چهارشنبه ۱۳ فروردين ۱۴۰۴ -
Wednesday 2 April 2025
|
ايران امروز |
![]() |
سوم مارس ۲۰۲۵
اقتدار تجدیدیافته اروپا در بحران اوکراین و نزدیکی آن با چین
روشن است که با روی كار آمدن دونالد ترامب، روسیه میتواند با حمایت رهبری جدید آمریکا، و به نام خاتمه جنگ، مناطق تسخیر شده شرق اوكراین را حفظ كند. اما اروپا که به جد حیات قاره را در خطر میبیند، برآن است که در برابر آن بایستد.
رفتار دونالد ترامپ در نزدیکی زیاد به روسیه هم اوکراین و هم اروپای غربی را نگران کرده است. چین نیز حتما ناظر نگران صحنه است. آخرین صحبت رئیس کمیسیون اروپا چنین است: اروپا باید خود را مسلح کند. یعنی همانی که ماکرون در ۲۰۱۸ اعلام کرده بود: اروپا باید ارتش مستقل خود را داشته باشد. از این رو؛ ۱) بیتردید جنگ در اوکراین و مواضع جدید آمریکا، به اهرمی برای اقتدار مجدد و استقلال نظامی و اقتصادی اروپا بدل خواهد شد. و در راستای كلیتر، این تحول کلان، روندی را رقم میزند که به بهبود نزدیکی اروپا با چین و ۲) قدرتیابی یک بلوک جهانی نزدیک به آن خواهد انجامید. اما نزدیکی آرام اروپا به چین، نه یک نزدیکی ایدئولوژیک، لیکن تجاری، و شاید هم روزی نظامی باشد.
تنهایی ایالات متحده
تصور ترامپ این است که با طرح صلح در اوکراین، روسیه را جذب میکند، امری که باید بتواند، از نگاه وی، شکافی را میان روسیه و چین پدید آورد، میان آنها شکاف اندازد و چین را تضعیف کند. این همان ترفندی بود که نیکسون به آن تن داد. در آن دوران، آمریکا برای شکاف انداختن میان کشورهای کمونیستی، با چین وارد معامله شد و روسیه از آن فاصله گرفت. اما در دوران کنونی این طرح نتایج قابل دفاعی نخواهد داشت. زیرا در نزدیکی با روسیه، آمریکا تنها خواهد ماند و نه فقط این، که اروپا را بهسوی چین سوق میدهد.
تصور دونالد ترامپ این است که گویا جهان تک قطبی ست. حال آنکه سیاست جدید آمریکا، هم اروپا و هم کانادا و چهبسا مکزیک را از این کشور روی گردان میکند. در این مسیر چین قدرت افزودهای بدست خواهد آورد. ۳) در نهایت قدرقدرتی امریکای ترامپ در برابر قدرتیابی پیوستۀ اروپا و تشویق حضور چین در صحنه، صلح جهانی را عمیقا به خطر میاندازد.
زمان آن رسیده است که هم اروپا و هم کانادا مستقل از ایالات متحده عمل کنند. هنوز ذهن دوران جنگ سرد بر اروپا مستولی ست. اگر اروپا با قدرت وارد میدان شود، یعنی یک وحدت عملی بزرگ، همراه با یک ساختار نظامی همه جانبه برپاکند (اگرچه زمانبر است)، و حتی به نزدیکیهایی با چین دست یابد، علائم هشدار دهندهای هم به آمریکای دونالد ترامپ و هم به روسیه ارسال میکند، تا شاید دست از به خطر انداختن جهان بردارند و عقب بکشند. زیرا تنها یک قدرت سوم این نیروهای جاهل را آرام خواهد کرد.
ارتش چند ملیتی اروپا
در مجموع، به نظر نمیآید اروپا به سادگی قادر به ایجاد یک ارتش چند ملیتی پرقدرت باشد. اقدام برتر ایالات متحده، و نیز روسیه بیتردید ایجاد شکاف میان کشورهای اروپایی ست تا این مهم محقق نشود. اما بطور سنتی کشورهای غرب اروپا همسخنی و همنظری بیشتری باید یکدیگر دارند. بنابراین نخستین گام برای ایجاد ارتش چند ملتیتی اروپا، استواری آن بر چند کشور غربی ست و نه شرقی همانند بریتانیا، فرانسه و آلمان. بعدتر، ایتالیا و به تدریج کشورهای نزدیکتر به تعهد اروپا برای این پروژه.
