شنبه ۲۷ بهمن ۱۴۰۳ -
Saturday 15 February 2025
|
ايران امروز |
این نوشتار در واقع جمعبندی گفتگوهای درون-گروهی بخشی از پادشاهیخواهان است که من به آن تعلق دارم. البته ما خواهانِ پادشاهی پارلمانی هستیم و بر این باور هستیم که این نوع سامانه سیاسی با توانمندیهای جامعه کنونی ایرانی سازگار است و برای ایران مفیدترین گزینه است. تا آنجا که به نظر شخصی من برمیگردد، بر این باور هستم که عمر احزاب کلاسیک کنونی در بهترین حالت تا سه دهه دیگر خواهد بود و با همگانی شدن هوش مصنوعی- آغاز هوش مصنوعی فراگیر (Artificial general Intelligence)- شرایط واقعی و عینی تغییر خواهد کرد.
***
تاریخ هیچ گاه دوبار تکرار نمیشود؛ هر رخداد و هر پدیدهای منحصربفرد و یکتاست و فقط یک بار پدیدار میشود. «شما» یک بار پدیدار میشوید، نه پیش از شما همانندی داشتهاید و نه پس از شما، همانندی خواهید داشت. این اصل خدشهناپذیر طبعاً در مورد سامانه پادشاهی به رهبری محمدرضا شاه که به تاریخِ گذشته پیوسته است نیز صدق میکند.
در تاریخ و زندگی واقعی، صفات مطلق مانند «خوب» و «بد» جایی ندارند، زیرا قابل محاسبه، سنجش و اندازهگیری نیستند. حتا هیتلر، استالین و ... تا خمینی و خامنهای نه بد مطلق و نه خوب مطلقاند. البته میتوان از منظر منششناختی (ethical) یک مرز کلی میان نیکی و پلیدی یا خوب و بد کشید، ولی نادرست است اگر بخواهیم دو سوی آن مرز را مطلق کنیم. زیرا، پیامدهای «بدی»، گاهی میتوانند «خوب» باشند. از این رو، باید از مطلقگرایی پرهیز کرد.
چرا پادشاهی پارلمانی؟
آلمان و ژاپن
ما پادشاهی پارلمانی را به سامانه جمهوری ترجیح میدهیم. پایه و بنیان این نگرش خیلی ساده است: پیوند گذشته تاریخی ایران با مدرنیسم. ما پس از مطالعه دو کشور آلمان و ژاپن شکستخورده در جنگ جهانی دوم به این نتیجه رسیدیم که برای رشد و توسعه سیاسی و اقتصادی و فرهنگی باید گذشته را در شکلِ بهروزشده با مناسبات نوین سیاسی پیوند زد.
فدرالیسم کنونی آلمان در ماهیت وجودی خود چندان تفاوتی با ایالات پادشاهینشین آلمان (تا سال ۱۹۱۸) ندارد. آلمان اساساً یک کشور یونکرنشین یا هرسوگنشین بود. هر یک از این ایالتها در گذشته زیر فرمان یک پادشاه کوچک بود. پادشاهیهایی مانند: زاکسن، هِسِن، پروس، بایرن، ورتمبرگ، اولدنبورگ و ... امروز تقریباً همین پادشاهیها، ایالتهای فدرال را تشکیل میدهند. به عبارتی، پس از شکست آلمان در جنگ جهانی دوم، فرمول فدرالیسم به عنوان شکل بهروزشده پادشاهیهای گذشته برای کشور آلمان متحقق گردید. یعنی گذشته تاریخی آلمان به گونهای در سامانه فدرالیسم مدرن دگردیس شد ولی مبنا و گوهر آن باقی ماند.
نقشه آلمان، ۱۸۷۱ تا ۱۹۱۸ – منبع: GenWiki
پس از شکست ژاپن، آمریکایی میخواستند پادشاهی را در ژاپن از میان برچینند ولی با مقاومت شدید روشنفکران و سیاستمداران ژاپنی روبرو شد. از آنجا که شاه در ژاپن نه سایه خدا بلکه خود خدا بود، یکی از شروط آمریکاییها این بود که پادشاه ژاپن باید در سپهر همگانی بر اسبی در برابر مردم ظاهر شود، از اسباش پیاده شود تا مردم ببنند که او مانند خود آنهاست و خدا نیست. از سوی دیگر، حفظ پادشاهی با این شرط گره خورده بود که پادشاه هیچ قدرت سیاسی-اجرایی نباید داشته باشد. به هر رو، ژاپنیها توانستند به آمریکاییها بفهمانند که پیوستگی تاریخی برای ژاپنیها از اهمیت بنیادین برخوردار است و میتوانند گذشته فرهنگی-تاریخی خود را با دموکراسی پیوند بزنند.
