سه شنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۳ -
Tuesday 3 December 2024
|
ايران امروز |
دیکتاتوریهایی که “مشروعیت” خود را از طریق انتخابات ساختگی تأمین میکنند با پذیرش برگزاری انتخابات آزاد حذف میشوند و جامعه به راه دموکراتیزه شدن میافتد. تجربه دها کشور نشان داده است برای پرهیز از خلا قدرت و پیآمدهای نا خواسته گذار از دیکتاتوری، و یا شکلگیری دیکتاتوری دیگر، تشکیل دولت ائتلافی یک پادزهر ضروری است. در این مقاله تجربۀ کشورهای مختلف مورد ارزیابی قرار میگیرد.
هانتینگتون مینویسد، تمام دیکتاتوریها یک دوره انتقالی و دولتهای موقت را طی کردند تا فرایند دموکراتیزاسیون آغاز شود. باید به رژیم حاکم فرصت داد که به طور دورهای عقبنشینی کند. در چکسلواکی و لهستان، آپوزیسیون تضمین داد که منافع مقامات سابق حفظ خواهد شد و مجازاتی در پی نخواهد بود. با آنکه میدانستند با فروپاشی شوروی امکان بقا برای رژیم کمونیستی وجود ندارد. اما آنها آگاهانه به ضرورت همبستگی ملی فکر میکردند. بهزعمهانتینگتون، مذاکره، سازش و توافق میان نخبگان سیاسی قلب فرایند دمکراسی موج سوم بود.
شرط مذاکره در ترک گفتمان انقلاب توسط آپوزیسیون، و ترک هرگونه خشونت توسط رژیم است. دیکتاتوریها ممکن است ناگهان سقوط کنند، اما جامعه به دموکراسی نرسد. باید آگاه بود که هدف نه صرفاً حذف دیکتاتوری بلکه دستیابی به آزادی و دموکراسی است. زمینههای دستیابی به هدف یک جنبش انقلابی باید پیش از پیروزی فراهم شود. در بخشی از دموکراسیهای موج سوم، پیش از دیکتاتوری نظامی، تشکلهای حزبی، سندیکایی و مدنی وجود داشت. با سلطه دیکتاتوری آنها به خفا رفتند و با باز شدن فضای سیاسی بار دیگر فعالانه به عرصه ساخت قدرت برگشتند. ایران از این تجربه و پتانسیل محروم بوده است. بنابراین هستههای دولت ائتلافی آینده ایران، امروز باید شکل بگیرد.
۱. ساموئل هانتینگتون در کتاب “موج سوم دموکراسی” تجربه گذار حدود ۳۰ دیکتاتوری به دموکراسی را بررسی کرده است. بهزعم او موج سوم دموکراسی ۲۵ دقیقه بعد از ۱۲ نیمهشب ۲۵ آوریل ۱۹۷۴ با پخش ترانه “گراندولا ویلا مورنا” ساخته زکا آفونزو، آهنگساز ضدفاشیست پرتغالی، از رادیو و با کودتای افسران جوان آعاز شد. پخش ترانه از رادیو با قرار قبلی فرمان بهپیش افسران جوان بود. صبح آن روز مردمی که در شادی فریاد میزدند به خیابان ریختند و گلهای میخک را در لوله تفنگهای سربازان قرار دادند. کودتا به “انقلاب گل میخک” بدل شد. بعد از ظهر همان روز دیکتاتوری ۴۸ سالۀ پرتغال که از سال ۱۹۲۶ با یک کودتای نظامی آغاز شده بود پایان یافت و مارسلو کائتانو، نخستوزیر و ادامه دهنده دیکتاتوری ۳۲ ساله آنتونیو سالازار برکنار و به برزیل تبعید شد. با تبعید کائتانو دوره انتقال به دموکراتیزاسیون آغاز شد. در مدت دو سال ۶ دولت موقت تشکیل و ناکام ماندند، ولی بهرغم تقابل نیرویهای چپ و راست دموکراسی ادامه یافت.
۲. در یونان پس از چند دهه بحرانهای پی در پی در ۲۱ آوریل ۱۹۶۷ گروهی از سرهنگهای دستراستی دولت موقت و انتخابی گئورگیوس پاپاندرئو را سرنگون کردند و حکومت را در دست گرفتند. حکومت سرهنگها در ۲۴ ژوئیه ۱۹۷۴ تحت فشار حاصل از تجاوز نظامی ترکیه به قبرس ساقط شد. برای گذار از بحران و بنبست سرانجام از کنستانتین کارامانلیس که سابقه سه دوره نخستوزیری را در پرونده خود داشت و در آن زمان در پاریس زندگی میکرد برای تشکیل دولت دعوت شد و جامعه به عرصه دموکراسی برگشت.
۳. در اسپانیا نیز دولت فاشیستی فرانسیس فرانکو که سال ۱۹۳۶ با یک کودتا به قدرت رسیده بود، در روز ۳۰ اکتبر سال ۱۹۷۵ میلادی و در پی مرگ او پایان یافت. در آستانه مرگ فرانکو، خوان کارلوس پادشاه اسپانیا را به جای خود نصب کرد. اما اولین انتخابات آزاد ۴ سال بعد در مارس ۱۹۷۹ برگزار شد. اینگونه دمکراسی به اسپانیا برگشت. عامل اصلی گذار مرگ فرانکو بود.
