نمایندگان مردم هستند‌، بالاترین مرجع قانون‌گذارند و قوه مجریه، اجرا کننده قوانینی است که مجلس تصویب می‌کند. از آن‌جا که در پادشاهی پارلمانی، حکومت قانونی (legal government) بر بستر دولتِ حقوقی (constitutionality) شکل گرفته است، از منظر علم حقوق اساسی تفاوت ماهوی میان پادشاهی پارلمانی و جمهوری که با حاکمیت قانون تعریف می‌شود وجود ندارد. آن‌چه در این‌جا گفته شد، تعریف همگانی و استاندارد برای همه پادشاهی‌های پارلمانی در جهان امروز است، صرف‌نظر از تفاوت‌های ناچیزِ که تعیین‌کننده نیستند.

می‌توان گفت که پادشاهی پارلمانی شفاف‌ترین شکلِ حاکمیت قانونِ برآمده از [نمایندگان] مردم است. درست به همین دلیل، یعنی حاکمیت قانون و ناممکنیِ حاکمیتِ فردی (یا نهادِ فردمحور)، برخی از دانشمندان حقوق اساسی، پادشاهی پارلمانی را «جمهوری تاج‌دار یا جمهوری پادشاهی (Crowned Republic) نام نهاده‌اند. 

از این رو، پادشاهی پارلمانی مد نظر ما، همان چیزی است که فنواژه‌های جمهوری تاج‌دار یا جمهوری پادشاهی نیز بازتاب می‌دهند. به عبارتی در پادشاهی پارلمانی، پادشاه یا ملکه نماد وحدت ملی است، اما قدرت اجرایی ندارد، دولت از طریق انتخابات دموکراتیک تعیین می‌شود، قانون حکومت می‌کند و نه شاه، تصمیمات اجرایی توسط نخست‌وزیر یا رئیس دولت گرفته و اجرا می‌شوند و سرانجام استقلال قوای سه گانه از یکدیگر. نمونه‌هایی از کشورهایی که دارای پادشاهی پارلمانی یا جمهوری تاج‌دار هستند: ژاپن، بریتانیا، کانادا، دانمارک، نروژ و سوئد. 

همان‌گونه که خواننده مشاهده می‌کند تفاوت ماهوی و کیفی میان پادشاهی پارلمانی و جمهوری پارلمانی وجود ندارد. زیرا هسته تعیین‌کننده و مشترک در این‌جا «حاکمیت قانون» است و نه فرد یا نهادِ فردمحور. در جمهوری پارلمانی آلمان،‌ رئیس جمهور مانند پادشاه (پادشاهی که برای هر پنج سال انتخاب می‌شود) عمل می‌کند و عملاً‌ دارای قدرت اجرایی نیست. حال این پرسش طرح می‌شود که چرا ما پادشاهی پارلمانی را بر جمهوری ترجیح می‌دهیم؟‌

اگر پادشاهی پارلمانی همان جمهوری تاج‌دار است، بلافاصله می‌توان نتیجه گرفت که وجود پادشاه ربطی به اِعمال حکومت یا دخالت در اجرائیات حکومتی ندارد. در این‌جا، شاه طبق قانون اساسی به عنوان نماد وحدتِ ملی تعریف می‌شود و وظایف او خارج از حیطه حکومتی است، چیزی که در قانون اساسی  به گونه‌ای روشن و تفسیرناپذیر بازتاب می‌یابد.

اِکوسیستم سیاسی ایران از آغاز به طور پیوسته پادشاهی بوده است. تمامی میراث فرهنگی ملموس و نامملوس ما ایرانیان به طور مستقیم و غیرمستقیم با پادشاهی گره خورده است. من شخصاً تا آن‌جا پیش می‌روم که می‌گویم حتا اگر انقلابیون پنجاه‌وهفتی مانند بلشویک‌ها که اعضای خانواده رومانف را قتل‌عام کردند، تمامی اعضای خانواده پهلوی را کشتار می‌کردند،[۲] باز هم ضروری می‌بود که یک پادشاه یا ملکه برای سامانه پادشاهی پیدا می‌کردیم. اهمیتِ سامانه پادشاهی برای ایران، نه تنها مانند حلقه‌ای است که امروز ما را به زنجیره تاریخی‌مان پیوند می‌زند، بلکه هویت فرهنگی ما را، با تمامی اجزاء پسندانه و ناپسندانه‌اش، پاسداری می‌کند.

