يكشنبه ۲ دي ۱۴۰۳ -
Sunday 22 December 2024
|
ايران امروز |
قصد من در این نوشته پاسخ به چرایی واردکردن مسعود پزشکیان به عرصه انتخابات و احتمال رئیسجمهور کردن اوست.
پزشکیان هدف کاندیدا کردن خودرا “افزایش آرا در انتخابات و اجرای برنامه و منویات رهبری” اعلام کرده است. حال چرا برخی از اصلاحطلبان برای این دو هدف اعلام شده او به ذوق و شوق افتادهاند؟ چرا حتا روزنامه کیهان نیز تصمیم پزشکیان را ستوده است؟ اشتراک منافع کیهان و اصلاحطلبان رانتگیر در کجاست. این نوشته میکوشد به این چراها پاسخ بدهد.
واقعیت چیست؟
یکم، نظام جمهوری اسلامی در تمام ابعاد جامعه با شکست روبرو شده و با ریزش روز افزون حامیان عقیدتی خود در آستانه درون پاشی قرار گرفته است. این یعنی اکثریت مردم خواهان پایان عمر سیاسی قدرتمندان و کسانی هستند که به قول خود پزشکیان “هزاران هزارمیلیارد تومان همین جوری به عدهای رانت داده” است. اکثریت مردم خواهان آن هستند که جامعه به مسیر عادی زندگی، درست خلاف جهت تحمیلی جمهوری اسلامی، از جمله تبدیل دین شلاق و شکنجه به دین اختیاری مردم، یعنی خواستار پایان نظامی هستند که به قول صادق زیباکلام حتا یک دستآورد قابل ذکر نداشته است که بتواند به آن استناد کند. اصلاحطلبان رانتبگیر برای حفظ این نظام فاسد به جنبش و جوش افتادهاند.
علی خامنهای که در سالهای آخر عمر خود قرار دارد بیشتر از اصلاحطلبان نگران است. اما او حاضر نشده است شکست نظام خود ساخته خود را بپذیرد و قدرت را به نمایندگان واقعی مردم بسپارد. بنابراین برداشت اصلاحطلبان دولتی این است که برای حل این معضل بار دیگر خامنهای به سراغ آنها خواهد آمد. اما شخص موردنظر خامنهای برای نجات رژیم نه اصلاحطلبان منتقد نظام ولایت فقیه بلکه پزشکیان غیر اصلاحطلب یا بهقول خودش اصولگرای اصلاحطلب است. که نمایندگیاش در مجلس را هم مدیون رهبر میداند. او نه سازمان و حزب دارد و نه برنامه مستقل و در چهار مجلس گذشته هم در کنار اصوگراها بوده است. اصلاحطلبان میتوانند به بخشی از هدف او یعنی کشاندن مردم به پای صندوقهای رأی کمک کنند. در ازای آن پزشکیان بیحزب و سازمان اگر انتخاب شود ممکن است چند پست وزارتی و مدیریتی هم با مشورت و اجازه رهبر و البته (به قول حسن روحانی دولت تفنگ به دست)، سران سپاه به آنها واگذار کند.
اما این معامله برای اصلاحطلبان هزینهای هم دارد. آنها باید تا میتوانند خاک بر چشم مردم بپاشند و دروغ بگویند و دوغ و دوشاب را با هم مخلوط کنند و درعین حال مردم را از خطر احتمال رئیس جمهور شدن سعید جلیلیها بترسانند تا آنها را به پای صندوق رأی بکشانند. یعنی برگشت به شیوه عوامفریبانه و متروک بد و بدتر. مردم بهتر از اصلاحطلبان میدانند که سعید جلیلیها تمام ارکان اصلی قدرت را در دست دارند و با رئیس جمهور شدن احتمالی پزشکیان، همانگونه که خامنهای اعلام کرده است چیزی عوض نمیشود. پزشکیان هم، همچنانکه خود گفته است، هدفاش اجرای برنامه و منویات رهبر و ادامه کار رئیسی است. به نظر من احتمالاً این آخرین ضربهای است که اصلاحطلبان استمرارطلب به ایران وارد میکنند.
شیوه کار اصلاحطلبان دولتی
تابلوی تبلیغاتی اصلاحطلبان برای کشاندن مردم به پای صندوقهای رأی اشاره دارد به “شخصیت غیر فاسد، و صداقت پزشک جراح حاذقی که بهقول خودش مانند بسیاری دیگر از سران نظام کوپنی وارد دانشگاه نشده و مدرک قلابی نگرفته است. برای ثبت نام، دخترش را هم با خود به همراه برده است. اما آیا این ویژگیها با توجه به اجرای برنامه خامنهای برای نجات کشوری که غرق در بحرانهای تودرتو و به لبه پرتگاه رسیده است به فرض آوردن چند وزیر اصلاحطلب در دولت او کار گشاست؟
دولت حسن روحانی با قد و قواره سیاسی بسیار بزرگتر از پزشکیان و حمایت ۲۶ میلیونی مردم در انتخابات نتوانست وعدههایش را عملی کند و سرانجام ملقب به “روباه بنفش” شد. چرا که مشکل و بنبست در جای دیگر، یعنی ساختار قدرت مطلق و مادالعمری رهبری ولایت فقیه در جمهوری اسلامی است که سیاستی بدون اجازه او، و البته بازوی نظامی ولایت به انجام نخواهد رسید.
مردم میدانند دلیل شور و شوق اصلاحطلبان، سهمگیری در قدرت و حفظ نظام ناکارآمد و فاسد است، نه حل مشکلات ایران و نه احقاق حقوق ضایع شده ملت. چرا که شناخت عوامل وضعیت اسفناک کنونی برای هیچ اهل نظر و تجربهای دشوار نیست. چرا باز برخی برای بقای رژیمی که ایران را به فجایع ضدانسانی و عقبماندگی مفرط کشانده است خاک به چشم مردم میپاشند؟
آیا مردم فریب ترفند رهبری و تشویق اصلاحطلبان را خواهند خورد؟
جامعه امروز ایران در وضعیت نابهسامان و ناامیدی گرفتار شده است. رژیم مردم را زیر منگنه سرکوب و فشارهای معیشتی و دهها مشکلات دیگر به سکوت واداشته است و هر اعتراضی را به دشمن خارجی نسبت میدهد. فرض اصلاحطلبان این است که مردم ناامید ممکن است به هر ریسمان پوسیدهای آویزان شوند. پس آنها را میتوان به سادگی به بازی گرفت. تنها لازم است که ذوق و شوق خود را به مردم عادی هم سرایت دهند که انگار خاتمی دیگری در راه است!
