iran-emrooz.net | Tue, 19.12.2006, 10:22
درباره متحدين سلطنتطلب جمهوریخواهان برای دموکراسی
نگاهی به “نهاد ملی” نشستهای برلين و لندن
دكتر جمشید اسدی
|
.(JavaScript must be enabled to view this email address)
سهشنبه ۲۸ آذر ۱۳۸۵
آقای دکتر حسين باقرزاده در مقالهای تحت عنوان "اتحاد جمهوریخواهان و جنبش وسيع دموکراتيک"، مقالهی "اتحاد جمهوریخواهان سه سال بعد ..." اين کمترين را به نقد و بررسی کشيدند[١]. ايشان به درستی متوجه دو نکته اصلی آن مقاله، يکی شيوه کار در درون اتحاد جمهوری خواهان ايران (اجا) و ديگری اتحاد و همکاری ميان جمهوری خواهان گوناگون شدند و در هر دو مورد با قلمی متين و به دور از جدل، نکات مهم و تأمل برانگيزی بيان فرمودند. از فرم و محتوای مقاله ايشان بهره بردم، اما چون در هر دو مورد، کماکان اختلاف نظرهايی داريم به آنها میپردازم تا مگر گفتگو کم کم ميان جمهوریخواهان پا گيرد و شايد تا کار عملی گسترش يابد.
يکی از دو نکته اصلی مقاله من انتقاد به شيوه کار در اجا بود که کار درست را ناشی از فکر درست میداند و در نتيجه به طور خستگی ناپذيری در پی يافتن فکر اصلح است تا در پرتو آن سرانجام به کاری بیعيب و مورد قبول همه خلق، دست يازد. نگارنده پر تقصير آن نوشته و اين مقاله، چنين شيوه کاری را در بهترين حالت سترون و در نهايت غير دموکراتيک ارزيابی کرده بود.
سترون چون به علت فرديت افراد، هيچ دسته و جامعهای هرگز از طريق بحث به ديدگاهی يکتا و "درست" دست نمیيابد. فرديت روشنفکری اعضای اجا که جای خود دارد. اصولا دموکراسی از اين رو خواستنی است که ويژگیهای فردی پايدار و ناميرایند و از اين رو جمع آنها در پندار و گفتار و کرداری مشترک شدنی نيست، جز با زور. اما چون تا آن جا که میدانم هيچ يک از رفقا در پی اعمال زور برای قبولاندن فکر خود نيستند، پس شيوه کار حاکم بر اجا برای يافتن فکری درست از طريق بحث و گفتگو به نتيجه نمیرسد، يعنی سترون است.
اما چنين روشی غير دموکراتيک نيز هست؟ بله هست چون در دل آن، گمان وحدت برگرد فکر "درست" نهفته است. درست مثل باور به فکر "اصلح" فقيه، "علمیت" مارکسيسم - لنينيسم و فرادستی فلان فرهنگ قومی. تفاوت در اين جاست که رفقای اجا مخالف فکر "درست" را آزار نمیدهند.
در انتقاد به پندار و کرداری که دموکراسی را مبتنی بر نظری درست میداند، نکته کليدی دموکراسی را توافق بر سر قواعد بازی ميان پيروان نظرات گوناگون بيان کردم. به بيان ديگر، قبول قاعده بازیای که بدون داوری ميان نظرها و ديدگاهها، همه را دارنده حق حيات و ابراز وجود میداند. بدين ترتيب، چه در دسته و حزب يا جامعه، آزادی خواه در پی مبارزه برای پيروزی گفتمان خاصی نيست، بلکه در پی برقراری قاعده بازی است که بر مبنای آن همه نظرات و افکار بتوانند فعاليت کنند و به رقابت برخيزند. از اين ميان، بر مبنای همان قاعده بازی، پيروان اين يا آن نظر، اگر از سوی رأی دهندگان انتخاب شوند، برای مدتی عهده دار امور خواهند شد. در پايان اين بحث عنوان شده بود که اگر اجا قاعده بازی دموکراتيک را نپذيرد دموکراسی را نپذيرفته است.