از سوی دیگر، در صورت خروج احتمالی ایالات متحده از ناتو، باقی مانده کشورهای عضو ناتو، جدا از برخی از آنها، همانند ترکیه، به ارتش جدید میپیوند، و از آن یک ارگان پرتوان و قابل عرض میسازند. در این صورت کشورهای شمال اروپا با مشکلات کمتری به این ارتش خواهند پیوست.
تاملاتی برای خروج از بنبست
اما پا به پای این روند، حرکت به سوی صلح چند عقبنشینی پایدار میطلبد: یک: اوکراین از پیوستن به ناتو صرف نظر کند. این مرکزی ترین گام برای حرکت بهسوی مذاکره جهت خاتمه جنگ است. دوم: اوکراین بر سر منابع زیر زمینی با آمریکا توافق کند (که به نظر چنین خواهد شد)، سوم: در این صورت آمریکا حفاظت امنیت اوکراین را تضمین مینماید، و چهارم) روسیه مناطق تسخیری در اوکراین را حفظ کند. میدانم که این نکتۀ چالش برانگیزی ست، اما خاتمه جنگ و جلوگیری از گسترش آن به کشورهای دیگر طرحی شجاعانه میطلبد. زیرا در نهایت به نظر میرسد راهی غیر از این برای عقبنشینی روسیه وجود ندارد.
اما، این بند آخر چند تضمین لازم دارد: و آن بند سوم این پیشنهاد است. روسیه اعلام کرده است که کشورهای غربی نباید در اوکراین ارتش زمینی وارد کنند. اما این برای دوران جنگ بوده است. طرح صلح دو تضمین دیگر لازم میآید: نخست: روسیه تضمین دهد که به اوکراین و کشورهای دیگر اروپا حمله نمیکند. دوم: برای عملی کردن این اقدام، روسیه بپذیرد که برای برقراری صلح ایالات متحده و کشورهای اروپایی ضامن صلح در اوکراین خواهند بود. این امر چه به معنای حضور پیاده نظام ارتشهای غربی در اوکراین است و یا شاید طرح عملی دیگری را میطلبد، که مود تامل و بازاندیشی متخصصین این حوزه قرار خواهد گرفت.
پایان
انتشار این مقاله به زبان انگلیسی در سایت اوراسیا:
https://www.eurasiareview.com/06032025-breaking-the-ukrainian-impasse-and-rearming-europe-oped/
■ تاکید آقای هودشتیان بر ضرورت تشکیل ارتش اروپایی کاملا قابل درک است. به قول ایشان “زیرا تنها یک قدرت سوم این نیروهای جاهل را آرام خواهد کرد” که اگر دیر نباشد؟ ترامپ و پوتین دست بدست هم میدهند، اما هر کدام بگونه ای متفاوت منشا خطر برای جهانند:
۱- پوتین، در حال انتقامگیری تاریخی از اروپاست و قصدش از طرفی باج گیری و تحقیر غرب لیبرال و از طرف دیگر ارتقا اقتدار گرایانه روسیه بعنوان قدرت برتر جهان و بهره برداری مادی از موقعیت سر کردگی. به عقیده همه روسیه در این راه بسیار خطرناک است و ابایی از ماجراجویی اتمی ندارد.
۲- ترامپ، از طرف دیگر و بطور عمده پیاده کننده طرح های پوتین در سیاست خارجی است. بزرگترین فاجعه یا خطر در مورد ارتش آمریکا خنثی ساختن آن و باز گذاشتن دست روسیه است. اما خطر بزرگ ترامپ به هم پاشی نظم جهانی و داخلی آمریکاست. اگر تنها ۱۲-۶ ماه دیگر دولت ترامپ با همین شدت به از هم پاشی نظم فدرال آمریکا و روابط اقتصادی آمریکا ادامه دهد بحران اقتصادی غیر قابل کنترلی آمریکا و سپس جهان را فرا میگیرد. حجم نقدینگی دلار آمریکا و استقراض ملی آمریکا (national debt) از اوایل ۱۹۷۰ بطور تصاعدی رو به افزایش است و پایداری این حجم از نقدینگی و استقراض بر پایه اعتبار سیاسی - اقتصادی آمریکا و نقش راهبردی آمریکا در جهان استوار بوده است. کنار کشیدن داوطلبانه ترامپ از نقش راهبردی آمریکا در جهان، از بین بردن اعتماد اقتصادی با کشور های صنعتی، و حذف سازمان های نظارتی داخلی که کارشان حفظ اعتماد بازار و کنترل بی ثباتی (volatility) است، اقتصاد آمریکا و جهان را به لبه پرتگاه میبرد.
