پنجشنبه ۱ آذر ۱۴۰۳ - Thursday 21 November 2024
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 16.03.2024, 8:54

جبهه ملی در دوران پهلوی اصلاح‌طلبان آن زمان بودند


داریوش مجلسی

متاسفانه در فرهنگ سیاسی ما عنوان “اصلاح‌طلب” طنین مثبتی ندارد این در حالیست که “اصلاح‌طلب” در حقیقت تعریف کاملیست از یک انسان مصالحه‌جو، ضد انقلابی، معتقد به دیالوگ و عاری از خشونت و زور. البته تعریف من از اصلاح‌طلب تعریفی است در عرف و ادبیات سیاسی بطور کل، بدون آنکه الزاما قرار دادن اصلاح‌طلبان کنونی خودمان را نیز در جایگاه چنین تعریفی قرار دهم. ولی در حقیقت نباید از یاد برد که جبهه ملی ایران در دوران سلطنت پهلوی، به معنای کامل کلمه، یک جبهه اصلاح‌طلب بود. تشکیل جبهه ملی در حقیقت ادامه راهی بود که امیر کبیر، قائم مقام فراهانی و شخصیت‌هائی مانند آنان، با ایجاد مدارس نظیر دار الفنون و نشر اولین روزنامه در جهت روشنگری و ارتقاء سواد، آگاهی و دانش عمومی آغاز کردند.

در دوران گذشته بیش از دو خط سیاسی در کشور ما وجود نداشت، چپ و راست. راست عبارت بود از پهلوی‌ها و گروه‌هائی که دارای اعتقاد ناسیونالیستی و در عین حال مدرنیسم بودند و چپ که دارای اعتقادات اشتراکی و کمونیستی بود. در ادامه اصلاحات امیر کبیر و همفکرانش به تدریج در سال‌های بعد طیف سومی در جامعه ایران بوجود آمد که هم از مدرنیسم پهلوی‌ها و هم از عدالت اجتماعی چپ بهره می‌برد و اعتقاد به آزادی و ارتقاء سطح سواد و دانش داشت، کم و بیش از فرهنگ غرب هم بی‌بهره نبود.

وجه مشترک در دو طیف چپ و راست آن زمان عدم اعتقادشان به دموکراسی و آزادی بود و هر دو طیف برای پیشبرد عقایدشان به عامل زور اعتقاد داشتند. راست، زور و جبر حاکمیت و چپ، به انقلاب. ادامه افکار طیف سوم منجر به ظهور مصدق در صحنه سیاسی ایران گردید و زمانی که مصدق همراه ۱۷ نفر از یارانش در دربار تحصن کردند و خواستار اصلاحات ساختاری شدند بعد از مدتی جبهه ملی ایران به رهبری مصدق با پیوستن سه حزب سیاسی و تعدادی از منفردین و روشنفکران آن زمان تاسیس شد. آن سه حزب عبارت بودند از حزب ایران (مخلوطی از سوسیال دموکرات و لیبرال)، حزب نیروی سوم (سوسیالیست)، حزب ملت ایران بر بنیاد پان ایرانیسم (ناسیونالیست) و حزب کوچک مردم ایران (ملی مذهبی) که بعدا به جبهه پیوست.

هیچ یک از این چهار حزب یا منفردین و حتی شخص مصدق اعتقادی به براندازی و یا تغییر مشروطه به جمهوری را نداشتند حتی دکتر صدیقی از شخصیت‌های با اعتبار جبهه ملی حاضر به قبول نخست وزیری شد بشرطی که شاه در ایران بماند و همچنین بختیار هم سمت نخست وزیری را قبول کرد بدون اینکه هیچ یک از این دو تصمیم به تغییر رژیم داشته باشد.

تنها در زمان ۲۸ مرداد زمانی که شاه ایران را ترک کرد دکتر حسین فاطمی سخنرانی تندی بر علیه شاه کرد و این به زعم من بیشتر به خاطر بی‌حرمتی بود که زمان دستگیری در خانه‌اش نسبت به همسرش و خودش انجام داده بودند. ولی فاطمی اصولا شخصیتی درست و پاک بود ولی تند و رادیکال.

حتی چند سال پیش از وقوع انقلاب نامه معروف سه امضائی از سوی سه نفر از رهبران جبهه ملی با زبانی بسیار محترمانه برای شاه ارسال شد و هشدار دادند که چنانچه تغییر یا اصلاحاتی صورت نگیرد وقایع خطرناکی در انتظار ایران خواهد بود که متاسفانه با بی‌اعتنائی شاه روبرو شد. در آن زمان شاه هنوز صدای انقلاب را نشنیده بود ولی زمانی که دولت‌ها پشت سر هم شروع به تغییر نمودند آموزگار، شریف امامی، ازهاری و نهایتا بختیار و هر کدام به مدت کوتاهی در مسند وزارت نشستند و شاه صدای انقلاب را شنید، اصلاح‌طلبان آن روز (جبهه ملی) از اصول خودشان عدول کردند و نه تنها به جرگه انقلابیون پیوستند بلکه اقدام به اخراج بختیار از جبهه ملی نمودند و دکتر سنجابی به پاریس به دست‌بوسی امام شتافت و در حقیقت جبهه ملی و مبارزات مسالمت‌آمیز مصدق برای احقاق حق ملت ایران را جلوی پای یک آخوند قشری ذبح نمود.

