سه شنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۳ -
Tuesday 3 December 2024
|
ايران امروز |
۱۱ تیرماه ۱۴۰۳ / اول ژوئن ۲۰۲۴
مقدمه: با گذشت زمان بیش از پیش این گمانه تقویت میشود که یکی از موانع اصلی «تحول تدریجی، آرام و عاری از خشونت» در ایران یا اصطلاحاً آنچه مراد از «اصلاحات» بود، خود «اصلاحطلبان» هستند. این مدعا متکی به دلایل متعددی است و من اجالتاً به چند فقره از آنها اشاره میکنم:
اول) بحران تئوریک
نخستین دلیل ناتوانی اصلاحطلبان در پیشبرد پروژههای اصلاحات، عدم اتکای ایشان به یک تئوری منسجم و مشترک برای اصلاحات است. «تئوری» یعنی اینکه ما به چیزی «اصلاحات» میگوییم و چگونه میتوانیم مقدار تحقق آن را اندازهگیری کنیم. به عنوان نمونه، امانوئل کانت بر این رأی بود که «اصلاحات»، معنایی به جز بازنگری و اصلاح «قانون اساسی» و سایر قوانین منضم به آن ندارد. یعنی «اصلاحات» به معنای «کم و زیاد» شدن گاه و بیگاه مقدار فیلترینگ اینترنت نیست.
شاید تئوریسینهای حزب کارگزاران سازندگی، تنها عضو جبهه اصلاحات هستند که تئوری منسجمی برای اصلاحات (!!!) دارند. آنها معتقدند که «حکومت قانون و حقوق انسان را میتوان با اجتهاد در فقه شیعه به دست آورد نه با عبور از آن». بنابراین آنها معتقدند که: «روحانیت همانگونه که یکصد سال قبل دولت ایران را مشروطه کرد و همانگونه که سه دهه قبل مشروطیت را به جمهوریت ارتقا داد، اکنون جمهوریت را بیش از پیش به صورت دولتی مدنی نزدیک میکند. در عین حال نهاد مرجعیت و روحانیت و رهبری مذهبی همچنان پابرجا خواهد بود و اسلامیسازی جامعه همچنان بر عهده نخبگان حوزه قرار خواهد داشت.»[۱]
در حالیکه مابقی جریانهای سیاسی عضو جبهه اصلاحات، فاقد یک «تئوری» مشخص، مکتوب و مورد وفاق هستند و به همین سبب نیز، سکوتشان درباره «تئوری اصلاحات» بیحکمت نیست. چرا که بیان مکتوب و صریح «تئوری»، میتواند نشان دهد که اصلاحطلبان در کجای کار هستند و کارنامه عملکردشان چه بوده است و قرار است چه مسیری را در آینده در پیش بگیرند. موضوعاتی که اصلاحطلبان خوش ندارند درباره آن سخن بگویند.
اینچنین است که در غیاب یک «تئوری» برای اصلاحات، سطح سیاستورزی اصلاحطلبان به یک دستورالعمل ساده و تکراری تنزل یافته است که: «هر چهار سال یکبار، گزینه بد را نسبت به بدتر انتخاب کن و پس از خاتمه رأیگیری به خانه برو».
این غیبت «تئوری» را میتوان در تک تک کنشها و تصمیمگیری اصلاحطلبان مشاهده نمود. به عنوان نمونه، همین اواخر، در نشست مجمع عمومی جبهه اصلاحات ایران در بهار ۱۴۰۳، عباس آخوندی، مسعود پزشکیان و اسحاق جهانگیری، به عنوان کاندیداهای این جبهه معرفی شدند. در حالیکه اعتقادات آخوندی با گرایشات ایرانشهری و مرکزگرایانه، از بنیان با اعتقادات فدرالیستی و تمرکززدایانه خاتمی، پزشکیان و حزب کارگزاران در تعارض است.
دوم) ممانعت از «تغییر وضع موجود»
دومین دلیل ناکارآمدی اصلاحطلبان در «مدیریت پروژه اصلاحات»، از این قرار است که خود آنها، پذیرای مقدار مشخص و اندکی از «تغییرات» هستند. گشایش سیاسی باید مختصر باشد، به قدری که فضا را برای حضور خودشان میسر سازد، اما رقبای جدیدی را وارد صحنه نکند. آنان شبیه پزشکانی هستند که تمایل دارند بیمارشان اندکی بهبود یابد؛ اما سلامتی کامل بیمار، موقعیت شغلی آنان را به خطر میاندازد.
به عنوان نمونه، بهاءالدین ادب نماینده سنندج «طرح لغو گزینش» را به مجلس ششم تقدیم میکند تا یکبار برای همیشه، رویکرد تقسیم افراد جامعه به «خودی و غیرخودی» خاتمه یابد. در آن ایام اکثریت کرسیهای مجلس ششم در اختیار اصلاحطلبان بود و آنها، به جای استقبال از این طرح به مخالفت با آن برخاستند و از قواعد تبعیضآمیز «گزینش و تفکیک خودی و غیرخودی» دفاع کردند. همین وضعیت در «فراکسیون بیخاصیت امید» در دوره دهم مجلس تکرار شد. فراکسیونی که با پشتوانه اعتماد مردم به اصلاحطلبان به مجلس راه یافتند و سپس، بخش بزرگی از آنان، بنا به دلایل غیر قابل ذکری، مبدل به نیرویی مخالف اصلاحات شدند. بنابراین، مراد اصلاحطلبان از آزادی، اعطای آن مقدار از آزادی است که موقعیت خودشان را متزلل نکند.
