يكشنبه ۲ دي ۱۴۰۳ -
Sunday 22 December 2024
|
ايران امروز |
شبح زندهی انقلاب ملی ایران، بر فراز جسد مردهی اصلاحطلبی حکومتی
۱) نتیجهی رأی گیری حکومتی روز هشتم تیرماه ۱۴۰۳ برای نشاندن مأمور دیگری به جای ابراهیم رئیسی به نام رئیس جمهور، گواه دیگری بر روند شتابان سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی در فرایند «انقلاب ملی ایرانیان» بود. در این مراسم، قرار بود یک «مشابه» اصلاحطلب حکومتی به نام مسعود پزشکیان که گفته میشود پاکدست، و نزدیک به «اصل» هم هست و سالها وزیر و نمایندهی مجلس شورای اسلامی بوده است، با پنج نفر از «اصل جنس» حکومت جمهوری اسلامی یعنی قالیباف ناپاکدست، پورمحمدی جلاد، زاکانی لمپن، جلیلی به گفتهی رقیبش «خشک مغز» و دانش آموختهی دانشگاه امام صادق یعنی دژ ارتجاع و انجمن حجتیه، برای برداشتن کلاه ریاست در رینگ انتخابات مبارزه کند.
در آستانهی برگزاری این جنگ و مبارزه برای مقام و موقعیت، برخی از روزنامه نگاران اصلاحطلب مانند محمد قوچانی در گفتگویی تبلیغاتی میگفت که اصلاحطلبان امیدوارند ۶۰ درصد از واجدان رأی دادن در مراسم انتخابات شرکت کنند، و ۶۰ درصد از آرای کل رأی دهندگان به کشکول پزشکیان ریخته شود، و «ما زمینهی آن را فراهم ساختهایم». قوچانی از روزنامهنگاران جوانی بود که به دلیل قلم خوب و پرکاریاش و وامگیری بسیار از واژگان و ادبیات مارکسیستی، کسانی او را تأثیرپذیر از اندیشههای کلاسیک مارکس میپنداشتند و نوشتههای او را میخواندند. اما واقعیت نشان داده است که مانند بیشتر اصلاحطلبان حکومتی، جوالدوز اندیشگی هرچند صیقل خورده او بساری دیگر از اصلاحطلبان حکومتی را نیز که بشکنی، چوب پوسیدهی اسلامگرایی تند و انحصار طلب از دورون آن جوال دوز فولادی بیرون میزند.
همهنگام با این کارزار تبلیغاتی قوچانی، گروهی از اصلاحطلبان دست چندمی هم که شاید روزی باد جنبش سبز هم به آنها خورده بود، سر از پا نشناخته و فضای مجازی را پر کردند از یادآوری سلامت، پاکدست، کرامات، خیبرشکنی و قومگرایی شبهفدرالیستی و عوامفریبانهی این نامزد ذوب شده در رهبر و ولایت فقیه. یعنی رئیس جمهوری که گویی اگر بیاید، با ذوب شدن هرچه بیشتر در کورهی ولایت، با اکسیر پزشکی و احترام به دیدگاههای کارشناسی، میتواند حلبی زنگ زده جمهوری اسلامی را طلا کند. این اصلاحطلبان ذوق زدهی دست چندمی، همهجا جار میزدند که هان بشتابید و «مسعود» را بر گزینید تا شاید «سعید» [جلیلی] یا قالیباف نیاید که اگر بیایند، همه چیز ایران بر باد میرود. بیآنکه بگویند چه چیزی از ایران در تاراج بدتر از مغول جمهوری اسلامی باقی مانده است که بخواهد بر باد رود، و چه نسبتی میان ایران و اسلام وجود دارد.
