سه شنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۳ - Tuesday 3 December 2024
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 11.09.2024, 12:43

رنج‌نامه فائزه هاشمی


حمید فرخنده

قبل از پرداختن به نامه خانم فائزه هاشمی از زندان اوین، لازم به تاکید است که داشتن زندانی سیاسی در کشور مخالف حق آزادی بیان است که حتی در قانون اساسی جمهوری اسلامی با همه ایراداتش بر آن تاکید شده است.

در یک جامعه مبتنی بر دموکراسی و حاکمیت قانون همه نیروهای سیاسی از چپ تا راست و حتی افراطی‌های این دو طیف حق آزادی بیان دارند و تنها چیزی که قلم یا بیان آنها را محدود می‌کند نفرت‌پراکنی قومی و نژادی علیه دیگران است. چنانچه بجز موارد استثنایی، در کشورهای اروپایی که سال‌ها تجربه دموکراسی‌ دارند، تفکرات و احزاب افراطی چپ و راست وجود دارند و در انتخابات نیز شرکت می‌کنند. در ایران نیز تحول‌خواهان و دموکراسی‌خواهان  نه تنها باید وجود رقبای سیاسی عرفی خود از طیف‌های مختلف سیاسی را طبیعتا به رسمیت بشناسند، بلکه اصولا با کنار گذاشته شدن نگاه حذفی، تندروهای دو طیف سیاسی نیز بعنوان بخشی از مردم کشور و واقعیت صحنه یا صف‌بندی سیاسی آن باید به رسمیت شناخته شوند و جای آنها زندان نیست.

در یک نگاه کلی اما شکوه‌نامه فائزه هاشمی از زندان بار دیگر تاکیدی بر این واقعیت است که اگر فرهنگ دموکراسی یعنی مدارا، تکثر‌پذیری و به رسمیت شناختن مخالف در میان مردم یک کشور نهادینه نشده باشد، این فقط حاکمان مستبد نیستند که دگر‌اندیشان و مخالفان یا منتقدان خود را به زندان می‌فرستند بلکه بخشی از مخالفان نیز بخاطر همان فرهنگ غیردمکراتیک که در آن زیسته‌اند به نوبه خود در داخل زندان، زندان ِخود را بنا می‌کنند، زندان اپوزیسیون در زندان پوزیسیون. یعنی کسانی با پرچم مخالفت با حکومت درحالیکه خود قربانی نظام استبدادی هستند، عده‌ای دیگر را تحت فشار می‌گذارند یا بایکوت می‌کنند تا از تصمیمات سیاسی آنها پیروی کنند و حتی در بند زندان نیز مانع کسانی می‌شوند که می‌خواسته‌اند در انتخابات ریاست جمهوری اخیر رای بدهند. این واقعیتی بدیهی و تلخ است که اگر فرهنگ یک جامعه استبدادزده باشد، در همه جا کم یا بیش و حتی درمیان زندانیان سیاسی، می‌تواند خود را نشان می‌دهد.

اینکه در خارج کشور هربار در هنگام انتخابات ریاست جمهوری گروهی افراطی تحت نام پادشاهی‌خواه یا چپ افراطی و حتی بنام دفاع از  دموکراسی و حقوق بشر در ایران به فحاشی و‌ گاه حمله به رای دهندگان در مقابل سفارتخانه‌ها و کنسولگری‌های ایران تجمع می‌کنند و عملا گروه فشار خارج کشور را تشکیل می‌دهند نیز حکایت دیگری است از سنخ آنچه بر فائزه هاشمی در زندان رفته است. طبق تعبیر نیچه، آن گروه‌های فشار در زندان و خارج کشور کسانی هستند که در مبارزه با هیولا مدت‌هاست خود به هیولا تبدیل شده‌اند.

در ایران ما در کنار نیروهای سیاسی چپ، راست، لیبرال و محافظه‌کار بطور عمده با چهار گروه تندرو روبرو هستیم که نگاه حذفی به دیگر نیروهای سیاسی دارند و اگر زمانی قدرت اصلی را در دست داشته باشند دیگران را کاملا سرکوب و حذف می‌کنند. این نیروها البته دارای قدرت، امکانات و پایگاه‌های سیاسی مختلفی هستند و شامل تندروهای داخل و درکنار حکومت، راست‌های سلطنت‌طلب و ناسیونالیست‌های فرشگردی یا «ایران‌نوین»ی، چپ‌های افراطی و نیروهای افراطی‌ها قومیت‌ها می‌شوند. هرچند هرکدام از نیروها دارای نگاه ایدئولوژیک و حذفی به دیگر نیروهای سیاسی هستند، اما برخورد دموکراسی‌خواهان طبیعتا به رسمیت شناختن آنها و رعایت حقوق‌شان در چهارچوب حاکمیت قانون است.

