شنبه ۳ آذر ۱۴۰۳ - Saturday 23 November 2024
ايران امروز
iran-emrooz.net | Thu, 02.03.2023, 10:13

تبدیل هراس حکومتی به هراس اجتماعی


کاظم علمداری

مسموم کردن دانش‌آموزان؛ تبدیل هراس حکومتی به هراس اجتماعی

حکومت در هراس قیام مردم است. آیت‌الله جوادی آملی گفته است “مسئولان بی‌عرضه، اگر ملت قیام کنند ما راه فرار نداریم.” زمانی که بحران‌های چندلایه و مستمر رخ دهد، حکومت، مانند شوروی، می‌تواند از دورن هم بپاشد و تمام متحدان وابسته‌اش را هم در بحران غرق کند. این هراس سبب شده که “خواص” حاضر نشوند از سیاست سرکوب خامنه‌ای پشتیبانی کنند. دستگاه امنیتی می‌کوشد این هراس را به جامعه منتقل، و یا حداقل هراس برابر ایجاد کند.

هراس اجتماعی یا “سوشیال پنیک” نگرانی جمعی و مُسری است که می‌تواند توجه انسان را از مشکلات دیگر زندگی‌اش، حداقل برای مدتی، به سوی عامل ترس و نگرانی بلافصل‌اش سوق دهد. مسموم‌سازی زنجیره‌ای در مدارس مختلف دختران در حدی که کشنده نباشد و فقط به ترس دامن بزند به احتمال زیاد تاکتیک جدید دستگاه امنیتی رژیم است. اگر میزان سم کشنده باشد هراس اجتماعی می‌تواند به خشم و خشونت غیرقابل کنترل بدل شود و بحران درون رژیم را چندین برابر بالا ببرد. بنابراین میزان صدمه بسیار حساب شده است. در حدی که فقط هراس و نگرانی ایجاد کند. اعمال این جنایت علیه کودکان توسط کسانی ممکن است که به شبکۀ گسترده مدارس دسترسی داشته باشند و از امکانات ساخت سم و گاز محاسبه شده و شیوه اجرای آن برخوردار باشند. چنین امکاناتی در اختیار کیست؟

تمسک رژیم ایران در ایجاد ترس اجتماعی بسیار پر سابقه است. این یکی از شیوه‌های خنثی‌سازی نارضایتی‌ها و اعتراضات مردم بوده است. مواردی از آن بارها اتفاق افتاده است. آخرین مورد آن صحنه‌سازی حمله به اصطلاح داعش به مسجد شاهچراغ در شیراز در اوج جنبش زن، زندگی، آزادی بود. آنها با این برنامه‌ریزی دو هدف را دنبال می‌کردند. نخست به کارگیری دسیسه‌ای که سال‌ها روی آن سرمایه‌گذاری کرده‌اند، یعنی ایجاد نگرانی در مردم از حمله داعش. دوم سرکوب جنبش اجتماعی به بهانه مقابله با خطر حمله داعش. اما این داستان پا نگرفت. زیرا صحنه‌سازی‌ها آنقدر مصنوعی بود که نتوانستند مردم را بفریبند. از طرف دیگر مردم دست رژیم را خوانده‌اند. در نتیجه آنها طرح را کش ندادند و بایگانی کردند. دستگاه امنیتی امروز احتمالا به توطئه دیگری متوسل شده است. به جای ایجاد ترس در صحنه‌سازی شدید و خونین در یک زمان و مکان، به حمله گسترده اما کم‌خطر به مکان‌ها و در زمان‌های مختلف روی آورده است. هدف دانش‌آموزان‌اند که نگرانی را در تمام خانواده‌ها و جامعه گسترش می‌دهد. این شیوه ترور را از طالبان آموخته‌اند. به ویژه آنکه رژیم به شدت در پی انتقام‌گیری از دانش آموزان دختر برای نقشی مهمی است که آنها در جنبش اخیر ایفا کرده‌اند.

