شنبه ۱ دي ۱۴۰۳ -
Saturday 21 December 2024
|
ايران امروز |
در تابستان ۵۷ تا پایان دولت جعفر شریفامامی علیرغم اینکه گفتمان انقلابی بر فضای سیاسی مسلط بود، اعتراضات و اعتصابات جنبه مطالباتی داشت و در چارچوب قانون اساسی صورت میگرفت. دولت وقت به بسیاری خواستهای صنفی پاسخ مثبت میداد، هرچند اعتراضات ادامه مییافت و خواستهای سیاسی و انقلابی کمکم جای خواستهای صنفی را میگرفت.
بعد از انتخابات ۱۴۰۰ و بهویژه بعد از شروع جنبش مهسا در سال گذشته، موضوع گذار از جمهوری اسلامی یا انقلاب و براندازی برای اکثر نیروهای داخل و خارج کشور در اولویت مباحث و راهکارها قرار گرفت. انگار اعلام «گذارطلبی» و یا سرنگونیطلبی نوعی برائتطلبی از اصلاحطلبی یا تحولخواهی گامبهگام شد. درحالیکه اصلاحطلبی به مثابه روش، فقط شرکت در انتخابات نیست که هر وقت امکانش فراهم نبود، پایان آن را اعلام کنیم. اصلاحطلبی مرسوم البته از انتخابات مجلس در ۹۸ به بنبست رسیده بود.
پس از جنبش مهسا(ژینا) و مطرح شدن «گذار» یا درخواست «رفراندم تغییر قانون اساسی» از سوی مهندس موسوی و بسیاری از دیگر شخصیتها و نیروهای سیاسی، گویی دیگر اعتراض به عدم رعایت قانون، خواستی کم ارزش و بیاهمیت و بی نتیجه است. یا اینکه خواستار حاکمیت قانون بودن، درخواست از کسانی است که گوش شنوایی ندارند و عقب ماندن از مردم یا جنبش اعتراضی است. احکام حکومتی و اجرای دلبخواهی قانون از طرف حاکمیت را نمونهای از حاکمیت قانون میدانند و درنتیجه اشکال را در قانون میبینند، نه در عدم رعایت آن.
این درحالیست که اولا احکام حکومتی و اجرای دلبخواهی قانون، «فرمان حاکم» است و ربطی به «حاکمیت قانون» ندارد. اجرای قانون یعنی اجرای آن در همه موارد و تساوی همه در برابر آن، یعنی اعمال «روح قانون» و اراده ملت در برابر اراده حاکم.
چرا در کشور ما با وجود هزاران استاد دانشگاه و صدها دانشگاه و مراکز آموزش عالی در سرتاسر کشور و انواع انجمنی دانشگاهی و دانشجویی، هنگامی که اساتید دانشگاه به بهانه حمایت از اعتراضات سال گذشته اخراج میشوند استادان و دانشجویان، به یک روز اعتراض و اعتصاب سراسری در دانشگاهها و مراکز آموزش عالی کشور علیه به اخراج اساتید دعوت نمیکنند؟ و هنگامی که استقلال کانون وکلا مورد تعرض قرار میگیرد چرا اعتراض ملی وکلا صورت نمیگیرد؟ چرا وکلا به نوبه خود در سطح ملی از اساتید دانشگاه حمایت نمیکنند و چرا دانشگاهی که میتواند چنان شعارهای تندی علیه رأس نظام بدهد، روزی را برای دفاع از استقلال کانون وکلا اختصاص نمیدهد؟
چرا اصولا در ایران احزاب اصلاحطلب همراه با اشخاصی مانند آقایان مرتضی الویری و مهدی نصیری که خواستهای رادیکالتری را مطرح میکنند، راه حل را در تغییر قانون اساسی میدانند و در فرصتی کوتاه از محافظهکاری یا اصولگرایی پیشین به گذار از جمهوری اسلامی یا تغییر قانون اساسی رسیدهاند، دسته جمعی به چنین فعالیتهای اعتراضی که هم در چارچوب قانون اساسی فعلی است و هم انجام آن هزینه سیاسی کمتری دارد، اقدام نمیکنند؟
همین نوع اعتراضها و از جمله تجمع مسالمتآمیز جلوی قوه قضائیه و طومارنویسیی فراجناحی برای رسیدگی به پرونده روزنامهنگاران جوان زندانی بویژه نیلوفر حامدی و الهه محمدی هم میتوان انجام داد. پدر و مادرانی که فرزندانشان در مدارس مورد حمله شیمیایی قرار گرفتند نیز میتوانند با استناد به همین قانون اساسی در سطح ملی دادخواهی کنند. خودِ انجام چنین اعتراضاتی زمینه را برای پیوستن دیگران و دادخواهی در موارد دیگر را فراهم خواهد کرد. چنین است طومارنویسیهای گسترده و فراجناحی برای رفع حصر و اصولا مطرح کردن شعار عمومی «آزادی زندانی سیاسی» که حتی در سال ۵۷ همهگیر شد و در چارچوب همان نظام حقوقی قبل طرح شد. همه این اقدامات در چارچوب خواست حاکمیت قانون است و با توجه به هزینه کمتری که نسبت به خواست سرنگونی نظام دارد، میتواند بسیجگر باشد.
