يكشنبه ۲ دي ۱۴۰۳ -
Sunday 22 December 2024
|
ايران امروز |
نغمههای مخالفی که بعد از انتشار لیست کابینه پزشکیان از سوی هواداران و حتی همفکران و نزدیکان او نوشته و گفته شد دارد به تدریج آرامتر و با نوعی درک موقعیت دشوار او همراه میگردد. مضافا به این که آلترناتیوی مانند جلیلی به هیچوجه قابل هضم نبود. نداهای تسکین دهنده دو نوعند. یکی آن دستهای که معتقدند پزشکیان همیشه گفته کابینهاش باید چند رنگه باشد بنا بر این حضور تعدادی از اصولگرایان نیز در این محاسبه میگنجد. البته فورا این سوال پیش میآید که این “چند رنگه” چرا شامل زنها و اقوام نمیگردد.
طیف دیگر معتقدند نشانههائی از درک اقعیت در سطح رهبری به وجود آمده که شرکت تعدادی از اصولگرایان در کابینه پزشکی بیشتر برای جلوگیری از فلج شدن کابینه و تضمینی از سوی رهبری برای تداوم میباشد مضافا به اینکه حضور چند سگ مراقب در اطراف پزشکیان میتواند از این احتمال جلوگیری کند که “فیل پزشکیان یاد هندوستان” کند.
رویهمرفته بخش بزرگی از حامیان او در درون کشور نیز به این باور رسیدهاند که بهتر است این فرصت هم به پزشکیان و هم مقام رهبری داده شود تا گامهائی در جهت اعتدال برداشته شود. ناچارا گزینهای جز صبر و تحمل نداریم تا ببینیم پزشکیان از درون قوطی جادوگریش چه ترفندهائی به سوی “اعتدال” میتواند به معرض نمایش بگذارد. مضافا به این که نمیدانیم آیا برداشت و درک رهبری و تندروها از “تعادل” همان برداشت پزشکیان یا یارانش از “تعادل” میباشد یا خیر. به عبارت سادهتر شخصا با دانش ناکافی که از صلاح و مصلحت مملکت دارم نیز معتقدم چارهای جز صبر و درعین حال مراقب و گوش به زنگ بودن نداریم تا بر خلاف امید و انتظارمان، اینبار “سگهای مراقب” “فیلشان یاد هندوستان” و تکه پاره کردن رئیس جمهور را نکند.
به این واقعیت هم آگاهم که بخشی، عمدتا در خارج کشور، خود را درگیر اینگونه مسائل نمیکنند چون معتقدند در این چارچوب و این ساختار هیچگونه تغییری امکان ندارد و هر تغییری بیش از یک دستکاری جزئی نیست. این اتفاقا راحتترین و آسانترین کار است، خود را منزه نامیدن و این ادعا که هیچوقت خود را آلوده هیچگونه کاری در این چارچوب نکردهاند. این در حالیست که وجود این رژیم یک واقعیت است، یک واقعیت تلخ ولی به هر حال یک واقعیت غیر قابل کتمان.
مدعیان خارج کشوری مرا به یاد “روسهای سفید” میاندازند که بعد از انقلاب روسیه و به قدرت رسیدن بلشویکها به پاریس گریختند و در آنجا با پول و سرمایهای که داشتند یک آپارتمان مجلل چند طبقه را در یکی از نقاط شیک پاریس محل زندگی خودشان انتخاب کردند. طبقه چهارم را هم به عنوان محل برگزاری جلسات کابینه در تبعید اختصاص دادند. “کابینه در تبعید” هر چهارشنبه در سالن طبقه چهارم جلسه داشت و به تصمیمگیری درباره چگونگی براندازی رژیم کمونیستها میپرداخت. بهقدری سرشان در لاک خودشان بود که اصلا به تحولات داخل شوروی نه توجهی داشتند و نه اعتقادی. اینها همه از دولتمردان دوران پیش از انقلاب روسیه بودند، سالها سپری گردید، سن و سال اعضای “کابینه در تبعید” هم به مرز بین نود و صد سالگی رسیده بود. خروشچف آمد و با ورود گورباچف و بعدا یلتسین همه چیز شوروی، از جمله جغرافیای سیاسی و جغرافیای ارضی هم به کلی تغییر کرد و اعضای “کابینه در تبعید”!! هنوز هم هر چهارشنبه بهوسیله پرستاران جوان با صندلی چرخدار به سالن طبقه چهارم برای شرکت در جلسه کابینه آورده میشدند. اعضای کابینه به تدریج فوت کردند و حتی تا زمان فوتشان هم نمیخواستند باور کنند که شوروی اصلا دیگر وجود ندارد.
با اطلاعاتی که دریافت میدارم گوش به زنگ تغییراتی میباشیم که فعلا چیزی بیش از مسطح کردن جاده برای گذر به سوی تغییرات کلانتر در آینده نمیباشد.
بخشی از این گوش به زنگ بودن بهخاطر خبری میباشد که از سردبیر مستقل آنلاین دریافت کردم که حاوی این خبر بود: “عصر سه شنبه مهندس علی عبدالعلیزاده رئیس ستاد انتخاباتی پزشکیان به دعوت رییس جمهور در نهاد ریاست جمهوری حضور یافت. در این ملاقات ویژه مسائل مهمی بین پزشکیان و عبدالعلیزاده مورد بحث قرار گرفت. از قول یک منبع موثق، در قبال این ملاقات قرار است اتفاقات مثبتی به وقوع بپیوندد....” در خاتمه نوشته شده که تلاش میشود افکار عمومی را از نتایج این ملاقات مطلع کند. نظر به این که آقای علی نظری سردبیر مستقل آنلاین، خود از فعالین ستاد انتخاباتی رئیس جمهور بود پس این خبر یک شایعه نیست بلکه یک خبر جدیست.
اینبار هم مانند چندی پیش، تحولات احتمالی داخل کشور همراه با تحولات خارج کشور خواهد بود. “تاریکخانه مخفی” با یاری یمن و حزبالله، با حمله به اسرائیل (همزمان با ورود پزشکیان به صحنه) اسرائیل را وادار به عکسالعمل نمود. چنانچه تصور در راه بودن تحولات مثبت (هر چقدر هم ناچیز) صحت داشته باشد، پس اینبار هم همانطور که وقایع منفی دفعه پیش در خارج کشور به قصد نتیجهگیری در داخل کشور و ایجاد مشکل برای پزشکیان بود شاید این بار تحولی در جهت عکس، در حال شکلگیریست یعنی تحولی در خارج کشور که منتج به نتیجهگیری مثبت در داخل کشور خواهد گردید.
تا همین چندی پیش شعار سردمداران رژیم نشان از آن داشت که اقدام تلافیجویانه در مقابل اسرائیل انعطافپذیر نیست. ناگهان اعلام میشود که در صورت آتشبس در غزه، ایران از اقدام تلافیجویانه بر علیه اسرائیل خودداری خواهد نمود.
همانطور که قبلا هم نوشتیم بعید نیست که ترور هنیه در تهران پیش درآمد پیچشهائی در سیاست خارجی و داخلی کشورمان از سوی رژیم حاکم بر ایران گردد. به هر حال سردمداران نشسته در “تاریکخانه وحشت” آنتنهائی نیز در درون جامعه دارند که آنها را از ظلم و فقر غیر قابلتحمل در جامعه آگاه میکنند و به همین دلیل هم نوشتیم “سر آشپز اصلی” شاید تصمیم بر رفع شوری این آش گرفته باشد، منتها چون ذاتا و فطرتا اینکاره نیست ناشیانه سفت و شل میکند. یعنی در حقیقت جبر زمان وادارشان کرده که بخواهند ولی نمیدانند چطور و چقدر.
ضمنا نباید فراموش کرد ماواهای امنی که برای روز مبادا در نظر داشتند این روزها نشان داده شده که چندان هم مکانهای امنی برای خودشان، خانوادهشان و ثروت باد آوردهشان نیست. به هر کجا که مینگرند با نوعی بحران روبرویند. ونزوئلا، فلسطین، بیروت، و حتی ساحل عاج و برونای.
پتانسیل وسیعی که در داخل کشور وجود دارد اگر از اختلاف سلیقههایشان بگذرند (که واقعا بیش از یک اختلاف سلیقه نیست) قادر به نجات این سرزمین از چنگ مخوف “تاریک خانه” خواهند بود.
اصلاحطلبان در بند و بیرون از بند، دو جمع خوب سازمان داده شده “جبهه اصلاحات ایران” و “شورای هماهنگی احزاب اصلاحطلب ایران”، منفردین هم در بند و هم در بیرون از بند، جامعه وسیع مدنی و فرهنگی، صنفها و سندیکاهای کارگری، کارمندی و معلمان، قادرند جامعه را به سوی کعبه معبودمان رهنمون شوند.
این ایراد به این پتانسیل وسیع در طیف میانی صحنه سیاسی ایران وارد است که دارند فرصتسوزی میکنند. وقتی مطالب و گفتههایشان را میخوانیم یا میشنویم، آنجا که مربوط به نوع ساختار سیاسی آینده کشورمان میگردد، تفاوتی با دموکراسیخواهان خارج کشور ندارد (البته به استثنای “روسهای سفید ایرانی”) تنها تفاوت بزرگی که بین میانهروهای داخل کشور و دموکراسیخواهان خارج کشور وجود دارد، راه دستیابی به این ایده و آرمانهاست و این که در خواستههای درونکشوریها یک چاشنی درک واقعیت و شرایطی میباشد که در آن قرار دارند و رعایت محاسبه و طول زمان دستیابی به این ایدهالها و آرمانهاست.
منظور از فرصتسوزی, عدم وجود نوعی همکاری و همراهی بین این طیفهای مختلف در صحنه میانی درونمرز است. نرگس محمدی، نسرین ستوده، صادق زیبا کلام، احمد زید آبادی، رحیم قمیشی، محسن رنانی، صدیقه وسمقی و... درباره همه چیز میگویند و مینویسند بهجز درباره ضرورت به هم چسباندن قطعات مجزای این موزائیک زیبا.
