پنجشنبه ۲ اسفند ۱۴۰۳ - Thursday 20 February 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 18.02.2025, 8:08

پشتیبانی از رهبری رضا پهلوی در دوران گذار


بهرام خراسانی

* من رهبری آقای رضا پهلوی در دوران گذار از جمهوری اسلامی را به رسمیت می‌شناسم

یکم) تا جایی که این نگارنده دریافته است، ایرانیان به نسبت جمعیت خود، بیشترین شمار روشنفکر مدرن، کنشگران سیاسی، پزشک و تکنوکرات، سیاست‌ورز با تجربه‌، سلبریتی و هنرمند ایران دوست و مانند آن را چه در درون مرز و چه در برون مرز و دیاسپورا دارند. فزون بر آن در ۱۲۰ سال گذشته، در این کشور بیشترین شمار رویدادهای مهم سیاسی شکست خورده یا پیروز و اثرگذار رخ داده است. مانند انقلاب مشروطیت که نخستین جنبش و انقلاب دموکراتیک در منطقه بود، دو کودتای سوم اسفند و ۲۸ مرداد که هر یک از آنها تجربه‌ی مهمی بود که هنوز می‌تواند دستمایه‌ی در س آموزی سیاسی باشد. پس از آنها، انقلاب ارتجاعی ۱۳۵۷ که جدا از هرگونه داوری درباره‌ی چیستی و پی‌آمدهای آن، تجربه‌ی برجسته و مهمی از هنر رهبری انقلاب جدا از سرشت و پی‌آمدهای آن در شخص خمینی بود.

ما چه بخواهیم و چه نخواهیم، باید واقعیت را بپذیریم و از آن درس بگیریم. خمینی و پیروانش در هم‌آهنگی نیروهای داخلی و همچنین ساخت و پاخت و دادوستد با خارجیان بویژه آمریکا، بسیار هوشمندانه عمل کردند، حتا اگر آن را خدعه بدانیم. این انقلاب همچنین درس بزرگی بود از اینکه چگونه چپ تندرو چریک که هنوز پر سرو صدا اما ناتوان و سترون است، از همان سال ۱۳۴۲ از روی ناآگاهی سیاسی و در جامه‌ی «ارتجاع سرخ»، به پیروزی خمینی یاری رساند، و بر نوگرایی نظام پهلوی از جمله دیدگاه‌های مدرن اصلاحات ارضی چشم بست و همان چیزهایی را می‌گفت و می‌خواست که خمینی می‌خواست. این چپ همچنین پس از سال ۱۳۵۰ با الگو برداری از خط مشی روس‌ها، تقدسی را برای تروریست‌های فلسطینی و دشمنی با اسرائیل فراهم ساخت که هنوز دستمایه‌ی جمهوری اسلامی و سیاهکاری‌های این رژیم رو به فروپاشی و ایران بر باد ده است. این چپ هنوزهم با رفتار و نوشتار خود، بزرگترین پشتیبان جمهوری اسلامی و توجیه‎گر رفتار آن و تروریسم فلسطینی و لبنانی است. این در حالی است که ورزیده‌ترین و مهم‌ترین کارگزاران این نظام، اینک پشت به آن کرده و به سیاست‌های جمهوری اسلامی در برابر جهان بویژه فلسطین انتقاد می‌کنند.

این نیروی بزرگ همچنین در درون کشور و به‌ویژه در زندان‌ها، هر روز بیش از پیش با هم متحد شده، آماده همکاری با اوپوزیسیون سکولار می‌شوند، بیش از آن چپها سکولار هستند، و پایه‌های نظام را به لرزه می‌اندازند. تظاهرات ایثارگران و رزمندگان شناخته شده‌ی جبهه و جنگ در چند روز گذشنه، نمودی از رویگردانی‌های نخبگان جمهوری اسلامی از «نظام» است. این البته رویداد فرخنده‌ای به سود جنبش زن زندگی آزادی و انقلاب نوین مردم ایران است، که چنانچه نیروهای سکولار اوپوزیسیون به آن روی خوش نشان ندهند و هنوز بخواهند با رقیب یا دشمن گذشته‌ی خود بجنگند و همچنان از روی تعصب قبیله‌ای و کژاندیشی، به آقای رضا پهلوی دست همکاری ندهند و با او ستیز کنند. با چنین وضعیتی، دور از ذهن نیست که بار دیگر هواداران پیشین جمهوری اسلامی و نیروهای ملی‌مذهبی، اوپوزیسیون سکولار را دور بزنند و شکل دیگری از حکومت اسلامی را برگردانند. این چیزی است که اصلاح طلبان روزنه جو بسی از آن خرسند خواهند شد، و چپ و سکولاریسم همیشه شکست خورده، باز هم ناگزیر از گوشه گیری شوند.

آنها هنوز، هم نیرو دارند و هم تجربه هرچند در میان مردم جایگاه چندنی نداشته باشند. آنها در گذر ۴۵ سال گذشته به خوبی دریافته‌اند که امت‌گرایی شریعتی کارآمد نیست و شکست خورده و باید به ملت ایران و ملی‌گرایی برگردند. این را بسیاری از آنها به خوبی دریافته‌اند، و برخلاف چپ‌های روسوفیل چفیه‌بند دشمن اسراییل و دوست حزب‌الله و حماس، اکنون گرایش به ایران یعنی مادر خود یافته‌اند. مهدی نصیری که گزاره‌ی از «تاج‌زاده تا شاهزاده» را پیش کشیده و به تازگی به خوبی و هشیارانه دریافته است که «رضا پهلوی هدف نیست، اما راه هست، و باید این راه را رفت». این را بیشتر اصلاح طلبان با صداقت و شاید خود آقای میرحسین موسوی دریافته، و به این بایستگی و نزدیکی پی برده باشد.

