پنجشنبه ۱ آذر ۱۴۰۳ -
Thursday 21 November 2024
|
ايران امروز |
پدیده جالبی در انشاءنویسی گروهها و افراد سیاسی ایرانی وجود دارد که دهها سال است توجه مرا همواره جلب میکند و به نوعی فرهنگ عمومی سیاسی جامعه ایرانی تبدیل شده است. هر گاه گروهی میخواهد در باره رویدادی بیانیه صادر کند که نظر ما این است، یک بیانیه نیم صفحهای را تبدیل به مانیفست سیاسی و ایدئولوژیک میکنند. باید در باره همه جنبههای ممکن و غیرممکن آن رویداد اظهار نظر شود. مبادا چیزی از قلم بیفتد و بهانه به دست کسی دهد که این نکته را مسکوت گذاشتهای، پس دیدگاهت این است، آنجا ضعف داری یا غرض و غیره.
از دید من، نگارش این گونه بیانیهها ریشه مشترک با فرهنگ مذهبی ایرانی و فرهنگ حاکم بر توضیحالمسائل شیعی دارد که همیشه تلاش دارد همه جوانب ممکن را در تخیل در نظر گیرد و به همه پرسشهای ممکن و نپرسیده از پیش پاسخ دهد. باید ملاحظه این و آن را کرد، باید این جنبه را هم در نظر گرفت و باید به آن مورد اشاره کرد. مبادا بگویند ...
نیاموختهاند و یا نمیخواهند و یا نمیتوانند روشن و صریح در باره امر مشخص موردنظر سخن گویند و یا آگاهانه بسیار میگویند که حرفی نزده باشند. یک پیامد بدون واسطه این منش و رفتار مصلحتگرایی است. مصلحت این است که این را بگوییم و آن را اشاره کنیم. این را میگوییم تا آن یکی را نگوییم. تلاش بر این است که مراعات این و آن دیدگاه و گروه و شخص شود تا مبادا به کسی برخورد و یا بهانهای به دست کسی بیفتد. چنین نگاهی برایش روابط اهمیت نخست دارند و اولویت بر ضوابط. همه چیز برایش مشروط است و قابل ملاحظه و معامله. پرنسیپ برایش تعریف نشده است یا به آن عمل نمیکند و خط قرمز ندارد. در همین راستا نظام اخلاقی روشنی هم ندارد و نمیتوان در رفتار چنین کسی یا گروهی چارچوب تعریف شده اخلاقی دید؛ یک نظام و منشور اخلاقی با خط قرمزهای روشن و بدون قید و شرط که بشود از پیش روی آن حساب کرد. چنین کسی در اصول و پایههای اخلاقی نیز مصلحت دارد و قابل اعتماد نیست.
در تقریبا تمامی بیانیههایی که این روزها در باره جنایت روز شنبه حماس در اسراییل منتشر شدهاند، همه به جای محکومیت بیچون و چرای کشتار مردم بیدفاع در یک کنسرت و قتل عام مردم در خانههایشان، بریدن سر کودکان و سوزاندن آنها، بیاحترامی به جنازه کشتهشدگان و دیگر وحشیگریهایی که چند سال پیش از دیگر برادران حماس یعنی داعش دیده بودیم، همه این بیانیهها به ما تاریخ درس دادهاند که اسراییل هم جنایت کرده، در لبنان این و آن کرده، سرزمینها را اشغال کرده و غیره.
یک نکته جالب اینجاست که روایتی که این گروههای مدعی اپوزیسون حکومت اسلامی (که بسیاری از آنها خود را چپ و جمهوریخواه مینامند) ارائه میدهند، روایتی است ناقص که اسلامیون از دیدگاه خود ساخته و پرداختهاند که بخشی از آن نیمی از واقعیت و بخشی دیگر ساختگی است. کمتر میبینید که مثلا بیایند بگویند که بسیاری از ساکنان فلسطین زمینهایشان را خودشان به یهودیها فروختند و بعدها دبه درآوردند. تنها آن بخشی را بازگو میکنند که افراطگرایان صهیونیست طرفدار هرتسل با حمایت بریتانیا به اشغال و راندن مردمان عرب فلسطینی پرداختند. تقریبا هیچ نوشته کامل و جامعی از این بحران از گروههای ایرانی وجود ندارد که بشود گفت که آنها اشراف کامل و مستقل از بحران دارند. اما در انشاءنویسی و کپیبرداری از سرعت بالایی برخوردارند.
البته سخن اصلی من در اینجا این ویژگی انشاءنویسان سیاسی ایرانی نیست، بلکه اشاره من به چیزی است که از میان خطوط نانوشته میتوان خواند و گمانهای دهشتناک که پرسشی جدی در برابر گروههای سیاسی ایرانی مدعی اپوزیسیون حکومت اسلامی میگذارد. آسمان و ریسمان را بههم میبافند اما نکته اساسی را مسکوت گذاشتهاند؛ نکتهای اساسی که از دید انسان متمدن قرن بیست و یکمی پنهان نمیماند. سخن این است: جنایت حماس در اسراییل کوچکترین ارتباطی به بحران تاریخی فلسطینیها و اسراییل ندارد.
گروهی جنایت کار تروریست حماس به یک کنسرت بینالمللی در نزدیکی نوار غزه حمله میبرند و صدها انسان بی دفاع را قتل عام کرده و گروهی را گروگان میگیرند. گروهی نیز به مزارع اشتراکی کیبوت حمله میکنند که مردمانش اتفاقا عمدتا دوستان و طرفداران حقوق فلسطینیها هستند. انسانهای بی دفاع را در آنجا قتل عام میکنند، چندین کودک را سر میبرند و در آتش میسوزانند و گویا به زنان نیز تجاوز میکنند. آیا این جنایت ربطی به بحران فلسطین و اسراییل دارد؟ من میگویم خیر، هیچ ارتباطی ندارد!
