پنجشنبه ۱ آذر ۱۴۰۳ - Thursday 21 November 2024
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sun, 29.10.2023, 23:51

ما از «چپ» دلزده‌ایم / بخش نخست


پرویز هدایی

اسرائیل دموکراتیک، متحد طبیعی «انقلاب زن، زندگی، آزادی»

«ما روشنفکران، آکادمیسین‌ها و کنشگران پیشرو اسرائیلی متعهد به صلح، برابری، عدالت و حقوق بشر بوده، و شدیدا از انچه اخیرا در این ناحیه اتفاق افتاده متاثریم. ما همچنین دلنگران عکس‌العمل نسنجیده پاره‌ای از نیروهای پیشرو در رابطه با حمله حماس به شهروندان اسرائیلی هستیم،عکس‌العملی که نشانگر یک گرایش نگران‌کننده در فرهنگ نیرو‌های چپ جهانی است.» (نامه ۷۵ تن از کنشگران ترقی‌خواه اسرائیلی در نشریه نیوزویک)

نامه سرگشاده و دردمندانه روشنفکران و اساتید اسرائیلی، با عنوان «ما از «چپ» دلزده‌ایم»، به گرایشی در میان جریان‌های چپ اشاره می‌کند که البته تازه نیست، ولی فاجعه ۷ اکتبر ابعاد آن را به چشم جهانیان کشید. این گرایش که عمدتا پس از ۱۹۶۷ سایه شوم خود را بر جنبش چپ افکند، تا به امروز به اشکال متفاوت ادامه یافته، و بدون شک مشاهبت‌هایی با گرایشی در چپ که به ستایش از فاجعه ۵۷ برخواست را می‌توان در آن مشاهده کرد.

«چپ» که ماهیتا می‌بایست طلایه‌دار حرکتی پیشرو به سوی فردای روشن و مدرن و رها از دخمه تاریک جهان کنونی باشد، متاسفانه در مقاطعی چون خوابگردی، گاه به راست، گاه به چپ و گهگاه رو به تاریکخانه جهان کهن دارد.

جنبش چپ و اسراییل‌ستیزی

«مرگ بر سرمایه‌داران یهودی، آنها را از تیر چراغ برق بیاویزید، و بیرحمانه به زیر پا افکنیدشان.»(سخنرانی «روت فیشر»، عضو کمیته مرکزی حزب کمونیست آلمان در ۱۹۲۳)

با اعلام «بیانیه تشکیل دولت اسراییل» در ۱۹۴۸ از سوی «بن گورین»، نیرو‌های چپ، در اشکال مختلف خود، اسراییل را به رسمیت شناختند، اتحاد شوروی با یک اقدام ضربتی سلاح‌های مورد نیاز را در اختیارش نهاد. و تنها به کمک این سلاح‌ها بود که اسراییل توانست حمله ۷ کشور عرب، که بلافاصله پس از اعلام استقلال صورت گرفت، را خنثی کرده و به پیروزی چشم‌گیری نائل آید(ذکر علل کمک اتحاد شوروی از حوصله این نوشته خارج است). بدینگونه روابط مودت‌آمیزی مابین اسراییل و «چپ» جهانی پدید آمد که به مدت ۲۰ سال تا ۱۹۶۷ ادامه یافت.

در تابستان ۱۹۶۷ نقطه عطفی را در نگرش «چپ» به اسرائیل را شاهدیم، یعنی سر آغاز «اسرائیل‌ستیزی» در میان گرایشات «چپ» که با نشیب و فراز تا به امروز ادامه یافته، و اگر بخواهیم بهتر بگوییم، این ترکیبی است از «اسرائیل‌ستیزی» و «یهود ستیزی» (هم‌چنانکه در میان سردمداران جمهوری اسلامی چنین ملقمه‌ای را شاهدیم)، که نمونه‌های زشت آن بمب‌گذاری در «خانه یهود» در بخش غربی شهر برلین از سوی گروه «توپامارو برلن غربی» در ۱۹۶۹، و یا استقبال گروه «بادر ماینهوف» در ۱۹۷۳ از ترور تیم ملی اسرائیل توسط یک گروه فلسطینی هستند.

متاسفانه از دهه ۱۹۸۰ با آغاز روند گلوبالیسم، «اسرائیل‌ستیزی» و «یهودستیزی» در میان «چپ»ها مرزهای قبلی را پشت سر نهاد و اشکال جدیدی به خود گرفت. به عنوان مثال نشریه چپ‌گرای «یونگ ولت»(۱) در مغازله با «اسماعیل هنیه»، رهبر حماس و سیاست‌های ضد اسرائیلی جمهوری اسلامی چنان تاخت که شش نفر از فعالین سیاسی در نامه‌ای سرگشاده به نشریه نوشتند: «یونگ ولت» چنان از کنار مواضع ضد اسرائیلی رئیس جمهور ایران بدون موضع‌گیری می‌گذرد که که گویی آنها را به‌رسمیت شناخته. نشریه از چاپ این نامه خودداری کرد، لذا نویسندگان آن را در اینترنت منتشر کردند.

در این رابطه همچنین می‌توان به پاره‌ای از شعار‌های چپ در دهه‌های اخیر اشاره کرد، از جمله در راهپیمایی‌های صلح ۲۰۰۲ در برلین پلاکارد‌هایی با این مضمون حمل می‌شد: آلمانی گذشته را فراموش کن، اسرائیل قربانی نیست.