اینک همه‌ی ایرانیان  و ایراندوستان باید این شرایط و احتمالات را به خوبی دریابند. فرصت‌ها را به خوبی بشناسند و از آن بهره گیرند. از یاد نبریم که فرصت‌ها زیاد منتظر کسی نمی‌مانند، و ای بسا بسیار زود پایان یابند و یا به تهدید و ضد خود تبدیل شوند. اکنون شرایط به سود مردم و بیشینه‌ی جامعه‌ی ایران است، و شرایط ملی و جهانی فرصت‌های خوبی را فراراه کشور گذاشته است. «حال گر گدا کاهل بود، تقصیر صاحبخانه چیست»؟

دوم) با همه آنچه بالاتر گفتیم شاید بیشتر کسان هم با کلیات آن هم‌سو باشند، اما شوربختانه در تمام ۴۵ سال گذشته و برخلاف شمار چشم‌گیر کنفرانس‌های وحدت و اتحادهای جمهوری‌خواهانه‌ پر شمار، هنوز نه هیچ سازمان فراگیر و یگانه و مؤثری در میان ایرانیان مخالف جمهوری اسلامی پدیدار شده، و نه جز یک نفر، هیچکس یارای آن نداشته است که خود را رهبر و یا همآهنگ کننده‌ی این‌همه مبارز پا در رکاب بنامد. آن یک نفری هم که جرئت چنین کاری را یافته است و پایگاه خوبی هم در جامعه دارد، از همه سو آماج تیر تهمت‌ها و پرسش‌های بی‌شمار شده است. کسانی که با رهبری نادرست و ماجرا جویانه‌ی خود از سال ۱۳۵۰ تا کنون شمار چشم‌گیری از جوانان کشور را یا به کشتارگاه‌های دو رژیم فرستاده و یا در خانه‌های تیمی خود کشته‌اند و به روی کار آمدن جمهوری اسلامی یاری رسانده و یک بار هم از خود انتقاد نکرده‌اند، اکنون یاد خانه‌های تیمی و کمون‌های زندان‌ها و آن محاکمه‌های کودکانه‌ی «انتقاد ازخود» افتاده و از آن یک نفر یعنی رضا پهلوی که پدرش روزگاری پادشاه توسعه‌گرای ایران بوده، می‌خواهند از خودش انتقاد کند. اما نمی‌گویند چرا و از چه چیزی باید انتقاد کند.

اینکه چرا سرنوشت این نخبگان سیاسی ایرانی چنین شده است، نیازمند بررسی گسترده‌ای است که از عهده‌ی من برنمی‌آید. اما اگر بخواهم کمی عامیانه داوری کنم، شاید حسادت و کوتاه قدی سیاسی، یکی از علت‌های اصلی این رفتار باشد. در کنار این علت، البته شناخت و برداشت نا درست از وضعیت عرصه‌ی سیاست جهانی و داخلی نیز می‌تواند وجود داشته باشد. هرچه هست، در شرایط حساس کنونی که جامعه در همه‌ی بخش‌های آن در برابر رژیم کنونی ایستاده و در همه جا جنبش‌های اعتراضی و اعتصابها به چشم می‌خورد و به گفته‌ی خود دولتیان همه چیز «ناتراز» است، اوپوزیسون رژیم با همه‌ی ناتوانی خود، باید دست از حسادت و دشمنی‌های کودکانه بردارد، و به یگانگی و اتحادی عاقلانه و مسئولان بیندیشد. شرایط هم برای مخالفان و هم برای مدافعان جمهوری اسلامی بسیار حساس، پیچیده، و دشوار است، و نیازمند نگاهی ژرف‌تر.

سوم) با همه‌ی آنچه بالاتر گفتم و دیگران هم گفته‌اند، من رهبری آقای رضا پهلوی در دوران گذار از جمهوری اسلامی را به رسمیت می‌شناسم، و از او پشتیبانی می‌کنم. همانند او، من هم به پرچم سه رنگ شیروخوشید نشان بدون تاج احترام می‌گذارم، و تصمیم در باره‌ی شکل حکومت را به رأی بیشینه مردم پس از دوران گذار واگذار می‌کنم.
پیروز باشیم.

بهرام خراسانی
۳۰ بهمن ۱۴۰۳


نظر خوانندگان:


■ فکر می‌کنم برای همکاری جهت ایجاد جبهه‌ای که منافع ملت ایران را نمایندگی کند بهتر است احزاب و جریان های سیاسی نماینده ای برای نشست هایی همانند “همگرایی سازمان‌های ایران‌گرا و آزادی‌خواه” انتخاب کرده و در آن به مخرج مشترکی برای همکاری برسند. اشخاص و فعالین سیاسی هم میتوانند به حمایت و همکاری با آنان بپردازند. آن جبهه بی شک نماینده یا نمایندگانی برای گفتگو با سازمانها و احزاب و دولتها جهت جلب حمایت آنان از مبارزه ملت ایران انتخاب خواهد کرد. این جبهه باید منعکس کننده خواست ها و اهداف مطرح شده در مبارزات ملت ایران بر علیه نظام حاکم باشد و فراگیری آن بی شک در تعامل مداوم با جریانات و فعالین سیاسی دمکراسی خواه داخل ایران برای طرح چهار چوب همکاری در چنین جبهه ای میباشد و پس از توافق و روشن شدن اهداف و تقسیم کار به رای گیری گذارده شود و در صورت حمایت مردم ایران سندی برای نمایندگی از طرف آنان باشد. اولویت و مسئله اصلی نجات و سربلندی میهن و مردم ایران است.
با درود سالاری