جالب است که در تابستان سال ۵۷ باوجود اینکه گفتمان انقلاب مسلط بود، بازار اعتراضها، تحصنها و اعتصابها در چارچوب همان قانون اساسی تا پایان دولت شریفامامی مرسوم بود. در انقلاب ۵۷ حرف آخر، اول گفته نشد. در جنبش مهسا اما برخی نیروهای اپوزیسیون و بخشی از معترضین در خیابان و دانشگاه بعد از چند روز از آغاز جنبش اعتراضی که مطالبات در چارچوب خواست حاکمیت قانون و علیه حجاب اجباری بود، حرف آخر را اول زدند.
این درحالیست که هنوز نیروهای سیاسی مخالف و منتقد از ظرفیتهای قانونی همین قانون اساسی موجود استفاده لازم نکردهاند. برخی گمان میکنند همینکه حکومت راه اصلاحات را بسته و بویژه در سالهای اخیر به «خالصسازی» دست زده است، این یعنی پایان ظرفیت قانون اساسی فعلی. این نوع تفسیر از پایان ظرفیت قانون اساسی به معنای این نیز هست که گویی تمام کارهای حکومت قانونی است. درحالیکه بسیاری از اقداماتی که در کشور از سوی حاکمیت و نهادهای آن بویژه در حوزه حقوق ملت صورت میگیرد مخالف قانون است.
بدون شک قانون اساسی فعلی قابلدفاع نیست اما تغییر آن تنها پس از گسترش و تعمیق قابلتوجه اعتراضها و تغییر آشکار تناسب قوای سیاسی امکانپذیر است و تا آن زمان مبارزه برای اعاده حقوق ملت، تلاش برای حاکمیت قانون و اعتراض به پایمال شدن بسیاری از حقوق و مطالبات دیگر، لزومی به موکول شدن به تغییر قانون اساسی ندارد.
■ نويسنده محترم در اين يادداشت كوتاه خود يك مسئله اساسى و بنيادى را فراموش كردهاند: مسئله زنان و اينكه جنبش مهسا در درجه اول به آنها تعلق دارد. آنان هستند كه با شجاعت به ميدان آمده اند، قانون اساسى جمهورى اسلامى و تمامى “ظرفيت هاى بديل و استفاده نشده” اش را به زباله دان تاريخ سپرده اند و چون دو ندگان يك ماراتن سياسى و على رغم همه مشكلات دارند مبارزه را پيش مى برند. فقط كافى است كه نگاهى گذرا به اقدامات اخير زنان دلاورى كه اكنون در زندان هاى جمهورى اسلامى در غل و زنجير هستند بيندازيم تا اين حقيقت كه ملت ما از اين رژيم ننگين عبور كرده اند پى ببريم. زنان دلاورى كه على رغم شرايط بسيار دشوار زندان اعتصاب غذا مى كنند، اطلاعيه مى دهند، روسرى هاى خود را در آتش مى اندازند و به هر روشى كه دستشان مى رسد زندانبان خود را به نبرد رو در رو مى خوانند.