انسان متمدن در این جنایت هیچگونه سابقه تاریخی، هیچگونه توجیه و توضیح و ارتباط آن با بحران فلسطین و اسراییل نمیبیند. دستکم از ابتدای قرن بیستم هر گونه تعرض به غیرنظامیان و مردم عادی از سرزمین دشمن در نگاه جامعه بشری ممنوع و محکوم است. یادمان نرفته که در دادگاه نورنبرگ جنایتکاران نازی را در دادگاههای علنی و با رعایت حقوق کامل محاکمه کردند. هیچ یک را نبردند در همان کورههای آشویتس با گاز بکشند و بسوزانند. حال گروههای سیاسی ایرانی امروز (که مثلا مدعی اپوزیسیون دمکرات حکومت اسلامی نیز هستند) با شنیدن خبر جنایت داعشیان حماس، برای ما در همان خط نخست تاریخ درگیری اسراییل و فلسطین را بازگویی میکنند و این که اسراییل هم این و آن جنایت را انجام داده و ریشه همه اینها در اشغال فلسطین از سوی اسراییل است.
خیر! جنایت بر علیه غیرنظامیان بیدفاع، زنان و کودکان در هر شرایطی بدون قید و شرط محکوم است. میخواهد وحشیان حماس باشند یا سربازان اسراییلی که دست کودکان سنگ پران فلسطینی را میشکستند. میخواهد همان حماس باشد که مردم غزه را سپربلا میکند و از داخل خانههای آنها، از درون بیمارستانها و مدرسهها موشک پراکنی میکند و یا ارتش اسراییل که دارد برای ورود به غزه اماده میشود، امری که با کشته شدن مردمان بسیاری از غزه همراه خواهد بود.
جنایت صبرا و شتیلا و جنایت آخر هفته گذشته حماس همهشان در یک سطح قرار دارند و عاملان و آمران آنها جنایتکار جنگی هستند. این چند جمله آخر را برای این تاکید میکنم که سادهلوحان به خود زحمت ندهند و بیایند بگویند پس چرا جنایتهای اسراییل را نمیگویی (کاری که برخی از عربها در پاسخ به کامنتهای من در جای دیگر مینویسند). خیر، زحمت نکشید! هر انسان متمدن و معتقد به حقوق بشر در قرن بیست و یک این گونه جنایتها را بدون قید و شرط محکوم میکند، توجیه تاریخی برایش نمیتراشد و برایش تفاوتی نمیکند چه کسی به این جنایتها دست زده باشد.
آیا این شهامت را ندارید که به همین روشنی سخن گویید و یا امری دیگر در جریان است؟ اگر کشتار مردمان بی دفاع و زنان و بریدن سر کودکان توجیه در گذشته و عملکرد اسراییل دارد، آیا یعنی که انجام چنین جنایتهایی در شرایطی از دید شما نیز میتواند توجیه داشته باشد؟ اگر شما به قدرت برسید شاید در شرایطی بتوانید از همین کارها انجام دهید چون حتما توجیهی برای آن خواهد بود؟ آیا این دم خروس آینده شماست که دارد آشکار میشود؟
توجه به این نکته کلیدی در این روزها بسیار مهم است. اگر گروههای سیاسی ایرانی (که بسیاری از آنها گذشته چپ دارند و به تعریف امروزی، خودشان تروریست بودهاند) دم خروسی ندارند، باید هر جنایتی علیه غیرنظامیان را بدون هیچ گونه قید و شرط محکوم و رد کنند. کسی که برای چنین جنایتهایی به دنبال توجیه و توضیح و مشابه تاریخی بگردد، احیانا خودش دارای نظام اخلاقی منسجم و تعریف شده نیست، پرنسیپ اخلاقی و خط قرمز ندارد و یا دست کم هنوز به این رشد فکری نرسیده است. هر چه دلیلش باشد، او میتواند در مسند قدرت یک جنایتکار بالقوه باشد.
تنها زمانی میشود به بحران میان فلسطینیها و اسراییل اشاره کرد که در ابتدا بدون هیچ شرطی جنایتهای این گونه را محکوم کرده و خواستار محاکمه و مجازات آمران و عاملان شد. پس از آن و تنها پس از آن میتوان مدعی صلاحیت اخلاقی برای ورود به بحران اسراییل و فلسطین شد که در یک سو رهبران فلسطینی سرتاپا دزد و فاسد و عقب مانده تشکیلات خودمختار و حماس و جهاد اسلامی و غیره ایستادهاند و در سوی دیگر افراط گرایان اسراییلی و بنیادگرایان یهودی. هر دو اینها از ادامه بحران سود میبرند و با صلح میان فلسطینیها و اسراییل زیان!
اپوزیسیون ایرانی حکومت آخوندی و مدعی دمکراسی را باید این روزها از جمله با این معیارها در عمل محک زد و نه در انشاءهای کلیشهوار پیرامون حقوق بشر و دمکراسی.
■ آقای تجلیمهر عزیز، نوشتهاید «یا این جنایت [کشتار غیرنظامیان بیگناه اسرائیلی] ربطی به بحران فلسطین و اسراییل دارد؟ من میگویم خیر، هیچ ارتباطی ندارد! انسان متمدن در این جنایت هیچگونه سابقه تاریخی، هیچگونه توجیه و توضیح و ارتباط آن با بحران فلسطین و اسراییل نمیبیند.» به نظر میرسد شما تلاش سختی دارید که استدلال کنید جنایت حماس در کشتار شهروندان بیگناه و نقض کرامت انسانی آنها ربطی به دعوای تاریخی فلسطین و اسرائیل ندارد. درحالیکه به گمان من ربط این این دو موضوع آشکارتر از آن است که بتوان آن را انکار کرد. البته اگر کسی یا یک نیروی سیاسی ایرانی یا غیرایرانی از ارتباط داشتن این دو موضوع بخواهد محق بودن کشتار غیرنظامیان اسرائیلی را نتیجه بگیرد یا توجیه کند و بدون اما و اگر این عمل حماس را محکوم نکند، حق با شماست.