چپ ایران و فاجعه ۷ اکتبر

از ۱۹۶۷، چپ ایران به دلایل متفاوت نگاهی منفی به اسرائیل داشت: تاثیرپذیری یا تبعیت از سیاست شوروی، پیوند‌هایی با پاره‌ای گروه‌های فلسطینی. به علاوه برای یک دیدگاه ساده‌انگار، وجود پاره‌ای از روابط بین حکومت ایران در دوران محمدرضا شاه و اسرائیل، خود دلیلی کافی برای دشمنی با آن بود.

فاجعه ۷ اکتبر بار دیگر فرصتی ایجاد کرد تا گروه‌های چپ ایران نشان دهند کجا ایستاده و چقدر معادلات جهانی و ضروریات انقلاب «زن، زندگی، آزادی» را دریافته‌اند.

در اینجا به عنوان نمونه مواضع سه گروه چپ را بررسی می‌کنیم:

۱. اطلاعیه حزب توده ایران: این حزب پس ۷ اکتبر با انتشار متنی با عنوان «اطلاعیه حزب تودۀ ایران دربارۀ تشدید جنگ در مناطق اشغالی فلسطین و سیاست‌های فاجعه بار و جنایتکارانهٔ دولت نژادپرست و دست‌راستی «نتانیاهو»» به این فاجعه عکس‌العمل نشان داد. چنانکه تیتر اطلاعیه نشان می‌دهد، برخورد با رخداد به نحو وحشتناکی غلط است. قبل از همه خواننده متوجه می‌شود که به فاجعه ۷ اکتبر، فقط در حاشیه پرداخته شده، و عمدتا «سیاست‌های پنجاه و شش ساله و اشغالگرانه اسرائیل» به عنوان زمینه‌ساز فاجعه مورد بحث قرار گرفته است.

۲. «سازمان اکثریت»: این سازمان نیز تحلیلی را که ظاهرا یک گروه هوادار از ایران فرستاده در  «کار آنلاین» منتشر کرده است. این تحلیل شباهت بسیار به تجزیه و تحلیل حزب توده داشته و به همانگونه خواستار آتش‌بس فوری بین طرفین شده است.

۳. «همگامی برای جمهوری سکولار دموکرات در ایران»، متشکل از ۵ گروه جمهوری‌خواه عمدتا با گرایش چپ، در بیانیه‌ای به تجزیه و تحلیل فاجعه ۷ اکتبر پرداخته، اما بر خلاف دیگر بیانیه‌ها، با صراحت حمله حماس را محکوم کرده و به کشتار فجیع مردم غیرنظامی اسرائیل توسط حماس اشاره دارد.

اما همین «بیانیه» در جای دیگر ذکر می‌کند: «آنچه زمینه این جنگ ویرانگر است ... بن‌بست بوجود آمده در زمینه تحقق صلح و راهکار تشکیل دو دولت مستقل در نتیجه سیاست‌های افراطی دولت‌های اسرائیل در دهه‌های گذشته است.»

در بخش دیگر آن هنگامی که از اقدامات شرم‌آور حماس در حمله به غیر نظامیان صحبت می‌شود، ذکر می‌کند که اسرائیل هم در گذشته «اعمال بدتری» را مرتکب شده است.

اسرائیل تنها کشور دموکراتیک و سکولار منطقه

«در بیانیه استقلال اسرائیل، که هنوز نقش بخشی از قانون اساسی را بازی می‌کند، نام خدا ذکر نشده، اگر چه دولت اسرائیل را دولت یهود می‌نامد، اما ذکر می‌کند این دولت بر مبنای آزادی، عدالت و صلح بنا می‌گردد، در برابری اجتماعی و سیاسی همه شهروندان کوشیده، عدم تبعیض دینی، نژادی، جنسی و همچنین آزادی مذهب، تحصیل و فرهنگ را تضمین می‌کند.»(فصل نامه سیاسی، اریک سیلور، ۱۹۹۰)(۲)

اینها تنها سخنانی زیبا نیستند، بلکه اسرائیل در طول بیش از ۷۰ سال که از عمر دولت مدرنش می‌گذرد، نمونه موفقی از اجرای آن را ارایه داده است. تنها به چند نمونه از ادغام جامعه عرب اشاره می‌شود: احزاب عرب اسرائیل، نظیر «لیست اعراب متحد»، نه تنها در پارلمان حضور دارند، بلکه مواردی از شرکت آنها در کابینه را داشته‌ایم. سرهنگ دوم «الا واویا» سخنگوی عربی‌زبان ارتش اسرائیل، افسر عالی رتبه «جمال هکروش» نفر دوم پلیس اورشلیم، یوسف حداد کنشگر اجتماعی و کاندید بسیاری از اسرائیل‌ها برای شرکت در کابینه بعدی اسرائیل، همه از نمونه‌های موفق ادغام جامعه عرب چند میلیونی اسرائیل هستند.

تجربه سوسیالیستی «کیبوتص»‌ها نمونه بسیار آموزنده از کارآمدی و خلاقیت جامعه اسرائیل است. جامعه دگرباشان اسرائیل یکی از بزرگترین و آزادترین جوامع «ال‌جی‌بی‌تی» خاورمیانه به شمار می‌رود.

همچنین در تاکید بر سنن دموکراتیک اسرائیل به یادآوریم که اکنون در اوج یکی از سهمناکترین بحران‌های تاریخ اسرائیل و با وجود سیاست‌های یک سویه «الجزیره»، اسرائیل هنوز اقدامی در جهت تعطیل دفتر این خبرگزاری در تل آویو انجام نداده است.