روشن است که شکوائیه فائزه هاشمی متوجه بخشی از زندانیان سیاسی است که چنین رفتاری داشته‌اند و چنانکه ایشان نیز تاکید می‌کند آنها در برابر کل زندانیان سیاسی گروه اندکی را تشکیل می‌دهند. پرواضح است که زندانیان آزاده در میان زندانیان سیاسی کشور بسیارند، از جمله خود ایشان یا افرادی چون سعید مدنی.

در زمان شاه نیز زندانیان سیاسی گاه چنین رفتارهایی با مخالفان خود می‌کردند، اما مردم از این رفتارها بعدها که آنها از زندان آزاد شدند به تدریج و بویژه با شروع اختلافات حکومت با سازمان مجاهدین خلق با خبر گشتند. در آن دوران و تا مدتی بعد از انقلاب زندانیان سیاسی دارای چنان جایگاه و تقدسی بودند، که کمتر کسی آنها را مورد نقد قرار می‌داد.

از هم‌اکنون برخی بر خانم هاشمی ایراد گرفته‌اند که ایراد گرفتن او از زندانیان سیاسی، نحوه خبررسانی گاه غلوآمیز آنها، افشاگرهای او درمورد رفتار برخی سلطنت‌طلب‌ها و چپ‌ها و یا سکوت یا همراهی برخی از دیگر زندانیان سیاسی با رفتار دیکتاتور‌مآبانه آنها در زندان با فائزه هاشمی و برخی دیگر، آب به آسیاب حکومت می‌ریزد و به مصلحت نیروهای اپوزیسیون و نیروهای مبارز نیست که چنین نکاتی مطرح شود.

در پاسخ باید گفت که اتفاقا دموکراسی از همین امروز و از هرجا که هستیم شروع می‌شود. بویژه اینکه کسانی چنین رفتارهای زشت و مستبدانه‌ای در زندان داشته‌اند که اصولا در آغاز مبنای مخالفت آنها با جمهوری اسلامی بخاطر همین نوع رفتارهای استبدادی و قلدرمنشانه حکومت بوده است. اتفاقا چون آنها وعده نظامی بهتر و دموکراسی می‌دهند باید از همین امروز مورد نقد و پرسش قرار گیرند که چطور کسانی که از هم‌اکنون در زندان دنبال جلوگیری از آزادی برخی از همبندان خود هستند و با آنها به روش، منش سرکوبگرانه و با ادبیات توهین‌آمیز و اتهام‌زنانه برخورد می‌کنند، چطور در فردای آزادی از زندان می‌‌خواهند به وعده دموکراسی و حقوق بشر خود پایبند بمانند؟

شجاعت فائزه هاشمی در نوشتن این نامه قابل احترام است. شکوائیه او از درون بند زنان زندان اوین نامه‌ای تاریخی است که در اسناد مبارزات سیاسی مردم ایران به یادگار خواهد ماند.


نظر خوانندگان:


■ آقای فرخنده عزیز، مطرح کردن نامه خانم فائزه هاشمی بسیار بجا و مناسب بود. این موضوع، امروزه تحت عنوان «Cancel Culture» مورد بحث است. برای مقابله با «فرهنگ حذف» از یکطرف احتیاج به شهامت است، از طرف دیگر و مهمتر از آن، تمرین کردن فن استدلال و بیان مطلب است. بر اهل فن پوشیده نیست، که یک مطلب را می‌توان به دهها نوع و زبان بیان کرد. انتخاب کلمات و جملات مناسب، به قریحه هنری نیز احتیاج دارد.
موفق باشید.رضا قنبری


