شنبه ۱ دي ۱۴۰۳ - Saturday 21 December 2024
ايران امروز
iran-emrooz.net | Thu, 07.09.2023, 17:16

سقوط قلعه حیوانات


افشین افشار

قوانین مخلوق نحوه زیست انسان و برای حفاظت از آن وضع می‌شوند. از زندگی در غار تا زندگی در قبیله، شهر و آپارتمان و تا آینده در شهرهای فضایی، قوانین پس از ساخت ابزارهای جدید خلق و همراه با تکامل آنها متحول می‌شوند. ضرورت جابجایی ابتدا باعث ورود کشتی و قطار و هواپیما به عرصه زندگی گردید و سپس قوانین مربوط به آنها طی زمان همراه با گسترش دامنه تمدن بواسطه ارتقا دانش در هماهنگی با سایر عرصه‌ها تکامل و توسعه یافتند و این مسیر در همه عرصه‌ها ادامه دارد.

تا پیش از تشکیل دولت فراگیر هخامنشی هر “شهر” قلمرو یک دولت بود و قوانین فقط در محدوده همان شهر ضرورت و قابلیت اجرایی داشتند. گستره سرزمینی ایران را “شهر” می‌نامیدند زیرا قوانین مشترکی مانند اعلام جنگ و صلح، تامین امنیت و مراقبت از راهها، اخذ مالیات، ممنوعیت بردگی و آزادی دین، که ضامن اجرای آنها دولت هخامنشی بود در محدوده سرزمینی همه پادشاهی‌های تشکیل دهنده شاهنشاهی لازم‌الاجرا بودند. ضرورت اجرای قوانین مشترک در گستره سرزمینیِ چند پادشاهی مجموع آنها را به “شهر” تبدیل کرد.

همانگونه که حصارهای پیرامون شهرها مرز و دروازه‌ها محل ورود به شهر بودند، مرزبانان، دروازه‌های ورود به “شهرِ” ایران را در مرزبانی‌ها کنترل می‌کردند. “مرز” سیاسی جهت دفاع از مدنیت در شهری به وسعت چند پادشاهی، پیرامون “ایرانشهر” متولد شد.

سقوط تیسفون، سقوط خردورزی، دانش‌جویی، مدنیت و آغاز قرون وسطی در جهان بود که در خاورمیانه کماکان ادامه دارد. هیچ فاجعه‌ای در تاریخ تمدن به اندازه سقوط بیستون برای بشریت هزینه‌زا نبوده است. شعله دانش و اندیشه در بخش بزرگی از جهان از مصر تا چین خاموش شد. جنگ امروز ایرانیان با تاریکی، سپیده دمان عبور از این ظلمت دیرپای ۱۴۰۰ ساله است.

تسلط قوانین قبیله‌ای گروهی از انسان‌های ساکن در بیابان به نام اسلام برای جامعه مدنی ایرانشهر سقوط به یک چاله عمیق بود که عوارض مصیبت بار آن با سرنگون شدن به چاه ویل تشییع صدچندان شد و با درغلتیدن به ورطه لجنزار حکومت دینی به منتهی الیه اسفل السافلین رسید. آنچه تا صدها سال بعد از سقوط تیسفون در خاورمیانه جاری بود همان قوانین قبیله‌ای بود که مثل امروز با ابزار اسلام به خشونت و خونریزی مشروعیت می‌بخشید.

قوانین متفاوت، محصول شرایط زیست متفاوت است. درک و فهم متفاوت پستاندار گونه انسان خردمند از شرایط زیست در یک قبیله جنگلی در آمازون با یک شهر صنعتی در اروپا منشاء اصلی تفاوت مابین قوانین جاری در آن قبیله و شهر است. انسانهای حاضر در یک قبیله آدمخوار با وجود تبار مشترک خردمند با افراد ساکن در ژنو به واسطه آسیب‌های جانی که بنا بر ظرفیت شعوری خود می‌توانند به سایرین وارد کنند همچون جانورانِ خطرناک دیده می‌شوند و محققین با رعایت جوانب ایمنی به محدوده زیست آنها نزدیک می‌شوند. قوانینی که اهالی آن قبیله بر اساس آن زندگی می‌کنند برای مردم ژنو یک تهدید حیاتی است.

تحمیل حکومت به مردم ایران بر اساس قوانین اسلام که برگرفته از شرایط زندگی انسان در روزگاران بسیار دور است با معیارهای جهان متمدن امروز ظلم و در پاره‌ای موارد به عنوان جنایت تعریف می‌شود.

ادیان در چارچوب قانون بر مبنای شریعتِ عقل امکان همزیستی با هم و سایرین را دارند. اگر این چارچوب به هم ریخت، باورمندان به هر دین ناچارند تلاش کنند شریعت خود را به عنوان قانون جاری کنند. در این مسیر انسانهای متدینی که تا دیروز در محدوده عقل، مردمی مدنی و آرام بودند به ناچار به خونخوارانی بی‌رحم تبدیل می‌شوند. همه ادیان و مذاهب منشعب از آنها خود را کامل و برحق می‌دانند و زمانی که به حکومت میرسند ناچار به استفاده از چنگ و دندان برای تحمیل کمالات و حقانیت خود می‌شوند.

حکومتهای ایدئولوژیک بویژه دینی به دلیل منعقد شدن چارچوب‌های معرفتی در زمان و مکانی مشخص در گذشته فاقد قابلیت هماهنگی با شرایط متغیر زندگی هستند. همواره امور را با متون اصلی که درک و معرفتی از زندگی و مناسبات انسانی در گذشته است مطابقت می‌دهند. عقل را مجبور به سنجش امور در وضعیت امروز با ترازوی استنباطی که از شرایط گذشته حاصل شده است می‌کنند. ناچارند هر زمان برای تبیین شرایط جدید روح گذشته را احضار کنند.

یک جانور از مغز و عقل منحصرا برای ادامه بقا استفاده می‌کند و خوی درندگی و غریزه تولید مثل مهمترین شاخص‌های حیاتی آن هستند. حکومت عقب مانده اسلامی که حفظ نظام را اوجب واجبات می‌داند به ناچار ویژگی‌های زیست جانوری به خود گرفته و حول محور بقا می‌چرخد. تقویت دائم نیروهای امنیتی و نظامی به مثابه چنگ و دندان و اصرار بر رویش جوانان مؤمن انقلابی به مثابه تولید مثل نمود این ویژگی حیوانی در نظام است.