اما چرا خامنهای ...؟
اما چرا خامنهای و سران سپاه پاسداران، که به شدت خواستار دولت یکدست اصولگرا بودهاند باید به امکان حضور اصلاحطلبان در دایره قدرت تن بدهند؟
پاسخ کوتاه این است که رژیم در مسیر ریزش غیرقابل کنترل حامیانش قرار گرفته و میتواند با رخدادهای ناشناختهای به لبه پرتگاه برسد. مثلا گسترش جنگ نیروهای نیابتی نظام با اسرائیل به داخل ایران کشیده شود. با علم به این واقعیتها سید محمد خاتمی گلیم خود را از نظام رو به افت کنار میکشد و اعلام میکند دیگر حاضر نیست برای چند کرسی مجلس از رهبر گدایی کند و میخواهد در کنارمردم بماند.
اما آیا وسوسه اصلاحطلبان رانتبگیر میتوانند زیر پای او را هم خالی کنند و پی ننگ حفظ نظام جرم و جنایت و دزدی و فساد و ویرانی را به تن او هم بمالند؟ اعلام در کنار مردم ماندن خاتمی، خامنهای را بیشتر نگران کرده است که مبادا دیگر مقامات نظام نیز همان راه خاتمی را بروند. پس خامنهای طبیعی است به راههایی بیاندیشد که آنها را از راهی که در پیش گرفتهاند یعنی در کنار مردم بودن منصرف کند.
تلاش برای برگرداندن مردم به دوره ماقبل جنبش مهسا
جنبش مهسا ماهیت نظامی - امنیتی رژیم دیکتاتوری و ضد مردمی حکومت اسلامی را بیشتر آشکار کرد. از آن پس اکثریت مردم از کلیت نظام گذر کردند. اصلاحطلبان میخواهند ذهنیت مردم را به قبل از جنبش مهسا برگردانند. قبل از جنبش مهسا هنوز اکثریت مردم بر این تصور بودند که رژیم اصلاحپذیر است و باید افراد و گروههایی که وعده اصلاحات میدهند حمایت کرد. آخرین تلاش آنها پشتیبانی از انتخاب دولت حسن روحانی بود. روحانی نشان داد که در برابر رهبر و حکومت تفگندار او قادر به پیشبرد وعدههایش نیست، پس تسلیم شد و به وعدههای خود پشت کرد. ازآن پس ریزش از درون نظام شتاب گرفت. نتایج دو انتخابات آخر نمایانگر این واقعیت بوده است. تلاش شکست خورده صد و ده نفره اصلاحطلبان برای تشویق مردم به شرکت در انتخابات مجلس دوازدهم چیزی جز رسوایی برای آنها نداشت.
در واقع رژیم در ماهای گذشته با دو شکست استراتژیک روبرو شد. نخست از دست دادن پی در پی آرای مردم در انتخابات ریاست جمهوری و مجلس. آنهم درست زمانی که تصور میرفت رئیسی را میآورند تا او را برای مقام جانشینی هم آماده کنند. با علنی شدن بیلیاقتی و بیسوادی رئیسی آنها کاملا سرخوردند و در عمل دریافتند که او اگر زنده هم میماند هرگز قادر نبود وضعیت بحران زده امروز ایران را بهبود بخشد. بخش بزرگی از ویرانگریها اقتصاد و سیاست مربوط به دوره ریاست جمهوری او بوده است.
مرگ رئیسی به هر دلیلی که باشد، سبب شد که پرونده او بسته شود. به ویژه پس از فوت خامنهای چه بسا وضعیت بحرانیتر بشود و احتمال رقابتها و درگیریهای درون حکومت ابعاد نظامی نیز پیدا کند. اگر رئیسی ۲۵ درصد کمتر از حسن روحانی رای آورد، یعنی حدود ۱۶ تا
۱۷ میلیون، در برابر آرای ۲۵ تا ۲۶ میلیونی حسن روحانی، و با توجه به افزایش واجدین شرایط رأی دادن در دوره رئیسی، این کاهش چشمگیر در کنار بیش از ۴ میلیون آرای باطله، یک شکست بزرگ برای نظام محسوب میشد.
نتایج آزمون دوم، یعنی انتخابات اخیر مجلس، به مراتب بدتر از نتایج انتخاب رئیسی بود. ریزش بازهم بیشتر آرای مردم هویدا شد. بطوری که در شهر تهران با هشت میلیون واجدین شرایط رأی دادن کمتر از ۲۰ درصد مردم در انتخابات شرکت کردند. در این انتخاب بیش از نیمی از نامزدها رأی کافی بدست نیاوردند و انتخابات به دور دوم رسید. اما آرای بدست آمده در دور دوم رژیم را وحشت زده کرد. میزان مشارکت ۸ درصد بود چنانکه شانزده ۱۶ نماینده باقی مانده به دور دوم، با ۲.۵ تا ۳.۵ درصد آرا وارد مجلس شدهاند. این مجلس ابدا مشروعیت ندارد. چگونه کسی میتواند با ۲.۵ درصد آرا خود را نماینده مردم بخواند؟ در ایران نهادی وجود ندارد که این مسأله را به چالش بکشد.
دلیل سوم، بالا گرفتن اختلافات جناحهای درون طیف اصولگراها است که با افشاگری از فساد و دزدیهای یکدیگر همراه شده است. این روند تازه آغاز شده است و میتواند ابعاد گستردهتری پیدا کند و سبب شود بخشهای دیگری از پایگاه عقیدتی رژیم ریزش کنند. این آستانه خطری است که ممکن است سرانجام به سقوط نظام بیانجامد. مگر ۲ هزار کلاهک اتمی نظام شوروی را حفظ کرد؟
چهارم “سیاست خارجی میدان”، منتسب به سردار قاسم سلیمانی نیز با فاجعهای که در غزه رخ داده است و بیتفاوت ماندن ناشی از ترس رژیم جمهوری اسلامی که ۴۵ سال اسرائیل را به نابودی تهدید میکرد منجر به از دست دادن حیثیت بیشتر رژیم ایران در داخل به ویژه در میان حامیان عقیدتیاش و همچنین در خارج میان حامیان خارجیاش شد. این شکست و ناتوانی سبب گردید که بخش دیگری از متوهمها به شعارهای رژیم هم ریزش کنند.
