يكشنبه ۲ دي ۱۴۰۳ - Sunday 22 December 2024
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 25.02.2023, 13:03

یک فرصت استثنایی برای آقای رضا پهلوی


م. ضیاء

به موازات تعمیق جنبش دمکراسی‌خواهی با شعار  “زن زندگی آزادی” در ایران و بازتاب گسترده آن در خارج از کشور، اکنون ما با پدیده‌ی رو به فزونی لمپنیسم نیز مواجه هستیم. پدیده‌ای که در بین گروهی مشخص در اپوزیسیون که خود را عمدتا هواخواهان رضا پهلوی می‌نامند دیده می‌شود. جریانی که تا کنون در دنیای مجازی با شنیع‌ترین دشنام‌ها و ناسزاگویی سعی در مرعوب کردن مخالفین خود داشته و دارند اکنون امکان آن را یافته‌اند تا آشکارا و بی‌نقاب در اکسیون‌های مخالفت با جمهوری اسلامی زیر شعارهای سلطنت‌طلبانه به دیگران هتاکی کرده و به سمت حرکت‌های چماقدارانه به پیش بروند.

بنا به تجربه تاریخی جنبش‌های اجتماعی در ایران و جهان می‌توان به جرات این آفت را بع‌عنوان بزرگترین خطرها برای جنبش زن، زندگی، آزادی قلمداد کرد. اگر بنا باشد انقلاب و به‌قولی جنبش سال ۵۷ را بیراهه‌ای بدانیم و آن را منحوس بنامیم آنگاه لازم است از عنصری که از همان ابتدا به‌نحوی یکی از ارکان شاکله این جنبش بود فاصله بگیریم و با آن مرزبندی بدون مماشات داشته باشیم. می‌بایست از آفتی که تمام جنبش‌های معاصر ایران را از جمله سال ۵۷ را در مسیر خود به تباهی کشاند فاصله گرفته و محکوم کنیم. روشن است که در اینجا تاکید من بر بدون “مماشات” است. وظیفه‌ای که بر دوش تمام نیروهای دلسوز و دخیل در این جنبش است به‌خصوص نیروهایی که در تلاش‌اند تا نقش اگر نه رهبری، ولی سازماندهی و تاثیرگذاری را درآن ایفا کنند.

آقای رضا پهلوی پس از کش و قوس‌های زیاد قدمی مهم در جهت مصالح عمومی جنبش نوین ایران برداشت و به‌عنوان یکی از نیروهای اپوزیسیون در کنار سایر نیروها در نشست واشنگتن دانشگاه جرج تاون شرکت کرد؛ قدمی که او را پس از اشتباه جمع‌آوری امضا تحت عنوان “وکالت” که می‌رفت تا او را بیش از پیش به حاشیه براند نجات داد. آقای پهلوی در طول عمر سیاسی خود تصمیم‌هایی جدی گرفته است که برای بقای خود و تعمیق جنبش بسیار حائز اهمیت بوده‌اند. او علی‌رغم میل هوادارانِ دو آتشه‌اش بطور آشکار از جمهوریت دفاع کرد و با حرکت اخیر خود در دانشگاه جرج تاون از اریکه دست‌نایافتنی و منزه پادشاهی به زیر آمد و در سیاست جاری همراه با عده‌ای دیگر دخیل شد. صرف نظر از هر تحلیلی که بخواهیم از اهداف این حرکت بکنیم باید آشکارا از شهامت و دگم نبودن آقای رضا پهلوی در گرفتن چنین تصمیم‌هایی با تحسین سخن گفت. تنها در پس چنین تصمیم‌گیری‌هاست که می‌توان عیار و توان مدعیان تاثیرگذاری بر این جنبش را محک زد.