با احترام/ حمید فرخنده
■ ممنون از مقاله خوب شما جناب تجلی مهر. من تخصصی در تاریخ فلسطین ندارم اما گویا این مسئله فروش داوطلبانه زمینها به معماران پروژه تأسیس دولت اسرائیل بعدی، صحت ندارد و ماجرای فعالیتهای یک شارلاتان بنگاهی جاعل اسناد مستقر در بیروت بعدا مورد تحریف قرار گرفته است. نکته اصلی در همین مسئله، فرق اساسی مالکیت خصوصی و جمعی است. خرید همه مستقلات و داراییهای موجود در یک روستای مرزی فرانسه با آلمان، هیچ مبنای حقوقی در حقوق بینالملل برای تغییر مرزها و انتقال مالکیت جمعی و تعلق کشوری آن روستای مرزی به فرانسه نخواهد بود. مسئله مالکیت کشوری بسیار بزرگتر از جمع مالکیت فردی بر همه اراضی و ثروتهای یک منطقه خاص است. در دنیای ما، مناطق بیشماری است که اهمیت مالکیت کشوری آنها برای هر کشور دیگری، بسیار با اهمیتتر از جمع تمامی مالکیتهای فردی شرکتها و افراد بر تمامی مایملک موجود در آنهاست.
اما آنچه در این مسئله اساسی است و پرداخت شما از آن در مقاله خوب فوق، کامل نشده است، نقش محلل “مسئله زنجیره علت و معلولهای متعدد” در توجیه تروریستها (و همه دیگر خلافکاران و جنایتکاران) از جمله تروریستهای ایرانی مورد اشاره شما است. داعش و بادرماینهوف و مجاهدین خلق و همه جریانات مرتکب خشونت سیاسی با توسل به یک نسخه خودی از “مسئله زنجیره علت و معلولهای متعدد”، تروریسم خود را معلول میدانند و در دادن آدرس علت هم دچار کم و کسری نیستند. اگر این “منطق” را بپذیریم حتی راننده مرتکب رانندگی با سرعت غیرمجاز را هم نمیتوان محکوم کرد. تمدن بشری بر مبنای حقوق بنا میشود و نه روایتهای خودی از تاریخ یا آرمانهایی متعالی خودتعریفکرده مثل عدالت و مساوات. در حقوق، اشاره به انگیزه از سوی دادستان برای محکوم کردن متهم به کار میرود اما همین “انگیزه” اکثرا منتج از روایات تاریخی یا ایدئولوژیک، از سوی تروریستهای برای توجیه جرم مورد استفاده قرار میگیرد. فرقی هم در حکایت داعش و مجاهدین خلق یا جبهه آزادیبخش خلق.... در توسل به ترور و سلاح نیست. همه این جریانات یک کلکسیون رنگین و زنگین از پلیدیها و پلشتیهای طرف مقابل (دشمن) دم دست دارند که اگر صد در صد حقیقت هم نباشند، یک سری حقایق یکطرفه و نیمه حقایق هستند.
علیرضا اردبیلی
■ محمود عزیز! نه تنها کسانی که در محکوم کردن قاطع جنایتهای حماس تردید دارند، فاقد صلاحیت اخلاقی برای ورود به مساله هستند، بلکه همه کسانی که شخم زدن تبهکارانه غزه به وسیله نیروی هوایی اسراییل را کم رنگ میکنند هم فاقد چنین صلاحیتی هستند. مشتی تروریست از مرزی گذشتند و دست به جنایت زدند و یک دولت عضو سازمان ملل، مثل یک جلاد انتقامجو ۲،۳ میلیون اهالی غزه را زیر بمباران کور گرفته و الان هم هشدار داده است که خانههایتان را ترک کنید که نیروی زمینی ما در راه است. من بسیار متاسف میشوم، وقتی میبینم سیاسیکاری تا این اندازه چشمان مدعیان صلاحیت اخلاقی را کور کرده است. در نوشته تو، صدای هیچ فریادی علیه این جنایت آشکار علیه بشریت نمیبینم، اما میبینم که با چه کینه و نفرتی در مورد فلسطینیان حرف میزنی و تمام این مردم را با مشتی رهبر دزد و فاسد مساوی میکنی. ایستادن در مقابل آینه و در چشم خود نگاه کردن و از صلاحیت اخلاقی پرسیدن، احتمالا مسولانهتر از حملات ارزان سیاسی به هر کس و ناکس در فضای سیاسی اپوزیسیون است.
احمد پورمندی
■ آقای پورمندی متاسفانه دقیقا هنوز همان مشی و فعل بیانیهنویسان مورد ادعای مقاله را دنبال میکند. احساسات رقیق انسانی را با حوادث قبل و بعد مخلوط و مرتبط دیده و اصرار به توجیه کلی بخشی که از نظر تاریخی مورد ظلم و تبعیض قرار گرفتهاند دارد. جنایتی که توسط حماس صورت گرفته موضوع اصلی مقاله بود. اگر نه برخورد اسراییل از بدو تاسیس با فلسطین که اظهر من الشمس است. و بصورت کلی در مقاله ذکر شده است.
علی روحی
■ احمد گرامی،
روشن است که من نوشته ای نمی نویسم که مانیفست سیاسی باشد و همه آن ویژگی هایی را داشته باشد که خود در ابتدای نوشته آورده ام که چرا این را گفته ام و آن را نگفته ام. چرا یک کیلو به حماس پرداخته و دو گرم به اسراییل. استدلالت تایید بخش نخست نوشته من است.
نقد تو یک ویژگی دیگر هم دارد: چیزهایی را نقد می کنی که من نگفته ام و از این رو نمی دانم چگونه باید پاسخ داد بدون تکرار نوشته خودم. من نگفتم مردم فلسطین دزد و فاسد هستند، اما محمود عباس و حماس و دیگران دزد و فاسد هستند. من برای جنایت های از نوع حماس هیچ دلیل و توجیهی نمی بینم. کشتار مردم بی گناه، بریدن سر کودکان هیچ گونه تو جیهی ندارد و ارتباطی هم به مساله فلسطین ندارد. برای کسی که در مهد تمدن اروپایی زندگی می کند این ها باید بدیهی باشند.