ایران
انقلاب اسلامی در ایران علیرغم مصیبتهای بیکران، پیامدهای مثبتی داشت. اگرچه «انتخابات» برای رژیم آخوندی صرفاً یک «بازی قدرت» بود ولی برای مردم یک مبارزه سیاسی برای بهترسازی زندگیشان تلقی میشد. اگرچه رژیم اسلامی توانست از این بستر مبارزه سیاسی مردم به بهترین شکل سوء استفاده کند ولی مردم ایران توانستند تجارب بزرگی کسب کنند. مردم ایران طی این چهل و اندی سال فراگرفتهاند که چگونه خواستههای صنفی و سیاسی خود را بیان کنند. اگرچه مردم ایران بارها و بارها، در این رهگذر مأیوس و سرخورده شدند ولی این سرخوردگی هیچ چیز از تجربه سیاسی آنها نمیکاهد. در اینجا حتا با صدای بلند میتوان گفت که «دشمن سبب خیر شده است.» امروز ایرانیان از بلوغ سیاسی برخوردارند و یاد گرفتهاند که چگونه از ابزارهای سیاسی قابل دسترس استفاده کنند. درست همین تجارب است که ضامنِ سلامتِ روندهای سیاسی آتی خواهد بود.
بر مبنای همین تجارب سیاسی و گرایش شدید به مشارکت در سرنوشت خود، مردم ایران دیگر حاضر نخواهند شد که به سوی یک سامانه غیردموکراتیک جهتگیری کنند، بویژه سپردن قدرت در دست یک نفر مانند شاهزاده رضا پهلوی که پایبندی خود را به موازین دموکراتیک اعلام کرده است. تمامی تجربیات تاریخی به ما آموخته است که تمرکز قدرت در دست یک نفر یا یک نهادِ فردمحور به کجراهی و گمراهی ختم خواهد شد.
از این رو، ما خواهان پادشاهی پارلمانی هستیم که قدرت واقعی در پارلمان رقم میخورد و حکومت (Government) باید برانگیخته و برآمده از رأی مردم یا نمایندگان مردم در پارلمان باشد. این رویکرد و نگرش با تجارب سیاسی کنونی مردم ایران سازگار است.
دو علت اساسی ما را از جریان جمهوریخواه جدا میکند: ۱) جمهوریخواهان هنوز مشخص نکردهاند که چه نوع جمهوریای مد نظر دارند (ریاستی، نیمهریاستی یا پارلمانی) و دوم، که از اولی مهمتر است، این است که به نظر ما سامانه سیاسی جمهوری نمیتواند اکنون ایران را با گذشتهاش گره بزند.
با این وجود، ما بر این باور هستیم که نباید از هم اکنون سامانه سیاسی آتی را با قاطعیت مشخص کرد. زیرا باید به مردم زمان داد تا بتوانند همه جوانب سامانه مورد نظر خود را بررسی و مطالعه کنند. از این رو، ما به یک دوره کوتاه دو سه ساله گذار نیاز داریم تا احزاب سیاسی بتوانند جان و انسجام فکری بگیرند و سرانجام جامعه در یک رأیگیری همگانی برای سامانه مطلوب خود تصمیم بگیرد.
ما به بلوغ سیاسی مردم ایران باور داریم و تصمیم نهایی آنها مرتبط با نظام سیاسی آینده را - هر چه باشد - با دل و جان میپذیریم.
