يكشنبه ۲ دي ۱۴۰۳ -
Sunday 22 December 2024
|
ايران امروز |
(نقدی بر سخنان فرج سرکوهی)
آقای فرج سرکوهی در آستانه دور اول انتخابات ریاست جمهوری اخیر و همچنین در فاصله دور اول و دوم این انتخابات سخنانی در تعدادی از اتاقهای کلابهاوس درباره اصلاحطلبان و افرادی که دعوت به مشارکت کردند بیان داشت. این نوشته نقدی بر آن اظهارات است. از آنجائیکه نقد نوشتاری نسبت به صحبتهای شفاهی و کلابهاوسی که میتواند پراکنده، منقطع و گاه جدلی باشد، دقیقتر و منسجمتر است و به خواننده نیز برای روشن شدن موضوع بهتر کمک میکند، روش نقد مکتوب را ترجیح میدهم.
ایشان در ابتدای سخنان خود از جنبه فردی توضیح میدهد که چون شرکت در انتخابات که او بخاطر آزاد نبودن کامل انتخابات در جمهوری اسلامی آن را «رایگیری» مینامد، تایید استبداد حاکم میداند، در انتخابات شرکت نمیکند.
اما از منظر مشارکت جمعی و دعوت نیروهای نیروهای سیاسی برای شرکت مردم در انتخابات که موضوع اصلی این نقد است مضمون اصلی استدلال فرج سرکوهی این بود:
دو ایراد اصلی به استدلال ایشان درمورد شرکت نیروهای سیاسی و بطور مشخص اصلاحطلبان در انتخابات وارد است. اول اینکه چطور میشود مردمی که بخاطر گشایش در کار فروبسته زندگیشان در انتخابات شرکت میکنند و به پزشکیان رای میدهند را درک کرد اما یک حزب یا جناح سیاسی که به امید همین نوع گشایش در امور مردم و کشور چنین اقدامی میکند و مردم را به مشارکت دعوت میکند را متهم به نوعی شارلاتانیسم (نقل به مضمون) کرد؟ چطور میشود به راحتی مردم و نیرویهای سیاسی را از یکدیگر جدا کرد؟ استیصال مگر منحصر به اقشار خاصی از مردم یا مختصر به افراد اتومیزه شده در جامعه هست؟ حتی اگر استیصال را علت اصلی مشارکت بگیریم مگر استیصال فقط اقتصادی و معیشتی است؟
یک حزب یا جناح سیاسی شاید تحت تاثیر استیصال مردم و بخاطر بنبست سیاسی در کشور به گشایش حداقلی در اوضاع سیاسی کشور و حتی به بدتر نشدن وضعیت رضایت دهد و به همین دلایل در انتخابات شرکت کند. مگر دستگاه استیصالسنجی داریم که برای مردم سبز نشان بدهد و برای نیروها یا فعالان سیاسی قرمز؟ یا اصولا مگر استیصال مثبت و منفی داریم که یکی قابل قبول و احترام ما باشد و دیگری نشانه فرصتطلبی یا رانت سیاسی و مورد نکوهش ما؟
مردم اگر خودانگیخته برای کمک به خود (بیرون آمدن از استیصال) در انتخابات شرکت کنند کار درستی میکنند، ولی اگر فعالان سیاسی خواستند در این حرکت مردم برای موفق شدنشان در این راه به آنها کمک کنند و سازمانیافته وارد این عرصه شوند دروغگو یا رانتخوار سیاسی هستند؟ مگر عدهای حق دارند تعیین کنند کجا باید به مردم کمک کرد و کجا باید آنها را تنها گذاشت تا خودشان گلیمشان را از آب بکشند؟! انصافا چگونه میشود این همه تناقض در گفتار و کلام داشت؟