اما چند كلمه از طرف من و خطاب به هم ميهن محترم مان در رابطه با يادداشت ايشان:
دوست عزيز در شرايطى كه از نيروهاى برانداز تا نيروهاى اصلاح طلب به اين نتيجه رسيدهاند كه تنها راه نجات ميهن از سر نوشت خوفناكى كه در انتظار اش است تلاش براى سر نگونى نظام نكبت جمهورى اسلامى است، شما چرا با صراحت از راه حل خودتان نمىنويسيد و خيلى از مسائل را در پرده ابهام مىگذاريد؟ اينطور كه من از نوشته شما بر داشت مى كنم شماحتى به افرادى كه از دل دستگاه حاكميت بيرون آمده اند و در روش سياسى خود تجديد نظر كرده اند، شخصيت هايى چون آقايان مير حسين موسوى و مهدى نصيرى توصيه مى كنيد كه پاپس بگذارند و به دوباره انديشى ظرفيت هاى قانون اساسى و بهره بردارى ار آن بپردازند. اما راهكار هاى عملى تان را به طور صريح و روشن باز نكرده ايد. راه حل شما براى بيرون رفتن از بن بست سياسى جامعه ما چيست؟ اين طومار نويسى كه شما به آن اشاره مى كنيد بايد خطاب به چه كسى باشد؟ مقام معظم رهبرى، رييس جمهورى محترم، رييس مجلس يا رييس قوه قضاييه؟ شايد راه حل شما براى استفاده از ظرفيت هاى مرموز نهفته در قانون اساسى مشمول شركت در انتخابات مجلس و تلاش براى فرستادن چند تا نماينده “اصلاح طلب” به مجلس باشد؟ در اين صورت شما چرا نمى آييد و راه حل هاى عملى خود را با صراحت و قاطعيت اعلام نمى كنيد؟ چنان كه پيداست جنابعالى خود را در جايگاهى مى پنداريد كه بتوانيد به مردم ستم كشيده ما از طبقات و اقشار گوناگون رهنمود بدهيد: به اساتيد دانشگاهى و دانشجويان اخراجى، به خبر نگاران مبارز و پاك باخته، به پدر و مادران كودكان و نو جوانانى كه در مدارس مورد حمله شيميايى قرار گرفته اند. آيا كارى بوده كه آنها مى توانستند انجام دهند و انجام نداده باشند؟
آيا فكر نمى كنيد كه تصويب لايحه حجاب و عفاف و آمادگى براى اجراى آزمايشى سه ساله آن معيار درستى براى ارزيابى آن “ظرفيت هاى نهان شده” در دل قانون اساسى هست كه شما شيفته اش هستيد؟ آن هم در شرايطى كه جوانان و زنان ما براى مبارزه با اين قانون ارتجاعى هزينه چنين گزافى را پر داخت كرداند؟
آيا مردم ستم كشيده ميهن ما در طول اين سال هاى پر از رنج و درد از هيچ تلاشى در چهارچوب همين قانون اساسى دريغ كرده اند؟ آيا كم به پاى صندوق اتنخابات و براى انتخاب بين بد و بدتر رفته اند؟ آيا تا به حال به جز سركوب و زندان و داغ و درفش پاسخ ديگرى در برابر اعتراضات آرام، مدنى و صنفى خود دريافت كردهاند؟
و آخرين حرف من به دوست و هموطن عزيز آقاى فرخنده: در اين روزها كه هر روز آن سالگرد يكى از كشته شدگان جوان، زيبا و دلاور جنبش مهسا است چنين اظهار نظر هايى تنها به مثابه نمك پاشيدن بر زخم داغ عميق خانواده آن جاويد نامان است و بس.
وحيد بمانيان
■ نویسنده گرامی حتما «بیانیه جبهه اصلاحات ایران به مناسبت سالگرد آغاز اعتراضات ١۴٠١» را دیدهاند. در این بیانیه دو نکته ی مهم وجود دارد:
یک ـ بار ديگر تأکید میکند تنها راه ممکن و کم هزینه برای عبور از بحرانها و بن بستهای کنونی، اقدام سریع حاکمیت به اصلاح ساختارها، رویکردها و رفتارها از طریق عمل به راهکارهای ۱۵ گانه آقاى سيد محمد خاتمى است.
دو ـ «رفع انحصار عضویت به روحانیون و امکان حضور همه تخصص ها و شخصیت های همه جانبه نگر و شجاع در این مجلس»، «اصلاح شورای نگهبان و برگزاری انتخابات آزاد و رقابتی »، «بازگرداندن مجلس به جایگاه واقعی خود به عنوان مرجع انحصاری قانونگذاری»، از توی این بیانیه ی بلند بالا چیزی عاید طرفداران تغییر قانون اساسی یا اجرای همه پرسی و انتخابات آزاد نمی شود.