امروز در ایران، انسان در محدوده شهر به دام جانور حکومت افتاده است. تمام مسیرها و کانال‌های ارتباطی جاری شدن خرد جمعی که امکان ایجاد جامعه مدنی از طریق آنها فراهم است با چنگ و دندان جانور قطع شده است. در فقدان مناسبات انسانی، شهر عملا به شکارگاه تبدیل شده است و زامبی‌های حکومتی خرناس‌کشان در کوچه و خیابان پرسه می‌زنند. در این دهشت، انسان ایرانی هنوز در شک و گرفتار دام فریب شمایل انسانی جانور حکومت امیدوار به مصالحه و حل مسئله از روشهای مدنی است و در اقدام جدی برای نجات خود تردید دارد.

شعار و نمایش خشم و ابراز انزجار از سیاستهای جاری در کوچه و خیابان به امید درک شدن شرایط اسفناک زندگی توسط جانورِ انسان نمایِ حکومت و خواست تغییرِ روش یا حتی طلب ترحم با گستراندن سفره‌های خالی در مقابل مکانهای حکومتی ذره‌ای خلل در واکنش غریزی جانور برای کاربرد چنگ و دندان جهت حذف خونین مسئله ایجاد نمی‌‌کند.

تمام ظرفیت عقلیِ مغز یک حیوان برای حفظ شرایط و نظام موجود که تاکنون بقای او را امکان پذیر ساخته بکار می‌رود. جانور هر جنبنده دیگری را یا شکار می‌بیند و فرصتی برای ادامه بقا، یا رقیب و تهدیدی برای بقا. هیچ مصالحه‌ای را برای تغییر در محدوده فرمانروایی خود که محیط زیست و شکارگاه اوست نمی‌‌پذیرد. در حکومت دینی ایران فاصله شعور اجتماع که مبتنی بر زمان حال است با شعور حکومت که بنیاد بر گذشته‌های دور دارد امکان درک متقابل و مصالحه را ازبین می‌برد.

شعور تقابل تجربه زیستی انسان در آیینه زمان و مکان با نظارت عالیه عقل است، کیفیتی پویا و وابسته به زمان که حکومت اسلامی به دلیل “بودن” در گذشته امکان دستیابی به آن را ندارد.

اصلاحات سیاسی وضعیتی در مدنیت و مبتنی بر شعور است که در آن تغییر و اصلاح به عنوان ضرورتی برای ادامه زندگی لحاظ می‌شود. اما شعور در این حکومت ناظر به بقا و حیوانی است. حتی حکومت‌های دیکتاتوری کمونیستی به واسطه ارتباط نزدیکتر با زمان، وضعیتی در تمدن هستند در حالی که حکومت دینی به واسطه “بودن در گذشته” وضعیتی در توحش است.

حکومتها با هر سیستم عقیدتی برای بقا نیاز به مشروعیت عقلی دارند. نتیجه عملکرد آنان در هر لحظه مورد ارزیابی خرد جمعی قرار می‌گیرد. حفظ فاصله مناسب مابین قضاوت خردجمعی و عملکرد حکومت ضامن بقای حکومت است. حکومت اسلامی در عمل برای زندگی مردم فاجعه بوده است. ناچار است برای مشروعیت داشتن و کاهش فاصله مابین خردجمعی و حکومت، سطح شعور اجتماع را به سطح شعور خود تقلیل دهد. سعی در زوال دانش و هنر و خردورزی، نابودی دانشگاه، بی‌ارزش کردن مدارک و عناوین تحصیلی، تحمیل حوزه و نابودی آموزش و پرورش، محدودسازی اینترنت، رواج طب اسلامی، ترویج زیارت قبور و درخواست حل مشکلات از مردگان، تاکید بر افزایش جمعیت و تزریق حماقت به جامعه به هر شکل ممکن در جهت تنزل سطح شعور جامعه و رونق عرصه جانوری و ایجاد حاشیه امن برای قلعه حیوانات است. هر چه فاصله شعور جامعه با حکومت بیشتر می‌شود امکان رسیدن به درک مشترک و نقطه تفاهم کمتر و متعاقبا تنش اجتماعی افزایش خواهد یافت.

اولین گام برای احیاء مجدد مدنیت در ایران حذف جانوران درنده از محیط زندگی است. ایجاد حصار و مرز با طبیعت گام مهم انسان در مدنیت و رسیدن به ” شهر ” بوده است. امید به مصالحه با جانور یا از آن بدتر امید به انصاف و بزرگواری از سوی حیوان درنده جز خسارت و نابودی نتیجه‌ای در بر ندارد. کشته‌ها، زخمی‌ها و زندانی‌های بیشمار و یک مملکت ویران محصول انرژی و امیدی است که سالها توسط ریشخند جانور حکومت با نام اصلاحات بر باد فنا رفت.

هر جانوری در وضعیت جانوری کامل است و هر اصلاحی ایجاد نقص در کمال حیوانی اوست. امکان اصلاح در حیوان حکومت اسلامی وجود ندارد. خارج ساختن جانور از محل سکونت انسان فقط با روشی قابل فهم برای حیوان میسر است. در طبیعت، جانور زمانی عقب‌نشینی می‌کند که بقای خود را در معرض تهدید ببیند. بقا، دلیل حمله و فرار جانور است و هیچ منطق انسانی مابین این دو فعل مستقر نمی‌‌شود. برای نتیجه گرفتن از تعامل با حیوان درنده باید با زبانی که می‌فهمد با او سخن گفت و حیوان جز زور نمی‌‌فهمد. راه دیگری نیست. جانور از روشهایی که توان درک آنها را دارد تبعیت خواهد کرد.

بی‌شعوری در قالب حکومت کنش‌ها و واکنش‌هایی مشابه حیوان دارد. مدافعان حکومت که بنا به خصلت حکومت هویت جانورانی درنده به خود گرفته‌اند فقط با تهدید بقا عقب خواهند نشست. مدنیت و آدمیت با داعش و طالبان و ملایان شیعه و هیچ حکومت دینی دیگری جز با زور به نتیجه نخواهد رسید. انقلاب در آب و هوا و خاک مناسب، به لطافت باز شدن گل سرخ و بدون خشونت به سرانجام میرسد.