موارد دیگری که رژیم از این تاکتیک برای ایجاد ترس و توجیه سرکوب استفاده کرده است از جمله حمله به اصطلاح داعش به ساختمان مجلس، که ادعا کرده بودند هفت تروریست مسلسل به‌دست وارد ساختمان شده‌اند اما بدون آنکه به نماینده‌ای و یا کارکنان مجلس صدمه‌ای وارد شود، هفت تروریست مجهز به مسلسل کشته شدند. یا سناریوی حمله تروریست‌ها به قبر خمینی، و یا سناریو کشتار تعدادی از طلبل و شیپورچی بخت برگشته در رژه خیابانی شهر اهواز. در این سناریو در حالی که به مقامات نظامی و مذهبی که در جایگاه نشسته بودند و در تیررس بودند صدمه‌ای وارد نشد. تروریست‌ها به جای امام جمعه و فرماندهان سپاه نشسته در جایگاه، طبل و شیپورچی‌ها را به مسلسل بستند. عجب تروریست‌های احمقی!

داستان مسمومیت دانش‌آموزان در ده‌ها مدرسه هم از همان نوع طرح‌ها است. با این کار می‌خواهند توجه مردم را از مشکلات عدیده‌ای که گریبان‌شان را گرفته، و همچنین شکست خود در مذاکرات اتمی منحرف کنند. آیا ممکن است این ترفند به ضد خود بدل شود و موجب بالا گرفتن اعتراضات مردم گردد؟ به‌رغم محاسبات رژیم در پی انباشت فشارها بر مردم می‌تواند اینگونه شود.

همگان واقف‌اند یکی از تهدید‌های اصلی جمهوری اسلامی برای مقابله با اعتراضات مردم این بوده که اگر اعتراض بکنید جامعه سوریه‌ای می‌شود. با این ترفند و ایجاد ترس مانع از اعتراض مردم برای جنایات خود در سوریه شدند. اصلاح‌طلبان حکومتی به خاطر سهمی که در حفظ نظام داشته و دارند بر آتش این داستان ساختگی و ایجاد ترس اجتماعی مدام دمیده‌اند.

برای پی بردن به بی‌رحمی آخوندها و پیروان آنها در کشتن مردم بی‌گناه می‌توان جنایت آتش‌زدن سینما رکس آبادان را به یاد آورد که چگونه برای اهداف سیاسی خود بیش از ۴۰۰ انسان بی‌گناه را در آتش سوزاندند.


نظر خوانندگان:


■ آقای علمداری گرامی،
شما آگاهید که اصلاح‌طلبان بعد از سال ۹۶ و بویژه انتخابات ۹۸ مجلس یک طیف نیستند. یک سرشان عارف‌ِ ساکتِ در خانه نشسته هست و سر دیگرشان تاجزاده‌ی معترضِ در اوین محبوس گشته. اصلاح‌طلبان دور از نقد نیستند اما اگر آنها و از جمله تاجزاده بگویند «اعتراضات خیابانی در شرایطی که به درگیری و سرکوب حکومت بینجامد می‌تواند به درگیری‌های داخلی و ‌نهایتا در ادامه به سوریه‌ای شدن ایران منجر شود»، این یعنی سهیم بودن آنها در جنایت سازمان یافته‌ی حمله با ماده سمی از سوی جنایتکاران یا افراطی‌های سنتی به مدارس دخترانه؟ اصلاح‌طلبان همیشه از حاکمیت قانون و قوه قضائیه و آزادی رسانه‌ها دفاع کرده‌اند، کدام یک از این سه مورد در جریان مسموم دانش‌آموزان دختر رعایت شده؟ اگر مردم بطور گسترده برای ابراز انزجار از این اعمال سیاه به خیابان‌ها نمی‌آیند تقصیر اصلاح‌طلبان است؟ مگر خود شما از جمله کسانی نیستید که معتقدید مردم مدت‌هاست از اصلاح عبور کرده‌اند؟ که البته گذاره درستی هم هست.
با احترام/ حمید فرخنده