جبهه اصلاحات حکومتی ایران (نه تمام اصلاح طلبان بیرون از حکومت در داخل و خارج) خواهان اصلاح شورای نگهبان و برگزاری انتخابات آزاد و رقابتی ست! تو خود بخوان حدیث مفصل از این مجمل.
به باور نگارنده، بهتر ست که به این موضع گیریهای رسمی و مهم داخل ایران عنایت کرد و مواضع افراد هر چند رادیکال یا جانبدارانه باشد نمیتواند به حدت تاثیر گذار باشد. در ضمن فرجام حکومتهائی که احزاب و دگر اندیشان در آن حق فعالیت ندارند به فروپاشی و جایگزینی و بازسازی دیکتاتوری دیگری منجر خواهد شد. مقایسه ایران امروز و حکومت گذشته در سال ۵۷ مقایسه بدتر و بد است که هردو دشمن تحزب و دگراندیشان بودند و هستند.
بهتر است نیروهای سیاسی ایران از هم اکنون «انتخابات» پیش روی مجلس را محکوم کنند و با فراخوانی علیه این دست «انتخابات» فرمایشی که در تمام دوران حکومت اسلامی به مردم تحمیل شده در یک کارزار وسیع اعلام جرم نمایندـ(نقض حقوق شهورندی) تا زمانیکه تمام ایرانیان نتوانند از حقوق شهروندی خود با رای مساوی برای مشارکت غیر مستقیم در حاکمیت و تعیین سرنوشت جامعه حضور داشته باشند. این بحثها در همین حد باقی خواهد ماند.
با احترام پرویز مرزبان
■ آقای بمانیان گرامی، شما نوشتهاید «زنان به میدان آمدند و قانون اساسی جمهوری اسلامی را به زبالهدان تاریخ انداختند.» همچنین نوشتهاید «ملت ما از این رژیم ننگین عبور کردهاند.» اگر چنین است چرا هنوز حتی خبرنگارانی که از مهسا در بیمارستان و جریان خاکسپاریاش عکس و گزارش تهیه کردند هنوز در زندان هستند؟ چرا اگر ملت ایران از این رژیم عبور کرده هنوز مهندس موسوی در حصر است؟ چرا ملت نتوانسته فرزندان زندانیاش را آزاد کند؟ اگر مردم چنین قدرت عظیمی در برابر اراده حاکمیت اعمال کردهاند چرا هنوز اساتید و دانشجویان بخاطر حمایت از جنبش مهسا اخراج می شوند؟ ما برای میرحسین موسوی دست میزنیم که خواهان گذار از جمهوری اسلامی یا تغییر قانون اساسی شده است، اما هنوز نتوانستهایم او و همسرش را از حصر بیرون بیاوریم.
یکی از مشکلات اصلی ما همین ارزیابیهای غیرواقعی از توان مخالفان و موازنه قوا در صحنه سیاسی کشور است. یک نکته دیگر اینکه اصلاحطلبی که به انقلاب و سرنگونی معتقد باشد یا شده باشد، دیگر اصلاح طلب نیست. اتفاقا تما یادداشت من برای انجام کارهای شدنی یا کم هزینه تر است. کسانی که می خواهند قانون اساسی را تغییر دهند یا رفراندم تغییر آن را برگزار کنند با بودن این حاکمیت چگونه میخواهند چنین کار مهمی را انجام دهند؟ شما هنگامی که نتوانید در چهارچوب همین قانون فعلا مستقر، که بزعم شما از سوی ملت رد شده است، اقداماتی کم هزینه تر ررا انجام دهید چگونه و با چه نیرویی می خواهید اقدامات بزرگتر انجام دهید؟ اینکه جوانان مبارز فداکاری کردند و هزینه دادند و در زندانها زنان شجاع ما فریاد مبارزه و آزادیخواهی سرمیدهند یک واقعیت مهم و قابل ارج است. عوض کردن سرنوشت سیاسی خود یا تغییر قانون اساسی و یا حتی انقلاب اما مستلزم این است که بخشهای بزرگتری از مردم به ندای همان زندانیان سیاسی شجاع پاسخ گویند و به میدان بیایند. بحث من شرکت در انتخابات نیست که تا اطلاع ثانوی و تا زمانی که تغییر و گشایش مهمی در نگاه حاکمیت به انتخابات صورت نگیرد، بیمعناست و حتی اگر اصلاحطلبان معتبر از جمله آقای خاتمی نیز دعوت کنند از آن استقبال نخواهد شد.