برخورد دکتر باقرزاده در اين مورد نشانگر آن است که متاسفانه ايشان نه به انتقاد من توجهی میکنند و نه به راه حلی که ارائه میدهم. میفرمايند: "تشكیلاتی (اجا) كه جز امضای یك فراخوان را برای عضویت در خود لازم ندانسته است نباید انتظار داشته باشد كه شركتكنندگان در آن در مقولات دیگری - از رابطه با آمریكا گرفته تا سیاست هستهای رژیم ایران و برخورد غرب با آن - به یك نظر واحد برسند." اما نگارنده نه تنها چنين انتظاری نداشتم و ندارم، بلکه همچنان که شرحش در آن و اين مقاله رفت، اصولا مخالف چنين انتظاری (رسيدن به نظر واحد) هستم. پيشنهاد من توافق بر سر قاعده بازی است و نه بر نظر درست واحد. اتفاقا فراخوان و اساسنامه اجا توانش بالايی برای تعريف قاعده بازی دموکراسی دارند. حيف که بسياری از رفقا آن را سنگ بنای ساختن فکری درست تقسير کردند. بنابراين بر خلاف نظر دکتر باقرزاده،تفاوت نظر در مورد رابطه با آمریكا و سیاست هستهای رژیم ایران و ديگر، تنها زمانی به "كشمكش درونی و تجزیه و فروریزی نیروها" میانجامد، که پيروان آن نظرات در پی يافتن نظر "درست" باشند که من اين روش را سترون و غيردموکراتيک میدانم. متأسفانه به نظر نمیرسد که در آينده نزديک رفقای اجا دست از حستحوی "فکر درست" دموکراسی بردارند و به قاعده متداول و مرسوم دموکراسی روی آورند. چندی پيش با شگفتی فراوان شاهد استقبال گسترده رفقا از مقاله آقای فرهنگ قاسمی بودم که از طريق نامههای اينترنتی و يادآوری حضوری، همديگر را به خواندن و پخش آن مقاله تشويق میکردند. زبده آن مقاله چه بود؟ بيائيد همانديشی کنيم تا بفهميم در مقابل جمهوری اسلامی چه بايد کرد؟ يعنی رفقا کماکان در يافتن فکر درست چاره ساز از طريق بحث و هم انديشی اصرار دارند. اما از آن جا که تا کنون اين بحث در درون و در ميان رفقای اجا نتيجه نداده است، قصد دارند آن را به برون اجا گسترش دهند.
انتقادی که شرحش رفت گريبانگير تمام کسانی است که صادقانه آزادی خواهانند، اما به جای دموکراسی نمايندگی بر دموکراسی خلقی و همه با همی اصرار میورزند. برخلاف اشاره دکتر باقرزاده، اين ربطی به شکل تشکيلات،حزب، سازمان يا نهاد ندارد، بلکه مربوط به شيوه کار ميان کسانی است که به هر اسمی برای تحقق هدفی گرد هم آمدهاند. من چون دل در گرو اجا دارم، بحثم را در مورد اجا متمرکز کردم، اما حقيقت اين است که بسياری از نيروهای اپوزيسيون کماکان در دام دموکراسی خلقی گرفتارند. اينها اختيار خود دارند! کار من در مورد اجاست، اگر در اجا موفق به کاری شوم، از شادی کلاه به هوا خواهم انداخت و اگر نشوم، به طريق اولی در مورد دوستانی که به لحاظ تشکيلاتی و فکری از آنها دورم، موفقيتی نخواهم داشت.
در اين مورد دکتر باقر زاده اشاره انتقادی نيز به اجا میکنند، "اكنون بجا است كه اجا توضیح دهد كه در طول سه سال گذشته چه اقدام اساسی برای تحقق فرهنگ یادشده در جامعه سیاسی ایران یا شكلگیری یك «جنبش وسیع دموكراتیك» انجام داده است". انتظار بجايی است. اين انتظار حتی از کل اپوزيسيون هم بجاست. اما کاش خود ايشان پيشقدم میشدند و با توضيح در مورد اقدامات اساسی شان سرمشقی به ديگران میدادند.
