شنبه ۱ دي ۱۴۰۳ -
Saturday 21 December 2024
|
ايران امروز |
(اقتصاددان آمریکایی و برنده جایزه نوبل اقتصاد)
ترجمه: غنی مجیدی
۳۱ اگوست ۲۰۲۳
دموکراسیها با اجرای اصلاحات درست و منطقی قادر خواهند بود که فراگیرتر گشته و نیز پاسخگوتر به شهروندان شوند. و در مقابل به شرکتها و افراد ثروتمندی که امروزه بسیار قدرتمندند، کمتر پاسخگو باشند. اما آنچه سیاستهای دموکراتیک را نجات خواهد داد اصلاحات اقتصادی گسترده میباشد.
مقالات زیادی با دلایل متقن در مورد عقبنشینی دموکراسی و ظهور اقتدارگرایی در سالهای اخیر نوشته شده است. علاوه بر ویکتور اوربان، نخستوزیر مجارستان، ژایر بولسونارو رئیس جمهور سابق برزیل و دونالد ترامپ رئیس جمهور سابق ایالات متحده، فهرست رو به رشدی از اقتدارگراها و مستبدان احتمالی وجود دارند که شکل خاصی از پوپولیسم جناح راست را رهبری میکنند. اگرچه آنها قول میدهند از شهروندان عادی حمایت کرده و ارزشهای دیرینه ملی را حفظ نمایند، اما سیاستهایشان عملا حمایت از قدرتمندان و نیز دفاع از هنجارهای کهنه و پوسیده است. این امر ما را وادار میسازد که به تجزیه و تحلیل سیاستهای پوپولیستی آنان بپردازیم.
هر چند دلایل فراوانی برای توضیح و تحلیل سیاستهای پوپولیستی وجود دارد اما یکی از موضاعات برجسته در توضیح پوپولیسم رشد روزافزون نابرابری است. معضلی که از سرمایهداری نئولیبرال مدرن سرچشمه میگیرد. رشد و افزایش نابرابری میتواند از جهات بسیاری با فرسایش دموکراسی مرتبط باشد. نابرابری اقتصادی ناگزیر موجب نابرابری سیاسی در درجات مختلف در کشورهای مختلف شده است. در کشوری مانند ایالات متحده، که عملاً هیچ محدودیتی برای کمکهای مالی برای مبارزات انتخاباتی وجود ندارد، موضوع یک نفر، یک رأی به موضوع یک دلار، یک رأی تبدیل شده است.
نابرابری سیاسی خود را تقویت و بازتولید نموده و به اجرای سیاستگذاریهایی منجر گشته که نابرابری اقتصادی را افزایش داده است. از سوئی سیاستهای مالیاتی به نفع ثروتمندان به اجرا گذاشته میشود، سیستم آموزشی به نفع افراد دارای امتیاز اقتصادی میگردد، و از سوی دیگر عدم اجرای دقیق مقررات ضد انحصار به شرکتها اجازه میدهد تا از توان قدرت خود در بازار سود جسته و سلطه خود را بر بازار افزایش دهند.
علاوه بر این، از آنجایی که رسانهها زیر سلطه شرکتهای خصوصی متعلق به پلوتوکراتهایی مانند روپرت مرداک هستند، بسیاری از گفتمانهای جاری در رسانهها به تقویت این روند کمک مینمایند. در این میان چندی است که به “مصرفکنندگان اخبار” گفته میشود که مالیات بر ثروتمندان به رشد اقتصادی آسیب میرساند و مالیات برارث چیزی جز مالیات بر مرگ نیست.
اخیراً، رسانههای سنتی که توسط ابرثروتمندان کنترل میشوند، با اخبار و اطلاعات نادرست به شرکتهای رسانههای اجتماعی تحت کنترل دیگر ابرثروتمندان پیوستهاند. هر چند که رسانههای اجتماعی در مقایسه با رسانههای سنتی برای انتشار اطلاعات نادرست با محدودیت کمتری روبرو هستند. به لطف بخش ۲۳۰ مندرج درقانون ارتباطات که در سال ۱۹۹۶ تصویب شد، شرکتهای مستقر در ایالات متحده در قبال محتوای نوشته شده در پلاتفرمهایشان توسط شخص ثالث و نیز آسیبهای اجتماعی ناشی از آن هرگز مسئول شناخته نمیشوند.