آیا بهتر نمیبود اگر مهدی نصیری به جای سفر به خارج (به دنبال شعار عاری از مفهوم “از تاجزاده تا شاهزاده”)، در کنار این پتانسیل قوی شخصیتها و جمعهای پر محتوا در داخل میماند و نسیه را به نقد ترجیج نمیداد و خارج کشور را برای “روسهای سفید ایرانی” میگذاشت.
میگویند تازه واردی به یکی از دهات بختیاری رفت در آنجا سراغ یک گرمابه را گرفت. به او نشانی دادند. وقتی وارد حمام شد خیلی تاریک بود، هر جا پا میگذاشت یکی میگفت مواظب باش پای خان را لگد نکنی، پایش را جای دیگر میگذاشت باز هم یکی میگفت مواظب باش پایت را روی شکم خان نگذاری. او هم عصبانی شد و گفت چرا این همه خان یکیشان یک چراغ با خودش ندارد!
حضور پزشکیان با تمام موانعی که سر راهش وجود دارد میتواند محرکی برای “خان”های زیاد و نازنینمان در صحنه میانی سیاسی ایران برای اتحاد و یگانگی این پتانسیل قوی ولی دست نخورده باشد.
میگوئید اینها همه اتلاف وقت و زمانبر میباشد باید این ساختار را با تمام وجودش تغییر یا براندازی کنیم. میگویم بفرمائید راه باز است، این گوی و این میدان. شاید هم انوشیروان دادگری پشت در منتظر باشد که من از دیدنش عاجزم.
اگوست ۲۰۲۴
■ جناب مجلسی بهتر نیست به جای گوشه و کنایه زدن و مبهم گویی روشن و صریح نقطه نظر خود را مطرح کنیم و منتظر بمانیم تا اگر نقد صحیحی بر گفتههای ما بود آنرا اصلاح کنیم تا درک ما و مخاطبان از موضوع دقیق تر شده به حقیقت موضوع نزدیکتر شویم؟ آنطور که من فهمیدم منظور شما آنست که در داخل کشور اصلاحات ساختاری عمیقی در راه است که با سرکار آمدن آقای پزشکیان کلید آن زده شده است و در این میان مخالفان رژیم در خارج از کشور هیچ کاره هستند و کاری غیر از خودفریبی و فرصت سوزی و حتی منحرف کردن اذهان ایرانیان داخل و خارج از کشور ندارند و اینها مانند روسهای سفید انقلاب بلشویکی شوروی بدون آنکه بتوانند کاری انجام دهند عمر خود را به پایان می برند در حالیکه اصلاحات در درون پیش میرود و رژیم را تغییر میدهد.
بنظر من چند خطا در به اصطلاح صغرا-کبرای شما وجود دارد:
نخست آنکه منبع اطلاعات خود را حدس و گمان سردبیر یک سایت خبری معرفی میکنید که احتمال داده است در جلسات آقای پزشکیان و عبدالعلیزاده صحبت هایی شده و تصمیمات مهمی برای تغییرات گرفته شده است!! آیا حرفی خنده دارتر از این از سوی کسی که ادعا میکند تحلیلگر مسایل سیاسی است میتوان انتظار داشت؟ دوست عزیز آخر عبدالعلیزاده و خود پزشکیان چه قدرت واقعی در این کشور دارند که بتوانند اصلاحات ساختاری انجام دهند. آقای پزشکیان آقای عبدالعلیزاده را مسئول ستاد انتخابات خود کرد زیرا علاوه بر آنکه آذری بود قبلا وزیر و استاندار بوده و در ارومیه و تبریز با مردم آشنایی داشت و بنابراین میتوانست آنها را ترغیب به همکاری و شرکت در انتخابات به نفع پزشکیان بکند که تا حدی در این موفق بود. اما دیدیم که در سطح کشور کنترل از دست او خارج شد و اصلاحطلبان و اعتدالیون مخصوصا آقایان دکتر ظریف و آذری جهرمی و دکتر طیبنیا و امثال فاضلی و دکتر رنانی و غیره نمایش را در اختیار گرفتند و در آخر هم پس از معرفی لیست وزرا آقای عبدالعلیزاده گفت بیشتر آنها را نمیشناسد. حال چنین شخصیتی که اگر قدرت واقعی داشت میتوانست معاون اول یا حداقل وزیر کشور باشد در حالیکه حتی حکم مشاورت هم به او داده نشده چطور میتواند با یک صحبت با آقای پزشکیان که معلوم نیست اصولا راجع به چه بوده منشاء تغییرات بزرگ شود؟
حال اگر با کمپین آقای عبدالعلیزاده مثلا ۸۰% مردم به آقای پزشکیان رای داده بودند و او نیز محبوبیت و کاریزمایی داشت (شبیه محبوبیت خاتمی در سال ۱۳۷۶) و اعلام کرده بود که میخواهد تغییراتی با کمک مردم بوجود آورد بطوریکه مراکز قدرت میترسیدند اگر از مردم بخواهد ممکن است میلیونها جوان در تهران و شهرهای بزرگ به خیابانها بریزند و از او حساب میبردند باز میشد گفت صحبت ایندو میتواند مقدمه تغییراتی باشد. اما در جایی که آقای پزشکیان از ابتدا گفته برنامهای غیر از منویات خامنهای ندارد و هیات دولت را هم با صلاحدید مراکز امنیتی و سپاه و رهبری تعیین کرده بیائیم بگوئیم پزشکیان و عبدالعلیزاده دو نفری صحبت کردهاند پس تغییرات بزرگی در راه است آیا مضحک نیست؟
خطای دوم آنکه تاثیر مبارزات مخالفان خارج از کشور بر تحولات داخل را هیچ پنداشته و به ریشخند گرفتهاید. اما این درست نیست. اگر مبارزان خارج از کشور نبودند آیا در جریان جنبش انقلابی مهسا شاهد تظاهرات دهها هزار نفری در شهرهای مهم دنیای آزاد بودیم؟ این فعالیتها بود که جنبش مهسا و مبارزات آزادیخواهانه زنان ایران و فقدان آزادی های مدنی و سیاسی در ایران را به موضوعی مهم در سیاست دنیا تبدیل کرد. اوایل قرن ۲۰ را نمیتوان با قرن ۲۱ مقایسه کرد. در آن زمان روسهای سفید احتمالا حتی یک ایستگاه رادیویی برای انتشار اخبار شوروی در اختیار نداشتند در حالیکه امروز مخالفان رژیم در خارج از کشور با رسانه های جمعی، رادیو تلویزونهای ماهوارهای و شبکههای اجتماعی کوچکترین مسائل کشور و جنایات رژیم در دنیا منتشر و مردم را آگاه میکند. همچنین اندیشمندان و متفکران و نویسندگان دائما بر آگاهی مردم نسبت به ایدئولوژی منحط و سیاست خارجی ماجراجویانه و افراطی رژیم میافزایند بطوریک طرفداران رژیم هم ناگزیر هستند ادعا کنند طرفدار آزادی و دموکراسی هستند اما از نوع اسلامی آن و متشبث به انواع نظریههای خنده دار به اصطلاح پسا مدرنیته شوند تا دموکراسی اسلامی خود را توجیه کنند. بطور خلاصه این روشنگریها و افشاگریهای مخالفان رژیم در خارج بود که باعث شد کمتر از ۴۰% مردم در نمایش رای گیری امسال شرکت کنند. اضافه شدن ۹% آرا در دور دوم تنها برای جلوگیری از رای آوردن سعید جلیلی بود که مردم را از او و دارو دستهاش به عنوان طالبان شیعی ترسانده بودند. در واقع تبلیغات رژیم عمدا آنها را بزرگ میکرد تا مردم را بترساند که بیایند به میانهروها رای دهند. اما دیدیم که در مجلس این لومپنهای افراطی مانند رسایی که انواع ناسزاها را به ظریف و خاتمی میگفتند نا گهان رام و مودب شدند و به وزرای اصلاحطلب و خانم وزیر هم رای دادند!
خطای سوم که بنظر من مهمتر از دو خطای اول است به ابتذال کشاندن تحلیل سیاسی است. از یک تحلیلگر جدی مسایل سیاسی انتظار میرود که تجزیه و تحلیل خود بر نظریههای شناخته شده علوم سیاسی ابتناء کند تا نوشته با یادداشتهای روزنامه نگاری و یا خیال پردازیها و لفاظیهای تو خالی همطراز نشود. اگر نظریههای گذار به دموکراسی را مطالعه بکنید متوجه یک نظریه مهم می شوید که میگوید در مرحله خاصی از فرایند گذار به دموکراسی ملتها، بین نخبگان سیاسی حاکم بر اثر مبارزات مردم شکاف میافتد و هیات حاکمه متوجه میشود که اگر با دادن امتیاز به مردم از برخی از امتیازات خود عقب نشینی نکند در انقلاب خشونت بار و بنیان کنی که ممکن است اتفاق بیفتد همه چیز، حتی جان و مال خود و بستگان خود را از دست خواهند داد. حال یک وقت است که ما بیائیم و بگوئیم بر اساس این نظریه با شواهدی که ارائه میکنیم احتمال میدهیم هیات حاکمه شروع به عقب نشینی کرده تا از عواقب دردناک یک قیام انقلابی خشونت بار رهائی پیدا کند که در اینصورت مخالفان با این ادعا هم شواهدی را ارائه میکنند یا نشان میدهند که آن نظریه در مورد وضعیت کشور ما صدق نمیکند و بحث پیش میرود. اما یک وقت است که ادعا میکنیم چون دو نفر با هم صحبت کردهاند اتفاقات مهمی در پیش است و اصلاحاتی قرار است صورت بگیرد که این همان به ابتذال کشاندن تحلیل سیاسی است که مطمئنا منظور جناب مجلسی نیست اما متاسفانه نوشتههایشان این ویژگی را دارد.