در این کشاکش انتخاباتی، رهبری که مسعود میخواست هرچه بیشتر در کورهی او ذوب شود، حتا یک بار روی خود را به سوی این «مسعود» که گویا برای او «منحوس» هم بود برنگرداند، و همواره به «سعید» مینگریست. اینهمه نیز درحالی بود که نماد راستین و پاکدست اصلاحطلبی حکومتی یعنی میر حسین موسوی و همسرش که به راستی ایران را دوست دارند و هر دو هنوز در «حصر» هستند، و برخی دیگر از اصلاحطلبان و زندانیان سیاسی سکولار و دلیر و دلاور مانند سعید مدنی، نرگس محمدی، فاطمه سپهری از درون یا بیرون زندانها فریاد تحریم این به اصطلاح «انتخابات» را به گوش جهانیان میرساندند. زهی و خوشا بر آن دلیران، و بدا بر زشتکاری این پیروان سست عنصر اصلاحطلب و فرصت طلب به معنای سنتی آن یعنی اپورتونیست.
۲) سرانجام مراسم مهر و کین انتخابات به پایان رسید و برپایه گزارشهای رسمی، کمتر از ۴۰ درصد کسانیکه میتوانستند رأی دهند، رأی خود را به انبان ۴ نامزد ریاست جمهوری ریختند. این میزان رأی، کمترین میزان در تاریخ انتخابات جمهوری اسلامی بوده، و انتخابات به دور دوم کشیده شده است که هنوز نمیتوان گفت کدامیک از این دو نامزد پیروز میدان خواهد بود. از این رأیها، ۴۲/۳ درسد سهم پزشکیان، و ۳۹/۵ درسد سهم جلیلی بود. ۱۳/۴ درسد سهم قالیباف، و هشت دهم درسد نیز مزد شست جلاد پور محمدی بابت همهکشی سال ۱۳۶۷ شد. رویدادی که آیتالله منتظری آن را یک جنایت تاریخی خوانده بود، و پورمحمدی خود به آن مینازید. هرچه بود، قالیباف و پورمحمدی از این مبارزه به بیرون پرتاب شدند، و مسعود و سعید زیر نگاه دوگانهی رهبر جمهوری اسلامی در جمعهی آینده به گدایی رأی از هواداران جمهوری اسلامی و رقابت با هم خواهند رفت.
۳) گفته میشود که موضوع نمایشنامه یا فیلمی، داستان مردهای در تابوت بوده است. در پایان آن فیلم یا نمایشنامه، همهی بازیگران ارزیابی و به آنها جایزهای داده شد به جز هنرپیشهای که نقش مرده در تابوت را بازی کرده بود. آن هنرپیشه به داوران اعتراض کرده بود که نقش اصلی را او بازی کرده، اما جایزه را به دیگران دادهاند. در داستان انتخابات ما هم نقش اصلی با ابراهیم رئیسی بوده است که پیش از مردن هواداران او با گرتهبرداری از سنتهای رئیس جمهور و بانوی اول آمریکا هیاهویی برپا کرده بودند که آیا جمیلهی علم الهدا همسر سید ابراهیم و دختر علم الهدا را میتوان بانوی اول ایران نامید یانه؟ آنهم علمالهدایی که گویا اجازه نداده بود نام مادر جمیله روی گورش نوشته شود. اگر این سخن درست باشد، اکنون بر سنگ گور مادر جمیله، نام «همسر احمد علمالهدا» نوشته شده است.
در سراسر چند روز رقابت نامزدها هم که هزار و یک حرف درست یا نادرست زده شد، کسی نامی از ابراهیم رئیسی که مرگ او زمینهساز این مراسم بود، بر زبان نیاورد. در رقابتهای هرچند کنترل شدهی «مناظره»های انتخاباتی، گوشههایی چشمگیر و عجیب از فسادهای اداری کشور و نیز دشمنی و رقابت اداری جدی شش نامزد اصلی و دیگر کارگزاران از جمله داستان کرسنت هم آشکار میشد که البته برای آگاهی بینندگان از ژرفای فساد اداری در کشور بسیار سودمند بود.