در شرایط امروز که سرمایهداری بدون پاسخگویی در آن میتازد، از اینکه بسیاری از مردم به تمرکز فزاینده ثروت سوءظن داشته، و یا اینکه به وجود تقلب و فساد در سیستم باور داشته باشند، نباید شگفت زده شد؟ احساس فراگیر مبنی بر وجود پیآمدهای ناعادلانه در دموکراسی در میان مردم، اعتماد مردم به دموکراسی را تضعیف نموده و برخی از مردم را نیز به این نتیجه رسانده که شاید سیستمهای جایگزین قادر به خلق دستاوردهای بهتری در حوزه عدالت باشند.
هفتاد و پنج سال پیش، بسیاری فکر میکردند که آیا دموکراسیها میتوانند به سرعت رژیمهای استبدادی رشد کنند. اکنون، بسیاری همین سوال را از خود میپرسند که کدام سیستم میتواند عادلانهتر و منصفانهتر عمل نماید. قابل توجه اینکه این بحث در جهانی صورت میگیرد که در آن ابرثروتمندان ابزارهایی برای شکل دادن به تفکر ملی و جهانی با دروغهای آشکار خود دارند. مثلا از جمله دروغهای آشکار فاکس نیوز مبنی بر اینکه: “انتخابات دزدیده شد و یا “دستگاههای رایگیری دستکاری شده و در آنها تقلب رخ داده است”. دروغهایی که هزینه آن برای فاکس نیوز ۷۸۷ میلیون دلار بوده است.
یکی از دستاوردهای دروغپردازیها، گسترش دوقطبیسازی جامعه در ایالات متحده بوده است. دو قطبیسازی گسترده میتواند کارکرد دموکراسی را مختل سازد. زمانی که ترامپ در سال ۲۰۱۶ با اندکی تفاوت در آرای انتخاباتی رقیب اتخاباتی خود را شکست داده و به ریاست جمهوری رسید، از آن پس شیوه سیاستورزی در ایالات متحده که زمانی متکی برحل مشکلات از طریق سازش و همکاری بود، تغییر یافت. و سیاستورزی به رقابت شدید میانحزبی مبدل شد. رقابتی که در آن حریف سیاسی مقابل (ترامپ) اعتقاد داشت که به قوانین برای نظارت بر رقابتهای سیاسی نیازی وجود ندارد.
وقتی قطبیسازی در جامعه به شکل وسیعی گسترده میگردد، هزینه پذیرش یافتن زمینههای مشترک میان سیاستمداران افزایش مییابد و سیاستمداران به جای یافتن زمینههای سیاسی مشترک برای همکاری سیاسی، تنها از ابزارهایی که در اختیار دارند برای تثبیت مواضع خود استفاده خواهند کرد. آنگونه که در انتخابات ریاست جمهوری در ایالات متحده جمهوریخواهان آشکارا با تهدید مانع حضور فراگیر رایدهندگان شدند.
دموکراسیها زمانی میتواند بهترین عملکرد را داشته باشند که دارای بازخورد و دستاوردهایی در حد متوسط باشند و به عبارتی بازخوردها در دموکراسی نباید خیلی کم و نباید خیلی زیاد باشد. زیرا که اگر بازخورد دموکراسی خیلی کم باشد، مردم دیگر نیازی به مشارکت در فرآیند دموکراتیک احساس نخواهند کرد. مکانیسمهای برای طراحی فرآیندهای دموکراتیک وجود دارد که دموکراسیها میتوانند بر اساس آن به هدف مورد قبول یعنی بازخورد متوسط دست یابند. بهعنوان مثال در سیستمهای پارلمانی، با تشویق به ائتلافسازی در بیشتر موارد مرکزگرایان قدرت سیاسی را در اختیار گرفته و مانع قدرتگیری افراطگرایان میشوند. در موارد دیگر وجود رای الزامی و براساس رتبهبندی گرایش به مرکزگرایی را تشویق کرده است. همانگونه که وعدههای انتخاباتی درباره افزایش خدمات اجتماعی به گرایش سیاسی مرکزگرایانه کمک نموده است.