و اما داستان اشغالگری:

در ۱۹۴۸ بلافاصله بعد از اعلام استقلال اسرائیل، که با تائید سازمان متحد صورت گرفت، هفت کشور عرب به آن حمله‌ور شدند، و تنها با از خود گذشتگی و سلاح‌های دریافتی از چکسلواکی بود که اسرائیل توانست خطر را از سرگذرانده و به حیات خود ادامه دهد. البته وتوی شوروی هم نقش موثری ایفاکرد. لازم به یادآوری است که طبق تقسیمات سازمان ملل ۷۵ درصد اراضی فلسطین به اعراب و ۲۵درصد به اسرائیل تعلق گرفت.

اما بیست سال بعد، یعنی در ۱۹۶۷ بار دیگر اعراب تصمیم گرفتند «یهودیان» را به دریا بریزند و حتی سفر ویژه دبیرکل سازمان ملل برای منصرف کردن آنها به نتیجه نرسید. اسرائیل که تمام تلاش‌هایش برای بازدارندگی آنها به نتیجه نرسیده بود، در یک عملیات برق‌آسا ستون فقرات نیروی هوائی این کشورها را درهم شکست. نتیجه جنگ پیروزی قطعی اسرائیل و اشغال بخش‌هایی از اراضی برخی کشورهای عرب شد.(۳)

دو ماه پس از آن اسرائیل به کنفرانس سران عرب در خارطوم پیشنهاد داد که حاضر به عقب نشینی به مرز‌های قبل از جنگ بوده، در مقابل خواهان آنست که موجودیتش از سوی اتحادیه عرب به رسمیت شناخته شود. جواب مشهور کنفرانس سران عرب «سه بار نه» بود: نه به صلح با اسرائیل، نه به رسمیت شناختن اسرائیل، نه به مذاکره با اسرائیل.

و به این ترتیب ناسیونالیسم کور کشور‌های عربی که حتی شکست مفتضحانه ژوئن ۱۹۶۷ نتوانست موجب بیداری آن گردد، فاجعه‌ای را رقم زد که بیش از ۵۰ سال است سایه سیاه و شوم خود را بر سپهر سیاسی خاورمیانه افکنده است.

در بخش دوم این مقاله، پس زمینهای فاجعه ۷ اکتبر را بررسی می‌کنیم، و بدان می‌پردازیم که چرا در اطلاعیه‌های همه گروه‌های «چپ» عوامل مستقیم این رویداد مغفول مانده‌اند.

————————————————————
۱- Junge Welt
۲- Eric Silver, the political Quarterly, 1990
۳. انقلاب ما نیاز به چه سیاستمدارانی دارد؟


نظر خوانندگان:


■ انتقاد این مقاله از نیروهای چپ با کمال تاسف درست و بجاست, و حتی میتوان زوایا و مثل های بیشتری را بازگو کرد. از نظر من اینگونه نگاه منفی و یک سویه چپ به اسرائیل ریشه در دگماتیسم وسیع تری دارد که شامل غرب ستیزی و بعضا لیبرالیسم ستیزی در بخش بزرگی از جنبش چپ است. سیاست های درست یا غلط اسرائیل هیچگونه ارتباطی با محکومیت قاطع حماس ندارد. کسانی که ریشه های جنایت ۷ اکتبر را در روابط مردم فلسطین و اسرائیل جستجو میکنند مرتکب گناه دیگری نیز میشوند که همانا شناسایی حماس به عنوان نماینده مردم فلسطین و غزه است. به پیامد های ۷ اکتبر نیز نمیتوان اشاره نکرد. دولت اسرائیل در شرایط سختی قرار دارد. بمباران بی وقفه حماس از طرف اسرائیل مصرف داخلی دارد. دولت اسرائیل تحت فشار افکار عمومی است که میتواند امنیت را اعاده کند. با اینکه اهداف نظامی و مراکز حماس هستند اما تلفات غیر نظامی اجتناب ناپذیر است. کشته شدن غیر نظامیان در غزه خبر خوبی برای حماس, رژیم ایران, و پوتین است و از طرفی ضایعه است برای صلح و آزادی و منافع استراتژی اسرائیل. دو چشم انداز کلی و متضاد در منطقه وجود دارد. یکی گسترش جنگ و تشنج در منطقه که خواستگاه ارتجاع جهانی است, و دیگری تشنج زدایی و خشونت پرهیزی است. بخشهای بعدی مقاله را دنبال خواهم کرد.
با سپاس، پیروز


■ سلام آقای هدایی. مقاله بسیار جالبی بود. به نکته مهمی اشاره کردید: که پس از جنگ ۱۹۶۷ اسرائیل به سران عرب پیشنهاد داد که حاضر به عقب نشینی به مرز‌های قبل از جنگ است، به شرط قبول موجودیتش. سران عرب قبول نکردند.
رضا قنبری. آلمان


■ طبق تقسیمات سازمان ملل، ۵۶ درصد اراضی به اسرائیل تعلق گرفت و ۴۴ درصد نصیب عرب‌ها گردید. این گفته نویسنده که ۷۵ درصد  زمین‌ها را عرب‌ها صاحب شدند و ۲۵ درصد اسرائیل، به کلی نادرست است.
الیاسیان