سلطنتطلبهای پنجاه و هفتی
فنواژه «پنجاه و هفتی» تنها ارتجاع سرخ و سیاه یعنی چپها و اسلامگرایان را در برنمیگیرد. شوربختانه هنوز پس از چهل و اندی سال جریانهای پادشاهیخواهای در سپهر سیاسی عرض اندام میکنند و دقیقاً نمیگویند که منظورشان از «پادشاهیخواهی» یا «سلطنت» چیست. پرسش اساسی این است: آیا شاه / ملکه باید از قدرت اجرایی برخوردار باشد یا خیر؟ این، آن پرسش یک میلیون دلاری است که باید بدان پاسخ گویند! اگر آری، پس باید به روشنی و بدون هر گونه لاپوشانی آن را ابزار کنند و با مردم شفاف باشند. اختراع واژههایی مانند «پهلویسم» نشان میدهد که این جریانات نوظهور هنوز افکار سیاسی خود را بهروز نکردهاند. پهلویسم یعنی چه؟ یعنی ما ایرانیان دوباره باید همان قانون اساسی مشروطه که برای امروز ایران ارتجاعی است، راهنمای سیاستهای خُرد و کلان خود قرار بدهیم؟ یعنی دوباره در قانون اساسی بیاید که «شاه در برابر هیچ چیز پاسخگو نیست؟» [اصل ۴۴ قانون اساسی]. یعنی اگر شاه وجود داشته باشد، هیچ کس [حزب] دیگر نباید وجود داشته باشد؟ یعنی یک ایرانیِ «سوسیال دموکرات، حزب سبز و ...» اجنبی است؟
اطلاق کردن فنواژه «پنجاه و هفتی» فقط به ارتجاع سیاه و سرخ و مبرا کردن تفکرات گذشته سلطنتطلبی ۱۰۰ سال پیش، فقط «یکی به نعل زدن و یکی به میخ زدن» و گرد و غبار راه انداختن برای افکار ارتجاعی خویش است.
از نظر ما، رضاشاه بزرگ و فرزندش محمدرضا پایهگذاران ایران مدرن هستند و هستی آنها در رأس قدرت در زمان خودش بجا و درست بوده است. ولی با توجه به تجربیات سیاسی پرهزینه و رسیدن به یک بلوغ سیاسی ژرف، مردم ایران خواهان مشارکت مستقیم در سرنوشت خود و مسئولیتپذیری هستند. با تمام علاقهای که بخش بزرگی از مردم ایران به شاهزاده رضا پهلوی دارند، همین دوستداران شاهزاده در بزنگاه تاریخی بر مسئولیتپذیری خودشان تأکید خواهند کرد و نخواهند پذیرفت که به اصطلاح عامیانه «قدرت را دودستی تقدیم یک نهادِ فردمحور کنند.»
به همین دلیل، شاهزاده رضا پهلوی از نظر ما نماد تاریخی و وحدت و تمامیت ارضی ایران است و وظیفه اصلیاش – و این ما ایرانیان هستیم که وظیفه برایش تعیین میکنیم- حفظ فرهنگ ایرانی (ایرانیت) است. به نظر ما اگر شاهزاده رضا پهلوی به روشنی جایگاه تاریخی خود را به عنوان نماد ملی و وحدت برای مردم ایران روشن سازد، آنگاه میتواند بخش بزرگی از نیروهای اپوزیسیون را متحد کند. بهتر است از همین حالا به مردم بگوید که دوران پدر بزرگ و پدرش به پایان رسیده و ما هم اکنون در یک دوره نوین بسر میبریم و آن وظایفی که پدر بزرگ و پدرش به عهده گرفته بودند دیگر در حیطه وظایف او نمیگنجد. او باید یک شاه فراحزبی و فراقومی باشد و اعلام کند که او دیگر عهدهدار کارهای اجرایی-سیاسی نخواهد بود. طبعاً او میتواند در صحنه جهانی در مناسباتش با دیگر مقامات سیاسی شرایط را برای سیاستمداران ایرانی هموار سازد.
اگر شاهزاده رضا پهلوی به عنوان نماد ملی عرض اندام کند، چشمانداز ساحت سیاسی ایران با یک تحول بزرگ روبرو خواهد شد. برای نمونه افرادی مانند اعضای گروه ما در آینده میتوانند یک حزب سیاسی مناسب خود را پایهگذاری کنند و وظایف امروزی ما عملاً به پایان میرسد. این بدان معنی است که دهها حزب با سمتگیریهای گوناگون، از ملیگرایی افراطی تا معتدل، از سوسیالیست تا سوسیال دموکرات، از احزاب اقلیمی تا احزاب فمینیست و دگرباشان و ... برای مشارکت سیاسی وارد عرصه سیاست شوند. در آن زمان، ما دیگر احزابی مانند حزب مشروطهخواه یا احزاب سلطنتطلب نخواهیم داشت. به نظر ما بهتر است که شاهزاده رضا پهلوی بر روی پادشاهی پارلمانی تکیه کند. فقط در این صورت است که میتواند اعتماد افراد و گروههای دیگر را به دست بیاورد. یکی از زیباترین موضعگیری پادشاه ژاپن این بود که در چند دهه پیش، برخی از احزاب سیاسی به همراه صاحبان صنایع از پادشاه خواستند که علیه حزب کمونیست چیزی بگوید. چون این حزب مرتب در حال به راه انداختن اعتصاب بود. پادشاه از این پیشنهاد امتناع کرد و گفت من فراحزبی هستم و حتا اگر این موضعگیری من به نفع ژاپن باشد انجامش نمیدهم. ایران امروز به یک چنین شاه فراحزبی که نماد وحدت باشد نیازمند است.
