يكشنبه ۲ دي ۱۴۰۳ - Sunday 22 December 2024
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 16.01.2024, 21:30

نه به رفراندوم!


فاضل غیبی

اگرچه اندوهناک است، اما باید تصدیق کرد که چهار دهه تسلط فاشیسم اسلامی و بمباران تبلیغی جامعۀ ایران، سطح درک مسایل اجتماعی و سیاسی را از دوران پیش از انقلاب نیز نازل‌تر ساخته است. ملایان در طول این دوران سیاه با بهره‌گیری از گفتارهایی هرچه سخیف‌تر گام به گام سطح تفکر را در جامعه کاهش داده‌اند. ترفند آنان در این مسیر چنین بوده است که از ابتدا و به شکلی مداوم چنان مطالب احمقانه‌ای بیان می‌کردند که مردم عادی نیز به شنیدنشان خود را عاقل‌تر از آنان می‌یافتند و لاجرم گاه، حتی به عنوان تأییدی بر حکمِ حماقت آخوندها، سخنان آنان را پخش و پراکنده می‌کردند.

البته این روش پیشتر در اروپا و به ویژه در مورد یهودیان نیز به کار گرفته می‌شد، و بر این مبنا با پخش تهمت‌هایی هرچه غیر واقعی‌تر در میان عوامی که اصلاً با یهودیان تماسی نداشتند، احساسات ضد یهودی را نهادینه می‌کردند. امروزه در سایۀ حکومت جهل و جنایت میزان عوام‌فریبی و تبلیغ اوهام به جایی رسیده که «رهبر» ادعای خدایی می‌کند و یا «امام زمان» در «کنفرانس اسلامی» در تهران «ظهور» می‌کند و کسی هم از شنیدن این مهملات شگفت‌زده نمی‌شود!

گفتنی است که سطح نازل درک سیاسی، نه تنها در داخل، بلکه در خارج از کشور نیز، علت اصلی سرنوشت فجیع ایران در دوران معاصر بوده و هست. نمونه آن که در واقع فقر تفکر سیاسی عامل اصلی بروز انقلاب اسلامی شد، زیرا جامعه زیر فشار چپ اسلامی شعر و شعار را بر جایگاه تعقل سیاسی اجتماعی نشانده بود. شاخص فقر تفکر سیاسی وضعیت روشنفکری جامعه بود که در میان نمایندگانش دیگر کسانی مانند کسروی و فروغی یافت نمی‌شد و این کمبود باعث شد تا نظام سیاسی به جای استفاده از بحران حکومت شاه و گذار به هنجارهای دمکراتیک به مغاک فاشیسم اسلامی سقوط کند.

شوربختانه باید اذعان کرد که بر پایۀ تحجر فکری رهبران «اپوزیسیون»، میزان تفکر سیاسی در داخل و خارج از کشور به سطح نگران‌ کننده‌ای نزول یافته است. علت اصلی نیز این است که این «رهبران» تصور می‌کنند هرگونه روشنگری سیاسی به خطر از دست دادن هواداران دامن خواهد زد.

دو نمونه: یکی دادن “وکالت” به رضا پهلوی از سوی بیش از ۳۰۰ هزار نفر از “ایرانیان فرهیخته” و دیگری موضع پایدار ضداسرائیلی در میان اکثریت هواداران چپ، در عین ادعای مخالفت با حکومت اسلامی!

از آن مهم‌تر، سطح نازل درک سیاسی نه تنها بخش بزرگی از ایرانیان را از شناخت درونمایۀ نوین و به راستی آینده‌ساز رستاخیز زن زندگی آزادی بازداشته، بلکه در را به روی عوام‌فریبی‌های شگفت‌انگیز در مسیر رسیدن به ارتجاعی‌ترین اهداف نیز گشوده است.

در این گیرودار صرف‌نظر از جیره‌خواران حکومت اسلامی در داخل و خارج کشور، چپ‌ها و سلطنت‌طلبان، گوی سبقت را از یکدیگر می‌ربایند. منظور از چپ‌ها آنهایی هستند که هنوز توهم آن را دارند که با «مبارزات جانانۀ» خود ایران را از حکومت اسلامی به «نظام شورایی» گذر خواهند داد. از آنان متوهم‌تر سلطنت‌طلبان هستند که هنوز هم تصور می‌کنند خواهند توانست تا حکومت شاه را با تمامی مزایا برای پیرامونیان، دوباره برقرار کنند. تو گویی این نه دیکتاتوری فردی و نه کمبود دمکراسی سیاسی بود که باعث بحران نظام و سقوط شاه شد، بلکه ناسپاسی ایرانیان بود که سبب «رنجش ملوکانه» گردید و اینک که ایرانیان به “اشتباه” خود پی برده‌اند کافی است که گرد «شاهزادۀ دمکرات‌منش» گرد آیند تا فشار تودۀ «رضاشاه روحت شاد!» بر حکومت اسلامی غلبه کند و آنگاه با برگزاری «رفراندوم» (همه‌پرسی) تکلیف ایران مشخص گردد.