■ بادرود آقای خراسانی
چپ ایران پراکنده هست و حدود دو درصد جمعیت ایران را هم دربر ندارد و احتیاجی نیست شما و دیگر خواستاران رهبری پهلوی به آنها تکیه کنید. طبق ارزیابی طرفداران رضا پهلوی بین سی تا هفتاد درصد مردم ایران حامی اینها هستند من که زیاد از این‌همه مخالفت برخی از طرفداران رضا پهلوی با چپ‌ها سردرنمی‌آورم و در سیاست هم عددی به حساب نمی‌آیم ولی به عنوان یک ایرانی یک رای دارم و پیشنهاد من اینه که حالا که رضا پهلوی اینهمه طرفدار در ایران داره روز خاصی را اعلام کند که خودش بدون خانواده ولی با اطرافیان سیاسی خود با یک هواپیما به ایران برمی‌گردند و از سی تا شصت ملیون هوادارانش بخواهد بین خودشان حدود پنجاه تا صدهزار نفر بیایند فرودگاه آن‌وقت مطمئن باشید که دیگر خودتان هیچوقت فکر چپ‌ها به کله‌تان خطور نخواهد کرد. البته از شش ماه قبل برای تدارک و تبلیغات و به‌ویژه با سازمان‌های حقوق بشری و دولت‌های دمکراتیک مشورت کند و پشتیبانی آنها را برای یک مبارزه مدنی و غیر خشونت‌آمیز جلب کند اگر آقای رضا پهلوی چنین شجاعتی درخود سراغ ندارد و مثل خمینی که اشهدش را خواند و سوار هواپیمای ایرفرانس شد نمی‌تواند پس حداقل کپی انقلاب ٥٧ را از سر بیرون کند در سال ١٩٩٢ دو نفر از رهبران تبعیدی حزب کمونیست ترکیه چنین شجاعتی از خودشان نشان دادند و از آلمان به ترکیه رفتند و دستگیر شدند.
با احترام بیژن


■ خراسانی گرامی، سپاس فراوان. طبعاً من و دوستانم که خواهان پادشاهی پارلمانی هستیم طبق تعریف شما و خود شاهزاده با او هماهنگ خواهیم بود. ولی شاهزاده رضا پهلوی باید آرام آرام بتواند کنترل را به دست بگیرد و بر دهان کسانی که تفرقه پراکن هستند افسار بزند. باید رفتارهای حذفی که از سوی برخی «سلطنت طلبان پنجاه و هفتی» در گردهم‌آیی‌ها و تظاهرات رخ می‌دهد مهار زد. باید شعارها فراگیر باشند و هیچ کس را حذف نکنند. این خطر را ما پادشاهی‌خواهان پارلمانی بسیار جدی می‌گیریم و امیدوارم دوستان جمهوری خواه که با شاهزاده همراهی می‌کنند بتوانند با نقدهای سازنده خود، این افراد ویرانگر را به سهم خود منزوی سازند.
شاد و تندرست باشید / بی‌نیاز