پارههایی از قانون اساسی ژاپن:
الف: پادشاه
ماده ۱: امپراتور نماد دولت و وحدت کشور است و جایگاه خود را از اراده مردم، که منبع تمام قدرت دولتی است، دریافت میکند.
ماده ۲: تخت امپراتوری بهصورت موروثی منتقل میشود. جانشینی بر اساس قانون خاندان سلطنتی که توسط مجلس تصویب شده است، تعیین میگردد.
ماده ۳: برای تمامی اقدامات امپراتور در امور دولتی، مشاوره و تأیید کابینه ضروری است و کابینه مسئولیت آن را بر عهده دارد.
ماده ۴:
الف) امپراتور تنها اقداماتی را در امور دولتی انجام میدهد که در قانون اساسی پیشبینی شده باشد. او هیچ قدرت اجرایی ندارد.
ب) امپراتور میتواند اجرای اقدامات خود در امور دولتی را طبق قوانین مربوطه به دیگران واگذار کند.
ماده ۵: در صورتی که مطابق با قانون خاندان سلطنتی، نیابت سلطنت برقرار شود، نایبالسلطنه اقدامات خود را در امور دولتی به نام امپراتور انجام میدهد. در این صورت، بند ۱ ماده قبلی اعمال میشود.
ماده ۶:
الف) امپراتور نخستوزیری را که توسط مجلس تعیین شده است، منصوب میکند.
ب) امپراتور عالیترین قاضی دادگاه عالی را که توسط کابینه منصوب شده است، تأیید میکند.
ماده ۷: امپراتور با مشورت و تأیید کابینه اقدامات زیر را در امور دولتی به نام ملت انجام میدهد:
• اعلام اصلاحات قانون اساسی، قوانین، مقررات و معاهدات.
• تشکیل مجلس.
• انحلال مجلس نمایندگان.
• اعلام انتخابات عمومی مجلس.
• تأیید انتصاب و برکناری وزرای دولت و سایر مقامات دولتی مطابق با قانون، همچنین صدور اعتبارنامه و گواهیهای سفرا و نمایندگان دیپلماتیک.
• تأیید عفو عمومی و خاص، تخفیف مجازات، بخشش و بازگرداندن حقوق.
• اعطای افتخارات.
• تأیید اسناد تصویب معاهدات و سایر اسناد دیپلماتیک مطابق قانون.
• پذیرش سفرا و نمایندگان خارجی.
• انجام وظایف نمایندگی.
ماده ۸: بدون اجازه مجلس، خاندان سلطنتی نمیتواند ملکی را دریافت یا واگذار کند و همچنین هدایایی را قبول یا اعطا نماید.
ماده ۲۰
۱) آزادی مذهب برای همه تضمین میشود. هیچ سازمان مذهبی از حقوق ویژه برخوردار نیست و مجاز نیست [به مثابه یک سازمان مذهبی] در قدرت سیاسی دخالت کند.
۲) هیچ کس نباید مجبور شود که در کنشها، جشنها، آیینها یا تمرینات مذهبی شرکت کند.
۳) دولت و ارگانهایش باید از هر گونه تربیت [آموزش] دینی یا هر گونه فعالیت مذهبی خودداری کنند.
