iran-emrooz.net | Thu, 04.01.2007, 21:41
آنچه که از اعدام صدام بجا میماند
کامبیز قائم مقام – لوسآنجلس
|
پنجشنبه ١٤ دی ١٣٨٥
انعکاس اعدام صدام در دنیا جرقهای برای تبادل نظر شد که اعدام دیکتاتورها و تاثیرات آن چگونه خواهد بود. اکثر کشور های جهان، و حتی آنهایی که بطور روزمره در جدال با آن بودند، نفس اعدام را نپذیرفتند. بحث بر سر این است که تنبیه در مدنیت شخصی است یا اجتماعی؟ آنچه معلوم است دنیای متمدن تنبیه را گوشزدی برای اجتماع میداند و نتیجتاً دادگاهها و مراجع دادگری فاقد حس انتقام باید بمانند و خشونت در چهارچوب فکری آن نباید قرار گیرد.
اجتماع آنچه را که خود ساخته است و دستاورد آدمیت است را در حوزه اختیار و و تصاحب خود میداند و لذا حق باز پس گرفتن آن را برای خود باقی نگه میدارد. لذا زندان کردن بر آن است که چون تمدن را بشریت ساخته پس حق استفاده از آن را از کسانیکه رعایت حقوق دیگران را نمیکنند را مینواند پس بگیرد. لذا فرد مجرم را در فضای محدودی نگه میدارد.
زندگانی آفریده انسان نیست و بر سر مبدأ آن اختلاف نظر موجود است لذا گرفتن آن مربوط به جامعه مدنی نیست. جدا از طرح فلسفی آن هر چه جاده تکامل را بیشتر میپیمائیم مرگ و زندگی صورت دیگری بخود میگیرد. امروز اکثر کشورهای متمدن جهان اعدام و حتی حبس ابد را در خور جامعه بشری نمیدانند و حتی کشورهایی که اعدام در آنجا رایج است سعی در آن دارند که آن را برای مجرم آسانتر سازند. و بحدی که زندانی بخواب رود و دیگر برنخیزد. آنچه که در عراق گذشت یعنی اعدام صدام هزاران سئوال بجای گذاشت و عملاً بحث اینکه اعدام عادلانه است یا نه را در درجه دوم قرار داد. اولاً همیشه این سئوال باقی خواهد بود که این دادگاه منصفانه بود یا نه؟ چون عملاً بدست شیعیان اداره میشد. حتی در موقع اعدام صدام فریاد مقتدا مقتدا را میشنیدیم. چند بار لغت جهنم نیز به وضوح شنیده میشد. لذا مجسمه دادگستری که قرار بود کور باشد هزار چشم داشت و چگونگی مرگ او را هم از قبل تصمیم گرفته بود. چون وقتی صدام تقاضای تیرباران بجای بدار آویختن کرد به سرعت رد شد. یعنی مرگ با تفنگ را در شان او ندیدند و فقط حلق آویز کردن یعنی پست ترین نوع مرگ را در خود او میدیدند. مرگ ، مرگ است. در قرن بیست و یکم هنوز خفه شدن را برکمی راحت مردن ترجیح میدهند. به هر حال میبینیم که هرگز در دنیای امروز عراق دادگاهی که بتواند صدام را منصفانه محاکمه کند وجود ندارد و اگر کسی فکر کند که حتی امکان آن هم موجود است منطقه را نشناخته است. چنین پدیدهای (دادگاه منصفانه) فقط آرزو است و در آینده نزذیک هم اثری از آن نخواهیم دید. نسلی باید عوض شود. آن هم در محیطی آزاد تا این پدیده جای خود را در جامعه باز کند. لذا این سئوال همیشه باقی میماند که محاکمه صدام، جنایتکار قرن، که قرار بود به جهانیان نشان داده شود که بیطرفانه به جنایات او رسیدگی میشود، در عمل علامت سئوال بزرگی در مقابل منصفانه بودن دادگاه قرار گرفت. ارتش امریکا، تفنگداران مقتدا صدر، تروریستهای بن لادن مکانی برای تحلیل بیطرفی باقی نگذاشتند.