نقد شيوه کار بر مبنای دموکراسی نمايندگی (رأی گيری و انتخاب) يا دموکراسی خلقی (فکر درست مناسب برای همه)، اختلاف نخست اين نگارنده کمترين با دكتر حسين باقرزاده بود، که شرحش رفت. مورد دوم بحث در مورد متحدين جمهوری خواهان بود. در اين مورد به طور خلاصه گفته بودم: برخی از جمهوری خواهان ایران در میان سلطنتطلبان و برخی دیگر در میان كمونیستهای انقلابی متحدانی یافتهاند و از آن جا که بسياری از سلطنتطلبان و كمونیستها متحدين قابل اتکايی برای دموکراسی نتوانند بود، اجا كه «تا به امروز بیمتحد مانده است»، دست کم از ديدگاه مبارزه برای دموکراسی كارنامه «روشنتری» دارد.
دكتر باقرزاده در آغاز مقاله خود "از وجود تشكیلاتی مركب از گروهی از جمهوریخواهان كه سپس متحدانی درمیان سلطنتطلبان برای خود دست و پا كرده باشند" اظهار بیاطلاع میکنند، اما در ادامه میافزايند: "ظاهرا ... جمهوریخواهانی كه در میان سلطنتطلبان متحدینی یافتهاند ... جریانهای « منشور ٨١» و «نشست برلین/نشست لندن»" هستند.
به هر حال بدون آن که من اسمی از جريانی آورده باشم، ايشان با هشياری دريافتهاند که منظورم از جمهوری خواهانی که متحدين مارکسيست-لنينيست دارند، جمهوری خواهان لائيک و دموکرات و از جمهوری خواهانی که متحد سلطنت طلب دارند، دوستان « منشور ٨١» و به ويژه «نشست برلین/نشست لندن» است. گفتم دريافت با هشياری، اما حقيقت آن است که رنگ سياسی جريانهای جمهوری خواه خارج از کشور ديگر نکتهای نيست که بر کوشنده سياسیای پوشيده مانده باشد.
دکتر باقرزاده ادعای اين جانب را در مورد متحدين کمونيست جمهوری خواهان لائيک و دموکرات و متحدين سلطنتطلب دوستان "منشور ٨١" و نشست برلين–لندن به دو دليل رد میکنند.
ايشان در مورد جمهوری خواهان لائيک و دموکرات اشاره میکنند که بسياری تنها به اعتبار پذیرش مفاد فراخوان جمهوریخواهان لائیك و دموكرات به آن راه یافتند و نه به علت تعلق به گرایشی مشخص و در چنين شرايطی حضور آنان را میتوان نشانه اتحادهای گروهی دانست. در مورد "منشور ٨١" و نشست برلين–لندن (و لابد جنبش رفراندم) هم عقيده دارند که هيچ يک تشکيلاتی نبودند و نيستند و بلکه تنها "در جهت ایجاد یك «نهاد ملی» در جهت برقراری دموكراسی و حقوق بشر" به وجود آمدند.
از آن جا که همچون خود ايشان قصد و آهنگ جدل و بحث لغوی ندارم، فرمايش شان را در هر دو مورد میپذيرم. با وجود اين آيا ايشان منکرند که بسياری از جمهوریخواهان لائیك و دموكرات کمونيست معتقد به مبارزه طبقاتی هستند؟ اگر هستند بهتر است به فرازهايی از مصاحبه يکی از اعضای محوری "که از ابتدا تا کنون با اين حرکت همراه بوده" توجه کنند: "ترکيب اصلی اين تجمع از نيروهای دموکرات چپ تشکيل شده است ... در ميان جمهوری خواهان دموکرات و لائيک شاهد طيفی هستيم که گر چه چپ دموکرات هستند، ولی نظرات راديکال تری دارند ... فعالينی از اتحاد فدائيان خلق، شورای موقت سوسياليستهای چپ، جناح چپ سازمان فدائيان خلق ايران اکثريت ...[٢].