به جای یافتن خلاء در نوشته من که هیج مانیفستی نیست و ملاحظه هیچ کسی راه هم نمی کند، پیشنهاد می کنم به دغدغه اصلی نوشته من در رابطه با گروه ها و سیاسیون ایرانی بپردازی و در این باره دیدگاهت را بگویی. انگیزه اصلی نوشته من در اینجاست و علاقه دارم گروه های سیاسی ایرانی به این مورد بپردازند.
محمود تجلی مهر
■ جناب اردبیلی، با تشکر از نقد شما! من متخصص فلسطین نیستم و این بحران بسیار پیچیده چیزی نیست که با چند جمله ناقص من به تصویر کامل کشیده شود. در این رابطه گمان من بر این است که پاسخ سیاه و سفید، حق و ناحق وجود ندارد. حقیقت یکی نیست بلکه حقیقت ها در این باره به موازات هم وجود دارند. دغدغه من همانی است که شما نیز اشاره کرده اید. برای اعمال خشونت، برای کشتار مردم بی دفاع، برای بریدن سر کودکانف برای جنایت در صبرا و شکیلا جنایت کاران جنگی همیشه دلیل و توجیه لازم را می یابند. حال من از گروه ها و افراد سیاسی ایرانیان می پرسم که دیدگاه شما چیست و ایا دم خروسی دارید که در آینده آشکار شود؟
محمود تجلی مهر
■ متأسفانه اختلاف در همان الفبای مسئله است. سوال این است که آیا ترور بدون توجه به انگیزه مرتکبین این کار، بدون هیچ “اما” و “اگر” محکوم است یانه؟
در رتوریک فرض مسلم این است که اگر کسی جملهای ساخت که در وسط آن “اما”، “اگر”، لکن” و قیود مشابه بود، نیمه قبل از این قیود را باید نادیده گرفت و به جمله بعداز قید شرطی توجه کرد. یعنی اگر کسی گفت: “من ترور حماس را محکوم میکنم اما اسرائیل هم ....” در این جمله آن محکوم کردن قبل از “اما” قابلاعتنا نیست. یعنی اینکه لطفا از محکوم کردن ترور معذورم بدارید.
محکوم کردن یعنی گفتن اینکه: “من ترور تاریخ ... از سوی ... را محکوم میکنم.”(نقطه و پایان) و الا خاورمیانه پر از “ذکر مصیبت”های پر سوز و گداز همه علیه همدیگر است و هم خود را قربانی ناعدالتی آن دیگری (همسایه، امپریالسیم، اسلام، سرمایه داری، صهیونیسم، فراماسونری و ....) میدانند.
آیا اگر ترور کننده، طرف ضعیف درگیری است (که همیشه اینطور است) بازهم ترور محکوم است یا نه؟ آیا اگر قربانی ترور، منسوب به یک دولت خاطی (دیکتاتوری و...) در گذشته یا حال است، بازهم ترور محکوم است یا نه؟ آیا تنها کشتن پاسپان و مأمور جزء ژاندارمری و سرباز وظیفه ترور است و کشتن ژنرال آمریکایی ترور نیست و مثلا یک کار قهرمانانه است؟
اعتراض به هرگونه ناعدالتی یا حتی از سر زیاده خواهی حق هر کسی است اما آیا بدست گرفتن اسلحه برای “اجرای عدالت” هم حق است یا ارتکاب مجرمانه به ترور؟ من با نتیجهگیری جناب تجلیمهر کاملا موافقم. کامنت من تنها از نظر تکنیک بحث، در مورد نحوه پرداخت و استدالال بود.
با سپاس علی رضا اردبیلی
■ با این اصل موافقم، جنایت را باید محکوم کرد، بیواسطه و بدون حاشیه. پس از آن این سوال را میپرسم، چرا؟ ابعاد جنایت حماس در یک زمان کوتاه چند ساعته باور نکردنی است. نمیتوان قبول کرد که آنها صرفا بر مبنای روحیه تبهکارانه چنین کردند. در چنین عملیات مهم با تدارک طولانی قطعا دستور العمل داشتند که چگونه رفتار کنند. رفتار ارعاب آمیز جنایی در دهه کنونی از مشخصه های افراط گرایان اسلامی و بعضا همدستان روسی آنهاست. اینکه جنگ بد است و غیر نظامیان صدمه میبینند ربطی به این روحیه بیمارگونه افراطی ندارد که “هر آنچه ابتکار داری در جنایت بکار ببند، تا روحیه ها را خرد کنی”
جنایات سازماندهی شده در سوریه و ایران از چنین ریشه روان شناختی برخوردار بودند. شکستم روحیه مردم از طریق مسمومیت شیمیایی طولانی مدت، دستگیری محصلین دبیرستانها و تجاوز رندوم به بخشی از آنها ، کور کردن جوانان در کف خیابانها، بریدن سر قربانیان و نمایش عمومی آن.
در یک تحلیل عمیقتر روانشناسی این گونه اعمال از افراطیون عوامفریبی ساخته است که جایی برای خود در راه حلها و معادلات آینده نمیبینند. از دست رفتن تسلط و قدرت کنونی خود را مساوی محو و نابودی میپندارند. بدتر آنکه، گاهی شرایط به سرعت متحول میشود و این مساله جنایت کور آنان را تصاعدی افزایش میدهد.
عزیزان هموطن، آینده ایران نیز تیره و تار است، اگر توان تشکیلاتی برای عرض اندام مردمی شکل نگیرد. شک نکنید که یک سقوط و فاجعه اجتماعی در پیش است. از غزه بدتر نباشد بهتر نیست. معادلات کلان بینالمللی سبب دیر و زود میشود ولی تواتر علمی وقایع را تغییر نمیدهد.
پیروز
■ هم مقاله بالا و هم بعضی کامنتها نمونه یکسویه نگریهایی ست که «ماجرا» واین داستان غمانگیز را به اینجا رسانده. دستکم ما ایرانیانی که که در طول تاریخ مورد هجوم و اشغال و تجاوزهای بسیار بوده و همه را بیاد سپردهایم.
