چهارشنبه ۱۳ فروردين ۱۴۰۴ -
Wednesday 2 April 2025
|
ايران امروز |
۵ مارس ۲۰۲۵
ایالات متحده هماکنون در حال تجربهٔ «بازپدرسالاری» است.
پیش از انتخابات ۲۰۲۴، بحثهایی دربارهٔ اینکه آیا دونالد ترامپ یک فاشیست است یا نه، مطرح شد. من این برچسب را نادرست میدانستم، زیرا فاشیسم با نسلکشی و قدرت تمامیتخواهانه پیوندی مشخص دارد و ما هنوز به چنین نقطهای نرسیدهایم. فاشیسم بر یک ایدئولوژی مبتنی است و من فکر نمیکنم که ترامپ تاکنون تحت تأثیر چیزی که بتوان آن را «ایده» نامید، عمل کرده باشد.
به نظر من، او بهوضوح یک اقتدارگرا است، زیرا او و همپیمانانش، مانند ایلان ماسک، عمداً در حال برچیدن کنترلهای موجود بر قدرت اجرایی در نظام قانون اساسی ایالات متحده هستند. ترامپ هرگز تلاش نکرده است که سیاستهای خود را از طریق کنگرهای که تحت کنترل جمهوریخواهان است به تصویب برساند، بلکه عمداً ترجیح داده است که همهچیز را از طریق فرمانهای اجرایی، مانند یک پادشاه، اجرا کند.
با این حال، واژهٔ سادهٔ «اقتدارگرا» بهدرستی پدیدهای را که ترامپ بخشی از آن است، توضیح نمیدهد. استیو هانسون و جف کوپشتاین امروز در مجلهٔ «Persuasion» مقالهای مکمل منتشر کردهاند که در آن، ترامپیسم را بهعنوان یک پدیدهٔ «پدرسالارانه» توصیف کردهاند. جاناتان راوش نیز اخیراً در «آتلانتیک» مقالهای منتشر کرده که بر همین مفهوم تأکید دارد. من فکر میکنم این اصطلاح توصیف بهتری ارائه میدهد و وضعیت کنونی ما را در چارچوب تاریخی درستی قرار میدهد.
ماکس وبر اصطلاح «پدرسالارانه» را برای توصیف تقریباً تمامی نظامهای پیشامدرن بهکار برده است، یعنی نظامهایی که پس از دوران قبیلهگرایی غیرمتمرکز پدید آمدند. در این نظامها، حکومت بهعنوان امتداد خانواده و خانهٔ حاکم در نظر گرفته میشد. چنین نظامهایی عمدتاً از طریق فتوحات شکل میگرفتند، به این صورت که رئیس گروهی از مهاجمان پیروز، زمین، منابع و حتی زنان را بین جنگجویان خود تقسیم میکرد و این افراد نیز بهنوبهٔ خود میتوانستند این اموال را به فرزندان خود منتقل کنند.
در چنین نظامی، تمایزی میان امر عمومی و خصوصی وجود نداشت. بهطور نظری، همهچیز متعلق به حاکم بود و او میتوانست یک ایالت را همراه با تمامی ساکنانش بهعنوان هدیهٔ عروسی به فرزندش ببخشد. تفکیک اموال حاکم از داراییهای دولت برای نخستینبار در قرون هفدهم و هجدهم توسط نظریهپردازانی همچون توماس هابز و ژان بودن مطرح شد. آنها حاکمیت را متعلق به یک «مشترکالمنافع» (جامعهٔ عمومی) دانستند، نه به شخص حاکم. این تحول، برای نخستین بار، پدیدهای به نام «فساد» را ممکن ساخت، یعنی حالتی که در آن یک مقام رسمی، منابع عمومی را برای منافع شخصی خود تصاحب میکرد.
یکی از موضوعات اصلی در دو جلد «نظم سیاسی» که نوشتهام، دشواریِ ایجاد یک دولت مدرن غیرشخصی بود؛ دولتی که در آن جایگاه فرد بر مبنای تابعیت او تعیین میشود، نه بر اساس رابطهٔ شخصیاش با حاکم. شکلگیری یک اقتصاد مدرن نیز تنها در چنین شرایطی ممکن است، زیرا دولت متعهد میشود که از حقوق مالکیت محافظت کند و بدون در نظر گرفتن هویت صاحب حق، معاملات را بهطور عادلانه بررسی و داوری کند.