خسرو
■ اینکه فکر کنیم که نبود یک آلترناتیو مقابل حکومت اسلامی علت دخیل بستن عدهای همچون نویسنده این مقاله و شرکای چپاش به رییس جمهور نهج البلاغة میباشد، دیدی انحرافی است. این جماعت با سرکوفت زدن به همه مخالفینی که خواهان گذار و خلاصی از دست نظام اسلامی هستند، در واقع حمایت خود را از قابل اصلاح بودن نظام موجود پشت نبودن یک آلترناتیو ملی و دمکرات پنهان میکنند. شهامت شان از اصلاح طلبانی که اعتراف میکنند که قصد عبور از این نظام را ندارند هم کمتر است. برای ماندن در صف اپوزیسیونی که قبولش ندارند دست به “سیاست ورزی” در سایهاش میزنند تا آنجا برای طیف خویش جایگاهی دست و پا کنند و آن را یکسره کنار “روسهای سفید” از دست ندهند. سرشان را بالا گرفته و نگاهشان غریبه با جامعه و تحولاتش است. کشور را از دست صاحبان واقعیاش گرفته و رییس جمهوری که نه برنامه دارد و نه حتی وعده میدهد و تمام هم و غمش اجرای منویات رهبریست، را با چنین کابینهای تحویل ملت دادهاند چه امیدی ایجاد میکند که همه را به صبر و فرصت دادن به رژیمی که بازی کهنه خود را برای عبور از بحران مکرر میکند، دعوت میکنند؟ و فاجعه بار تر آنکه حرف از عقلانیت “سر آشپز اصلی” میزنند در صورتی که سر آشپز همان آش قدیمیاش را در مواجهه با بحران بار گذاشته است و عدهای هم ذوق زده مثل همیشه همش میزنند تا جا بیفتد. همه طرفداران اصلاح رژیم برای اثبات نظرشان چیزی به جز لگد زدن به اپوزیسیون پراکنده در چنته ندارند. با دیدن توضیحات مفصل جناب خسرو نوشتهام را همین جا به آخر میرسد.
با احترام سالاری
■ جناب مجلسی ظاهرا تمام خوش خیالی خود را سرمایه شرط بندی روی اسب پزشکیان کرده است که سوارش خامنه ای است. ایشان اما باید از طعنه و تو دهنی زدن رای دهنگان به تحریمی ها دست بردارد.
واقعیت اینست که در کوتاهی آنان که خواهان گذار از حکومت شرع هستند ابتکار عمل فعلا از دست آنها خارج است همانطور که قبلا هم بوده. ولی آنان که که خواهان گذار از رژیم هستند با پزشکیان یک اشتراک نظر دارند و آن اینست که وضعیت مملکت خراب است. اعتصاب پرستاران تنها یک نمونه از نارضایتی ها است که سر باز کرده. وضعیت اینترنت و فیلترینگ و حجاب تحمیلی و تحریم ها و سیل فرار از کشور همه هنوز جای خود هستند و در عمل هنوز هیچ تغییری نکرده.
در اینطرف وضعیت آنان هم که خواهان گذار از حکومت شرع هم هستند تغییری نکرده و پراکندگی و خود زنی و بازی در زمین رژیم همچنان پابرجاست. پس در مجموع همه چیز هنوز در سر جای خود است و نه جای خوشبینی است و نه هیچ طرفی در گرفتن جشن با آقای مجلسی همصدا است.
با احترام، رنسانس
■ آقای خسرو نوشتهاید «اگر نظریههای گذار به دموکراسی را مطالعه بکنید متوجه یک نظریه مهم می شوید که میگوید در مرحله خاصی از فرایند گذار به دموکراسی ملتها، بین نخبگان سیاسی حاکم بر اثر مبارزات مردم شکاف میافتد و هیات حاکمه متوجه میشود که اگر با دادن امتیاز به مردم از برخی از امتیازات خود عقب نشینی نکند در انقلاب خشونت بار و بنیان کنی که ممکن است اتفاق بیفتد همه چیز، حتی جان و مال خود و بستگان خود را از دست خواهند داد. حال یک وقت است که ما بیائیم و بگوئیم بر اساس این نظریه با شواهدی که ارائه میکنیم احتمال میدهیم هیات حاکمه شروع به عقب نشینی کرده تا از عواقب دردناک یک قیام انقلابی خشونت بار رهائی پیدا کند که در اینصورت مخالفان با این ادعا هم شواهدی را ارائه میکنند یا نشان میدهند که آن نظریه در مورد وضعیت کشور ما صدق نمیکند و بحث پیش میرود.» شما از کجا مطمئن هستید حاکمیت قصد حدی از عقب نشینی برای همان خطراتی که بنیان قدرتش را تهدید میکند ندارد؟ مگر با اعتراضات خشونتبار و خونبار مردم در ۹۶، ۹۸ و ۱۴۰۱ روبرو نبوده است؟ مگر مشکلات عظیم اقتصادی ندارد؟ مگر حتی هواداران سنتی و اصولگرایش ریزش نکردهاند که حتی در انتخابات ۴۹ درصدی نیز کاندیدای اصلاحطلبان برنده میشود. چند درصد احتمال بدهید نظامهای سرکوبگر برای نجات خود و خطرات پیشرو تن به تغییر و تحول دهند، که البته این به معنای گذار به دموکراسی نیست بلکه بازگذشت به حدی از عقلانیت برای اصلاح امور و تلاشی برای بهتر کردن رابطه خود با مردم است، برای بقاء خود. بپذیرید همه حکومتهای سرکوبگر و غیردمکراتیک مانند صدام حسین و نظام بعثیاش عمل نمیکنند تا با سر به قعر دره روند.
با احترام/ حمید فرخنده
■ آقای مجلسی عزیز. اینکه مسائل داخلی را دقیقا پیگیری میکنید بسیار مثبت و باارزش است. با شما موافقم که باید نسبت به تغییرات مثبت، حتی تغییرات بسیار کوچک در سیاست، حساس بود و آنها را در صورت امکان، تقویت کرد. اما همانطور که میدانیم، محدوده امکانات و مانور رئیس جمهور بسیار کم است و نباید امید چندانی به او داشت. من از طرفداران رای دادن به پزشکیان بودم. اما، هم آن موقع، و هم الان، معتقدم که کار اصلی این است که باید آنچه را شما “تاریکخانه وحشت” نامیدهاید و دارای قدرت و امکانات مالی فراوان است و حتی به قانون اساسی خودش هم پایبند نیست، با مبارزه مدنی به عقبنشینی واداشت. این کار جز با اعمال “نیرو” از طرف افراد میهندوست و آزادیخواه، امکان ندارد. باید هرکس از خود بپرسد که از چه طریق میتواند اعمال نیرو کند؟ چه نیرویی در اختیار دارد؟ کدامین مؤلفه قدرت را در دست دارد؟ (درست است که اعتراضات و تظاهرات و تحلیل درست و مستدل سیاسی راهگشا هستند، اما در تکمیل آنها، بسیاری عوامل دیگر نیز لازم هستند، مثلا امکانات مالی، شبکه آشنایان ذینفوذ، شناخت سیاست، مدیریت، زبان دیپلماسی و مذاکره، .... )
ارادتمند. رضا قنبری. آلمان
■ از نگاه من کابینه پزشکیان رئآلترین کابینه پس ار انقلاب است که با درس گرفتن از دههها حکمرانی و جنگ قدرت مابین اصلاح طلبانی که با شعار های جامعه مدنی و زاویه دار با هسته قدرتمند حکومت و با یاری مردمی که در پرتو آن شعارها بوی رهایی میدیدند به قدرت صوری دست یافته و چون در مقابل کار شکنی دهها قدرت واقعی موجود نتوانستند کاری از پیش برده و سر اخر با سر افکندگی از قدرت به بیرون پرتاب و موجب یاس و نومیدی رای دهندگان شدند. اما اکنو.ن بدلیل بنبست هسته اصلی قدرت در مقابل سقوط اقتصادی و ناتوانی سیاستهای اقتصادی و اجتماعی در حل مشکلات معیشت مردم مرگ غیر منظره رییسی این فرصت را برای رهبر ایجاد نمود که تجربه تلخ جوانان بیسواد انقلابی رییسی را به کناری نهاده و به سمت پزشکیان که شاید همان رییسی گوش به فرمان اما با توان تکنوکراتیک و تجربه بیشتر برای حل مشکلات معیشتی است روی آورد. واضح است که حل مشکل معیشتی خود در گروی بر قراری یک سیاست خارجی متفاوت است که شاید این با خیالی اسودهتر و در قالب یک نرمش قهرمانانه دیگر و به تدریج به سوی یک سیاست خارجی متوازنتر و شروع رفع تحریمها قدم خواهد برداشت. خلاصه ایکه این بار نه با خامنهای متوهم و جنگجو بلکه حاکمی که سرش هم در مقابله و نابودی اسراییل به سنگ خورده و هم اعتماد اکثریت را از دست داده روبرو هستیم که این امکان موفقیت پزشکیان را افزون میکند.
بهرنگ
■ ممنون از جناب فرخنده برای اظهار نظر در مورد نکته ای که من در یادداشتم برای مقاله جناب مجلسی آورده بودم. در ادبیات گذار به دموکراسی سه نظریه ساختارگرایان (Structuralists)، انتخاب راهبردی نخبگان (Elite’s Strategic Choice) و نهادگرایان (Institutionalists) وجود دارد که به ترتیب تاثیر ساختارها، تصمیم های راهبردی الیت یا نخبگان سیاسی و اثر نهادها بر گذار به دموکراسی را بررسی میکند. در سالهای اخیر نظریه چهارمی در چارچوب نظریه اقتصاد سیاسی (Political Economy) توسعه یافته و طرفداران زیادی پیدا کرده. این نظریه در واقع هر سه نظریه قبلی ر ا با هم یکپارچه کرده و با استفاده از نظریه بازی (Game Theory) رفتار حاکمان و مخالفان را در فرایند گذار به دموکراسی بررسی می کنند (مثلا میتوان به عجم اوغلو و رابینسون 2006 AcemOglu & Robinson و نیز بویکس Boix, 2003 و نیز تیورل Teorell, 2010 مراجعه کرد).