ایالات متحده سالهاست که نقش خود را به عنوان پیشقراول دموکراسی حفظ کرده است. هر چند گاه استانداردهای دوگانه در رفتار دموکراتیک ایالات متحده وجود داشته است. که از جمله استانداردهای دوگانه میتوان به رابطه نزدیک رونالد ریگان با آگوستو پینوشه، و نیز نزدیکی جو بایدن با عربستان سعودی و نیز عدم محکوم نمودن سختگیریها و گرایش افراطی ضد مسلمانان نارندرا مودی، نخستوزیر هند اشاره نمود. با این وجود ایالات متحده امریکا حداقل پیوسته مظهر مجموعهای از ارزشهای سیاسی دموکراتیک بوده است.
اما اکنون، نابرابری اقتصادی و سیاسی آنقدر افزایش یافته است که بسیاری از مردم دموکراسی را قبول نداشته و یا اینکه به کارایی آن شک و تردید دارند. این امر خود زمینه مساعدی برای اقتدارگرایی را فراهم آورده است. به ویژه برای نوعی اقتدارگرایی پوپولیسم دستراستی که ترامپ، بولسونارو و دیگرانی از این قماش آن را نمایندگی میکنند. اما چنین رهبرانی نشان دادهاند که هیچ یک از این اقتدارگرایان پوپولیست برای حل معضلات اقتصادی، سیاسی، و اجتماعی را که رای دهندگان ناراضی خواهان حل آن هستند، راه حلی ندارند. بلکه برعکس این سیاستمداران، بعد از به قدرت رسیدن با سیاستهای خود، اوضاع کنونی را در مقایسه با اوضاع گذشته بحرانیتر میسازند.
اما ما به جای اینکه به دنبال جایگزینی سیستم در جای دیگری باشیم، باید در سیستم موجود واکاوی نموده و در جستجوی راه حلهای درست و منطقی باشیم. با اجرای اصلاحات درست و منطقی، دموکراسیها میتوانند فراگیرتر گشته و نیز پاسخگوتر به شهروندان شوند. و در مقابل به شرکتها و افراد ثروتمندی که امروزه بسیار قدرتمندند، کمتر پاسخگو باشند.
آنچه ضرورت دارد ما باید برای نجات سیاست دست به اصلاحات اقتصادی فراگیر بزنیم. باید بهبود منصفانه رفاه همه شهروندان را فراهم و باد را از بادبان پوپولیستها دور نموده و یا به عبارتی اختیار عمل را از آنان سلب نماییم. و این امر زمانی امکانپذیر است که نگرش و سیاستهای سرمایهداری نئولیبرال را پشت سر گذاشته و با انجام کاری مفید یعنی همانا ایجاد رفاه همگانی و مشترک که مورد تحسین و قبول همه ماست، این امر را ممکن سازیم.
■ استیگلیتز درست میگوید که “(آمریکا) باید برای نجات سیاست دست به اصلاحات اقتصادی فراگیر بزند”. اما تا نظام حزبی کنونی آمریکا تغییر اساسی نکند، کار چندانی از پیش برده نمیشود. انتخابات ریاست جمهوری و کنگرهای که مردم مجبور به انتخاب بین نمایندگان فقط دو حزب باشند، شفاف و کارآمد نخواهد بود. امریکا نیز باید مانند کشورهای اروپائی به نظام چند حزبی روی آورد. اصولاً صرف اینکه نام یک حزب “جمهوریخواه” باشد، در کشور آمریکا بی معناست. مگر حزب دمکرات طرفدار نظام جمهوری نیست؟ بنابراین حزب جمهوریخواه باید تبدیل به مثلاً حزب محافظه کار شود؛ و حزب دمکرات به دو حزب لیبرال دمکرات و سوسیال دمکرات تقسیم شود. در این صورت صحنه سیاست و انتخابات در آمریکا شفاف می شود و به احتمال زیاد شمار رأی دهندگان آن نیز افزایش خواهد یافت.
شاهین خسروی
■ سلام آقای مجیدی.