ما که به سعدی و حافظ و مولانا و خیام افتخار میکنیم حق نیست که اینگونه بیاندیشیم. یادمان باشد شعر سعدی را که سر لوح سازمان ملل است و رؤسای جمهور آمریکا هم بدون اندکی درنگ به معنای آن با افتخار آن را دکلمه میکنند. بنی آدم اعضای یک پیکرند — که در آفرینش ز یک گوهرند! ...
هر گونه قتل و غارتی از جانب هر گروهی که باشد پایان و حل منصفانه هیچ مسأله و ماجرایی نیست، کما اینکه معمولا آغاز ماجرا هم نیست. تنها نتیجه انسانی که از مطالعه تاریخ و پندی که از سعدی میتوان گرفت این است که جنگطلبی و زورگویی و زیاده خواهی از جانب هر گروه و فردی که باشد محکوم است. اصولا فلسفه وجودی سازمان ملل هم همین بود که از وقوع و گسترش جنگ و خونریزی پیشگیری شود. افسوس که قطعنامه ها و رأی اکثریت با حق وتوی روسیه یا آمریکا بیاثر میشوند و ما شاهد نتایج زیانبار آن وتو ها هستیم.
امروز به روشنی میبینیم که اسرائیل و فلسطینی ها میوه تلخ بیانصافی، تمامیتخواهی و ریختن خون دیگری را میچینند و اگر از آن لذت میبرند و به آن افتخار میکنند ، مصداق کلام سعدی هستند: تو کز محنت دیگران بی غمی — نشاید که نامت نهند آدمی. و دریغ استکه ما ایرانیان تجربه اندوخته دنباله رو یا جانبدار یکی از آنها باشیم.
مسعود
■ عزیزانی که به دنبال علت و معلول ها میگردید و یک جنایت را انگیزه دیگری میدهید: حماس نمیجنگد برای فلسطین، حماس میکشد برای حماس. اگر دغدغه حماس مردم فلسطین بود مستقیما و وحشیانه به غیر نظامیان حمله نمیکرد. درک این مساله مشکل نیست. امروز شاهد خشونت و حتی قتلهای از روی نفرت در اروپا و امریکا نسبت افراد فلسطینی هستیم. وظیفه آگاهان روشنفکر جدا کردن مردم فلسطین از حماس و حزبالله است. نقد برخوردهای سیاسی و نظامی اسرائیل چارچوب مبحث کاملا متفاوتی است.
پیروز
■ محمود جان! من در نقد ادبيات بیانیههای گروههای چپ با تو همدل هستم. ترجيحام اما این است که نقد کلی با بررسی مشخص چند نمونه مستدل شود. امری که در نوشته تو مفقود است. موضوع نقد من در کامنت به مساله دیگری مربوط است. یک گروه تروریست وارد خاک اسراییل شد و دست به کشتار جمعی و جنایت زد. یک روز طول کشید تا تروریستها فراری داده شوند و امنیت مرز به آن برگردد. نقطه، سر سطر! نخست وزير اسراییل، تصميم به اعلام جنگ میگیرد. برق، آب، غذا، سوخت ۲،۳ ساکنان غزه را قطع میکند. طيارهها بلند میشوند و در ۵ روز ۶۰۰۰ بمب سنگین بر سر مردم غیر نظامی، زنان و کودکان فرو می ریزند و بیمحابا میکشند و شخم می زنند. محمود جان! این حجم از جنایت اسمش چیست؟ آیا جنایت عليه بشریت شاخ و دم دارد؟
تو در سو تیتر مقالهات مینویسی: «کسی که برای چنین جنایتهایی علیه بشریت به دنبال توجیه و توضیح و مشابه تاریخی بگردد، احیانا خود دارای نظام اخلاقی منسجم و تعریف شده نیست، پرنسیپ اخلاقی و خط قرمز ندارد و یا دستکم هنوز به این رشد فکری نرسیده است و میتواند یک جنایت کار بالقوه باشد.»
آیا تو به این پند درست خودت پای بند بودهای؟ آیا تو با چشمانی شسته از حب و بغض سیاسی به دو جنایت هم زمان نگاه کردهای. کمبودی را که به درستی نقد کردی، در نوشته خودت نمیبینی؟
احمد پورمندی
■ هر چند که مثال و نمونه آوردن در مسائل اجتماعی را جایز نمی دانم، اما بگذارید یک مثال دیگر بیاورم. شاید به بیان آنچه می خواهم بگویم یاری رساند و درکش را ساده تر سازد. هر چند که گمانم بر این است که آنچه منظورم بود را در نوشته بالا آوردهام و اینها تکرار است.
کسی مرتکب جنایتی چون قتل و یا جرمی مشابه می شود. او را دستگیر می کنند و به دادگاه میآورند. در صورتی که ثابت شد که او مرتکب آن جرم شده است، بر اساس قانون جاری او را محاکمه میکنند. برای تعیین میزان مجازات هیچ تاریخچه و بهانه ای در نظر گرفته نمی شود. این که آن شخص از پدرش کتک می خورده و مادرش الکلی بوده، این که او خود مورد آزار قرار میگرفته و قربانی این و آن جریان بوده، هیچ کدام تاثیری در رای دادگاه ندارند (به موارد خیلی استثنایی ارفاق قاضی کاری ندارم. قاعده این گونه است). این روانشناس و جامعه شناس و مددکار اجتماعی و دیگران هستند که باید کار و تلاش کنند تا ریشه های بزهکار یاجتماعی، بی عدالتی و غیره از میان بروند. دادگاه به اینها کاری ندارد و نباید هم داشته باشد. اینها دو مورد کاملا مجزا هستند که کسانی که می خواهد از زیر اولی در بروند دومی را با اما و اگر قاطیش می کنند. در کاربرد این متد اهالی خاورمیانه قهرمان هستند.