■ درود بر جناب خراسانی گرامی برای مقاله خوبشان و همه دوستان ایران امروز.
بنظر می‌رسد پشتیبانی آزادیخواهان و ایران دوستانی که آرزومند توسعه اقتصادی، اجتماعی و سیاسی در ایران هستند، از شاهزاده رضا پهلوی، عمدتا به دو دلیل است: - باور به اهداف مبارزه اعلام شده از سوی ایشان یعنی انحلال ج. ا. و استقرار یک حکومت ملی سکولار دموکرات در کشور و نیز اصول اعلام شده برای ائتلاف نیروهای سیاسی که تمامیت ارضی کشور و یکپارچگی ملت ایران، رعایت مفاد اعلامیه جهان گستر حقوق بشر و جدایی دین از حکومت را شامل می شود،
- اعتماد به ایشان به عنوان یک رهبر سیاسی آگاه و با درایت که بیشتر از هر شخصیت و یا تشکل سیاسی دیگری توان جلب نظر و حمایت جمع بزرگی از ایرانیان داخل و خارج از کشور را، برای استقرار دموکراسی و اعتلای اقتصادی اجتماعی سیاسی ایران، داشته و امید میرود این ظرفیت هر روز بیشتر هم بشود. طبعا انتظار میرود تا زمانی که این شرایط برقرار است پشتیبانی و حمایت آزادیخواهان و ایران دوستان نیز از ایشان ادامه یابد. با اینحال از مشاهدات شخصی و نیز نوشته ها و گفته های طرفداران شاهزاده رضا پهلوی استنباط می شود که دو رویکرد و یا دو گروه بزرگ با دو دیدگاه متفاوت در این مسیر وجود دارد:
- رویکردی که فرو پاشی رژیم ج. ا. را به دلیل راهبرد و سیاستهای فاجعه آمیز و نیز خصلت اصلاح ناپذیری آن قطعی دانسته و وظیفه نیروهای وطن پرست و فعالان سیاسی آزادیخواه را صرفا تشکل و ایجاد آمادگی در خودشان برای در دست گرفتن امور کشور در فردای فروپاشی ج. ا. و مشارکت در استقرار دموکراسی در ایران و کمک به توسعه اقتصادی، اجتماعی و سیاسی آن می دانند.
- رویکردی که علیرغم اطمینان از سرنوشت محتوم رژیم ج. ا. ایجاد یک تشکل سیاسی پویا، فراگیر و توانمند از ائتلاف مخالفان رژیم را ضرورت یک گذار مدیریت شده از ج. ا. و لازمه حداقل کردن کردن هزینه های گذار به دموکراسی در ایران می‌داند.
شخصا به رویکرد دوم باور دارم زیرا پیچیدگی‌های سیستم های اجتماعی، اقتصادی و سیاسی آنهم در ابعاد کشوری مانند ایران از یک سو و تاثیر روابط و مناسبات بین المللی و منطقه‌ای در پدیده هایی مانند انقلاب اجتماعی-سیاسی و تغییر رژیم های سیاسی از سوی دیگر مسجل می کند که برای اجتناب از هرج و مرج و آشوب در کشور و خدای نکرده وقوع حوادث دردناکی مانند کشتارهای جمعی هموطنان توسط رژیم سفاک ج. ا. و یا حتی وقوع جنگ داخلی وجود یک تشکل بزرگ، فراگیر و توانمند سیاسی اپوزسیون برای مدیریت فرایند گذار ضرورت تام و تمام دارد. در واقع تا زمانی که فعالیت های شاهزاده و ائتلاف مشتاقان ایشان به ایجاد یک نیروی بزرگ سازمان یافته پویا و توانمند سیاسی که عملا معضل اقدام جمعی (Collective Action) مردم ایران را، که اکثر آنها مخالف رژیم ج. ا. هستند، حل نکرده و توده های میلیونی مردم را برای نافرمانی های گسترده مدنی و فداکاریهای بزرگ، انجام اعتصابات و تظاهرات خیابانی میلیونی خشونت پرهیز به حرکت در نیاورده است نمی توان از کنار زدن ج. ا. و استقرار حکومت ملی سکولار دموکرات در کشور در یک فرایند خشونت پرهیز و بدون آشوب و هرج و مرج و خون ریزی اطمینان داشت.
تشکیل ائتلاف بزرگ سیاسی به رهبری شاهزاده رضا پهلوی از آنجا اهمیت زیادی دارد که نوید ایجاد یک چنان تشکل متثکر، توانمند و فراگیر و پویا را میدهد. این تشکل بتدریج میتواند در ارتباط سازمانیافته با فعالان صنفی، مدنی و سیاسی داخل کشور و متصل کردن آنها با رهبری سیاسی انقلاب معضل اقدام جمعی ایرانیان را حل کرده بتدریج موازنه قدرت سیاسی را به نفع انقلابیون تغییر و رژیم ارتجاعی حاکم را به عقب براند تا زمان انحلال آن از طریق یک رفراندم آزاد و ملی فرا برسد؛ و راه برای استقرار یک سکولار دموکراسی کارآمد برای ایران عزیز فراهم شود. پیشنهاد هایی برای تبدیل فرایند گذار به دموکراسی در ایران به یک “پروژه” بزرگ اجتماعی-سیاسی و مدیریت کارآمد این پروژه داشتم که برای اطناب کلام طرح آن را به فرصت دیگری میگذارم.
یک نکته پایانی که ارزش یادآوری دارد آنست که از آنجا که فعالان سیاسی با گرایش های چپ ملی (سوسیالیستهای بدون وابستگی به قدرتهای خارجی) دموکراسی در ایران را بنفع خود و مردم ایران میدانند انتظار میرود با پیشرفت کار و گسترش تشکل ائتلاف مشتاقان شاهزاده رضا پهلوی به آن بپیوندند. همانطور که جمهوریخواهان ملی گرا این چنین میکنند و خواهند کرد و بنابراین نباید نگران جدا ماندن نیروهای چپ (ملی) از حرکت غالب اپوزسیون بود.
خسرو


■ با درود به بیژن آقا، جناب بیژن من وامانده این مطلب هستم، که شما با آمار و ارقام عجب مناسبتی دارید و در مقام بخشش درصدها، دست حاتم طاعی را از پشت بسته‌اید. آخر این چه جوال گشادی است که هم سی درصد و هم هفتاد درصد در آن جای می‌گیرد. از طرفی سی تا شصت میلیون طرفدار اعرابی با سی تا هفتاد درصد ندارد. جناب پهلوی هم که بسیار متین و مودبانه گفتند گه حاضر نیستند بخاطر سیاست و ایران، آزادی شخصی‌اش را به خطر بیاندازد، حال نمی‌دانم نظرش در مورد پرواز به ایران چیست. من فکر می‌کنم که جناب پهلوی تا مرز ترکیه انقلاب را همراهی کند.
بیژن عزیز گویا خود شما هم به مطلب اعتقاد ندارید، در جایی که عنوان می‌کنید: اگر آقای رضا پهلوی چنین شجاعتی درخود سراغ ندارد و مثل خمینی که اشهدش را خواند و سوار هواپیمای ایرفرانس شد نمی‌تواند پس حداقل کپی انقلاب ٥٧ را از سر بیرون کند.....
با احترام حسین احمدی


■ آقای خراسانی با کمال احترام به باورهای شما، شما هرچند شعار وحدت می‌دهید جز ایجاد پراکندگی بیشتر میان مخالفین متوهم و ناتوان، از سلطنت گرفته تا چپ سابق نتیجه دیگری نخواهید گرفت. اگر هواداران رضا پهلوی صداقت دارند پس شعار “مرگ بر سه مفسد چپی ملا مجاهد” چیست؟ اگر آقای رضا پهلوی و هوادارانش از استقرار دموکراسی در کشور پشتیبانی می‌کنند چرا دیکتاتوری پدر و پدر بزرگش را محکوم نمی‌کنند؟ آیا به باور شما رهبری خودخواسته رهبر شما خواسته اکثریت ایرانیان است؟ بی‌سبب نیست که پس گذشت ۴٦ سال از حکومت جمهوری جهل و جنایت بدیلی قابل اعتماد به وجود نیامده است و در همچان بر همان پاشنه خواهد چرخید!
شهرام