حکومت دینی در این روزگار “انکار عامدانه” شعور است. ملایان فرزندان خود را برای تحصیل و زندگی در شرایط زمان از دارالاسلام محل حکومت خود به دارالکفر سرزمین دشمن می‌فرستند ولی با اعمال جنایت سعی در تحمیل سبک زندگی ۱۴۰۰ سال پیش به مردم دارند. برای درمان، امکانات غرب را بکار می‌گیرند ولی برای مردم تاکید بر طب اسلامی و دعا و زیارت دارند. حکومت دینی چیزی جز تحمیل آگاهانه بی‌شعوری به ضرب جنایت نیست. با نابودی سیستم انتخابات، نابودی قوه قضائیه، نابودی اتحادیه‌های صنفی، نابودی روزنامه‌های مستقل، نابودی خردورزی، نابودی فرهنگ و هنر، دشمنی با تاریخ، دشمنی با علم،… طی دهه‌ها نشان داده است که به شکل ماهوی نمی‌‌تواند با مدنیت نسبتی داشته باشد.

امید به کارایی کنش‌های مدنی در مقابل حکومت دینی مانند سعی در گفتگو با یک جانور درنده به نیت اقناع منطقی جانور برای جلوگیری از حمله است. هیچ درنده‌ای با گفتگو از حمله به انسان صرف نظر نمی‌‌کند و تا زمانی که توانایی دریدن دارد هیچ تغییر و اصلاحی را در موقعیت برنمی تابد. زیرا ویژگی درندگی است که بقای او را تضمین می‌کند. بدون این خصیصه جانور نابود می‌شود.

هنگام مواجهه با هجوم یک گله کفتار یا یک گله گاو وحشی، داشتن معلومات گسترده و ادب پشیزی ارزش ندارد. دانش و ادب در یک محیط متمدن دارای معنا و ارزشمند است. اگر در زمان حمله وحوش به دانش و فضایل خود متکی شدید و برای جلوگیری از حمله شروع به برشمردن حقوق مدنی شهروندان کردید ولی با دندانها، پنجه‌ها، شاخ‌ها و ضربه‌های سم حیوان تکه پاره و له و لورده شدید هیچ اشکال و ایرادی به جانور وارد نیست. اشکال از شماست که واقعیت وجودی جانور را نادیده گرفته و از حیوان توقع رفتار انسانی داشته اید. جانور در هر شرایطی ویژگی‌های ذاتی خود را بروز می‌دهد.

حیوانِ حکومت درکی از مدنیت ندارد. هر کنش اجتماعی را اغتشاش و هر رفتاری غیر از اطاعت، سکوت و ترس را تهدید علیه بقای خود می‌بیند.

ایران دیگر شهر نیست. به قلعه حیوانات تبدیل شده است و حکومتِ جانور بر مردمان شهر همان نصرتِ رعب است.

تاکید بر بکارگیری نیروهای ذوب در ولایت تاکید بر استفاده از کسانی است که برای کسب و کار با وجود آگاهی از شرایط اسفناک مردم داوطلبانه از بکارگیری شعور صرف نظر کرده‌اند. انسانهای باشعور فرد به فرد متفاوت هستند ولی انسانهای فاقد شعور مانند گونه یک جانور همه یکسان هستند. با شناخت ویژگی‌های یک کفتار خصوصیات تمام کفتارها را دریافته‌ایم. ویژگی‌های یک جانور در تمام سنین یکسان است. بسیجی ۲۰ ساله ذوب در ولایت با بسیجی ۶۰ ساله ذوب در ولایت فرقی ندارد، اما ویژگی‌های یک انسان به صورت طبیعی در کودکی، جوانی، میانسالی و کهنسالی به دلیل ارتقاء شعور متفاوت است.

تبدیل انسان‌ها به جانورانی در ذات شبیه به هم با چهره‌هایی متفاوت مدنظر حکومت در تربیت نیروی انسانی است. به کسانی که حیوان شدن را پذیرفته‌اند به عنوان جایزه امکانات لذت جویی تعلق می‌گیرد. مگر جانور از زندگی چه می‌خواهد؟ عدم پیگیری فسادهای حکومتیان برای دلگرمی حکومتی‌هاست که در حیوان بودن تردید نکنند. استفاده از چنین نیروهایی به ویرانی بنیادهای خردورزی، مدیریت، اخلاق و دین منجر و کشور را در همه زمینه‌ها به مرز نابودی رسانده است.

هر چه جامعه ایران بر مبنای ضرورت زمانه فشار بیشتری در جهت تغییر بر سیستم وارد می‌سازد ساختار ایستای حکومت که فاقد توانایی انعطاف است با درندگی بیشتر پاسخ می‌دهد. نیروی فشار جامعه برآیند خرد جمعی و در راستای مدنیت است و نیروی تقابل حکومت تلاش حیوان برای بقا. افزایش تدریجی فشار اجتماعی حکومت را از اندک عقلانیت محافظه‌کارانه تهی و به استفاده از نیروهایی با ویژگی‌های حیوانی و مهاجم سوق داده است. جایگزین شدن افرادی همچون لاریجانی و محسن رضایی با قالیباف و مخبر و یکدست‌سازی نیروها در دولت و مجلس و … حذف واپسین بارقه‌های عقلانیت با وجود وفاداری آنها از سر ناچاری و نیاز به چنگ و دندان تیزتر است. تاکید خامنه‌ای بر استفاده از نیروهای جوان‌تر و انقلابی‌تر برای اطمینان از قدرت بالای درندگی در ترکیب بی‌شعوری و انگیزه و اشتهای بالا جهت استفاده از آنها به عنوان جانور است. ظرفیت این مسیر محدود است و بزودی به بن‌بست می‌رسد.

در سیستمی مبتنی بر شعور که قوانین جاری در آن به ایجاد جامعه مدنی یا “شهر” منجر شده است نیروهای مسلح حکومتی “مدافعان قانون” نام می‌گیرند. در یک حکومت دینی که نسبتی با شعور ندارد نیروهای مسلح در واقع درندگانی هستند که وظیفه اصلی آنها دفاع از قلعه حیوانات و ممانعت از برقراری حکومت قانون بر اساس عقلانیت است. آنان هر لحظه می‌توانند با قبول واقعیت و پیوستن به صفوف مردم از انسانی که به خاطر منافع شخصی ماهیت یک حیوان درنده با شمایل انسان یا زامبی به خود گرفته است به انسانی که بخاطر آدمیت ممکن است متضرر شود تغییر یابند، که البته چنین تغییری با محاسبات عقل حیوانی ممکن نیست. احساس مسئولیت کردن در قبال دیگران در محدوده آدمیت و فداکاری برای دیگران در قلمرو عشق است.