حال ببینیم این حلق آویز کردن چه دستاوردی داشته است. دادگاه فقط رسیدگی به قتل ١٤٨ نفر را انجام داد و آن هم کشتار از شیعیان و کردها بود. در صورتی که پرونده صدام بسیار خونینتر از آن بود. جنگ خانمان سوز ایران و عراق، جنگ کویت و جنگ آخر با آمریکا که همه به دستور صدام انجام شده بود، که صحبت از کشته شدن صدها هزار و شاید بیش از یک میلیون انسان بی گناه است، هرگز در دستور دادگاه قرار نگرفت.
انتقام از یک فرد بهتر بود یا بازنگری ٢٥ سال جنایت؟ چون دیگر معلوم نیست کی به این همه جنایات رسیدگی شود، چون ظاهراً پیداست که با مرگ صدام همه چیز تمام خواهد شد و همه داغداران دلشان خنک شده و پرونده را بسته اعلام میدارند. هشت سال جنگ ایران و عراق هرگز مطرخ نشد که در آینده صحبت از غرامت نشود. و هرگر معلوم نشد که مشوق صدام به حمله بایران که بود؟ و یا بمب های شیمیائی را کدام کشور "متمدنی" برای مصرف علیه مردم بیدفاع در اختیار صدام قرار داده بود؟
گاهی این بحث مطرح میشود که دیکتاتورهای دیگر مواظب خواهند بود که سرنوشت بدی در انتظار آنهاست. در حالیکه این موضوع از ابتدا برای دیکتاتورها روشن بوده است، که اگر بدست مخالفین بیافتند چنین سرنوشتی یا بدتر از آن در انتظار آنها است. ولی باید دانست که اولاً دیکتاتورها معتقد نیستند که آنها دیکتاتور و آدم کش هستند، بلکه فکر میکنند برای نجات بشریت و انسانها باید عدهای را کشت و یا زندانی کرد. کشتار آزادیخواهان در دوران روبسپیر در فرانسه، خود و یارانش همه را در جهت پیشبرد انقلاب میدانستند. کشتار دگراندیشان در اتحاد جماهیر شوروی نیز برای آزادی انسان انجام میشد. کشتار و سنگسار در جمهوری اسلامی نیز برای پاک کردن انسانها و حلول نور الهی در ایشان انجام میشود و همه را در خدمت مستصعفان میدانند. پس فکر نمیکنم از این پاترسه ها کسی جا بزند. دیدیم که جمهوری اسلامی از اعدام صدام شدیداً دفاع کرد. پس درسی برای آنها نخواهد بود بلکه همیشه میدانند که مخالفین در کمین نشستهاند به همین سبب فقط خشونت آنها را شدیدتر میکند که مبادا آنها به قدرت برسند. ضرب المثل «ای کشته کرا کشتی...» نیز همیشه مطرح است. شعله های انتقام پس از مرگ صدام شدیدتر خواهد شد. صدای انتقام مظهر عدل الهی است را میشنوید و خیابانهای عراق خونین تر میگردد و سنی و شیعه دیگر هرگز در یک مجموعه نخواهند توانست زندگی کنند.چهره مرگ، قتل و غارت و تکه تکه کردن دشمن حاکم بر عراق خواهد شد. اعدام صدام بهترین بهانه برای آن است.
اعدام صدام نه تنها وحدتی بوجود نخواهد آورد، بلکه اگر احتمال آن هم بود که شاید این جامعه به جای درستی برود نیز، فقط بصورت رویا باقی خواهد ماند.
متاسفانه با آنچه میگذرد ، جنگ- تجزیه و باز جنگ ، آینده منطقه خواهد بود!