■ آقای بینیاز گرامی، رؤیا پردازی از خصیصه های انسانی است و باعث غنای ادبیات جهانی در طول تاریخ بوده است. پدر بزرگ و مادر بزرگ هایی که برای نوه هایشان قصه های رؤیایی می گویند، دل نشین و انسانی و قابل تقدیراند. از این وجه مشکلی با رؤیاپردازی شما ندارم. اما وقتی که رؤیا پا به عرصه سیاسی بسیار حساس می گذارد، که سعادت یا فلاکت ملتی را رقم می زند، نامش می شود رؤیا فروشی. و من، با شناختی که از شخصیت و دانش سرشار شما دارم، بسیار متعجبام. برای توجیه ادعای خود از دو مثال بد استفاده کردهاید که ناقض ایده شما هستند. مثال اول شما جمهوری فدرال آلمان است که کوچکترین ردپایی از مفهوم پادشاهی نه در قانون اساسی آن و نه در نحوه عملکرد ایالت های آن وجود ندارد. در آلمان هیچ مقام مادام العمری و هیچ مقام موروثی وجود ندارد. و در عین حال از منظر دموکراسی یکی از موفق ترین نمونه های جمهوری است. در مثال دوم شما یعنی کشور ژاپن بنا بر توضیحات خودتان وقتی شاه (امپراتور) دست از خدایی کردن برداشت که یک قدرت نظامی خارجی بسیار قوی او را به زانو در آورد.
دوستانی که رؤیای پادشاهی در سر دارند به نمونه های آن در کشورهایی مثل بریتانیا، سوئد، هلند و دانمارک اشاره می کنند و این حقیقت را مخفی می دارند که سلطنت های پارلمانی اروپا حاصل چندین قرن مبارزات اکثرا خونین آزادی خواهان از عصر روشنگری تا کنون برای مهار قدرت شاه و کلیسا بوده است. ایران و ایرانی فاقد این گذشته تاریخی مدرنیته است. کسانی که در حکومت قاجار به اروپا سفر کردند و شیفته نظم سیاسی، فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و تکنولوژی شدند، تصور کردند که با کپی کردن قانون اساسی آنها و وارد کردن تکنولوژی و اجبار مردم به پوشش لباسهای مشابه اروپایی، ایران در مدت کوتاهی مثل کشورهای اروپایی می شود، که نشد. اینان به جای درک مدرنیته، که نوعی روش نگاه کردن به جهان و جرأت فکر کردن با عقل خود است، مبادرت به تجدد کردند که معادل مدرنیزاسیون است، و نه مدرنیته. بنا بر این دموکراسی یک کالای وارداتی نیست و فقط و فقط از یک جامعه دموکرات زاییده و حفاظت می شود. حکومت استبدادی پهلوی جلوی توسعه سیاسی را مسدود کرد و حکومت توتالیتر ج.ا. نه تنها مانع توسعه سیاسی بلکه مروج پروپاگاندای خاص توتالیتاریسم است و حتی لغات را چنان خالی از مفاهیم کرده که گفتگو به قصد فهم یکدیگر نیز با مشکل جدی مواجه شده است. در چنین شرایطی شما و همفکرانتان در رؤیای سلطنت پارلمانی هستید. حال بگذریم از این که رضا پهلوی اصلا در قد و قامت یک شاه مشروطه فراجناحی نیست (کافی است که رفتار نزدیکترین مشاوران و سینه چاکان او و گرایش روز افزون او به راست افراطی را مشاهده کنیم). به فرض که رضا پهلوی فرد مناسبی به عنوان پادشاه مشروطه مدافع دموکراسی بدون هیچ گونه اختیارات اجرایی باشد، چه تضمینی وجود دارد که شاهان و ملکه های موروثی بعدی چنین نیت خیری را داشته و با حقه بازی های سیاسی که سکه رایج فرهنگ سیاسی-اجتماعی ایرانیان است، دوباره به سمت استبداد نروند؟
ایران آینده یک حکومت جدید را تأسیس خواهد کرد. چرا بنیان گزاران ایالات متحده به جای تأسیس یک حکومت پادشاهی موروثی مشروطه، جمهوری فدرال را ترجیح دادند؟ جواب این است که هیچ حکومت تازه تأسیس دموکراتیک به دنبال مدل قدیمی پادشاهی نمی رود. پادشاهی های موجود اروپا و ژاپن همگی با مبارزات مدنی طولانی، سلطنت مطلقه را مهار کردهاند.
با کمال احترامی که برای شما قائلام، بیایید به واقعیت امروز بپردازیم و دست از رؤیا فروشی برداریم.
با احترام، بهرام اقبال
| ||||||||
ايران امروز
(نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايتها و نشريات نيز ارسال میشوند معذور است. استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2025 | editor@iran-emrooz.net
|