آیا همین چهار دلیل کافی نیست که بدانیم چرا هسته سخت قدرت، بهرغم اصرار بر یکدستسازی نظام، تن به ورود مسعود پزشکیان نسبتاً مستقل داده است، اما علی لاریجانی را رد صلاحیت کرده است؟ خامنهای به این نتیجه رسیده است که برای نجات رژیم به اصلاحطلبان نیاز دارد. بنابراین باید شرایطی برای آنها فراهم شود که بتوانند به اهداف مسعود پزشکیان، یعنی کشاندن مردم به پای صندوق رأی و اجرای منویات رهبر است کمک کنند. با این اهداف ایرادی هم ندارد که افرادی از اصلاحطلبان امتحان پس داده هم وارد کابینه بشوند تا چهره خشن رژیم قدری در داخل و خارج تلطیف گردد. اما این خواست بدون فریب مردم بدست نخواهد آمد. اصلاحطلبان رانتبگیر این ماموریت را پذیرفتهاند تا شور و شوق تصنعی برپا کنند.
اما فکر نمیکنم مردم به سادگی شریک ذوق و شوق تصنعی اصلاحطلبان بشوند و به تعداد زیادی پای صندوقهای رأی بروند. البته راه تقلب برای رژیم همیشه باز بوده است. به علاوه برنامه خامنهای چیست که پزشکیان میخواهد آن را اجرا کند؟ او خود پاسخ داده است ادامه برنامه ابراهیم رئیسی. آیا این ذوق و شوق دارد؟ در گذشته میگفتند اگر به ما رأی ندهید ایران سوریهای میشود. این بار میگویند اگر به پزشکیان رأی ندهید، سعید جلیلی میآید که به روی همه شمشیر خواهد کشید. مردم میدانند فرمان آتش به اختیار و به ویژه یورش به زنان را نه جلیلی بلکه خامنهای صادر کرده است. قرار نیست پزشکیان خلاف منویات رهبر کاری بکند. پس در روی همان پاشنه زنگزده خواهد چرخید که میچرخد.
دو مشکل دیگر ایران
نخست، انتخابات در ایران در سیکل بستهای مهار شده است و خروجی تحولبخشی ندارد. کلید چفت و بست این دایره بسته هم به شورای نگهبان، افراد منتصب و منتخب رهبر سپرده شده است. بنابراین انتظاری نباید داشت که زمانی که شورای نگهبان روزنهای باز میکند به معنی انتخابات آزاد و یا حتا رقابتی میان بد و بدتراست. امروز نظام از بالا مشخص میکند که چه کسی را میخواهد رئیس جمهور کند. اگر لازم شد تقلب میکنند و اگر لازم شد رقبای مدعی مانند مهندس موسوی و کروبی را به حصر مادامالعمر هم میکشانند. آیا اصلاحطلبان از مردم میخواهند که این فجایع را در کنار کشتار مردم معترض در سالهای ۶۲، ۶۷، ۷۸، ۸۸، ۹۶، ۹۸ و ۱۴۰۱ و زندانی و شکنجه هزاران نفر و اعدام بیگناهان را فراموش کنند تا آنان سهمی در قدرت بگیرند.
قدرت در دست کیست؟
دوم، ساختار قدرت در ایران طوری تنظیم شده است که رئیس جمهور نقشی جز کارگزار دستگاه عریض و طویل نظام نخواهد داشت. چه آن زمان که با آرای ۷۵ درصد خاتمی و وعده اصلاحات و جامعه مدنی در عمل تابع هسته سخت قدرت شد و چه زمانی که حسن روحانی از جنس خامنهایها و با آن همه یال و کوپال امنیتی با وعدههای دیگر به ریاست جمهوری رسید و در عمل تهدید به بنیصدری شدن یعنی از کار برکنار شدن و یا مانند رفسنجانی غرق شدن در استخر فرح به وعدههای خودش پشت کرد. آیا توان و شایستگی پزشکیان که نه سازمان و حزبی دارد و نه برنامهای دارد از آنها بیشتر است؟ روشن است که توان پزشکیان به یک دهم توان خاتمی و حسن روحانی نمیرسد.
از آن گذشته خاتمی با وعده اصلاحات و جامعه مدنی و حسن روحانی با وعده بر قرار کردن رابطه عادی با غرب به طوری که همزمان با چرخیدن چرخ سانتریفوژها چرخ زندگی مردم هم بچرخد موجی از توان و اشتیاق جوانان و زنان را به سمت خود کشاندند. اما در عمل خاتمی به مدیر بیکفایت و ترسو و روحانی به لقب “روباه بنفش” مفتخر شدند. این دو شخصیت با پشتوانه آرای ۲۱ و ۲۶ میلیونی خود میبایست احزاب گسترده مردمپایه خود را بنا میگذاشتند تا در پناه حمایت مردم برنامههای اصلاحی خود را پیش میبردند. اما متأسفانه آنها هم از سازمان یافتن مردم در برابر قدرت حکومتی نگران میشدند.
مشکلات ایران چیست؟
ایران زیر دیکتاتوری میلیتاریستی فقها و سپاه است. آنها از هر سیاست و حرکتی که مغایر با منافع آنها باشد جلوگیری میکنند. مانند حل مشکل تحریمها که رژیم ایران میتواند با پذیرفتن راه توسعه و پیشرفت ژاپن، آلمان، کره جنوبی سه شرط اصلی غرب، یعنی علنی کردن فرایند غنیسازی، و سلاحهایی با توان حمل کلاهک اتمی، کنار نهادن تهدید نابودی اسرائیل و پذیرفتن پروتکل اف.ای.تی.اف (قانونی کردن نقل و انتقال پول) باعث شود در ظرف چند هفته تمام تحریمها برداشته میشود. کاری که حسن روحانی نیت کرده بود که انجام بدهد. برخی افراد به اصطلاح کارشناس در توجیه عمل جمهوری اسلامی، به نادرست آمریکا را عامل تحریمها میدانند، نه عملکرد جمهوری اسلامی را. اینگونه به نظر میرسد که تحریمها برای مردم زیانبار و برای هسته سخت قدرت سودبخش است.