دکتر محسن رنانی و زیدآبادی در ایران معتقدند که چنانچه در آن زمان به جای انقلاب با شاه صحبت شده بود به احتمال زیاد سرنوشت بهتری برای سرزمین‌مان رقم زده می‌شد. حالا هم تقریبا با وضعی مشابه آن زمان روبرو هستیم با این تفاوت که رژیم شاه در آن زمان، بیش از جمهوری اسلامی امروز، آمادگی صحبت و تفاهم را داشت.

یادم هست در آن زمان بعضی از جوانان جبهه ملی در دانشگاه مانند پروانه اسکندری (فروهر) با جزنی و یارانش در عین این که روابط دوستانه داشتند (پروانه فروهر در یکی از سخنرانی‌هایش از بیژن جزنی به عنوان دوست عزیزم نام برد) ولی دائم در حال بحث و جدل بودند چون جزنی و یارانش به انقلاب و سرنگونی رژیم شاه اعتقاد داشتند و جبهه ملی‌ها به تغییر و اصلاح آن. در حقیقت سخنان آشنائی که هنوز درگیر آن هستیم.

من وقتی به سخنان و نوشته‌های اصلاح‌طلبان امروزمان گوش می‌دهم درکم این است که ایده و آرمان نهائی آنها درباره ساختار سیاسی و اداری کشورمان در آینده تفاوت چندانی با اعتقادات ما ندارد منتها راه آنها برای دستیابی به آن هدف با راه، بخصوص، مبارزان خارج کشور تفاوت دارد.

واسلاو‌ هاول در چکسلواکی سابق سعی در جذب افرادی از درون دستگاه حکومت و حزب کمونیست داشت که تمایل به تغییر داشتند و از این طریق قادر به جذب نیروئی گردید که بتواند رژیم حاکم را به چالش بکشد.

امروز هم در سرزمین ما بیش از هر زمان دیگری نغمه‌های نارضایتی و انتقاد از درون صفوف حاکمیت به گوش می‌رسد. به‌قول دکتر مهرداد خوانساری در یکی دو مصاحبه، ما در حال حاضر با یک دولت پنهان (که زیاد هم پنهان نیست) روبرو هستیم که چیزی حدود هفت یا هشت در صد از کل رژیم را تشکیل می‌دهد (مقام رهبری و اعوان و انصارش) ولی تمام ابزار سرکوب، اقتصاد و سازمان‌های کشوری و لشگری را در اختیار دارند و مسئولیت جوابگوئی هم ندارند، این در حالیست که اکثریت بزرگی در درون همین رژیم خواهان تغییر وضع و سامان بهتری می‌باشند منتها جرات و توانائی اظهار نظر ندارند و نگران معاش و زندگی زن و فرزندانشان می‌باشند.

تحت چنین شرایطی اصلاح‌طلبان هم از لحاظ تعداد و هم از لحاظ سازماندهی و تجربه حکومتی دارای بیشترین شانس دستیابی به حکومت و هدایت سرزمین‌مان در دراز مدت را برای دستیابی به جو بازتر و شاید هم انتخابات آزاد بدون هزینه‌های سنگین جانی و مالی دارند.

بخشی از اصلاح‌طلبان رادیکال‌تر مانند میر حسین موسوی یا مهدی نصیری اعلام نموده‌اند که از مرز رژیم گذشته‌اند. این ادعای آنها طنین زیبائی در گوش مبارزین خارج کشور دارد و باعث کف زدن و تمجید از سوی اپوزیسیون خارج کشور گردیده ولی کسی نمی‌پرسد که این گذار از مرز رژیم یعنی چه، راه‌حل‌تان برای تغییر وضع و تغییر رژیم چیست؟ چگونه و چطور می‌خواهید، و بهتر بگویم می‌توانید، این شعار خوش‌طنین را وارد مرحله عمل بنمائید؟

عمق فاجعه در این مرحله این است که جامعه سیاسی ما هنوز، مانند روسیه، ناوالنی خود را ندارد ولی پوتین خود را دارد. و یا مانند افریقای جنوبی نه نلسون ماندلای خود و نه پرزیدنت دکلرک خود را که با ماندلا به تفاهم و توافق رسید، دارد. این در حالیست که نارضایتی در میان تمامی اقشار جامعه‌مان و حتی در تمام سطوح درون حاکمیت، جامعه را به سوی یک انفجار می‌برد. شوربختانه کشتی‌بانانی هم که قادر باشند سیاستی دگر پیش کنند و این کشتی زیبا و تاریخی را به سوی ساحل نجات رهنمون شوند دیده نمی‌شود. شاید بخاطر نبود کشتی‌بان، ملاحانی باشند که قادر به نجات این کشتی در حال غرق گردند. در چنین حالتی شعار‌های تند و عامه‌پسند کارساز نیست و سرزمین‌مان بیش از هر زمان به تدبیر، اندیشه و فکر برای راهیابی نیاز دارد. به عبارتی دیگر “کشتی‌بانان را سیاستی دگر باید”.

نباید و نمی‌‌توانیم آرزوهایمان را به جای راه حل و واقعیت ببینیم. آرزو و واقعیت همیشه همخوان و سازگار نیستند. با توجه به چنین شرایط خطرناکی که کشورمان با آن روبروست دوباره تکرار می‌کنم که اصلاح‌طلبان می‌توانند راه حل کم‌هزینه‌تر و کمتر بدی باشند. من بهترینی را سراغ ندارم.

مارچ ۲۰۲۴



نظر شما درباره این مقاله:









 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024