اکنون زمان آن فرا رسیده است که آقای پهلوی یکی دیگر از این تصمیم‌های مهم را اتخاذ کند و آشکارا و بدون اما و اگر صف خود را از نیروهای هوچی‌گر و لمپن جدا کند. این حرکت نه تنها برای جنبش زن، زندگی، آزادی حائز اهمیت کیفی است بلکه برای خود آقای پهلوی نیز مهم است. اگرچه در کوتاه مدت او را از طیفی محدود از هوادارانش جدا می‌کند ولی در عرصه‌ای وسیع‌تر باعث اعتماد نیروهایی به غایت مهمتر در بین روشنفکران نسبت به او می‌شود. در واقع سرمایه‌گذاری و تمایل به نیروهایی که اکنون آقای پهلوی از عدم حمایت آنها برخوردار بوده و بیشترین و جدی‌ترین انتقادات نیز از جانب این طیف نسبت به او صورت می‌گیرد.

هوادارن مشروطه لیبرال باید واقع‌بینانه شرایط اجتماعی و نیروهای دخیل در این جنبش را ارزیابی کنند و به مهمترین ضعف رژیم پادشاهی و طیف سلطنت‌خواه را که همانا فاصله گرفتن و نبود اعتماد و در نتیجه عدم حمایت از جانب جامعه روشنفکری است، کم کرده و در جهت اعتمادسازی قدمی جدی بردارند.

صرف‌نظر از ارزیابی نقش منفی یا مثبت روشنفکران در جنبش‌های اجتماعی از مشروطه تا کنون، باید به نقش‌تعیین کننده این نیرو در جنبش‌های مدرن و از جمله جنبش موجود در ایران واقف بود. از طرفی منکر آن نباید بود که جامعه ایران از فقدان فلسفه سیاسی در گفتمان‌های سیاسی رنج می‌برد و به همین دلیل بسیاری از نقطه‌نظرها و تصمیم‌ها نه بر اساس واقعیت‌ها و امکانات موجود (پراگماتیسم) آنگونه که در علم سیاست بر اساس توان و موازنه نیروها رایج است بلکه بر اساس آرزوها و تمایلات و ایده‌آل‌ها اتخاذ می‌شود معظلی که تمام جریان‌های سیاسی در ایران را شامل می‌شود.

اما خطاست اگر بخواهیم دوران کنونی را با چهار یا هفت دهه قبل در ایران بدون تغییرات در آن مقایسه کرده و سیاست‌های‌مان را بر اساس آن دوران اتخاذ کنیم. واقعیت آن است که جامعه روشنفکری در ایران به‌خصوص در خارج از کشور پس از فروپاشی سوسیالیزم شوروی و مائوئیسم چینی تا اندازه زیادی از وابستگی آزاد شد و با مهاجرت گسترده به جوامع دمکراتیک شرایطی فراهم آمد تا با ورود به دنیای آکادمیک با فلسفه سیاسی آشنا شود و مستقل بیاندیشد، هرچند که این مهم هنوز نهادینه نشده است اما آشکارا وزنه‌ای ست در حال سنگین شدن. شاهد این ادعا بحث‌هایی است که در دنیای دیجیتالی در جریان است و رشدی که در تمام طیف‌ها از راست تا چپ قابل مشاهده است. مثلا در طیف هواخواهان سلطنت بسیاری از آنها بر اساس خرد سیاسی و با توجه به منافع ملی موضوع وکالت را نقد کردند که نمونه‌ای ست از این تغییر کیفی.

با توجه به آنچه گفته شد صلاح جنبش و صلاح حرکت مشروطه‌خواهی لیبرال است که آقای رضا پهلوی با فاصله گرفتن (آشکار و بدون اغماض) ازاین عناصر هوچی‌گر اعتمادِ مخالفینِ منزجر و زخم خورده از لمپنیسم را در روشنفکران منتقد خود جلب کند و از این طریق سهمی شایسته در جهت تعمیق جنبش دمکراسی‌خواهی ادا کند.


