سه شنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۳ -
Tuesday 3 December 2024
|
ايران امروز |
اگر نقد پیوسته تحولات سیاسی و بازخوانی تاریخ یا روایتهای تاریخی را لازم و از نشانههای رشد یک جامعه بدانیم، نسلهای بعد از انقلاب ۵۷ نه تنها حق دارند بلکه ضروری است که به این مهم بپردازند. اصولا همه نسلهایی که نسبت به سرنوشت کشور و تحولات سیاسی آن احساس مسئولیت میکنند و دغدغه بیرون آمدن کشور از وضعیت نابسامان امروز دارند میبایست به نقد همهجانبه آن اتفاق تاریخی بپردازند. نکته مهم اما پذیرش تکثر روایتها به مثابه به رسمیت شناختن موجودیت دیگر نیروهای سیاسی کشور است.
بسیاری از نیروهای سیاسی و بخش بزرگی از مردم شرکت کننده در انقلاب ۵۷ از همان فردای پیروزی انقلاب بتدریج و در فواصل زمانی مختلف با راه طی شده بعد از انقلاب از سوی حاکمان جدید مخالفت کردند. کوتاهسخن، میگفتند این آنچیزی نبود که از آن همه تلاش و امید و فداکاری انتظار داشتیم. گروه بزرگتری اما خارج از بحث موردی انقلاب ۵۷، اصولا با انقلاب به مثابه روش مخالفند. چراکه درس بزرگ انقلاب این بود که روشهای به کار گرفته شده برای ایجاد تحول سیاسی، خنثی نیستند. با خشونت، قهر و نگاه حذفی نمیتوان به دموکراسی و صلح و آرامش اجتماعی دست یافت.
واقعیت این است که هیچکدام از سه نیروهای اصلی شرکت کننده در انقلاب، یعنی روحانیون، چپها و مجاهدین خلق، دموکراسیخواه و اهل مدارا با رقیب فکری یا مخالف خود نبودند، چرا که همگی حامل ایدئولوژیهای توتالیتر بودند. حقیقت را نزد گروه فکری خود میدانستند و دیگران قرار بود یا تسلیم خواست و اراده قدرت مسلط شوند و یا از صحنه سیاسی کشور حذف بشوند. دموکراسی خواهان و تکثر باوران آن روز ایران مانند جبهه ملی و نهضت آزدی در اقلیت محض بودند. همچنین، دههها فرهنگ استبدادی در کشور زمینه مساعدی برای دموکراسی خواهی و مدار با مخالفان فکری و عقیدتی را در سطح جامعه آن روز ایران، فراهم نکرده بود.
شایسته است نسلهایی که انقلاب ۵۷ را سرآغاز تباهی یا اشتباه تاریخی میدانند، عبارت «پنجاههفتی» را به عنوان دشنام یا برای تحقیر انقلابکنندگان بکار میگیرند و یکی از مردمیترین و اصیلترین انقلابهای تاریخ را «فتنه خمینی»، «فتنه ۵۷» و یا «بلوای ۵۷» میخوانند برای نقد عمیقتر، همهجانبهتر و گذار از تحلیلهای سطحی و زرد، زمینههای واقعی و تاریخی آن رویداد مهم را بررسی کنند و خود را در دام نتیجهگیرهای عوامپسندانه و عبارات دلخنککن اسیر نسازند.
عوامل متعددی که جای بسط آن در اینجا نیست و از سوی جامعهشناسان و صاحبنظران در فرصتهای مخالف مورد نقد و برسی قرارگرفته، باعث بیگانگی و احساس غربت مردم با شاه و حکومتاش شده بود، همین احساس فاصله و غربت که در سالهای آخر حکومت شاه به سبزهی حزب رستاخیز نیز آراسته شد، زمینهساز انقلاب و سقوط نظام پهلوی شد. علاوه بر این احساس بیگانگی، عوامل دیگری نیز در شور و اشتیاق مردم و نیروهای سیاسی و خوشبینی آنها برای انقلاب و ایجاد شرایطی بهتر از آنچه داشتند، موثر بودند.
در آن سالها باد بینیازی انقلاب میوزید. بینیازی از سازش، بینیازی از مذاکره، بینیاز از پرسشگری درباره فردای براندازی، بیدغدغهی صبح روز بعد از انقلاب. جز معدود کسانی که صدایشان در فریادها، ولولهی جمعیت و شور انقلابی گم میشد، تقریبا همه اعتقاد داشتند «خود راه بگویدت که چون باید رفت». شعار آزادی در تظاهرات سر داده میشد، اما رهایی از در و دیوار شهر میبارید؛ ساواکی تکهتکه شده، پاسبان احاطه شدهی وحشت زده با سرِ شکسته و صورت خونین، شهرنوی به آتش کشیده شده. خشم مقدس، انقلابیون را بینیاز از ترحم بر افسران دستگیر شده یا نخستوزیر تسلیم شده کرده بود.