در این سناریو «کف خیابان» و «رفراندوم» دو مفهوم سیاسی تعیین کننده را تشکیل می‌دهند. «کف خیابان» در دیدگاه فلسفۀ سیاسی چنان مفهوم مبتذلی است که نیازی به اشاره ندارد. اما مهم‌تر از آن مقولۀ خطرناک «رفراندوم» است که در اوضاع کنونی ایران بی‌شک بار دیگر فاجعه‌‌آفرین خواهد بود!

رفراندوم به عنوان نوعی «انتخابات» (رأی به موضوع، در برابر رأی به افراد) تنها زمانی کاربرد مثبت دارد که در چهارچوب دمکراسی پیشرفته‌ آن هم به طور استثنائی مورد استفاده قرار گیرد. بی‌سبب نیست که رفراندم (صرف‌نظر از کشورهایی مانند سوئیس و ایرلند) در کشورهای دمکراتیک نمونه‌های چندانی ندارد. علت اصلی البته این است که حتی شهروندان کشورهای پیشرفته نیز ممکن است تحت تأثیر تبلیغات از تشخیص منافع ملی ناتوان باشند. (نمونه: رأی ۵۲% از شهروندان بریتانیا به خروج از اتحادیه اروپا (۲۰۱۶ م.))

اما بنیان نظام دمکراسی پارلمانی بر انتخاب نمایندگانی قرار دارد که از میان نخبگان جامعه برگزیده می‌شوند و در بهترین حالت با تکیه بر خردجمعی کشور را راهبری می‌کنند. این نظام سیاسی تاکنون بهترین نظام شناخته شده در تاریخ بشر است که امروزه در سایۀ آن دو - سه میلیارد نفر از شهروندان جهان به رفاه، امنیت و آزادی فزاینده‌ای دست یافته‌اند. در حالی که «رفراندوم» در کشورهای عقب‌مانده به وسیله‌ای برای تحکیم رژیم‌های خودکامه و به ویژه توتالیتر بدل شده، که نمونۀ بارز آن همین حکومت اسلامی در ایران است که تا به ‌حال سه بار به «همه‌پرسی» دست زده و هر بار نیز برای خود «مشروعیت دمکراتیک» بیشتری دست و پا کرده است.

بسیار اسفناک است که بسیاری ایران‌دوستان چنین از درس‌آموزی از تجربیات تاریخی ایران و جهان ابا دارند! نمونۀ مهم دیگر در این مورد همه‌پرسی ۲۰۱۲ م. در مصر است که در آن ۶۴% مصریان به برقراری «حکومت اسلامی مصر» رأی دادند!

بنابراین می‌توان چنین جمع‌بندی کرد که رفراندم در کشورهای پیشرفته وسیله‌ای نامناسب و در کشورهای عقب‌مانده به درستی حربه‌ای خطرناک شناخته شده است؛ زیرا در کشورهای عقب‌مانده هر آنکه قدرت سیاسی، رسانه‌ها و یا نهادهای مذهبی را در دست دارد، یقیناً نتیجۀ رفراندم را نیز تعیین خواهد کرد.

در مورد دوران پس از براندازی نیز موضوع روشن است: هر نیرویی که رهبری روند براندازی نظام مستقر را در دست داشته باشد (چنان‌که رفراندم ۱۲ فروردین ۵۸ نشان داد) به ناگزیر برندۀ رفراندم خواهد بود و از آن برای تحکیم “شبه دمکراتیک” حکومت مورد نظر خود سود خواهد برد.

کوتاه سخن، در سناریوی براندازی که به ویژه از سوی جناح راست «اپوزیسیون» به عنوان راه‌حل نهائی مشکل نظام سیاسی تبلیغ می‌شود، بر فرض که «کف خیابان» به‌ شکلی معجزه‌آسا به پیروزی دست یابد، برگزاری رفراندم بدین سبب که “نیروی برانداز” به هر حال قدرت سیاسی را تصرف خواهد کرد، نیازی به پشتیبانی دیگر نیروها نخواهد داشت و بدین سبب رژیم دیکتاتوری دیگری در راه خواهد بود.