دومین ایراد استدلال آقای سرکوهی این است که تایید کاندیدای اصلاحطلبان و شرکت آنها در انتخابات را یک رانت سیاسی یعنی اعطای یک امتیاز میداند. درحالی که «رانت» یعنی دادن امتیاز به کسی یا گروهی بدون اینکه حق او باشد. اما شرکت در انتخابات حق است نه امتیاز. اگر درمیان این واقعیت که حکومت حق عدهای را ضایع کرده و به همه نیروهای سیاسی اجازه شرکت در انتخابات نمیدهد یک گروه تایید صلاحیت شدند و توانستند در انتخابات شرکت کنند این حقشان بوده نه رانت یا یک امتیاز سیاسی از سر لطف حکومت. یعنی حکومت این دفعه آن گروه را از حقشان محروم نکرده است. علت اینکه چرا حق همه رعایت نمیشود، به همه جریانهای سیاسی اجازه شرکت داده نمیشود و حق قانونی قطرهچکانی ادا میشود را اگر نمیدانیم باید از حکومت بپرسیم. جواب سادهاش اما این است که فعلا وضعیت توازن قوا در شرایط کنونی متاسفانه چنین است. چه بهتر از این که افراد یا نیروهای سیاسی پا به میدان بگذارند تا این توازن را به نفع آزادی بیشتر انتخابات برهم بزنند، حکومت را وادار به رعایت حق قانونی خودشان بکنند و یا اگر توان آن را دارند مردم را برای رسیدن خواستهایی بهتر و بیشتر به مقاومت مدنی دعوت کنند.
فعلا در کشور در حال گذار ما انتخابات کاملا آزاد مورد نظر و خواست آقای سرکوهی و بسیاری دیگر از آزادیخواهان نداریم، مشکلی که اصلاحطلبان نیز به اذعان دارند. اما آیا چون انتخابات کاملا آزاد نداریم باید دست رد به سینه انتخابات نیمهآزاد که هر از مدتی فرصت آن فراهم میشود، بزنیم و از حق خود استفاده نکنیم؟ چون همه نمیتوانند از حق قانونیشان استفاده کنند آن گروهی که به هر دلیل نتوانستهاند این حق را از آنها دریغ کنند و مشارکت میکنند مقصر هستند؟ پاسخ بخشی از مردم از جمله آقای سرکوهی مثبت است و پاسخ بسیاری دیگر نیز البته منفی است. نظر همه هم محترم است و هر دو طرف باید به انتخاب یکدیگر احترام بگذارند، چرا که همانطور که رای دادن یک حق است، رای ندادن نیز حق است.
حقیقت یا تعریف «خیر عمومی» نیز در انحصار هیچکس نیست. برخی خیر عمومی یا منافع ملی برای مردم و کشور را در رای دادن به پزشکیان دانستند و بسیج شدند تا او پیروز انتخابات بشود. عدهای نیز مانند آقای سرکوهی و همفکرانشان خیر عمومی کشور را در عدم مشارکت و بالا بردن درصد «نه به انتخابات» ارزیابی کردند. هم رای دهندگان، هم رئیس جمهور پیروز و هم حاکمیت باید انتخاب این گروه و قهر ۵۰٪ درصدی آنها از صندوقهای رای را به رسمیت بشناسند و پیام آنها را بشنوند. اما اشکالی که میماند توهین کردن به کسانی است که چه به عنوان نیروهای سیاسی کشور چه در جایگاه شخصیتهای سیاسی و یا اساتید دانشگاه مردم را به مشارکت دعوت کردند. ایراد در رانتخوار نامیدن کسانی است که از تشخیص سیاسی خویش و حق قانونی خود برای شرکت در انتخابات و دعوت به مشارکت استفاده کردهاند.