بدون چون و چرا هر گونه ترور و آدم کشی و جنایت را (حماس، اسراییل، تروریستهای رنگارنگ و غیره) محکوم کنید و کاری به تاریخچه آن نداشته باشید. بگویید که ترور و جنایت علیه مردم بی دفاع، بریدن سر کودکان و تجاوز در هر شرایطی محکوم است و هیچ بی عدالتی، هیچ دیکتاتوری و هیچ چیز توجیه جنایت نیست. بعد بروید در بیانیه دیگری به ریشههای تاریخی این جنایت بپردازید.
دیشب یک تروریست داعشی در بروکسل دو تماشاچی سوئدی فوتبال را کشت و هنوز هم در شهر می گردد. الان بیاییم در تله داعش بیفتیم و این گونه جنایات را به سوزاندن قرآن ربط دهیم و توجیه برایش بتراشیم؟
گروه های سیاسی ایرانی اگر جنایت را بدون قید و شرط محکوم و آن را از تاریخ و زمینه اجتماعی اش جدا نکنند، از همین امروز دم خروسشان برای آینده پیداست که همین جنایات را در مسند قدرت مرتکب شوند.
محمود تجلی مهر
■ آقای تجلیمهر عزیز، عطف به آخرین کامنت شما: از نظر قضایی شما میتوانید چنین استدلالی بکنید، اما کسانی که نقدشان کردهاید افراد یا سازمانهای سیاسی هستند و نمیتوانند جنبههای دیگر ماجرا را در نظر نگیرند و صرفا از جنبه حقوق جنایی یا حقوق جنایی جنگی در این موضوع تحلیل یا داوری کنند. اگر به جای سازمان یا شخص سیاسی نهاد یا مقام قضایی بودند، حق با شما بود و آنها نمیبایست در مبحث سیاسی و داوری از این جنبه وارد شوند.
اتفاقا ترور دو سوئدی در بروکسل نیز هرچند جنایت است اما بیارتباط به سوزاندن قرآن در سوئد نیست. همین امروز نخستوزیر سوئد در جلسهای سوزاندن قرآن در سوئد را به عنوان یکی از دلایل دلایل هدف قرار گرفتن سوئدیها مورد بررسی قرار داده است. چند ماه پیش نیز دولت سوئد تلاش داشت بخاطر امنیت شهروندان سوئد تغییراتی در قانون بدهد تا به راحتی نتوانند عدهای در سوئد قرآن یا دیگر کتابهای مقدس را آتش بزنند.
به گمان من اما و اگر آوردن برخی از اشخاص یا نیروهای سیاسی در محکوم کردن کشتار حماس یا تروریسم اسلامی داعش و مانند آن باعث شده است شما هیچ نوع وارد شدن در دلایل این اقدامات را مناسب و درست ارزیابی نکنید. درحالیکه میشود این اقدامات را قاطعانه محکوم کرد اما دلایل انجام آنها را نیز بررسی کرد. گویی از نظر شما صرف تحلیل چرایی اتفاق افتادن یک حادثه دفاع از آن حادثه است. درحالیکه من چنین برداشتی از نظرات مطرح شده از سوی آقای پورمندی و کسانی که مانند ایشان استدلال میکنند، نداشتم.
حمید فرخنده
■ برای موضع گیری در باره هر حادثه یا پدیدهای ناچار هستید که ابعاد و مختصات آن پدیده یا حادثه را نخست شناسائی و سپس با شناخت کامل نسبت به آن موضع گیری کنید. این یک فرایند علمی - تجربی آزموده شده است که در علوم و تحقیقات کاربست دارد. اما آقای محمود تجلیمهر از گروههای سیاسی که اتفاقا باید و الزاما این فرایند را مدنظر قرار دهند میخواهد آنها بدون شناخت موضوع بلافاصله تهاجم حماس را محکوم نمایند. فرض کنیم آقای تجلی قبلا بدون دلیل موجه یک مشت محکم بر سر آقای محسن زده باشد جند روز بعد اقا محسن که خودرا بازیافته در حالی که اقای تجلی در حال عبور از یم کحله است از پشت سر به او حمله می کند و قصد کشتن اقای تجلی را دارد. بدیهی است برای ناظری که نداند چند روز قبل آقای تجلی آقای محسن را کتک زده محکومیت بیقیدوشرط آقا محسن طبیعی است. اما اگر ناظری که چندروز پیش عمل آقای تجلی را دیده و حرکت امروز آقا محسن را عمل تلافی میداند حتما ضمن محکوم کردن انتقام کور بویژه در مقابل همسر آقای تجلی حتما باید رفتار قبلی آقای تجلی را هم مذموم و زشت تلقی کند که در غیر اینصورت یکطرفه به قاضی رفته است.
بازگردیم به قصه حماس. حتما آقای تجلی میداند که این اسرائیل یا دستگاه امننیت آن و اتفاقا تیم نتانیاهو بوده که حماس را در مقابله با گروه فتح که مدتها بود به رویکرد سیاسی و عقلانیتری روی آورده بودند، روی آوردند. صیهونیستها (ونه یهودیها) برای اینکه موضوع دو دولت در یک سرزمین یا دو کشور در یک سرزمین را لوث نمایند و از آنجا که جهان و سازمان ملل بههرحال الفتح را نماینده مردم ستم دیده فلسطین اعلام کرده بودند ماری را در آستین مردم فلسطین پروراندند بنام حماس تا با استفاده از اعمال زشت قرون وسطی آنان به جهانیان ثابت کنند اینها فلسطینی و لذا شایسته تشکیل دولت در یک سرزمین مجاور ما را ندارند و جالبتر آنکه ایران هم در این قضییه از زاویه دیگری در زدن الفتح در سوی اسرائیل قرار داشت. اما همانطوری که بچههای ما هم وقتی بزرگ میشوند دیگر از ما حساب نمیبرند و بر اساس آنکه برادران طالبان خودساخته سیا و سازمان جاسوسی پاکستان و سعودی وقتی بزرگ شد برای پدران خود جفتک انداخت و لگدپرانیهای او به والدینش آسیب هم وارد کرد، حماس هم چنین شد.