■ بادرود جناب حسين احمدی عزيز
اينها درصدی نيستند که من بخشش کنم بلکه اين درصدها را به نقل از محافل طالبان سلطنت عرض کردم چون از طرفی جناب اقای خراسانی و ديگر هواداران رهبری رضا پهلوی صحبت از اين می‌کنند که چپ‌ها و جمهوری‌خواهان جايگاهی در بين مردم ندارند و از طرفی انتقاد می‌کنند چرا اينها رهبری رضا پهلوی را نمی‌پذيرند خواستم پيشنهادی بدهم که اگر مقبول واقع شود ديگر احتياجی به اندک نيروی چپ و جمهوری خواه نداشته باشند و نسرين ستوده‌ها و نرگس محمدی‌ها و توماج‌ها جا را برای رهبری رضا پهلوی باز می‌کنند چون اين هموطنان در عين مخالفت با انقلاب توده‌ای ٥٧ و فتنه متميزه آن ولی می‌خواهند آنرا کپی کنند که از نظر من شدنی نيست.
با احترام وبرقرار باشيد/ بيژن


■ جناب سالاری گرامی درود بر شما. به درستی نوشته‌اید: «برای همکاری جهت ایجاد جبهه‌ای که منافع ملت ایران را نمایندگی کند بهتر است احزاب و جریان‌های سیاسی نماینده‌ای ...». این سخن سد درسد درست است، اما تا جایی که من می‌دانم و دیده یا شنید‌ه‌ام، اکنون چنین سازمانی نه در داخل وجود دارد و نه در خارج از کشور، و زمان برای ساختن آن را از دست داده، و سازمان موجود پیش از انقلاب را داغان کرده‌ایم. برخی سازمان‌های مدعی موجود مانند حزب چپ و یا انواع اتحادهای جمهوری خواهان نیز به راستی «سازمان» نیستند، زیرا نه هدف و استراتژی روشن و سازمان یافته‌ا‌ی دارند، و نه چهره‌های شناخته شده و با نفوذی چه در سطح نخبگان و چه در سطح مردم و شهروندان.
از احزاب کردی که بگذریم، مردم و شهروندان و یا حتی کنشگران سیاسی ایرانی در دنیای واقعی میدان، هیچ رهبر یا شخصیتی حتی مانند اوجالان را نمی‌شناسند که دلشان بخواهد به رهنمودهای او گوش دهند و از او پیروی کنند. برای رهبری مردم و سازماندهی سیاسی هم آنچانکه لنین در زمان خودش گفته بود، هم به حزبی با تئوری انقلابی نیاز است و هم به کادرها و چهره‌های سیاسی سرشناس و با نفوذ. من نمی‌گویم چهره‌ی کاریزما یا با فره ایزدی و فرهمند، اما می‌گویم سیاست‌ورز و با کشش.
راستی آنست که نه تنها شخصیت سیاسی و پخته، که حتا ریخت و قیافه‌ی کسی هم که مردم را دعوت به چیزی می‌کند مهم است. متاسفانه به جز افرادی انگشت شمار، به گمان من، چهره و سخنان بساری از کسانی که به عنوان نماینده‌ی یک سازمان یا سیاسی اوپوزسیون در تلویزیون‌های برون مرزی یا درون مرزی ظاهر می‌شوند نه تنها جذاب نیست، که مانند چهره‌ی احمدی‌نژاد و پزشکیان، گاه کفاره هم دارد. شخصی که خود را استاد دانشگاه‌های آمریکا معرفی می‌کند با قیافه‌ای ریشو و اصلاح نکرده، رختی ترحم برانگیز و گاه چفیه‌ای بر گردن در تلویزیون ظاهر می‌شود، و تنها کاری که می‌کند اینست که به رضا پهلوی و اسرائیل و آمریکا دشنام دهد و از حماس و حزب‌الله دفاع کند. این درحالی است که دانشجویان، بازنشستگان، پرستاران و حتا بازاریان در همین شرایط خفقان‌آمیز در خیابان‌های تهران و دیگر شهرها فریاد می‌زنند «دشمن ما همینجا است، دروغ میگن آمریکاست»، و به اینکه دولت جمهوری اسلامی ثروت ایرانیان را به جیب فلسطینی‌ها می‌ریزند گلایه دارند و اعتراض می‌کنند.
یکی دیگر از این استادان جامعه‌شناسی اوپوزیسیون هم که دشمن سرسخت رضا پهلوی و احتمالاً عضو یکی از همین چند خوهران اتحاد جمهوریخواهان نیز هست، گویی تنها چیزی که از جامعه شناسی بلد است اینست که هر گاه پایش به یک تریبون مفت تلویزیونی می‌رسد، اتنیک اتنیک گویان آب به آسیاب تفرقه و قوم‌گرایی می‌ریزد و در حالی که خود را از هر زن فمینیستی دو آتشه‌تر وانمود می‌کند، گویی هیچ خبری از زنان زیر اعدام جمهوری اسلامی ندارد.
جناب سالاری گرامی، من هم مانند شما به وجود سازمان در مبارزه اجتماعی باور دارم و آن را یک نعمت سیاسی می‌دانم. اما سازمانی که بداند به کجا می‌خواهد برود و چه رؤیایی برای آینده‌ی مردم و کشور در سر دارد. سازمان یا کنشگری که کاری که نه راه را بداند و نه را و کاری جز تفرقه افکنی و دامن زدن به دشمنی میان کنشگران سیاسی اوپوزیسیون نمی‌کند، بیش از آنکه یک نعمت باشد، یک آفت است.
پیروز باشیم. بهرام خراسانی ۳۰ بهمن ۱۴۰۳