پس از جمهوریخواهان لائیك و دموكرات به سراغ منشور ٨١ و به ويژه نشست برلين-لندن برويم. آيا دکتر باقرزاده قبول ندارند که در هيچ دسته، نشست يا جمعی از جمهوری خواهان، حضور سلطنت طلبان به اندازه حضورشان در "نهاد ملی" برلين-لندن گسترده نيست؟ اگر قبول ندارند، اشارات يکی از هم قطاران ايشان را يادآوری میکنم: "جمعی از دموکراتهای جمهوريخواه و دموکراتهای معتقد به پادشاهی مشروطه گرد هم آمديم و فعاليتی را آغاز کرديم که غايت آن تشکيل "نهاد ملی" اتحاد آزاديخواهان ايران است ... در "برلين" ٣٥ نفر بوديم و در "لندن" ٨٠ نفر[٣]".
بدين ترتيب تصديق میفرمايند که در مورد هم قدمان، هم قطاران يا هر نام ديگری که ايشان برای گروندگان به دو جريان جمهوریخواهی مورد اشاره پيشنهاد کنند، گزافه نگفته بودم: چپهای راديکال به همراه جمهوری خواهان دموکرات لائيک و سلطنت طلبان در دل نشست "برلين لندن".
به صراحت و روشنی بگويم که نگارنده نه مخالفت کوری با معتقدين به مبارزه طبقاتی دارم و نه با سلطنت طلبان. با تکيه بر باورهای دموکراتيک ام نه تنها موافق، بلکه مدافع آزادی فعاليت هر دويم. اما اين بدين معنی نيست که چون دموکرات هستم، يار و هم رزم همه نيروها هم هستم. من تنها هوادار آزادی ايشانم، همين و بس. چطور میتوانم با کسانی که معتقد به آرمانهای سياسی من، آزادی و حاکميت شهروند، نيستند، متحد سياسی شوم؟
در ميان جمهوریخواهان لائیك و دموكرات کسانی کماکان پيرو مبارزه طبقاتیاند که نوعی آپارتايد اجتماعی است و مخالف مالکيت خصوصیاند که مندرج در اعلاميه جهانی حقوق بشر است. بر سر کدام دموکراسی میتوان با ايشان هم پيمان شد؟ اين پرسش و پرسشهايی از اين دست را به جمهوریخواهان لائیك و دموكرات واگذاريم و به هم قطاران سلطنتطلب شما بپردازيم، آقای دکتر باقرزاده!
من جهموری را بر سلطنت ترجيح میدهم، اما همان گونه که بارها گفته و نوشتهام، اگر در حکومت سلطنتی مشروطه میزيستم، برای براندازی آن کوچکترين کوششی نمیکردم و انرژی خود را صرف کار سياسی ديگری میکردم. بالاتر از آن اگر همچنان که امروز معتقد به مشی رفرميستی هستم، در عنفوان جوانی هم بودم، برای براندازی حکومت استبدادی شاه قدمی برنمی داشتم و بلکه میکوشيدم تا با اصلاح و رفرم و مسالمت، استبداد پهلوی را به رژيمی دموکراتيک واگردانم. همچنان که امروز هم به همان دليل باور به مشی رفرميستی، هوادار سرنگونی رژيم جمهوری اسلامی نيستم و معتقدم که بايد آن را از طريق رفرم و اصلاح و مسالمت به رژيمی دموکراتيک واگردانيد. شما در اين مورد چه میانديشيد؟
لابد میپرسيد، اگر در مورد سلطنتطلبی چنين میانديشم، چرا به همکاری و همقدمی يا هر نام ديگری که شما بر همنشينی خود با سلطنتطلبان میگذاريد (وارد جدل نشويم) انتقاد شديد دارم؟ بله انتقاد شديد دارم، چون نسبت به آزادی و دموکراسی خواهی سلطنتطلبان همنشين شما ترديد فراوان دارم. بدون دليل؟ نه، شواهد در اين مورد فراوانند.