بنابراین تنها راه ممکن و موفق برای گذار از حکومت فاشیسم اسلامی تشکیل «شورای همبستگی ملی» با شرکت نمایندگان همۀ نیروهای ایران‌دوست است تا این شورا اکثریت بزرگ ملت ایران را نمایندگی کند و مادامی که چنین شورایی تشکیل نشود، هر قدر هم که حکومت اسلامی لرزان شده باشد، گذار از آن ممکن نخواهد بود.

از سوی دیگر تاکنون خیزش‌های سرکوب شده نیز نشان داده‌اند که برای گذار از رژیم سفّاک و مکّار اسلامی شوربختانه هنوز سطح آگاهی جمعی ایرانیان به حد لازم و کافی نرسیده است. برای غلبه بر این کمبود بزرگ دستکم دو تدبیر لازم می‌نماید:

۱) با توجه به اینکه دست تاریخ مانع چنان بزرگی را به صورت حکومت فاشیسم اسلامی در برابر ایرانیان قرار داده است، که غلبه بر آن به روش‌های پیشین ممکن نیست، چنان‌که سوءاستفاده از مفهوم «رفراندوم» نشان می‌دهد، تشکیل شورایی از فرهیختگان زبدۀ ایرانی به منظور روشنگری دربارۀ دیگر مفاهیم سیاسی و اجتماعی ضرورتی عاجل است تا خردورزی دربارۀ حقوق و وظایف شهروندی نزد ایران‌دوستان گسترش یابد.

۲) رستاخیز زن زندگی آزادی نشان داد که صرف‌نظر از فعالیت عظیم دستگاه‌های تبلیغی رژیم سرکوبگر، دو جناح چپ اسلام‌زده و راست سلطنت‌طلب از چه آتشبار تبلیغی بزرگی برخوردارند و چگونه عوام‌فریبانه توانسته‌اند با تفرقه‌افکنی در همبستگی ملی و کوشش برای مسخ درونمایۀ خیزش زن زندگی آزادی به رژیم اسلامی کمک کنند.

از این‌رو تشکیل «شورای همبستگی و سازماندهی برای آزادی ایران» در اوان رستاخیز مهسا را، باید بزرگ‌ترین گام در راه گذار از حکومت فاشیسم اسلامی در نظر گرفت و نه تنها نباید از ناکامی آن دلسرد شد، بلکه با آگاهی بر نارسایی‌های ممکن، با اراده و شوق بیشتری برای برگزاری «شورای همبستگی ملی» کوشش نمود.


نظر خوانندگان:


■ ایده “شورای همبستگی” بجا و کارساز است. اما موضع منفی گرفتن نسبت به رفراندوم تاکتیک درستی نیست و انرژی درون جنبشی را به هرز می‌برد. با تحلیل شما در مورد خام بودن سطح فکری جنبش و مردم موافقم ولی اگر قرار باشد سیل پوپولیسم بار دیگر بر سیاست ایران غلبه کند شما و چند دوست آگاهتان را نیز با خود می‌برد. بهترین کار شما در این مقطع روشنگریست، تشویق به جمع‌گرایی در مقابل کیش شخصیت، خشونت‌زدایی از گفتار و جهت گیری‌ها، تقدس زدایی از شعار ها از قانون از حکومت، و مهمترین اصل دوری جستن از فرهنگ مردسالار و الویت به جنبش زنان و به عقیده من نقش رهبری دادن به جنبش زنان است. از گرایش‌های غیر فرقه‌ای شما سپاسگزارم و امید که گفتار از این دست پژواک بسزایی داشته باشد.
با احترام، پیروز


■ آقای غیبی عزیز. بحث بر سر اصول است و اینکه طرفداران سیستم پادشاهی (با اعتقادی که به حقوق بشر و جدایی دین از دولت اعلام کرده‌اند) نیز حق دارند نظام مورد نظر خود را به رای عمومی بگذارند. کسی که ناظر افکار عمومی ایرانیان باشد (منظور کلیه شهروندان ایرانی است، چه خارج چه داخل) می‌داند که تعداد طرفداران سیستم پادشاهی به آن حد نصاب می‌رسد که درخواست رفراندم کنند. استدلال شما برای نفی اصولی رفراندم، خلاف اصول دمکراسی به نظر می‌رسد.
ارادتمند. رضا قنبری. آلمان


