iran-emrooz.net | Sat, 07.05.2005, 6:37
بىپرده با اصلاحطلبان
شرق / خشايار ديهيمى
شنبه ١٨ ارديبهشت ١٣٨٤
از راى ۹۹ درصدى در رفراندوم سال ۵۸ تا راى ۶۵/۵۰ درصدى در انتخابات دوره ششم رياست جمهورى فاصله زيادى پيموده شد. اين اختلاف ۴۹ درصدى آرا فقط از يك چيز حكايت داشت: سير فاصله قدرت از مردم. سياستمداران روز به روز از مردم بيشتر فاصله گرفتند و مردم را، «شهروند درجه دوم» و «لايعلمون» به حساب آوردند. مردم وعلى الخصوص روشنفكران و نخبگان دلشان از توهينها و تحقيرها، از نابرابرىها، و از نداشتن حق برابر شهروندى، حق تصميم گيرى و دخالت در سرنوشت خود خون بود و به جان آمده بودند. دوم خرداد كه «حماسه» ناميده شد، حاصل فوران اين نارضايتى بود. خاتمى با حرفهاى نرمتر، با چهره «خودى تر با مردم» و على الخصوص با شعار «ايران براى همه ايرانيان» توانست تا حدودى ريشه نارضايتىها را برملا كند و آن راى خيره كننده را از مردم بگيرد. اين راى خيره كننده حاصل اجماع نخبگانى بود كه راى دادن به خاتمى را راه مسالمت آميز پايان دادن به وضعيت آن ساليان تشخيص داده بودند. به خاتمى اعتماد شد، به اصلاح طلبان اعتماد شد به شعار «ايران براى همه ايرانيان» اميدهاى بسيار بسته شد. آنچه خاتمى و اصلاح طلبان میگفتند فى نفسه حرف تازهای نبود. سخن «جامعه مدنى»، «كرامت انسانى»، «حقوق شهروندى» و خلاصه «ايران براى همه ايرانيان» در حرفهاى روشنفكران و نخبگان هم بود، اما مجالى براى بروز جدى نمیيافت. آنچه تازه بود و اين حرفها را تبديل به گفتمان مسلط جامعه كرد، طرح اين حرفها و سخنان و شعارها از جانب «حكومتيان» بود، حكومتيانى كه سالها بود سياست را در اختيار خود داشتند و نگاهى متوليانه به مردم داشتند و سياست و سرنوشت كشور و ملت را در محافل خود رقم میزدند و هيچ صداى ديگرى را هم برنمى تابيدند. اصلاح طلبان (بى آنكه بخواهيم از قدر خدمات و زحماتشان بكاهيم) به غلط همه تحولات هشت ساله را به حساب خود واريز میكنند.
اگر آنها توانستند گفتمان اصلاحات را غالب كنند و به نام خود تمام كنند، به دليل برخوردارى شان از «رانت» سياسى در جمهورى اسلامى بود و بى مدد همگانى هم باز نمیتوانستند اين گفتمان را غالب كنند (دليلش آن راى خيره كننده به خاتمى كه به اعتراف خودشان خوابش را هم نمیديدند). اما آنها تازه در اين هشت سال اندكى از مزه آنچه را كه سالهاى سال بر سر «غيرخودىها» آمده بود چشيدند، چون خودشان هم اندكى «غيرخودى» شدند. خاتمى در مقام رياست جمهورى با همه امكاناتش از هر نه روز يك بحران به فغان آمد؛ ما «غير خودىها»ى قديمى چه بايد میگفتيم و كجا بايد میگفتيم كه بيست و چهار ساعت شبانه روزمان مملو از بحران بود. در مقام دفاع از عملكرد «غيرخودىها» نيستم (چه نقد بسيار بر ما غيرخودىها هم وارد است و به موقع اش مطرح خواهم كرد) اما انصافاً در «حماسه» دوم خرداد، اين «غيرخودىها» نجابت و درايت نشان دادند و سهم شان در اين «حماسه» هيچ كمتر از اصلاح طلبان درون حكومت نبود. اينها را میگويم چون اخيراً اصلاح طلبان در مقام پاسخگويى به نقدها بر عملكردشان (دقت كنيد، میگويم «نقد» و نمیگويم «نفى») از زحماتشان میگويند و میخواهند «منت» بر سر ما بگذارند و از ما بازخواست میكنند كه شما چه كرديد (يعنى ما محرومان از حقوق ابتدايى مان). زهى انصاف! در دوم خرداد، در هجده اسفند، و در هجده خرداد