آن سالها، عصر ایدئولوژی و دوران بیخبری بود. بیخبری از آنچه خود داشتیم یا نداشتیم، بیتوجهی و یا بیاطلاعی نسبت به غول عظیمی که در متن جامعه ایران خوابیده بود، بیخبری از متولیانی که از حاشیهی هفتاد سالهی خویش به متن یک سالهی انقلاب آمده بودند. بیاطلاعی از آنچه در سراب «سوسیالیسم واقعا موجود» میگذشت. بیخبری از «خلق» تقدیس شده، که آماده چه کارهای وحشتناکی که نبود.
خلقی که به فرمان رهبر کاریزماتیک کشور به هیجان میآمد و بسیج میشد. برای هجوم به کردستان و مقابله با نیروهای کرد، برای حمله به دفتر روزنامه آیندگان، برای شکستن قلمها و طنینانداز کردن شعار «مرگ بر» در سراسر کشور، برای انقلاب فرهنگی، حمله به مخالفان و منتقدان و برهم زدن تظاهراتشان، برای لو دادن همسایهی مجاهد یا کمونیستاش و یا برای رفتن به جبهههای جنگ.
کاریزما را اما خودِ مردم به رهبران کاریزماتیک میدهند. کاریزما از جنس قدرت است که بسته به نگاه و تبعیت مردم از حاکم یا شخصیت فرهمند دارد. چنانکه میتواند با رویگردانی همان مردم از او، به سان برف زیر آفتاب تموز آب شود و از بین برود.
شاید خود رهبر انقلاب هم کاملا متوجه همه ابعاد آن غول رها شده نبود. چه بسا تصور میکرد چنانکه وعده داده بود اداره امور مملکت را به مسئولین دولت موقت میسپارد و به قم میرود تا سالهای کهنسالی را در قامت یک پیشوای روحانی و معنوی در آنجا سپری کند، پایانش جایی باشد که همه چیز از آنجا آغاز شده بود. کمااینکه در آغاز چنین نیز کرد و ۱۸ روز بعد از پیروزی انقلاب، در دهم اسفند ۵۷ به قم رفت. انقلاب اما تازه شروع شده بود و بزودی رهبر را برای نشان دادن چهره اصلی انقلاب به مرکز قدرت، به پایتخت فرامیخواند.
■ آقای فرخنده عزیز. در امتداد مقاله کوتاه و باارزش شما، آنچه برای شما قطعی نیست: «شاید خود رهبر انقلاب هم کاملا متوجه همه ابعاد آن غول رها شده نبود»، برای من قطعی است: وی در ابتدای امر، نتیجه افکار و تناقض رهنمودهای خود را نمیدید. اما دو سه سال بعد، بازهم نمیدید که «میزان رای ملت است»، با «همه قوانین مطابق اسلام باشد»، مانعالجمع هستند؟ نکته دیگر اینکه، من خودم «پنجاههفتی» هستم، اما ازعبارت «پنجاههفتی» ناراحت نمیشوم، مهم این است که همانطور که نوشتهاید، نقد عمیقتر و همهجانبهتر صورت بگیرد. درعین حال برحذر باشیم از اینکه در دام گذشته باقی بمانیم. تمرکز ما باید روی آینده و فردای ایران باشد.
ارادتمند. رضا قنبری. آلمان
■ تناقض مقاله از عبارت مردمیترین و اصیلترین انقلاب با ساختار سه گروه رهبری روحانیون و چپ و مجاهدین که هر سه نه دموکرات بلکه توتالیتر بودند شروع میشود. این سه گروه هم از آسمان نیفتاده بلکه ریشه در همین نیروی مردمی اصیل داشتند. پس کلمه کنایهآمیز پنچاه هفتی چندان بیراه نیست. اما ریشه این جوشش نه خشم فزاینده بلکه در ناشیانه بودن فضای باز سیاسی که توسط کارتر مطرح و شاه هم مجری آن شد وگرنه با سیاستهای توسعهطلبانه شاه به تدریج از میزان نارضایتی کاسته و شرایط برای آزادیهای سیاسی فراهمتر میشد مگر فشارهای اقتصادی و سبعیت نظام و فساد و استبداد کنونی چند برابر دوره قبل نیست پس چرا انقلاب فراگیر اتفاق نمیافتد؟ با توجه به اینکه امید رستگاری از این نظام که در جهت مخالف تاریخ ایستاده نمیرود چون با درس از گذشته به مخالفین امتیاز نمیدهد و با پاشنه آهنین حکم میراند برخلاف شاه که کمابیش در جهت درست تاریخ ایستاده بود ولی بیموقع از قدرت سرکوب کاست و هزینه مخالفت را پایین آورد که به تظاهرات پیک نیکی و براندازی ختم شد.