اعتراض و انقلاب در جامعه‌ای با مناسبات انسانی معنا دارد. در اعتراضات خیابانی که در آمریکا، فرانسه و انگلیس همراه با وارد شدن خسارات مالی بسیار برگزار می‌شود کسی کشته و زندانی نمی‌‌شود. شرایط ایران با شرایط کشورهای بلوک شرق نیز بسیار متفاوت است. آنان درگیر عوارض تحمیل قوانینی بدوی مانند حجاب اجباری، جدایی جنسیتی، منع نوشیدن الکل، منع حضور زنان در ورزشگاهها، اولویت بخشی به افراد نالایق، دین فروشی، روحانیون جنایتکار، ضدیت با علم، تحمیل فقر به مردم، جنایت بی‌دلیل به نیت ایجاد وحشت، بحران آب و خاک، مهاجرت، گرانی، بیکاری و… نبودند.

انقلابی، تعریف شرایط ایران نیست. انقلاب در یک محیط انسانی با جامعه مدنی توانمند، به نیت ارتقاء به سطح بالاتری از تمدن حتی ممکن است مخملی و رنگارنگ شود. در ایران سیستم به شکل واضح نفی مدنیت است. در ایران شرایط جنگی است. جنگ بین انسانها و درندگان. جنگ برای جلوگیری از نابودی آینده انسان در سرزمینی که سزاوار چنین سرنوشتی نیست. وضعیت در ایران تنازع بقاست. موضوع، بازپس گیری شهر محل سکونت انسانها از زامبی‌هاست.

از نظر علم، انسان یک جانور است. گونه‌ای پستاندار با تاریخی بسیار طولانی در مسیر تکامل که منجر به تغییراتی در فیزیک جانور شده است. ولی ساختار بنیادی، همان ترکیب هیدروژن و کربن است که برای بقا نیازمند مصرف دائم انرژی است. نیازمندی‌های انسان امروز برای بقا همان نیازهای انسان نخستین و مشابه سایر حیوانات است و در آینده هم تغییر نخواهد کرد.

در تاریخِ تکاملِ پستاندارِ گونهِ انسان اگر آدمیت از مدنیت حذف شود آنچه باقی می‌ماند ابزارسازی یک جانور برای بقاست. فاصله بین جانور ابزارساز تا انسان متمدن، آدمیت است.

در غیاب آدمیت آپارتمان‌های شیک و مدرن تفاوتی با غارهای محل تجمع گله‌های انسان‌های نخستین ندارند. همان جانور است با همان نیازهای طبیعی که به جای نشستن کنار آتش و دوختن نگاه نگران به در غار، زیر نور لامپ با خیال آسوده تلویزیون تماشا می‌کند. آدمیت ارزش افزوده مدنیت طی زمان است وگرنه تمدن گریزگاه ناخواسته انسان برای بقاست. اگر روزگاری انسان به کمک دانش بتواند به کهکشانی دور یا لایه‌های دیگری از فضا مکان دسترسی پیدا کند، در صورت فراموش کردن آدمیت، فقط یک جانور به این سو و آن سو رفته است.

وحشت مرگ رنگ چهره بخش مهمی از جامعه را که پیشتر طبقه متوسط نام داشت خاکستری کرده است. به ناچار برای حفظ منافعی در حد مجوز زنده ماندن به شاهدان ترسان و لرزان و ساکت جنایت‌های حکومت تبدیل شده‌اند. هر چه درندگی ملایان بیشتر می‌شود و شهر بیشتر حالت قلعه حیوانات به خود می‌گیرد غریزه بقا در انسانها فعال‌تر می‌شود و بیشتر به جمع کردن مال و منال بعنوان امکاناتی برای مراقبت از خود می‌پردازند. بروز غرائز و تمایلات جنسی آشکارتر و همدلی و آدمیت کم رنگت تر. آن کس که نگران وضعیت شهر است شهروند است و شهری اکنون وجود ندارد.

«خاصه در این روزگار تیره که خیرات براطلاق روی به تراجع آورده است و همت مردمان از تقدیم حسنات قاصر گشته کارهای زمانه میل به ادبار دارد، و چنانستی که خیرات مردمان را وداع کردستی، و افعال ستوده و اخلاق پسندیده مردود گشته. و راه راست بسته، و طریق ضلالت گشاده، و عدل ناپیدا و جور ظاهر، و علم متروک و جهل مطلوب، و لئم و دنائت مستولی و کرم و مروت منزوی، و دوستی‌ها ضعیف و عداوت‌ها قوی، و نیک مردان رنجور و مستذل و شریران فارغ و محترم، و مکر و خدیعت بیدار و مظفر، و متابعت هوا سنت متبوع و ضایع گردانیدن احکام خرد طریق مشروع، و مظلوم محق ذلیل و ظالم مبطل عزیز، و حرص غالب و قناعت مغلوب، و عالَم غدار بدین معانی شادمان و به حصول این ابواب تازه و خندان.»(روزبه پوردادویه (ابن مقفع) - مقتول به دستور خلیفه منصور عباسی در ۱۴۲ ق)، حکومت اسلام از نظر خردمندان ایران زمین هرگز چیزی جز فاجعه برای انسانها نبود.

چه بسا اگر گروه رفتگان کرونا علیه ملایان متحد شده و در مسیر براندازی از جان گذشته بودند حال اثری از نکبت بی‌پایان حکومت اسلامی وجود نداشت و به احتمال بسیار تعداد کثیری از آنان بعلاوه یک سرزمین نجات یافته بودند. مردم به اشکال مختلف با ضعف مدیریت و فساد سیستمی همواره در حال کشته شدن هستند. برای پایان دادن به این جنایتها چاره‌ای جز یگانگی همه اقشار نیست.

بقا اولین و آخرین موضوع در موقعیت حیوانی است. در ایران با فشار حکومت، زنده ماندن به پذیرش داوطلبانه یا ناچارِ خروج از وضعیت انسانی و قرار گرفتن در موقعیت حیوانی مشروط شده است. استاد فلسفه منتقد را با تهدید اخراج از دانشگاه و قطع نان مجبور به توبه و مجیزگویی در پیشگاه عموم می‌کنند.

بر کفی جام شریعت بر کفی سندان عشق / هر هوسناکی نداند جام و سندان باختن
سعدیا شطرنج ره مردان خلوت باختن / رو تماشا کن که نتوانی چو ایشان باختن

بسیارانی قاضی، مرجع تقلید، استاد، هنرمند، نویسنده، ورزشکار…از ترس و تهدید بقا به آدمیت پشت پا زده‌اند و در موقعیت محافظه کاری و رعایت قوانین که در همه مکانها و دورانها محدوده امن بقاست قرار گرفته‌اند.