بحرانهای چندبعدی
جمهوری اسلامی، ایران را دچار بحرانهای تلنبار شده اقتصادی، سیاسی، محیط زیستی، اجتماعی و فرهنگی کرده است. هر حرکتی که مغایر سیاست رژیم باشد امنیتی قلمداد میشود. نقض حقوق بشر به امری جاری بدل شده است. اعدام سالانه بیش از ۶۰۰ تا ۷۰۰ نفر اقدامی عادی و اسلامی شده است. بیکاری، گرانی، فقر، مهاجرتها، تداوم انواع تبعیضها، کودکان بدون شناسنامه، کولبری، سوختبری، نبود امکانات آموزش کودکان در مناطقی از ایران، خودکشی، حدود سه میلیون کودک کار که بخشی از آنها با جمع آوری زباله زندگی میکنند، اعتیاد، تن فروشی، وجود آتش به اختیارهای که از جنایت نیز ابایی ندارند، دستگیریهای خود سرانه، دادگاههای فرمایشی و امنیتی و غیرمستقل، از بین بردن امنیت مردم در خانه و خیابان، وجود دولت سایه، فساد گسترده در نهادهای حکومتی، کمبود مسکن و اجارههای کمر شکن، تورم روزافزون، مداخله در زندگی خصوصی و سبکهای زندگی مردم، از جمله حجاب اجباری، مقابله با اعتصابات و اعتراضات قانونی کارگران، معملمان، بازنشستهها، پرستاران، مالباختهها و غیره که روزانه در جامعه جریان دارد براستی اگر پزشکیان انتخاب شود از او چه کاری برای رفع این مشکلات ساختاری و نهادی برمیآید؟
اصلاحطلبان بهتر است که خود و مردم را فریب ندهند و بدانند و بگویند که مشکلات ساختاری و نهادی جامعه ایران با جا به جایی رئیس جمهور بیسواد با رئیس جمهور باسواد جراح قلب بر طرف نخواهد شد، آنگاه که اراده تغییر وجود ندارد. قدرت باید به دست نمایندگان واقعی و کاردان مردم واگذار شود. ساخت احزاب و اتحادیهها و سازمانهای جامعه مدنی و کنار زدن مسببین وضعیت کنونی، آزادی انتخابات و رسانهها از جمله گامهای نخست رفع مشکلات ایران است.
پایان
■ آقای دکتر علمداری عزیز. گرچه با جهت فکری شما موافق نیستم، اما واقعأ نمیدانم چطور میتوانم مطلبی کوتاه که در حد یک کامنت باشد در جهت گشودن فضای دیالوگ بنویسم. برای اینکه به یک نمونه از دهها نمونه بحثانگیز اشاره کرده باشم: نوشتهاید: «توان پزشکیان به یک دهم توان خاتمی و حسن روحانی نمیرسد». حتی اگر بپذیریم که توان پزشکیان خیلی کمتر از خاتمی است، با توجه به تغییر شرایط و نیروی عظیمی که امروزه از تغییرات اساسی حمایت میکند، این احتمال که پزشکیان منشأ خدماتی شود منتفی نیست. شاید بشود با رجوع به انتخابات سال ۱۳۸۸ کمی روشنتر قضاوت کرد: با توجه به اینکه از ۱۳۸۸ تا کنون، ساختار قدرت در ایران «تفاوت عمدهای» نکرده، آیا شرکت کردن میر حسین موسوی در انتخابات درست بود؟ یا به نفع جنبش دمکراتیک مردم ایران بود که او انتخابات را بایکوت کند؟
ارادتمند. رضا قنبری ـ آلمان
■ جناب قنبری عزیز،
نخست، هر سه دوره، دوم خرداد، یا جنبش اصلاحات، و جنبش سبز و حتا کمپین انتخاباتی حسن روحانی با شناخت درست از ذهنیت روز خواهان اصلاح رژیم بودند. رأی مردم تنها به خاتمی و موسوی و کروبی و حسن روحانی نبود. رأی علیه خامنهای هم بود. پس از جنبش مهسا، این ذهنیت عوض شد و خرد جمعی به این نتیجه رسید که این رژیم اصلاح پذیر نیست. امروز ما در آن شرایط هستیم. گروهی از ترکیب اصلاحطلبان و کارگزاران سازندگی رانت بگیر در پی استمرار وضعیت کنونی هستند و میخواهند وضعیت ذهنی مردم را به دوره ما قبل جنبش مهسا برگردانند. آنها در گروه ۱۱۰ نفره هم خواستند مردم را به پای صندوقها در انتخابات مجلس بکشانند. اما شکست بدی خوردند. انتخاب ۱۶ تن از نامزدهای مجلس در شهر تهران با آرای ۲/۵ تا ۳/۵ در صد آنهم در دور دوم شاهد بزرگی بر این امر است. آنها اگر واقع بین بودند از همین تجربه درس می گرفتند.
دوم، پزشکیان نامزدی منفرد است. نه حزبی دارد و نه سازمانی. برخلاف خاتمی که نه تنها تمام گروههای معروف به خط امام که بعد از فوت خمینی از دایره اصلی قدرت کنار گذاشته شده بودند، مصمم پشت او ایستادند، شعار آن روز خاتمی یعنی اصلاحات و جامعه با پلاتفرم سیاسی ۷۰ صفحهای که منتشر کرده بود جوانان و به ویژه زنان را به عرصه فعالیتهای انتخاباتی او کشاند و جنبش اجتماعی به راه انداخت. زمان هم به اندازه کافی در اختیار تیم خاتمی بود که موج گسترده خیابانی از مردمی که از جنگ و تندرویها خسته شده بودند بوجود آورند. خاتمی خود تیمی از تکنوکراتها را در کنار خود داشت، یا تکنوکراتها به سراغ او رفته بودند. آنها بخشهایی از وعدههای داده شده در پلاتفرم سیاسی خاتمی را که دیگران برای او نوشته بودند را عملی کنند. رفسنجانی هم که تازه کمی تحول فکری و سیاسی پیدا کرده بود در برابر خامنهای، پشتیبان نامزدی خاتمی شد و هشدار داد که مبادا تقلب کنند. امروز هیچ کدام از این عوامل و شرایط برای پزشکیان وجود ندارد. پزشکیان یک نامزد تصادفی است که فقط میتواند قدری به صندوقهای رآی کمک کند و مردمی که از آینده نا امیدند را با اکراه به صحنه بکشانند. بر خلاف خاتمی، موسوی و حسن روحانی، پزشکیان میخواهد برنامه شکست خورده خامنهای را اجرا کند. از خود طرح و برنامه متفاوتی ندارد که به جامعه عرضه کند. خامنهای هم بسیار حساب شده به او فرصت داده است که شاید بتواند مردمی را بسیج کند و شکست خود در انتخابات مجلس و فلسطین را کمی جبران کند و همانطور که پزشکیان گفته به جهانیان نشان دهند که مردم به جمهوری اسلامی پشت نکردهاند. بله، پزشکیان آزاد خواهد بود که در میان قطاری که مسیر آن را رهبر و سران سپاه مشخص کردهاند به این سو و آنسو حرکت کند. مانند محمد جواد ظریف، اما مقصد قطار مشخص است. ستیزه با آمریکا و پیگیری پروژههای اتمی و تقویت نیروهای نیابتی برای مقابله با غرب و متحدین آن در منطقه. هنوز نشانهای از تغییر این سیاست دیده نشده که پزشکیان و یا هر فرد دیگری که رئیس جمهور بشود آنرا اجرا کند.