نظر خوانندگان:


■ رضا پهلوی تا آنجا که میتوانست نظرش را اعلام کرد بیشتر از این نه می‌خواهد و نه می‌تواند جلو برود. اساسا رهبری فردی پوپولیسم هستند و تلاش می‌کنند هیج گروهی را از خود دور نکنند. درست شبیه خمینی؛ و خامنه‌ای که رهبری همه گروها بر عهده داشتند. اساسا رهبری فردی در پی رهبری و جمع‌آوری حداکثری می‌باشند رضا پهلوی رهبر یک حزب نیست که متعهد به برنامه حزب باشد.
زرگریان


■ درونمایه‌ی نوشتار «م.ضیاء» با گزاره‌ی «تعمیق جنبش دمکراسی‌خواهی» یا همان «انقلاب ملی» که در اینجا منتشر شده است و من برای نخستین بار با نام ایشان آشنا می‌شوم، به راستی بازتاب روشن نگرانی شمار چشمگیری از فرهیختگان، روشنفکران و پشتیبانان انقلاب ملی کنونی ایران است. نگرانی از رشد لومپنیسم در این جنبش مدرن و دوران‌ساز ازسوی بخشی از هواداران رضا پهلوی، که گزافه نیست بگوییم رضا پهلوی اکنون بیشترین و حساس‌ترین نقش را در سرنوشت و آینده‌ی این جنبش دارد. این نقش حتا اگر از شخصیت سیاسی ویژه‌ی خود آقای پهلوی هم سرچشمه نگیرد، اما حضور او در میدان، از نگر آرمان‌ها و وعده‌ها یادآور انقلاب مشروطیت، و از نگر پیشینه‌ی سیاسی هم با چشم پوشی موقت از کاستی‌های نظام پهلوی، یادآور کوشش رضاشاه درحفظ یکپارچگی ملی و پایه‌گذاری بسیاری نهادهای تمدنی مدرن مانند دانشگاه‌ها و .....در ایران، و کوشش محمدرضاشاه در پایه‌گذاری فرهنگ توسعه در کشور است. من می‌توانم اخم برخی از خوانندگان را براین یادداشت خودم بر گفتارنامه‌ی م.ضیاء حدس بزنم. اما نمی‌توانم بر درستی سخن او و مسئولیت اجتماعی اظهار نظر خودم بر این نوشتار همچون تنی از ۸۵ میلیون  ایرانی در سرنوشت آینده‌ی کشورم، خودداری کنم. لمپنیسمی که م. ضیاء از آن نام برده و در گردهم‌آیی‌های یکی دوماه گذشته در اروپا و آمریکا هم به فراوانی دیده شده است، می‌تواند ارزش و نقش تلاش میلیون‌ها ایرانی در داخل و خارج کشور را که به بهای جان ارزشمند سدها تن و زندانی شدن هزاران تن از آنها و هزینه‌های مالی بسیار تمام شده است، آسیبی جدی وارد سازد و نام رضا پهلوی را نیز از گروه «هشت نفزه»ی کنونی که باید شمار آن افزایش یابد، خط بزند. این لومپنیسم همچنین می‌تواند نام هزاران نخبه‌ی علمی و سیاسی ایرانی پشتیبان این انقلاب در داخل و خارج کشور را آلوده سازد.
تاریخ اعتراض‌های اصلاحی و انقلابی در ایران، سرشار از آزمون و تجربه است که نه تنها راهنمایی ارزشمند برای انقلاب کنونی ایران، که آموزه‌ای جهانی است. حتی انقلاب ۱۳۵۷ نیز در زمینه‌ی راهبری انقلابی، آموزه‌های ارزشمندی دارد که می‌توان و باید از آنها سود برد. برای نمونه، پیروان خمینی در اعتراض‌های خیابانی، هرگاه تندروی‌های زیان‌بار مانند نمونه‌های این روزهای هواداران آقای پهلوی را می‌دیدند، گاه رندانه و برای پیشگیری از نفوذ نیروهای چپ به تظاهرات، در باره‌ی کسانی که چنین شعارهایی می‌دادند، می‌گفتند «آنها ازما نیستند». به گمان من، کوچکترین کاری که امروز آقای رضا پهلوی می‌تواند بکند، اینست که آشکارا و صادقانه بگوید اینها «از ما نیستند»، و آنها را از خود براند. اگر هم نمی‌تواند این کار را بکند، ناتوانی خود را با مردم و جامعه در میان بگذارد. به نخبگان هوادار انقلاب و همسو با آقای پهلوی هم که خوشبختانه شمار آنها در داخل و خارج کشور کم نیست، پیشنهاد می‌کنم در این زمینه سکوت خود را بشکنند و به هواداران خود آموزش‌های بایسته را بدهند. روی سخن من در اینجا به ویژه با حزب مشروطه و یکی دو حزب نوپدید هوادار آقای پهلوی است که خرد و دانش اجتماعی در آنها کم نیست. به گمان من، نشنیدن این توصیه می‌تواند آینده مدیریت انقلاب ملی کنونی و جایگاه آقای پهلوی را با خطر روبه‌رو سازد. از نوشتار خوب خانم یا آقای م. ضیاء هم سپاسگذاری می‌کنم.
بهرام خراسانی