حمید فرخنده
■ آقای فرخنده گرامی
از نو شته شما چنين بر میآيد که شما بين اراده يک ملت برای سر نگونی رژيم نکبت و توانايی او برای انجام چنين کاری تفاوت قائل نيستيد. میخواهيد اينکه ملتی را با شقاوت و سنگدلی تمام به خاک و خون کشيدهاند به حساب اين بگذاريد که مردم هنوز از اين رژيم سفاک عبور نکردهاند، آيا منظور شما را درست می فهمم؟
من در مطلب کوتاهم از شما به عنوان يک کنشگر سياسی خواستم که مواضع و راهکار های خود را به صراحت بنويسيد و نيز اشاره کردم که آن کار هايی را که شما در مطلب خود مردم را به انجام دادنش توصيه کردهايد (طومار نويسی، مبارزات صنفی و مدنی و غيره) خيلی بهتر، عميقتر و در ابعاد بسيار بزرگتر انجام دادهاند و علیرغم همه فشار های سفاکانه رژيم به پيش میبرند. نهال آزادی ميهن را جوانان ما کاشتهاند و با خون پاک خويش آبياریاش کردهاند.
هيچ جنبش دموکراتيک و آزاديخواهانه در هيچ جای دنيا بدون فداکاری، اتحاد نيروها و صبوری و بينش واقع بينانه از شرايط اجتماعی و سياسی به ثمر نرسيده است. از ترس طولانی بودن و پر هزينه بودن راه نمی توان کار را تعطيل کرد.
من به مانند تودههای ميليونی مردم و حتی آن قشر خاکستری و خاموش به اين نتيجه رسيده ايم که دوران اصلاحات و چشم اميد داشتن به اصلاح طلبان حکومتی ديگر مدتهاست که گذشته است و از اين امامزاده توقع معجزه ای داشتن عين بلاهت است.
در آخر سخن، دوست عزيز من از شما خواسته بودم که با صراحت راه حلهای خود را ارائه دهيد. ظاهرا با شرکت در اتنخابات بعدی اعتقادی نداريد. بسيار عالی! بعد از تحريم انتخابات میخواهيد چه کنيد؟ شرکت در تظاهرات خيابانی و جنبش مدنی هم که پر هزينه است. ملت نامه پشت نامه مینويسند و خواستار رفع حصر از کروبی و موسوی و رهنورد می شوند که فعلا ظاهرا توسط رهبر معظم به سطل آشغال انداخته میشود. برای اين کار راه حل شما چيست؟ نامهنويسی دوباره؟ بازيابی اين نامهها از سطل آشغال رهبر؟ آن گوش شنوا که شما معتقد هستيد بايد از او تقاضای اجرای قانون اساسی جمهوری اسلامی را کرد کجاست؟ آيا فکر نمیکنيد که امثال من و شما که کم کم عمری ازمان گذشته و تجربه ای پيدا کرده ايم می توانيم راه حلی بهتر از (به کلام شاملوی بزرگ) “نشخوار کردن نواله ناگزير” به جوانان برومند ميهن مان ارائه دهيم.
سخنم را با شعر زيبايی که امروز و از شاعر گرامی مازيار رها خواندم به پايان می برم که مرا به تفکر عميق فرو برد و اميدوارم که با شما نيز چنين کند:
گرچه شب نعره زن و مست نشسته ست
و وطن عرصهی جولانگه اوست
تیغ در دست چو زنگی
بدرد جامه و از جانِ رفیقان همه پوست
یا برآرد زدل سوته دلان یکسره آه
باکِ مان نیست از این شعبده ی سرد و سیاه
ما به این پنجره ی رو به طلوع
و سرودی که بخوانند عزیزان به شروع
”همه ایمان داریم”
اين آخرين سخن من با شما بود و ديگر پر گويی نمی کنم و قضاوت را به خوانندگان محترم سايت ايران امروز میسپارم.
وحيد بمانيان
■ من به عنوان یک خواننده با نظرات آقای فرخنده موافقم. البته حق هر کس است که با توجه به توان و شناخت خود، قدمهای بلندتر یا کوتاهتری بردارد و یا تندتر یا کندتر حرکت کند.