۳- قابل توجه است که هر دو عامل خطر برای جهان “دولت روسیه” و “دولت آمریکا” متکی به وجود و حضور فردی پوتین و ترامپ هستند. اگر چه مشکلات جهان ریشه در مسائل عمیق اقتصادی سیاسی دارند اما بدون وجود این دو فرد شانس عقل گرایی و تعامل ملت ها در یافتن راه حل های متمدنانه وجود دارد. لذا خریدن زمان و به تعویق انداختن هر گونه رویارویی کار صحیحی است. از این جهت با آقای هودشتیان در مورد کوتاه آمدن اوکراین و نوشتن فرمان صلح موافقم.
با احترام، پیروز
■ این ایده ترامپ که با نزدیکی به روسیه، این کشور را از چین دور خواهد کرد، بسیار واهی ست. چرا که روسیه نمیتواند به آمریکای ترامپی اعتماد کند که ممکن است چهار سال دیگر جای خودرا به یک رئیس جمهور دمکرات بدهد، که به نوبه خود سیاستی کاملاً متضاد با ترامپ را نسبت به روسیه در پیش گیرد. در حالی که خیالش راحت است که سیاست خارجی چین، دستکم تا زمانی که شی جین پینگ در قدرت است، تغییر نخواهد کرد. ضمن اینکه دو کشور در سال ۲۰۲۲ یک پیمان استراتژیک بلند مدت هم امضا کردهاند.
شاهین
■ جناب هودشتیان، با درود و تشکر از مقاله با محتوای شما. چند نکته بنظرم قابل توجه است:
- اروپا بعد از جنگ جهانی دوم و تشکیل ناتو با تکیه به قدرت بازدارندگی اتمی ایالات متحده آمریکا منابع خود را در بخشهای مولد اقتصادی سرمایه گذاری کرد و اکنون در مجموع یک قدرت اقتصادی، علمی و فرهنگی در طراز آمریکا و بسیار جلوتر از چین است. ظرفیت تولیدی روسیه حتی در حد ایتالیا و اسپانیا نیست (بخصوص اگر بخش های منابع طبیعی نفت و گاز را کنار بگذاریم) چه برسد به فرانسه و بریتانیا و آلمان. بنابراین با فرض خروج آمریکا از ناتو چنانچه اتحادیه اروپا بخواهد بازدارنگی هسته ای مستقل در مقابل روسیه ایجاد کند فکر نمیکنم با توجه به توان اقتصادی و علمی و فناوری آن کار غیر ممکنی باشد. شاید در یک برنامه چند ساله به تعادلی در این زمینه برسند و با توجه به تصمیم کشورهایی مانند آلمان و فرانسه از زمان حمله روسیه به اکراین برای افزایش بودجه دفاعی خود و اکنون پارلمان اروپا برای تخصیص منابع لازم برای این امر این حرکت آغاز شده است و احتمالا با مشارکت بریتانیا و کانادا سرعت گیرد.
- ایده جدا کردن روسیه از چین که توسط طرفداران ترامپ برای توجیه موضع گیریهای نابجای او در مقابل اروپا و جنگ اوکراین ارائه میشود اشتباهی بارز است. روسیه به چین، با توجه به سوابق تاریخی و نیز علایق فرهنگی و حتی نیاز به فروش نفت و گاز خود به یک مشتری بزرگ، بسیار نزدیکتر است و نزدیک باقی می ماند تا نسبت به آمریکا که برای دهه ها در جنگ سرد و بعد از آن رقیب و بلکه دشمن راهبردی آن بوده است. پوتین البته از حرکتهای نمایشی و موضعگیریهای اشتباه ترامپ حداکثر استفاده را خواهد کرد و ممکن است موضعگیریهایی هم برای خوشایند ترامپ انجام دهد اما نمی آید برای این حرکتها ائتلاف راهبردی خود با چین را بر هم بزند. و چین هم همچنین. آندو کشور از دو سال پیش قرارداد همکاریهای راهبردی امضاء کرده و سقف همکاریها را نا محدود اعلام کرده اند و روسیه این را فرصتی برای خود میداند و از دست نخواهد داد. بنابراین موضعگیریهای ناشیانه ترامپ در مورد اروپا و تضعیف ناتو تنها موقعیت آمریکا در مقابل چین و روسیه را تضعیف کرده و سودی برای آمریکا نخواهد داشت.