■ آقای فرخنده! آقای علمداری به اصلاح‌طلبان حکومتی اشاره کرده‌اند. تاجزاده با حمایت از بیانیه موسوی تقریبا دارد قدم در راه براندازان می‌گذارد در حالی که شما سر جای همیشگی خودتان هستید. عدم ورود میلیونی مردم به خیابان‌ها دلایل مختلفی دارد. بلاخره ترس مردم فرو می‌ریزد و همراه با آن قید وابستگی به حکومت و گرداندن چرخ اداری و اقتصادی‌اش را می‌زنند و به چیزی بیش از آزادی از این درندگان رضایت نمی‌دهند. توصیه می‌کنم مقاله “ظهور دوره بی‌باکی واکاوی ترس در سپر سیاسی ایران از ماهان ولی‌زاده” را بخوانید. بخش بزرگی از چپ ایران در حالت دفاعی است و به جای نقد اشتباهات گذشته با تمجید مبارزات گذشته نشئه می‌شود و در سپهر سیاسی به جای گشت و گذار تنها شبحی خفته است. بازی در میدانی که رژیم بطور مداوم مهیا می‌کند دیگر کنش و مبارزه نیست کاسه گدایی در دست گرفتن است. اسماعیل اصلاح‌طلبی را پدر بی‌رحم گردن زده است بی‌خود نیست که فریاد انقلاب بلند است. لطفا خشونت تعبیرش نکنید.
با درود سالاری


■ استاد و آموزگار گرامی
جا دارد یادی از آموزگار والا و مشترکمان مرحوم آقای علی مهدیانی در دبستان کورش کبیر دماوند بکنم و نگرانی‌های شما را که حاصل وجدان برانگیخته شده معلمی است که ارزش و جایگاه خانواده و دانش‌آموز و مدرسه و امنیت آموزشی را در طول زندگی خود دریافته و تجربه کرده است را به خوبی می‌داند. همانطور که موارد متعدد استفاده از تاکتیک یا دستور العمل «النصر باا لرعب» را از سینما رکس تا حال بر شمرده‌اید و منافع مقطعی آنها را در تحکیم مبانی استبداد لگام گسیخته متذکر شده‌اید حافظه تاریخی خانواده های مردم ایران هم آن را تایید می‌کنند و به‌همین دلیل در پاسخ به پروپاگاندای حاکمان می‌گویند «خر خودتانید».
من و شما می‌دانیم که لااقل در شهر کوچکی چون دماوند چه بی‌مایگان متوهم فرصت‌طلبی از طریق عسکر اولادی‌ها و موتلفه از حضیض به اوج پرتاب شدند و در این عرصه خشونت پرداز زهر خود را در کام مردم ریخته‌اند. بدون شک همراهان و متحدان و همکاران خشونت‌گرا در این عرصه شریک مسلم خشونت‌های به‌کار رفته بوده و هستند و خواهند بود. همانطور که گفته‌اید تدارک برنامه منسجم مسمومیت شاگردان مدارس با گازهای شیمیائی از توان گروهها و محفل‌ها و دستجات موجود داخل در کشور خارج است زیرا توان مالی و آموزش و زمان‌بندی و هماهنگی و مدیریت امنیتی این جریان حکایت از سازمانی منسجم دارد که از رئیس جمهور و رئیس مجلس و وزیر کشور و آموزش و پرورش و پلیس همگی اظهار بی‌اطلاعی کرده و نگرانی افکار عمومی را انکار می‌کنند.
هیچوقت تا کنون شکافی چنین عمیق بین حاکمان و مردم در این ۱۲۰ سال از مشروطه بدین سو رخ نداده و گروهی معین و مشخص مردم را اینچنین به گروگان نگرفته‌اند و با روش‌های به غایت تروریستی حکم نرانده‌اند. پس از بهمن ۱۳۵۷ و پیروزی تاریخی پیروان سید قطب در ایران که منابع مالی فراوان و عرصه کافی حکمرانی و توهم مذهب شیعی کافی گروه‌های بنیادگرای اسلامی یک به یک به تهران آمدند و با کمک‌های لجستیک حاکمان ایران گروه‌های القاعده و طالبان وداعش و بوکوحرام پدید آمدند و جنایت‌های این گروهها در این‌مدت ضدیت آنها را با حقوق اساسی انسان بویژه زنان به ثبوت میرساند. اکنون می‌خواهند آنچه از ترس کاشته‌اند درو کنند و خانواده‌ها را مجاب کنند که بین ادامه آموزش دختران و آگاه شدن آنان به دفاع از حقوق مسلم ابتدائی‌شان و خانه‌نشینی و ترک تحصیل و سیاه‌بختی یکی را انتخاب کنند. بدون شک این پرده‌ای از سناریوی معدوم ساختن طبقه متوسط بازمانده از دوران پهلوی است که انگیزه تحصیل فرزندانشان پهلو بر بهشت پر از حوری و قلمان متوهمان حاکم می‌زند. زهی خیال باطل. تاریخ فرصت‌های بی‌شماری پیش روی انسان می‌گذارد و آموزش آدمی از ناب‌ترین فرصتهاست.
مستدام باشید / مستفا حقیقی