مقاله و نظرات بسیار اساسی و مهمی بود. در مقاله، عبارت زیر را درست متوجه نشدم: «دموکراسیها زمانی میتوانند بهترین عملکرد را داشته باشند که دارای بازخورد و دستاوردهایی در حد متوسط باشند و به عبارتی بازخوردها در دموکراسی نباید خیلی کم و نباید خیلی زیاد باشد».
منظور از «بازخورد خیلی کم و خیلی زیاد» چیست؟
ارادتمند. رضا قنبری ـ آلمان
■ با سپاس از شاهین خسروی برای کامنت.
آقای قنبری درود بر شما منظور نویسنده این است که وقتی نتایج انتخابات در سطح متوسط باشد با ایجاد ائتلاف میان احزاب میانه میتوان سیاستهای راست و چپ رادیکال را خنثی نمود و به عبارتی با اجرای سیاستهای احزاب میانه تعادلی را در سیستم دموکراسی ایجاد نمود. با اینکه نویسنده مقاله توضیح زیادی در مورد این جمله ارائه نکرده است اما بگمانم هدف نویسنده از طراحی مکانیسم انتخاباتی کاربرد تئوری رای میانگین (میانه) است. این تئوری هم در اقتصاد سیاسی و هم در اقتصاد انتخاب عمومی مطالعه کاربردی دارد.
مجیدی
■ نویسنده در حقیقت دست روی نظریه دیرین و معروف تضاد نابرابری اقتصادی و برابری سیاسی میگذارد. و این که چگونه نابرابری اقتصادی خودِبرابری سیاسی و برابرحقوقی را اگر که سرمایهداری کنترل نشود - که نشده است - ناممکن کرده است و میکند. و آنچه که هم اکنون جریان دارد همین واقعیت است که دموکراسی دچار بحران شده و امرشکلی و فاقد محتوا شده و این پوپولیستهای راست و مخالفان دموکرسی هستند که میداندار میشوند. البته این بحران هم تنها به آمریکا و برزیل محدود نمی شود بلکه شامل شرق سرمایهداری و حتی اروپای در حال راست شدن هرچه بیشتر و حتی چرخش کشورهائی باقیمانده از دولتهای رفاه چون سوئد و نروژ .... هم میشود.
اما برخورد جوزف استیگلیتز با معضل جز برخورد اخلاقی و توصیهای و این که «ما؟» باید اصلاحات بکنیم و نهایتا سکان قدرت را از چنگ سیاستها و سیاستمداران نئولیبرالیستی در بیاوریم نیست. چنان که دیده میشود که حتی حزب دموکرات هم خارج از این «ما» قرار میگیرد. تکلیف حزب حمهوریخواه که روشن است. بنابراین راه حلهائی که سالهاست توسط او و دیگران مثل او مطرح میشوند کار به جایی نبرده و نمیبرد. البته سیمای واقعی جهان دراماتیکتر از صرف دو مولفه نابرابری و دموکراسی است. چرا که سرمایهداری با مجموعه از انباشت بحرانهای ساختاری و وجودی مواجه شده است در حقیقت حال و احوال جهان کنونی یعنی عصر جهانی شدن سرمایه بسیار وخیمتر و خطرناک تر از این حرف هاست. کافی است که به سخنان دبیرکل سازمان ملل آنتونیو گوترش در آغاز همین اجلاس سالانه بنگریم که از ضرورت بازطرح و نظم جدید و کهنه و منسوخ شدن نظم موجود همراه با مجموعهای از تهدیدات وجودی که هستی جهان و تمدن و زندگی بشر کنونی را تهدید میکند سخن میگوید.
