پنجشنبه ۱ آذر ۱۴۰۳ -
Thursday 21 November 2024
|
ايران امروز |
انتشار عکسهایی از حضور پرویز ثابتی، مدیر امنیت داخلی در سازمان اطلاعات زمان شاه، در تجمع مخالفان جمهوری اسلامی در میامی فلوریدا، چند روزی است که در فضای مجازی فارسیزبان جنجالبرانگیز شده و بحث و مناقشه همچنان ادامه دارد.
جنجال پس از آن به راه افتاد که روز ۲۲ بهمن، پردیس ثابتی، دختر پرویز ثابتی، عکسهایی از حضور پدرش در تجمع میامی را منتشر کرد که با سخنرانی شاهزاده رضا پهلوی در تجمع بزرگ ایرانیان در شهر لسآنجلس همزمان بود.
انتشار این عکسها، به برخی از کاربران فرصتی پیش آورد که نظر خود را درکامنتها اظهار کنند، از جمله:
«ساواک مظلومترین نهاد امنیتی کشور در مقابل اقدامات تروریستی ایستاد.»، «ثابتی کارمند خادم ساواک»، «برکناری مصدق از زیباترین اقدامات ساواک و شخص نصیری بود.» عرفان قانعیفرد (۱) هم قبلا در مصاحبه با بیبیسی، بعد از تمجید و تحسین ساواک، بر سینۀ «عالیجناب ثابتی، مرد شریف» مدالهای متعددی آویخته بود.
شماری از فعالان سیاسی نیز بر این نظرند که هدف اصلی انتقادها علیه ساواک و ثابتی، شخص رضا پهلوی است. برخی نیز در رد این ادعا، به بازنشر ویدیوئی از اظهارات رضا پهلوی در محکومیت شکنجه پرداختهاند: «حتا اگر شكنجه موجب نجات جان صدها هزار نفر بشود، باز هم محكوم است». زندانیان سیاسی پیشین هم در وبسایت “دادخواست”، حضور عمومی این مقام امنیتی در دورۀ سلطنت را «شکستن قبح شکنجه و قتل و عادیسازی جنایت» توصیف کرده و با انتقاد شدید از سلطنتطالبان حامی او، از آنها به عنوان «کسانی که شخصیت مورد تقدیرشان پرویز ثابتی است» و «همزمان از لزوم احیای ساواک سخن میگویند» نام بردهاند. امضاکنندگان این دادخواست، ثابتی را «مقام امنیتی بنیانگذار شیوه اعترافگیری تلویزیونی» در ایران دانسته و او را دستکم مسئول مستقیم «قتل ۹ زندانی سیاسی بر روی تپههای اوین در فروردین ۱۳۵۴» عنوان کردهاند.
چپ و چپگرایی
برخی از کاربران هم فرصت را غنیمت دانسته و(متأسفانه از سر ناآگاهی)، به چپها و چپگراها تاختهاند، تا جائیکه انقلاب ۱۳۵۷ را هم ناشی از “ارادۀ شرارتبار” چپها قلمداد کرده و معتقد هستند که درآینده، باید از تجربۀ پرویز ثابتی برای بازسازی ساواک و انتقام و پاکسازی از چپها استفاده شود. از اینرو، من در اینجا مقولۀ چپ و چپگرائی را به خاطر احتراز از سوء تفاهم در شخصی کردن نظرم، عینا ازویکی پدیا میآورم:
«چپ یا چپگرایی در ادبیات سیاسی، به مواضعی گفته میشود که خواهان تغییرات تدریجی یا رادیکال در جهت ایجاد برابری در توزیع ثروت و قدرت هستند. چپ در ادبیات سیاسی معاصر غرب معمولاً به معنی سوسیاللیبرال یا سوسیالیست به کار میرود. و در برابر راست قرار میگیرد. ریشهٔ اصطلاح راست و چپ به انقلاب فرانسه برمیگردد و به محل نشستن اعضای پارلمان اشاره دارد؛ کسانی که در سمت راست مینشستند از حفظ نهادهای پادشاهی، آریستوکراسی و مذهب رسمی حمایت میکردند. این اصطلاح همچنین برای توصیف سوسیال دموکراسی به کار میرود.
