پنجشنبه ۱ آذر ۱۴۰۳ -
Thursday 21 November 2024
|
ايران امروز |
دیپلماسی و سیاست نظامی جمهوری اسلامی در منطقه به بنبست رسیده است. ما از “جنگ در سایه” و “سایه جنگ” به درون خود جنگ پرتاپ شدهایم. توهم ابرقدرتی جمهوری اسلامی رهبران حکومت و نظامیان و نیز ماجراجوییهای بیپایان آنها در منطقه پرآشوب خاورمیانه به کابوس جامعه ایران تبدیل شده است. درست به همین دلیل هم امروز شاید به جای تحلیلهای کوتاهمدت و گمانهزنی درباره چرخه کنش و واکنش میان ایران و اسرائیل و غرق شدن در روزمرهگی بحران باید به این پرسش اساسی پرداخت که چه راهبردی برای بیرون آمدن کشور از این باتلاق هولناک وجود دارد؟
بازخوانی نوشتهها، تحلیلها و برخوردهای سیاسی نشان از وجود دست کم سه گروه نگاه و درک بسیار متفاوت از بحرانهای منطقهای و نقش و جایگاه ایران دارد.
گروه اول کسانی را در بر میگیرد که با انگیزهها و تحلیلهای گاه به کلی متضاد خواهان ادامه و حتا گسترش جنگ میان ایران و اسرائیل و چه بسا کشیدهشدن پای امریکا به این بحران است. در میان این طیف هم جناحهای تندروی حکومتی و بخشی از نظامیان دیده میشوند و هم سرسختترین مخالفان جمهوری اسلامی. این شباهت حیرتانگیز بخاطر کارکردی است که جنگ به گونهای پارادوکسال برای هر یک از این گرایشها دارد. طرفداران جنگ در درون حکومت نگاهی سراپا هویتی به این راهبرد، امر “مقاومت” و دخالت در تنشهای نظامی برونمرزی دارد. آنها را شاید بتوان کاسبان سیاستهای منطقهای جمهوری اسلامی هم نام داد چرا که این نیروها اعتبار، نفوذ، و قدرت سیاسی و اقتصادی خود را از جنگ و بحرانهای برون مرزی کسب میکنند. در مقابل کسانی در میان مخالفان جمهوری اسلامی هم بر این باورند که گویا ادامه و گسترش درگیری مستقیم ایران و اسرائیل میتواند به سقوط جمهوری اسلامی و تغییر حکومت در کشور منجر شود.
گروه دوم شامل نیروهایی میشود که طرفدار پایان درگیریهای کنونی و برقراری آتشبس و بازگشت به دوگانه شکننده “نه جنگ، نه صلح” هستند. دستگاه دیپلماسی دولت پزشکیان آشکارا چنین رویکردی را دنبال میکند. در مقایسه با آنچه که آقای خامنهای در سالهای گذشته مطرح میکرد دولت کنونی به گزینه مذاکره با امریکا و همسایگان دور و نزدیک برای کاهش تنشها دل بسته است بدون آنکه چرخشی معنادار در نوع حضور نظامی و سیاست دخالتهای منطقهای ایران صورت گیرد. این رهیافت که آن را می توان استراتژی فرسایشی نام داد تا حدودی زیادی مورد پذیرش بخشهای مختلف اصلاحطلبان داخل و نزدیک به حکومت هم هست.
گروه سوم از کسانی تشکیل شده است که خواست تجدید نظر معنادار در سیاست خارجی و دخالت منطقهای جمهوری اسلامی برای برقراری صلح پایدار برای ایران را به میان میکشند. این گرایش نوپدید خواهان سیاست مستقل و دوریجستن نظامی از مراکز اصلی تنشهای منطقهای در راستای منافع ملی ایران است.