- پذیرش، هر چند تلویحی، این موضع که اوکراین برای صلح ناگزیر است جدا شدن و الحاق بخشی از خاک خود به روسیه را بپذیرد علاوه بر آنکه غیر اخلاقی است بلکه اشتباهی راهبردی است. غیر اخلاقی است زیرا بجای تنبیه به متجاوزی مانند پوتین جایزه میدهد و او را تشویق به باجگیریهای بیشتر در آینده می کند. بر اساس برآوردهای مختلف سازمان ملل، بانک جهانی و صندوق بین المللی پول جنگ تجاوزکارانه روسیه علیه اکراین در سه سال گذشته بین ۰.۵ تا ۱.۵ درصد از رشد تولید جهانی را کاهش داده است که با توجه به تولید سالانه حدود ۱۱۰ هزارمیلیارد دلاری جهان در سه سال گذشته با فرض ۱% کاهش رشد سالانه اقتصادی جهان جنگ آقای پوتین بیش از ۳۰۰۰ میلیارد دلار به مردم دنیا و بیش از همه به مردم اکراین و روسیه و بعد از آن به کشورهای در حال توسعه و اروپا ضرر رسانده است. در هر قرارداد صلحی روسیه آقای پوتین باید متعهد به جبران این ضرر و زیانها شود. اشتباهی راهبردی است زیرا هنگامی که پوتین در ۲۰۱۴ اوکراین را اشغال و آنرا به خاک روسیه ضمیمه کرد اگر دنیای آزاد (امریکا، اروپا، ژاپن، کانادا، استرالیا و غیره) شدیدا اعتراض و تحریم های موثر علیه روسیه اعمال کرده بودند کار به حمله ۲۰۲۲ نمی رسید. کوتاه آمدن در این تجاوز روسیه به اکراین این خطر را دارد که چند سال بعد روسیه جمهوری ملداوی و بخشهایی از گرجستان را هم اشغال کرده و برای جمهوریهای کوچک بالتیک شاخ و شانه بکشد. در ضمن نباید فراموش کرد که بر اساس معاهده سال ۱۹۹۴ بوداپست که بر اساس آن در مقابل پذیرش واگذاری زرادخانه اتمی مستقر در اوکراین به روسیه، روسیه مرزهای بین المللی اکراین، تعیین شده توسط سازمان ملل، را به رسمیت شناخته و پذیرفته بود که در کنار آمریکا و بریتانیا امنیت اکراین را تضمین کند. بنابراین در خواست زلنسکی از آمریکا و بریتانیا برای تضمین امنیت آن کشور بی پایه نیست. و اینکه اکنون آقای ترامپ از آن شانه خالی میکند به قضاوتهای اشتباه او مربوط است و تحلیلگران نباید در دام تبلیغات دولت روسیه بیفتند که حرکت ناتو به شرق باعث شروع جنگ شده است. کشورهای اروپای شرقی با توجه به سوابق تاریخی تجاوز روسیه به آن کشورها با اصرار و درخواست خود به عضویت ناتو درآمدند (همانطور که بعد از حمله پوتین به اوکراین در مورد فنلاند و سوئد پیش آمد) و این بهانه که ناتو قرار نبود به طرف شرق پیشروی کند یا آمریکا و غرب اینرا قول داده بودند که از قول افرادی مانند گورباچف نقل میشود و غیره سخنان نامربوطی است که پوتین و طرفدارانش برای توجیه حمله او به اکراین می کنند و قابل استناد نیست چون هیچ قرارداد یا حتی یادداشت تفاهمی (MU) هم در این مورد امضاء نشده است.