■ جناب بیژن گرامی درود بر شما و ازاینکه نوشته مرا خواندید، سپاسگزارم. نوشته‌اید: «چپ ایران پراکنده هست و حدود دو درصد جمعیت ایران را هم دربر ندارد و احتیاجی نیست شما و دیگر خواستاران رهبری پهلوی به آنها تکیه کنید. ..». جناب بیژن، من نمی‌دانم که چند درسد مردم ایران کمونیست یا به گفته‌ی شما «چپ» هستند اما حدس می‌زنم که شاید در اتحاد شوروی یا چین هم هیچگاه دو درسد مردم کمونیست نبوده‌اند، و همجنین سه چیز دیگر را نیز می‌دانم: نخست آنکه مارکسیم متدولوژیک و نه مارکسیسم آیینی در کمی بیش از ۱۵۰ سال گذشته، کمک بسیاری به فرهنگ و اندیشه‌ی جهان کرده که اگر بیش از اصحاب دایره المعارف و عصر روشنگری نباشد، کمتر از آن نیست. از همین رو من در کمابیش ۴۰ سال از زندگی خود یک مارکسیست ارتودوکس استالینی مائوتسه اندیشه بوده‌ام و هنوزهم به بخش بزرگی از متدولوژی هستی شناسی و جهان شناسی مارکس و انگلس باور دارم، و بر خلاف بسیاری از کسان، بر آنم که در این بخش هستی شناسی، حتا به فرهنگ مردم ایران هم یاری رسانده است. دوم آنکه اکنون و به دلیل برخی سیاست‌ها و تاکتیک‌های سیاسی حزب کمونیست شورو و فرهنگ اردوگاهی آن که بر اندیشه و سرنوشت همه‌ی کمونیست‌های اثر گذاشته، و با اینکه مارکسیست‌ها همه جا و هنوز و همواره می‌توانند یک لنگر تعادل اندیشگی و اجتماعی باشند، اما «گر مسلمانی (شما بخوانید چپ یا چپ ایران) همین است که من می‌بینم، وای اگر از پس امروز بود فردایی». بر این پایه من به هیچ روی به چپ ایران تکیه نمی‌کنم و امیدی هم به آنها ندارم. همچنین، من این سخن شما را که خمینب جرئت که آمد ایران بیشتر یک شوخی می‌دانم، زیرا پیشتر تضمن آمدن خود به ایران را از آمریکا و غرب گرفته بود. سوم آنکه در نیرومندترین کشوره، چننچه 5 دصد مردم یک پارچه باشند و یک چیز را بخواهند، رژیم آن کشور سرنگون خواهد شد. پیروز باشیم.
بهرام خراسانی یکم اسفند ۱۴۰۳


■ آقای خراسانی گرامی، مسئله وجود ایده سیاسی است نه الزاما نفوذ یک جریان یا سازمان متشکل سیاسی در میان مردم. آقای پهلوی نیز تشکل و سازمان خاصی ندارد. همین تشکل های سیاسی موجود میتوانند با ایجاد اتحادی بر سر اصول اساسی و اولیه برای گذار از نظام حاکم متحد شوند. جمهوری و پادشاهی خواهان پارلمانی و سکولار میتوانند در پروسه گفتگو برای چنین اتحادی اعتبار کسب کنند به شرطی که تفرقه افکنان و دشنام گویان و توده ای ها و روسوفیل های لانه کرده در تشکیلاشان را رکاب زده و بیرون کنند. اگر نجات میهن دغدغه چنین جریاناتی است باید شهامت پریدن از سایه خود را داشته باشند و به اعلامیه دادن و محکوم کردن بسنده نکنند. حزب کومله استعداد سراسری شدن را دارد و حیف خود را در چهار چوب مسئله قومی محدود کرده است و اگر به همین صورت ادامه دهد باید مراقب رقیبش باشد که فردا سرش را زیر آب نکند. حزب سراسری شدن این خطر را بر طرف میکند. جبهه ملی و ملیون هم باید از لاک خود برون آمده و پرستش زنده یاد مصدق را کنار گذاشته و ۲۸ مرداد را به تاریخ بسپارند. هم چنین باید در نظر داشت که همت میهن دوستان درون این سازمانهای پراکنده برای اتحاد میتواند مشوق متشکل شدن اصلاح طلبانی که از اصلاح نظام دل کنده اند باشد.
با درود و احترام سالاری


■ من و همفکرانم نیز میتوانیم رهبری آقای پهلوی را برای دوران گذار بپذیریم. شرط گذاری شاید پسندیده نباشد ، اما همگی نظر میدهیم که در چه صورت چنین اتحاد (همگرایی) میتواند موفق باشد. یکم - دوری از گرایش حذفی - عزیزان دیگر هر کدام بگونه ای بیان کردند، که لازم است افراط گرایان مهار شوند و گفتمان آنها جایی در پیامهای جبهه واحد و رهبری آن نداشته باشد. به تصورم کثرت گرایی نه تنها در بیان و پیام های رسمی مهم است، بلکه جا دارد که در کلیه انتخاب ها و شیوه رفتاری محافل و نشست های آقای پهلوی دیده شود. کیش شخصیت نزد ما ایرانیان حضور و وزن قوی دارد، شاید میزان کم و سالمی از برجسته کردن شخصیت به ضرر اهداف جنبش نباشد ، اما هر گونه زیاده روی و شخصیت پرستی، فضای بیگانگی برای بسیاری از ایرانیان ایجاد میکند، و ویژگی دربرگیرندگی (Inclusiveness) را از بین میبرد. دوم - گفته می‌شود که نوع حکومت ایران را امروز تعیین نمیکنیم - بسیاری از ایرانیان (منجمله خودم) تصویر روشنی از ایران مشروطه یا ایران جمهوری دموکراتیک در سالهای ۲۰۲۵ به بعد ندارند، پس له یا علیه هیچکدام نیستند. اما چشم و آرزوی ما بر آن است که پس از گذر از جمهوری اسلامی و طی یک دوران چند ساله با شرکت اکثریت مردم و روشنفکران در فضایی آزاد و با تبادل نظر بتوانیم به مفاهیم مشترکی نزدیک شویم و احیانا جواب برخی تفاوت ها را به صندوق رای بسپاریم. ضرورت دارد که رهبر(ان) هر اتحادی تصریح کنند که منظور از “رفراندوم” چیزی غیر از نسخه جمهوری اسلامی است و قرارشان نیست تا شیوه “تا تنور داغ است....” پیاده شود.
ارادتمند، پیروز