سوم) رانتخواری و منفعتطلبی
دلیل سوم بیکفایتی اصلاحطلبان، از این قرار است که بخش قابل ملاحظهای از بدنه جریان اصلاحات، در حوزههای مختلف صنعت، تجارت و غیره، منافع اقتصادی مهمی دارند و بهرهمندی ایشان از انواع رانتها، آنها را از پیگیری مجدانه بسیاری از مطالبات باز میدارد و خودشان، نیروی بازدارندهای در برابر تغییرات هستند. (البته معترف هستم که شخصیتهای برجسته، اندیشمند، فرهیخته، فداکار و قابل احترامی در میان اصلاحطلبان - همچون اصولگرایان - وجود دارند که مشمول این بند نمیشوند.)
به عنوان نمونه، طی ۲۴ سالی که نمایندگان جبهه موسوم به اصلاحات بر مسند قوه مجریه نشسته بودهاند، تصدیگری و بنگاهداری دولت کاهش پیدا نکرد. چرا که بخشی از بدنه اصلاحطلبان، خودشان منتفعان تصدیگری و بنگاهداری دولتی (مانند خودروسازی و ...) بوده و هستند. به بیان دیگر، مجری اصلاحات، خودش از برخی وجوه وضعیت موجود منتفع میشود و طبعاً مترصد تغییرات بزرگی در این حوزه نبوده است. فراموش نمیکنیم که «شرکتهای خصولتی» که سیاهچالههای غارت منابع ملی هستند، توسط خود اصلاحطلبان بنیان گذاشته شدهاند.
افزون بر این، طی ربع قرن حاکمیت جبهه اصلاحات بر قوه مجریه (شامل کارگزاران و هاشمی، خاتمی و اصلاحطلبان، و روحانی و حزب اعتدال و توسعه)، تورم همچنان به عنوان یک شاخص اقتصادی مخرب برقرار بوده است. در حالیکه کنترل نقدینگی و بانک مرکزی در اختیار کامل قوه مجریه بوده است. چرا که دسترسی به وامهای بانکی به موازات بالا بودن نرخ تورم، یک منبع رانت ارزشمند برای خود اصلاحطلبان نیز بوده است.
چهارم) فرار از بسیج اجتماعی
چهارمین دلیل ناکامی اصلاحطلبان، بیاعتقادیشان به نقش شهروندان و گسست از ایشان است. اصلاحطلبان فرصتهای بسیاری را برای بسیج اجتماعی در اختیار داشتهاند، اما هیچگاه از این امکان استفاده نکردهاند. اصلاحطلبان بیش از هر نیروی سیاسی دیگری از بسیج اجتماعی بیمناک هستند. به همین سبب، سروکله اصلاحطلبان هر چند سال یکبار، به وقت جمعآوری رأی پیدا میشود و پس از پیروزی در انتخابات در تو در توی نظام حکمرانی گم میشوند. همایشهای مردمی، فقط در زمان انتخابات برگزار میشود و پس از پایان انتخابات، مأموریت «عوام» خاتمه مییابد. در حالیکه در مقام مقایسه، جناحهای موسوم به اصولگرایان، در بزنگاههای تاریخی گوناگون، از پایگاه اجتماعی خودشان برای بسیج اجتماعی به حد کمال بهره بردهاند و معطل انتخابات نماندهاند.
پنجم) فریبکاری
از دیگر دلایل افول پایگاه اجتماعی اصلاحطلبان در جامعه ایرانی، فریبکاری است. از زمان خاتمه جنگ ایران و عراق در سال ۱۳۶۸ تا سال ۱۴۰۳، طی ۳۵ سال گذشته، همه جناحهای سیاسی خودی در کشور، بخت آن را داشتهاند تا تواناییهایشان را در قوه مقننه و قوه مجریه بیازمایند. در طی این مدت، برخی اوقات اوضاع برخی از امور اندکی بهتر و گاه اندکی بدتر شده است. اما روند کلی امور در تمامی عرصههای اقتصادی، سیاسی و اجتماعی، «روند»ی منفی را طی نموده است.
مثلاً در طی همین سه ماه گذشته، ارزش پول ملی گاه کمی افزایش یافته و گاه کاهش یافته است. اما «روند» کلی اینطور بوده که ارزش دلار هفت تومانی سال ۵۷، امروز به ۶۰ هزار تومان رسیده است.