حتی اگر نفع اقتصادی برخی از طرفداران مشارکت را در پیروزی پزشکیان بدانیم، طبق اصول منطق باید بطور مستقل و جدا از دیگر پارامترها اثبات کنیم که پیروزی پزشکیان به نفع خیر عمومی نیست. چرا که هدف و مدعای اصلی از شرکت در انتخابات از نظر مشارکت کنندگان دستیابی به خیر عمومی بوده است. اگر پیروزی پزشکیان به نفع سود اقتصادی گروهیشان نیز باشد، مادام که این نفع اقتصادی رانتی و غیرقانونی نباشد و با پرداخت مالیات به خزانه کشور و شفاف باشد چه ایراد حقوقی دارد؟ کارگر و کارمند حق دارند از روی «استیصال» و برای دستیابی به حقوق اقتصادی خود در انتخابات شرکت کنند، اما کارآفرین یا کارفرما حق ندارد برای رسیدن به حقوق قانونی خود که بخاطر تحریمها پایمال شده از راه شرکت در انتخابات تلاش کند؟ بر اساس کدام منطق میتوان گفت مشارکت اولیها رواست ولی مشارکت دومیها نارواست؟ نهایتا آیا بهتر است یک کارآفرین یا سرمایهدار غیررانتی در یک فعالیت قانونی و شفاف با رفع تحریمها سود ببرد یا یک کاسب تحریم با حساب و کتابِ غیرشفاف و رانتی؟
نکته مهم دیگر اینکه اگر از نگاه و با داوری آقای آقای فرج سرکوهی بخواهیم نه تنها درمورد انتخابات بلکه درباره بسیاری از دیگر فعالیتهای اجتماعی و فرهنگی در نظامهای استبدادی، توتالیتر و یا نیمه توتالیتر مانند جمهوری اسلامی قضاوت کنیم و همان نگاه «همه یا هیچ» یا صفر و صدی و داوری ایشان در عرصه سیاست و انتخابات را به عرصه مطبوعات و فرهنگ و هنر بیاوریم اصولا مارک «بهرهبری از رانت» را میتوان به غلط بر پیشانی بسیاری از فعالیتهای هنری، فرهنگی و مطبوعاتی چسباند. چون در بسیاری از چنین نظامهای بستهای نه آزادی واقعی و کامل بیان وجود دارد و نه سانسور کامل برقرار است، نه آزادی خلق تولیدات هنری بدون هیچ محدودیت حکومتی وجود دارد و نه اینکه هیچ خلاقیت و فرصتی وجود نداشته باشد. آزادی بیقید و شرط مورد نظر آقای سرکوهی وجود ندارد اما بسیاری از تولیدات پر محتوای فرهنگی، هنری و مطبوعاتی نیز میتواند تولید شود، چنانکه تا بحال با همه محدودیتها در جمهوری اسلامی چنین بوده است.
خود آقای سرکوهی در یکی از دورانهای سخت سرکوب و خفقان در جمهوری اسلامی یعنی از اواسط دهه ۶۰ تا اواسط دهه ۷۰ سردبیر مجله آدینه بوده است و این مجله تلاش موفقی در آن فضا برای انعکاس صدای هنرمندان و سیاستمداران در حد ممکن بوده است. حتما ایشان و همکارانشان در آن نشریه نمیتوانستند همه آن مطالبی که دوست داشتند بگویند یا منتشر کنند را چاپ کنند و باید برخی محدودیتهای قابل درک را رعایت میکردند تا اصولا بتوانند ادامه حیات مجله آدینه را در آن سالهای سیاه تضمین کنند.