رضا قنبری. آلمان
■ آقای بمانیان من نوشتههای جناب فرخنده را به دقت میخوانم از این بابت که تفکر جریان خاصی را نمایندگی میکند ایشان مانند همفکران قدیمیشان اصولا از کلمه گذار از جمهوری اسلامی که همان انقلاب یا براندازی است وحشت دارند اگر تا اینجا هم آمدهاند که انتخابات را “بیمعنی” میدانند (که ممکن است رژیم برای خلاصی از تنگنا “گشایشی” که همه میدانیم چه اندازه است و برای چه قد و قوارهای، آن را جوری برای آقایان مثل قبل “معنیدار” کند) محصول فشار جنبش بوده و جانفشانی جوانان این آب وخاک. ایشان حتی به طعنه از همه که خواهان گذار از جمهوری اسلامی هستند از جمله آقای موسوی برخورد میکنند.
نویسنده مقاله از کارهای شدنی یا کم هزینهتر در چارچوب قانون سخن میگوید، مگر شرکت در تظاهرات و بزرگداشت جان باختگان در چهار چوب لرزان همین قانون نبود که بیرحمانه سرکوب شد؟
ایشان قبلا فراخوان دادن را غیرمسئولانه میدانست و پر هزینه برای مردم و در خور سرزنش ولی معلوم است که باد جنبش کمی ایشان را به جلو هل داده است و خود فراخوان میدهند.
این مقاله و توضیحاتش در واقع مانیفیست جریان اصلاحطلبانی ست که دور بر نظام پرسه میزنند چه چپ و چه اسلامی و هر گاه که حکومت به پیروزی موقتی و کم دوامی دست مییابد بیشتر خودنمایی میکند و حاصلش هم متهم کردن عدهای به تند روی و اینکه شعار آخر را اول سر میدهند و از این قبیل سرزنشهای بیپایه. این ملق زدنهای نظری بیحساب نیست و صاحبش تفاوت داشتن یک استراتژی و تاکتیکهای در رابطه با آن را خیلی خوب میداند ولی با زرنگی ای کاسبکارانه استراتژی را در بازار سیاست ارزان میفروشد و به زبانی دیگر به تاکتیکهای بسته به نرخ بازار راضی میشود. ایشان آگاه به تفاوت “بين اراده يک ملت برای سرنگونی رژيم نکبت و توانايی او برای انجام چنين کاری” هستند. مشکل جای دیگریست. وقتی جنبش رشد میکند حاصلش لکنت زبان گرفتن عدهای میشوند که از آن عقب ماندهاند.
به شخصه از اینکه همه در این موقعیتهایی که نصیب جامعه برای گذر از این ساختار توتالیتر میشود شرکت نکرده و خود را از این نیستی تدریجی خلاص نمیکنند نگران و اندوهگین و گاه خشمگینم ولی بیاساس میدانم و غیر مسئولانه از اینکه هنوز کسی بانگ برآرد که مردم از این نظام عبور نکردهاند، مردم ایران باید همت کرده و گورش را هم بکنند و این جنازه متعفن را به خاک تاریخ تحویل دهند.
با احترام سالاری
■ با سلام،
۱- من حمید فرخنده را ملاقات نکردهام و با او گفتگوی صوتی/تصویری نداشتهام. هر چه از او میدانم، از نوشتههای او در همین سایت ایران امروز است.
۲- حمید فرخنده توانایی دفاع از خود را دارد و محتاج دفاع من نیست. من هم در کار دفاع از او یا نظراتش نیستم.
۳- این کامنت را در پاسخ به بعضی از کامنتنویسان، مخصوصا بمانیان و سالاری گرامی، مینویسم. هدفم از نوشتن جلوگیری از واگرایی بیشتر و ایجاد همگرایی بیشتر است.
۴- لطفا از تحلیل “شخص” (و در این مورد خاص حمید فرخنده) خودداری کنید.
۵- لطفا از یک کاسه کردن نظرهای مختلف یک شخص خودداری کنید و در مورد هر نظر، تحلیلی مربوط به آن نظر خاص را، ارائه کنید.