مشکل دولت مدرن و بازگشت به پدرسالاری
مشکل دولت مدرن این است که ثبات ندارد. انسانها ذاتاً موجوداتی اجتماعی هستند، اما این اجتماعی بودن در وهلهٔ نخست بهصورت ترجیح دادن دوستان و اعضای خانواده خود جلوهگر میشود. این امر به پدیدهای منجر میشود که آن را «بازپدرسالاری» مینامند؛ اصطلاحی طولانی که به معنای بازگشت یک دولت مدرن و غیرشخصی به نظامی پدرسالارانه است. این پدیده، جوامع بسیاری را در گذشته گرفتار کرده است، از جمله چین در دوران سلسله تانگ، امپراتوری عثمانی در قرن هفدهم، و فرانسه در دوران رژیم کهن. در هر یک از این موارد، دولت مدرن در حال ظهور، تحت سلطهٔ نخبگان قدرتمندی که به حاکم نزدیک بودند، قرار گرفت. در فرانسه، برای مثال، پادشاه امتیازهای ویژهای مانند حق جمعآوری مالیات را به بالاترین پیشنهاددهنده میفروخت.
نیازی به توضیح نیست که ایالات متحده همین حالا در حال تجربهٔ بازپدرسالاری است. آنچه دربارهٔ دولت ترامپ شگفتآور است، میزان آشکار بودن فساد در آن است. این دولت، بازرسان کل را که وظیفهشان نظارت بر فساد و مقابله با آن بود، برکنار کرده است؛ از اجرای «قانون اعمال فساد خارجی» سر باز زده است؛ و تصمیماتی اتخاذ کرده که به نفع منافع تجاری شریک جرم خود، ایلان ماسک، بوده است. غولهای فناوری مانند مارک زاکربرگ و جف بزوس با هدایایی صدها میلیون دلاری در مراسم تحلیف ترامپ شرکت کردند، به این امید که پادشاه بر آنان نظر لطف بیفکند. همانطور که ترامپ تعرفههایی را بر بسیاری از کشورهای جهان تحمیل میکند، سیل تازهای از متقاضیان معافیت از این تعرفهها به راه خواهد افتاد، که این فرایند از طریق پرداختهای جانبی شخصی تسهیل خواهد شد.
این نوع فساد، ویژگی اصلی اقتدارگرایی مدرن است. برای بلشویکها، نازیها یا مائوئیستها، هدف اصلی، ثروتاندوزی شخصی نبود. در مقابل، دشمنان دموکراسی لیبرال امروز، عمدتاً استدلال ایدئولوژیکی علیه آن ارائه نمیکنند، همانطور که مارکسیستها در گذشته میکردند. بلکه آنها نهادهای قانونی را مانعی بر سر راه منافع شخصی خود میبینند و صرفاً از سر خودخواهی به این نهادها حمله میکنند. حاکمان ونزوئلا یا گروه فارک در کلمبیا ممکن است کار خود را بهعنوان سوسیالیست یا مارکسیست آغاز کرده باشند، اما در نهایت به باندهای جنایتکار تبدیل شدهاند. کره شمالی نیز درگیر مجموعهای از فعالیتهای مجرمانه از جمله قاچاق اسلحه، تجارت مواد مخدر و اخاذی است.
بنابراین، آمریکا در حال تجربهٔ روند بازپدرسالاری است، درست مانند بسیاری از جوامع دیگر پیش از آن. در گذشته، جهان بر اساس ایدئولوژیها تقسیم شده بود، اما امروز بیشتر شبیه به جنگ باندهای تبهکاری بر سر قلمرو و شبکههای حمایت مالی است.
دانمارک همیشه جایی بود که رسیدن به آن دشوار بود، اما اکنون بیشتر شبیه به یک رؤیای دستنیافتنی شده است.
—-
* فرانسیس فوکویاما پژوهشگر ارشد در مؤسسهٔ بینالمللی مطالعات فریمن اسپوگلی در دانشگاه استنفورد است.
https://www.persuasion.community/p/making-the-world-safe-for-criminals
| ||||||||
ايران امروز
(نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايتها و نشريات نيز ارسال میشوند معذور است. استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2025 | editor@iran-emrooz.net
|