■ درود بر ضیاء گرامی!
در یک چشم‌انداز پانورامایی می‌توان امیدوار بود که ایران، فردایی خواهد داشت به شرطی که.....
۱- تا جایی که من روند دیدگاهها و موضعگیریهای شاهزاده پهلوی را دنبال کرده‌ام، ایشان واقعا خیلی پخته‌تر و هوشمندتر و گشوده فکرتر بالیده و موثر بوده است. مشکلی که فعلا تا اندازه‌ای می‌تواند نقش کارگذار و شایسته او را در گذار از جمهوری اسلامی تا اندازه‌ای کند و سنگ لای چرخ تحوّلات بیندازد، حضور و نفوذ هوچیگران و داش‌مشتی‌ها و لمپن‌ها و عربده‌کشان و دهان دریده‌ها و سرگین‌مغزها هستند. اینگونه طیفها در تمام جوامع بشری بر حسب فرهنگ و تاریخ اجتماعی کشورها، وجود داشته‌اند و هیچوقت نیز گم و گور نمی‌شوند؛ به‌ویژه در کشورهایی که تاریخ کهنسال با فراز و نشیب‌های شگفت‌انگیز و معمّایی و هزارتویی داشته‌اند مثل ایران. رویارویی با اینگونه طیفها نه تنها از طریق سنجشگری و برخورد جدّی و نقد رفتار و گفتار آنها بدون هیچگونه فحّاشی و مقابله به مثل باید باشد؛ بلکه همچنین حلقه زدن اینگونه طیفها به گرداگرد کنشگران و گرایشهایی که محبوب و ذینفوزنذ، باید از ریشه بررسی و سنجشگری شود. من مطمئنم حتّا اگر شاهزاده پهلوی بارها و بارها بر اینکه این حضرات حقّ ندارند به نام من یا غیره و ذالک به رفتارهای خشونتگرا و لمپنیستی متمایل شوند، باز اینگونه طیفها از سوراخهای مختلف سر بر خواهند آورد و اختلالاتی را ایجاد خواهند کرد. فقط هوشیاری کنشگران است که مهم است و نقش کلیدی ایفا میکند.
۲- چیزی که شگفتی مرا دو چندان کرده است، فقدان حضور حدّاقلی کنشگران مثلا «چپ» و «لیبرال» و «ملّی» است. ملیها و لیبرالها تا جایی که من تاریخ کرد و کارهایشان را زیر و رو کرده ام، همانهایی هستند که زنده یاد «ملکی» در باره شان دقیق و دُرُست گفته است. اینان دوست دارند که قهرمان ملّت باشند؛ نه خدمتگزار و کنشگر مسائل ملّت. ملّیها و لیبرالها از دیر باز به گردا گرد، «مصدّق»، ضریحی