خسرو
■ چند سوال از خسرو گرامی در مورد بند آخر گفتههایش مربوط به جنگ یا توافق اوکراین؟
آیا اوکراین با پشتوانه اروپایی باید به ایستادگی و جنگ تا برآورد خواسته های بحقش ادامه دهد؟ آیا جهان متمدن برای مقابله و توقف پوتین میتواند و باید از همین امروز اعلام جنگ تلویحی روسیه را بپذیرد و عواقبش را به جان بخرد؟ اگر جواب به هر کدام از سوالات بالا منفی باشد، آیا معنی تسلیم و کرنش در مقابل زورگو و متجاوز را دارد؟
جنگ جهانی دوم بعد از اشغال لهستان بطور رسمی آغاز شد، اما در عمل و بگونه نظامی حمله به خاک فرانسه را میتوان آغاز آن دانست که تازه انهم برای فرانسه-انگلیس خیلی غافل گیرانه بود و آنها هنوز بی دفاع بودند. حال شرایط امروز را بنگرید که چقدر متفاوت و شکننده تر از آن زمان است؟ بقول خود شما یک جنگ محدود در بخشیهایی از شرق و جنوب اوکراین چنین ضربه ای به اقتصاد و سیستم توزیع جهانی وارد کرد، و مسکو خوب به این ضعف ها وقف است و مترصد زدن ضربه های بیشتر است. مضاف بر همه اینها هیچکس خواهان ماجراجویی اتمی نیست، تنها روسها فکر میکنند که کمتر از بقیه منافع برای از دست دادن دارند.
به عقیده من درست است که راه حل های امروزین را بنوعی با تغییر و تحولات اجتماعی-سیاسی درون کشورها گره زد. آیا جریان ترامپ میتواند آمریکا را یکسره تا یک سیستم تمامیت خواه پیش ببرد؟ بعید میدانم. آیا عقل گرایی برای همیشه در روسیه مختوم است؟ توضیح شما در مورد توان و پتانسیل اروپا در ایجاد سد دفاعی مقتدر در مقابل روسیه کاملا منطقی و واقع بینانه است، و تبدیل به وزنه مهمی میشود تا از ماجراجوییها بکاهد. اما، شاید بهتر باشد که آنرا استراتژی اصلی در مقابله با خودکامگی نوین ندانیم؟
با احترام، پیروز
■ پیروز عزیز! با تشکر از توجهی که به یادداشت من داشته اید. بنظر من راه حل های منطقی و گوناگونی برای منازعه اکراین وجود دارد که میتواند صلح را برقرار کند بدون آنکه هیچ کدام از طرفین بازنده محسوب شوند و یا صلح پیشنهادی تبعات منفی داشته باشد. اما شرط آن داشتن حسن نیت از سوی طرفهای درگیر است. برای مثال:
طرح صلحی را در نظر بگیرید که بر اساس آن روسیه و اوکراین زیر نظر سازمان ملل مذاکرات دو جانبه ای را انجام میدهند که طی آن اوکراین حاکمیت و اداره شبه جزیره کریمه را به مدت ۹۹ سال به روسیه واگذار میکند (واگذاری به مثابه Leasing) اما شبه جزیره کریمه جزیی از خاک اوکراین بوده و مالکیت آن شبه جزیره متعلق به دولت-ملت اوکراین باقی می ماند. همچنین اوکراین خودمختاری (به مفوم خودگردانی) دو استان شرقی روسی زبان خود را می پذیرد که بر اساس آن دو استان مزبور میتوانند دولت و مجلس محلی خود را در انتخاباتی آزاد و منصفانه انتخاب کنند. این دو استان میتوانند نیروهای انتظامی و پلیس خود را داشته باشند اما ارتش ملی و نیز سیاست خارجی بر عهده دولت مرکزی باقی میماند. ساکنان این دو استان حتی میتوانند دو تابعیتی باشند و همزمان پاسپورتها (یا کارتهای شناسایی ملی) روسی و اوکراینی داشته باشند. این ترتیبات میتوانند در قانون اساسی اصلاح شده اوکراین گنجانده شده و در همه پرسی به تصویب مردم اکراین برسد. از سوی دیگر اکراین عضو اتحادیه اروپا شده اما بجای عضویت در ناتو به لحاظ نظامی بیطرف بوده (مانند جمهوری اطریش) در عوض پنج قدرت دارای حق وتو سازمان ملل امنیت آن را تضمین می کنند. روسیه نیروهای خود را از اوکراین بیرون برده و مرزهای بین المللی آن را به رسمیت می شناسد. شبه جزیره کریمه نیز ۹۹ سال در اختیار روسیه بوده و ترتیب اداره آن ده سال قبل از انقضای تاریخ پایان قرارداد دوباره با مذاکره دو طرفه زیر نظر سازمان ملل تعیین میشود (با توجه به آنکه تا آن زمان اصولا روابط بین الملل متفاوت خواهد بود). سازمان ملل این طرح صلح را تائید و حمایت میکند و یک برنامه بازسازی اوکراین با مشارکت و کمک کشورهای ثروتمند مخصوصا اتحادیه اروپا تنظیم و اجرا میشود.