■ @ جناب خسرو گرامی درود بر شما. مانند همیشه سخنان درستی گفته‌اید، و صحنه‌ی نبرد و گفتگوی سیاسی و اندییشگی را درست تصویر کرده اید و امیدوارم نظر گسترده‌تر شما در آینده را نیز زنده باشیم و ببینیم. با سپاس.
@ جناب شهرام گرامی، درود بر شما. البته در شرایط کنونی جامعه‌ی ایران شعار وحدت نیروهای ملی و دموکرات جدا از اینکه چه نتیجه‌ای داشته باشد، کار خوبی است. همانگونه که شعار “مرگ بر سه مفسد چپی ملا مجاهد” شعار خوبی نیست. و همانگونه که پس از تجربه ۴۶ سال حکومت جمهوری اسلامی، شاید نه رضا پهلوی و نه بسیاری دیگر با نظر شما در باره‌ی «دیکتاتری پدر و پدر بزرگ» او همسو نباشند که آن را محکوم کنند. هر چیزی را باید با همانند و بدیلش و شرایط زمان و مکان سنجید. اکنون و با همان تجربه ۴۶ ساله، کسانی دولت رضا شاه را دولت «تجدد آمرانه» و کسانی هم «دولت توسعه و پیشرفت ایران» می‌خوانند. مانند بسیاری چیزهای دیگر، طبیعی است که در این زمینه هم همگان دیدگاه یگانه‌ای نداشته باشند.
بهرام خراسانی


■ درود بیژن گرامی، من از متن شما جنبه کنایه آمیزش را دیر متوجه شدم.
با احترام حسین. ا.


■ درود خدمت دوست نا شناس آقای خراسانی مقاله شما نشان دهنده خوش نیتی ملی و ایران دوستی شماست ولی آنچه در عمل قرار است اتفاق بیفتد بسیار پیچیده و سخت می‌نماید چرا که ما ایرانی‌ها هیچگاه کار دسته‌جمعی را هرگز یاد نگرفته‌ایم و اصلا ائتلاف و گفتگو برای ما بی‌معنی است و این ریشه در خودخواهی و منافع طلبی ایرانی دارد. بهر روی من بیشتر مطالب شما رو قبول دارم مخصوصا آنچه در باره چپ گفتید منتهی داستان اصلی که آقای رضا پهلوی باشد به همین سادگی نیست که فرمودید که عینا می‌شود خمینی در انقلاب قبلی همه می‌گفتند حالا بریم دنبال این و شاه سقوط کنه بعد همچی حل میشه اما دیدیم آنچه نباید می‌دیدیم چون سرعت انقلاب آنقدر زیاد بود و شخص خمینی هم مثل لودر و بولدزر همه چیز رو زیر رو کرد و کاری هم از هیچکس بر نیامد.الان درست است که آن شرایط کمتر نمایان است و مردم به اندازه یک تاریخ کامل تجربه دارند ولی اندکی ترس هست. زیرا بااین گفتار ورفتار حواریون خاص آقای رضا پهلوی نه لزوما طرفداران سلطنت ایشان بیم نهفته‌ای وجود دارد من به شخصه در پیشانی این اشخاص خلخالی و لاجوردی و.... می‌بینم.
مهدی وثوقی


■ با درود به جناب خراسانی گرامی، اگر امروز تقی ارانی زنده بود با که همبستگی می‌کرد؟ با شاهزاده و یا با ته مانده‌های سرگردان چپ ناملی؟
همان ارانی که گویا گفته است” سوسیالیسم هم کارگر و هم بنا نیاز دارد و ما باید بنا باشیم”. اگر امروز ایرج اسکندری زنده بود آیا دست به شاهزاده می‌داد و یا بازماندگان تئوری ایران بر باد ده امپریالیسم‌ستیز و آبدارچی پوتین و چین؟ این دو زنده یادان همیشه برای من پرچمداران چپ ملی و میهن‌دوست بوده‌اند.
قصه‌ای تلخ است این چپ امروزین ایرانی که هنوز که هنوز است اگر مجبور باشد میان خمینی- خامنه‌ای و یا شاهزاده و محمدرضا شاه یکی را بر گزیند، بیشتر آنان در لشگر و خیمه آمریکا- اسرائیل ستیز خامنه‌ای می‌مانند! همان چپی که می‌خواست با همکاری و هم گامی با ارتجاع سیاه اخوندی ایران را ژاپن و فرانسه خاورمیانه کند و امروز میهن ما ستاد کل تروریست‌های خاورمیانه شده و روز حالش تنها با مردم نگون بخت سومالی، زیمباوه و سودان یکسان شده. مارکسیت‌ها که در سده ۲۰ پرچمدار و رزمندگان پیشرو برای آزادی انسان‌ها، حقوق زحمتکشان و زنان و هنر و علم شهره بودند امروز به گدایان درگاه اسلامیست‌های واپسگرا و بی‌میهن آب رفته‌اند.
با این همه من باور دارم که هستند کسانی که هنوز هم چپ هستند و یا مسلمان اما نیروی پیش‌برنده آنان خرد و دانش و انسانیت است و نه دنباله روی نیروهای ارتجاعی اسلامگرایان. و ناگزیر از آن دسته از چپی که مانند سایت فارسی زبان سازمان جاسوسی روسیه بلندگوی دروغ‌های پوتین شده، همان پیک نت رسوای روسی. شاهزاده در این زمان بهترین کس و شانسی برای برون رفتن از این منجلاب ساخته شده ارتجاع سرخ و سیاه است. یکی از بهترین خصلت شاهزاده همان ایدئولوژیک نبودن و ملی بودن اوست که گارانتی یکپارچگی کشور و یکسان دیدن همه مردم ایران است. شاید در آینده و پس از آزادی کسی بهتر و شایسته تر برای رهبری کشور پیدا شود، آنگاه باید از او پشتیبانی کرد. اما ما در امروز و برای امروز می‌اندیشیم.
با سپاس از همه نویسندگان؛ کاوه