هویت و هستیِ هر فردی در جهان به ساختمانی می‌ماند که آجرهایش از گذشته (از هنگام زاده‌شدن) تا به امروز روی هم نهاده شده‌اند؛ این آجرهای هویتی که «منِ» ما را می‌سازند، بسیار گوناگون هستند، از آجرهای بی‌عیب و نقص تا آجرهای عیب‌دار؛ مجموعه این آجرهای تشکیل‌دهنده‌ی «من»، هویت و هستی «من» را تشکیل می‌دهند. هیچ گاه هم در زندگیِ کرانمند خود نخواهیم توانست «آجرهای عیب‌دار» را از این ساختمان هویتی بیرون بکشیم و دور بینداریم، این‌ها بخشی از «من» هستند، خود «من» هستند.

تاریخ کشورهای کهن مانند طبیعت از یک اِکوسیستم سیاسی بسیار حساسی برخوردار است. می‌توان برای نمونه، رودخانه راین را برای کشتی‌رانی مسیرش تغییر داد،‌ ولی این دستبرد در اکوسیستم طبیعی کهن با هزینه‌های بسیار هنگفتی گره می‌خورد. با نخستین بارش شدید می‌بینیم که سطوح بسیار بزرگی – که زمانی مسیر رودخانه بودند و حالا انسان‌ها ساکن‌ شده‌اند- زیر آب می‌روند و ویرانی‌های بزرگی بوجود می‌آورد، چیزی که در شرایط بحران‌های اقلیمی آینده به بهترین نحو خود را نشان خواهد داد. به همین دلیل، گفته می‌شود که اکوسیستم‌ها را می‌توان بهینه کرد ولی نباید تغییر داد. 

نتیجه این که پادشاهی، جزو لاینفکِ اکوسیستم سیاسی ایران است ولی این نهاد باید متناسب با نیازهای امروزی، به‌روز بشود، یعنی در قالبِ «پادشاهی پارلمانی» یا به اصطلاح «جمهوری تاج‌دار». استدلال بنیادین در ضرورت حفظ پادشاهی، پیوند با گذشته، و تداوم سیاسی و فرهنگی است. بویژه این که نهاد پادشاهی باید به مهم‌ترین نهادِ پشتیبان و پاسدار میراث فرهنگی نیز تبدیل شود. 

چرا سامانه جمهوری برای ایران نامناسب است؟

در این‌جا روی سخنم با هیچ گروه خاص جمهوری‌خواه نیست چون تاکنون من با هیچ نوشته‌ای از جمهوری‌خواهان برخورد نکردم که بگویند چه نوع جمهوری را برای ایران مناسب می‌دانند و چرا. منظور من سامانه جمهوری به طور کلی و از هر نوعش است.

ابتدا به واقعیت سپهر احزاب سیاسیِ ایرانی بنگریم. اگرچه در شرایط باز سیاسی در آینده احزاب گوناگون شکل خواهند گرفت، ولی این احزاب سیاسی عملاً هیچ تجربه دموکراتیک طولانی در رقابت‌های سیاسی ندارند. علی‌رغم ضروری بودن چنین احزابی، ولی بی‌تجربگی و ناپختگی سیاسی، می‌تواند مشاجرات بی‌پایانی را تا مرز بحران حکومتی رقم بزند. طبعاً پادشاهی پارلمانی نیز با همین وضعیت مشابه روبرو خواهد بود. یعنی جدا از این که سامانه سیاسی انتخابی مردم چه باشد- جمهوری یا پادشاهی- مشکل بی‌تجربگی و ناپختگی احزاب سیاسی، مشکل هر دو سامانه خواهد بود (در کنار آن فقدان نهادهای مدنی یا سمن‌ها  NGOs).

در این‌جا یک تفاوت بنیادین، سامانه پادشاهی را از سامانه جمهوری جدا می‌کند. در سامانه پادشاهی، نهادِ پادشاه / ملکه، علی‌رغم این که مأموریت اجرایی ندارد ولی به عنوان یک «پوسته محافظ» عمل می‌کند. این نهاد به عنوان یک نهادِ غیرجانبدار می‌تواند در کشمکش‌های پایان‌ناپذیر، احزاب سیاسی را تشویق به همکاری و اشتراک مساعی کند یا در شرایط بحران سیاسی به عنوان یک نهاد میانجی (Mediator)، وارد عمل شود. به عبارتی، این پوسته محافظ (نهاد پادشاه)، به عنوان تضمین‌کننده پایداری نظام دموکراتیک کارکرد دارد.