در ضمن، حسن روحانی به جز تجربه هشت ساله در مقام رئیس شورای امنیت ملی، از حمایت بخشی از آخوندها و رفسنجانی و همه اصلاحطلبان و کارگزاران برخوردار بود. در واقع حسن روحانی، رفسنجانی رد صلاحیت شده بود. رفسنجانی که در کنار جنبش سبز و در مقابل خامنهای و سیاستهای او در منطقه و جهان قرار گرفته بود. روحانی توانست با شناخت از ذهنیت جامعه که خواهان عادیسازی رابطه با غرب بود شعارهای خود را تنظیم کند و موجی از حمایت را در میان جوانان بر انگیزد. برجام با عقبنشینی خامنهای زیر عنوان نرمش قهرمانانه امضا شد. اما روحانی در پی برجام ۲ و ۳ بود که سران سپاه و خامنهای ترمز او را کشیدند و او در برابر تهدید آنها عقب نشست.
علمداری
■ نقد اصلاحطلبی زمانی معنا پیدا میکند که نویسنده آلترناتیو خود در برابر اصلاح طلبی را کاملن بطور روشن مطرح کند.
نعمتی
■ با این گفته آقای علمداری موافقم “به نظر من احتمالاً این آخرین ضربهای است که اصلاحطلبان استمرارطلب به ایران وارد میکنند” که اگر آخرین ضربه هم نباشد، ضربه ایست نابههنگام و نابجا. مشکل دیگر اینجاست که خاتمی و پزشکیان در قواره و ماهیتی که مدعی هستند هم ظاهر نمیشوند و ایضا که دها برابر کمتر و ضعیفتر عمل میکنند. در نوشته دیگر این ستون آقای شهرام اتفاق شمهای از “برنامه اقتصادی” پزشکیان در نمایش تلوزیونی او را تشریح کردند. به نظر میآید حتی علیالظاهر هم نمیخواهند به مردم بگویند که “ما با صاحبان قدرت در این کشور کمی تفاوت داریم” اگر در ۸-۹ روز باقیمانده به همین منوال ظاهر شوند و صحبت کنند (بقول کامنتی از یک کاربر دیگر) “رقابت آنها با آرای باطله خواهد بود.”
با احترام، پیروز.
■ خیلی متشکرم جناب دکتر علمداری عزیز، بسیار آموزنده بود. دو سوال برایم هست: آیا این هسته سخت قدرت که تا کنون انقباضی بوده و مرتبا دیگران را از خود اخراج کرده، بعلت مواردی که شما اشاره کردید ممکن است انبساطی شود و امثال پزشکیان را در خود بپذیرد؟ یا حضور او برای جلب سادهدلانی است که دلخوش به چنین اصلاحطلبی شده باشند؟ دوم با توجه به اینکه بسیاری از اصلاحطلبان نامدار امروز دیگر اصلاح رژیم را ناممکن میدانند، آیا پزشکیان میتواند رای مردمی جذب کند؟ من البته معتقدم پزشکیان خودش خوب توضیح داده که وظیفهاش آوردن هر چندمعدود پای صندوق است و البته اگر آقا بپذیرد اطاعت از رهبری.
بندری
■ جایگزین حرکت اصلاحطلبی جنبش عظیم انقلابی مردم است که از سال ۹۶ اغاز شد و در ۹۸ و ۱۴۰۱ ادامه پیدا کرده و رای ندادن جمعی هم بخشی از آن است. اما این حرکت انقلابی یک پروسه است و در حال تکامل است. در زمانی نه چندان دور ریشههای استبداد چه اصولگرا و اصلاحطلب را میسوزاند و دموکراسی را به ارمغان میآورد.
نجاتی
■ آقای دکتر علمداری عزیز. در درجه اول و مهمتر از همه مطالب، تشکر میکنم از پاسخ شما. چون طرفدار دقت در کلام و تفکر هستم، پاسخ شما را آنطور که فهمیدم خلاصه میکنم: شرکت آقای میرحسین موسوی در انتخابات در آن زمان، درست بود. اما حالا با توجه به «تفاوت تعیین کننده» ناشی از جنبش مهسا و تغییر ذهنیت و خرد جمعی، شرکت در انتخابات درست نیست. یعنی فاکتور و عامل «عمده»، نه ماهیت رژیم، بلکه سطح و توان جنبش است.
موفق و سلامت باشید. رضا قنبری ـ آلمان
■ آقای علمداری در پایان مقاله خود نوشتهاند: قدرت باید به دست نمایندگان واقعی و کاردان مردم واگذار شود. ساخت احزاب و اتحادیهها و سازمانهای جامعه مدنی و کنار زدن مسببین وضعیت کنونی، آزادی انتخابات و رسانهها از جمله گامهای نخست رفع مشکلات ایران است.
این خواستهای حداکثری که ایشان مطرح کردهاند اصولا با تعریف اصلاحات جور درنمیآید، حتی انقلاب هم اگر چه میتواند خواست «کنار گذاشتن مسببین وضع موجود» را عملی کند، مدتی طول خواهد کشید تا بتواند به انتخابات آزاد و استقرار دموکراسی واقعی مورد نظر ایشان منجر شود. از این بگذریم که مصائب جدیدی برای مردم و کشور نیز به بار میآورد. بهعلاوه باید مخاطراتی که یک انقلاب یا براندازی دیگر برای ایران با شرایط ویژهاش دربر دارد را نیز در نظر داشت.