■ رنج‌نامه فائزه هاشمی به نظر من پیش از آن که نامه فائزه هاشمی را “یک سند تاریخی” بدانیم و بخوانیم، باید منتظر بمانیم تا افراد یا گروه‌های طرف دعوای وی هم نظرات خودرا درباره نحوه گفتار و رفتار و کردار وی بگویند و بنویسند. اما یک نکته درباره فائزه‌ هاشمی مبرهن و محرز است: وی دختر یکی از بنیانگذاران و شخصیت‌های مهم نظام اسلامی ست و در گفتگوهای گوناگونی که از وی منتشر شده به دفعات دیده و شنیده شده که وی از همه افراد دیگر نظام، حتا خمینی، انتقاد می‌کند، به جز پدرش اکبر‌ هاشمی رفسنجانی. در واقع انتقاد و نکوهش پدرش خط قرمز وی است. هیچ بعید نیست که در داخل زندان هم وی در گفتگو با دیگر زندانیان به ویژه چپ و پادشاهی خواه، بر سر نقش پدرش در تباهی کنونی حاکم بر کشور بگو مگو پیدا کرده و کار به اختلافات و کدورت کنونی در داخل زندان و انتشار این به اصطلاح “رنجنامه” کشیده باشد.
شاهین خسروی


■ با درود و پوزش از دوستان بخاطر بعضی حرفهای تکراری از کامنت‌های قبل. جناب فرخنده خیلی روشن نکات اساسی یک جامعه دموکراتیک را فرموله کرده:
“در یک جامعه مبتنی بر دموکراسی و حاکمیت قانون همه نیروهای سیاسی از چپ تا راست و حتی افراطی‌های این دو طیف حق آزادی بیان دارند و تنها چیزی که قلم یا بیان آنها را محدود می‌کند نفرت‌پراکنی قومی و نژادی علیه دیگران است. چنانچه بجز موارد استثنایی، در کشورهای اروپایی که سال‌ها تجربه دموکراسی‌ دارند، تفکرات و احزاب افراطی چپ و راست وجود دارند و در انتخابات نیز شرکت می‌کنند.”(نقل از همین نوشتار)
بسیار نیکو. بعد با خود می‌اندیشم؛ چرا بعداز این مقدمه اساسی، قبل از این که ببینیم وصع عمومی ایران چگونه ست؟
آیا وضعیت ما از نظر پارلمانتاریسم و بلورالیسم سیاسی در حد مینیمالی آن بعداز ۱۱۸ سال از انقلاب مشروطه در جامعه ما وجود دارد؟
به عنوان یک پرانتز در فاصله‌ی تبعید رضا شاه در شهریور ۱۳۲۰ تا کودتای نظامی ۱۳۳۲ به مدت ۱۲ سال فرصتی داشتیم و تا حدی فعالیت‌های پارلمانی، حزب، مطبوعاتی و... را تجربه کردیم.
برای این که کامنت طولانی نشود از دوستان تقاضا می‌کنم که به این سئوال اساسی پاسخ دهیم:
ـ آیا بدون انتخابات آزاد توسط نهاد مستقل ملی، امکان دارد که در ایران هم مثل پیش از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ نمایندگان نحله‌های مختلف سیاسی، شخصیت منفرد سیاسی بتوانند منافع و مصالح موکلین خود را در مجلس نمایندگی کنند؟
ـ آیا انتخابات تنها مرجع نشان دهنده مقبولیت نمایندگان مردم، جدا از این که کدام گرایش سیاسی دارند نمی‌‌باشد؟
ـ آیا بهمین دلیل نیست که احزاب راست افراطی در فرانسه و آلمان و... با وجودیکه بحران این کشور‌ها را افزایش داده‌اند ولی با پشتوانه ی رای مردم اتوریته ی خود را اعمال می‌کنند؟
ـ چرا ما در ایران توجه خود را به این نقصان اساسی یعنی انتخابات آزاد معطوف نمی‌‌کنیم که نبود آن دست حکومت‌ها را باز کرده تا دگر اندیشان را منکوب و زندانی کنند؟
ـ چرا بجای علّت اصلی تعارضات و تبعیضات سیاسی که حکومت‌های تمامیت خواه می‌باشند. از نیروهای دگر اندیش که هیچ حق و حقوق شهروندی، سیاسی و مدنی ندارند و قربانی شرائط تحمیلی حکومت‌اند. انتظار داریم بدون انتخابات و داوری مردم به تعامل، تسامح و تساهل با یکدیگر بپردازند؟
تاکید می‌کنم که باید این کار‌ها توسط حکومت‌ها و مدعیان سیاسی به موازات و همزمان صورت گیرد.
یعنی اگر حکومت احجاف می‌کند و مانع انتخابات آزاد ست. مخالفان حکومت باید به بدیل و آلترناتیو چند صدائی پای بند باشند تا مردم فرق حکومت انحصار گر و مخالفان دموکراسی خواه را شفاف و روشن مشاهده کنند. البته فقط شمارش آرای مردم ست که به نیروهای سیاسی قدرت میدهد که در صحنه سیاسی از مواضع خود دفاع کنند.
در ضمن در پروسه انتخابات ادواری ست که احزاب و گروههای کوچک که قادر به کسب رای مطابق حد نصاب تعیین شده برای ورود به پارلمان نیستند به تدریج به ائتلاف با گروههای دیگر روی میاوردند یا کنار میروند. ما نیاز به چند حزب بزرگ داریم نه ده‌ها کوچک!
قبلا هم نوشته‌ام که تمام جریانات سیاسی ایران حق داشتند که از سال ۱۳۵۸ علیه رای کشی‌های انحصاری نیروهای مشروعه خواه، کارزار مبارزاتی و حقوق بشری برای شرکت در انتخابات سازمان دهند.
هنوز هم این کارزار اهمیت دارد و حکومت اسلامی با آرای کمتر از نیمی از واجدین شرائط انتخابات، اراده خود را بر جامعه ۹۰ میلیونی ایران تحمیل می‌کند.
با احترام کامران امیدوارپور