در ادبیات سیاسی غالباً چپها شامل نیروهای انقلابی و خواهان دگرگونیهای سریع و اساسی بودهاند که به برقراری عدالت اقتصادی، برابری، تأکید بر انترناسیونالیسم ضد استعماری و بهرهگیری از روشهای انقلابی مشهورند و خواهان نظارت دولت بر اقتصاد و مبارزه با سودجویی سرمایهداری بودهاند؛ بنابراین نظامهای سوسیالدموکراسی اسکاندیناوی چپ هستند. گروههای چپ، به مسئولیت دولت در تأمین رفاه مردم، برابری و نفی امتیازات طبقاتی و اشرافی و عدالت اجتماعی و طرفداری از تودههای محروم معتقد هستند.»
”عالیجناب پرویز ثابتی”
پرویز ثابتی، مسئول ادارهٔ سوم، مهمترین رکن ساواک طی سالهای ۱۳۵۲ تا ۱۳۵۷ و رئیس ساواک تهران بود. وی در سال ۱۳۳۷ از دانشکده حقوق دانشگاه تهران به عنوان کارشناس قضایی فارغالتحصیل شد، در بهمن همان سال با معرفی ضرابی، مدیر کل نهم ساواک، به عنوان تحلیلگر سیاسی به استخدام ساواک درآمد. او به عنوان یکی از مهرههای اصلی سازمان اطلاعات و امنیت کشور، با نوشتن بولتنهای محرمانه و فوق سری علاوه بر نخستوزیر و رئیس کل ساواک، برای دفتر مخصوص شاه از اوضاع داخلی کشور تحلیل سیاسی مینوشت. پرویز ثابتی با حضور در تلویزیون ملی ایران به عنوان “مقام امنیتی” درکنفرانس مطبوعاتی هم شرکت میکرد.
در سال ۱۹۶۲، وقتی جان اف. کندی خواهان انتخابات آزاد در ایران بود، شاه از تیمسار حسن پاکروان خواست برای جمعبندی از اوضاع کشور، تحلیل جامعی ارائه دهد؛ پاکروان این وظیفه را به ثابتی سپرد. ثابتی در گزارشی که تهیه کرد اشاره نمود که «مردم ایران برای دموکراسی آمادهگی ندارند و این که شاه برایشان جذبه دارد و محبوب آنها است، کافی است.»
وی در ادامه اضافه کرده بود که «دادن آزادی و در انداختن انتخابات آزاد، دست حکومت را میبندد و کار دست ما میدهد.» شاه از تحلیل ثابتی عصبانی شد و بعدها گفت کسی که این گزارش را تهیه کرده شایان محاکمه است و مغزش معیوب است. زندان کمیتۀ مشترک ضدخرابکاری هم از زیرمجموعههای ادارۀ سوم به شمار میرفت؛ به همین دلیل، ثابتی در شکنجه یا مرگ بسیاری از فعالان سیاسی پیش از انقلاب نقش مهمی داشت. اما، او در پاسخ این “مدعیات” میگوید که شکنجه را غیرقانونی میدانسته و حتا از یک نفر هم بازجویی نکرده است. پرویز ثابتی زندانیان سیاسی چپ، مجاهدین و مذهبی را تروریست خوانده و ادعا میکند که بسیاری از آنها در درگیری زخمی شده یا بدست گروه های خودی شکنجه شدند؛
و بسیاری هم در این باره اغراق میکنند یا دروغ میگویند.(۲) ثابتی مدعی است: «من به اومانیسم باور دارم.» و« در زندگی همیشه انسانی خردگرا بودهام». اما وی به رغم اومانیست و خردگرا بودنش، در ” دامگه حادثه” به این موضوع اشاره میکند که همواره اصرار داشته که با فعالان سیاسی و نویسندگان، جدیتر و شدیدتر برخورد شود و دربارۀ این موضوع به مقامهای بالاتر از خود و محمدرضا پهلوی شکایت میبرده است.