جمهوری‌ها از چنین مکانیسم ایمنی برخوردار نیستند. به‌ویژه جمهوری‌های نوع ریاستی و نیمه‌ریاستی در شرایط بحرانی، تمایل زیادی بدان دارند که – طبعاً طبق قانون- رئیس جمهور را با اهرم‌های قدرتِ بیشتری تجهیز کنند و قدرت را تا حد زیادی در دستِ یک نفر متمرکز نمایند.

باری، سامانه پادشاهی پارلمانی نسبت به سامانه جمهوری از دو مزیت برخوردار است: ۱) تداوم سیاسی و فرهنگی و ۲) نهاد پادشاهی به عنوان مکانیسم تعدیل‌کننده‌ی بحران‌های سیاسی. به همین دلیل، به نظر ما سامانه پادشاهی پارلمانی می‌تواند پایداریِ حاکمیت قانون را تضمین کند. تضمین حاکمیت قانون، یعنی تضمینِ Constitutional State که هم هدفِ جمهوری‌خواهان است و هم هدفِ پادشاهی‌خواهان. بنابراین، پرسش اساسی این است: راهبردِ نهایی ما چیست؟ راهبردِ غایی ما در مرتبه نخست رسیدن به «حاکمیت قانون» است و ما پادشاهی پارلمانی را بهترین و مطمئن‌ترین راه برای رسیدن به این هدف می‌دانیم.

بدون حاکمیت قانون، چیزی به نام توسعه اقتصادی پایدار وجود نخواهد داشت. از آن‌جا که راهبرد ما، توسعه اقتصادی است، ضروری است، نظر خودمان را مرتبط با یک نکته بسیار پراهمیت که به طور مستقیم مربوط به توسعه اقتصادی است در این‌جا ارائه دهیم: گاهشماری در پادشاهی پارلمانی چگونه باید باشد؟

گاهشماری [تقویم] در پادشاهی پارلمانی

از آن‌جا که «توسعه اقتصادی پایدار» محور اساسی برای پادشاهی پارلمانی است، ما خواهان تغییر گاهشمار رسمی هستیم. یعنی گاهشمار رسمی به گاهشمار ترسایی (مسیحی/ میلادی) تغییر کند و در کنار آن تعطیلات آخر هفته به شنبه و یک‌شنبه جابجا شوند، مانند چین، ترکیه، ژاپن و سایر کشورهایی که حاشیه‌نشین جهانی نیستند. در این جا ساعت ایران را هم باید مانند ساعت جهانی شود. علت این رویکرد، خیلی ساده است: منافع ملی. زیرا همین اختلافات گاهشماری و زمانی، سالیانه میلیاردها دلار به اقتصاد ایران آسیب می‌رساند.

تغییر گاهشمار رسمی عمدتاً برای توسعه اقتصادی است. در کنار آن، رسمیت دادن به گاهشمار شاهنشاهی است. ما می‌توانیم این دو گاهشمار را همزمان استفاده کنیم.

گاهشمار شاهنشاهی: همان‌گونه که گفته شد، این گاهشمار می‌تواند در کنار گاهشمار رسمی (ترسایی/میلادی) همزمان استفاده شود؛ مانند ژاپن (پادشاهی و ترسایی) یا اسرائیل (تاریخ عبری و ترسایی) که همزمان استفاده می‌شوند. در کنار آن، همه جشن‌ها، آیین‌ها و مراسم تاریخی و اسطوره‌ای بر اساس گاهشمار شاهنشاهی خواهند بود. برگزیدن گاهشمار شاهنشاهی یک دلیل محکم تاریخی دارد. تاریخ ایران در سال ۶۲۱ میلادی (سال هجرت) آغاز نشده است. پیش از هخامنشیان، عیلامی‌ها و مادها در این سرزمین می‌زیستند. تمدن «جیرفت» بیش از پنج هزار سال و تمدن «شهرسوخته» در سیستان حتا بیشتر از جیرفت قدمت دارد. از این رو، آغاز تاریخ ایران، با هجرت محمد آغاز نشده که ما بخواهیم گاهشمار هجری را به عنوان گاهشمار ایران جایز بدانیم. طبعاً گاهشمار هجری شمسی و هجری قمری در گاهشمارها خواهد آمد تا مسلمانان بتوانند از آن برای امور دینی استفاده کنند ولی به عنوان گاهشمار رسمی ایران، نباید محلی از اعراب داشته باشد.