■ آقای هدایی مقاله شما عالی با مستندات تاریخی مهم ومعتبر و قابل دفاع نوشته شده است.
فرهاد


■ تنها کسی که اسراییل در بازداشت اعدام کرد آدولف آیشمن در ۱۹۶۲ بود. با نگاهی به کارنامه سیاه و ننگین کشور های عربی در سرکوب و کشتار شهروندان خودشان و بخصوص فلسطینی‌های ساکن در ان کشور ها از یک طرف و برخورد ظالمانه حکومت ایران با مخالفین که لازم به یاد آوری ان نیست نشان می‌دهد که چرا چپ‌های ایرانی اسراییل‌ستیز پیوسته به خاطر غرب‌ستیزی جمهوری اسلامی برای فلسطینیان بیشتر اشک تمساح ریختند تا هم قطاران خودشان که در سال های ۶۰ در اوین‌ها سلاخی شدند.
مهرداد


■ جناب هدایی گرامی، درود بر شما و نوشتار بسیار پخته و خوب شما. من از نقش و جایگاه چپ جهانی جز آنچه کلیت آن را شما نوشته‌اید، آگاهی چندانی ندارم. اما از همه‌ی گروه‌ها و ایرانیانی که خود را چپ می‌نامند و من سالها از دور یا نزدیک با آنها زیسته و رفتار و کنش آنها را پیگیری کرده‌ام، نه تنها دلزده‌ام، بلکه اگر این گروه‌ها به روش تاریخی خود مظلوم‌نمایی و تظاهر دروغین به دموکراسی نکنند، شاید بتوان گفت از همه‌ی آنها نفرت پیدا کرده‌ام. نفرتی که روزگاری عشق بوده است.
بازهم یادآوری می‌کنم که من از چپ جهانی چیز چندانی نمی‌دانم، اما بهترین نامی که بخواهم به این گروه‌های به اصطلاح عدالت‌خواه و ضدامپریالیست ایرانی بدهم، گزاره‌ی «چپ ارتجاعی» یا «ارتجاع چپ ایرانی» است. بیشتر ما در دوران جوانی هیچگونه سواد سیاسی نداشتیم، اما اکنون در پرتو آگاهی‌های تاریخی، دریافته‌ایم که گزاره‌ی «اتحاد سرخ و سیاه» برای رفتار چپ‌های آن زمان و هم‌چنیین دوران انقلاب ۵۷، گزاره‌ی بسیار درستی بوده است.
چپ ایرانی به وِیژه آنارکو ترورسیم فدایی، به راستی آن انقلاب را نابود ساخت. همین کار را در جنبش زن، زندگی نیز انجام داد. این جنبش به راستی به جایگاه خوبی رسیده بود، اما تلاش حسادت‌آمیز این گروه و گروه‌های به اصطلاح جمهوریخواه هم‌پیوند با آن، این جنبش را به رکود کشانید.
به گواه تاریخ، اسراییل تنها متحد طبیعی و استراتژیک ایران، و روسیه اصلی‌ترین دشمن استراتژیک ایران و نماد ارتجاع و خودکامگی منطقه است. ارتجاع چپ نیز بزرگترین ایران‌ستیز و اخلال‌گر جنبش انقلابی ایران است. این سخنان کین‌توزی نیست، بلکه آموزه‌ی تاریخ ایران‌زمین است. آموزه‌ای که نشان می‌دهد فلسطینی‌های فزون‌خواه و زمین فروش، هیچگاه خواهان دو دولت در یک سرزمین نبوده‌اند. آنها هم پول زمین را می‌خواسته‌اند، هم خود زمین را. این ارتجاع چپ هم که برای مردم فلسطین سینه به تنور می‌چسباند، نمی‌تواند نمونه‌ای را نشان دهد که فلسطینیان کشتار سال ۶۷، سرکوب جنبش سبز و سرکوب همین رویدادهای کنونی را محکوم کند؟ این شایعه‌ی فراگیر هم که نیروهای حزب الله و حماس در سرکوب جنبش‌های سبز و جنبش زن، زندگی، آزادی نقش داشته‌اند، هنوز به قوت خود باقی است.
بهرام خراسانی هشتم آبان ۱۴۰۲


■ دوست گرامی الیاسیان، با تشکر از تذکر شما بر اساس قطعنامه ۱۸۱ مجمع عمومی سازمان ملل در ۱۹۴۸ درصدهایی که هر یک از دو دولت دریافت می‌کردند، اعدادی است که شما ذکر کرده‌اید، اما اگر به جزئیات دقت کنیم، از آنچه دولت اسرائیل دریافت کرد، تنها یک سوم آن زمین قابل کشاورزی یا سکونت بود، باقی از «صحرای نگو»، اما در مورد دولت عرب برعکس، من شاید بهتر بود با جزیئات بیشتری مسئله را توضیح می‌دادم، برای جزئیات می‌توانید به این کتاب مراجعه کنید:
UNSCOP and the Arab-Israeli Conflict: The Road to Partition. Routledge
پرویز


■ با درود پیروز گرامی، بله دقیقا، من فکر می‌کنم حماس و متحدانش هم همین وضع را پیشبینی کرده بودند، چرا که در پرتو این شرایط پوتین و خامنه‌ای هرکاری که می‌خواهند در رابطه با اوکراین و ایران انجام می‌دهند و این یکی از نکات مهمی که در اطلاعیه‌های «احزاب چپ» مغفول مانده.
پرویز