با وجود این جداسریها، نکته مشترک در بخش بزرگی از تحلیلها و برخوردها (به جز گروه سوم) گره زدن سیاست خارجی منطقهای و امنیت ملی ایران به کانونهای اصلی تنش در فلسطین، لبنان، سوریه، عراق و یا یمن است. برای بسیاری، از چپهای “مقاومتی” و ضدامپریالیست تا نظامیان جنگطلب، تندروهای اسلامگرا و نیروهای اصلاحطلب اسلامگرا و گاه سکولار نزدیک به حکومت، دخالت ایران در تنشهای منطقهای از نوعی مشروعیت اخلاقی و سیاسی (نفوذ منطقهای، پشتیبانی از فلسطین و یا شیعیان) و ضرورت بازدارندگی برخوردار است.
برای سنجش این نگاهها و راهبردهای بسیار متفاوت می توان به سه پرسش اساسی اشاره کرد؟
اول گسترش دخالتهای نظامی منطقهای سپاه قدس و شکل دادن به نیروهای نیابتی با کدام انگیزه و پروژه صورت گرفتند و چه رابطه مشخصی با منافع ملی و جایگاه ژئوپولتیکی ایران داشتهاند و دارند؟
دوم چه ارزیابی واقعبینانه و عینی از پیآمدهای ژئوپولیتیکی، سیاسی (داخلی)، اقتصادی و نمادین از دخالتهای منطقهای برای ایران و منافع ملی میتوان ارائه داد و آیا بازدارندهگی ادعایی تا چه اندازه خطرهای خارجی را از مرزهای ایران دور کرده است؟
سوم تهدیدها، فرصتها، امتیازات و ضعفهای هریک از راهبردها کدامند؟
برای مثال راهبرد آقای پزشکیان در ماههای آغازین کار خود با گفتمان “با کسی دعوا نداریم” و یا “میخواهیم با همه صلح کنیم” تلاش کرد برای شکستن بنبست موجود دورنمای جدیدی در برابر سیاست خارجی جمهوری اسلامی ترسیم کند. این رویکرد آقای پزشکیان، همانگونه که خود او هم میگوید، بیش از آن که بازتاب چرخش در سیاست خارجی منطقهای باشد پاسخی به بحران و فروپاشی اقتصادی داخل کشور و نارضایتی گسترده مردم است.
مشکل اما این است که دولت پزشکیان نمیتواند هم از صلح صحبت کند و هم از مرز اسرائیل تا کابل و یمن نیروی نظامی و مستشار داشته باشد و رد پای سرداران سپاه قدس در همه کانونهای بحران هویدا باشد. این سویههای پاردکسال را میتوان در میان کم و بیش همه طیفهای اصلاحطلب حکومتی و نزدیک به حکومت هم مشاهده کرد. آنها هم مشروعیت و درستی دخالتهای منطقهای را امری بدیهی و پرسش ناشدنی تلقی میکنند و از پرداختن به تناقضهای ساختاری سیاست “هم خدا و هم خرما” و یا نارضایتی گسترده جامعه از این دخالتهای پرهزینه و بیحاصل طفره میروند.
کسانی که با نگاه افراطی دوگانه “مقاومت یا تسلیم” را به میان میکشند در حقیقت ایران را به عنوان طرف اصلی (ابرقدرت نظامی منطقهای) درگیریها و تنشهای موجود میبینند و خالی کردن میدان نبرد با “کفر جهانی”، “صهیونیسم” و یا “امپریالیسم” برای آنها معنایی جز “تسلیم در برابر دشمن” در این جنگ هویتی و مکتبی ندارد. برای این گرایش نه ورشکستگی اقتصادی کشور و نارضایتی گسترده مردم موضوع در خور توجه است و نه نامتناسب بودن دخالتهای نظامی با توان و امکانات واقعی کشور.
سرانجام باید از آن دسته کسانی یاد کرد که با توهم تغییر حکومت با کمک حمله نظامی کشور بیگانه به سرنوشت این تنش ویرانگر چشم دوختهاند. ما در منطقهای زندگی میکنیم که بارها چنین روشهایی آزمون شدهاند و پی آمدهای شوم و هولناک آنها هم در برابر همگان است.