■ خانم هاشمی با زبان کلی این “رنج” نامه و “وقت شناسی” خود خاک به چشم مردم پاشیدند و نشان دادند اولویت‌های ذهنی ایشان تا چه اندازه با چشم انداز مردم درد کشیده ایران زاویه دارد.
استبداد زدگی ایرانیان نه تازگی دارد و نه بر کسی پوشیده است. جنبش آزادی‌خواهی ایرانیان از این اصل مستثنا نیست و هرگز نبوده. در واقع ابعاد و اندازه هایی که خانم هاشمی از کژ رفتاری “بخش کوچکی” از زندانیان سیاسی بر شمردند می‌تواند نشان از پیشرفت نسبی باشد. بروز رفتارها و گفتارهای حذفی حتی فاشیستی در میان مبارزین سیاسی سابقه طویل دارد، اما انگشت گذاری بر آنها با محتوای پر قدرت و دراماتیک “از هر چه مبارزه دلزده شدم” براستی کمک به تبلیغات رژیم است. نه اینکه خانم هاشمی مساوی یا همدست رژیم فاشیستی است، ولی طغیان اخیر ایشان چنین وزنی دارد.
ایشان آزاد در بیان احساسات خود هستند و مورد احترام. لذا امیدوارم چنانچه هنوز آرزومند ایرانی دمکراتیک هستند تصیح کنند که فقر فرهنگی در میان بخشی از اپوزیسیون بهانه درستی برای تخطعه نیست. ایشان می‌پندارند ده سال یا بیشتر زمان نیاز است تا فرهنگ دمکراسی در ایران غالب شود؟ شاید این خوش خیالی موثر در یاس افراطی ایشان باشد. جامعه ایران عمیقا استبداد زده، پدر سالار و زن ستیز است، نسلهای متعدد و زمانی بسیار طولانی باید سپری شود تا غلبه فرهنگ تحمل و تعامل در ایران جوانه زند.
کامتان خوش. پیروز


■ برای ما مردم شهید پرور و مرده پرست قهرمان سازی امری نهادینه شده است این شامل زندانیان سیاسی از جمله خود خانم هاشمی نیز می‌شود که با زندانی بودن “اعتبار و شهرت” کسب می‌کنند. ولی این ژست رمانتیک به ایشان نمی‌آید که در صحبت‌هایش بابای جنایتکارش همیشه بلاک جاک “۲۱” می‌آورد ولی خطای همبندی‌هایش که اگر صحت داشته باشد حالش “را از هر مبارزه‌ای به هم می‌زند”. اگر “حق مردم است که واقعیت را بدانند” چرا این در مورد بابای عزیزش صدق نمی‌کند که دست چپاولگران را برای غارت اموال ملت تحت لقب وارونه “سردار سازندگی” باز کرد؟ جالب اینجا هست که طرفداران اصلاح نظام هم فورا تحت عنوان دفاع از دمکراسی برایش کف می‌زنند. در آخر هم معلوم شد که خانم هاشمی مانند دخترعمویش به تعبیر خواب‌ باور دارد و اگر خطری در زندان تهدیش می‌کند نه از طرف حکومت بلکه از زندانیان سیاسی همبندش است. البته اگر این امر صحت داشته باشد حتما نظام محل مناسبتری به دختر “سردار سازندگی” اختصاص خواهد داد.
با احترام سالاری