صمد بهرنگی و خطر “اولدوز و کلاغها”
پرویز ثابتی مخالف فعالیت آزاد بسیاری از نویسندگان و هنرمندان از جمله صمد بهرنگی و غلامحسین ساعدی بود. وی در “دامگه حادثه” از دو داستان صمد بهرنگی، “ماهی سیاه کوچولو” و “اولدوز و کلاغها” به عنوان «ترویج افکار و عقاید کمونیستی» نام میبرد. من به خاطر درک و فهم او از مفهوم کمونیسم و نویسندۀ داستانهای کودکان و راه مقابله با آن، داستان “اولدوز و کلاغها” را عینا از مصاحبۀ ثابتی در “دامگه حادثه” میاورم: «صمد بهرنگی همانطور که گفتم، با افکار و عقاید کمونیستی بود و با نوشتن “ماهی سیاه کوچولو” (۳)، که به وسیلۀ کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان مورد استفاده قرار گرفت به خصوص پس از مرگ او، در سال ۱۳۴۷ به شهرت رسید. اوایل دهۀ پنجاه، دکتر هوشنگ نهاوندی، رئیس دانشگاه تهران، ترتیبی داده بود که در دانشکدۀ ادبیات دانشگاه از صمد بهرنگی تجلیل شود و اولین جلسۀ تجلیل نیز تشکیل شده بود... ما از تجلیل صمد بهرنگی مخالفت کردیم. رئیس دانشگاه به شهبانو شکایت کرده بود و ایشان به من تلفن کردند و گفتند ما در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان از آثار بهرنگی استفاده کردهایم، چرا شما مانع تجلیل از او در دانشگاه شدهاید. گفتم صمد بهرنگی یک کمونیست دو آتشه بوده که افکار کمونیستی را تبلیغ میکرده است و چطور دانشگاه تهران از بین این همه نویسندگان بر جستۀ کشور(۴)، فقط به یاد صمد بهرنگی افتاده است؟ من اجازه میخواهم شما را ملاقات کنم و به شما نشان دهم...
روز ملاقات بعضی از آثار و نوشتههای بهرنگی، به خصوص “اولدوز و کلاغها” را همراه بردم و به شهبانو توضیح دادم این کتاب در بارۀ دختری به نام اولدوز است که در خانهای با زنبابای خود زندگی میکند که زنبابا با وی رفتار بدی داشته و او را اذیت میکرده است. در این خانه حوضی وجود داشته که در کنار حوض غالبا صابون گذاشته میشده است. کلاغ که صابون دوست داشته، صابون را می-دزدیده است. در روزهائی که بابا و زنبابا در خانه نبودهاند، کلاغ برای دزدیدن صابون ظاهر میشده و بین اولدوز و کلاغ، بحث و مذاکره در میگرفته است. اولدوز به کلاغ میگوید این عمل شما دزدی و زشت است، ولی کلاغ میگوید در جامعهای که مساوات وجود ندارد و عدهای این همه ثروت داشته و عدهای فقیر و بیچاره بوده یا مثل شما مورد جوروستم زنبابا قرار میگیرد، دزدیدن یک صابون از طرف من، کاملا مشروع و عادلانه است، و تمام دیالوگ کلاغ و اولدوز در جهت ترویج افکار کمونیستی است...» (ص، ص ۲۴۴ و ۲۴۵)
دامی مرگبار
«در فروردین ماه... به اتهام تشکیل یک گروه کمونیستی که حتا یک کتاب نخوانده است، دستگیر میشوم، تحت شکنجه قرار می گیرم، بعد مرا به زندان دیگری منتقل میکنند. آنگاه هفت ماه بعد دوباره تحت بازجویی قرار میگیرم که توطئه کردهام. دو سال پیش حرف زدهام و اینک به عنوان توطئهگر در این دادگاه محاکمه میشوم...»