پس از نشست لندن، شاهزاده رضا پهلوی در چند مصاحبه و از جمله در مصاحبه با راديوی دولتی فرانسه RFI بخش فارسی، دو نشست برلين و لندن را دربرگيرنده نيروهای عمده اپوزيسيون (به جز سازمان مجاهدين خلق) خارج از کشور عنوان کردند. به دو نشستی که همچنان که شرحش از قول يکی از دوستان شما رفت، تنها ٣٠ نفر در برلين و ٨٠ نفر در لندن گرد آورده بودند. آيا واقعا اين درکی است که شاهزاده از ايرانيان اپوزيسيون برون مرز دارند؟ يا شايد بنا ندارند نيروهای خارج از حلقه نزديکان خود را اصولا در شمار آورند؟
گذشته از رويکرد شاهزاده به نيروهای خودی و غيرخودی، انتقاد ديگرم به رسانههای فارسی زبان هوادار سلطنت، از کيهان لندن گرفته تا راديو ٢٤ ساعته لس آنجلس و صد البته راديو تلويزيونهای دشنام پراکنی است که هر بار که توانستند فضای خود را بر دگرانديشان بستند و اين در حالی است که هيچ يک از نيروهای اپوزيسيون امکان و توان مالی ايشان را برای ابراز ترويج نظر نداشتند و ندارند. البته از اين بابت هيچ گلهای متوجه مقام سلطنت، دست کم از سوی من نيست. ايشان اختيار پول و مهمان و مجری خويش دارند. اما زمانی که اين رسانهها دشنام به ديگران میدهند و بر هر اپوزيسيون گذشته و حال غير سلطنتطلب ناسزا میگويند و حتی بر بانوی صلح ايران، بدون کوچکترين امکان پاسخ گويی، افترا میزنند، آنگاه سکوت و بلند نظری شاهزاده شک برانگيز میشود. ايشان نه تنها حساب خود را از اين شيوههای سخيف جدا نکردهاند، بلکه حتی از سر مصلحت نيز انتقادی به آنها نکردهاند؟ آيا در باور شاهزاده، اگر رفتار و کردار غير دموکراتيکی در جهت هواداری ايشان باشد، قابل چشم پوشی است؟ تا آن جا که من میدانم رفقای اجا چنين رفتاری را حتی در هواداری از خود برنخواهند تابيد. رفقای اجا حتی چهره برجسته سلطنتطلبان، آقای داريوش همايون را به به رسانه محقر پالتاکی خود دعوت کردند و پاس وی داشتند. آقای دکتر باقرزاده، بر مبنای آن چه شرحش رفت، برای دموکراسی در کنار کدام يک میتوان مطمئنتر قدم برداشت؟
اما مهمترين انتقاد من چنين است: سلطنتطلبان در مورد ماهيت استبدادی رژيم محمد رضا شاه هرگز اشارهای نکردهاند. قصد من اين نيست که رختهای چرک کهنه را بر طناب بياويزم. حتی میتوانم خاطرات تلخ تاريخی چون کودتا، بستن فضای سياسی کشور، حزب رستاخيز يا مهاجرت و ... را ورق زنم. پيشرفت ملتهای بزرگ ناشی از تمرکز بر راه حل و آينده است و نه تمرکز بر گره کور و گذشته (البته بدون فراموشی آن). آفريقای جنوبی، شيلی، آرژانتين، اروپای شرقی اين چنين کردند، چرا ما نه؟ ما نيز بايد هم در مورد رژيم شاهنشاهی و هم در مورد حکومت اسلامی، چنين کنيم.