۶- پنجاه سال پیش، من و دیگرانی مانند من، به انقلاب، به عنوان یک تئوری، دیدی مثبت داشتیم. امروز، من و دیگرانی مانند من، تئوری انقلاب را نمیپذیریم. در مورد شخص من، رد تئوری انقلاب، همزمان با مطالعه فرگشت داروینی، صورت گرفت. از لایبنیتز و داروین نقل میکنم که گفتهاند “Natura non facit saltus”. آیا من و دیگرانی مانند من، اجازه داریم مخالفت خود با تئوری انقلاب را بیان کنیم؟ آیا من و دیگرانی مانند من، اجازه داریم، مانند لایبنیتز و داروین، از حرکتهای جهشی و سریع، انتقاد کنیم؟
۷- مخالفت با تئوری انقلاب، به معنی حمایت از جمهوری اسلامی یا ولایت فقیه یا خامنهای نیست. جمهوری اسلامی امروز تمام شود، بهتر است تا اینکه فردا تمام شود. آیا بهتر نیست که شما و من و دیگرانی مانند من، در ضمن تلاش برای تمام شدن جمهوری اسلامی، بحثی سازنده هم در مورد روشهای مورد نظر خودمان داشته باشیم؟
با احترام - حسین جرجانی
■ جناب جرجانی گرامی
بیشک نقد و بررسی نظرات برای روشن شدن خط و خطوط و آگاهی بخشی است من تمام مقالات آقای فرخنده را با علاقه و دقت میخوانم و در اینجا هم به آن کلیتی که این نظام فکری دارد اشاره کردم و تعریف کلاسیکی هم از انقلاب ارائه نکردم. مگر تحولات سیاسی در بلوک شرق بعد از فروپاشی شوروی انقلاب نبود؟ در ادبیات سیاسی ایران اغلب انقلاب فقط با مبارزه مسلحانه و خشونت همسان قلمداد میشود ارثیهای از چپ چریکی گذشته و تصویری از چه گوارا در ذهن. گذار از این رژیم در هر صورت یک انقلاب است چون وظیفهاش انحلال دم و دستگاه ولایی و ماشین سرکوبش اش است. و این امر وظیفه کنشگران داخلی از اصلاحطلبان سکولار دمکرات گرفته تا سایر مخالفین وطندوست و همت ملت ایران است و بیشک به یک جنبش فراگیر ختم خواهد شد و اجماع تشکیلاتی جریان های سیاسی و حمایت ایرانیان خارج ایران از این جنبش و روشن کردن افکار عمومی در کشورهای محل اقامتشان و رایزنی با دول خارجی و جلب حمایتشان از ملت ایران نیز سهم بزرگی در اعتلای آن حرکت فراگیر خواهد داشت.
انقلاب یک تحول سیاسی اساسی است و ربطی به روش (قهر یا مسالمت آمیز و...) ندارد پرهیز از خشونت و کم هزینه کردن جابجایی قدرت سیاسی وظیفه تحول خواهان است. پیشبینی نوع تحول آسان نیست و بستگی به گستردگی مبارزه و ریزش در ارکان نظام حاکم و برنامه و نوع جایگزینی و شرایط بینالمللی دارد. فکر نکنم دیگر کسی از مخالفین طرفدار ولایت فقیه باشد ولی بعضی از جریان های فکری آگاهانه و یا ناآگانه میتوانند به طولانی کردن عمر حاکمیت “ضد امپریالیسم یا همان غرب” کمک کنند از جمله فداییان اکثریت و حزب توده طرفدار پوتین که مخالف ولایت فقیه نیز هستند و با رای دادن به روحانی این نوع نگرش را نمایندگی کردند و میکنند و چه بسا دوباره که “تغییر و گشایش مهمی در نگاه حاکمیت به انتخابات صورت” گیرد مردم را مثل گذشته به بهانه کم هزینه بودن تغییر دعوت به انتخاب میان بد و بدتر کنند. که البته با تحولات شگرفی که در جامعه رخ داده برگشت به آن وضعیت دیگر امکان پذیر نیست. انقلاب فرهنگی رخ داده، ایران را بسوی یک تحول سیاسی اساسی به پیش خواهد برد وحشت نکنیم این تحول اسمش انقلاب است آیا هدفی به جز خلع ید از رژیم توتالیتر اسلامی و جایگزینی آن با یک حاکمیت سکولار دمکرات در نظر است؟
با احترام سالاری
■ بدون شک آقای سالاری گرامی و دیگر افرادی که از انقلاب کردن دفاع میکنند بهخاطر مصائب زیادی که کشور گرفتارش هست، به دلیل سالهای زیادی که از انقلاب گذشته و ما همچنان و بلکه به شدت بیشتر گرفتار ناکارآمدی نظام، سرکوب و عقب ماندن ایران از قافله پیشرفت و توسعه جهانی هستیم، چنین راه و روشی را راهحل می دانند و مطمئنا دلسوز مردم و نگران آینده کشور هستند. یک تناقض اما در گفته ایشان و دیگر طرفداران انقلاب هست و آن اینکه اغلب آنها انقلاب در سال ۵۷ را نادرست و انقلاب در زمان کنونی را درست میدانند. اگر یک روش در گذشته جواب نداده و غلط بود (که به نظر من و اصولا از نظر طرفداران روش اصلاحی چنین است)، چگونه همان روش حدود نیم قرن بعد که دنیا نیز با تحولات عظیمی روبرو شده است، صحیح است؟ تازه در سال ۵۷ مخاطرات منطقهای ایران را به این میزان تهدید نمیکرد و مسائل قومی با این شدت و حدت مطرح نبود.