فزون بر آن، سنگینی سایهی انقلاب ملی ایران و نام بلند و زیبای مهسا/ ژینا امینی بر این مراسم انتخاباتی به خوبی و آشکارا حس میشد. یعنی شبح زندهی انقلاب ملی ایران، بر جسد مرده سید ابراهیم و ساختار پوسیدهی جمهوری اسلامی در پرواز بود و در همهی گفتگوها دیده میشد. این پدیده، جایگاه تاریخی و نقش کنشگران و نخبگان ایرانی را به همهی ما یادآوری میکند که باید به آن توجه کنیم. اگر زنده باشم، پس از دور دوم مراسم انتخابات به این گفتار خواهم پرداخت.
پیروز باشیم. بهرام خراسانی
دهم تیرماه ۱۴۰۳
■ خراسانی عزیز اینجا هم لابیهای اصلاحطلبان ذوب در ولایت این دفعه به جای باد بزن دستی پنکه آوردند تا در دمیدن به کوره انتصابات وقفهای ایجاد نشود. طرح بحثهای مسخرهای که آدم از خواندش واقعا خجالت میکشد “مثل یک سیلی و ده سیلی، یا اینکه تفاوت دو کاندیدا فراتر از شلیک به مغز و پا است و ... ” گویی قرار است با پیشکار جدید اصلا گلولهای شلیک نشود و آدمکشان همه به مرخصی بروند و بیدادگاهای انقلاب تعطیل شوند! هیچ یک از اینان قادر نیستند به این سوال پاسخ دهند که چرا با این همه رایدادنها به این جماعت معاملهگر اصلاحطلب وضع میهن هر روز بدتر شده و به اینجا رسیده؟ حالا هم مثل رهبر مافیا که مردم را مدام از “دژمن” فرضی میترساند و اقتدار نظام را با رای مردمی که برایشان ارزش قایل نیست گره میزند، مردم را از آمدن جلیلی میترسانند و برای تدارکاتچی بعدی سنگ تمام میگذارند. مردم برای این لابیها در عرصه شطرنج سیاست تنها پیاده هایی هستند که میشود بوسیله آنان مات شدن را مکرر به تعویق انداخت. آنان هیچ گاه به قدرت جامه مدنی کشورمان جز سوءاستفاده کردن از آن برای پیشبرد اهداف خود باور نداشتند. فرق است میان آن کس که به هر عللی در انتخابات شرکت میکند و آنی که خود را فعال و کنشگر سیاسی میداند و پشت به ” انقلاب ملی ایران” در این معرکه شرکت میکند و با دلایلی بیپایه و عوامگرایانه از دیگران نیز برای چنین سقوطی دعوت به عمل میآورد.
با درود و احترام سالاری
■ آقای خراسانی گرامی. صد البته امیدوارم که زنده باشید و پس از دور دوم مراسم انتخابات، به این گفتار ادامه دهید. من هم تمام کوشش خود را در جلو بردن یک بحث سالم و سازنده و منطقی به عمل میآورم، به شرط اینکه از عبارات احساساتی و نامناسب مثل «کشکول پزشکیان» یا «بدا بر زشتکاری این پیروان سست عنصر اصلاحطلب و فرصت طلب به معنای سنتی آن یعنی اپورتونیست» پرهیز کنیم.
ما نگوییم بد و میل به ناحق نکنیم / جامه کس سیه و دلق خود ازرق نکنیم
سالم وموفق باشید. رضا قنبری ـ آلمان
■ جناب قنبری گرامی، با سپاس از یادداشت شما. راستش من نمیدانم چرا کشکول که جایگاهی برجسته در ادبیات عرفانی دارد و نشان فقیر و بیآلایش بودن و دریافت کمک از دیگران و البته گدایی هم هست، واژه بدی است. کشکول نام یکی از کتابهای شیخ بهایی است.