متن بالا بخشی از دفاعیات خسرو گلسرخی در دادگاه نظامی اواخر سال ۱۳۵۲ است. در واقع ماجرای خسرو گلسرخی ساختهو پرداختۀ شخص پرویز ثابتی بود با هدف کنترل و در صورت ممکن بستن کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، محدود کردن فضای بازاندکی که در مطبوعات از جمله روزنامۀ کیهان، که گلسرخی سردبیر بخش هنری آن بود، داشت سلانه سلانه شکل میگرفت. و از سوی دیگر، نشان دادن هوشیاری، قدرت و جایگاه ساواک به عنوان تأمین امنیت کشور. این مالیخولیای بیمارگونۀ ثابتی، به تیرباران خسرو گلسرخی و کرامت دانشیان در ۲۹ بهمن ماه ۱۳۵۲، در میدان چیتگر منجر شد.(۵)
یک خاطرۀ تلخ
در سال ۱۳۵۲، در کوی دانشگاه با یک دانشجوی پزشکی، جوانی مؤدب و دوست داشتنی به نام مهرجو هم اتاق بودم. در یک روز پاییزی تازه از دانشگاه به کوی برگشته بودم که مهرجو هم با یکدستگاه تایپ رسید. دستگاه تایپ را در واقع برادرش که در آذرشهر آموزگار بود برای تعمیر به تبریز آورده و از مهرجو خواسته بود که آن را بعد از تعمیر تحویل بگیرد. هنوز چایی دم نکشیده بود که دو جوان بلند قد با عینک دودی بدون اینکه در را بزنند، وارد اتاق شدند. یکی از آنها به دستگاه تایپ که روی یکی از تختخوابها بود، اشاره کرد و پرسید که مال کیست و در اتاق ما چه میکند. مهرجو مثل همیشه با لبخند ملایمی بلند شد و خواست دربارۀ آن توضیح بدهد.
یکی از جوانها بهطرف مهرجو آمد و با لحنی ظاهراً دوستانه گفت: «به ما اعتماد بکن و سعی کن که به ما دروغ نگویی.» مهرجو که کمی دستپاچه شده بود، با شنیدن کلمۀ «اعتماد» کمی آرام شد و شروع کرد به توضیح داستان دستگاه تایپ... ناگهان جوان همراهش سیلی محکمی دم گوش مهرجو زد و گفت: «الان بهت نشون میدم که با کی طرفی تا ...» مهرجو دور خودش چرخی زد و درحالیکه پشتش به آنها بود، با صدای لرزان گفت: «چرا میزنید، من که داشتم...»
مهرجو جهت را گم کرده بود و فکر میکرد که رو در روی آنها ایستاده است. جملۀ مهرجو تمام نشده بود که همان جوان شانهی او را گرفت، به طرف خودش چرخاند و گفت: «کاری باهات بکنم که نوشتن اعلامیه معلامیه را فراموش کنی...» و درحالیکه یقۀ مهرجو را محکم در دست گرفته بود از اتاق خارج شد. جوان دیگر، همانکه به مهرجو قول اعتماد داده بود، راست به طرف دستگاه تایپ رفت، انگار که یک بمب ساعتی را کشف کرده و میخواهد آن را خنثی کند، با خشم و نفرت برداشت و درحالیکه نگاهش به من بود، از اتاق خارج شد. نگاه جوان، چون دو لکۀ سیاه از پشت عینک دودی آشکارا مرا تهدید میکردند که: «به بقیۀ مادر ق ... ها هم بگو که با کی طرفن!» دستگاه تایپ هیچ وقت به مدرسه برنگشت و مهرجو بعد از دو سال زندان و با دادن تعهد که دیگر «اعلامیه معلامیه تایپ و پخش نکند»، دوباره بر سر کلاس برگشت.
ثابتی میگوید: «اگر در گیر و دار انقلاب ۱۳۵۷ شاه اجازه میداد دست ساواک باز باشد و بتواند با دستگیری اقلاً ۱۵۰۰ نفر و اعلام وضعیت ویژه اوضاع را مهار کند، ورق برمیگشت. ثابتی پیشنهاد میکرد که دولت باید با قاطعیت تمام، تظاهرات را سرکوب کند و بلوا را بخواباند. آبها که از آسیاب افتاد به وفاداران رژیم مجال دهد تا از نظام حاکم و حتی خاندان سلطنت انتقاد کنند. وی با اشاره به سیاست حقوق بشر جیمی کارتر و نیز موافقت شاه برای دیدار صلیب سرخ از زندانها گفت: «آنها (انقلابیون) موقعی شیر شدند که شکار گرگ (پرویز ثابتی و سرکوبگرانش) ممنوع شد.» و در پاسخ جمشید آموزگار که گفته بود: «جواب نهادهای حقوق بشری را چه بدهیم؟» ثابتی پاسخ میدهد: «به جهنم، هرچه میخواهند بگویند…»
پرویز ثابتی در نهم آبان ۱۳۵۷ با نام مستعار عالیخانی از طریق فرودگاه مهرآباد از ایران خارج شد. او در آغاز به لندن و سپس به آمریکا رفت.