■ با درود آقای قنبری گرامی، بله دقیقا،
پرویز


■ با درود آقای خراسانی گرامی،
من هم صد در صد با شما موافقم که اسراییل متحد طبیعی ما و دولت روسیه شرورترین دشمن انقلاب ماست، امید که بیشتر از شما بخوانم.
با مهر پرویز


■ با درود مهرداد گرامی،
نکته بسیار آموزنده ای اشاره کردید، تاکید بر سنن دموکراتیک اسرائیل ، تنها کشور خاورمیانه که حکم اعدام در عمل لغو شده.
با مهر پرویز


■ ما نه تنها از چپ دلزده و متنفر شده‌ایم بلکه از این گروه‌ها گذر کرده‌ایم. جوانی ما را با وعده عدالتخواهی به سراب بردند و سرنوشت تاریخی مردم ایران را به پر شال حزب وطن‌فروش توده گره زدند و هنوز که هنوز است شاغول سیاست تمامی چپ‌اندیشان داخل و خارج بر حفظ منافع پوتین و الیگارش‌های روس می‌چرخد و میزان می‌شود. از معاهده ارزروم که امیر کبیر آن را به پیش می‌برد تا حال روسیه چه شوروی‌اش و چه تزاری‌اش و چه پوتینیسم‌اش یکسره به عنوان قدرتی سلطه‌گر و متجاوز و افزونخواه در ایران دخالت داشته و اکنون سرنوشت ملی ایران را به جنگ اوکراین پیوند زده اند و نیز بحران غزه. حال چپ و حزب توده چه بخواهند و چه نخواهند بپذیرند بسیاری از چپ‌اندیشان سابق به برکت دسترسی بیشتر به آگاهی از جنبشهای چپ در ایران و خارج از ایران و دسترسی آزاد به اطلاعات و باز نگری و باز اندیشی نسبت به گذشته خود و اعتراف به خطاهای شخصی خود در گذشته از احزاب چپ گذر کرده‌اند و به یک معنی دیگر حنایشان رنگ ندارد زیرا آنچه آنها می‌گویند ذره ای با واقعیت‌های روز مطابقت ندارد.
مستفا حقیقی


■ با درود و سپاسی گرانقدر، که سر انجام و کم کم کسانی مانند شما پیدا می شونند تا روزگار پریشان چپ سرگردان و را آنگونه که هست بیان کنند.چگونه هنوز در چنبره و دام خاورمیانه اسلام ارتجاعی زدهگرفتار است. سنی را رژیم ملایان کشت آه از هیچ مسلمان و نا مسلمان در امد، روسیه کودکان چچنی را کشت، امت اسلامی سکوت کرد، چینی سرخ ملیونی اسیر می کند، از ارتجاع سرخ و سیاه هیچ بانگی در نامد، افقانستان و پاکستان می کشند، خیالی نیست میانمار مسلمانان را آواره کرد ، از امت اسلام بخاری بر نخاست اما در غزه همه خونشان بجوش آمده! چرا تنهاچون کننده کار یهودی است، نفرت و یهود ستیزی هزار ساله که در ژرفای جامعه های مسیحی و اسلامی ریشه های سترگ دارد و کمونیست ها هم که در کشورهای اسلامی و مسیحی پا گر فته اند همین فرهنگ یهودی ستیزی را با خو د یدک می کشند. گمان نکنم چپ های بودایی و هندی هندوستان و ژ اپن اندازه چپهای اروپایی و خاورمیانه‌ای برای فلسطین و تروریست‌های حماس اشک به ریزند. گناه چند صد نفر در پارتی شبانه چه بود که قصابی شدند. مردم بینوای فلسطین و لبان هم چون ایران ما در چنگال خونخوار ترین تروریست‌ها هستند.
کاوه


■ ۱- با وجود موافق بودن با خط کلی تمامی کامنت ها، اما بعضی عزیزان در “چپ ستیزی” دچار افراط و کلیشه‌های راست افراطی می‌شوند. شخصا اعتقادی به وجود داشتن جنبش چپ ندارم، نیروهایی اعم از فرد یا گروه در صحنه سیاسی ایران حضور دارند که ریشه در جریانات کمونیستی سابق دارند. و کاملا قبول دارم که گردهمایی این گروهها حول پلاتفرم سابق سوسیالیستی-کمونیستی نه تنها وجهه منطقی ندارد بلکه خنده دار یا گریه دار است. بدتر از هر چیز چسبیدن آنها به کلیشه‌های زنگ زده و باطل گذشته است که ریشه‌ای در واقعیات ملموس ندارند.
اما با تمام این احوال: خراسانی عزیز، افرادی از بهترین فرزندان این سرزمین را تروریست خواندن شایسته دلسوزان مردم نیست. اگر شما آنها را انسانهای خوب نمی‌پندارید، بدانید که دیگرانی از دوستان (نه دشمنان) شما به آنها احترام می‌گذارند (حتی اگر به اندازه یک تک واژه با آنها اشتراک فکری نداشته باشند.) زخم بر بدن جنبش ملی ما بسیار است، آنرا بیشتر یا بزرگتر نکنیم.
۲- اغلب دوستان اسرائیل را دوست و متحد طبیعی ایران می‌بینند. بله همینطور است، اما روی کاغذ، و همانطور که گفته شد به گواه تاریخ. این موضوع بیشتر آرزوی ماست. اما در واقعیت بخش بزرگی از مردم ایران تحت تاثیر هویت اسلامی (نه ضرورتا ج.ا.) هستند و خود را متحد طبیعی فلسطین می‌دانند، و تضاد اسرائیل فلسطین را از چشم دولت‌های منطقه و همانا پان عربیسم می‌نگرند. تکیه اصلی فعالان سیاسی باید روشنگری افکار عمومی در جدا کردن مردم فلسطین، سوریه، عراق، افغانستان از گروه‌ها و حاکمان افراطی آنها باشد. و در این گیرو دار بر حذر باشیم از تفریط در جهت متضاد که همان تشویق و تایید احساسات ضد عربی است. چیزی که جنبش آزادیخواهی ایران به آن نیاز ندارد دو دستگی مردمی بر سر موضوعات برون مرزی است.
درود بر شما، پیروز.