من در یادداشت خود نگفتم که رژیم در صدد عقب نشینی هست یا نیست، (هر چند هیچ نشانهای هم از عقب نشینی او دیده نمیشود وگرنه خیلی ساده ابتدا فیلترینگ را بر میداشتند، حجاب اجباری را لغو میکردند و زندانیان سیاسی را آزاد میکردند و غیره)، بلکه گفتم اگر کسی شواهدی بیاورد که رژیم در صدد عقب نشینی از مواضع خود است میتوان صحت و سقم این ادعا را بررسی کرد. اما اینکه دو نفر با هم جلساتی داشتهاند و این را نشانهای دال بر تغییرات ساختاری بدانیم این خنده دار است.
اما این نکته هم قابل تامل است که رژیمهای ایدئولویک که از رانت درآمدهای نفتی هم برخوردارند (به اصطلاح حکومتهای رانتی هستند Rentier States) حالت توتالیتر یا در مورد رژیم ایران نیمه توتالیتر دارند. اینها چون پول باد آورده نفت را دارند و قادرند دستگاه سرکوب و یک اقلیت عقیدتی طرفدار وابسته به خود را در هر شرایطی تامین مالی کرده حفظ کنند بعید است به این سادگی عقب نشینی کنند. زیرا مساله تقسیم میلیاردها دلار پول نفت است و نیز بسادگی خیزش های پراکنده را سرکوب می کنند. مگر آنکه اپوزسیون بتواند از طریق سازماندهی جامعه مساله اقدام یا کنش جمعی (Collective Action) را که در قلب مساله جنبش های اجتماعی است حل کند. کنش های جمعی بزرگ مانند اعتصابهای سرتاسری یا تظاهرات میلیونی است که رژیم را وادار به عقب نشینی خواهد کرد.
در مورد ایران مشکل مضاعف است زیرا عملکرد سیاسیون طی 45 سال گذشته اعتماد سیاسی (Political Trust) در جامعه را از بین برده است. بین اعتماد اجتماعی و اعتماد سیاسی تفاوت وجود دارد. اعتماد سیاسی علاوه بر عملکرد افراد به عملکرد نهاد سیاسی متبوع آنها هم بر میگردد. مثلا ممکن است یک عضو حزب توده فرد مبارز و فداکاری هم باشد اما با توجه به سابقه حزب متبوع او مردم ایران به این فرد اعتماد سیاسی نخواهد کرد چرا که میداند او مثلا اگر به مجلس برود در واقع منویات شوروی یا اکنون روسیه را دنبال خواهد کرد نه علایق ایران و ایرانی را. به دلیل همین بی اعتمادی سیاسی مردم به رهبران مخالف رژیم است که اپوزسیون تاکنون نتوانسته در یک جبهه ضد ارتجاع متشکل و یا موتلف شود. تنها راه حل مشکل ایجاد اعتماد سیاسی به رهبران اپوزسیون است و آنهم از طریق انتخاب این هبران اوپوزسیون در انتخابات رقابتی منصفانه و آزاد ممکن است. متاسفانه هنوز رهبران سیاسی اپوزسیون خارج از کشور ما این همت را نداشته اند که از طریق انتخابات آنلاین (که اکنون در سرتاسر دنیا انجام میشود) یک مجلس (یا مهستان یا پارلمان یا مجمع یا..) در تبعید درست کنند که در آن رهبران سیاسی اپوزسیون با هر گرایش چپ و میانه و راست جمع شده و رهبری جمعی انقلاب خشونت پرهیز گذار به دموکراسی در ایران را ایجاد کنند. من فکر میکنم تنها در آن صورت رژیم حاضر به عقب نشینی و گفتگو خواهد بود در غیر اینصورت نه. زیرا ایجاد چنان مجمعی متشکل از رهبران سیاسی مورد اعتماد مردم امکان حل معضل اقدام جمعی را فراهم کرده و مردم ایران را برای اعتصابها و تظاهرات بزرگ سازمان خواهد داد.
در غیر این صورت یا جنگ و ضربه نظامی از خارج و یا فروپاشی به دلیل ناکارایی رژیم از داخل میتواند به عمر آن پایان دهد که میتواند با هرج و مرج و شورش های کور و خونریزی زیاد همراه باشد که امیدواریم پیش نیاید.
خسرو
■ در بسیاری از بحثهای طرفداران اصلاح نظام موضوع عقلانیت حاکمیت به پیش کشیده میشود. بیشک حکومت در راستای تحقق ایدئولوژی خود عقلانیت خاص خود را دارد و به تجربه در یافته که در مواقع بحرانی باید بازی را جور دیگری پیش ببرد به خاطر همین هیچ گاه به قلع و قمع اصلاحطلبان طرفدار نظام نپرداخته و فقط گوش بعضیها را گاه گداری کشیده تا فراموش نکنند که “سر آشپز اصلی” چه کسی هست. این عقلانیت اما همیشه در جهت خلاف منافع ملی بوده و نتیجهاش رفع موقت بحران و سرکوب مجدد بعد از آن و پنبه کردن همه رشته های امید کاذب بوده است.
تا گشایش سیاسی در کشور صورت نگیرد هیچ یک از مسائل مهم اقتصادی در راستای منافع مردم حل نخواهد شد و اگر هم تعاملی مثل گذشته هر چند ناپایدار با غرب در رابطه با تحریمها صورت پذیرد، دست مافیای حاکم برای میوه چینی حاصل از آن و تقسیم غنائم باز تر و کمبودهای دستگاه سرکوب مرمت خواهد شد. اصولا اکثریت مافیای متشکل از تکنوکراتها و نظامیان و روحانیت در حوزههایی که منافع اقتصادی سرشاری عایدشان میشود پایبندی خود را به ایدئولوژی حاکم به نمایش میگذارند. این حوزههای نظامی و مذهبی درآمد و رانت نجومی نصیبشان میکند از ساخت موشک و پهباد بگیر تا سرمایه گذاری و گسترش و ساخت اماکن متبرکه شیعه در داخل و خارج ایران که علاوه بر درآمدهای هنگفت حاصل از ارائـه خدمت بـه زائران، به بسط و ترویج ایدئولوژی شیعه برای تحکیم نظام نیز کمک شایانی میکند و در مجموع اگر عقلانیت و “نرمش قهرمانانهای” هم هست برای حفظ این منافع و چپاول بیشتر ثروت ملت ایران است. در هر حال از امید بستن به اصلاح طلبان طرفدار نظام تا امید بستن به عقلانیت “سرآشپز اصلی” تنها حکایت از سقوط فکری و اخلاقی در سیاست میتواند باشد.
با درود سالاری
■ آقای سالاری عزیز
اهمیت و ارزش عقلانیت را دستکم نگیرید. حماس با بیتدبیری نوار غزه را نابود کرد و حالا که خاک غزه توسط اسراییل به توبره کشیده شده منتهای آرزویش آتش بس و خروج اسراییل از غزه است. خود ارتش اسراییل را در اثر ندانمکاری و عصبیت وارد غزه کرده و حالا پس از آنهمه ویرانی تنها بدون هیچ دستاوردی خواستار خروج آنست. همین احتمال ممکن بود در ایران هم اتفاق بیفتد گو اینکه هنوز خطر برطرف نشده تنها با چند بمباران نیروگاهها برق، خاموشی و بیبرقی اقتصاد و معیشت و آرامش مردم را برای سالها مختل میکند و این مردم بلاکشیده را مفلوکتر. درست است که شاید در محاسبه سردمداران کمترین تردید و تعقل در پاسخگویی در ارتباط بارفاه مردم و بیشتر به خاطر بقای خود بوده است اما ما متاسفانه در کشتی نشستهایم که فرمانده آن رهبر است و با خطای او همه به زیر آب خواهیم رفت. اما در شرایطی که تعادل مابین قدرت غیر متشکل مردم و قوای سرکوب نا برابر است بهتر است که هر نسیم اعتدال را که آن هم ناشی از رشد مطالبات مدنی و مقاومت منفی مردم است را گرامی داشته تا بستر لازم برای رشد مبارزه مدنی فراهم تر شود.
بهرنگ
■ خسرو گرامی، اگر مقاله اخیر نوشین احمدی خراسانی که در ایران امروز نیز منتشر شد بخوانید، با چرایی نقدی که اصلاح طلبان به نگاه شما (متحد شدن مخالفان از طیفهای مختلف علیه دشمن مشترک) دارند و چرا چنین راهبردی موفق نبوده است، بهتر آشنا میشوید.
با احترام/ حمید فرخنده
■ جناب فرخنده! مساله اصلی برای اصلاحطلبان حکومتی ترس از سقوط ج. ا. و از دست دادن موقعیتها و رانت هایی است که در یک نظام غیر دموکراتیک و مبتنی بر تبعیض به دست آوردهاند. چون میدانند که در یک جامعه آزاد و مبتنی بر برابری و عدم تبعیض اینها هیچ امتیازی نداشته و مجبورند مثل مردم عادی کار کنند و زحمت بکشند در حالیکه در حال حاضر به عنوان منتقدان وفادار نظام و مقلدان مقام معظم رهبری هم از رانتهای نفتی برخوردارند و هم ادای منتقدان و اپوزیسیون را در میآورند در حالیکه اگر اصلاحطلب واقعی بودند مانند میرحسین، رهنورد، فائزه هاشمی یا تاجزاده الان در حبس و زندان بودند. مردم هم این را فهمیدهاند و به نقش اصلاحطلبان پی بردهاند که میگویند اصلاحطلب، اصولگرا دیگر تمامه ماجرا. در واقع اینها خودشان با بزرگترین دشمنان مردم که همانا خامنهای و آخوندهای مرتجع و سران سپاه و جریان طالبان شیعی است متحد هستند طبیعی است که بگویند نمیتوانند با مبارزان آزادی و برابری و دموکراسی در ایران برای گذار از ج. ا. متحد باشند.