ترکیبات مختلفی از این طرح صلح میتواند یک صلح پایدار بدون تبعات منفی برای هیچکدام از طرفین ببار آورد. آقای پوتین میتواند ادعا کند که موفق شده عملا حاکمیت کریمه را با شناسایی بین المللی تحصیل کرده و کرامت و خود مختاری اهالی استانهای روس زبان اوکراین را به دست آورد. آقای زلنسکی نیز قهرمان ملی اوکراینیها میشود زیرا ضمن حفظ تمامیت ارضی کشور، عضویت کشور در اتحادیه اروپا و برنامه بازسازی و کمکهای اقتصادی به اوکراین را به دست آورده و منازعه با روسیه را نیز با صلحی عادلانه پایان داده است. اتحادیه اروپا و دنیا (از جمله ما ایرانیها) نیز از عوارض منفی این جنگ خانمان سوز راحت می شویم.
ملاحظه میشود که اگر رهبران طرفین درگیر (روسیه، اکراین، اتحادیه اروپا، آمریکا و غیره) حسن نیت داشته واقعا مایل به ایجاد صلح و ثبات و آرامش در آن منطقه باشند بسادگی امکانپذیر است اما متاسفانه عصبیتهای قومی و ملی، ایدئولوژیک و برتری طلبی ها مانع صلح شده تا کنون صدها هزار نفر را به کشتن داده صدها میلیارد دلار خسارت ببار آورده است. طرح واگذاری بخشی از یک کشور به قدرت خارجی به مدت معین سابقه دارد. معروفترین آن واگذاری حاکمیت و اداره هنگ کنگ و مناطق اطراف آن بمدت ۹۹ سال از سوی امپراطوری چین به امپراطوری بریتانیا در قرن ۱۹ بود. حاکمیت هنگ کنگ در سال ۱۹۹۷ پس از ۹۹ سال به چین بازگرداند شد به شرطی که ۵۰ سال تحت سیستم یک کشور دو سیستم اداره شود. هم چنین دولت چین هم اکنون برای کلیه تایوانیهایی که مایل باشند کارتهای ملی صادر میکند بطوریکه تایوانی ها می توانند مانند ساکنان چین به هر نقطه آن کشور مسافرت کنند.
شاید باور نکنید اما من در روز دوم شروع جنگ یعنی فکر میکنم ۲۵ فوریه ۲۰۲۲ ایمیلی برای سفرای اوکراین در چند کشور اروپایی فرستادم و خیلی خلاصه و محترمانه این طرح صلح را طرح کردم و خواستم اگر آنرا منطقی میدانند به دولت متبوع خود منعکس کنند. البته همانطور که انتظار میرفت هیچ پاسخی دریافت نکردم اما مطمئن هستم راه حل های مختلفی برای رسیدن به صلح عادلانه در آن جنگ و در جنگهای دیگر نیز (مثلا سودان) وجود دارد اما متاسفانه رهبران یک یا بیشتر طرفین منازعه از حسن نیت واقعی برخوردار نیستند و سیاستمداران متکبر و خود خواه صلح و آرامش و زندگی مردم عادی را قربانی مطامع خود میکنند.
خسرو
| ||||||||
ايران امروز
(نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايتها و نشريات نيز ارسال میشوند معذور است. استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2025 | editor@iran-emrooz.net
|