سوای بحران دمکراسی و تشدید فقر و گرسنگی و نابرابری جهانی و بیخاصیت شدن نهادهای موجود و از جمله سازمان ملل، از بحران شتابان تغییرات زیست محیطی و خطر جنگ بین قدرتها و غیره سخن میگوید. او میگوید جز همین صدا هیچ ابزار و قدرت دیگری ندارد. در واقع به دلیل آچمزشدن تصمیمگیری جمعی و از دست رفتن توان اجماعسازی کشورها و قدرتها و ابرقدرتها، تصمیمات عملا و عموما در بیرون از سازمان ملل گرفته میشود. بنابراین اولا در این دیدگاه فاعل این تحولات گم و نایپداست. او به سرمایهداری مثل همه سیستمهای دیگر تاریخی نه به مثابه یک سیستم زنده و تاریخمند که زمانی متولد میشود رشد می کند به مرحله کهولت وانتروپی و نازائی میرسد و باید به ناگزیر با نظام مناسبتتری در قامت جهانی کنونی جایگزین شود بلکه به عنوان عنصری جاودان و فراتاریخی مینگرد. گوئی که سلطه نئولیبرالیسم یک توطئه بوده است و نه پارادایمی در تحولات سرمایهداری در مرحله جهانی شدن، و این که پوپولیسم راست هم حاصل بحران آن یعنی جهانی سازی سرمایه با مختصات کنونی است که مثلا جاکن شدن مردمان و مهاجرت ها و پناهندگیها ناشی از طبقاتی شدن شمال جهانی و جنوب جهان و لاجرم اجنبیستیزیها و غیره که محل خوراک پوپولیسم راست هست نیست. خوب نتیجه این نگاه موعظهوار آن است که با واژگان توخالی به فکر نجات و تداوم سیستمی باشیم که تحقق آن اصلاحات توسط سرمایهداری کنونی جهانی شده چیزی جز خواب و خیال نیست و اگر هم جدی باشد حز به معنی تن دادن خودکشی داوطلبانه نیست.
سرمایهداری سیستمی است که بدون سود و انباشت مداوم سرمایه نیروی محرکه خود را از دست میدهد و محکوم به زوال و مرگ و یا «ناسیستم» میشود. بحران جهان کنونی بسیارعمیقتر است: جهان نیاز به نظم جدیدی دارد که امروزه حتی ضرورت آن بر زیان سازمان ملل هم جاری میشود. جامعه جهانی و قدرتهای حاکم برآن در یک بحران انتقالی وخیمی دست و پامی زنند که عبور از آن مثل تمامی دوره های تاریخی تنها با به میدان آمدن نیروهای تازه نفس و دارای پتانسیلهای نوین و نوجو و ترقیخواه در تناسب با عصر جهانی شدن بشر باشد که بحث آن خارج از حوصله این یادداشت است.
تقی روزبه
■ آقای روزبه گرامی.
شما سیستم سرمایهداری را در مرحله «کهولت وانتروپی و نازائی» میدانید. موضوع اصلی و اساسی این است که چه سیستمی را به عنوان جانشین پیشنهاد میکنید؟ تناقض اصلی که باید حل شود اینطور است: چه سیستمی را در نظر دارید که «آزادی مالکیت» را تضمین کند اما سرمایهداری نباشد؟ اگر سوسیالدمکراسی باشد٬ که آن هم همچنان سرمایهداری است(مثل آ لمان و سوئد). اگر «آزادی مالکیت» وجود نداشته باشد٬ آیا «آزادی عقیده و بیان» قابل تصور است؟ کدام نمونه؟ من هم از سرمایهداری خوشم نمیآید، اما وقتی به سیستم جایگزین فکر میکنم٬ عفلم به جایی نمیرسد.
رضا قنبری. آلمان
■ آقای روزبه در نقد نوبلیست آمریکایی و اقتصاد سرمایه دری اش مینویسد:” و باید به ناگزیر با نظام مناسبتتری در قامت جهانی کنونی جایگزین شود ...” بدون آنکه قادر به اراعه کوچکترین بدیل از ان “نظام مناسبتر” باشد. اتفاقا بر خلاف آنچه که ایشان خواب و خیال نامیدهاند، سیستم سرمایه از صد سال پیش قادر به اصلاحات بوده و هیچگاه از انباشت سود و سرمایه عاجز نبوده و نیست حتی به قیمت نابرابری، جنگ، غیره. ایشان و همفکرانشان هنوز در پی احیای سیستمی هستند که سی سال پیش مضمحل و برگشت ناپذیر شد. البته اینروزها سخن آوردن از جایگزینی سرمایهداری غرب توسط کمونیسم ابتدای قرن بیستم طرفدار ندارد. ولی میشود خجولانه وفقط با ایما و اشاره مقصود را فهماند.