بار درخت علم ندانم مگر عمل / با علم اگر عمل نکنی شاخ بی‌بری
علم آدمیتست و جوانمردی و ادب / ورنی ددی، به صورت انسان مصوری

آدم‌هایی که توانسته باشند جانور وجود را رام و پیرو خود سازند در همه روزگاران کمیاب بوده‌اند. دانش و آموزش عوامل مهمی هستند ولی بیشتر در خدمت عقل و برای مراقبت از بقای جانور هستند. آدمیت، معطوف به آن بخش از دانش است که اززمین و کهکشان فاصله می‌گیرد و وجود را متوجه ناچیز بودن و لحظه‌ای بودن حضور خود در جهان می‌کند.

بشوی اوراق اگر همدرس مایی / که علم عشق در دفتر نباشد

النصر بالرعب. استراتژی حکومت در تقابل با خواسته‌های مردم، ترساندن جانور واقعی جسم بوده است. ادمیت کیفیتی مجازی است و قابل تهدید نیست. با یاری غول آگاهی آزاد شده از چراغ جادوی ایران، آدمیت انسان هر روز قوی‌تر و جانور انسان هر روز ضعیف‌تر می‌شود.

چپ‌ها از تقابل با پادشاهی کسب اعتبار و پرستیژ می‌کردند. پادشاهی لیبرال در تلاش برای بهبود زندگی مردم و مدافع آدمیت بود و آنها با تاکید بر ضرورت توجه بیشتر به زندگی کارگران و کشاورزان مبنای مخالفت با حکومت را ناکافی بودن تلاشهای سیستم در این راستا عنوان می‌کردند. احضار و بازجویی توسط ساواک کم خطر و موجب شهرت بود. ولی در حکومت ملایان آدمیت بلاموضوع و تهدید بقا به امری جدی بدل شد. پای آدمیت ایستادن هزینه دارد. از وضعیت خودساخته گریختند. روزنامه‌نگاران و چریک‌های کمونیستِ مشوقان نبردهای مسلحانه روزگار حکومت لیبرال پادشاهی به ناصحان مداراگر حکومت جنایتکار آخوندی در BBC تبدیل شدند. هنوز در ظاهر با پادشاهی مخالفند ولی در واقع مقابل سیستمی قرار می‌گیرند که در تقابل با آن تعریف می‌شوند و وجود پیدا می‌کنند. زیرا پادشاهی لیبرال ذهنیت و وجود چپ را به رسمیت می‌شناخت و برای آن احترام قائل بود اما حکومت دینی هیچ اعتبار و ارزشی برای تفکرات آنان قائل نیست. نه تنها وجود آنها را به رسمیت نمی‌‌شناسد بلکه آن را مضر و حذف آن را عین دستور خدا و ثواب می‌داند.

چاه بی‌آبی که چپ در زمین مردم ایران با دانش و تلاش بسیار حفر کرد از ابتدا هم به نیت خیر رساندن به صاحب ملک نبود. از این چاه خشک برای ایران طی دهه‌ها جز مار و عقرب چیزی خارج نشد. امید اندکی وجود دارد که به صرافت جبران برآیند، دستی از آستین برآرند و در این ایام سخت با ایران مهربان شوند.

کسانی که بر عدم خشونت در مقابل حکومت ملایان تأکید می‌کنند عملا در حال تشویق مردم به پذیرش زیستی حیوانی هستند. آدمیزاد در مقابل توهین و تحقیر و هتک حرمت از حیثیت و شرافتش ولو به قیمت جان دفاع می‌کند. در مقابل نابودی خانه و کاشانه و زیستگاه آبا و اجدادی‌اش ناظر ساکت باقی نمی‌‌ماند.

در میان موجودات تنها آدمی است که خود را صاحب شأن و شرافت می‌بیند و به خاطر حفظ آن از جان می‌گذرد. این ویژگی محل تفاوت آدم و جانور است. هیچ جاندار دیگری درکی از شأن و شرف ندارد، آن را حس نمی‌‌کند و نگران ضایع شدن آن نیست. حیوان فقط “هست”. تنها برای انسان در مقام آدم است که مسئله فقط بودن یا نبودن نیست بلکه کیفیت “بودن” هم مهم است. برای انسان ایرانی نام نیک بعد از مرگ یعنی کیفیت “نبودن” مهم‌تر است، یا بود. برای ایرانیان تا پیش از حکومت ملایان موضوعی به نام آبرو امری بسیار اساسی و مهم در زندگی بود. این حکومت بی‌آبرو با ایران چه نکرد؟

شرافت در مقام جانور برای انسان نیز فاقد معناست. حکومت با تحمیل فقر و ترس و تهدید بقا سعی در قرار دادن مردم در وضعیت حیوانی و حذف داوطلبانه آبرو و شرف از معادلات زندگی توسط خود آنها دارد. فریاد بیشرف بیشرف دیگر به گوش بسیاری نمی‌‌رسد.

مهمترین تفاوت جوامع مدرن با جوامع عقب مانده در عدم پذیرش زیست حیوانی و حرمت قائل شدن برای شأن انسانی ولو به قیمت جان است. هر چه ویژگی آدمیت در تعداد بیشتری از افراد یک جامعه با قدرت بیشتری متجلی باشد، افراد نسبت به رعایت حقوق فردی و اجتماعی خود حساس‌تر می‌شوند و کیفیت حیات در آن جامعه اهمیت بیشتری می‌یابد. میزان کارایی و قدرت دموکراسی‌ها با درک مردم از آدمیت رابطه مستقیم دارد. آموزش و پرورش و رفاه به این درک عمق می‌بخشد و بر این اساس توسعه پایه دموکراسی محسوب می‌گردد. کاری که پهلوی در حال انجام آن بود.

ایرانیان برای دفاع از حداقل کیفیت بقا ناچارند از کسانی که در لباس نظامی مقابلشان قرار گرفته‌اند عبور کنند. راه میانبری وجود ندارد. امروزه نظامیان برای مردم آزادیخواه حکم نزدیکانی را دارند که به زامبی تبدیل شده‌اند. احساسات و خصلتهای انسانی را از دست داده‌اند و دیگر درکی از آدم بودن ندارند. به درندگانی خطرناک و مرگ آفرین با شمایل انسانی تبدیل شده‌اند که برای بازگرداندن جامعه به شرایط طبیعی چاره‌ای جز حذف آنان وجود ندارد.