اصلاحات اما تلاش برای دست یابی به برخی خواستهای مطرح شده از سوی آقای علمداری است. آن هم نه با دیدگاه صفر و صدی و اصولا اصلاحات معنایی غیر از این ندارد. اصلاحطلبان منتظر نمیمانند آزادی احزاب و رسانه و قلم زدن تامین شود تا به فعالیت بپردازند، که اگر چنین بود تقریبا مسئلهای با حکومت موجود نداشتیم. آنها برعکس از شرایط موجود یعنی نبودن این امکانات، در حد ممکن در شرایط موجود شروع میکنند و قلم میزنند تا به تدریج روزنامهها و رساناها را آزادتر یا احزاب را معنیدار کنند. نکاتی دیگری نیز درمورد مقاله آقای علمداری گرامی دارم که بعدا خواهم نوشت.
با احترام/ حمید فرخنده
■ آقای علمداری و کسانی که نگاه ایشان را دارند حق دارند مخالف اصلاحات باشند و از انقلاب یا نوعی گذار غیرخشونتآمیز باشند. همچنین تاکید ایشان که مشکلات ایران اساسیتر از این است که با آمدن رئیسجمهور جدید حل شود. اصلاحطلبان نه منکر مشکلات ساختاری هستند و نه فکر میکنند یا سادهانگار هستند که آمدن رئیس جمهور جدید که در بهترین حالت ۲۰ درصد قدرت را دارد برای حل این مشکلات ساختاری قدرت کافی دارد. نه این تصور و تحلیل را دارند که برای «کنار زدن همه مسئولان وضعیت کنونی» قدرت دارند و نه اصولا اصلاحات چنین راهبردی هست. فرصتطلبان و رانتخواران نیز میتوانند میان اصلاحطلبان وجود داشته باشند چون آنها یک طیف هستند. بسیاری از اصلاحطلبان و حتی آقای خاتمی واقعا بجز محدودیت، ممنوعالتصویری و زمانی خانهنشینی، زندان و گاه گلوله چه نصیبشان شده است؟ پس در یک نقد جدی پایه نقد را باید بر راهبرد سیاسی گذاشت تا منافع مادی و شخصی یا گروهی. کنایه به دستیابی به «قدرت» نیز نقد صحیحی نیست، اصولا مگر میشود سیاسی بود و به دنبال قدرت، مستقیم و غیرمستقیم نبود؟ مگر انقلابیون یا گذارطلبان نمیخواهند و نباید قدرت را در دست بگیرند؟
نکته مهم دیگر این است که درجه اول این خواست مردم و متن جامعه است که در فرصتهای انتخاباتی شور و شوق مشارکت و امید به استفاده از فرصت ایجاد شده برای ایجاد تغییراتی در بالا را نشان میدهد، نه بیانیه اصلاحطلبان یا درخواست خاتمی از مردم. کمااینکه در ۷۶، ۸۸، ۹۲ و ۹۶ چنین بود. در ۱۴۰۰ نیز چون انتخابات بیمعنا شده بود نه دعوت خاتمی به رای دادن به همتی و نه دعوت بخشی از اصلاحطلبان به رهبری بهزاد نبوی که بعدا به «روزنهگشایان» مشهور شدند، موثر واقع نشد. پس مردم یا بهتر بگوییم طبقه متوسط یا قشر خاکستری مانند موم نیستند که اصلاحطلبان هر طور خواستند آنها را حرکت دهند یا به پای صندوق انتخابات بیاورند. مگر میشود بدون خواست مردم و فقط با اراده اصلاحطلبان «شور و شوق تصنعی» و مشارکت نزدیک به ۶۰ درصدی لازم برای پیروزی پزشکیان ایجاد کرد؟ اصلاحطلبان میتوانند اگر زمینهای در میان مردم و فرصتی ایجاد شده از سوی شورای نگهبان یا حاکمیت دیدند وارد صحنه شوند و نقش کمکی یا کاتالیزور انتخابات را داشته باشند. تلاشی که در دو هفته آینده به آن مشغول خواهند بود.
اینکه آقای علمداری همه دیگر نکات مطرح شده در صحبتهای پزشکیان (حتی در همان اولین حضور تلویزیونی) را به «اجرای منویات رهبری» و افزایش مشارکت برای حکومت تقلیل دادهاند نیز نشان از نگاه دقیق و منصفانه به کارنامه و اهداف(البته شدنی در حد اختیارات رئیس جمهور) پزشکیان نیست. درست است که حاکمیت نیز با حسابگریهای خود به تایید صلاحیت کاندیدای اصلاحطلبان رضایت داده است. اصلاحطلبان نیز بازی سیاسی خود را پیش میبرند. سیاست دینامیک و عرصه تحولات است و همچنین تحت تاثیر معضلات و محدودیتهایی که حکومت در داخل و خارج دارد نیز هست. همه قدرتها میتوانند برای بقای سیاسی خود هم که باشد برخی تغییرات را بپذیرند. حکومت ایران نیز در برحههای مختلف نشانه داده که از نوع حکومت بعثی صدام نیست تا مستقیم به قعر دره برود.
نکته دیگر اینکه مگر غیر از این است که گذار خشونتپرهیز مورد نظر آقای علمداری و همفکران ایشان باید به کمک و با حضور مردم اتفاق بیفتد؟ در توازن قوای کنونی با کدام نیرو و اتحادیهها، انجمنهای جامعه مدنی و احزاب متشکل؟ و اصولا اتحادیهها، انجمنهای مردمنهاد و احزاب در زمان خاتمی و روسای جمهور نزدیک به اصلاحطلبان امکان تشکیل داشتهاند یا در زمان احمدینژاد و رئیسی؟
با احترام/ حمید فرخنده
■ سپاسگزار کامنتها و یاداشتهای همه دوستان. البته مقاله من حول عنوان آن یعنی چرا پزشکیان؟ متمرکز شده است. من خواستهام تجربه ۴۶ سال مشارکت مردم در انتخابات مهندسی شده را نشان دهم. نشان دهم که انتخابات در سیکل بسته که چفت و بست آن در دست شورای نگهبان منتخب خامنه ای قرار دارد خروجی ندارد و به تغییری در وضعیت ایران ایجاد نمی کند. و تا اراده ای برای تغییر در حکومت پیدا نشود در روی همین پاشنه می چرخد. نه نمایندگان مجلس کارهای هستند و نه رئیس جمهور. تصمیمها در جای دیگر گرفته میشود. حال پزشکیان اعلام کند با حجاب اجباری مخالف است. اما در عمل اراده مطلق رژیم یعنی خامنه ای حکم شرعی و سیاسی صادر می کند که باید بماند. پزشکیان هم میآید که منویات رهبری را اجرا کند. حضور خود پزشکیان هم تا همین حد بنابر ارزیابیهای امنیتی رژیم و با اراده خامنهای انجام شده است. چه انتظاری از پزشکیان مدیون لطف رهبری می توان داشت؟ مولوی عبدالحمید، از رهبران اهل سنت و سیستان و بلوچستان در آخرین سخنرانیاش که متن آن در ایران امروز نیز آمده است، گفته است: “یکبار جمعی از عزیزان با یکی از رؤسای جمهور که شش ماه از دورۀ اول ریاستجمهوریاش باقی مانده بود، دیداری داشتند و او میخواست که حمایت مردم این منطقه را داشته باشد. عزیزان گفته بودند که شما برای جلب حمایت این مردم برای همین شش ماه یک وزیر از بین اهل سنت انتخاب کنید. او گفته بود من نمیتوانم از اهل سنت وزیر یا استاندار تعیین کنم زیرا این کار در اختیار من نیست و تصمیم در جایی دیگر گرفته میشود.”