اگر یک بازه زمانی کوتاه را بررسی کنیم، میبینیم که آب دریاچهای گاهی خشک شده و گاهی پر آب شده است. اما روند کلی اینچنین بوده که محیطزیست ما و منابع آبی ما رو به زوال رفته است و در بسیاری از عرصههای محیط زیستی به نقطه غیرقابل برگشت رسیدهایم. یعنی امروز به سطحی از بیابانزایی و فرونشست زمین رسیدهایم که جبرانناپذیر است.
اگر قدرت خرید مردم را در یک بازه کوتاه زمانی مطالعه کنیم، شاهد همین فراز و نشیبها هستیم. اما در طی ۴۵ سال یا ۳۵ سال گذشته، قدرت خرید مردم به شدت تنزل یافته است و سفره های مردم کوچک و کوچکتر شده است.
اصولا وضعیت ما در همه شاخصهای اقتصادی، سیاسی و اجتماعی (اعم از نرخ مهاجرت، کنترل فساد، کیفیت حکمرانی، نرخ بیکاری، ریسک سرمایهگذاری، رتبه سهولت کسب و کار، شدت انرژی، فرونشست خاک، میزان تنش آبی، سرمایه اجتماعی و غیره و غیره) اسفبار است. نهتنها در لحظه اکنون نسبت به کشورهای قابل قیاس با خودمان وضع بدتری داریم، بلکه «روند» ما رو به افول و تباهی است.
تصویری که اصلاحطلبان از اوضاع کشور ترسیم میکنند، شباهت زیادی به «نمودار فرضی الف» دارد. آنها میکوشند تا ثابت کنند، حضورشان در مسند قدرت، منشاء تحولات مثبتی در جامعه بوده است. ادعایی که دور از واقع نیست و حقیقت دارد. اما آنها، به گونهای فریبکارانه، «روند» را پنهان میکنند. در حالیکه تصویر واقعی از اوضاع کشور شباهت زیادی به «نمودار فرضی ب» دارد. یعنی به رغم فراز و نشیبهایی که دستاورد همه جناحها در کشور بوده است، در مجموع «روند»ی رو به نزول، انحطاط و نابودی طی شده است و همچنان طی خواهد شد.
نتیجه منطقی حاصل از مطالعه گذشته نشان میدهد که حضور طولانیمدت اصلاحطلبان (شامل کارگزاران و هاشمی، خاتمی و اصلاحطلبان، و روحانی و حزب اعتدال و توسعه) در مسندهای قدرت (اعم از ریاست جمهوری، مجلس، شورای شهر و ...) نتوانسته است تا این «روند» را دگرگون کند. بنابراین هیچ دلیلی ندارد تا بازتکرار حضور اصلاحطلبان در مسند قدرت، به نتیجه فرخندهای رهنمون شود. در واقع به همین دلیل است که اصلاحطلبان «روند» را پنهان میکنند و تنها از فراز و نشیبهای مقطعی برای ما سخن میگویند.
نمودار «الف»: تصویری که اصلاحطلبان از اوضاع کشور ترسیم میکنند
نمودار «ب»: تصویر واقعی اوضاع کشور
جامعه ایرانی پس از هر انتخابات، دلخوش بوده که تجمیع و تکرار تحولات مثبت و کوچک، ایران را به کشوری توسعهیافته مبدل خواهد ساخت. اما فراوانی نابسامانیها افزونتر از تجمیع تحولات مثبت بوده است و «روند»ی منفی طی شده است. بنابراین مشارکتکنندگان در هر انتخابات، با اتکا به وعدههای اصلاحطلبان، آگاهانه یا ناآگاهانه استمرار این «روند» را در طی سه دهه گذشته پذیرفتهاند و آن را تأیید کردهاند.
———————————
[۱] برای اطلاع بیشتر رجوع کنید به:
https://t.me/ArchiveOfLiberalism/529
■ آقای اتفاق عزیز. در مورد اصلاحطلبان و اصلاحطلبی مقاله شما را با دقت مطالعه کردم. در مورد نیروی دیگر، که خواهان اصلاحات ریشهای و رادیکال است، چه نظری دارید؟ چه گروه و کسانی هستند؟ و برنامه، تئوری و عملکرد آنها در چهل سال گذشته چیست؟
ارادتمند. رضا قنبری. آلمان
■ درود آقای قنبری عزیز. ممنون از توجهتان. امیدوارم در یک فرصت مناسب بتوانم درک و تحلیل خودم را درباره نیروهای مزبور به تصویر بکشم. بی تردید نقد من به اصلاحطلبان وطنی، به منزله نوعی طرفداری از رویکردهای رادیکال نیست. اما نگرش و عملکرد جریانهای فکری و سیاسی داخل کشور که طی ۴۵ سال گذشته همواره سهمی از قدرت داشتهاند، متاسفانه جامعه ایرانی را به سمت اتخاذ کنشهای رایکال سوق داده است و خواهد داد. مگر آنکه در آینده نزدیک، شاهد تحولی غیرمنتظره باشیم.
سپاس و ارادت. اتفاق. تهران.
| ||||||||
ايران امروز
(نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايتها و نشريات نيز ارسال میشوند معذور است. استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024
|