■ جناب کاوه گرامی، درود بر شما و سپاس از توجهتان شما نوشته‌اید: «اگر امروز تقی ارانی [و ایرج اسکندری] زنده بودند با که همبستگی می‌کردند؟ با شاهزاده و یا با ته مانده‌های سرگردان چپ ناملی؟ همان ارانی که گویا گفته است” سوسیالیسم هم به کارگر و هم به بنا نیاز دارد و ما باید بنا باشیم”. راستش اینکه پاسخ به چنین پرسشی بسیار دشوار است، اما با شناخت اندکی که من از این دو تنی که شما نام برده‌اید و با اجازه‌ی شما کیانوری را نیز به آنها می‌افزایم، برداشت خودم را خواهم گفت. افزودن نام کیانوری هم به این دلیل است که به گمان من، این هر سه تن هم ایران دوست و ملی بودند، هم اخلاق‌مدار(حتا کیانوری)، و هم دانش پژوه، علم‌گرا و پول دیده. از اینرو در سپهر فرضی امروز، به گمان من آن هر سه تن از رضا پهلوی پشتیبانی می‌کردند، نه از آن به گفته‌ی شما «چپ ناملی» یا سرگردان.
کاوه گرامی بدون پول و دانش اخلاقمدار هیچ کاری حتا انقلاب و گذار از جمهوری اسلامی شدنی نیست، یا به کژراهه می‌رود. با ارجگذاری دوباره به سخن ارانی که چه گفته باشد و چه نگفته باشد رد پای آن را در اندیشه‌هایش می‌توان دید، بویژه توجه او به «بنا» یعنی بنمابه‌ی دانش و کار اندیشگی، می‌توان گفت که در دگرگونی‌های بزرگ اجتماعی از جمله انقلاب، توده‌ها حتا اگر اخلاقمدار باشند، خود کمتر می‌اندیشد، و همواره چشم به بالا و قدرت دارند و به چیزی جز تخریب و گاه انتقام نمی‌اندیشند. از اینرو، کارشان خراب کردن ساختمان تاریخ است. ساختن جهان کار مهندس یا بنا و معمار است که در اینجا من آن را نماد دانش و اندیشه در انجام کار و هر انسان اندیشمند و اخلاقمداری می‌دانم که طرحی اندیشیده در ذهن دارد و به زندگی و رفاه انسان می‌اندیشد. اینها سازندگان و یا معماران تاریخ در پهنه‌های گوناگون هستند.
این البته خلاف چیزی است که در اندیشه‌ی یک چپ توده گرا و توده ستا می‌گنجد که که بیشتر ما در جوانی چنین بودیم، اما تجربه‌ی زندگی فردی و جهانی آن را کمابیش اصلاح کرد. بیشتر رزمندگان تروریست حماس هم توده‌ها هستند که به دستور و راهنمایی تروریستهایی مانند یحیا سنوار و دیگران، در مدت چند قیقه ۱۲۰۰ انسان بیگناه را در اسراییل کشند، ۵۰ هزار نفر از زن و کودک فلسطینی را نیز به کشتن ‌دادند، و تازه خود را از دنیا هم طلبکار می‌دانند.
شوربختانه «توده‌ی سیاسی» ناآگاه، خودش کمتر می‌اندیشد و دستمایه‌ی رقابت و کمشکش دیگران و گاه مرغ عروسی و عزا و یا آتش زیر دیگ می‌شوند. از این رو توده‌ها نیز چه در ایران یا نوار غزه یا لبنان یا هر جای دیگر، همواره بیگناه و پاک و منزه شایسته‌ی ستایش نیستند. گاه باشد که توده نیز باید به پرسش کشیده شود. زیرا امروز دیگر ناآگاهی سند معصومیت کسی نیست، بلکه شاید گاه گوا بر رندی و سند جرم به دلیل نا آگاهی و بی‌تفاوتی هم باشد. سرانجام آنکه اگر بخواهم به پرسش فرضی شما پاسخی فرضی بدهم، آنگاه خواهم گفت که در چنان شرایط فرضی، آن سه تن هم از آقای رضا پهلوی برای گذار به جامعه‌ای دموکرات و آزاد توسعه گرا یاری می‌کردند، و اگر از پدر و پدر بزرگ او هم به حق یا ناحق دلگیر بودند، کار مردگان را به مردگان می‌سپردند و زندگان را به پادافره گناه کرده یا ناکرده‌ی مردگان به پرسش نمی‌کشیدند. زیرا: «گر حکم شود که مست گیرند، در شهر هر آنچه هست گیرند».
با پوزش از آنکه پاسخ، خودش یک گفتارنامه شد. پیروز باشیم.
بهرام خراسانی دوم اسفند ۱۴۰۳




نظر شما درباره این مقاله:









 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2025 | editor@iran-emrooz.net