”آیشمن در اورشلیم”؛ ابتذال شر
من بعد از آشنایی با نظریۀ هانا آرنت در “آیشمن در اورشلیم”، بر این باور بودم که ساواک و پرویز ثابتی را باید در چارچوب سیستمی تحلیل و قضاوت کرد که اجزا لازم را به مثابه یک ماشین به گونهای به کار میگیرد که حکمرانی، اقتدار و بقای خود را تضمین کند. از اینرو با سعدی همنظر بودم که:
گرچه تیر از کمان همی گذرد / از کماندار بیند اهل خرد
اما با مطالعۀ نقدهایی در پیوند با نظریۀ هانا آرنت و مناقشههای متعاقب آن ، متقاعد شدم که نقش و عمل آدمها، از این که در کدام سیستم کار میکنند، او را از پاسخگویی فارغ نمیکند. (۶)
عبارت ابتذال شر، اصطلاحی است که هانا آرنت در سال ۱۹۶۳، و در کتاب “آیشمن در اورشلیم” به آن پرداخت. آرنت بر این باور بود که شرهای بزرگ در کل تاریخ بشر بهطور عام، و بهطور خاص هولوکاست، نه توسط متعصبان کور یا بیماران با مشکلات روانی بلکه به وسیلهٔ مردم عادی که استدلالهای دولتمردان خود را پذیرفتهاند، به اجرا درآمده و به همین دلیل، از نظر این مردم اعمالشان رفتاری طبیعی بودهاست.
ادوارد هرمن در توضیح این عبارت بر روی «طبیعی جلوه دادن نااندیشیدنیها» تأکید دارد. او میگوید: «انجام کارهای هولناک به روشی منظم و سازمان یافته مبتنی بر عادیسازی است. این همان روندی است که طی آن اعمال زشت، تحقیر آمیز، جنایتبار و غیرقابل بیان به یک کار عادی تبدیل میشوند و تحت عنوان آنگونه که چیزها هستند تعبیر میشوند». هانا آرنت زمانی به این مسئله پی برد که به دادگاه یک افسر نازی در اورشلیم رفت، آیشمن(۷) افسر فراری نازی خود را فردی پاک میخواند و عقیده داشت فقط فرامین پیشوا را اجرا کردهاست، و هیچ خصومتی با یهودیان نداشتهاست، این نقطهٔ جرقه زدن “ابتذال شر” در ذهن هانا آرنت بود.
به گفتۀ ایزابل دلپلا، فیلسوف حقوق فرانسوی، فرضیۀ “ابتذال شر” آرنت از همان ابتدا مورد مناقشه بسیاری از فیلسوفان حقوق و اخلاق واقع شد که بر این نظر بودند که فرضیه آرنت نقش و ارادهٔ جنایتکاران را کوچک جلوه میدهد و برای شناخت مجرم آدرس اشتباه میدهد. امروزه بنا به اسناد منتشر شده از حزب نازی و پس از دادگاه آیشمن و موارد مربوط به آن، مشخص شده که واقعیت اس. اس و افرادی همچون آیشمن با آنچه که آرنت در آن زمان تصور میکرده متفاوت است.
در یکی از آخرین نقدها، ایزابل دلپلا، در یکی از آثار خود فرضیه آرنت را یک مانع برای فهم مسئلۀ شر و جرایم حقوقی میداند. او میگوید که آرنت برای فرضیهای که در ذهن خودش داشته، تنها به چند جمله در دفاعیه دادگاه آیشمن ارجاع میدهد، اما “آیشمن تاریخی” را که کاملاً با آیشمن دادگاه متفاوت بوده بررسی نمیکند تا فرضیهاش باطل نشود. دلپلا مصادیق مختلف این مفهوم را بررسی میکند و به این نتیجه میرسد که “ابتذال شر” از نظر آرنت یک مفهوم کلی و انتزاعی است که تفاوت زیادی با شرایط واقعی جرایم دارد، و “ابتذال شر” نه تنها کمکی به فهم مسئله شر و جرایم نمیکند، بلکه خودش باعث شکلگیری بنبست و بدفهمی معرفتشناسی و تاریخی برای فهم مسئله شر، جرایم و فلسفه اخلاق است.