بهرنگ
■ آقای قنبری عزیز، پرواضح است آقای خمینی بین «میزان رای ملت است» و «قوانین اسلام» دومی را انتخاب میکند. نکتهای که من میخواستم بگویم این است که احتمالا خودش هم در آغاز تصور واضحی از همه ابعاد رقابتها و درگیریهای که در انتظار انقلاب بعد از پیروزی بود نداشت. شاید تصور نمیکرد در کردستان مخالفت مسلحانه میشود یا بین طرفداران خودش در حزب جمهوری اسلامی و بنیصدر و هوادارانش مرتب دعوا و درگیری پیش میآید. شاید فکر نمیکرد عدهای دانشجو بنام پیروی از او سفارت امریکا را ۹ ماه از انقلاب گذشته اشغال میکنند و او را در مقابل عمل انجام شده قرار میدهند. وگرنه معلوم است که او در این دعواها و وقایع طرف روحانیون و سرکوبگرترها و انقلابیترها را میگرفت، چنانکه گرفت. اتفاقا یکی از بدیهای انقلاب همین است که میتواند حوادث محاسبه نشده و هزینهدار برای مردم و کشور در برداشته باشد.
حمید فرخنده
■ جناب بهرنگ گرامی، مردمی و اصیل بودن یک حرکت یا انقلاب به معنای صحیح بودن آن حرکت یا انقلاب نیست. مردمی و اصیل بودن یعنی انقلاب ۵۷ انتخاب مردم ایران بود و از داخل خود کشور جوشید و سرتاسری بود، نه چنانکه برخی تحلیلهای زرد و منوتویی ادعا میکنند شورش و بلوای عدهای از مردم، طراحی شده در گوادالوپ یا توطئه غرب علیه شاه بود. اینکه انقلاب فراگیر علیرغم سختتر بودن شرایط مردم، الان اتفاق نمیافند اتفاقا تجربه تلخ انقلاب ۵۷ در حافظه جمعی ایرانیان است.
حمید فرخنده
■ آقای قنبری عزیز، مردمی بودن جنبش ۵۷ ربطی به رهبری آن و عاقبت آن ندارد. امروز ج.ا. منشاء ترور و جنایت و بیثباتی در دنیاست و ما گناه آن را به گردن جنبش آزادیخواهانه مردم ایران که سالها پیش از ۵۷ آغاز شد می اندازیم.
من به نوبه خود و طی سالها همه گونه تحلیل از انقلاب ۵۷ و نتایج آن خوانده ام، از همه تحلیل ها با وجود تفاوتها و تضاد هایشان آموخته ام و همواره سعی در بیطرفی در نگاه داشتم، ولی امروز به روشنی میبینم که هنوز از انقلاب ۵۷ رمز گشایی کامل نشده. اینکه ایران استبداد زده بود و مردم دست به شورش زدند، اینکه کارتر و امریکا دست از حمایت شاه برداشتند، اینکه مذهبیون دست بالا را در انقلاب گرفتند و اینکه جنبش چپ اسلامگرایان را خطر بزرگی برای کشور نمیدید، و حتی اینکه ملیون اسلامی و غیر اسلامی به خمینی در تشکیل حکومت کمک کردند، هیچکدام توضیح قانع کننده ای برای پدیده ج.ا. و فاشیسم ضد انسانی رژیم کنونی نیست، هیچ تعریف و تشریحی نمیگوید چگونه ملت ایران با سابقه و انسجام چند هزار ساله زیر بار چنین خفتی برود؟ آیا سیر حوادث ایران ریشه در هویت تاریخی ما دارد؟ و یا دو گانگی فرهنگی (که همچنان موجود است) نقش بسزایی داشته؟ استعداد عوامگرایی ویرانگر که از جنبش مردم فاجعه ج.ا. را رقم زد از چه خصوصیتی ناشی میشد و آیا هنوز در تاروپود ایران حاضر است؟
بله، موافقم که نگاه به گذشته نباید ما را از هم متفرق کند و نباید ملاک قضاوت دیگری باشد، اما کمک میکند بدانیم چه هستیم، در چنته چه داریم، و چالش ها و موانعی که روبرو داریم چیست.