به نظر من استمرار وضعیت کنونی به جایی نمی رسد. من نمی دانم که حکومت اسلامی باید ایران را تا کجا به ویرانی بکشاند که اصلاح طلبان رانت بگیر قانع بشوند قدرت و اراده مطلق دیکتاتوری حاکم به ورود چند نماینده به مجلس تغییری در اراده رژیم نمیکند. در مجلس دهم مردم بیش از صد نماینده اصلاح طلبان را به مجلس فرستادند. رئیس جمهور هم از تیم خودشان یعنی حسن روحانی بود. صادقانه بخوانیم خروجی آن تجربه آخر چه بود؟ چرا آن صد نماینده و حسن روحانی نتوانستند به وعده های خود عمل کنند؟ حال تصور کنیم پزشکیان که می خواهد برنامه رهبری را اجرا کند برای مردم چه خواهد کرد.
پس از تجربه جنبش مهسا، حتا سید محمد خاتمی هم وخامت وضعیت را دید و صدای مردم را شنید و در انتخابات مجلس آخر شرکت نکرد. اما ۱۱۰ تن از استمرار طلبان کوشیدند که مردم را به پای صندوق های رای ببرند. نتیجه چه شد؟ افرادی با ۲/۵ درصد آرای واجدین شرایط وارد مجلس شدند.
با احترام علمداری
■ قابلتاسف است که پس از جنبش فرزندان رشید و شجاع این آب و خاک در سال ۱۴۰۱، هنوز هم عدهای قصد قالب کردن تعدادی سیاستباز در سرکه گذاشته برای روز مبادا توسط رژیم را به عنوان نماینده و صدای مردم دارند. تودهایها و اکثریتیها طبق معمول به وظیفه خود برای مرمت ساختمان شکاف برداشته نظام در تکاپویند. برایشان هم مهم نیست که همین الان رفتار رژیم با جامعه چگونه هست و چه پیامی برای آن دارد. این رژیم را قابل اصلاح جلوه دادن خاک پاشیدن به چشم مردم به جان آمده و ایستادن مقابل خواست آزادی آنان از دست این نظام ایران بر بادده است. با بستگیهای فکری و فامیلی و اقتصادی این سیاست مداران اصلاحطلب سفسطهگر مکتب اسلام داشتن انتظار بهبود شرایط از آنان اگر مزورانه نباشد یک خود فریبی غیرقابل اغماض است. اگر یک دهم شجاعت شرکت کنندگان جنبشهای اخیر در اصلاحطلبان وجود داشت زمانی که موقعیت و ابزارش را داشتند میتوانستند از آن امکانات استفاده کرده و موجب تغییر شرایط به نفع جامعه شوند، ولی آن بستگی های ذکر شده اجازه خروجشان از دایره ولی فقیه را از آنان سلب کرده و پشت کردنهای ممتد آنان به خواست جامعه موجب شده بود. برای لابیها اصلاحطلب در داخل و خارج هم چیزی تغییر نکرده ولی این بار انگشت رایدهی قرمز خواهد بود و پاک نشدنی. خجالتآور نیست که اجازه شروع کار رییس جمهور بدون تایید ولی فقیه مقدور نیست. تشویق مردم برای شرکت در این چنین آبروریزی ملی برایتان چه سودی دارد؟ این حد سقوط فکری را چگونه توجیهی است؟
با درود به آقای علمداری در دفاع از نظرشان و با احترم سالاری
■ با درود به جناب علمداری و همه کامنت گزاران گرامی،
هم شوروی و هم کره شمالی بمب اتم داشتند و دارند تا از حمله دشمن (از دید خودشان) جلوگیری کنند و پیروز هم هستند که نه غرب هیچگاه به شوروی حمله کرد و نه امروز کسی به کره شمالی! جمهوری الهی- اخوندی هم در همین راه است! آری شوروی از درون پاشید، اما دیکتاتوری جمهوری اخوندی از جنس فاشیسم و کمونیست، که هر دو فراورده جهان مدرن و امروزی بودند، نیست. حکومت سده میانی آدمخوار ملایان شیعه ایرانی و طالب افغانی، نماینده و سخنگوی الله و خدا بر روی زمین هستند، و هیچ کسی پروای پرسش و چالشگری با فرمان خدا نمیتواند داشته باشد. قانون و حقوق زمینی برای این دو حکومت ارزش ندارد و دیدیم که چگونه ملایان هزار هزار زن، مرد، کودک و ... کشتند و افتخار هم میکنند.
به نظر من، این حکومت آخوندی تنها با یک جنگ تمام عیار میرود که پایان آنهم هیچ گارانتی ندارد که خوشخیم باشد. رژیم آخوندی شاید پذیرش و محبوبیت همگانی نداشته باشد، اما از نظر ساختار قدرت، سیاسی و نظامی در فرمی خوب است. تازه اگر جهان اسلام پیرامون و پسروی جهان دموکراتیک در برابر کاروان دیکتاتوران را بنگریم حتی روزهای بهتری هم برای امپراطوری دروغ و ستمگری در راه است. اسلامیزاسیون در زیر پوست همه کشور های آسیای میانه رشد قارچگونه دارد، بویژه کشور عزیز تاجیکستان. از دید منفی و تلخ من خلافت اخوندی میتواند دهههای دیگری هم بر سر کار بماند و تا زمانی هر سال هنوز ۲۰ ملیون پیاده به صحرای کربلا میروند و ... این حکومت خواهد ماند. چه با پزشکیان و چه با جلیلی. شوربختانه نه شرایط جهانی و نه میهنی نشانههای امیدوار کنندهای برای آزادی و سرافرازی میهن ما ندارند. هر چند امید و تلاش و نبرد همیشه بوده و خواهد بود.