■ با درود به گرامی فاضل غیبی
آفرین از بررسی ژرف و درستی که از برداشت‌های ناراست و نادرستی که در دیدگاهِ بخشی از ایرانیان و برخی از روشنفکران نگاشته شده است. بیشترین نهادِ یهودی‌ستیزی از کژپنداری نیست و آنکه یا از اسلام‌زدگی و بیشتر از کوراندیشی است. با این که در این رسانه دیدگاهِ مرا، آزادانه، درج نمی‌کنند ولی باز هم خواستم یاداشتی را بیاورم و می‌دانم که چیزی به گفتار ِ پُر باره و درست گرامی فاضل غیبی نمی افزاید ولی در همین سو و راستا است.
نا آگاهی گناه نیست، با دروغ خوگرفتن، بدترین نازندگیست به راستی بینشِ بسیاری از جوانان ایران، از بیشتر ِ کژپنداری‌های اسلام‌زدگی، پاک شده است. این جای امید و خوشبختی است که این جوانان بتوانند ایران ِ آینده را خردمندان باز سازند. یعنی جدا از ویروس ایمان به دروغ‌هایی که سدها سال سنجه‌های دروغینِ دادگری، نیکویی، آزادگی و بهزیستی بوده‌اند.
با این وجود این جوانان در میان مردمی پرورده شده‌اند که نه تنها به دروغ‌های اسلامی ایمان دارند و آنکه به دروغ پذیری شاید به دروغ پرستی و دروغ‌وندی هم خو گرفته‌اند.
با این که بیشترین شمار از این مردمان از حاکمیت ولایت فقیه بیزارند و آرزومند سرنگونی و پاکسازی ایران، از وجودِ هر آخوندی یا هر کس که با این خون‌آشامان خویشی دارد، هستند ولی انبوهی از این مردمان هنوز به آنچه، که آنها راه به این بی‌چارگی و سیه‌روزی کشانده است، نه تنها آلوده هستند و آنکه به همان پندارهای خردسوز ایمان دارند و از همبستگی و همیاری در سامانی سازمان یافته پرهیز می‌کنند.
برای دگرگون شدنِ سامانِ جامعه باید نخست بینش یعنی دیدگاه مردمان از پندار ِ آفرین ِ هستی دگرگون بشود. به جز این مردمان در هر زمانی ندانسته سامانی را پذیرا می‌شود که در بینش آنها نگاشته شده است. پس انبوهی که بیش از هزار سال چشم به راه نازاده‌ای مانده‌اند که ناگهان پدیدار شود و نمایندگان یا آفرینندگانِ خودش را کشتار کند. این انبوه در پیوند با ایمانشان پیوسته از ستایشگران کشتار بوده‌اند، زیرا جهاد بخشی از ایمان آنهاست.
دیوار بلند و سختی که راهِ بیشرفت این مردمان را ه بسوی آرمان آزادی بسته است ایمان، این انبوهِ نه چندان پُرشمار، به دروغ، دروغ‌پذیری و دروغ‌پرستی است. چون این انبوه نمی‌خواهد یا نمی‌تواند به این همه دروغ، که با افیون داستان‌های دروغ، که دیدگاه آنها تنگ و خردِ آنها را به گروگان گرفته است.
گواه براین پندار همین بیعت‌گیری، به نام انتخابات، است: مردمی بیش از چهل سال دروغ شنیدند، ستم کشیدند و رنج بردند هنور بیشتر ِ این مردمان به این پی نبرده‌اند که در حاکمیت ولایت فقیه مردم چیزی برای برگزیدن، انتخاب کردن، ندارند. تنها مردم فریب‌خورده می‌توانند چوب‌دستانی برای راندن خودشان به سوی مرگ و نیستی جدا کنند.
با این که همگان به روشنی دیدند که مجلس‌رفتگان یکپارچه حکم کشتار ۲۰ هزار بازداشت شدگان جنبش ژینا، مهسا، را از مجلس گذراندند. اکنون با شگفتی دیده می‌شود در میان بیشترین کسان سخن از این است: آیا باز هم با رای خود با چنین مردم‌ستیزان و ایران‌ستیزانی بیعت کنیم یا نه؟ داوری با شما خردمندان است.
مردو آناهید




نظر شما درباره این مقاله:









 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024