با احترام، پیروز
■ ۱ - عامل اصلی سقوط شاه طول طولانی سلطنت او بود. البته جواب فوری این استکه پس چرا حالا اتفاق نمیافتد. توضیح آقای فرخنده بسیار منطقی است. نسل دوم وسوم میدانند که چه بر سر پدرانشان آمد از اعدام و زندان و پاکسازی و مصادره و غارت اموال ضمن اینکه اوپوزیسیون متحدی را هم در خارج نمیبینند.
۲ - اصولا حکمرانی مادام العمر همراه با قدرت بلا منازع فساد اور است. انسان ظرفیت داشتن قدرت فائغه و نا حدود را ندارد و اگر هم اولش صالح بوده سرمایه گذاران داخلی و خارجی فاسدش میکنند.چون منبعی طولانی جهت امیالشان میباشد.
اصولا هیچ حکومتی قادر به راضی کردن همه مردم نیست. چون منافعشان متفاوت و حتی متضاد یک دیگر است. ولی به علت داشتن نظام دوره ای در هر دوره هریک از گروه های متفاوت برمبنای تعداد رای به قدرت میرسند، وگروهی راضی و گروهی نا راضی میشوند و در انتخابات بعد ممکن است که گروه راضی ناراضی و نارازی ها راضی شوند و این سیکل ادامه دارد و نوعی توازن بوجود میاورد .اما نکته مهم و خیلی این است که رضایت و عدم رضایت گروه ها حد اکثر هشت تا ده سال بیشتر طول نمیکشد و به سی چهل سال نمیرسد، که جامعه بوسیله ناراضی ها منفجر شود.
۳ - اینکه شاه نمیخواست بکشد و نباید کوتاه میامد هم درست نیست. شاه به اطرافیانش اعتماد نداشت. نمونه آش در راس حکومت نظامی نا نظامی ترین و بروکراترین ژنرال ازهاری است. و وقتی اویسی به عنوان اعتراض قصد خروج داشت اجازه داد که از ایران برود و نهایتا در دولت کوتاه بختیار هم ارتشبد جم معتبر و خوشتام را نپذیرفت.
احتمالا خاطره کودتای بیست سال پیش از انروز عراق که بهنگام اعتراضات مردم بغداد ژنرال عبدالکریم قاسم قول حمایت به ملک فیصل داده بود و بعد جسد بدار آویخته فیصل را در خیابان های بغداد گرداند در تار و پود ذهن و اندیشه او مانده بود که تصمیم به رفتن کرد.
۴– ضمنا، کنفرانس گوادلپ هم دو سه هفته بعد از راهپیمائی روز تاریخی ۱۹ آذر است، که شاه با هلیکوپتر صحنه تظاهرات را دید که چند ملیون از تمام طبقات شرکت دارند و صحبت گروهی نوکر اجنبی و بیگانه و تروریست نبست. بنابرین غرب ناظر بر شرایط وقت ایران نگران کشور ایرانی شد که بعد از شاهی که خیال ماندن ندارد و ضمنا بیمار و مضافا همسایه ابر قدرت انروز (و نه روسیه امروز) مثل اتحاد جماهیر شوری سوسیالیستی میباشد.
با احترام کاوه
■ یادداشت کوتاه زیر در مورد عدم اتحاد اپوزیسیون خارج که در ضمیمه یاداشت قبلی است نوشتم. البته دلیل نوشتن این مطلب هم اعتماد به سایت معتبر و محترم ایران امروز است که اجازه انتشار به نوشتههائی در مخالفت به این نظریه به فحاشی و فحشهای ناموسی متوسل میشوند نمیدهد.
یکی از افراد سرشناس در اپوزیسیون آقای رضا پهلوی است. در چهل و پنج سال گذشته ایشان نه در مرکزی یا دانشگاهی جهت آموختن امور اجتماعی داخلی، روابط سیاسی بینالمللی شرکت کرده، نه یک موسسه اقتصادی یا صنعتی راه اندازه کرده که تبحر مدیریت ایشان را نشان دهد و نه حتی انجمن خیرهای براه انداختهاند. قبل از انقلاب هم در دوره دبیرستان ایشان را که قرار بود پادشاه بعدی شود به جای فرستادن او به مدرسهای جهت فراگیری موارد فوق به فرا گیری خلبانی واداشتند. انگار که وارث تخت و تاج سلطنت ۲۵۰۰ ساله باید خلبان باشد. اخر به چه امیدی؟ احتمالا طرفداران رادیکال ایشان استناد به شعر حافظ دارند که: نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت/ به غمزه مسئلهآموز صد مدرس شد.
به انتظار اطهارنظر و تصحیح موارد فوق از جناب فرخنده گرامی و سایر اظهار کنندگان محترم مقاله ایشان.
با احترام کاوه
| ||||||||
ايران امروز
(نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايتها و نشريات نيز ارسال میشوند معذور است. استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024
|