برافراشته اند و مدام دور تا دور او میچرخند و منتظر معجزه اند و خبر ندارند که دوران مصدق برای همیشه سپری شده است و تنها نقشی که او در تحوّلات ایران میتواند ایفا کند، «نقش انگیزندگی» است؛ یعنی چیزی که مدّعیان رهروی او تا امروز اصلا و ابدا نفهمیده اند تا حدّاقل یک درصد شهامت او را در واقعیّت امروز ایران به تن خویش بیازمایند و در کنار شاهزاده پهلوی بایستند.
۳- «چپها» در معنای وسیع کلمه، یکی از غم‌انگیزترین گرایش‌های شکل گرفته در تاریخ معاصر ایران هستند. اینان برغم تمام جانفشانی‌ها و قربانی دادنها، دربدری‌ها و خوار و زاری‌ها و زندانها و شکنجه ها، همچنان در توهّمی از ایده آلها و تجربیات تلخ و اشتباهات خواسته و ناخواسته دست و پنجه نرم میکنند و فرصتهای پوست اندازی را مدام به تعویق انداخته اند. این طیف از برخی انگشت شمار آنها که سعه صدر دارند و از دلیری نیز نشانه ای، هنوز مردّند که پا به میدان سیاست واقعی بر حسب تجربه بی واسطه خودشان بگذارند یا همچنان شلان شلان در پی خیالات رنگین کمانی خودشان هی هی جبلی قم قم بازی کنند.
اگر نمایندگانی گشوده فکر و دلیر و مصمّم این گرایش‌های مردّد و چه کنیم چه نکنیم پا پیش نگذارند و در کنار شاهزاده و دیگرانی که پا پیش گذاشته‌اند، نایستند، قبل از هر چیز به آرمانها و آرزوها و شعور و فهم و درایت خودشان خیانت کرده‌اند و دست آخر نیز بر دوام حکومت قصّابان الهی صحّه گذاشته‌اند و نابودی ایران و ایرانیان را شدّت داده‌اند. سیاست، میدان آزمون‌هاست؛ نه نق زدنها و شاخ شونه کشیدن‌ها برای آنانی که حاکمند و دیگرانی که تلاش برای نقشگزاری در سرنوشت کشور دارند. درک این موضوع به فهمی فرهیخته و گشوده فکری و صبوری و دلیری محتاج است. باید پرسید، ایرانی که دیار شهریاران رادمنش بود، امروز کجایند «پهلوانانی که شهریار دوران باشند و تاج افتخار مردم چشم انتظار و وامانده در اسارت‌های قرن به قرن»؟
شاد زی و دیر زی! فرامرز حیدریان