جمع‌بندی:

شش بخشی که زیر عنوان «از سلطنت‌طلبی تا پادشاهی پارلمانی» خوانده‌اید، در آینده پس از ویراستاری محتوایی و نگارشی با نام «مانیفستِ پادشاهی‌خواهان پارلمانی» به طور برخط (آنلاین) منتشر خواهد شد. گروه ما – که در آینده با نام مشخصی خود را معرفی خواهد کرد- یک سازمان یا گروه سیاسی نوع کلاسیک نیست که در پیِ یارگیری حزبی و سرانجام رسیدن به قدرت سیاسی باشد. ما رسیدن به پادشاهی پارلمانی را به عنوان یک پروژه میان خود تعریف کرده‌ایم؛ این بدان معناست که نقطه مشترک ما اساساً بر سر رسیدن به پادشاهی پارلمانی است و پس از مشخص شدن سامانه سیاسی در ایران عملاً این پروژه به پایان می‌رسد. از سوی دیگر، کسانی که پیرامون این پروژه هستند در حوزه‌های گوناگون دارای نظرات شخصی خود هستند. به عبارتی، اشتراک نظر در موارد یا حوزه‌های دیگر- که برای یک حزب سیاسی پیش‌فرض است- در این‌جا نقشی ایفا نمی‌کند. می‌توان گفت که وظیفه اصلی ما، گفتمان‌سازی و ایده‌پردازی از یک سو، و ارتباط‌گیری و گفتگو با دست‌اندرکاران سیاست از سوی دیگر است. دانستن این نکته و نهادینه کردن آن بسیار مهم است: همه شهروندان در یک نقطه با هم برابرند، جایی که ارزش بزرگ‌ترین فیلسوف و بقال سر کوچه برابر می‌شود: صندوق رأی. این رأی چه از سوی پروفسور دانشگاه باشد و چه از سوی کارگر یا بیکار باشد، همیشه یک ارزش دارد.

ارزیابی ما از رویدادهای آینده چنین است که صرفِ نظر از این که چه حوادثی در هفته‌ها یا ماه‌های پیش‌رو رخ بدهند، برآیند و توازن قوا، جامعه را به سوی ایجاد یک نهاد «میانا» (Interface) که می‌توان نامش را «حکومت گذار» یا هر چیز دیگر نامید، سوق خواهد داد. وظیفه اصلی این «میانا»، تبدیل است، یا دقیق‌تر گفته شود، آغاز کردن روند تبدیلِ وضعیت موجود (Status Quo) به وضعیتِ دیگر است. بنا به ارزیابی ما از وضعیت سیاسی ایران، همین نهاد میانا، تحت فشار سیاسی مجبور خواهد شد یک همه‌پرسی درباره «نظام سیاسی» ایران به اجرا گذارد. هیچ کس از هم اکنون نمی‌تواند کف‌بینی کند که نتیجه این همه‌پرسی چه خواهد شد. به همین دلیل، مناقشات کنونی بر سر «نظام سیاسی» آینده ایران، رفتار جنگ‌سالارانی را به یاد می‌آورد که بر سر تقسیم فتوحاتِ هنوز کسب نشده علیه یکدیگر جنگِ خونینی به راه انداخته‌اند.

طبعاً ما به عنوان پادشاهی‌خواه، شاهزاده رضا پهلوی را بهترین گزینه برای رهبری جنبش براندازی و رسیدن به یک «حکومتِ گذار» می‌دانیم. با این وجود، به خوبی آگاهیم که نظام سیاسی آینده ایران باید طی یک همه‌پرسی مشخص شود. این همه‌پرسی دو خاصیت خواهد داشت: یکی این که به‌خودی خود یک اقدام دموکراتیک است و دیگر این که اگر اکثریت مردم به نظام پادشاهی رأی بدهند، بدین معناست که پادشاه با رأی مردم انتخاب شده است؛ یعنی پادشاه، پذیرفتگیِ و مقبولیت خود را طبق اراده مردم به دست آورده است. طبعاً این امکان هم وجود دارد که اکثریت مردم به نظام جمهوری رأی بدهند (که احتمالاً تا آن زمان روشن خواهد شد که چه نوع جمهوری باید باشد). رأی‌گیری برای گزینش سامانه سیاسی آینده، فصل دوم کتاب براندازی است، فصل نخستِ این کتاب، خود براندازی و عبور از جمهوری اسلامی است.