اما صحبت من اصلا اتحاد گروههای چپ و میانه و راست اپوزسیون نبود. صحبت بر سر روش صحیح و موثر کنار زدن خشونت پرهیز رژیم ارتجاعی ج. ا. از طریق حل معضل اقدام جمعی (Collective Action) مردم رنج دیده ایران بود که اعتماد خود را به سیاسیون پوزیسیون و اپوزیسیون از دست داده است. واضح است که اگر الان اعضای حزب توده و فدائیان و حزب کمونیست و پیکار از آن طرف و جبهه ملی و دیگر احزاب میانه و احزاب مشروطه خواه و پادشاهی خواهان و سلطنت طلبها هم از اینطرف همه در یک مجمع جمع شوند و بگویند مردم ما متحد شدیم و میخواهیم رژیم را سرنگون کنیم هیچ کس آنها را باور نکرده و اعتنایی نخواهد کرد. چون همانطور که نوشته بودم مردم اعتمادی به این احزاب و فعالان سیاسی ندارند. بهمین خاطر ابتدا باید عدهای فعالان خوشنام سیاسی اپوزیسیون سعی کنند از طریق انتخابات صحیح و آزاد و منصفانه آنلاین مجمعی از منتخبین مورد اعتماد مردم ایران ایجاد کنند. سپس این مجمع که دارای حداقل اعتماد هموطنان ما است میتواند بتدریج با اقدامات خود پایگاه بیشتری در بین مردم به دست آورده تا تبدیل به مجمع رهبری جمعی اپوزیسیون شود. اینجا فرصت توضیح جزئیات این طرح نیست اما اگر کمی فکر کنید خواهید دید بهترین شیوه است. اگر الان بر روی این ایده توافق شود شاید بعد از دو سه سال بتوان برای آن پارلمان یا مجلس یا مجمع در تبعید انتخابات برگزار کرد اما بعد از آنکه راه افتاد ایران دارای یک رهبری جمعی اپوزسیون قابل اعتماد خواهد بود که اعضای آن ممکن است ملی گرا، پادشاهی خواه، لیبرال دموکرات، سوسیال دموکرات و غیره باشند اما در یک چیز اتفاق نظر دارند آنهم استقرار دموکراسی مبتنی بر حقوق بشر در ایران یکپارچه است. احزاب چپ و راست کشورهای دموکراتیک هم متحد نیستند اما به دموکراسی، اصول رقابت سیاسی متمدنانه و یکپارچگی کشور خود باور و تعهد دارند. کسانی که به این اصول باور و تعهد ندارند طبعا جایی در اپوزسیون نداشته باشند.
خسرو
■ خسرو گرامی، از نظر شما تحولخواه، اصلاحطلب یا دموکراسخواه واقعی کسی است که یا در زندان باشد یا مجبور به ترک کشور شده باشد و گرنه تحولخواه، اصلاحطلب یا آزادیخواه غیرواقعی است که به لطف رانت حکومت آزاد است! حکومتیها و دشمنان مردم یک طرف دموکراسیخواهان واقعی در زندان یا خارج کشور یک طرف دیگر. امیدوارم متوجه باشید چگونه تحلیل شما بخش بزرگی از گذارطلبان، تحولخواهان و اصلاحطلبانی که در داخل کشور زندگی میکنند در عرصه فرهنگ و هنر، روزنامهنگاری، دانشگاه، انجمنها مختلف جامعه مدنی و احزاب فعالند و نقش بزرگی در صحنه سیاسی ایران داشته و دارند را نادیده میگیرد یا در صف مقابل «دموکراسیخواهان واقعی» قرار میدهید. استدلال شما علیرغم تاکید بر عدم خشونت، چیزی جز همان نگاه دو قطبی سالهای ۵۶ و ۵۷ نیست. آن ۴۹ درصد مشارکت کننده در انتخابات اخیر و بخشی از کسانی که رای ندادند طرفدار نگاه دو قطبی شما نیستند، و گرنه جامعه ایران بطور گسترده در ۸۸، ۹۶، ۹۸ و ۱۴۰۱ در ارتباط با این جنبشها انتخاب رادیکالتری میکردند.
نکته مهم دیگر که البته تناقضی در تحلیل شما هست این است که «فعالان خوشنام اپوزیسیون» که مد نظر شما هستند یا در زندان هستند یا در خارج کشور. چگونه این فعالان میخواهند با انتخابات میان خود جنبش سیاسی گذار از نظام را در داخل کشور که در ثقل تحولات در آنجاست را با ایجاد پارلمان در تبعید رهبری کنند؟ فکر نمیکنید چنین اتحادی قبل از هرچیز از پایین و در جامعه باید شکل بگیرد و گرنه به سرنوشت تشکل جرج تاون دچار میشود؟
حمید فرخنده
■ حمید فرخنده عزیز. جانا سخن از زبان ما میگوئی.
داریوش مجلسی
■ جناب بهرنگ، اینگونه نسیم اعتدال از “عقلانیت” حاکمیت بارها وزیدن گرفت و نتیجهاش بوی تعفن بود و ترفندی برای گذر از بحران و خرید فرصت بیشتر. علت عدم شناخت چنین “عقلانیتی” هم کاملا مشخص و ریشهدار است. به جای بغل کردن فرمانده کشتی و دخیل بستن به “عقلانیت” وی، بهتر است فکری برای بیرون انداختنش از کشتی کرد.
با درود سالاری
■ جناب فرخنده! لطفا در نقل قول از دیگران دقت فرمائید. من گفتهام “اصلاح طلبان حکومتی” و نه آنطور که شما آوردهاید “همه اصلاح طلبان، تحول خواهان یا دموکراسی خواهانی که در زندان نیستند یا مجبور به جلای وطن نشدهاند”. منظور از گفتگو دقیقتر شدن مباحث و نزدیک شدن به حقیقت است نه متهم کردن طرف مقابل و یا استفاده ناروا از حرفهای او برای اثبات ادعاها و نتیجه گیریهای اشتباه.
جنابعالی پس از مخدوش کردن حرف من در مورد اصلاح طلبان حکومتی ادعا میکنید که اگر کسی اصلاح طلبان حکومتی را متهم به همکاری با رژیم و دشمنی با مردم بکند “بخش بزرگی از گذارطلبان، تحولخواهان و اصلاحطلبانی که در داخل کشور زندگی میکنند در عرصه فرهنگ و هنر، روزنامهنگاری، دانشگاه، انجمنها مختلف جامعه مدنی و احزاب فعالند و نقش بزرگی در صحنه سیاسی ایران داشته و دارند را نادیده میگیرد یا در صف مقابل «دموکراسیخواهان واقعی» قرار میدهد”. آیا این افراد و گروه های اجتماعی که نام بردید طرفداران یا مقلد خامنه ای و اصلاح طلب حکومتی هستند؟ بخوبی میدانید که اتفاقا این گروه های اجتماعی بیشترین آسیب را از ایدئولوژی ارتجاعی رژیم و تبعیض های آشکار در عرصه های مختلف فعالیتهای فرهنگی و هنری می بینند بنابراین نمی توانند اصلاح طلبان حکومتی باشند. بدتر آنکه خود را نماینده وسنخگوی 49% مردمی که در دور دوم رای داده اند جا زده و نظر آنها را مخالف دیدگاه من که ادعا می کنید همان دیدگاه 56- 57 است معرفی می کنید. البته روشن نگفته اید که این دیدگاه دو قطبی اصولا چیست؟
من دیگر به بخش دوم یادداشت شما نمی پردازم چون از بخش اول معلوم است ک هدف جنابعالی از بحث نه روشن تر شدن موضوع بلکه متهم کردن طرف مقابل به داشتن دیدگاه ۵۶-۵۷ ای که معلوم نیست چیست و نتیجه گیری بر اساس این ادعا است. قضاوت را به دوستان خواننده واگذار کرده برای شما آرزوی سلامت میکنم.
خسرو
■ دوستان گرامی،
گمانم بر این است که بخشی از این بحثها ناشی از اختلاف ترمینولوژیک است. گویا برخی از دوستان، مانند داریوش مجلسی، حمید فرخنده و بهرنگ، تمام کسانی را که موافق تغییرات تدریجی هستند (و خشونتپرهیز هستند) اصلاحطلب میدانند. در مقابل برخی دیگر از دوستان، مانند خسرو ، سالاری و رنسانس، تمام اصلاحطلبان را در یک گروه نمیگذارند. من، در هماهنگی با دوستان گروه دوم، فکر میکنم بهتر است بین اصلاحطلبانی که خواستار تغییرات از راه اقناع هسته سخت قدرت هستند و اصلاحطلبانی که خواستار تغییرات از راه فشار اجتماعی هستند، تفکیک قائل شد. با کمی اغماض میتوان گروه اول اصلاحطلبان را “اصلاحطلبان بالایی” و گروه دوم را “اصلاحطلبان پایینی” نامید. مشکلی که وجود دارد این است که عدهایی از اصلاحطلبان، چه در خارج و چه در داخل، میخواهند خود را “اصلاحطلب پایینی” بنامند و بدانند (روزنه گشایان و راهگشایان از این دسته هستند) اما در بزنگاه هر انتخاباتی، مایلند که به آزمایش یک میانبُر بپردازند. و هر بار هم استدلال میکنند که این بار با دفعات گذشته فرق دارد و کشور در شرایط بسیار سختی است و خامنهایی سرش به سنگ خورده! تنها دلیلی هم که برای درس گرفتن خامنهایی دارند، گفتگوهای در گوشی در راهروهای قدرت است که هیچ سند و مدرک و شاهد بیرونی برای آنها وجود ندارد. تا وقتی خامنهایی، مانند شاه، به شنیدن صدای انقلاب مردم اعتراف نکند، و یا مانند خمینی به صورت مکتوب جام زهر ننوشد، آزمایش میانبُرها فایدهایی ندارد.
به باور من، میانبُر، طولانیترین فاصله بین دو نقطه است!