■ ۱- با م.ضیاء موافقتر هستم تا نظر زرگریان. شاید احتمال قویتر با نظر زرگریان باشد اما آن طور که م.ضیاء بیان کرد رضا پهلوی یک موقعیت استثنایی دارد. از آن استفاده کند یا نه مهم است. خواه پند گیرد خواه ملال. خمینی هم چنین موقعیتی داشت (این پنداشتن یکسان موقعیت‌ها و شخصیت‌ها نیست). وی به راه کج رفت، در همان قدم‌های اول که رفراندوم فروردین نقطه برجسته آن بود. اگر روشنفکران صریح و بی‌اغماض چنین تعیین تکلیفی می‌کردند، دست کم حوادث بعدی با شیب کمتری به سمت استبداد تک‌صدایی می‌رفت.
۲- آقای رضا پهلوی باید دریابند که امروز ۵۷ نیست. نرد عشق با افراطی‌ترین گروهها موقعیت ایشان را به هرز خواهد برد. دوران یا با من یا بر من کاملا سر آمده. تفکر جبهه‌ای در این شرایط درست و دموکراتیک است، ولی جدا ماندن افراطیون از هر نوع جبهه را محدود و ناقص نمی‌کند. باور کنید چند سال پیش حتی تفکر همکاری جبهه‌ای بین روشنفکران لیبرال - چپ - مدرنیته و... با رضا پهلوی یک شوخی باور نکردنی می‌نمود. اما امروز شدنی‌ست، به لطف ویژگی‌های جنبش زن، زندگی، آزادی و برخی مواضع دموکراتیک که رضا پهلوی از یک سال پیش اتخاذ کرد.
۳- شکل حکومتی موضوع بحث روز نباید باشد. تنها توافق بر محتوای آن کافیست. و همه منجمله رضا پهلوی می‌خواهند قدرت سیاسی از آن مردم و انتخابی باشد، نه فردی یا موروثی یا بر مبنای هر گونه امتیازی. آقای رضا پهلوی خود چنین بیانی داشته، و در جواب اینکه بعضی حکومت سلطنتی می‌خواهند و سلطنت دموکراتیک نیست، از نمونه‌های اروپایی مانند سوئد یاد کردند که پارلمانتاریسم انتخابی و ضامن دموکراسی است. خوب است که گروه‌ها و عناصر روشنفکر چنین بیاناتی را همواره خاطر نشان کنند، تا به عنوان بدعت پذیرفته شود.
۴- موضع‌گیری بر سر گذشته به یک عامل مهم تبدیل شده است (درست یا غلط)، موضع بر سر رژیم گذشته و موضع بر سر جنبش ۵۷. روشنفکران ما می‌توانند راه را برای نزدیکی مواضع گروه‌ها هموار کنند. آقای رضا پهلوی اسم و شهرت خود را از رژیم قبل به ارث برده‌اند و دیگران از وی می‌خواهند که رژیم پهلوی را به دیکتاتوری ضد مردمی بودن متهم کنند، که این کار شاید نشدنی باشد. اما در جواب اینکه رژیم پهلوی دیکتاتوری بود یک جواب منطقی وجود دارد، اینکه ما تا به امروز قدرت سیاسی غیر دیکتاتوری در ایران نداشته‌ایم. بافت جامعه ایران تا به‌حال تغییرات دموکراتیک را به خود ندیده است. رژیم پهلوی تلاش در مدرنیزه کردن ایران نمود و هم مردم از آزادیهای اجتماعی تا آنجا که به اریکه سیاسی و حکومت وارد نشوند برخوردار بودند. اما اقدامی برای دموکراتیزه شدن نکرد (حالا نمی‌گذاشتند؟ نمی‌توانست؟ در ماهیتش نبود؟ فرصت نکرد؟ ..... جای تفسیر دارد)
انقلاب ۵۷- ضروریست که رضا پهلوی بپذیرد جنبش مردم در ۵۷ واقعی و برای کسب آزادی بود. شخص محمد رضا شاه پذیرفت و گفت “مردم من صدای شما را شنیدم” خود محمدرضا شاه و اکثر سران ارتش وی قصد تا آخر ایستادن و کشتار مردم را نداشتند. در ضمیر خودشان نسبت به جامعه جهانی و جامعه بشری جوابگو بودند. پس خیزش مردم برای آزادی بود، اینکه سرنوشت آن چگونه رغم خورد برداشت های متفاوت دارد، که دلیل تفرقه در جبهه نیست.
۵- در کل، هر درصدی امکان داشته باشد که رضا پهلوی در سمت درست تاریخ قرار بگیرد؟ باید به آن کمک کرد نه آنکه آن را پس زد.
با سپاس، پیروز