مجاهدین خلق و گروههای مسلح کرد در وضعیتی که تلاش آنان برای باز کردن جبهه‌ای مستقل عملا قرار گرفتن در صف حکومت است فرصت مناسب ولی محدودی برای اصلاح تعریف وجودی خود در گستره منافع ملی ایران دارند. می‌توانند حداقل برای یک بار از بدو تاسیس در خدمت منافع ملی ایران باشند، با ملت همراه شوند و به شاه اعلام وفاداری کنند. مردم اهمیت و ارزش اعلام اتحاد با شاه را در این شرایط خطیر درک می‌کنند و از سر تقصیرات بی‌شمار آنها خواهند گذشت.

رؤسای این سازمانها آنقدر باتجربه و باهوش هستند که بدانند با عبور ایران از گردنه حکومت اسلامی اوضاع برای آنان مانند سابق نخواهد ماند. دوران جدیدی در خاورمیانه آغاز شده است. دوران انحطاط ایدئولوژی و آغاز زندگی بر شریعت عقل. به نظر می‌رسد لطف خداوند شامل شده است و قدرت اجتماعی و سیاسی ادیان و مذاهب و باورهایی که هر کدام فقط خود را حق و دیگران را باطل می‌دید و جز اختلاف، کینه، دشمنی و خونریزی حاصلی برای مردمان نداشتند رو به زوال است. پیروان ادیان پس از متحمل شدن خسارات بسیار از سوی حکومت‌های دینی دریافته‌اند که به صلاح دینداران است که شریعت عقل به جای شریعت دین در جامعه جاری باشد.

با تقسیم نیروی مردم در گروهها و پشت سر رهبران متعدد توان کافی برای عبور از فلاکت حکومت اسلامی وجود ندارد. چاقوهای متعدد کوچک باید داوطلبانه ذوب شوند تا امکان ساخت شمشیری قادر فراهم آید. تنها با جهت یافتن داوطلبانه عمده نیروها در یک راستا و شکل گیری ابزار پادشاهی می‌توان از لجنزار عمیق حکومت اسلامی عبور کرد. در ایران با هیچ اندیشه و فرم سیاسی به جز پادشاهی چنین امکانی فراهم نمی‌‌شود.

مبارزانی مانند مولوی عبدالحمید، مهندس موسوی، قدیانی، تاج زاده، نوری زاد و بسیارانی دیگر که به روز حساب باور دارند قاعدتا باید نگران مواجه شدن با این پرسش باشند که چرا در زمانی که با پشتیبانی از پادشاه امکان نجات جان و مال و آبرو و ناموس بسیارانی را داشتند به خاطر غرور یا ترس از قضاوت دیگران یا طعنه رقیبان از چنین کاری سرباز زدند؟

چه عاملی مانع اعلام پشتیبانی از شاه است زمانی که نجات مردم و کشور در آن است؟

در گذشته ایثار خصوصیتی بود که در اهل ایمان بیشتر قابل جستجو بود.

مردم مهم ترند یا باورها و ترسها و منافع؟ به چند کشته و معلول دیگر، چند مادر و پدر داغدار و چه میزان تجاوز و چه تعداد زندانی و چه اندازه خسارت بیشتر به مملکت برای عبور از دیوار خودخواهی نیاز است؟

ای دل آخر بگذر از راه ونشان / همچو مردان خدا شو بی‌نشان

در مقام ایمان چه چیز مهم‌تر از خیر عمومی وجود دارد؟ صراط مستقیم جز مصلحت عامه چه جهت آشکاری دارد؟

پادشاهی تنها نیرویی است که توان نابود کردن حیوان خونخوار حکومت و نجات کشور را دارد. جمهوری خواهی به شکل ساختاری تفرقه است. حتی در یک سیستم مستقر جمهوری، شکست خوردگان در انتخابات از سر ناچاری رئیس جمهور را تحمل می‌کنند و از همان روز نخستِ اعلامِ نتایج، مجددا شروع به برنامه ریزی برای مبارزه بعدی و به زیر کشیدن رئیس جمهور می‌کنند که بویژه در خاورمیانه امکان ندارد ختم به خیر شود، فضای کشور در هر زمان ملتهب است. ذهنیت جمهوری خواهی بر “من”ها استوار است و در ذات متفرق است. اتحادها بر بنیاد منافع شخصی و گروهی و ناپایدار است. در بازار شام امروز عامدانه توسط حکومت برای تفرقه بیشتر بین مردم تبلیغ می‌شود. اما پادشاهی خواهی بر عبور از من استوار است. ظرفیت یکی شدن و رسیدن به ثبات و انطباق با دموکراسی و حقوق بشر را دارد.

اگر تا سالها هر جمعه در زاهدان مردم علیه حکومت شعار بدهند، اگر موسوی و تاج زاده و سایر مبارزان در بند تا زنده‌اند در پی استیفای حقوق ملت در حبس و اسیر باشند، بدون قرار گرفتن در یک راستا، بُردارهای نیروهای متفرق مردم یکدیگر را خنثی خواهند کرد و کاری از پیش نخواهد رفت. وقت تنگ است و باید داوطلبانه علی رغم میل شخصی بخاطر مردم و مملکت از خود بگذرند و با تکیه بر ظرفیت ایمان، مصمم و بدون لکنت زبان، شاهزاده را به عنوان نوک شمشیری که وفاداری آنان حکم صیقل دادن تیغه آن را دارد به عنوان رهبر مبارزه اعلام کنند. تنها در این صورت نیروها کارآیی خواهند داشت و کار بطور مؤثر پیش خواهد رفت.

وارهی از ننگ و نام خویشتن / بی‌شکی گردی تو آن دم بت شکن.
بت چو بشکستی حجاب از پیش رفت / عشق آمد راه دین و کیش رفت.
بت چو بشکستی شوی مرد خدا / وارهی تو از طریق ماجرا.

شاه انسانی فرهیخته و صادق است. او تا صندوق رای نوک نافذ و بُرنده شمشیر مردم خواهد بود. بعد از آن با رای و تصمیم مردم است.

آیا در قبال خون‌هایی که می‌توانید با اعلام این وفاداری مانع ریختن شان شوید مسئولیتی احساس نمی‌‌کنید؟ نگران روح و روان زنان و مردانی که بعد از این مورد تجاوز قرار خواهند گرفت نیستید؟

تجربه ۴۴ ساله حکومت ملایان در نابودی اخلاق و ایمان باید ثابت کرده باشد، کسانی که دغدغه حفظ حرمت دین دارند باید با تمام توان برای پادشاهی بکوشند.