■ به نظر من خود صورت مسئله غلط طرح شده است. پرسش درست این است: آیا اصولاً انتخابات(ریاست جمهوری، مجلس و شوراها) در ج.ا معنی دار است؟ در کدام کشور جهان، شمال یا جنوب، دمکرات یا اقتدارگرا، که انتخابات عمومی برای تعیین ریاست جمهوری یا مجلس شورا برگزار می شود، نهادی عالیرتبه و “مقدس” بنام رهبری مطلقه وجود دارد که همه اختیارات سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و نظامی و امنیتی در دست اوست، انتخابات عمومی برگزار می شود؟ کشورهای دمکرات غربی به کنار. آیا در ترکیه همسایه چنین است؟ آیا در روسیه پوتینی چنین است؟ در زیمبابوه موگابهای چطور؟ و ایضاً در دهها و دهها کشور دیگر در آمریکای جنوبی،آسیای مرکزی و آسیای شرقی و جنوب شرقی؟ چرا خاک به چشم مردم میپاشید و واقعیت موجود ایران را دگرگونه جلوه میدهید؟
شاهین خسروی
■ با درود با مطالب جناب فرخنده کاملا موافقم. آیا هیچکدام از متنقدان سرسخت اصلاحطلبان قادر به ارائه یک راهکار مشخص و واقعبینانه هستند که بتوانیم به آن به عنوان یک شهروند عادی دل ببندیم و بدانیم جای کمترین فرجی در آن هست؟
آیا قادر هستند که یک فعالیت و یا کنش سیاسی و یا جمعیتی را معرفی کنند که در چهل و شش سال گذشته توانسته محلی از قدرت و چشمانداز یک تغییر مثبت در افق سیاسی اجتماعی این کشور ایجاد کند؟
از منظر من، به عنوان شهروندی که اعتبار و اعتقادی به روشنفکران ایران داشتم، آقای سرکوهی و همه سخنوران خستگی ناپذیر را در برجهای عاج میبینیم که مرجعیت خودشان را جز بدیهیات میدانند، بدون آنکه مشخص کنند، که حاصل سخنوری اینها در تمام عمر گذشته کنشگریشان چه سود و خاصیتی برای کشور داشته.
شخصا شرایط کشور را با همه معضلات عمیق سیاسی، تاریخی، اجتماعی، اقتصادی و چند معضل دیگر بسیار پیچیده و مبهم میبینم و معتقدم که اگر کسی موضوع را ساده میبیند، یا بر موضوع واقف نیست و یا غرضهای دیگری دارد، همانند گروههای تمامیت خواه دیگر.
برای جمعیت کلان گرسنگان و درماندگان با مشکلات پیچیده و گسترده در بخشهای بهداشت و درمان، تغذیه سالم، آلودگی های اجتماعی از قبیل اعتیاد، جرم و جنایت و از این قبیل، چند درصد بهتر شدن یا بدتر شدن اوضاع موضوع مرگ و زندگی است. آیا این سخنوران یک عزیزی را بین این مردم دارند که سقوط او را براحتی بپذیرند با این استدلال که بگذار اوضاع بدتر شود تا با سقوط حکومت حتما بهتر خواهد شد؟
اصلا شناخت و درکی از به فنا رفتن قشر گستردهای از مردم دارید؟ اگر دارید، ممکن است توضیح دهید که طبق چه مکتب و فلسفهای این اضمحلال آخر و عاقبت مثبتی دارد؟ در کدام کشور جهان سومی چنین موردی را سراغ دارید؟
ممنون از توجه شما، یزدانی
■ جناب خسروی، انتخابات ما از کشورهای همسایه ترکیه و پاکستان بدتر است اما قطعا از روسیه و زیمبابوه موگابهای و دیکتاتوریهای مشابه بهتر است. هر مورد را جداگانه باید بررسی کرد در بعضی از کشورها مانند عربستان، امارات نیز که اصولا چیزی بنام انتخابات وجود ندارد، در چین، ویتنام و کامبوج نیز که حزب کمونیست یکه تاز است و اگر هم انتخاباتی صورت بگیرد ۹۹ درصدی از نوع صدام حسین است. کیفیت انتخابات در ایران و کشورهای مشابه صفر و صد نیست، نسبیت را فراموش نکنید.