پایان

بخش نخست: از سلطنت‌طلبی تا پادشاهی پارلمانی
بخش دوم: از سلطنت‌طلبی تا پادشاهی پارلمانی (مبانی نظری)
بخش سوم: مناسبات دولت (State / Staat) با نهادهای دینی در پادشاهی پارلمانی
بخش چهارم: درباره آزادی‌های سیاسی و الغای قانون اعدام
بخش پنجم:‌ دو محور استراتژیک در کنار توسعه اقتصادی: محیط زیست و میراث فرهنگی
بخش شش: چرا گزینه پادشاهی پارلمانی بهتر از جمهوری است

———————-
[۱] طبق قانون اساسی در جمهوری سوسیالیستی چین، رئیس جمهور یک مقام تشریفاتی است؛ اگرچه او در عین حال رئیس «کمیسیون نظامی مرکزی» است ولی همه قدرت عملاً در دست دبیر کل حزب کمونیست است و او عملاً تابع دبیر کل حزب است.
[۲] خوشبختانه چنین نشد و حکومت تروریستی آخوندها به مرگ (ناشی از بیماری) محمدرضاشاه فقید بسنده کرد و مابقی اعضای خاندان پهلوی را از لیست ترورهای خود خارج کرد.


نظر خوانندگان:


■ اکثریت بزرگی از کشورهای جهان جمهوری هستند. این کشورها در گذشته تاریخی خود نوعی از حکومت‌های پادشاهی را داشته‌اند. ارتباط هیچکدام از این کشورها بعد از گذار به سیستم جمهوری با تاریخ و فرهنگ خود دچار انقطاع و آشفتگی نشده است. کشور ما ایران خود بهترین الگو برای رد این نظریه است که بعد از گذشت ۴۵ سال با وجود حکومت ضدملی و ایران‌ستیز جمهوری اسلامی حفظ دست‌آوردهای تاریخی و فرهنگی حتی اهمیت بیشتری را نزد مردم کسب کرده است. اتفاقن نظام پادشاهی در ایران به لحاظ ساختار سنتی و صلب خود نشان داد که قابلیت گذار به یک سیستم دموکراتیک و پارلمانی را نداشته است. انقلاب مشروطیت این امکان و دورنما را برای این گذار دموکراتیک فراهم آورد، اما چون نظام پادشاهی در ایران از قابلیت‌های نمونه‌های اروپایی خود برخوردار نبود این فرصت تاریخی را برای بازسازی خود از کف داد. حکومت پارلمانی در ایران نه از کانال برگرداندن پادشاهی و دموکراتیک کردن آن بلکه مبارزه برای زدودن فقاهت از پیکر حکومت و رفتن بسوی جمهوری پارلمانی می‌گذرد.
هادی رحمانی