■ آقای حقیقی گرامی، امید که انچه شما ان را گذر از چپ مینامید، منجر به درک وسیع تر و شرکت فعالانه در حیات اجتماعی ایران مان گردد.
پرویز


■ آقا فرهاد عزیز، با سپاس از لطف شما.
پرویز


■ پیروز گرامی با تذکر شما در مورد افراط در “چپ ستیزی” موافقم. ما خواه نا خواه با جریان‌ها و شخصیت‌های چپ در اپوزیسیون رو به رو هستیم و در آینده نیز رو به رو خواهیم بود. با انتقاد و گفتگوی سازنده بی‌شک آنهایی که نور صداقت در وجودشان نمرده است راه درست‌تری را انتخاب کرده و یاور جنبش ملت ایران خواهند شد. متاسفانه بند ایدئولوژیک چپ ما که ریشه در آرمان‌گرایی مذهبی دارد خیلی محکم گره خورده و باز کردنش آسان نیستم و هر چیزی را که در چهار چوب باورشان نمی‌گنجد بی اعتبار است. به عنوان مثال اگر نگاهی به “بیانیه حزب دمکراتیک مردم ایران درباره جنگ غزه” بیندازیم در آن از براه انداختن “جنگ ترکیبی که دولت اسرائیل مبنی بر کشتار کودکان، سر بریدن و آتش زدن آنها و تجاوز به زنان توسط حماس” صحبتت می‌شود ولی حتی از احتمال خوردن اشتباهی راکت جهاد اسلامی به بیمارستان و تعداد کشته شدگان حرفی زده نمی‌شود، از حمایت و کمک مالی و نظامی حکومت اسلامی در ایران به حماس و تروریست بودن سازمان حماس کلمه‌ای نوشته نمی‌شود. انگار این بیانیه را “حزب دمکراتیک مردم فلسطین” انتشار داده است. در ضمن باید اضافه کنم که حزب توده و شاخه‌های مرئی و نامرئی آن و اکثریتی ها حسابشان جداست.
با احترام سالاری


■ آقای سالاری عزیز، من فکر می‌کنم بیانیه این حزب چند نفره، که در واقع فقط به یک نفرش می‌توان گفت «سیاسی»، از روی اطلاعیه حزب توده کپی شده.
با مهر، پرویز


■ بخش نخست کامنت‌های فوق همه صحت بر ذات انترناسیونالیستی چپ ایران دارند که محصول هشتاد سال استیصال و درماندگی در بر آورده نشدن توقعات خیالی است. هیچ چپی در جهان امروز مانند چپ ایران با تعصب به کوبا، ویتنام، و غیره نگاه نمی‌کند و اشک تمساح نمی‌ریزد. یعنی همان‌هایی چون کاسترو سر قبر خمینی هم رفتند و از روی گورهای دسته‌جمعی کمونیست‌ها قدم زدند. مایه تاسف است که حتی انتقاد از آن “بهترین جوانان کشور” که زمانی به ترور و دزدی بانک پناه برده بودند هنوز ایجاد احساسات منفی می‌کند.
مهرداد


■ سالاری گرامی، همسو هستم و از توضیح‌تان سپاسگزارم.
مهرداد عزیز، من نیز منتقد چپ و کلیشه‌های آن هستم. من نیز دلزده‌ام. چیزی که نگرانم می‌کند بر چسب زدن آنهم از نوع بیگانه یا دشمن‌انگاری است. از حساسیت زمان و دوران است که جهت‌گیری‌ها و ادبیات ضد دمکراتیک “چپ” بار منفی ده چندانی پیدا کرده است. ۲۰-۱۵ سال پیش کمتر به چشم می‌آمد که برخی دوستان هنوز گوشه چشمی به روسیه (به عنوان راهی دیگر) داشتند. اما این گزینش در شرایط امروز جهان و ایران مهلک و نابخشودنی است. ما دلمان نمی‌خواهد هیچ عزیزی از صف مردم گرایش به پوپولیسم جنایتکار روسیه پیدا کند، در هر فرصتی دیالوگ موثری بکار می‌گیریم. اما زبان آنتاگونیستی راست افراطی را بر نمی‌تابیم. “آنتی فا” یک گروه چپ افراطی در آمریکاست. به ترامپ گوش کنید چگونه آنها را خطاب قرار می‌دهد، همین کافیست که بدانیم چه نباید کرد.
موفق باشید، پیروز.