اگر بپذیریم که دخالتهای منطقهای به جای بازدارندگی ادعایی، جنگ، ورشکستگی اقتصادی، انزوای منطقهای و بینالمللی و نارضایتی گسترده مردم را در پی داشته است آنگاه باید به سراغ طرحی نو در سیاست خارجی برویم که در آن بازدارندگی، امنیت ملی، جایگاه ژئوپولیتکی ایران و روابط با همسایگان و یا نوع برخورد به بحران ۸۰ ساله اسرائیل و فلسطین مورد تجدید نظر اساسی قرار گیرند و دوباره تعریف شوند. امنیت ملی ایران را نباید تنها به سویه نظامی فروکاست، بدون اقتصاد کارا، رفاه و اعتماد عمومی، حکمرانی مطلوب و رضایت مردم امنیتی هم در کار نخواهد بود.
صورت حساب سنگین دخالتهای منطقهای از جیب مردم ایران پرداخته شده و میشود. آینده توسعه و دمکراسی در ایران بیش از هر زمان به سیاست خارجی ما پیوند خورده است. بخش بزرگی از مردم ایران به اشکال گوناگون نارضایتی از این راهبرد ویرانگر را بیان کردهاند. امروز نباید اجازه داد همچون گذشته کسانی در پس درهای بسته و در دالانهای تودرتو و تاریک نهادهای قدرت و نظامیان درباره سرنوشت آینده ایران سیاستگذاری کنند. جامعه مدنی و افکار عمومی، روشنفکران، کنشگران، دانشگاهیان باید گفتگوی انتقادی ملی در زمینه سیاستهای منطقهای را به حکومت ایران تحمیل کنند. همهپرسی آزاد و با نظارت جامعه مدنی بر سر آینده سیاست خارجی کوتاهترین راه برای دخالت دادن مردم در تصمیمی است که به زندگی و آینده ایران و ایرانیان مربوط میشود.
* چگونه ایران به یک کشور درحال جنگ تبدیل شد؟
کانال شخصی سعید پیوندی:
https://t.me/paivandisaeed
■ پیوندی گرامی، تمام گفتههایتان و تقسیمبندیها بجا و درست تا برسیم به پاراگراف آخر: “امروز نباید اجازه داد همچون گذشته....”
ج.ا. و خامنهای کوچکترین وقعی نمینهند که اجازه از کسی صادر شود، پس این “اجازه ندادن” باید از سوی مقابل تحمیل شود؟ آیا پیشنهادی دارید که چگونه تمامی مخالفان صدایشان را به یک بردار قوی و اثر گذار تبدیل کنند و از هرز رفتن این صدا ها (در مقابله با هم) جلوگیری شود؟
با سپاس از شما، پیروز
■ دوست گرامی جناب پیروز سپاس برای بازخورد.
از دو یا سه سال پیش صداهای پراکنده برای نقد سیات خارجی ویرانگر بلند شده است امروز طرح خواست همهپرسی با نظارت جامعه مدنی اگر به صورت خواست عمومی در آید حکومت در برابر یک دو راهی قرار داشت: بیاعتنایی و یا وارد شدن به بحث ضرورت/مشروعیت یا عدم ضرورت/مشروعیت همهپرسی. در هر دو صورت جامعه حکومت را در برابر یک چالش قرار میدهد و نیروی مخالف جنگ در جامعه دارای صدا و سخنگویانی خواهند شد. گفتن اینکه حکومت چیزی را نمیپذیرد و تنها راه تغییر حکومت است این پرسش را بوجود میآورد چگونه جامعهای که قادر نیست گفتگو درباره سیاست خارجی را به حکومت تحمیل کند میتواند آن را تغییر دهد؟ هر یک از این چالشها فرصتی برای جامعه مدنی است که قدرت خود را نشان دهد و سخنگویان خود را بوجود آورد...
پیوندی
| ||||||||
ايران امروز
(نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايتها و نشريات نيز ارسال میشوند معذور است. استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024
|