■ آقای رحمانی گرامی، با سپاس از کامنت‌تان.
این که شما خواهان جمهوری (از نوع جمهوری پارلمانی) هستید، بسیار عالی است. بنابراین، چندان اختلافِ ماهوی میان شما و خودم نمی‌بینم. شما در کامنت خود به نکاتی اشاره کردید که با واقعیت روی زمین چندان خوانایی ندارند. اشاره‌وار به آن‌ها می‌پردازم:
۱) «اکثریت بزرگی از کشورهای جهان جمهوری هستند»: آیا این خیل عظیم از جمهوری‌ها، همه دموکراتیک هستند؟ اکثر جمهوری‌ها در شرق، دیکتاتوری هستند. در این‌جا تعداد تعیین‌کننده نیست، کیفیت دموکراتیک تعیین‌کننده است.
۲) «این کشورهای در گذشته تاریخی خود نوعی از حکومت‌های پادشاهی داشتند»: کدام؟ لطفاً نمونه بیاورید. منظورتان فرانسه است؟ یا «کشورها»ی دیگری هم مد نظر شماست؟
۳) شما لطفاً چند نمونه از کشورهای سابقاً پادشاهی و هم اکنون جمهوری بیاورید که «دچار انقطاع و آشفتگی نشده» باشند. من تلاش می‌کنم، گفته‌ها را با فکت، راستی‌آزمایی کنم.
۴) شما می پذیرید که ایران یک «جمهوری» است؟ متأسفم از این که چنین درکی از «جمهوری» دارید. خیر آقای رحمانی! این یک حکومت ولایی است و ربطی به جمهوری ندارد حتا در سطح جمهوری «اسد» و «قذافی» هم نیست. این که نزد مردم ایران، پاسداری از دستاوردهای فرهنگی و تاریخی بیشتر شده، شما این را از «دستاوردهای جمهوری اسلامی» می‌دانید؟ به نظر من شدیداً در اشتباه هستید.
۵) شما می‌گویید که «انقلاب مشروطیت» دورنمای گذار دموکراتیک را فراهم ساخت ولی نظام پادشاهی قابلیت آن را نداشت: آیا شما قانون اساسی مشروطه را خوانده‌اید؟ فکر نکنم خوانده باشید، وگرنه می‌دانستید که این قانون اساسی بسیار عقب‌مانده و دین‌زده بود و رضا شاه و محمدرضا شاه فرسنگ‌ها با این قانون اساسی ناقص فاصله داشتند. طبق قانون اساسی (ماده ۴۴ متمم قانون اساسی) شاه قدرت مطلقه داشت [شاه در برابر همه چیز مصون است یعنی شاه در برابر هیچ چیز پاسخگو نیست]، در ضمن یک گروه پنج نفره آخوند باید مصوبات مجلس را با شریعت تطبیق می‌دادند. ولی نه رضاشاه و نه محمدرضا شاه اعتنایی به قانون اساسی نمی کردند و آخوندها را با تهدید و تطمیع وارد می‌کردند که قوانین سکولار مجلس را تأیید کنند.
این استدلال‌ها در مخالفت با سامانه سیاسی دلخواه شما نیست، چون فاصله‌ی چندانی با ایده‌‌آل‌های من ندارد. مشکل اساسی در استدلالات شما، آزمون‌ناپذیری آن‌هاست.
شاد و تندرست باشید / بی‌نیاز


■ آقای بی‌نیاز گرامی، هر شش قسمت مقاله شما را به رسم رواداری خواندم. رفته رفته به این فکر بودم که این نمونه ایده‌آل پادشاهی پارلمانی چه ربطی به واقعیت سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و تاریخی ایران دارد. ایران سبقه سلطنت مطلقه و ولایت مطلقه داشته و کشوری استبدادزده و استبدادخیز است. و بعد نیز این پرسش اساسی برایم پیش آمده بود که چنین پادشاه نمادین فراجناحی جدا از گروه‌های سیاسی را قرار است از کجا پیدا کنید. کاشکی آخرین پاراگراف بخش ششم را همان اول گفته بودید که این قدر موجب اتلاف وقت نمی‌شدید.
امیدوارم دوستان، گردهمایی اخیر پهلوی‌خواهان در مونیخ را دیده باشند. دو ساعت تمام مسابقه جان‌نثاران و سبقت گرفتن در چاپلوسی و تملق را شاهد بودیم. تلاش اصلی برای گنجاندن بند یازدهم مبنی بر رهبر بودن رضا پهلوی گذشت. ده بند اول نیز که تکرار کلی‌گویی‌های قبلی بود. آیا چنین فردی، که از شنیدن القاب دهان پر کن لذت می‌برد و خود را به ترامپ و نتانیاهو آویزان کرده که ج.ا. را برایش براندازند، پادشاه فراجناحی پارلمانی خواهد بود. آگر جوابتان مثبت است، دیگر جایی برای گفتکو باقی نمی‌ماند. من اولین کامنت را زیر قسمت اول یادداشت شما گذاشتم که جواب ندادید. به دوستان علاقه‌مند توصیه می‌کنم که آن را بخوانند چون قصد تکرار ندارم.
رضا پهلوی می‌توانست بالقوه سرمایه‌ای سیاسی برای ایران باشد اما این سرمایه را در عمل سوزانده است و قابل جبران نیست. اگر نگویم تمام، اما اکثر افراد خوشنام و فرهیخته‌ای که در چهل سال گذشته به او نزدیک بودند و بر او امیدی بسته بودند، از او فاصله گرفته‌اند و او را ترمز جنبش دموکراتیک مدنی-سیاسی ایرانیان می‌دانند. آخرین پاراگراف قسمت ششم یادداشت شما مشخص کرد که شما قصد دوختن لباسی فاخر بر تن چنین فردی دارید. این لباس به تن او زار می زند. بسیار متاسفم. مشک آن است که خود ببوید، نه آن که عطار بگوید.
با احترام، بهرام اقبال