■ نویسندگان گرامی، اجتماع به اصطلاح فرهیخته ما از مسائل چندی رنج می‌برد. عده‌ای تنها کارشان ایراد گرفتن هست و نوشته‌های‌شان فاقد پیشنهاد و راه حلی. به عنوان مثال نگاه کنید به خیلی از مقالاتی که در سایت ملیون درج می‌شود و یا در بسیاری از نشریات چپ که نگاهی آخر زمانی به جامعه و تحول آن دارند، یک موضوع قابل توجه که میشود به آن توجه کرد و دنبال ریشه‌اش گشت را برای مثال می‌آورم. خیلی از ملیون و چپها با این که یک ضدیت مطلق با دوران پهلوی دارند نمی‌توانند منکر بهتر بودن آن رژیم نسبت به حکومت اسلامی باشند در واقع آن یکی را بد و این را بدتر می‌دانند. ولی باز نسبت به این بدتر رفتاری نرم‌تر دارند نصیحت می‌کنند مخالف تحریم خودش و سپاهش هستند (به این بهانه که به جامعه مدنی که رژیم هر فرصتی را برای ریشه کن کردنش از دست نمی‌دهد، صدمه می‌زند، یا تحریم به ضرر مردم است در صورتی که خود رژیم مردم را تحریم می‌کند واکسن کرونا و کمک به زلزله زدگان سوریه و نهادن زلزله زدگان خوی به حال خود و هزار جور خاصه خرجی‌ها برای حرم امامانش و تبلیغات و حوزه های اسلامی‌اش در داخل و خارج و خرج مزدورانش در سوریه و لبنان و عراق و یمن و در داخل ایران، که همه از سفره مردم برداشته می‌شود و با رفع تحریم‌ها با دست و دل بازی بیشتری به این کار می‌پردازد و موقعیتش محکم تر و سلاح مزدورانش تیزتر.) و موافق شرکت در انتخابات سراسر از قبل مهندسی شده‌اش و انقلاب اسلامی را تأیید کرده ولی به سرقت رفته می‌دانند و اینکه رهبری آن همه را فریب داده و دروغ گفته است. این جماعت موقع انتخاب بین آن بد”رژیم پهلوی” و این بدتر”رژیم اسلامی” ترجیح می‌دهند این بدتر را انتخاب کنند ولی در انتخابات حکومت اسلامی مردم را تشویق به انتخاب بد می‌کنند.
این از کجا ناشی می‌شود؟ به جز این است که هویت سیاسی اینان بسته به شر مطلق بودن رژیم گذشته است و تقدس زنده یاد مصدق و یادآوری هر ساله حماسه سیاهکل و شهدایش چاشنی غلیظ آن. تایید انقلاب واپسگرایانه ۵۷ که تنها عده انگشت شماری پیش‌بینی‌اش را می‌کردند چه دلیلی دارد؟ آنها الان هم حاضر نیستند دست همکاری به سوی احزاب طرفدار مشروطه پارلمانی دراز کنند. جمهوری خواهی‌شان نه از سر شناخت و بهتر بودن سیستم جمهوری نسبت به مشروطه بلکه از آن ضدیتی که زیر بنای هویت سیاسی‌شان است بر می‌خیزد. ترجیح می‌دهند روحانی را انتخاب کنند به جای ایجاد جبهه ای با طرفداران مشروطه پارلمانی. جنبش “زن زندگی آزادی” موقتا آنها را به سوی دیگری سوق داد ولی این زلزله اجتماعی ترکی در پایه‌ی فکری‌شان ایجاد نکرد. تصور کنید فرضا رژیم به سرش بزند برای خلاصی از این وضع مثلا کاندیداتوری خاتمی را برای ریاست جمهوری قبول کند به عبارتی بهش موقتا میدان بدهد؟
تا این دسته از ملیون و چپ‌ها این مسائل را حل نکنند در همین حد غر زدن و ایراد گرفتن و راه حل‌های مخرب دادن می‌مانند و نبودشان بهتر از بودشان است و حداقل شرمنده گفتار و کردار اشتباهشان خود نمی‌شوند. در مورد رضا پهلوی باید بیشتر روی عملش حساب کرد نه حرف‌هایش چو سابقه خوبی در این زمینه ندارد و ضد و نقیض زیاد گفته است. اعلام برائت کتبی و روشن از اوباشان و فحاشان و رد دست‌بوسی و اینکه او را اعلیحضرت و شاهزاده نخوانند می‌تواند دلیل محکمی برای حرف‌هایش در مورد جمهوری خواه بودنش باشد و اعتماد دمکراسی خواهان را بیشتر کند. خود من ایشان را یک سیاستمدار قابل و با تجربه‌ای نمی‌دانم ولی ایجاد مشاورانی مجرب در زمینه‌های مختلف در کنار این چهره سیاسی می‌تواند بسیار کمک کننده باشد.
با درود به دوستداران ملت ایران سالاری




نظر شما درباره این مقاله:









 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024