__________________
۱ـ به عرفان قانعی فرد، مصاحبه کننده با “عالیجناب پرویز ثابتی”، در مقالۀ جداگانه خواهم پرداخت.
۲ـ دیوید فراست، گزارشگر بیبیسی، در بهمن ماه سال ۱۳۷۹، در کونتادورا مصاحبهای با شاه انجام داد. فراست در این مصاحبه ازجمله دربارۀ ساواک پرسید:
- آیا ساواک به صورت دولتی در دولت درآمده بود؟
- نه فکر نمیکنم... آنها اسراری داشتند، از این رو آنچه را که به نظرشان به سود مملکت میرسید تحمیل میکردند. ممکن است دچار اشتباه شده باشند.
- و در پایان کمک زیادی نکردند.
ـ آنها هیچ کاری نکردند.
- آنها هم مثل بقیه پیشبینی نکردند که خطر از ناحیۀ روحانیون است؟
ـ نه، ادعا میکردند که پروبال روحانیون را چیدهاند؛ اما فکر میکنم بیاطلاع بودند.
- آیا مشاورانتان به شما میگفتند که ساواک تا چه اندازه منفور و موجب ترس است؟
- آه، البته، شهبانو هر روز این را به من میگفت.
- هنگامی که در ژوئن سال ۱۳۵۵، لرد چفتون، گزارشگر رادیو بی بی سی، دربارۀ ادعاها و اظهارات محض دربارۀ شکنجۀ زندانیان سیاسی توسط مأمورین ساواک پرسید، شاه پاسخ داد: «... آنچه میتوانم بگویم این است که ما هم این روزها وسایل پیشرفته برای این گونه تحقیقات که شما خودتان هم در غرب دارید و استفاده میکنید، داریم.» مقصودتان دقیقاً کدام کشور است، قربان؟
- هر یک از جوامع پیشرفتۀ غرب... شما سیستمهای بسیار مؤثری برای بازپرسی و کسب اطلاعات دارید که بیشتر، استفاده از متدهای روانی هستند تا جسمانی. ما هم همان کارهایی را میکنیم که شما هم میکنید.
۳ـ “ماهی سیاه کوچولو” و “اولدوز و کلاغها” هر دو: انتشار، تهران مرداد ۱۳۴۷، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان،
۴ـ ای کاش ثابتی چند تن از نویسندهگان برجستۀ مورد نظر خود را نام میبرد. مثلا: علی شریعتی نویسندۀ “فاطمه، فاطمه است”، و مترجم ”ابوذر غفاری، سوسیالیست خداپرست” (که ساواک هر سال مبلغ قابل توجهی برای چاپ کتابهایش به او کمک میکرد)، یا جلال احمد نویسندۀ “خسی در میقات” و”غرب زدهگی”
۵ـ ماجرا و واقعیت ربودن فرح دیبا و ولیعهد، و دادگاه خسرو گلسرخی و دیگر “محکومین” را در مقالۀ ” چنین کنند بزرگان” آوردهام.
۶ـ در مقالهای دیگر به “کمان و کماندار”؛ سیستم یا اجزاء سیستم بعدا خواهم پرداخت.
۷ـ آدولف اتو آیشمن، مسئول «اداره امور مربوط به یهودیان» در «اداره اصلی امنیت رایش» بود. وی که از افسران بلندپایه حزب نازی بود، در جریان جنگ جهانی دوم، دستور فرستادن بسیاری از یهودیان را به «کورههای آدمسوزی» صادر کردهبود. وی پس از شکست آلمان نازی در جنگ جهانی دوم، موفق شد تا به همراه خانوادهاش به آرژانتین فرار کند، اما توسط موساد شناسایی شد و توسط یک گروه کماندویی متشکل از افسران موساد و شاباک، ربوده و به اسرائیل آورده شد. وی در دادگاهی در اورشلیم به ۱۵ جرم مختلف که مهمترین آنها «جنایت علیه قوم یهود»، «جنایت علیه بشریت» و «جنایت جنگی در دورهٔ آلمان نازی» بود، متهم و محکوم شد. وی در سال ۱۹۶۲ میلادی در اسرائیل اعدام شد.