انتقاد من از همقدمان سلطنت طلب شما از زاويه ديگری است. ايشان هرگز به استبداد دوران محمدرضا شاهی اشارهای نکردهاند. اشاره نکردهاند، شايد چون بر مبنای درک و بينش سياسی خود سلطنت شاه فقيد را استبدادی ارزيابی نمیکنند. در اين صورت با شماست که تصميم بگيريد، آيا چنين درکی از دموکراسی با درک شما از دموکراسی برای اتحاد و رفاقت و همنشينی و همخوانی دارد يا نه؟ فرض ديگر اين است که شايد هم هواداران سلطنت يا دست کم برخی از ايشان میدانند رژيم محمد رضاشاه استبدادی بود و اصولا همين را برای ايران میپسندند. اما برحسب مصلحت روز تبليغ دموکراسی و رفراندم میکنند. سئوال اصلی من در اين مورد روشن است : چگونه ممکن است شاهزاده رضا پهلوی مردم را به دموکراسی فراخوانند و در مورد ماهيت استبدادی رژيم محمدرضا شاه اظهار بیاطلاعی کنند؟ اين مسئله پدر و پسری نيست، مسئله معرفتی است. همان طور که در مقاله پيش آورده بودم: شاهزاده رضا پهلوی تا کنون بارها به روشنی جنبش صد ساله مشروطه را پاس داشتهاند و انقلاب اسلامی ٢٧ ساله را نکوهش کردهاند. اما هربار که صحبت از کودتای ١٣٣٢ و حکومت پدر فقيدشان میشود، اظهار میدارند که در اين مورد نظری ندارند و در انتظار نتايج قطعی پژوهشگران و تاريخ نويسانند. در ذهن ايشان همه چيز در مورد صد سال پيش و ٢٧ سال پيش روشن و قابل بيان است ، اما بين اين دو، کودتا و حکومت استبدادی پدرشان که حدود ٥٠ سال پيش رخ داد و سی و اندی سال به طول انجاميد، همچنان نکته تاريخی ناروشنی در تاريخ معاصر ماست.
آيا در اين مورد هيچ پرسشی برای شما برانگيخته نمیشود؟ احتمالا، همان طور که در مقاله خود مرقوم فرموده ايد، "برای همکاری و همسويی آزادیخواهان" آسانسازی کردهايد. به گمانم فراوان آسانسازی کردهايد.
البته من از ستمهايی که از سوی استبداد پيش و پس از انقلاب بر شما رفت آگاهم و در اين مورد برايم جای شکی نيست. اما برای آن که ذهن شاهزاده و ای بسا برخی از دوستداران جمهوریخواه و سلطنتطلب ايشان را در مرد ماهيت استبدادی محمدرضا شاه فقيد تازه کنم، چند نکته تاريخی میآورم و مقاله را هم با آن میبندم. اين چند نکته اما، از سوی چريکهای تروريست مليون لجوج، مائوئيستهای خود فروخته، اسلاميون متعصب يا به طور خلاصه ارتجاع سزخ و سياه بيان نشدهاند. اين چند نکته، گوشهای از خاطرات خدمتگزاری هستند که آخرين شاه ايران را يک بار در برابر کسی که سرانجام تاج و تختش را ربود، نجات داده بود:
- امروز بعد از ظهر شاه ... نظرياتش را در باره نظام سياسی كشور اعلان كرد. اظهار داشت كه فكر حزب مخالف ديگر بی معنی شده؛ در آينده فقط يك حزب وجود خواهد داشت، كه در طيفی گسترده از چپ به راست شامل دولت و مخالفين خواهد بود ... (يكشنبه ١١ اسفند ١٩٧٥)
- روزنامه اطلاعات نامه ای از يكی از خوانندگان چاپ كرده ... شاه خونش به جوش آمد، و به من دستور داد كه به سردبير روزنامه بگويم احمق است كه چنين چرندياتی را چاپ می كند. گفت: «خوب به او بفهمانيد كه انتصاب و بركناری وزراء از امتيازات ويژه سلطنت است. من و جانشينانم به عنوان قدرت فائقه ورای قوه مجريه باقی خواهيم ماند. (دوشنبه، ٢٥ فروردين١٩٧٥)