■ جناب فرخنده گرامی، لطف می کنید همواره روی نوشته‌های من کامنت می‌دهد. همانگونه که جناب سالاری هم اشاره کرده‌اند، نخست، من از اصلاح‌طلبان حکومتی نام برده‌ام. تاجزاده امروز زندانی حکومت است، نه حکومتی. دوم، من اصلاح‌طلبان حکومتی را به داستان مسموم کردن دانش آموزان ارتباط نداده‌ام. اصلاح‌طلبان داستان سوریه‌ای شدن ایران را تکرار کرده‌اند. چون اعتقادی آزادی و دموکراسی، و حکومت منتخب مردم ندارند. آنها به جای رد اصلاحات مهندسی شده از تقسیم حکومتمداران به بد و بدتر از مردم سو استفاده کرده‌اند. کسانی مانند بهزاد نبوی هنوز دنبال همان سیاست است. آنها خواهان سهیم شدن خود در قدرت  بوده‌اند. کسانی مانند خاتمی که گفته بود: ما نه دموکراسی می‌خواهیم نه دموکراسی در ایران ممکن است، یا من استبداد را به استعمار ترجیح می‌دهم، (کدام استعمار، ایران هیچ زمان مستعمره نبوده که امروز که استعمار پایان گرفته است ما نگران سلطه آن باشیم) و او امروز می‌گوید نه تغییر قانون اساسی لازم است و نه مفید. نظرات او نه دیروز و نه امروز هیچ نزدیکی با خواست‌های مردم که آزادی و دموکراسی و امروز گذار از نظام جمهوری اسلامی را می‌خواهند نزدیکی ندارند.
درست است که ما تاجزاده را با آخرین نظراتش ارزیابی کنیم. او امروز برخلاف اصلاح‌طلبان حکومتی در کنار مردم است. اما زمانی او هم دانسته و یا نادانسته ترقند دستگاه امنیتی رژیم یعنی مبارزه با جمهوری اسلامی برابر با سوریه‌ای کردن ایران است را تکرار می‌کرد. ترفندی که می کوشید در مردم هراس ایجاد کند و هر آنچه بود را بپذیرند. تاجزاده در آخرین دوره انتخابات ریاست جمهوری، هنوز نامزد ریاست جمهوری حکومت بود. اما تاجزاده امروز، برخلاف اصلاح‌طلبان حکومتی خواهان گذار از جمهوری اسلامی است. این تفاوت اساسی میان تاجزاده و اصلاح‌طلبان حکومتی است. هیچ کس نمی‌تواند پیش‌بینی کند که گذار از جمهوری اسلامی چگونه رخ خواهد داد. انقلاب از پائین، با خشونت و یا بی‌خشونت، درون پاشی نظام مانند شوروی، یا جنگ داخلی تحمیلی، و یا حتا یک کودتا بدست جناحی از رژیم. هر یک از این واقعیت ها هر همه با هم می‌تواند رخ دهد.؛ اما ربطی به ایجاد هراس با ترفند سوریه ای کردن ایران ندارد. ترساندن مردم از داعش و سوریه ای شدن ایران ترفند کسانی بوده است که می خواهند مردم همین وضعیت را تحمل کنند. ته مانده ترفند سوریه‌ای کردن ایران را رژیم در سناریوی شکست خورده تیراندازی در حرم شاهچراغ آزمود و دریافت که دیگر کار نمی کند. مردم دست رژیم را خوانده اند.
با احترام، علمداری