در واقع با راىهايى كه داده شد (كه با راىهاى پيشين تفاوت داشت) پيمانى منعقد شد، پيمانى براى همراهى و همگامى در راه شعارهايى كه مطرح شده بود على الخصوص شعار «ايران براى همه ايرانيان». اما در عمل كار به گونهای پيش رفت كه زمانى فرا رسيد كه از نظر «ما» (ما كه غيرخودىهاى بيرون از دايره حكومت، اصلاح طلب، و خواهان راههاى مسالمت آميز) اين پيمان شكسته شد. معلوم شد كه تعبيرها با تعبير اصلاح طلبانى از شعار «ايران براى همه ايرانيان» تفاوت دارد. ما از آن حق برابر را مراد میكرديم، حق برابر براى مشاركت در سياست اما آنها فقط «خودى» و «غيرخودى شان» كم رنگ تر شده بود، نه آنكه واقعاً از ميان برخيزد. سالها بود كه ما حكم محكوميت گرفته بوديم، به مجازات سنگين محكوم شده بوديم و دوستان چانه میزدند تا برايمان «تخفيف» بگيرند. شتاب نكرديم، صبر كرديم، چانه زنىها را دنبال كرديم، اميدوار مانديم تا بلكه تبرئه شويم. اما دوستان «معامله» كردند و اعتماد از ميان برخاست و اصلاح طلبان ندانستند كه سودا كردن اين اعتماد با «مصلحتها» (مصلحتهايى كه البته فقط از نظر خودشان «مصلحت» بود و ما آن را «مصلحت» نمیدانستيم) سوداى پرزيانى است.
به هر روى قصد نفى كردن و اتهام زدن نداريم، فقط میخواهيم نقد كنيم تا ببينيم امروز در كجا ايستاده ايم و چرا موقعيت امروز به قول خود اصلاح طلبان موقعيت «خوف و رجاء» شده است و راه برون رفت چيست. چرا مردم ديگر «اعتماد» ندارند و باور نمیكنند و آيا میتوان اعتماد را بازگرداند؟ اصلاح طلبان به غلط فكر میكنند اين بى اعتمادى ريشه در مشكل «برنامه» دارد و تفاوتشان با آن «ديگران» (همه آن «ديگران») در «برنامه» شان است و بنابراين دائماً سعى میكنند برنامههاى بهتر و جذاب تر بنويسند و «برنامه» شان را تبليغ میكنند. البته برنامه مهم است و بسيار هم مهم است. اما الان گره كور بى اعتمادى ربطى به برنامه ندارد. آنچه مهم است نشان دادن قابليت اعتماد است تا برنامهها را باور كنيم. ما (ما غيرخودىهايى كه طرفدار اصلاحات هستيم و مسالمت جو و همچنان اميدوار) به آن «ديگران» اعتماد نداريم و هر قدر هم حرفهاى خوب بزنند و وعدههاى شيرين بدهند، آنها امتحانشان را كاملاً پس داده اند. ما میدانيم كه براى آن «ديگران» الى الابد «غيرخودى» هستيم و فقط وقتى اوضاع قمر در عقرب میشود ياد ما میافتند و راى مان را میخواهند، آن هم نه به اين دليل كه براى «انتخاب شدن» ارزشى قائلند، چون نشان داده اند كه خودشان را برتر از راى ما میدانند. راى ما را میخواهند تا از اين هنگامهای كه در شرايط خاص داخلى و خارجى پيش آمده است گليم شان را از آب بكشند. اما شما اصلاح طلبان هم امتحانهايى پس داده ايد. انصاف داشته باشيم از برخى سربلند بيرون آمده ايد و از برخى نه (و دقت كنيد كه منظورم امتحانهاى اخلاقى است كه پايه و مايه اعتماد است. و باز تاكيد كنم منظورم از اخلاق در اينجا اخلاق سياسى است و نه اخلاق فردى). به همين دليل نمیشود شما را هم به همان چوب راند. اما اگر میخواهيد همچنان حساب تان از آن «ديگران» جدا باشد بايد بدانيد حرفهاى خوب، شعارهاى خوب، و وعدههاى شيرين كافى نيست. حتى ترساندن مردم از آن وضع «بدتر» هم ديگر كافى نيست. علاجى ديگر بايد. اعتماد ما به شما از ميان نرفته است، سست شده است و در صداقت سياسى شما شك كرده ايم. فكر میكنيم حرفمان را درست نفهميده