نکته دیگر اینکه اصلاحطلبی به معنای واقعی آن (و نه بخشی از اصلاحطلبان درون ایران) به معنای دست روی دست گذاشتن و مناظر ماندن نیست. بلکه تاکید آنها بر این است که شما هر اقدام سیاسی میخواهید در سطح ملی و موثر انجام دهید (چه اصلاحی چه رادیکال) باید مردم هرچه بیشتری را به میدان بیاورید و اقشار بیشتری از مردم و نمایندگان سیاسی آنها را درگیر خواست تغییر و تحول در اوضاع کنونی کنید.
حمید فرخنده
■ جناب فرخنده گرامی بحث اصلا بر سر دفاع از تز انقلاب یا اصلاحات نیست مسئله راهی هست که اجبارا باید طی شود آیا شما این نظام را قابل اصلاح میدانید؟ این جماعت تاریخا فرتوت هم چنان نشسته بر یابوی مرده میتازند و پس از این جنبش فراگیر اخیر هیچ روزنهای که بشود در آن اندک درایتی دید و بدان اشارت کرد وجود ندارد جوری که آقای خاتمی هم حتی از خود براندازی نظام سخن میگوید. آن”یک تناقض”ی که شما ذکر کردید کاملا بیپایه است: در رژیم قبلی شاه پس از اندکی تقلای بیهوده صدای انقلاب مردم را شنید و اداره کشور را به زنده یاد بختیار سپرد و رفت و در آن مدت کوتاه اقدامات زیادی برای احیای مشروطه پارلمانی صورت گرفت ولی شوربختانه همه، حتی یاران نزدیکش پشت آن فرزانه را خالی کرده و از پس امامشان راه افتادند در واقع از آن مقطع دیگر رژیم شاهنشاهی عملا حذف شده بود و حمایت از کابینه بختیار میتوانست سیر حوادث را عوض کند و با وجود یک کابینه دمکرات دیگر نمیتوان کاسه کوزه ها را سر شاه مخلوع شکست زیرا بعد از آن انقلاب و پیشبرد گفتمان ارتجاعی آن حاصلی جز انداختن ایران به سراشیبی نابودی نداشت. انقلاب یا اصلاحات عموما محصول بحرانها و رفتار رژیم حاکم است و تصادفات و نقش شخصیتها و جریانهای سیاسی در چگونگی وقوع و پیشبرد آن تاثیر گذار و گاه هم در نتیجه آن تعیین کننده. من نقدم به جریانها و کسانی است که به خاطر دشمنی با رژیم استبدادی پهلوی آن انقلاب را شکوهمند میدانند (چه ملیون و چه چپها) و این تایید انقلابی با گفتمانی واپسگرایانه که به هویت سیاسیشان گره خورده است قدرت تشخیص را در بسیاری از آنان به محاق برده است. شما هر وقت گوشهای در این نظام اشغالگر برای اصلاح یافتید ما را هم با خبر کنید. این گفته شما “باید مردم هرچه بیشتری را به میدان بیاورید و اقشار بیشتری از مردم و نمایندگان سیاسی آنها را درگیر خواست تغییر و تحول در اوضاع کنونی کنید” کاملا درست است و بدون آن تحولی صورت نخواهد گرفت باید شجاعت و سر بلندی را که ریشه امید است برای ساختن وطنی نو تبلیغ کرد هر روز ماندن این رژیم برابر است با تباهی و ویرانی بیشتر ایران.
با درود و احترام سالاری
| ||||||||
ايران امروز
(نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايتها و نشريات نيز ارسال میشوند معذور است. استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024
|