مهرداد
■ در پاسخ به پرسش و انتقاد دوستان گرامی
اگر بپذیریم که بین دموکراسی و برابری و تحقق پذیری پایدار هر دو ارتباط وثیقی وجود دارد که فقدان آن هردو وجه را مسخ و یا صوری میکند، آنگاه معلوم می شود که از کدام منظر داریم به نقد مینشینیم. اگر سوسیالیسم تجربه شده به دلیل گسست این رابطه گرچه با ادعای اولویت برابری و نادیده گرفتن و یا کم بهادادن به آزادی و دموکراسی نتوانست بماند چرا سرمایهداری باید بتواند علیرغم ناتوانی در تأمین چنین رابطه متقابلی، ولو با ادعای «دمکراسی و آزادی» عمر همیشه بهار داشته باشد؟ البته هر نظامی که بر قدرت است همواره خود را جاودان و اصلاحپذیر و فاقد جایگزین (پیامبر خاتم و پایان تاریخ) عنوان میکند و افق دید شهروندان را غبارآلود. اما نهایتا این بنبستها و بیلان خروجی و وضعیت موجود و پیشروی کیفیت زیست و بقاء تمدن بشری است که داور واقعی است. بدیل قبل از هرچیز از نقد قدرت و نظامی که بر سر کار است و باید پاسخگو باشد شروع میشود. از سترونی و ناتوانیاش در حل بحرانهای برآمده سر برمیکشد. بنابراین شهروندان عاقل و بالغ از مردگان و تاریخ گذشته بلکه زندگان پاسخ میطلبند. بدیل چیزی نیست که از قفسه تاریخ بیرون بکشیم: مردگان بر زندگان نمیتوانند حکم برانند. آن تنها میتواند از نقد وضعیت هم اکنون موجود و بیلان خروجی نظام حاکم و مقتضیات زمانه خود سربر آورد. واقعیت هم آن است که تمامی گزارشهای علمی و اطلاعاتی نهادهای جهانی مسئول نشان میدهند که دیری است سرمایهداری وارد بحرانهای تودر توی ساختاری به مثابه قاعده و نه استثناء و گذرا شدهاند. بحران در بحران و به مثابه قاعده و نه استثناء تا اطلاع ثانوی، گواه آن است که نظم کنونی پساجنگ دوم در محاق فرومی رود و وجه تخریبی نظام مسلط برجهان بر وجه اثباتی آن پیشی میگیرد. فراموش نکنیم که این گزارشها را نه چپها که خودکارشناسان و دانشمندان و پژوهشگران جهان ارائه میدهند. بنابراین قبل از آن که به فکر بیرون کشیدن بدیلی از قفسه تاریخ باشیم و سبک و سنگین کردن آن باشیم بهتراست نقدواقعی و عمیق واقعیت اکنون را دریابیم که رهگشائی میتواند از دل آن بیرون بیاید. البته من براساس همین اسلوب نظرخود را پیرامون صورت بندی بحران جهانی و مسیر خروجی آن و نیز جایگزین آن به مثابه دولتهای خدمات اجتماعی تراز نوین و متکی بر فشار جنبشها و نقش و اهمیت پیدایش و گوشت و پوست پیداکردن روح «جامعه جهانی» و با عبور از جنبههای بازدارنده نظم مبتنی بر دولت ملتها و اولویتهای مسائل مشترک جهان بیمرزکنونی پیشتر نگاشتهام... و این که چگونه دیری است که لباس دولت ملتها بر قامت جامعه بشری و کالبد درحال عروج جامعه جهانی و شکلگیری شهروندی جهانی تنگ شده ابراز داشتهام و این که ما چگونه وارد عصر توفانی و چالش برانگیز دوره انتقال به روشنگری و عقلانیت نوین در مقیاس جدید و جهانی شدهایم*. ولی مساله اصلی نه نظر این یا آن، بلکه مشارکت در نقدوضع موجود است که می تواند راه خروج از آن را پیشاروی ما میقرار می دهد و اهرم خردجمعی را فعال سازد.