اهلِ نظر دو عالم در یک نظر ببازند / عشق است و داوِ اول بر نقدِ جان توان زد
گر دولتِ وصالت خواهد دری گشودن / سرها بدین تَخَیُّل بر آستان توان زد

آدمیت تنها در هنگام گذشتن از خود برای مردم امکان تجلی دارد. مؤدب و قانونمند و محترم بودن در اجتماع، ترفند جانور انسان از سر ناچاری و برای گریز از مواجهه با عواقب عدم رعایت حدود اخلاق و عرف و قانون و از ترس و تهدید بقاست.

تحمیل خسارت سنگین، درندگان حکومتی را متوجه این نکته می‌سازد که تنها آنها نیستند که می‌توانند رفتاری مانند جانور داشته باشند. این ” آدم بودن ” است که سخت است وگرنه در جسم و ذات بصورت طبیعی همه انسانها به یک اندازه جانور هستند و خصوصیت درندگی در همه بالقوه و یکسان وجود دارد. انسان جانور همیشه در تکاپوی زندگی، سرحال و قبراق حاضر است. می‌خورد و می‌آشامد، گوش می‌دهد و نگاه می‌کند، سر کلاس می‌رود، کتاب و روزنامه می‌خواند و تلویزیون تماشا می‌کند، سرِ کار می‌رود و با دیگران گفتگو و همکاری می‌کند و در این میان کودک، جوان، میانسال یا پیر است. آنچه حضوری تناوبی و کمرنگ و شبح وار دارد، گاه هست و بیشتر اوقات نیست، آدمیت است. لباسها اغلب اوقات به نشان آدمیت است و برای پنهان ساختن اندام‌های جانوری که مانند سایر حیوانات پستاندار تنها دو نوع نر و ماده دارد. آدم بودن در هیچ روزگاری ساده نبوده است.

باید از اجتماعات کور و بی‌هدف در خیابان و تبدیل شدن به هدفی آسان پرهیز نمود. شعارهای دسته جمعی و ایجاد سر و صدا در تعداد اندک فقط با وجود نقشه و برای به دام انداختن زامبی‌های حکومت مناسب است. هیچ انرژی نباید بیهوده و بدون نقشه و نتیجه صرف شود.

تعداد مردم سالم بیشتر است و زامبی‌ها توان تحمل خسارت و تلفات به اندازه مردم را ندارند. خونخوارند ولی فاقد شعور. توان عقلی آنان در مسیر درندگی و توان عقلی مردم در مسیر زندگی است. توان جنگیدن با انگیزه آزادی و تعداد بالای مردم را ندارند.

نهد رو در بیابان گریز از تاب شمشیرش / چنان کز شعله آتش رمد غول بیابانی

تنها مایه نگرانی مردم، خنجر از پشت زدن گروههای تجزیه طلب وابسته به بیگانه است که به تکیه گاه و نقطه امید حکومت و به ترمز بازدارنده برای رفتن به سطح بالاتری از انرژی در مبارزه تبدیل شده است. ولی؛

من از غصه چه ترسم چو با مرگ حریفم / ز سرهنگ چه ترسم چو از میر بجستم

به هر شکل ممکن باید مانع فرو رفتن دندانهای کریه و آلوده زامبی به بدنتان شوید، وگرنه مرگ حتمی است. باید مراقب بود و در تله فریب ظاهر انسانی آنها گرفتار نشد.

دور است سر آب از این بادیه هشدار / تا غول بیابان نفریبد به سرابت

به اندازه کافی تجربه کسب شده است. گیر افتادن یا ترحم به زامبی حکومتی یعنی مرگ. باید آنان را متوقف نمود. راه دیگری وجود ندارد. امیدی به رحم نیست. زامبی‌ها هیچ درکی از رحم و شفقت ندارند. هرگز کسی محبت، لطف و دلسوزی از سوی آنان ندیده است، بعد از این بدتر خواهد بود.

مردم در زمان روبرو شدن با آنها با ترسیدن و فرار کردن آناً هویت شکار را به خود گرفته و به آنها هویت شکارچی می‌دهند. به محض پذیرش هویت شکار، فرار به عقلانی‌ترین واکنش تبدیل می‌شود. هیچ شکاری هرگز به فکر پیروزی بر شکارچی نیست. بزرگترین پیروزی شکار موفقیت در فرار است. برای پیروزی بر زامبی‌های حکومت آخوندی باید از شکار به شکارچی تغییر ماهیت داد.

مردم برحقند و دادخواه و تعدادشان بیشتر، درندگان حکومتی گناهکارند و ناحق و تعدادشان کمتر، آنان شهر را به قلعه حیوانات تبدیل کرده‌اند و مستحق مجازات هستند. آنان باید فرار کنند، نه مردم. آنان کسانی هستند که باید شکار شوند.

این اصل حیاتی نباید فراموش شود؛ پس از ضربه به دام نیفتید. به دام نیفتید که از شما در خیابان یا زندان مایه عبرت و ترس و تضعیف روحیه بسازند و به عنوان نماد شکستِ مردم و پیروزی زامبی‌ها در تلویزیون نمایش دهند.

شاید بهتر باشد بیشترِ اقدامات تک نفره انجام شوند. ابزار و نقشه دقیق و فکر شده مهیا شود، آنگاه برای شکار زامبی حرکت کرد. احتمال بازگشت به خانه اندک است. به فکر بازگشت نباشید. به احتمال بسیار بازگشتی در کار نخواهد بود. می‌میرید، ولی نترسید. اگر هم خواستید، بترسید. فرقی نمی‌‌کند. چه بترسید، چه نترسید خواهید مرد. مثل همه مردم. مثل گذشتگان و آیندگان.

در دایرهٔ سپهرِ ناپیدا غور / جامیست که جمله را چشانند بدور
نوبت چو به دورِ تو رسد آه مکن / می‌نوش به خوشدلی که دور است نه جور

مرگ مانند تولد انتخابی نیست.

گر آمدنم به من بُدی، نامَدَمی / ور نیز شدن به من بدی، کی شدمی؟

کیفیت حیات است که مهم است. تمام هشت میلیارد جمعیت زمین در صد سال آینده بدون شلیک یک گلوله همه مرده‌اند. هزار سال دیگر ماجراهای دوران ما و فرزندان و نوادگان ما خاطراتی ضبط شده در حافظه زمان و شناور در فضا هستند. مانند تصاویری که تلسکوپ جیمز وب از روزگار چند میلیارد سال پیش کهکشانها به زمین می‌فرستد. نترسید! دلیلی برای ترسیدن وجود ندارد. به این خفت تن ندهید که در موقعیت جانوری زمینگیر بمانید.