حمید فرخنده
■ جناب یزدانی شما که “بر موضوع واقف” هستید انگار فراموش کردهاید که با وجود مشارکت مردم در انتخاب میان بد و بدتر در گذشته و تا به امروز این همه مشکلاتی که شمردید بیشتر و بیشتر شده و این سرزمین به مرحله سقوط رسیده است. حالا چطور فکر میکنید که این دفعه ممکن است چند درصد بهتر شود؟ تمام این نرمشهای بزدلانه حکومت برای تجدید قوای بیشتر بوده و هر بار هم خیلی از “فرهیختگان و روشنفکران” به آن لبیک گفتند و جامعه مدنی را شقه کردند تا حکومت راحتتر به سرکوبش بپردازد.
آلترناتیو از میان آگاهی و کنشگری و مبارزه متحدانه و پیگیرانه مردم بوجوم میآید نه از دور هم نشستن عدهای در داخل یا خارج. تا زمانی که با این کج فکری ها یا اهداف مشخص سیاسی تشتت در صفوف مردم ایجاد میشود و در مقابل بازی های رژیم خلع سلاحشان میکند در بر همین پاشنه خواهد چرخید. مگر به یاد ندارید که بعد از جنبش سبز عده زیادی را به بیرون فرستادند که فضا را کنترل کرده تا مخالفت از حیطه “دوران طلایی امام” خارج نشود.
با این گونه سیاست ورزی و پخش ترس و توهم میان مردم و باز تولید وضع موجود به سوی قهقرائی بیشتر، روزی فرا خواهد رسید که در این کشور چیزی برای زندگی کردن بر جای نمیماند. در ضمن شما طبق کدام بررسی به این نتیجه رسیدید که “این سخنوران یک عزیزی را بین این مردم” ندارند؟ نگاهی که فقط رو به بالاست و منتظر گشایشی از آن سو هیچ گاه قادر به دیدن “فعالیت و یا کنش سیاسی و یا جمعیتی” پایینیها در جنبش زن زندگی آزادی و نتایج آن نیست زیرا باور به قدرت بیقدرتان نگاه و جهانبینی دیگری میطلبد.
با احترام سالاری
■ با درود خدمت جناب سالاری
ادعایی نداشتم که بعنوان یک شهروند بر پیچیدگی شرایط کشور “واقف هستم”، ولی به عنوان یک مصرف کننده مطالبی که در رسانه های اینترنتی منتشر میگردد، ابراز عقیده کنم و بعضی از تجزیه و تحلیل ها را نارسا بدانم. (مصرف کننده یک کالای فکری مثل هر مصرف کننده ای، اجباری در ارائه محصول بهتر ندارد.)
نمیدانم در ایران حضور دارید یا خیر. ولی باورتان بشود که چند درصد تورم پایین تر یا بالاتر برای اقشار ضعیف تفاوت بودن و نبودن است.
نقل قول از مطلب شما: “آلترناتیو از میان آگاهی و کنشگری و مبارزه متحدانه و پیگیرانه مردم بوجوم میآید.”
جدا از اینکه این جمله کلیشه ای را در چند دهه گذشته بارها و بارها شنیدم ولی دعایی بود که افاقه نکرد ولی بقول عامیانه، اگر جنابعالی واردید، بسمالله، استارت کار را بزنید من نوعی هم بدنبال شما.
برای یک شهروند شرایط مثل کسی است، که دنبال خرید نان هست، همیشه انتخاب بین موارد موجود هست، حتی اگر کیفیت نان نامرغوب باشد، نمیشود با دست خالی خانه رفت. با نان فرضی نمیشود سیر شد. تلاش های برای اندکی بهتر شدن شرایط، مانع از استقبال برای تغییرات چشمگیرتر نیست. شخصا در افق سیاسی اجتماعی کشور آن حرکت برای تغییرات انقلابی را رویت نمیکنم.