■ با درود فراوان کاوه گرامی، شما به مشکل از دید دیگری نگربستید: سنت هزاران ساله یهودی‌ستیزی در خاورمیانه و اروپا، با سپاس.
پرویز


■ جناب پیروز
آنتی فا جوان است اما روسوفیل‌های ایرانی پیر و در حال انقراض. وظیفه چپ‌های قدیم از جمله آقای هدایی که با این رکاب زنان پوتین و خامنه‌ای فاصله گرفته‌اند این است که با پرسه‌ای در تاریخ جنبش چپ آنچه را که موجبات ورشکستگی سوسیال دموکراسی ایرانی شد را واکاوی کنند و از تاثیر معکوس ان نترسند. آن نسل تا ده سال دیگر وجود نخواهد داشت و مردم جوان ایران هیچگاه اسیر وسوسه روسی و چینی نخواهند شد. اما با شما در مورد “چه نباید کرد” موافقم.
مهرداد


■ نخست باید بگویم که این سالاری که در زیر این مقاله یادداشت‌هایی گذاشته، من نیستم و بدین‌وسیله مخالفت خود را با نظر او اعلام می‌کنم. نام من محمد سالاری است. دوم، چپ، چه جهانی و چه ایرانی، دچار بحران اساسی است و سال‌ها است که راه خود را گم کرده است.
من به‌طور مختصر فقط اشاره می‌کنم که ریشهٔ این تحلیل نادرست در همان تعریف اولیه‌ای است که آقای هدایی از چپ داده است: ««چپ» که ماهیتا می‌بایست طلایه‌دار حرکتی پیشرو به سوی فردای روشن و مدرن و رها از دخمه تاریک جهان کنونی باشد ...» این تعریف از چپ، کاملاً مغایر با تاریخ تکوین چپ در جهان است. هیچ‌کدام از عناصر این گزاره با بنیاد تفکر چپ خوانایی ندارد. بلکه، چپ تنها یک معیار دارد و آن هم «آرمان عدالت‌جویانه» است. سایر ویژگی‌ها می‌توانند زیر این معیار گذاشته شوند و تا هنگامی‌که با آن تعارض ندارند، پذیرفتنی هستند.
بنابراین، با این تعریف جعلی از چپ، هرکس که طرف‌دار مدرنیسم، اندیشهٔ پیشرفت، و به‌احتمال ضد مذهب (به‌احتمال منظورش از دخمه‌های تاریک، اشاره به مذهبی بودن است) باشد، چپ است، به‌ویژه، اگر طلایه‌دار باشد که حتماً و بی‌برو برگرد چپ خواهد بود.
این تعریف، چه کسانی را به محدودهٔ چپ وارد می‌کند و چه کسانی را خارج؟ در درجهٔ اول، مدرنیست‌های اسطوره‌ای، همچون فاوست و همکارش مفیستوفلس را، که طلایه‌دار جنبش مدرن هستند، به عنوان پرچم‌دار جنبش چپ در صدر می‌نشاند. سپس، کسانی که در این جبهه به تلاش پرداخته‌اند، همچون پتر کبیر، هوسمان، موزز و در ایران، رضاشاه و اعوان و انصارش، از جمله در دورهٔ اخیر، کسی چون کرباسچی و لشکری از کارگزاران مدرنیست را به جایگاه رهبری دعوت می‌کند. همچنین، بزرگان اندیشهٔ پیشرفت، یعنی هایک و موزس نیز در ردیف بزرگان جنبش چپ جای می‌گیرند. و البته کلیهٔ کسانی که با اندیشه‌های مذهبی مبارزه کرده‌اند، بدیهی است که در صدر جنبش چپ جای می‌گیرند.
اما چه کسانی از جنبش چپ باید خارج شوند؟ در درجهٔ اول، فیلمون و بوسیس، این زوج پیری که به زگیلی برای رؤیای فاوست بدل شده‌اند نباید در جنبش چپ باشند و مقاومت‌شان مانعی برای فردای روشن است. سپس مارکس، که به‌نقد اندیشهٔ مدرنیستی پرداخته و تفکر آنان را به باد انتقاد گرفته‌است، جزء جنبش چپ نیست. بر این سیاق، بسیاری از اندیش‌مندان و نویسندگانی که به نقد مدرنیسم پرداخته‌اند، همچون داستایوسکی، بودلر، گوگول، و ... نیز چپ نیستند.
با این تعریف، پر واضح است که اندیش‌مندان مذهبی، که به امر عدالت پرداخته‌اند نیز چپ نیستند و دربارهٔ آن‌ها نباید بحث کنیم. اما این تعریف آقای هدایی از این بابت که در چارچوب «آموزهٔ تعریف» است، از تاریخ چپ، بر بنیاد «آموزهٔ تکوین» کاملاً فاصله می‌گیرد. چپ، دارای تاریخی بسیار طولانی است، اگرچه با نشستن ژاکوبن‌ها در قسمت چپ پارلمان، نام چپ یافت، اما آیا می‌توان مزدکی‌ها، بابکی‌ها، سربداران و ... را از جنبش چپ بیرون انداخت؟ چپ، با مانیفست حزب کمونیست، مرامنامهٔ تدوین‌شده یافت، اما چه کسی می‌تواند ادعا کند که لحظهٔ تولد چپ، لحظهٔ نگارش مانیفست است؟ چپ، جنبشی تاریخی است و فقط بر مبنای عدالت‌خواهی هویت می‌یابد. جنبش‌های تاریخی چپ، می‌توانند مدرن باشند یا نباشند، در لحظه‌هایی از تاریخ، می‌توانند به اندیشهٔ پیشرفت گرایش داشته باشند یا نباشند، می‌توانند مذهبی باشند یا نباشند. الزامات عدالت‌جویی در هر مقطع زمانی است که ایجاب می‌کند چه باشند.
اشکال دیگر تعریف آقای هدایی، کلی‌گرایی تعریف اوست. مارکس در فصل‌های آخر جلد اول سرمایه به‌وضوح می‌گوید، در حالی که سرمایه، پدیده‌ای جهانی است، نمی‌توان سوسیالیسم جزیره‌ای ساخت. سوسیالیسم، شکل‌بندی الزاماً جهانی است. از این‌رو، آیا می‌توان در جزیره‌ای آن‌سوی دیوار غزه، کیبوتصی با مناسبات اشتراکی و آزادانه ساخت، که رفاه حداکثری در آن برقرار باشد، اما در این‌سوی دیوار، گروه بزرگی از انسان‌ها در نهایت فقر و فشار و دربندبودگی زندگی کنند؟
اشکال اساسی کسانی همچون آقای هدایی در آن است که معیار آزادی، آن هم آزادی عوامل تولید به تعبیر لیبرالیست‌ها را به عنوان معیار چپ برگزیده است. و به‌همین دلیل، رویداد زن، زندگی، آزادی را در مرکز قرار داده، هر کس با این رویداد موافق است با چپ است و هر کس مخالف، با جمهوری اسلامی است. دیدگاهی مبتنی بر سفید و سیاه کردن جهان و انسان‌های درون آن. از این رو، جنبش فلسطینی، که با ج ا هم رأی است، چپ نیست و اسرائیل که با ززآ موافق است پس حتماً چپ است. به این ترتیب، هنگامی که چپ قطب‌نمای خود را از دست داده، به اختلاط گیج‌کننده‌ای می‌رسد. اگر آقای هدایی در این گروه حاضر هستند، از ایشان دعوت به‌مناظره می‌کنم.
محمد سالاری


