سه شنبه ۲۳ بهمن ۱۴۰۳ - Tuesday 11 February 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 11.02.2025, 14:06

آیا محمدرضا شاه دیکتاتور بود؟


ب. بی‌نیاز (داریوش)

شاید چنین پرسشی از سوی یک پادشاهی‌خواه برای برخی اندکی شگفت‌انگیز باشد. پیش از آن که به اصل موضوع بپردازم، برای پرهیز از خماری خواننده به پرسش خودم، پاسخ می‌دهم: بله، محمدرضا شاه پهلوی یک دیکتاتور بود.

مفهوم دیکتاتوری مانند سرمایه‌داری یا هر مفهوم دیگر در حوزه اجتماعی، دارای یک درون‌مایه یا محتوای یکسان و همانند نیست. امروز هر دانش‌آموزی می‌داند که پدیده سرمایه‌داری در کشورهای گوناگون، به اشکال گوناگون نیز پدیدار می‌شود و این هم به مجموعه شرایط آن کشور معین بستگی دارد. حتا سرمایه‌داری در آلمان با کشور بغل دستی‌اش یعنی هلند متفاوت است و هلند هم از سوئد یا فنلاند و غیره. مارکس که در دوره انتقالی کارگاه‌های کوچک به کارخانه‌ها زندگی می‌کرد، سرمایه‌داری را نتوانست بشناسد و به همین دلیل، اقتصاد سیاسی او سرشار از خطاهای منطق ریاضی است. و امروز عملاً هیچ ارزشی ندارد.

دیکتاتوری‌ها نیز در جهان – به‌ویژه در سده بیستم و بیست و یکم – همه با هم متفاوت هستند. در این جا تلاش می‌شود تا دیکتاتورهای یک بُرش معین تاریخی را به نمایش بگذاریم: بُرش تاریخی ۱۹۶۰ تا ۱۹۷۵ میلادی.

ایران: محمدرضاشاه پهلوی
شوروی: برژنف
چین: مائو
کره جنوبی: سرلشگر پارک چونگ – هی (Park Chung – hee)
ترکیه: کودتای نظامی (از سال ۱۹۷۱)
عربستان: فیصل بن عبدالعزیز آل سعود
پاکستان: ذوالفقار علی بوتو و ضیاء الحق

برژنف: او پس از خورشچف سر کار آمد. شوروی توسط حزب کمونیست رهبری می‌شد و در رأس حزب هم رهبر قرار داشت. هیچ حزب دیگری در کشور شوراها اجازه فعالیت سیاسی نداشت. برژنف مردی با مشت آهنین بود و بهار پراگ را در آگوست ۱۹۶۸ به خاک و خون کشاند. پس از سرکوب بهار پراگ، موج بازداشت‌ها در شوروی و سایر کشورهای بلوک سوسیالیستی پس از یک توقف کوتاه در زمان خروشچف به شدت افزایش یافت. پژوهشگران از دست کم ۲۰۰ هزار نفر دستگیری و بازداشت حرف می‌زنند. باری، برژنف هم دیکتاتور بود ولی دیکتاتور نه یک کشور بلکه یک بلوک بزرگ به نام بلوک سوسیالیستی. بخش بزرگی از کمونیست‌های ایران در خدمت این مرد ابرقدرت بودند. بنابراین، وقتی هواداران کمونیسم از «حقوق بشر»، «دموکراسی» و یا «آزادی‌های فردی و اجتماعی» حرف می‌زنند، باید آن را یک شوخی بی‌مزه تلقی کرد.

مائو: مائو یک انقلابی نادان بود. شاید در حوزه سازماندهی و حذف رقبا تبحر خاصی داشت ولی نه اطلاعات وسیع داشت و نه مغز خلاقی. کتاب سرخ مائو که پس از انجیل پرخواننده‌ترین کتاب در تاریخ بشری است، ارزش معنوی‌اش حتا از انجیل هم کمتر است. مائو یک دیکتاتور نادان و دگرآزار بود مانند رفیق‌اش استالین. وقتی کمیسرهای حزبی نزدش شکایت می‌برند که برداشت برنج کاهش یافته، و احتمالاً گنجشک‌ها باعث خرابی مزارع می‌شوند، احمقانه‌ترین فرمان تاریخ بشری را صادر کرد: گنجشک‌ها را بُکشید! طی چند روز چند میلیارد گنجشک در چین توسط مردم کشته شدند. یکی دو روز هم مردم شکم‌شان سیر شد. ولی طولی نکشید که چین با بحران برنج رو برو شد و مزارع سدها بار بدتر از پیش شدند. بگذریم، مردم بی‌چاره چین دچار چنان گرسنگی‌ای شدند که در تاریخ بشری نادر است. بیش از ۳۸ میلیون نفر جان خود را از دست دادند. این رهبر البته دانا بعد فرمان داد که از کشور برادر شوروی گنجشک وارد کنند. زیرا گنجشک‌ها نه تنها آفت نبودند بلکه لازمه اکوسیستم بودند.

پارک چونگن - هی: یک دیکتاتور میهن‌دوست بود ولی دست کشتن کنترل‌ناپذیری داشت. اگرچه این دیکتاتور می‌خواست کره جنوبی را در راه توسعه هدایت کند ولی قایق توسعه را در رودخانه‌ای از خون مخالفان به سوی آینده رهسپار کرد. او در ۱۵ آگوست ۱۹۷۴ ترور شد و جای او را رفیق‌اش «چون دو هوان» گرفت که او نیز ید طولایی در سربه‌نیست کردن مخالفان داشت، ولی او نیز یک توسعه‌گرای دو آتشه‌ی خون‌افشان بود.