■ با درود، اشاره به انقلاب مشروطیت موضوع محوری نوشته شما نیست، با این وجود لازم به یادآوری است که یکی از نقاط عطف کلیدی این جنبش به توپ بستن مجلس توسط محمدعلی‌شاه با حمایت روحانیت ارتجاعی به سرکردگی شیخ فضل‌الله بود. سرکوب آزادیخواهان و میدان دادن به شیخ فضل‌الله پای روحانیت را هرچه بیشتر به سیاست باز کرد. در واقع این دستگاه سلطنت بود که با دامن زدن به “شریعت” به قصد ایجاد تفرقه و به شکست کشاندن جنبش با روحانیت همراه شد. این همراهی حتی در آستانه اعلام جمهوری توسط مجلس با دخالت رضاخان و با حمایت روحانیت مانع تصویب آن شد. سلطنت حداقل بعد از به قدرت رسیدن رضاشاه ۵۷ سال فرصت داشت تا خود را بازسازی کرده و بسوی مشروطه پارلمانی گام بردارد، برعکس هرچه گذشت بسته‌تر شد و در پایان به حاکمیت استبدادی تک حزبی فرارویید. سلطنت در ایران همواره استبدادی بوده و پتانسیلی برای گذار به پارلمانتاریسم از خود بروز نداده است. چه تضمینی که در صورت بازگشت به همان سیستم مالوف و “تاریخی” خود رجعت نکند!
هادی رحمانی


■ @آقای اقبال گرامی، نخست این که شما در نوشته‌تان هیچ استدلالی علیه درون‌مایه مقالات من ارائه ندادید. شما می‌گویید:
۱) «رفته رفته به این فکر بودم که این نمونه ایده‌آل پادشاهی پارلمانی چه ربطی به واقعیت سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و تاریخی ایران دارد». اگر پادشاهی پارلمانی ایده‌آل است، پس جمهوری پارلمانی چیست؟ هر سامانه سیاسی در ایران به نظر چپ مارکسیستی به «استبداد» منجر می‌شود. این نظریه مارکس درباره «استبداد شرقی» است که بعداً کارل ویتفوگل در کتاب خود به نام «Die Orientalische Despotie» آن را به درجه اعلی رساند. هم‌میهن‌ گرامی، اگر روشنفکران دوره مشروطیت می‌خواستند مانند شما فکر کنند که آب از آب تکان نمی‌خورد. شما این نگرش را «ایده‌آل» [شاید واژه شیک برای احمقانه یا بچگانه باشد] بخوانید ولی انسانی که خواهان تغییر است ولی «ایده‌آل» نداشته باشد، هیچ کاری نخواهد کرد.
۲) «ایران سبقه سلطنت مطلقه و ولایت مطلقه داشته و کشوری استبدادزده و استبدادخیز است». چشم آقای اقبال، چون ایران «کشوری استبدادخیز»، من و امثال من هم «دکان‌مان» تعطیل می‌کنیم که دیگر آب در هاون نکوبیم.
۳) مخاطب این نوشته اساساً پادشاهی‌خواهان هستند که بدانند بهترین نوع پادشاهی چیست. جمهوری‌خواهان کانسپت خود را دارند. یک بخش بزرگ از مردم به طور احساسی تصمیم گرفته‌اند چه سامانه سیاسی می‌خواهند که اصلاً نمی‌توان با این انسان‌های احساساتی وارد گفتگو شد.
@آقای رحمانی گرامی، قانون اساسی مشروطه را مجلس‌ تصویب کرد و ربطی به رضاشاه و بعداً محمدرضا شاه نداشت. قانون اساسی مشروطه یک قانون دین‌زده و استبدادی بود ولی هر دو پهلوی از آن بهترین استفاده را برای کشور ایران کردند. شما می‌توانید هزاران بار بگویید که «رضاشاه و محمدرضاشاه دموکرات نبودند» من هم شما را تأیید می‌کنم ولی هر دو پادشاه شدیداً به منافع ملی ایران پایبند بودند. اخیراً فردی یک سلسله مقالات می‌نویسد زیر عنوان «رضا شاه مستبد بود و نه ملی‌گرا»، این نشان می‌دهد که این نویسنده البته فرهیخته نمی‌داند که یک شاه می‌تواند مستبد باشد ولی ملی‌گرا هم باشد و این دو مفهوم لازم و ملزوم یکدیگر نیستند. شما می‌نویسید: « سلطنت در ایران همواره استبدادی بوده و پتانسیلی برای گذار به پارلمانتاریسم از خود بروز نداده است. چه تضمینی که در صورت بازگشت به همان سیستم مالوف و “تاریخی” خود رجعت نکند».
بسیاری از سلطنت‌ها، استبدادی بودند [شما یکی را نشان بدهید که از همان آغاز دموکراتیک بوده] و در روند تاریخ به پادشاهی پارلمانی استحاله یافتند. همه کشورهای پادشاهی از اروپا تا ژاپن همه استبدادی بودند ولی حالا نیستند. شما می‌گویید که «چه تضمینی» هست که به استبداد تبدیل نشود. فقط خدای تبارک و تعالی که همه چیزدان است و البته کف‌بین‌ها می‌توانند آینده را پیش‌بینی کنند. تنها تضمین من «قانون اساسی» دموکراتیک است، بیشتر از این ندارم. مگر شما و جمهوری‌خواهان می‌توانید «تضمین» بدهید که جمهوری آینده در ایران به استبداد ختم نخواهد شد؟
شاد و تندرست باشید / بی‌نیاز