■ آقای محمد سالاری گرامی،
خوشحال شدم که مقاله را خوانده اید، اما پاره ای از نکات متاسفانه بد فهمیده شده اند، یا من توضیح کافی نداده ام، مثلا در جمله:««چپ» که ماهیتا می‌بایست طلایه‌دار حرکتی پیشرو...» به معنای تعریف چپ نیست، بلکه گفته شده که اگر نیرویی سیاسی چپ باشد قاعدتا از آن چنین انتظار می‌رود، شما بر این مبنا تناقض‌هایی را جسته‌اید، که روشن است راه به جائی نبرده.
دوست گرامی، اگر در فرهنگنامه های سیاسی، و یا مثلا بریتانیکا، بدنبال تعریف سیاسی «چپ» بگردید(تاکید می‌کنم سیاسی، چرا که در اینجا من بدنبال تعریفی که از داستایوفسکی تا احزاب را شامل شود، نیستم )، می‌بینید «چپ» عمدتا به نیروها و احزابی اطلاق می‌شود که هوادار تغییر و تساوی و عدالت هستند، منظور از تغییر و تحول هم همانگونه که خود شما ذکر کرده‌اید تحولات در راستای مدرنیته است، وگرنه تحولاتی که در جهت بازگشت به تاریکخانه قرون وسطی و ماقبل آنست، ارتجاع و واپس گرایی است. در مقابل «راست» نیروئی است که با تاکید بر سنن، عمدتا بر حفظ ساختارهای موجود تکیه وبر آن تاکید دارد، مثلا حزب سوسیال دموکرات در دهه ۱۹۶۰ نمونه یک حزب چپ بود، در تصویب قوانینی به نفع زحمتکشان آلمان، همچنین تلاش همه جانبه در کسب حقوق برابر از سوی زنان در زمینه کار، خانواده و حق حضانت فرزندان،فعال بود.
البته همچنان که در همه عرصه‌های زندگی شاهدیم، ما یک شابلون برای چپ و راست نداریم، که به کمک آن بتوانیم با قاطعیت احزاب و گروه‌ها را تقسیم بندی کنیم، مثلا حزب «دموکرات مسیحی» خانم مرکل،که به عنوان راست میانه شناخته می‌شود، تغییرات اجتماعی مثبت و سنت شکنانه‌ای را در آلمان پیش برد، بالعکس چپ حزب سوسیال دموکرات در دوره «شرودر» رفرم اقتصادی را به تصویب رساند که بخش بزرگی از کارگران آلمان از آن ضرر دیدند.
به همین نحو، همچون سایر عرصه های زندگی، با یک شابلون و بر مبنای بازی با لغات نمی‌توان یک نظام سیاسی را سرمایه‌داری یا سوسیالیستی نامید. روشن است نظام آلمان و اسرائیل هر دو نظامهای سرمایه داری هستند، ولی عناصری از سوسیالیسم را در خود جا داده‌اند، که در اسرائیل «کیبوتص»ها نمونه از آن بشمار می‌روند، در نتیجه توانسته‌اند رشد و کارائی را با عدالت اجتماعی به نحو درست ادغام کنند.
در رابطه با موضوعاتی چون «چپ» خواندن اسرائیل و «زن، زندگی، آزادی» ، شما بیشتر مطالبی را مطرح کرده‌اید که هیچ ربطی به نوشته من ندارد. در مورد «گروه حاضر هستند»، من نمی‌دانم آیا از «حزب همبستگی ایران» صحبت می‌شود یا چیز دیگری.
با احترام، پرویزهدائی




نظر شما درباره این مقاله:









 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024