■ جناب سالاری عزیز. از نظر حقوق شهروندی، هر فرد مسؤل کارهای خودش است. نوشتن خوبی یا بدی پدر به حساب فرزندان، دلیل محکمه‌پسندی نیست. در ضمن، هر شهروند آزاد است که در مورد خاصی، اظهار نظر بکند یا نکند.
ارادتمند. رضا قنبری. آلمان


■ جناب قنبری برای نقد ابتدا باید نوشته دیگران را با دقت خواند: من کارهای پدرش را به حسابش ننوشتم ولی وقتی ایشان از بابا دفاع میکند به شکلی انتقاد گریبانش را می‌گیرد و باید پاسخگو باشد در ضمن دمکراسی را هم نباید به ابتذال کشاند.
موفق باشید سالاری


■ آقای قنبری گرامی، من نیز با شما موافقم. کارهای فائزه هاشمی ربطی به پدرش ندارد. بویژه در این گفتگو که اعتراض ایشان به فرهنگ استبدادی برخی فعالان مد نظر است. ولی یک “اما”ی بزرگ نیز وجود دارد. شخصی که فائزه هاشمی مدافع بی‌چون و چرای اوست و نامش را بر تارک تاریخ ایران زمین جاودانه میداند، از مخوف‌ترین شخصیت‌های سیاسی-جنایی قرن بیستم و حتی بالاترین رده ها در تاریخ بشریست. هاشمی رفسنجانی بعد از خمینی بزرگترین رهبر پوپولیست و عوامفریب ج.ا. بود. و از بسیاری جهات کارآمدتر از خمینی عمل کرد. دوران خمینی بعد از ۵۹-۵۸ به سر آمد. و این هاشمی بود که معماری تشکیلات‌های “ذوب در ولایت”، “حزب الهی”، “چماق بدست را رهبری کرد. رفسنجانی نقش مرکزی در نرمال کردن و عامه پسند کردن فرهنگ هتاکی و توهین در جمهوری اسلامی را بازی کرد، بویژه در سالهای شصت یک یا چند بار در هفته سخنرانی عمومی داشت.
شیوه های خاص وی در توهین، برچسب زدن، توام با نیشخند و لحن بظاهر “آرام” ، بطور مستمر در تربیت هزاران نیرو موثر بود. تشکیلاتهای مخوف امنیتی، قتل درمانی، ارعاب مردم، و کل ماشین جنایی ج.ا. بدون تربیت این نیروها ممکن نبود. هاشمی خود نقش “ابتذال شر” را نداشت، وی خالق هزاران شر مبتذل بود. زمانی که ج.ا. وارد دگر دیسی از پوپولیسم انقلابی به دیوانسالاری توتالیتر شد هاشمی به بیرون حلقه قدرت رانده شد، و بعد از مدتی تبدیل به مهمان ناخواسته اصلاح طلبان شد. خانم هاشمی حق دارند پدرشان را دوست داشته باشند و از ایشان دفاع کنند. اما دیگران نیز حق دارند این تحریف سیاهترین سالهای تاریخ ایران را گوشزد کنند.
موفق باشید، پیروز.


■ موضوع اصلی نامه فائزه هاشمی، آسیب‌شناسی معضل فرهنگی ما ایرانیان است؛ اینکه ما آزادی‌خواهان و دموکراسی‌خواهان ایران، آزادی و دموکراسی را فقط برای خود و خانواده خود می‌خواهیم! ما ایرانیان مثلا آزادی‌خواه و دموکرات، چشم دیدن و تحمل هیچ رقیب و دگراندیشی را نداریم. همانطور که نظام حاکم چشم دیدن ما را ندارد... و متاسفانه همین معضل تاریخی است که ایرانیان را در تفرد و تفرق، و استبداد را در قدرت و همواره مسلط نگهداشته است.
حالا نگاه دوستان منتقد طوری است که گویی خانم فائزه هاشمی نه به خاطر نظرات خودش، که به خاطر جرايم پدرش زندانی شده است!
مصطفی ملکان




نظر شما درباره این مقاله:









 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024