تقی روزبه
* جنبشهای اجتماعی-طبقاتی، شیفت پارادایم دولتهای اجتماعی تراز نوین، و ابداع سیاست بدیل!
https://bepish.org/node/1484
* سوسیالیسم در قرن بیست و یکم
https://pecritique.com/2022/08/24/
■ در پاسخ آقای مهرداد: ایشان با افتخار مینویسند که سرمایه داری عاجزنیست و میتواند حتی به قیمت جنگ و نابرابری سلطه خویش را تحمیل کند!. از قضا خوداین سخن گواه تصدیق خشونت نهفته در سرمایهداری و غلبه وجه تخریبی آن بر وجه سازندگی است و اتلاق اصلاح به آنچه که از دهانه لوله تفنگ و جنگ و انهدام بیرون میآید ربطی به اصلاح پذیری و تمدن بشری ندارد. مشکل این است که تاریخ حرکت بشر را نمیشود در قالب یک سیستم ازلی و ابدی فریز کرد (حکومت اسلامی هم با همین توهم عمر سپری میکند). چرا که هر سیستم با ویژگیهای درونبود و هویتبخشی تعریف میشود که بدون آنها دیگر ناسیستم میشود و گشودگی و بازبودن هر سیستم آن ویژگیها را مورد تهدید قرار میدهد و آن را به ناسیستم شدن تهدید میکند. به همین دلیل سیستمها ناگشوده میشوند. البته این را هم باید بدانیم که جنگهای جهانی امروز بشر که با انباشت زرادخانهّهایی که در انحصار یک قدرت نیست و قادرند کل سیاره و تمدن بشری را ویران کنند همراه هستند و نمیشه آن را باگذشتهای که مثلا آمریکا به تنهائی انحصار هستهای را داشت قیاس کرد... بحث بقاء تمدن بشر در میان است و نه حذف و رجزخوانی این یا آن قدرت ... ضمن حفظ تمدن بشر. یا بحث رسیدن به نقطه بازگشت ناپذیر شدن شرایط زیست محیطی و تغییرات آب وهوائی در میان است که مقصراصلی آن نیز خودبشر و نحوه زیست و تولید و مصرف وی است...
تقی روزبه
■ آقای روزبه با طرح ارتباط وثیقی بین دموکراسی و برابری و پذیرش آن از طرف خود این فرض را مبنای شروع و توجیه گفتمان خود کرده است. بنا بر این فرض هرگاه نابرابری در جامعه ظهور و رشد کند (یا فقدان برابری به گفته ایشان) به نفی دموکراسی (به طور اتوماتیک) انجامیده و موجبات اضمحلال غاییاش را فراهم میکند. این استدلال ایشان روشنفکران و چپ های جوامع دموکرات غرب را که به نابرابری اعتراف داشته اما کماکان آن کشور ها را که شیوه تولید مسلط بر آن سرمایه بوده دموکراسی نامیدهاند نادیده میگیرد. این استدال در مورد کشور هایی چون هند که تاریخ روشنی در دموکراسی سیاسی و انتخابات آزاد دارند اما از فقر و نابرابری زجر میبرند ناتوان است. سوال دوم ایشان به اتکا به فرض اول، که اصولا مورد قبول عام سوسیال دموکراسی غرب نیست، مطرح شده تا شکست محتوم سوسیالیسم بلشویک را به ناچار آینده محتوم سرمایهداری نیز بداند. سوالی که مبنای آن بر ایدالیسم تخیلی است و از آینده ناروشن و مبهم که چون سوسیالیسم نشد پس سرمایه هم نخواهد ماند به یک استدال بدوی تبدیل میشود. از روشنفکران چپ انتظار میرود تا از شباهت با ایدالیست های مذهبی که بشارت مهدویت را در آینده ای موهوم میدهند پرهیز کنند. اما ایشان هنوز از سوال اصلی که جایگزین این سیستم نابرابر سرمایه چیست به شکلی غیرماهرانه طفره میروند و از نام بردن کمونیسم پرهیز میکنند.
مهرداد
| ||||||||
ايران امروز
(نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايتها و نشريات نيز ارسال میشوند معذور است. استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024
|