سیمرغ قاف خیزد در عشق شمس تبریز / آن پرِ هست برکَن در عشق بال و پر کُن

یا به نیت مبارزه از جایتان جم نخورید یا اگر از زمین با این نیت برخاستید به امید بازگشت به راه نیافتید. با گذشته و آینده، با همه خاطرات و آرزوها، با تمام نگرانی‌ها و اضطراب‌ها، شادیها و غمها، با هست و نیست وداع کنید. آنگاه قدم در راه بگذارید.

زپیراهن برون آ، بی‌شکوهی نیست عریانی / جنون کن تا حبابی را لباس بحر پوشانی

با نظارت دائم مرگ، برای تحقق یک زندگی انسانی، شجاعانه بجنگید. یک لحظه از حضور مرگ غافل نباشید. او را در آینه کنار خود ببینید. او را از این همه بی‌باکی متحیر کنید. با درایت و تیزبینی وشور مبارزه کنید زیرا برای حرمت انسان و آبروی زندگی وارد نبرد شده اید. هر روزی را که به خانه بازمی گردید معجزه بدانید. یک نبرد حماسی شورانگیز برپاست. هر لحظه از جنگ و ستیز عاشقان در حافظه زمان به سرود و ترانه ثبت می‌شود. افتخار جنگیدن برای عشق فرصتی نیست که همواره فراهم باشد. معرکه‌ای است شایسته مثل شیر جنگیدن. تو مرگ و زندگی را توامان به حیرت و شگفتی و تحسین واداشتی. و البته قرار نیست از این جنگ بازگردی.

تا راه قلندری نپویی نشود / رخساره بخون دل نشویی نشود
سودا چه پزی تا که چو دلسوختگان / آزاد به ترک خود نگویی نشود

بخش مهمی از آبروی زندگی کیفیت وجود آدمی در لحظه مواجهه با مرگ است. دست روزگار دیگر بار در این سرزمین گوی توفیق و کرامت آدمیت را در میان افکنده است. از هر سو چابک سوارانی برای آنچه که تعبیر عاقبت بخیری است به میدان آزادی درآمده‌اند.

زیر شمشیر غمش رقص کنان باید رفت / کان که شد کشته او نیک سرانجام افتاد

آرش کمانگیر برای وسعت بخشیدن به مرزهای ایران جان را مایه پرتاب تیری بلند پرواز ساخت. محمد مرادی از لیون فرانسه با پرتاب تیری از چله کمانِ عشق مرزهای آدمیت و شرف را در این خاک قدیمی تا ابدیت وسعت بخشید.

مردی در ستایش زندگی از بلندای پلی در فرانسه به نام ایران به درون رودخانه پرید و با مرگ همسفر شد. دور از معرکه و معرکه در جان شیفته او، شک نکرد. دست از مس وجود چو مردان ره بشست، آخرین نفس را در سینه حبس کرد و برای محو انسان جانور به اعماق دریای عشق غوطه زد. در مرزی که ماهیان بدرقه کننده‌اش هم جرأت عبور از آن را نداشتند برگشت و با لبخند به داستانِ پشت سر نگاه کرد، از آدمیت فراتر رفت و بخشی از حرمت عشق شد. رحمه الله.

از منزلِ کفر تا به دین، یک نفس است / وز عالم شک تا به یقین، یک نفس است
این یک نفسِ عزیز را خوش می‌دار / کَز حاصلِ عمرِ ما همین یک نفس است

آن گونه که در واپسین نفسِ مجید رضا رهنورد شیر بر ساعد او جان گرفت و غرش کرد و خورشیدش درخشان شد، چون حلاج و دیگر سربداران.

حیلت رها کن عاشقا دیوانه شو دیوانه شو / واندر دل آتش درآ پروانه شو پروانه شو
هم خویش را بیگانه کن هم خانه را ویرانه کن / وانگه بیا با عاشقان هم خانه شو هم خانه شو
باید که جمله جان شوی تا لایق جانان شوی / گر سوی مستان می‌روی مستانه شو مستانه شو

در یاد و خاطره یاران حلقه آزادی


نظر خوانندگان:


■ من مقاله‌ی بلند شما را تا به آخر خواندم. شما از حکومت آخوندها و جنایتکاران به فرمانشان نیستید چیزی کم نیاورده‌اید. اول انسانها را از ویژگی انسان بودن خالی کرده‌اید تا همان کنید که ۴۴ سال است این حکومت با مخالفانش می کند. بدون هیچ شکی این حکومت تمام مرزهای سبعیت و بی‌اخلاقی را در همه زمینه ها درنوردیده است. او به مانند شما مخالفان خود را که امروز بیش از ۸۰٪ مردم ایران هستند از انسان بودن خارج می‌داند و بعد با آنها رفتاری می‌کند که از حیوانات وحشی آنهم در زمان گرسنگی و یا میل به بقا انتظار می‌رود. مقاله شما هم همین نظام را در اندیشه دارد.
از اولین نشانه‌های این طرز تفکر، سعی در تصویر چهره‌ای دموکرات و انساندوست از رژیمی دارید که ایران را در سینی طلایی به بیگانگان تقدیم کرده بود و در مقابل آن اجازه‌ی سروری بر مردمی فقیر و فلاکتزده را دریافت کرده بود. همین سروران شما که قلم دست گرفته‌اید تا تصویر مار را به جای واژه مار جا بزنید، تنها درخشش ستاره‌‌ی کم‌سوی آزادی و دموکراسی در این سرزمین بلازده‌ی تاریخی را به دستور و کمک بیگانگان خاموش کرد تا ۲۵ سال بعد دیوی که خودش از چراغ جادو بیرون آورده بود دخل او را بیاورد و در اندیشه باشد که دخل ایران را هم بیاورد حتا اگر تا امروز موفقیت کامل بدست نیاورده باشد.
دعوت از گروه‌های تکیه به تفنگ و فاقد اخلاقی که از آن دم می‌زنید، برای ایجاد جنگ داخلی ویژکی دیگر مقاله شماست. تهمت زدن کار بی‌اخلاقان است ولی گاهی نمی‌توان دشمنانی که ایران را هزار تکه می‌خواهند در پشت بعضی مقالات ندید.
حماسه ایرانی




نظر شما درباره این مقاله:









 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024