■ شخصا تا سالها مخالف حکومت شاه بوده و آن را یک دیکتاتور خطاب می کردم. الان هم هنوز مخالف یک حکومت سلطنتی می باشم. اما با این وجود نباید حقایق را کتمان کرد و از کینه به نقد حکومت پهلوی پرداخت. اکنون برای آمار و اسناد فراوانی هست که میتوان میزان کارایی حکومت پهلوی را بدون کینه بررسی کرد.
چیزی که بیشتر جلب توجه میکند میزان حمله به حکومت پهلوی تناسب مستقیم دارد به ناتوانی رژیم کنونی ایران. هر چه این رژیم ناکارآمد تر و مردم نازاضی تر هستند میزان حمله به حکومت پهلوی بیشتر.
یک نگاه ساده به اپوزیستون زمان پهلوی نشان می دهد که هیچ کدام از آن جنبش و سازمان های خواسته ملی و پیشرفت ایران را نداشته اند توجه کنید حتی یک نمونه وجود ندارد. حتی زمانی که شاه در سال ۱۳۵۰ جزایر ایرانی را دوباره به ایران الحاق کرد عده ای از همین روشنفکران به شاه اعتراض کردند. حال در جواب و توضیح انقلاب سفید. انقلاب سفید واقعا یک انقلاب سفید و بدون خون ریزی و از بالا بود.
شاید شما ندیده و نشنیده بودید ولی من یادم هست که چطور بچه ها را فلک میکردند. مدرسه ها پولی بود و هر کسی توان این را نداشت بچه هایش را به مدرسه بفرستد. سیستم بهداشتی و آب نوشیدنی. تهران از سال ۱۳۴۵ صاحب آب لوله کشی شد!!!
ارباب رعیتی برداشته شد. هنوز در ایران افراد مسن زیاد هستند که آن دوران را تجربه کرده بودند. سوال کنید ضرر نداره. کاری از این بزرگتر و عظیم تر برای توده عظیمی از مردم را دیگر کسی نخواهد توانست انجام دهد. شاه واقعا یک ناسیونالیسم انقلابی بود که مردم وقتی ارزش زحمت های او را تشخیص دادند که دیگر در این دنیا نبود.
این که آیا این ایده از غرب و یا هر جای دیگری گرفته شده باشد بهترین اتفاقی بود که میتوانست برای ایران بیافتد. کدام کار شاه ایده غرب بوده و به ضرر ایران شما هیچ حکومت و سیستمی را در دنیا پیدا نمی کنید که مخالف نداشته باشد. این طبیعی است که شاه هم مخالفانی داشته.
قشر روحانیت و مذهبی ایران حتی با آب لوله کشی مسئله داشت آیا تا بحال از خودتان سوال کردید که چرا در خانه های قدیم و در مساجد قدیم همیشه یک حوض وجود داشت. بخاطر این که به طاهر بودن اب اعتقاد نداشتند و با کر و حوض دست نماز می گرفتند. حمام حرام و نجس بود.
کارهای خوب شاه را هم همیشه یک اما جلوش میگذارید. کارهای خوب و بدش را بنویسید و دلیل و منطق را از این لیست حذف کنید. و اجازه بدهید مردم خودشان تصمیم بگیرند.
آرش کمانگیر




نظر شما درباره این مقاله:









 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2025 | editor@iran-emrooz.net