بین تجزیه و تحلیل های غیر رفرمیستی این مطلب را اشکال مختلف میشنویم که “باید تلاش کنیم به هر وسیله ای حکومت ساقط شود، البته دوران سختی در پیش خواهد بود که میتواند دالان وحشت باشد و یا نیاز به ده سال یا بیشتر به یک دیکتاتوری منجر شود.” (بدون تضمین کاربرد و امکان کنسل کردن آن) شخصا برای این نوع تغییر گرایشی در خود احساس نمیکنم
در شرایط کنونی مسلم است که هیچوقت دو دولت مساوی نیستند و کوچکترین تفاوت میتواند برای بخش آسیب پذیر مردم تاثیر پذیر باشد.
در ایران حزبی وجود ندارد که بشود برنامه های آن را شکست خورده دانست و به حزب دیگری رجوع کرد.
افرادی که در جبهه اصطلاح طلبی وارد شدند از در وجوهات مختلف، مختلف بودند. حرکت و فعالیت این افراد اگر به بهتر شدن و یا بدتر شدن اوضاع منجر شد نمیتوان به این نتیجه رسید که اصلاح طلبی باعث وضعیت موجود است. مردم و فعالان سیاسی آنها یک مجموعه زیستی را تشکیل میدهند که دائما جهت تنازع بقا در آزمون و خطا هستند.
ممنون از توجه شما، یزدانی
■ یزدانی گرامی فکر نکنید که هر کسی که خارج نشسته “در برجهای عاج” سیر و سلوک میکند و آنکه داخل است حتما اوضاع را بهتر میبیند در خارج هم بسیاری از هموطنان شما شب و روز دغدغه مشکلات سرزمینمان آرامشان نمیگذارد و با هزار رشته با داخل پیوند داشته و مسائل را رصد میکنند. وطندوستان زیادی در خارج صادقانه فعالیت و روشنگری میکنند و صدای مردمشان هستند. اصلاحطلبی حداقل از جنبش سبز به بعد نقابی بود بر چهره گذار از نظام حاکم. به همین خاطر رهبران اصلاحات شریک در قدرت آتش آن را بخوبی حس میکردند و با پشت کردن به آن، مردم را تنها گذاشتند که جوابش را با تحریم ۵۰ درصد با تمام هیاهو و تبلیغ و تشویق در انتصابات اخیر گرفتند. من در نیت خیر بسیاری از آن فعالان سیاسی مورد نظر شما شکی ندارم ولی حتما هم شنیدهاید که با نیت خوب چه بسا جاده جهنم صاف میشود. شما لازم نیست به دنبال من بیایید همینکه در دام شعبده بازیهای رژیم نیفتید و اطرافیان خویش را از آن برحذر دارید قدمی برداشتهاید در جهت سربلندی و پیشرفت ایرانمان. فکر کنم آن جمله به قول شما کلیشهای کمی از حقیقت را باز گو میکند. ملتی ذلیل هیچ گاه رنگ آزادی را نمیبیند مشکل ما فراموش کردن شجاعت هم هست نباید فرزندانمان را در مبارزهشان تنها بگذاریم که هر بار قلع و قمع شوند. ۴۵ سال رژیمی را تحمل کردن و به آن فرصت بازسازی خویش و بازوان سرکوبش و گذر از بحرانها را دادن هزینه گذار از آن را افزایش داده است و این تنها ملت ایران است که باید از این مهم برآید. تا کی باید مردم ترس “چند درصد تورم پایین تر یا بالاتر” را داشته باشند و به مرگ تدریجی زندگی شان تباه شود.
با آرزوی موفقیت و با احترام سالاری
■ سپاس از سالاری عزیز برای توضیح آخرشان. گوشه نگاهی کنیم به هزاران زن و مرد در چند سال گذشته, با رویکرد “مرگ یک بار شیون یک بار” زندگی یا آزادی خود را وسط گذاشتند. شرمنده همگی آنها هستم، بویژه بانوان و دختران دلیر ایران.