■ جناب حقیقی عزیز، با سلام و خوشحالم که شما آشنایی دادید و من را به دوران دبستان در دماوند و آموزگار صاحب نام آن زمان آقای مهدیانی بردید. من آن روزها را خوب بیاد دارم و خاطرات زیادی از جناب مهدیانی. امیدوارم خوب و سلامت باشید. نمی‌دانم شما در کجای این کره خاکی هستید. به عسکراولادی اشاره کرده‌اید. من هم داستان‌هایی از جنگ و جدال های سیاسی شهر دماوند و حتا جدال‌های خانوادگی، و عشق و نفرت به جمهوری اسلامی که هنوز هم ادامه دارد دارم. جمهوری اسلامی مصیبت‌های زیادی برای برخی خانواده‌ها به بار آورد. بسیاری بی‌آنکه بدانند به دام آنها افتادند. در میان کسانی که روزگاری بی‌کم و کسر هرچه داشتند به پای جمهوری اسلامی می‌ریختند امروز بدل به کوهی از خشم و نفرت علیه نظام شده‌اند. حتمن شما هم از این دست مردمان در اطراف خود می‌شناسید. امیدوارم فرصتی فراهم شود تا دیداری تازه و خاطرات دوران گذشته را زنده کنیم. شما اگر دوست دارید می توانید ایمیل من را از ایران امروز بگیرید.
با احترام، علمداری


■ آقای علمداری گرامی، ممنون از توضیح‌تان. نوشته‌اید «کسانی مانند خاتمی که گفته بود: ما نه دموکراسی می‌خواهیم نه دموکراسی در ایران ممکن است، یا من استبداد را به استعمار ترجیح می‌دهم». لطفا لینک نوشته یا سخنرانی آقای خاتمی که در آن چنین اظهار نظری کرده است را برای اطلاع من و خوانندگان در همین صفحه منتشر کنید.
با سپاس/حمید فرخنده


■ جناب فرخنده گرامی، این لینک مربوط به نظر خاتمی در باره دموکراسی را دم دست داشتم برای تان می‌فرستم. نکته ایشان را در باه استعمار و استبداد که من در یکی از کتاب‌هایم هم نقل کرده‌ام اگر پیدا کردم برای تان می فرستم.
https://www.youtube.com/watch?v=KiygQj96DrQ
علمداری