با احترام – حسین جرجانی
■ با تشکر از آقای جرجانی، من آقای رضا قنبری را هم به طیفی که خودم را در آن قرار دادید اضافه میکنم. ولی طیف اصلاحطلب ما در داخل کشور بسیار وسیع است که با تمام تفاوت سلیقهای که بین آنها وجود دارد دارای یک وجه مشترک مهم میباشند و آنهم دستیابی به هدف از طریق مسالمتآمیز و دوری از خشونت. البته در درون همین مخرج مشترک هم تفاوت های ضعیف و قوی زیادی مشاهده میکنید. و همه اینها (همانطور که در مقالهام توضیح دادم) متعلق به طیف بسیار وسیع میانی صحنه سیاسی داخل کشور میباشند. به گمان من هر کدام از این طیفهای متفاوت اصلاح طلب که در حکومت باشند قادرند سایر طیفهای میانی جامعه، مانند فعالین مدنی، منفردین و حتی اصناف و سندیکاها را هم جذب کنند، یا به هر حال بیش از “روسهای سفید” خارج کشور. ضمنا این هم قابل ذکر است که اصطلاح اصلاحطلب اگر در گذشته عنوان مناسبی برای این طیف وسیع و متنوع بود در شرایط فعلی اینها بیشتر تغییرطلب و تحولطلب میباشند.
در نوشتههای آقایان خسرو، سالاری و رنسانس نکات مشترکی هم با نظرات ما چهار نفر به چشم میخورد و آنهم اعتقاد همه ما به عدم وجود یک آلترناتیو حاضر و آماده برای جایگزینی وضع موجود میباشد ولی راه حلهایمان هم خوان نیست. این نه در توان ما و نه امکانات ماست که به این مهم بپردازیم ولی شاید این چهار نفری که این جا نامشان برده شد قادر باشیم برای حمایت ازاصلاح طلبان داخل کشور یک جمع کوچک حمایتی خارج کشوری برای تماس با آنها و بودن صدای آنها باشیم.
ضمنا بد نیست به بیانیه “جبهه اصلاحات” در اعتراض به ستم و آزار نسبت به زندانیان سیاسی که در بخش خبر ایران امروز بازنشر شده نیز توجه کنید.
داریوش مجلسی
■ آقای جرجانی عزیز. خوشحالم که در این بحث شرکت کردید و به «اختلاف ترمینولوژیک»، که بسیار مهم است، توجه دادید. تا آنجا که نوشتههای شما را خواندهام، شما را نیز جزو «اصلاحطلبانی که خواستار تغییرات از راه فشار اجتماعی هستند» میتوان به شمار آورد. مگر نه؟ راه دیگری هم هست؟ (جز کودتا، شورش [چون شرایط و چشمانداز انقلاب فعلأ نیست]، دخالت نظامی خارجی، و امثال آن)
ارادتمند. رضا قنبری. آلمان
■ صرفنظر از گوشه و کنایه زدن و مبهم گویی نوشتهی آقای مجلسی که بدرستی توسط دیگران نقد شد من میخواهم به ضعف دیگری در نوشته ایشان ارجاع دهم و آن همانا هجو و ندیدن طیف هوداران سلطنت مشروطه در ایران است. شما با هر ملاکی نیرویهای سیاسی تعیین کننده در تحولات ایران را معین کنید تردیدی نیست که یکی از این نیرو ها طیف هودارا سلطنت مشروطه خواهد بود. از دهه ۱۳۳۰ تا بحال نیروهای چپ، ملی و مذهبی ایران از قبول این واقعیات که در ایران گروهی از فعالان سیاسی و مردم عادی طرفدار رژیم سلطنتی مشروطه هستند سر باز زدهاند، در حالیکه یک تحلیل گر جدی نباید و نمیتواند این واقعیت را ندیده بگیرد، بویژه اگر او بر گذار و تحول “بدون خشونت” تاکید میکند. از طرفی ۴۵ سال تبهکاری و فساد جمهوری اسلامی نشان داد که پهلوی ها و دولتمردانش با هر ملاکی صد سر و گردن از جمهوری اسلامی و دولتمردان آن بالاترند. بنا براین میتوان شعار “از تاجزاده تا شاهزاده” مهدی نصیری را “عاری از مفهوم” خواند و هواداران سلطنت مشروطه را به “روسهای سفید” تشبیه کرد، اما این هجو و ندیدن گره از کار فرو بستهی ایران نمیگشاید. به سخنان و نوشتههای زیبا کلام، زید آبادی، رنانی... نگاه کنید که اگرچه چون شما مدافع جمهوری اسلامی هستند اما بر خلاف شما سالهاست که دیگر طرفداران سلطنت مشروطه را نه هجو می کنند و نه کم اهمیت میدانند.
با احترام آرش
■ جناب آرش عزیز. اگر افکار عمومی کم و بیش به همین شکل فعلی جلو برود، ارزیابی من هم مثل شما این است که طیف هواداران سلطنت مشروطه یکی از نیرویهای سیاسی تعیین کننده در تحولات ایران خواهد بود، و اصول دمکراتیک حکم میکند که رأی عمومی و رفراندم، تعیین کننده نوع حکومت دمکراتیک باشد. اما چون این موضوع از بحث این مقاله فعلی بیرون است، اگر برایتان ممکن است، نظرات خود را در مقاله مستقلی بنویسید تا بتوان وارد جزییات شد.
موفق باشید. رضا قنبری
■ آقای آرش گرامی، من در هیچ کجا در مقالهام انتقادی نسبت به مشروطه خواهان یا شاه فقید ننوشتهام. بله من شانسی برای اپوزیسیون خارج کشور قائل نیستم نه جمهوری خواه و نه هواداران پادشاهی. من معتقدم تغییر تدریجا از داخل کشور آغاز خواهد شد. نه اینکه من بخواهم ولی تحولات به این سو میباشد مضافا به این که اصلاحطلبان چه آنها که گذار طلبند یا اصلاح طلبانی که غیر از این میاندیشند طیف وسیعی در درون کشور میباشند و اگر لازم شد که همین امروز دولتی تشکیل دهند هم تجربه و هم آدمش را دارند با این پوان بسیار مثبت که در داخل کشور میباشند.
“روسهای سفید” بخش بزرگش از طیف مشروطه خواهانی میباشند که در خارج کشور مشغول آلترناتیو سازی برای داخل کشور میباشند ولی شامل جمهوری خواهان هم میباشد. من با انقلاب مخالف بودم و مانند زیدآبادی و رنانی معتقدم زمانی که شاه صدای انقلاب را شنید باید با او صحبت میکردند نه انقلاب و شاه هم این آمادگی را داشت.
با احترام مجلسی
■ یکی از مهمترین مسائلی که طرفداران انقلاب یا براندازی به آن توجه نمیکنند این است که در نبود دستگاه دولتی که مصطفی تاجزاده از آن به عنوان «چاه ویل بیدولتی» نام میبرد، از یک «پارلمان در تبعید» که به شکل متمدنانه و دموکراتیک نیز انتخاب شده و اداره میشود، در شرایط امروز ایران و در نبود فرهنگ مدارا و گفتگو میان طیفهای مختلف سیاسی، کار زیادی ساخته نیست. بعد از سقوط دولت مستقر شرایط جدیدی پیش میآید و در آن زمان یعنی در خلاء قدرت نه اعضای پارلمان در تبعید یا ائتلاف نیروهای اپوزیسیون بلکه آن نیرویی که تفنگ و کلید زندان در دست دارد و هواداران بیشتری در کوچه و خیابان دارد که حاضرند به خشونت نیز دست بزنند، برنده میدان خواهند بود. از این گذشته سرنگونیطلبان و مخالفان انقلاب ۵۷ نتوانستهاند از نظر تئوریک به این سوال پاسخ دهند که اگر براندازی و انقلاب آن زمان بد بود و راهحل مشکلات کشور نبود چرا الان و بعد از نیم قرن خوب است و راهگشا؟
نکته دیگر اینکه همانطور که آقای آرش گفته بخش قابل توجهی از مردم ایران طرفدار نظام مشروطه هستند. بخشی نیز طرفدار بازگشت نظام پادشاهی پهلوی به شیوه بسته گذشته هستند، که آنها نیز بخشی از مردم ایران هستند و همه این بخشهای مختلف طیف پادشاهی خواه را باید به رسمیت شناخت و با آنها گفتگو کرد. همچنانکه باید تنوع نیروهای داخل کشور را نیز پذیرفت و برای اینکه همه متقابلا همدیگر را به رسمیت بشناسند مبارزه کرد.
حمید فرخنده
■ این اتفاق مبارکی است که اصلاح طلبان به ایده پارلمان در تبعید توجه نشان میدهند. از نظر من یک پارلمان در تبعید حلال مشکل ما ایرانیان برای استقرار دموراسی در کشور است. زیرا نه تنها مانع ایجاد خلاء قدرت سیاسی در جریان تغییر حکومت می شود بلکه از همان آغاز با ترویج فرهنگ مدارا و گفتگو راه را بر افراطیون و خشونت طلبان می بندد.