سعید سلامی
بیستم فوریه ۲۰۲۳ / یکم اسفند ۱۴۰۱
■ از آقای سلامی به جهت مقاله گویا و نثر روانشان متشکرم. با کل نوشته و محتوایش که بیشتر هدف مستند گویی دارد موافقم.
فقط یک نکته در باره خانوم آرنت و “ابتذال شر”: قصد خانوم آرنت این نبود که یک حکم نهایی در مورد مهره های مجری در نظام جنایتکار صادر کند. اگر چه استنادش تنها به چند دفاعیه “آیشمن” بود، ولی در عین حال میخواست در مقابل جو سازی پیرامون این دادگاه روشنگری کند. جو ایجاد شده سعی میکرد داستان واحد و گویش رسمی از هولوکاست ارائه دهد که نقطه پایانی باشد بر هر گونه جدل فکری و تحقیقاتی در مورد ریشههای هولوکاست. قهر و بیمهری نسبت به هانا آرنت بعد از مقاله وی در “the New Yorker ” دقیقا به همین دلیل بود، اختلافی که هرگز حل نشد.
درود بر شما / پیروز
■ سلام، آقای ثابتی را ابتذال شر نمیتوان خواند چرا که ایشان و همفکرانشان که شر را هم به ابتذال کشاندهاند بهتر است ابتذال شر نامید. هر کسی به عنوان یک انسان، حتی فرزندان شر اگر به تمجید ابتذالان شر بپردازند در هر موقعیت علمی و رسمی و غیر رسمی کاملا همدست با شر و شرور میشوند، نباید از موقعیتش فریب دامنمان را بگیرد. این یک نقطه کلیدی است که حقوق بشر و آزادی حقی ازلی و ابدی است. هر ناقض این حقوق پدر یا شوهر یا فرزند و یا دوست و غیره باشد باید تقبیح شود. پدری و فرزندی جداست، حقوق انسانی اولویت است.
ممنون اکرم
■ پیروز عزیز، منظور شما را میفهمم و با شما موافقم. در واقع نظریۀ خانم آرنت مبنی بر «ابتذال شر» و نفدها و جدلهای متعاقب آن، مستلزم بسط و توضیح بیشتر است. من سعی کردم موضوع را در حد یک مقاله و در رابطه با «عالیجناب» ثابتی به اصطلاح «جمع و جور» کنم. گرچه عمیقا بر این باورم که ویروسهائی چون ثابتیها، سعید مرتضویها، حسین شریعتمداریها و... در مردابی نشو و نما میکنند که برایشان آماده و میسر است: مهرهای سازگار از یک سیستم با هدف پیشبرد آنچه در مخیلۀ سلطان، رهبر، پیشوا و ولی فقیه میگذرد. نا گفته پیداست که نقش و عمل ثابتیها و آیشمنها قابل اغماض و بخشودنی نیست. من در مقالۀ بعدی سعی خواهم کرد که به سیستمی بپردازم که ثابتی ها و نصیریها را به کار میگیرند.
خانم اکرم گرامی، ضمن اینکه منظور شما را میفهمم، اما راستش پیوند آن را با مقاله مورد بحث نفهمیدم.
از توجه شما ممنونم / سعید سلامی
■ با درود، و سپاس از آقای سلامی، برای مقاله پر بارش!
فیلم «شیطان وجود ندارد» ساخته آقای محمد رسول اف هم، بنظر می رسد که تحت تاثیر همین دیدگاه هانا آرنت، بوده باشد. تا ببینیم آقای سلامی چه نظری دارد.
ایام بکام! حسن نکونام
■ آقای نکونام عزیز، از مهر و توجه شما سپاسگزارم. نه، فیلم «شیطان وجود ندارد» را ندیدهام، اما سعی میکنم ببینمش. در آن صورت نطرم را میگویم؛ چشم.
سعید سلامی
| ||||||||
ايران امروز
(نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايتها و نشريات نيز ارسال میشوند معذور است. استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024
|