- سپس ادامه دادم كه شاه بايد توجه بيشتری به خواسته مردم داشته باشد: چرا هر از چندی، گروهی از مردم عادی را از طبقات مختلف، از توی خيابانها دعوت نمی كنيد، و از آنها در باره خواستهها و نيازهايشان نمی پرسيد ... شاه جواب داد، «من خودم می دانم مردم چه فكر می كنند. خدا می داند از چند مركز و محل گزارش پشت گزارش به من می رسد». تذكر دادم كه اين گزارشها فقط برای اطمينان خاطر او داده می شود؛ و فقط حرفهايی را كه مايل است بشنود به او می گويند. شاه اصلاً خوشش نيامد؛ ... شاه در جواب به مراسم سلام اشاره كرد كه به قول خودش هميشه می توانست از نظر مردم مطلع شود. گفتم، «اولاً در سال فقط چند بار مراسم سلام برگزار می شود، و به علاوه كسانی كه در آن مراسم شركت می كنند، جرأت نمی كنند كوچكترين شكايتی بكنند. هميشه چند صد نفر حضور دارند. حكايت آن تاجر بدبخت را در بوشهر به ياد می آوريد؛ اين جسارت را كرد كه از تأخير ساختمان بندر شكايت بكند. اعليحضرت چنان به خشم آمديد كه تمام روز حالتان خراب بود. حتی من، چاكر شما هم نتوانستم با شما منطقی حرف بزنم. و آن وقت انتظار داريد مردم در مراسم سلام درد دلهايشان را بگويند، و گله و شكايتهايشان را آشكار كنند. تازه به فرض هم كه اعليحضرت تحمل شنيدن اين حرفها را داشته باشد، مأموران امنيتی پدر شاكی بدبخت را درمی آورند و مثل آوار بر سرش خراب می شوند ... سه شنبه ٢٠ خرداد ١٩٧٠ جلد اول خاطرات علم، ص ٢٤٩-٢٤٨
- توضيح دادم ... در باره مشاركت عمومی در بازی سياست ... به عنوان مثال به چه دليل دولت در انتخابات محلی دخالت می كند؟ بگذاريد مردم خودشان در مبارزات انتخاباتی شان شركت كنند و هر نماينده ای را كه می خواهند انتخاب بكنند احتمالاً انتخابات مجلس هنوز احتياج به سرپرستی دارد ولی در مورد انتخابات انجمن شهر چنين نيازی نيست. چرا نمی گذاريد مردم آزادانه در مورد گرفتاريها و مسائلشان حرف بزنند. اين چه ضرری دارد. شاه گفت، «اين چه حرفی است. البته كه ضرر دارد. آن وقت می خواهند در مورد تورم و اين گونه مزخرفات شكايت بكنند». چهارشنبه ٣٠ فروردين ١٩٧٢، جلد اول خاطرات علم، ص ٣٢٧-٣٢٦
شرفيابی... بريده ای از روزنامه نيويورك تايمز را تقديم كردم كه ادعا می كند روشنفكران اين مملكت طالب اصلاحات اجتماعی بنيادی هستند. شاه اصلاً خوشش نيامد. گفت، «احمقهای پفيوز. كاری بيش از تكرار نكاتی كه مشاوران خود ما در كنفرانس اسپن تحت رياست شهبانو در شيراز مطرح كردند، نمی كنند. و به هر صورت، اين روشنفكران فكر می كنند كی هستند؟ يك مشت بيكارههای بزدل كه انتقاداتشان صرفاً به دعوت ما صورت گرفته[٤].» چهارشنبه ٣٠ مهر ١٩٧٥
جمشيد اسدی، ١٨ دسامبر ٢٩٩٦
--------------------
[١] دكتر حسين باقرزاده: اتحاد جمهوريخواهان و «جنبش وسيع دموكراتيك»، سايت اينترنتی ايران امروز، سه شنبه ١٦ آبان ١٣٨٥ برابر با ٧ نوامبر ٢٠٠٦
[٢] سايه روشنهای بی انتها و افق ناپيدای اتحاد جمهوری خواهی، گفتگوی نشريه تلاش با مهرداد درويش پور، ١٣ نوامبر ٢٠٠٦.
[٣] جمشيد طاهریپور، "بگذار گل همبستگی ملی آزاديخواهان ايران، بشكفد"، سايت اينترنتی ايران امروز، يكشنبه ٢١ آبان ١٣٨٥
[٤] هر چهار نكته به نقل از خاطرات علم، جلد اول و دوم، بر حسب تاريخ