■ ممنون آقای علمداری، خاتمی می‌گوید در این سخنرانی می‌گوید «ما دمکراسی بدون دین نمی‌خواهیم» و این فرق می‌کند با اینکه شما نوشتید گفته «ما دمکراسی نمی‌خواهیم». هرچند دمکراسی و دمکراسی دینی خود محل بحث است اما از منظر خاتمی و حداقل بخش مهمی از اصلاح طلبان کلمه دین در «دمکراسی دینی» یا کلمه اسلامی در «جمهوری اسلامی» صفت است و نه قید. یعنی اصل دموکراسی و جمهوری است. دینی یا اسلامی دموکراسی و جمهوری برای مردمی که اکثرشان مسلمان هستند و نه اینکه دموکراسی مقید به دین و جمهوری مقید به اسلام باشد. چراکه اگر چنین باشد دموکراسی معنا ندارد و نظام هم می‌شود حکومت اسلامی نه جمهوری. به‌هرحال علم‌الهداها دمکراسی نمی‌خواهند اما امثال خاتمی دمکراسی می‌خواهند البته با صفت دینی. میان این دو برداشت تفاوت زیادی وجود دارد که روش و منش خاتمی و کسانی مانند علم الهدا آن را نشان داده است. برای همین هم هست که خاتمی در وضعیت نیمه حصر قرار دارد و علم الهدا فعال مایشاء در خراسان و تفکرش در قدرت است.
با احترام/حمید فرخنده


■ جناب فرخنده،
این جملات خاتمی است. “در این کشور دموکراسی مستقر نخواهد شد.” “دموکراسی غیر دینی علاوه بر اینکه مستقر نخواهد شد ما نمی‌خواهیم.” ما دموکراسی به معنای غربی نمی‌خواهیم”.
من دموکراسی غیرغربی یا دینی را نمی‌دانم چیست. چون مردم ایران مسلمان هستند دموکراسی هم باید اسلامی باشد؟ مبنای دموکراسی اسلامی که با دموکراسی غربی فرق می‌کند چیست؟ قرآن، فقه، سنت ...؟ اصولا آیا اسلام و یا هیچ دین دیگری با دموکراسی خوانایی دارد؟ در کشورهای غربی دین را از سیاست جداکرده‌اند که دموکراسی معنی سکولار داشته باشد و همه شهروندان با هر دینی و بدون دین را شامل بشود. ما دموکراسی مسیحی، یهودی، بودایی، هندویی، شینتویی و غیره نداریم؟ مثلا دموکراسی در مکزیک و برزیل که اکثریت مردم آن کاتولیک هستند را کسی دموکراسی کاتولیکی نمی‌خواند؟ از آنجایی که دموکراسی یک فرایند است رشد کیفی دموکراسی، یعنی میزان آزادی مردم در تعیین سرنوشت خود و پاسخگو کردن مقامات انتخاباتی و دوره‌ای را می‌توان معیار سنجش برای رشد دموکراسی‌ها دانست، نه دینی و غیر دینی بودن آنها.
شما اشاره به علم‌الهدا کرده‌اید. او به دموکراسی از هیچ نوعش معتقد نیست. اما خامنه‌ای آنچه در ایران امروز هست را “مردم سالاری دینی” یا همان دموکراسی مورد نظر خاتمی می‌داند. مردم‌سالاری دینی یا دموکراسی دینی از نظر خامنه‌ای همین نظام ولایت مطلقه فقیه است. اگر اسلامیت و جمهوریت نظام را معیار قرار بدهیم روشن است که جمهوریت آن تنها برای رأی گرفتن عوامفریبانه آن است. چون رأی‌گیری واقعی و آزاد نیست. آنچه مهم است اسلامیت نظام است که فقها در نهاد های اصلی آن از رهبری تا دیگر نهادهای تصمیم‌گیری مانند مجلس خبرگان، و شورای نگهبان و دانشگاه ها و غیره در کنترل آنها است.
من نمی‌دانم منظور خاتمی از دموکراسی دینی جز این باشد که هست. زیرا او درهمین سخنرانی اعلام کرده است مخالف تغییر قانون اساسی کنونی است. یعنی نظام ولایت فقیه را قبول دارد. نظر او در این مورد چه تفاوتی با نظر خامنه‌ای دارد؟ خوب است اگر شما تفاوت میان دموکراسی غربی که خاتمی می‌گوید در ایران مستقر نخواهد شد و او نمی‌خواهد را می‌دانید برای من هم توضیح بدهید. خاتمی به صراحت می‌گوید که او به اصل نظام و قانون اساسی آن اعتقاد دارد و با کسانی که می‌خواهند قانون اساسی را تغییر دهند مخالف است. از تاریخ این سخنرانی که چند سال می‌گذرد تا به امروز که فجایع ناشی از سیستم حاکم بر همگان آشکار شده است نظر او تغییر نکرده و همین امروز هم اعلام کرده است با تغییر قانون اساسی مخالف است. یعنی او مدافع نظام ولایت مطقه فقیه است. آیا شما هیچ نزدیکی میان قانون اساسی موجود با دموکراسی می‌بینید؟ قاعدتاً اگر معتقد بود که قانون اساسی فعلی دموکراسی مورد نظر او را نمایندگی نمی‌کند می‌گفت که باید در آن تغییراتی انجام بگیرد تا بشود دموکراسی دینی. از آنجایی که او مخالف تغییر قانون اساسی و نظام جمهوری اسلامی است دموکراسی دینی اش را هم باید در چار چوب همین نظام پیدا کرد.
با احترام، علمداری