تشکیل پارلمان در تبعید در قلب یک راهبرد برنده (A Winning Strategy) گذار به دموکراسی در ایران است. فرض کنیم با دوراندیشی و تلاش جمعی از رهبران سیاسی اپوزسیون یک پارلمان در تبعید متشکل از سیاسیون اپوزسیون داخل و خارج از کشور از طریق یک انتخابات آزد و منصفانه آنلاین برای دو سال تشکیل شود. این میتواند برای مثال یک مجمع سیاسی چند صد نفره از سیاسیون مورد اعتماد مردم باشد که در فراکسیون های مختلف مثل پان ایرانیستها، پادشاهی خواهان، لیبرال دموکراتها، ملیون، اصلاح طلبان مسلمان، سوسیال دموکراتها، سبزها، کمونیستها غیره سازمان یابند. با انتخاب رهبران سیاسی اپوزسیون مورد اعتماد مردم در داخل و خارج از کشور و نیز رهبران جنبش های صنفی و مدنی این مجتمع منتخب میتواند یک رهبری سیاسی جمعی برای انقلاب دموکراتیک ایران ایجاد کند. پارلمان در تبعید در اولین جلسات آنلاین خود میتواند یک سخنگو و یک هیات اجرایی (مثلا 20 نفره) برای تصدی مسئولیتهای یک دولت در تبعید انتخاب کند. این پارلمان در تبعید و هیات اجرایی آن میتوانند:
- یک راهبرد (استراتژی) برنده برای استقرار دموکراسی در ایران تدوین کند،
- با مشروعیتی که از رای مردم کسب کرده اند مردم ایران را در دنیا نمایندگی کنند،
- با مجالس و دولتهای دنیا برای کمک به استقرار دموکراسی در ایران مذاکره و گفتگو کند،
- یک رادیو تلویزیون، با مدیران و کارکنان توانمند و حرف ای، که در تمام ایران شنیده و دیده شود راه بیاندازد
- با اعتماد و پایگاه مردمی که دارد مشکل مالی انقلاب برای حمایت از مبارزات و اعتصابها را مثلا از طریق انتشار اوراق قرضه انقلاب حل کند،
- با منابع مالی که کسب میکند از اعتصابها حمایت کرده و مدیران و کارکنان دستگاه های دولتی را به عدم همکاری با رژیم ارتجاعی ج. ا. تشویق کند...
این پارلمان در تبعید میتواند با روشنگریهای خود در ارتجاعی و ضد انسانی بودن قانون اساسی ج. ا. اولین خواسته مبارزات خشونت پرهیز خود را برگزاری رفراندم قانون اساسی ج. ا. بداند. چنانچه ج. ا. از برگزاری چنان رفراندمی خودداری کند خود مقدمات یک رفراندم آزاد و آنلاین زیر نظر سازمانهای حقوق بشری جهان را آماد کند. پس از اعلام نظر مردم ایران برای تغییر قانون اساسی پارلمان در تبعید میتواند خواستار تشکیل مجلس موسسان برای تنظیم قانون اساسی جدید شود. این خواسته که همان خواسته میر حسین موسوی و اصلاح طلبان تحول خواه و گذار طلب مانند تاجزاده و دیگران هم هست تمام افرادی را خواهان آزادی و دموکراسی در ایران هستند پشت پارلمان در تبعید جمع خواهد کرد.
بنابراین پارلمان درتبعید خواهد توانست طی چند سال مشروعیت ج. ا. را کاملا از بین برده خود را به عنوان رهبری سیاسی مردم ایران معرفی کند و با فراخوان اعتصابهای عمومی و تظاهرات خشونت پرهیز رژیم ج. ا. را وادار به عقب نشینی، مذاکره و نهایتا واگذاری قدرت بدون خونریزی کند.
هر چند این ایده تخیلی بنظر میرسد اما دقت در آن نشان میدههد که کاملا عملی است و نیز بهترین راهبرد مبارزه خشونت پرهیز برای استقرار دموکراسی در کشور است.
خسرو
■ کسی مثل جناب فرخنده که مثل همیشه با لولوی براندازی و انقلاب (که تنها شکل خشونت آمیز و مسلحانه آن را میشناسد و به آن را هم به همه نسبت میدهد) همه را میترساند تا از تئوری اصلاح حکومت دفاع کند انگار نمی بیند “نیرویی که تفنگ و کلید زندان در دست دارد” با هوادارنش ۴۵ سال است کوچه و خیابان را قرق کرده اند و دست به هر خشونتی چه سازمان یافته و چه آتش به اختیاری میزنند و عقلانیت فرمانده اش هم در همین مدار در گردش بوده و همچنان مشوق و گرداننده اصلی چرخه خشونت هم هست. حالا اگر ایشان و طرفداران اصلاح حکومت عقلانیتی در آن مشاهده میکنند می توانند “سرود سلام فرمانده” زمزمه کنند ولی لطفا به دیگرانی که معتقد به اصلاح این نظام سراپا تبعیض و سرکوبگر نیستند برچسب خشونت طلبی نزنند و برای اثبات نظرشان آسمان ریسمان نبافند.
با احترام سالاری
■ آقای خسرو از تغییر ساختارها و رفراندم برای قانون اساسی سخن گفته که البته خوب است و لازم، اما در وقت مناسب خود. هر تغییری باید با پشتوانه نیروی مردم و جامعه مدنی ایجاد شود. شما اگر نتوانید تغییرات حداقلی ایجاد کنید چگونه میخواهید تغییر ساختاری حداکثری انجام دهید؟ این مانند آن است که شما توانایی بلند کردن یک وزنه ۳۰ کیلویی ندارید ولی میخواهید یک وزنه ۶۰ کیلویی را بالا ببرید؟
نکته دیگر اینکه در ساختار نظام سلطنتی قبل از انقلاب و با همان قانون اساسی مشروطه ما ۵ دوره کاملا متفاوت داریم و با ۵ شاه متفاوت روبرو هستیم:
شهریور ۲۰ تا کودتای ۲۸ مرداد، از مرداد ۳۲ تا ۱۵ خرداد ۴۲، از ۴۲ تا ۵۳ (سال افزایش قیمت نفت)، از ۵۳ تا ۵۶ و از ۵۶ تا انقلاب. چرا؟ چون توازن قوا با همان ساختارها و نهادها و با همان قانون اساسی در دورههای مختلف متفاوت بوده است.
در همین جمهوری اسلامی هم ما با یک قانون اساسی رفسنجانی، خاتمی، احمدی نژاد، روحانی و….. رئیس جمهورهایی با برنامههای متفاوت در عرصههای اقتصاد، فرهنگ و سیاست خارجی، و مجالس مختلفی داشتهایم. این به معنای بی عیب بودن ساختار یا قانون اساسی جمهوری اسلامی نیست، بلکه گویای این است که توازن قوا تعیین کننده است نه ساختار. ساختار هم میتواند با تغییر موازنه قوا در داخل کشور و نیروی جمهور مردم تغییر کند.
حمید فرخنده
■ خسرو گرامی،
پیشنهاد میکنم همین کامنتهایی را که در اینجا نوشتهای، مخصوصا در مورد پارلمان در تبعید، تبدیل به یک نوشتهی مستقل کنی و در سایت ایران امروز منتشر کنی. امیدوارم با کمک دیگران بتوان این ایدهها را گسترش داد. گمان میکنم در بین ما کسانی که در اینجا کامنتهایی نوشتهایم، کسانی به همفکری بپردازند. اگر کسانی هم که با کار اینترنت بیشتر آشنایی دارند پا پیش بگذارند شاید بتوان ایده پارلمان در تبعید را با موفقیت به پیش برد.
با احترام - حسین جرجانی
■ جناب جرجانی گرامی،
ممنون از اظهار لطف شما و علاقه ای که به ایده پارلمان در تبعید نشان داده اید. بنظر من ایده پارلمان در تبعید در قلب راهبردی (استراتژی) است که میتواند برای گذار به دموکراسی در ایران تدوین شود. یک استراتژی خوب در علوم مدیریتی برنامه ای از تخصیص منابع و سیاستها است که شما را در مقابل رقیب (در اینجا رژیم ج. ا.) در موقعیت برتری رقابتی قرار میدهد. این راهبرد بر اساس مبارزات خشونت پرهیز بوده و بتدریج وزن سیاسی اپوزسیون را در مقابل رژیم افزایش میدهد تا او را مجبور به عقب نشینی و سرانجام تسلیم در برابر رهبری انقلاب دموکراتیک مردم ایران کند.
نکته آن است که بر اساس ادبیات گسترده ای که در مورد انقلابهای اجتماعی-سیاسی (که لازم نیست حتما خشونت آمیز باشند) وجود دارد در حال حاضر شرایط لازم برای یک انقلاب اجتماعی-سیاسی در ایران وجود دارد اما شرایط کافی وجود ندارد. شرایط لازم را بطور خلاصه میتوان:
نارضایتی شدید مردم از شرایط زندگی به دلیل بحران اقتصادی،
سقوط مشروعیت رژیم به دلیل ناکارامدی آن، شکاف بین الیت حاکم،
بی اعتباری ایدئولوژی حاکم و ظهور ایدئولوژی جایگزین و
وجود شرایط بین المللی علیه رژیم دانست.
شراط کافی عمدتا به دو شرط:
پیدایش یک جایگزین مورد اعتماد مردم و دارای پایگاه مردمی و خنثی کردن نیروهای سرکوب رژیم مربوط می شود. بهمین دلیل است که ایجاد الترناتیو یا یک جایگزین توانمند در واقع کلید حل انقلاب خشونت پرهیز دموکراتیک ایران است. و رژیم اینرا بخوبی احساس میکند. زیرا یک الترناتیو توانمند و مورد اعتماد مردم میتواند نیروی سرکوب را نیز خنثی و از همکاری با رژیم باز دارد که به سقوط آن منجر میشود همانطور که اخیرا در بنگلادش شاهد بودیم.
بهترین راه ایجاد یک الترناتیو توانمند، متکثر و دموکراتیک تشکیل یک پارلمان در تبعید است. با توجه به بی اعتمادی سیاسی عمیقی که در جامعه وجود دارد هیچ تشکل سیاسی موجود در اپوزسیون قادر به ایجاد الترناتیو قدرتمندی که بتواند رژیم را منحل کند نیست زیرا اینها نمایندگان مردم نیستند تا بتوانند منابع مالی و نیروی انسانی لازم را بسیج کنند. این تنها از طریق ایجاد یک پارلمان در تبعید متشکل از سیاستمداران منتخب مردم که در یک رای گیری آزاد و منصفانه آنلاین که زیر نظر سازمانهای بین المللی حقوق بشر انجام میشود امکانپذیر است. غیر از شرکتهای بزرگ چند ملیتی که سالها است انتخابات آنلاین دارند انتخابات آنلاین برای امور سیاسی هم اکنون در شماری از ایالت های آمریکا انجام میشود هم چنین کشور استونی تا کنون بیش از ۱۱ انتخابات سرتاسری آنلاین برای مجلس خود انجام داده که بسیار رضایت بخش و کم هزینه است. ادبیات در حال رشدی درمورد دموکراسی الکترونیک E-Democracy وجود دارد و انتخابات آینده (مانند پول و پرداختها که الکترونیک میشوند) عمدتا آنلاین خواهد بود.