ترکیه مرتب درگیر التهابات سیاسی و کودتا بود و اصلاً ثبات سیاسی نداشت. در عربستان سعودی، فیصل بن عبدالعزیز آل سعود پادشاه سنتی بود. او به فروش نفت بسنده می‌کرد و دنبال توسعه جامع اقتصادی نبود. یک دیکتاتور سنتی – دینی بود. او نقش چندانی در منطقه یا سیاست جهانی نداشت. پاکستان هم یک کشور تازه تأسیس بود که در آن به قول معروف سگ صاحب خود را نمی‌شناخت. کشوری شدیداً‌ مذهبی که هر رئیس دولتی که به قدرت می‌رسید نخستین وظیفه‌اش برقراری تعادل سیاسی در جامعه پرتنش بود. حکومت پاکستان عملاً حکومتِ نظامیان بود و هست. این کشور سنت «توسعه ملی» نداشت و ندارد. نظامیان دست باز داشتند و دارند و هزاران نفر از شهروندان را به قتل رساندند.

محمد رضا شاه پهلوی: محمد رضا شاه پهلوی هم یک دیکتاتور بود ولی آیا می‌توان دیکتاتوری او را با افراد ذکر شده در بالا مقایسه کرد؟‌ هزار بار نه! محمدرضا شاه تربیت شده فرهنگ بورژوایی بود و جهان پیشرفته سرمایه‌داری را به خوبی می‌شناخت. او نسبت به همه سیاست‌مداران زمانه‌ خودش،‌ چه در اروپا و چه در مابقی جهان، راز توسعه را کشف کرده بود: فناوری‌ها. محمدرضا شاه یک دیکتاتور توسعه‌گرا بود و تعریف بسیار دقیقی هم از «توسعه» داشت: رشد و پیشرفت فناوری‌ها (تکنولوژی). به عبارت دیگر، محمدرضا شاه به «فناوریسم» اعتقاد داشت و بر این باور درست بود که توسعه هیچ چیز نیست مگر رشد فناوری‌ها.

محمدرضا شاه یک دیکتاتور توسعه‌گرا بود و همیشه احساس می‌کرد که «وقت کم دارد» و می‌خواست راه سد ساله را سه ساله بپیماید. او بر خلاف دیگر دیکتاتورها مانند برژنف، مائو، ضیاء الحق، پارک و هوان یا فیصل دستِ بُکش نداشت. تصورش را بکنید که در ارتش شاهنشاهی بیش از ۶۰۰ افسر توده‌ای کشف می‌شوند. در هر کشور جهان در آن زمان، بدون برو برگرد همه آن‌ها پای سینه دیوار گذاشته می‌شدند و اعدام می‌شدند. شاه فقط ۳۶ نفر آن‌ها را اعدام کرد. و این در حالی است که به دستور برژنف در پراگ فقط در یک روز بیش از چند هزار نفر را اعدام کردند. مائو در انقلاب فرهنگی‌اش نزدیک یک میلیون نفر را به قربانگاه فرستاد. از این رو، مقایسه محمدرضاشاه با برژنف، مائو، چونگ‌هی و یا هوان یا بوتو یا ضیاء الحق توهین بزرگ به تاریخ بشری است.

بدون شک – با موازین دموکراسی امروز – محمدرضا شاه یک دیکتاتور بود ولی یک دیکتاتور توسعه‌گرای دل‌نازک. رهبران هیچ کشوری – بویژه کشورهای در بالا نامبرده – مانند محمدرضاشاه دغدغه و دانش محمدرضاشاه در حوزه فناوری‌ها را نداشت. او عاشق فناوری بود و عمیقاً به آن اعتقاد داشت – اعتقادی بسیار درست و علمی – که توسعه اقتصادی در گروه توسعه فناوری است.

آیا محمدرضا شاه اشتباه کرد؟ با صراحت تمام باید بگویم: نه! تاریخ نشان داده است که درک محمدرضاشاه از توسعه درست بوده است. سرعت توسعه‌گرایی محمدرضاشاه آن‌چنان سریع بود که جامعه دین‌خوی [دوستدار] ایران تاب و تحمل این تحولات سریع را نداشت. حداکثر ۲۰ درسد از جامعه می‌توانست او را درک کند. حکومت محمدرضاشاه،‌ حکومت یک اقلیت ۲۰ درسدی بود. ۸۰ درسد مردم ایران هنوز هنوز گرفتار دین و سنت بودند و عملاً همراه او نبودند.

شرایط سیاسی – اجتماعی محمدرضا شاه مانند هم اکنون خامنه‌ای است. شاه فقط ۲۰ درسد را پشت سر خود داشت و مابقی مردم ایران دین‌خو و توسعه‌پرهیز بودند. خامنه‌ای هم فقط ۲۰ درسد حامی دارد ولی حالا ۸۰ در سد مردم ایران خواهان همان چیزی هستند که محمدرضاشاه نیاز داشت یعنی توسعه‌گرایی. اگر امروز محمدرضا شاه زنده بود، نیازی به دیکتاتوری نداشت، چون نسل‌های امروزی مانند او فکر می‌کنند.



نظر شما درباره این مقاله:









 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2025