نگرش فرخنده و یزدانی گرامی را درک میکنم. استقبال از هر فرجی, روزنهای، رواست. اما صحنهچینیها برای دولت پزشکیان تنها فرجی بود برای حلقه قدرت که هر روز لیست گزینههایش کوچکتر میشود. با این وجود، اکنون که عناصری از اصلاحطلبان چشم به اقدامات این دولت دارند، درست است که خواستهای حداقل جامعه را مرتبا به آنها گوشزد کرد و به نتایجش چشم دوخت. بعید میدانم دولت پزشکیان دوام چندانی داشته باشد، اما کمترین درسهای این تجربه نیز برای مردم و جنبش غنیمت است.
با احترام، پیروز
■ جناب فرخنده شما باز خاک به چشم مردم پاشید. آیا در روسیه یا زیمبابوه آقا بالاسری بنام رهبری مطلقه غیر پاسخگو وجود دارد؟ درست است که پوتین یا موگابه با دستکاری در آرا و دیگر تمیهیدات غیر دمکراتیک مقام ریاست جمهوری را از آن خود می کنند، اما آن ها به اتکای همین آراست که شخص اول کشور میشوند و اعمال قدرت می کنند. به عبارت دیگر، آنها دیگر آقا بالاسری بنام رهبر ندارند. اصل نکته من این بوده و است که انتخابات عمومی در ایران فاقد آن معنای واقعی ست که در بقیه کشورهائی که انتخابات عمومی(دمکراتیک یا غیر دمکراتیک) برگزار میکنند، تعیّن مییابد.
شاهین
■ ممنون پیروز گرامی, هم تحریم کنندگان و هم رای دهندگان مطالبه گر حقوق انسانی خودند. آقای قمیشی مثال بسیار خوبی است مطالبهگر حقی که با رای دادن خواهانش است. در حالی که آقای رنانی انگار در سفر میان کوفه و کربلا ره گم کرده است که امیدوارم بزودی از خلسه “لحظات شریف” بدر آید. رای دادن و رای ندادن رفع مسئولیت نمیکند شهروند آگاه زمین بازی به حکومت و رییس جمهوری که تا به حال سعیاش به قول آقای قمیشی “بدست آوردن دل دشمنان” است، واگذار نمیکند و منتظر فرج از کسانی که “شلاقها به کمر این مردم” زدند نمیماند.
با درود سالاری
■ صرف نظر از جزئیات بحث های بالا که در جای خود درخور توجه هستند، برای کسانی که به دنیای سیاسی چه در میان ایرانیان چه در بین ملتهای دیگر توجهی داشته باشند واضح است که «انسان جائز الخطا» در امور سیاسی هم اشتباه زیاد میکند و چه بهتر که ما با تواضع امکان خطای خود را بپذیریم و به کمک یکدیگر از راه نقد و راهنمایی تا حد امکان از خطاها در تحلیل و در عمل بکاهیم. قطعیت در قضاوت سیاسی بیشتر نشان توهم است تا رسیدن به سرچشمه حقیقت.
«اصلاح طلبان» چون همه دیگر گروهها خطاهایی دارند، هم در تحلیل و هم در عمل و نقد سازنده از آنها بجا بلکه ضروری ست. اما متاسفانه نقد سیاسی اغلب به انگ زدن و متهم کردن دیگری به بد سگالی و سوء استفاده، یا به اصطلاح روز رانتخواری طرف نقد میانجامد. منتقد گاهی از اینگونه نقدها اهداف سیاسی خاصی را دنبال میکند، و گاهی نا خود آگاه و طبعا خطا میکند.
شاهد بودهایم که جناب فرخنده خود اغلب در همین نشریه مورد انتقادهای تند که بعضا به هدف تخریب و نه نقد بیان میشوند قرار میگیرد؟! در مقاله بالا نقد ایشان به آقای سرکوهی منطقی ست، اگر با انصاف قضاوت کنیم!! توصیه میکنم منتقدین این مقاله، منطق ایشان را، صرفنظر از افراد و منصفانه، دوباره بخوانند.
مسعود
| ||||||||
ايران امروز
(نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايتها و نشريات نيز ارسال میشوند معذور است. استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024
|