موسساتی وجود دارند که برای ترویج دموکراسی با هزینه های کم انتخابات آنلاین انجام میدهند و نیز موسساتی از جمله در سوئیس هستند که میتوانند صحت و سلامت انتخابات آنلاینی که برگزار میشود تائید یا رد کنند. بنابراین این یک ایده تخیلی غیر عملی نیست بلکه ابتکاری عملی است که اتفاقا میتواند مورد استقبال نهادهای بین المللی حقوق بشری قرار گرفته و در صورتیکه در مورد ایران موفقیت آمیز بود ملتهای دیگر نیز آنرا بکار بندند.
ایجاد یک مجمع منتخب از برگزیدگان مردم ایران در تبعید بهترین شیوه ایجاد رهبری سیاسی جمعی است در شرایط فقدان اعتماد سیاسی در جامعه است. پارلمان در تبعید هم چنین بهترین نهاد برای حل معضل اقدام یا کنش جمعی (Collective Action) است که بخاطر همان بی اعتمادی موجود در جامعه بسیار دشوار شده است. تنها یک پارلمان در تبعید است که میتواند اعتصابات سرتاسری و تظاهرات میلیونی را سازماندهی کند و چند مورد از اقدامات مهمی که قبلا نوشته بودم مانند ایجاد رادیو تلویزیون ملی ایران در تبعید و کسب منابع مالی لازم برای هزینه های انقلاب را به انجام رساند. در ضمن با تشکیل و فعالیت پارلمان در تبعید رژیم ناگزیر از رقیق کردن نظارت استصوابی و آزاد کردن نسبی انتخابات در درون کشور خواهد شد (که وجود یک پارلمان آزاد را بی فایده نشان دهد) که خود کمک به پیشرفت انقلاب خواهد کرد زیرا نیروهای ملی و دموکراسی خواه میتوانند به مجلس راه یافته و شروع به فعالیت برای نظارت بر دستگاه های انتصابی و استیضاح وزرای وابسته به خامنه ای کنند.
بسیاری متوجه نیستند که نهادی مانند یک پارلمان در تبعید با چه کارآمدی میتواند رژیم ارتجاعی را به زانو در بیاورد. هنگامی که پارلمان در تبعید به خوبی به مردم ایران معرفی شد (از جمله از طریق رادیو تلویزیون ملی) و نیز شبکه های اجتماعی و نیز مبارزات آن بر اساس راهبردی که به آن اشار شد پیش رفت (مثلا کمپین رفراندوم برای قانون اساسی) میتواند به مدیران میانی و کارکنان دستگاه های کشوی و لشگری اعلام کند که در صورت عدم همکاری بار رژیم برای سرکوب مردم و مثلا استعفا یا اعتصاب از طریق رمز ارزها بیش از حقوق و مزایایی را که از رژیم میگیرند از پارلمان در تبعید دریافت خواهند کرد. منابع مالی لازم میتواند از طریق انتشار اوراق قرضه انقلاب (که میتواند نرخ بهره ای بالاتر از نرخ بهره بانک مرکزی اروپا یا فدرال رزو آمریکا را داشته باشد) توسط پارلمان در تبعید تامین شود. فروش ۱۰ میلیون برگه قرضه انقلاب ۱۰۰ دلاری (مثلا با سر رسید سه یا پنج سال) میتواند یک میلیارد دلار در اختیار پارلمان در تبعید قرار دهد. چند سال پیش مرکز پژوهش های مجلس ثروت ایرانیان خارج از کشور را بیش از ۱۰۰۰ میلیارد دلار برآورد کرده بود. بنابراین خرید این مقدار اوراق قرضه که البته نوعی سرمایه گذاری است برای ایرانیان خارج از کشور کاملا امکانپذیر است.
حال اگر متوسط حقوق و مزایای مدیران میانی در کشور را مثلا در سال ۲۵ هزار دلار در سال (حدود ۱.۵ میلیارد تومان) بگیریم هیات اجرای پارلمان در تبعید میتواند تنها با ۱۰۰ میلیون دلار حقوق ۴۰۰۰ مدیر میانی دستگاه های کشوری و لشگری (که در واقع کشور را اداره میکنند) را برای یک سال از طریق رمز ارزها پرداخت کند تا از همکاری بار رژیم خودداری کنند. خودداری مدیران اداری و نیروهای مسلح از سرکوب مردم پاشنه آشیل هر نظام دیکتاتوری است. بمحض اینکه این نیروها در شمار بالا از دستورات سرکوب مردم تمرد کنند یا استعفا دهند رژیم دچار تزلزل خواهد شد و نهایتا شروع به مذاکره با پارلمان در تبعید برای انتقال قدرت خواهد کرد.
جزییات راهبرد (استراتژی) یاد شده و نحوه کار پارلمان در تبعید و هیات اجرایی منتخب آن قبلا تنظیم شده که سعی میکنم ویرایش قابل انتشار آن را برای دوستان ایران امروز بفرستم.
خسرو
■ نگاه جناب خسرو به جنبش اجتماعی و قدرت آن است و کوشش وی نیز برای پاسخ دادن به چگونگی گذار به دموکراسی نیز در همان راستاست و قابل ستایش، در آن طرف اما با افشا و بیرون انداختن آگاهانه بند و بست پشت پرده برای گرفتن تایید وزرا دیگر باید روشن شده باشد که دست اندر کاران، نهج البلاغه را چگونه تفسیر کرده و بکار خواهند بست. طرفداران اصلاح نظام این بار به فرمانده رای داده و لاجرم به آخر خط رسیده اند و با این نوع سیاست ورزی دیگر پرده ای وجود ندارد چرا که با این نگاه می شود گفت که فرمانده نیز به اردوگاه طرفداران اصلاح نظام کوچ کرده است و باید به همه این جماعت رنگارنگ و همگون مبارک باد گفت. اگر نگاه اول چانه زنی در بالا را منوط به تقویت جنبش اجتماعی و فشار از پایین میکند تا احتمالا نتیجه ای بدست آورده و حاکمیت را به عقب نشینی وادارد، نگاه دوم به محض دعوت حاکمیت گرفتار در بحران خود ساخته برای کمک به آن ذوق زده و لبیک گویان پا پیش میگذارد تا به بهانه نجات کشور از آن بحران به بهای خرج کردن هر آبرویی “اگر مانده باشد” از ته مانده سفره انقلاب چیزی نصیش شود تا بتواند با تنفس مصنوعی به حیات نباتی اش ادامه دهد و در این راه از ایجاد امید واهی در جامعه برای حفظ نظامی که با ده ها رشته به آن متصل است، ابایی ندارد. این یعنی کمک به عاملان زنده نگه داشتن و تداوم خشونت در جامعه. چیزی که دیگران را به آن متهم میکنند. در این بزنگاه ها همه را از خلا قدرت و هرج و مرج و از هم پاشیدگی و جنگ میترسانند همان کاری که نظام حاکم میکند و مردم را از روز نبود خویش میترساند و بود خود را ضامن امنیت کشور جا میزند.
خشونتی ۴۵ ساله در همه ابعادش: شکنجه و اعدام شهروندان، کشتار کولبران و سوختبران، تجاوز و تعرض جنسی به مخالفین در زندان یا هنگام دستگیری، سرکوب اقلیت های مذهبی بهایی و دراویش و سنی، خشونت و پایمال کردن حقوق زنان در همه ابعادش، ترور مخالفین و رهبران سازمانهای سیاسی در داخل و خارج، کشتار عامدانه شهروندان با ممنوعیت ورود واکسن کرونا، تصادفات رانندگی به علت خرابی جاده ها و وسایل نقلیه فرسوده و غیر استاندارد، مرگ و میر شهروندان به علت آلودگی هوا و محیط زیست، مرگ کارگران در اثر نبود وسایل ایمنی در کارخانه ها و معادن، خودکشی شهروندان به خاطر فقر و نا امیدی از شرایط حاکم بر جامعه، به خطر انداختن و کشتن زندانیان سیاسی با عدم معالجه و نرساندن داروهای مورد نیاز، کار کودکان و سؤاستفاده از آنان و جستجوی غذا در زباله و گور خوابی به خاطر فقر، خود فروشی و قتل های خانوادگی و رواج اعتیاد، مرگ و میر به خاطر نبود دارو و امکانات پزشکی خصوصا برای اقشار کم در آمد، سرکوب مداوم دانشجویان و حاکمیت حراست و چماق بدستان و ارزشی های داخلی و خارجی در دانشگاه ها، مهاجرت نیروی متخصص از کشور و جایگزینی آنان با بیسوادها و وابستگان رژیم، سانسور کتاب و سینما و رسانه ها، هزاران خشونت و سؤاستفاده آشکار و پنهان در ادارات و شرکتهای خصوصی و غیره .... کدام خشونت قادر رقابت با خشونتی با این ابعاد و طول عمر میباشد؟ خشونتی که تداوم آن مرگ کامل جامعه و ویرانی غیر قابل ترمیم کشور را رقم میزند.
با احترام سالاری
■ به نظر میرسد آقای مجلسی در تحلیل خود بیشتر به کاهی از جنس “درستی” در برابر کوهی از “نادرستی” امید بستهاند و در این وادی هر کس را که مطابق میل خود ندانستند با تمثیل و نمونه برداری تاریخی تحقیر کرده و بگویند “هر آن کسی که در این حلقه نیست زنده به عشق / بر او نَمُرده به فتوایِ من نماز کنید”
بر یک اهل سیاست شایسته نیست پای بر اصول نهد و به کوچه پسکوچههای تنگ و باریک و عمدتا منتهی به بن بست دل خوش کند.
عبدالرحمان حسنی
| ||||||||
ايران امروز
(نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايتها و نشريات نيز ارسال میشوند معذور است. استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024
|