بهرام خراسانی
■ سلام بر جناب نویسنده و درود بر آقای قنبری من نیز با آقای قنبری همزبان میشوم که در تفسیرهای سیاسی-اجتماعی فقط برخوردهای محترمانه مفید است و نباید متلکپرانی کرده حرفهای ناشایست حتی به کاندیدهای ناشایست نثار کرد. آقای بهرام خراسانی اگر از دیار خراسان بزرگ باشد که نداریم بداخلاقی که از آن حوزه برخاسته باشد جز دشمنان.
چرا نباید از پزشکیان و جلیلی و....و مهربانانی چون قوچانی و سعید مدنی با نام آقا خطاب کرد و یا سرورانی چون نرگس محمدی و فاطمه سپهری و....را خانم خطاب کرد. میدانم که اهل فضلی اما شاید نتوانستهای مانع خشمت از آنها شوی.
نه آقای جلیلی با کشکول ولایتش میتواند در این وانفسای حکومتی خدمتی به آقایش بکند که بزرگترش یعنی آقای از بام فرافتادهاش آقای رییسی هم نتوانست. و نه آقای پزشکیان مسکنی در مطب عقلش برای رهایی حاکمیت از مریض بستریاش دارد تا او را از درد خشم مردم برهاند.
تنها میماند کوچه و خیابان که سنگر ستارخان بوده و هنوز هم هست. در این سنگر میتوان در خفا گوش بگوش سخن گفت تا روزی همگی بپا خیزند و نسل قاجارصفتان و صفویپویان را از خاک پاک بشورند.
هم سلام و هم درود... یا......هو
اکرم
■ درود بر دوستان. هنوز راه درازی در پیش است و سخنان بسیار توشه راه. همه با هم خواهیم بود و باید که با شکیبایی سخن بگوییم و بیش از پیش بیندیشیم. اندیشیدن بیشتر راه ما را کوتاهتر میسازد.
خراسانی
■ سلام بر شما، گرامی [خراسانی]
میشیل فوکو جمله ای دارد که “ای انسانهای متمدن و عاقل، احساس غرور نکنید. عقلی که مدعی آنید و به آن میبالید، لحظهای برای مختل شدن و از میان رفتنش کفایت میکند”.
با تشکر از جوابیهتان. کاملا با شما موافقت دارم که: روز جمعه آخر راه نیست، بلکه یک منزلگاه است. ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم. مبارزه راهی طولانی است نه چون پیروزی سریع تونسیها که شاید به درازای ویتنام. امید داشته باشیم مبارزه مردم اینجا چون مبارزه ویتنامیها طولانی نباشد و خرابی کمتری هم ببار آورد. اما گلهام را پاسخ ندادید. نگذارید ما تازه واردان دنیای سیاست از بزرگان ناامید شویم.
درود و سپاس، یا هو
اکرم.
■ خانم اکرم، آقای خراسانی و سایر دوستان گرامی که در این بحثها (چه موافق، چه مخالف رای دادن) شرکت دارید. من این تبادلات فکری را به فال نیک میگیرم و امیدوارم بعد از انتخابات دور دوم ریاست جمهوری در روز جمعه آینده، همچنان با اشتیاق و جدیت ادامه پیدا کند. روز جمعه، آخر راه نیست، بلکه یک منزلگاه است از مسیری بسیار سخت و طولانی. نقش ما (تا آنجا که من ارزیابی میٰکنم) در قلمرو فکر و استدلال است. بنا به جملهای زیبا از میشل فوکو: باید ببینیم آزاد کردن افکار تا کجا میتواند آنچنان فوریتی به مسأله تغییر بدهد که مردم خود بخواهند آن را عملی کنند؛ و از جانب دیگر، اجرای تغییر را آنقدر برای مردم دشوار کند که تغییر، ریشههای عمیق در واقعیت بدواند.
موفق باشید. رضا قنبری. آلمان
| ||||||||
ايران امروز
(نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايتها و نشريات نيز ارسال میشوند معذور است. استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024
|