■ راستش برای دفاع از اصلاح‌طلبی که بند ناف فکری و خانوادگی محکمی با حاکمیت دارد کلمات دین, دمکراسی, اسلامی و جمهوری را مانند چند استخوان بسان جادوگران در تشتی بیندازی تا تصادفا معنایی از آن بخوانی و شیفتگان جادو را متحیر کنی. شگردی است که حتی خود اصلاح‌طلبان را نیز گیج می‌کند و بعدش خوشحال از اینکه از جرگه کافران نیز حمایت تئوریک دریافت می‌کنند. آقای خاتمی دنبال دمکراسی با در بسته در مقابل سکولاریسم است تا میخ دین همچنان در حاکمیت و قوانین کوبیده بماند. ببینید چه گونه به میخ و به نعل می‌زند تا سکولاریم را از پنجره بیرون کرده و ناموجه و غیر ضروری جلوه دهد تا دین تنها در اتاق بماند:
«اصلاحات می‌خواهد شرایطی که باعث استقرار سکولاریسم می‌شود - با توجه به زیان‌ های آن- به وجود نیاید و بنده می‌گویم بزرگ‌ترین عامل پیدایش سکولاریسم در یک جامعه، حاکمیت تحجر بر آن است و به همین دلیل ما با تحجر و قشری‌گرایی مخالف هستیم و به همین دلیل می‌گویم اصلاحات باید در عرصه دین هم حضور داشته باشد، البته با معیارها و موازینی که وجود دارد و جنبه علمی و روش‌ مندی حرکت فکری اصلاح باید حفظ شود.» سخنان خاتمی در چهارمین نشست تبیین مبانی اصلاحات.
خاتمی خیلی خوب می‌داند که سکولارهای ایران نسبت به دین چه نظری دارند ولی با این حال می‌گوید: «درست است که سکولاریسم با موازین دینی و فرهنگی ما سازگار نیست و عامل بیگانه هم می‌کوشد تا سکولاریسم را در جامعه برای مقابله با حکومت دینی رواج دهد، اما مهم‌تر و موثرتر از عامل بیگانه در غیردینی‌تر شدن جامعه این است که جامعه به سویی رود که از حکومت دینی دل‌خوش نباشد و از آن دوری کند. برای همین ما مدعی هستیم که اصلاحاتی که ما می‌گوییم از رواج سکولاریسم و افول دین در جامعه و اذهان و رفتار ایرانیان جلوگیری می‌کند.»
خاتمی, کسی که با التزام به ولایت فقیه سالها رییس جمهور حکومت دینی بود دیگر به چه زبانی باید بگوید که خواهان حکومت دینی است تا دیگران متوجه شوند؟
با احترام سالاری




نظر شما درباره این مقاله:









 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024