ايد و به نقدهايمان جوابهاى بى ربط میدهيد و از زير سئوالهاى واقعى در میرويد و حرفهايتان از جنس حرف واقعى نيست. نقد ما امروز متوجه عملى نشدن پروژههاى عملى اصلاحات نيست. آن نقد در مجال ديگر میتواند عرضه شود و ربطى به اين «بى اعتمادى» فعلى ندارد. نقد امروز ما نقدى اخلاقى است. شما (به هر دليل) پيمان شكنى كرديد، على الخصوص در ماجراى مجلس هفتم. عذرها و بهانههاتان هم از نظر ما موجه نيست. قانع نشده ايم و معتقديم ريشه برخى خطاهاى سياسى شما در نگاه غلط تان به سياست و درك نادرست تان از دموكراسى است. به نظر ما شما هنوز به طور كامل از بند «خودى» و «غيرخودى» رها نشده ايد. نمیخواهيم عذرخواهى كنيد. نمیخواهيم اعتراف كنيد. فقط میخواهيم علت «بى اعتمادى» و «ترديد» ما را درست بفهميد، میگوييد شما هم مانيفست تان را بدهيد. ما مانيفستى نداريم. فعلاً زمان مانيفست دادن نيست. يك خواست مقدماتى ساده داريم كه شرط اعتماد ما به شماست و فقط همين را «يك گام به پيش اصلاحات» میدانيم. ما ديگر تخفيف در مجازاتمان نمیخواهيم. نمیخواهيم برايمان چانه بزنيد (مثلاً مثل آقاى كروبى كه وعده میدهند براى اعتراض به ردصلاحيتهاى بى دليل باز هم نامه خواهند نوشت. او لابد بعد هم باز در انتخابات شركت خواهد كرد و ما هم بايد خوشحال و راضى به ايشان راى بدهيم!» ما خودمان را بيگناه میدانيم و حتى مظلوم. ما تبرئه ايم. ما حقوق شهروندى برابر میخواهيم. ما هم در سياست امكان بازى میخواهيم. ما میخواهيم باور كنيد كه به اندازه شما در اين مملكت سهم داريم. ما ديگر نمیخواهيم فقط تماشاچى و راى دهنده شما باشيم. ما هم میخواهيم بازيگر صحنهای باشيم كه در آن سرنوشت ما رقم میخورد. ما هم امنيت میخواهيم. ما حاضريم با شما «ائتلاف» كنيم، اما ديگر حاضر نيستيم فقط زائده شما باشيم. اين شما هستيد كه حالا بين ائتلاف و مصالحه با آن «ديگران» و ائتلاف با ما بايد يكى را انتخاب كنيد. به سئوالهاى ما جوابهاى صريح بدهيد. با كدام «غيرخودىهاى قديمى» درباره كابينه تان مشورت كرده ايد؟ چه سهمى به اين «غيرخودىها» در دولت تان خواهيد داد؟ كابينه آقاى خاتمى كابينه «همه ايرانيان» نبود. كابينه «شايسته سالارى» نبود. در آن كابينهها از اقليتها و زن و دگرانديش و... خبرى نبود (حتى زمانى كه مجلس ششم با ايشان همراه بود و عذر راى اعتماد نياوردن هم در بين نبود). آقاى معين هم در هشت سال وزارتشان حتى كوچك ترين قدمى براى احقاق حق نابجاى رانده شدگان، «پاكسازى شدن» برنداشتند. چه ضمانتى هست كه اگر انتخاب شوند، پس از اين همه سال تحمل، حقوق پايمال شده ما را با ما بازگردانند. داير كردن تمام تشريفاتى «معاون حقوق بشر» فقط يك شوى تبليغاتى است و «اعتمادى» برنمى انگيزد. حرف ما اين است، اگر میخواهيد «اعتماد» را بازسازى كنيد و گره از كار فروبسته بگشاييد، حرفهاى كلى و بى در و پيكر نزنيد، حرفهايى كه براى شما تعهدى ايجاد نمیكند. حرفهاى روشن و صريح و «تعهدآور» بزنيد. به ما بباورانيد كه اگر سنبه پر زور شد، باز ما تنها نمیمانيم و باز شما بنا به آن «مصلحت» خودتان مست طرف ديوار نمیشويد. در اين صورت ما آماده ايم با شما ائتلاف كنيم و به اين «ائتلاف» (نه فقط به «شما»، به اين «ائتلاف») راى بدهيم. همين و والسلام.
* روزنامه شرق موضوع اين مقاله را به بحث میگذارد و آماده چاپ نظرات موافق و مخالف درباره آن است.