حرکت اخیر حماس و جهاد اسلامی که بعدها ماهیت آن روشن خواهد شد شبیهسازی واقعی انفجار یازدهم سپتامبر بود که بدون شک موساد و سیا از کلیت آن باخبر بودند. دولت اسرائیل و صیهونیسم در مقابل مردم ستمدیده فلسطین مدیون و بدهکار تاریخی است که اجازه نداد مردم فلسطین و یهود در یک سرزمین با دو الگوی متفاوت به رشد و توسعه دست یابند. اما بدون ذرهای ابهام ماهیت عملیات مذهبی حماس و جهاد اسلامی و حزباله لبنان ارتجاعی و غیرقابل چشمپوشی است چه رسد به دفاع از آن. بهنظر اینجانب چنانچه راه حل قانونی سازمان ملل دو کشور در یک سرزمین عملی نشود کتاب این قصه به جلدهای صدم و دویستم هم خواهد رسید. باید کاری کنیم ملت ستمدیده فلسطین خود این نمایندگان خودخوانده فاسد را از غزه و کرانه رود اردن با لگد بیرون کنند و نیازی به ارتش اسرائیل هم نباشد. اما این راه حل فروکشاندن فاشیسم صیهونیسم از قدرت و به فراز آمدن نیروهای سکولار در اسرائیل است که آنهم وظیفه مردم اسرائیل است که برای یک زندگی بدون ترس و واهمه و انفجار هر روزه اقدام به انتخاب دولت مردمی بر بنیاد همزیستی مسالمتآمیز عرب و یهود در آن منطقه نمایند.
محسن آزادی
■ محمود تجلی مهر سخن بسیار درستی میگوید وقتی که از وجود یک فرهنگ گفتاری و نوشتاری در میان بخشی از کنشگران سپهر سیاسی ایرانی می نویسد و اینکه فاقد “یک نظام و منشور اخلاقی با خط قرمزهای روشن و بدون قید و شرط(هستند) که بشود از پیش روی آن حساب کرد.”
این بخش از فعالین عرصه سیاست، به جای اظهار نظر در مورد یک مساله مشخص، آن را پشت هزار عامل دیگر تاریخی، اجتماعی و انسانی میپوشانند تا آنچه باید بگویند را نگویند، یا کمرنگ و نسبی شده بگویند. به گونهای که دیگر برای بسیاری مثل من نیز شرطی شده است که برای دانستن نظر واقعی برخی افراد و جریانها به بعد از “اما” و “ولی” شان توجه کنم و نه قبل از ان که: “محکوم میکنیم اما...”
در مورد جنایت حماس و شرایط کنونی مثالهایی زده شد من نمونههای دیگری را ذکر میکنم. از تجاوز نظامی به اکراین و اشغال آن کشور توسط روسیه سخن گفته شود و لزوم محکوم کردن روشن آن موضوع کشانده میشود به شرایط تاریخی و ژئوپلتیک جهانی و توسعه طلبی ناتو و ... تحلیل جداگانه به جای خود، اظهار نطر روشن هم به جای خود. میگوییم مبارزه مسلحانه در زمان رژیم گذشته خطایی بزرگ و استراتژیک بود، میگویند شرایط زمان بود و دیکتاتوری و در امریکای لاتین و اروپا وسراسر جهان هم همین بود و ... برای خود شریک جرم مییابیم. میگوییم مبارزین نسل ما پر شور و شعار زده بودند و کم و یا بیمطالعه، میگویند دیکتاتوری شاه بود و سرکوب کتاب خوانی. بیسوادیمان را هم پشت خطای دیگران پنهان میکنیم. میگویند و میگوییم در رژیم شاه رویکرد اصلاح طلبانه درست بود و در آن شرایط رویکرد انقلابی به انقلاب اسلامی میانجامید، در پاسخ از شدت سرکوب و دیکتاتوری سخن میرود و پشت آن سنگر گرفته میشود. به بخشی از سلطنت طلبان از دیکتاتوری و بسته بودن و بسته شدن فضای سیاسی در آن دوران میگویی به جنگ سرد و و ابستگی این و آن و ضرورت مقابله با شورش مسلحانه و ... متوسل می شوند.
خلاصه در این فرهنگ ناپاسخگو به جای اظهار نظر روشن در مورد موضوع و موردی واحد و خاص به تشریح شرایط اجتماعی و بینالمللی و تاریخی و خطای دیگران و هزار مساله دیگر روی میآوریم تا نگوئیم آنچه را که باید گفت و یا بکلی به نوعی از رمق افتاده بگوئیم.
فریدون احمدی
■ آنچه را که گفتنی بود آقای فریدون احمدی گفتند. در واقع ریشه این نوع برخوردها چیز تازهای نیست و جهانبینی رنگ و رو باختهای است که نمیخواهد این رخت چرکین را از تن بدر کند. نگاهی که خیلی از احزاب چپ اروپا هم زیر سایهاش ناکارآمد و فلج گشتهاند. لکنت زبان در رابطه با تجاوز روسیه به اوکراین٫ دفاع از مسلمانان مهاجر متعصب و نا آگاه در کشور هایشان به بهانه اسلام هراسی (نگاه کنید به مقالات آقای جلال ایجادی)٬ فرصت دادن به حکومت اسلامی برای بند بازیهایش، هشدار مکرر عدم کاربرد خشونت به مخالفین مسالمتجوی حکومتی خشن تا حد قائل نبودن حداقل حق دفاع از خود و.....