کاوه
■ آقای کاوه عزیز. نظرات بدبینانه شما در مورد آینده میهن ما به طور جدی قابل تامل هستند. اما همانطور که خودتان اشاره کردید، امید و تلاش و نبرد ادامه دارد. اگر نبرد کنیم ممکن است شکست بخوریم، اما اگر نبرد نکنیم قطعأ در جا شکست خوردهایم! نکته دیگر اینکه، آینده را نمیشود به طور دقیق پیشبینی کرد. همواره اتفاقات و شرایط مثبت غیرمترقبه محتمل هستند.
با احترام. رضا قنبری ـ آلمان
■ من نیز کامنت کاوه عزیز را دیدم که نمیتوان ساده از کنار آن گذشت. بویژه که این نگاه در بسیاری از هموطنان ایرانی ریشه دارد. بی دلیل هم نیست چرا که استناد به مسائلی موجود و واقعی میکند. موافقم که آیندهای روشن برای ایران در چشمانداز نزدیک تنها یک سراب است و زمان طولانی در پیش است تا ایرانی آزاد، یکدست و متمدن ببینیم. اما چند نکته در خور تعمق بیشتر است:
۱- دیکتاتوریهای تمامیت خواه تا روز قبل از سرنگونی با تمام قوا بر مسند قدرت خود چسبیدهاند و ظاهر رفتارشان تسلط کامل بر سیستم حاکم است. خاصیت حبابگونه همواره از متعلقات قدرتهای مطلقخواه است. آنها تا قبل از سرنگونی بطور یاسآوری ابدی مینمایند. حکومت خامنهای مستثنا نیست و شک نکنید که از هم خواهد پاشید. اما بدلیل بسیاری از نکات، که کاوه عزیز اشاره کرد، روز بعد از حکومت مطلقه خامنهای لزوما روز رهایی از حکومت دینی، خشونت اجتماعی و روابط پسمانده قرون وسطایی نخواهد بود، ولی مسیر جدیدی در مبارزه تجدد خواهی گشوده میشود.
۲- دل بستن به حذف نظامی فیزیکی رژیم ولایی نه تنها کمکی به پیشرفت و یک پله به سمت آزادی متمدنانه نمیکند که برعکس، طلایه دمکراسی و پیشرفت را به دوردستتر سوق میدهد. روز مبادای ایران جنگ داخلی است. جنگ مردم را از صحنه اجتماعی بدر میکند و به ماجراجویان و جنگطلبان اجازه درخشش میدهد. جنگ، دربدری، فقر و خشونت بیشتر تاثیر مخربی بر تفکر اجتماعی مردم ایران خواهد دشت، که هم اکنون نیز روحیه و گفتمان اجتماعی در ایران نیاز به دورهای درمانی دارد. میدانیم که این مبحث بسیار طولانی و پر پیچ و خم است.
با آرزوی موفقیت، پیروز
■ مراکز قدرت در حکومت ایران، نویسنده هر نوع تحلیل و تفسیری را که مطابق سلایق و علایق و اهداف آنها نباشد برچسب امریکائی میزنند و جاسوسش مینامند، و ما هم آن روش را محکوم میکنیم. اما از این طرف برخی از خود ما هم دقیقا همین رفتار را داریم. جناب سالاری هم تا آنجا که به یاد دارم نویسندگان متون مخالف افکار خود را یا اکثریتی یا تودهای مینامند معرفی و برچسب میزنند. پس تفاوت ما با آنها در کجاست، و اگر روزی ما پیادگان هم به قدرت برسیم همان رفتار و روش سوارگان امروز را اعمال نمیکنیم؟
با احترام، کاوه
■ کاوه گرامی اگر چنین برداشتی از نوشته من میتوان کرد پس منظورم را درست بیان نکردم، زیرا چنین نمیاندیشم. در هر حال ولی به حرفتان توجه خواهم کرد.
با احترام سالاری
■ پیروز گرامی در تایید حرف شما باید کنشگران سیاسی و احزاب و سازمانهایی که دل در گرو آزادی و آبادانی ایران رو به ویرانی دارند با حفظ دیدگاه های یا آرزوهای آینده شان و اصولا برای محک زدن به درستی آن در فضایی دموکراتک در آینده، در یک جبهه برای ایجاد بدیلی موقت با هم متحد شوند و با شجاعت و درایت چه در عرصه داخلی و چه در عرصه بین المللی نمایندگی مردم را به عهده بگیرند تا در زمان فرو پاشی رژیم خلأ قدرتی را که میتواند موجب هرج و مرج شود پر کند. واقعییت این است که تنها دستگاهی که متمرکز عمل و از سیاست تعیین شده ای پیروی میکند دستگاه سرکوب است بقیه آدم را به یاد دوران ملوک الطوایفی میاندازد. در اکثر مراکز استانها و شهرهای بزرگ باندی از نظامیان و ائمه جمعه و استاندار و شهردار و لات لوت ها حاکم اند و خود مختار، که نمونه برجسته آن اصفهان و مشهد است. امیدوارم این احزاب و سازمانها به خود آمده و وضعیت خطرناک کشورمان را درک کنند و مدارای لازم را برای پیشبرد امری ضروری که همانا ایجاد جبههای برای گذار از حکومت اسلامی ست بخرج دهند که پس از آن بتوانند خود را میان ایرانی دموکراتیک و بدون تبعیض در بوته آزمایش بگذارند.
با درود سالاری
■ جناب سالاری گرامی - ممنون از پاسخ مثبت شما - متاسفانه این عادت اکثر ما و بنابرین احتمالا جزو فرهنگ ماست. بخاطر دارم از پنجاه سال پیش که به همکاران جوانتر و یا شاگردان کلاسهایم این اصطلاح من درآوردی و ساده را گوشزد میکردم. به آنها میگفتم.- نگید کی چی گفت. بگید چی کی گفت.
با احترام کاوه
| ||||||||
ايران امروز
(نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايتها و نشريات نيز ارسال میشوند معذور است. استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024
|