غافل نشویم، اولویت پرداختن به مسائل کشور و منافع ملی مان است و پرداختن به قتل و جنایات هر روزه نظام اسلامی. صدای ملت ایران که در خیابان ها فریاد زدند “نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران” یادمان نرود. فلسطین غمخوار از هر نوعش دارد اگر اشکی در چشمها است برای کشور اشغال شده خود بریزیم. در راه آزادی ایران
سالاری
■ آقای محترم، در ابتدای مقالهتان از نبود خط قرمز و اصول (شما نوشتهاید پرنسیپ) اخلاقی صحبت کردهاید که بعضیها ندارند. چگونه شما سر بریدن کودکان را مطرح میکنید که واقعیت ندارد (مقاله بیبیسی را در این باره بخوانید). شما اصول اخلاقی بعضیها را زیر سوال میبرید در حالیکه خودتان آنرا رعایت نمیکنید. من عمل حماس را کاملا جنایتکارانه میدانم. کشتن هر انسانی به جز دفاع از خود جنایت محسوب میشود. انگار یادتان رفته است که اسرائیل در یکی از جنگهای به حساب خودش پیشگیرانه، دختر کوچکی را در آغوش پدرش کشت به وجودی که آنها رهگذری بیش نبودند و پدر سعی در پنهان کردن فرزند داشت؟
حماس فرزند خلف حکومت اسرائیل است که بعد به فرزندخواندگی بزرگ عمامه داران در قدرت در ایران قبول شد و البته دیگر کشورهای دیکتاتور که پول بادآورده از فروش نفت و گاز بدست میآورند و بعد از تدارک زندگی هزار و یک شبی برای خود به عنوان سرگرمی به فکر دینشان افتاده اند، هم در این مورد از دایگی کم نمی گذارند. چبزی که در اسرايیل اتفاق افتاد جنابت بود. اما اینکه شما این جنایت را مطرح کنی که گِلی باشد بر جنایات اسراییل، خود شما را هم فاقد مرز اخلاقی میکند. شما هم قسمت تاریخ مورد علاقهی خودتان را تعریف میکنید. انسانهایی از خود اسراییل هم شرافت اخلاقی دارند و مرزی برای گفتارها و نوشتارهای خودشان دارند. همین روزها خیلی از این یهودیان را خواندیم و شنیدیم که مرزهای اخلاقی مستحکمی دارند و مشخصا دولت اسراييل را مسئول میدانند. بدون شک شما خود قلم دست گرفتهاید تا بر علیه ظاهر ادعایتان موضع گرفته باشید.
در ضمن، بسیار مشکوک است که اسراییل غافلگیر شده باشد. حوادث نشان خواهد داد که این شمشیر را دولت نتانیاهو با زیرکی در دست حماس قرار داد تا بعد دیگری به این گفته گلدا مایر که «بعد از هلوکاست، ما حق هرکاری را داریم» از جنایت علیه بشریت به جهانیان بدهد. اسراییل دست کودکان سنگ پران را نمی شکست، آنها را می کشت و اگر پیش آید باز هم خواهد کشت. بیش از ۱۰ سال است که به مردم غزه گرسنگی و تشنگی و بیدارویی و بیبرقی و بیبنزینی (لیست دراز است) میدهد.
ایرانی
■ من هم مانند جناب سالاری و جناب فریدون احمدی با دیدگاه جناب تجلی مهر و چارچوب این گفتار نامه همسو هستم. اما از پایهگذاران و پشتیبانان قدیمی تروریسم و ماجراجویی مرتجعانه سرخ در ایران که روزگاری ستایشگر تروریستهایی مانند لیلا خالد و احمد جبرئیل بودند و با پشتیبانی از ارتجاع سیاه، ایران را به خاک سیاه نشاندند در شگفتم. شگفتی از اینکه چگونه چشم بر آشکارترین نمودهای تروریسم و آدمکشی حماس میبندند و با اصرار بر جدا ساختن «مردم مظلوم فلسطین» از حماس، میخواهند جنایت این گروه تروریست همدست جمهوری اسلامی را پنهان سازند. اینان آیا میتوانند این «مردم مظلوم» را با انگشت نشان دهند و با جدا ساختن آن از حماس بگویند آنها در کجا خط خود را از تروریسم جدا ساختهاند و برای نمونه یک بار هم که شده جنایت جمهوری اسلامی را در کشتن و کور کردن ایرانیان محکوم کنند؟ آیا یک بار این «مردم مظلوم فلسطین و غزه» که با کمک و باجگیری از کشورهای دیگر زندگی میکنند و تا چند روز دیگر لبنان را نیز در بر میگیرد، کشتار و سرکوب در زاهدان یا جاهای دیگر ایران را محکوم کردهاند؟ آیا خود این کاسههای داغتر از آش چپ و گاه جدایی خواه پنهان ایرانی خود به همان اندازه که دل به حال «مردم مظلوم فلسطین» میسوزانند دل در گرو مردم ایران در زاهدان و جاهای دیگر دارند؟
این «مردم مظلوم فلسطین» از آغاز شکلگیری کشور اسرائیل و با دستاویز ظاهری تخم لق «دو کشور»، هم با همین تخم لق و هم با بودن در کنار یهودیان مخالف بودهاند و هیچگاه با آن کنار نخواهند آمد. این یک سنت و میراث اسلام سیاسی از آغاز تا کنون بوده است، که هیچگاه نه با برابری انسانها همسویی خواهد کرد و نه با برابری اقوام و ملتها.
اینکه بگوییم اسرائیلیان نیز چنیناند، چیزی از بار گناه اسلامگرایان و تروریسم چپ نمیکاهد. بهتر است همه ما دست از توجیه برداریم، و تروریسم را در هر شکل و با هر نامی که باشد، محکوم کنیم و نفت بر آتش جنگ و جدایی نریزیم. به گمان من، طرح دو دولت قومی و دینی هم که شکلی از فدرالیسم ناکارآمد است راه به جایی نخواهد برد. راه حل مشکل اسراییل، تنها پرهیز از آتشافروزی چپروانه و تشکیل یک دولت دموکرات غیر دینی و غیر قومی در سرزمینهای به اصطلاح «فلسطینی» است که خشت کج قومی و دینی آن در پیمان سایکس پیکو گذاشته شده است و در همان پیمان به یهودیان عربهای مسلمان و عربهای یهودی و مسیحی واگذار شده است. با خودمان رو راست و واقع بین باشیم.
بهرام خراسانی. بیست و نهم مهر ماه ۱۴۰۲
| ||||||||
ايران امروز
(نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايتها و نشريات نيز ارسال میشوند معذور است. استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024
|