۴. موج سوم دمکراسی از اروپا به کشورهای آسیایی و در دهه ۷۰ و ۸۰ به تمام کشورهای آمریکای لاتین گسترش یافت و سرانجام با فروپاشی بلوک شرق سوسیالیستی در دهه ۹۰ دیکتاتوریهای احزاب کمونیستی هم ساقط شدند. در این کشورها نیز پایان دیکتاتوری به معنای آغاز دموکراسی نبود. فرایند دموکراتیزاسیون خود با بحران و کشمکشهای جدیدی، از جمله برخوردهای قومی و جنگ داخلی روبرو گردید.
۵. در آفریقای جنوبی نمونهای دیگر از دموکراسی موج سوم، حضور نلسون ماندلا، رهبری کاریزماتیک با پشتوانه معتبر سیاسی و نگاهی متعادل و پراگماتیستی و حفط عقلانیت در برابر هیجانات ناشی از دگرگونی که حس انتقامجویی در آن موج میزد، بهرغم مخالفتهای شدید میان آپوزیسیون، با پذیرش دولت انتقالی دبلیو د. کلرک توانست دوره انتقالی چهار ساله را با آرامش طی کند و جامعۀ به شدت دوقطبی آفریقای جنوبی بدون درگیری و تخریب زیربناهای کشور به انتخابات آزاد و دموکراسی گذر کند.
۶. در “بهار عربی”، که تصور میرفت آغاز موج چهارم دمکراسی باشد برخلاف دموکراسیهای موج سوم، دولت انتقالی-ائتلافی شکل نگرفت و دو نیروی آپوزیسیون و دیکتاتوریهای حاکم عریان برای خواست حداکثری خود در برابر هم قرار گرفتند و سرانجام خشونت و جنگ داخلی، وضعیت را وخیمتر کرد، تا حدی که جنگ و درگیریهایی میان گروههای آپوزیسیون مدعی قدرت ادامه یافت و با گذشت یک دهه هنوز ادامه دارد. به عبارت دیگر تلاش برای برد حداکثری یک طرف و نابودی کامل طرف مقابل فاجعهآفرین بوده است.
دو خطر
۷. از دید هانتیتگتون خلا قدرت و بیقانونی خطرناکتر از دیکتاتوری است. در خلا قدرت، رقابت میان گروههای آپوزیسیون برای کسب سکوهای قدرت میتواند به جنگ داخلی میان آنها بیانجامد. اتیوپی، سومالی، عراق، لیبی، یمن، سوریه و چند کشور دیگر در قاره آفریقا نمونههای مشخص آن و الگوی ناموفق گذار به دموکراسی است. خطر دوم در صورت پیروزی انحصاری بخش تندروی آپوزیسیوزن که در صدد تلافی و مجازات مقامات حکومت سابق باشد بازندگان قدرت ممکن است با توسل به یک کودتا بخواهند قدرت را حفظ کنند. اینگونه نیز ممکن است جامعه وارد جنگ داخلی نا خواسته شود. جنبش انقلابی مصر در “بهار عربی” منجر به قدرتگیری اخوان المسلمین که از تشکیلات هفتاد ساله برخوردار بود شد. حکومت جدید تلاش کرد جامعه را اسلامیزه کند. اما اشتباه محاسبه دولت اخوان المسلمین سبب شد که ارتش سکولار با یک کودتای محاسبه شده بهطور “قانونی” قدرت را پس بگیرد.
۸. در آمریکای لاتین در دورهای تمام کشورها به جز ونزوئلا و کلمبیا زیر دیکتاتوری نظامی قرار داشتند. اما همه بدون انقلاب و طی کردن دوره دولتهای انتقالی وارد فاز دموکراتیزه کردن جامعه شدند. با پایان جنگ سرد، احزاب چپ از جمله سازمانهای چریکی مبارزات نظامی را متوقف و در رقابتهای انتخاباتی شرکت کردند. به طوری که در سال ۲۰۱۰ یک سوم از دولتهای آمریکای لاتین در اختیار احزاب چپ قرار گرفت و در مواردی مانند برزیل، اروگوئه و کلمبیا چریکهای سابق به کاخ ریاست جمهوری دست یافتند.
۹. در شیلی ژنرال پینوشه پس از کودتای خونین ۱۱ سپتامبر۱۹۷۳، با تصویب خنتای نظامی خود را به مدت ۷ سال رئیس جمهور کشور خواند. در سال ۱۹۸۰ رفراندمی با مشارکت ۶۷ درصد رأی دهندگان انجام گرفت. براساس آن در عمل ۸+۲ سال دیگر به پینوشه فرصت داده شد که در قدرت بماند. اما در هیچ زمان مبارزه مردم علیه رژیم متوقف نشد. پس از ۱۷ سال جامعه شیلی وارد عرصه رقابتهای حزبی و دموکراسی شد.
۱۰. در آرژانتین نظامیان به رهبری ژنرال خورخه رافائل ویدلا در یک کودتا (۱۹۷۶) قدرت را به دست گرفتند. پس از ۶ شش سال دولت جونتای نظامی و در پی شکست از انگلستان در جنگ فالکلند، سقوط کرد و فضا برای انتخابات آزاد فراهم شد؛ و روئول الفونس پرونیست به ریاست جمهوری رسید و سیر دموکراتیزه شدن جامعه ادامه یافت. نظامیان مسئول “جنگ کثیف” که گفته میشود ۳۰ هزار قربانی به جای گذاشت سالها بعد در دادگاه محاکمه شدند.
۱۱. در لهستان پس از ده سال مبارزه مستمر جنبش همبستگی سرانجام با عقبنشینی دولت نظامی، احزاب چپ و راست در انتخابات رقابتی و آزاد شرکت کردند. حزب کمونیست حاکم به رهبری ژنرال یاروزلسکی انتخابات را باخت و اداره کشور به جنبش همبستگی سپرده شد. اما در دوره انتقالی جنبش همبستگی پذیرفت حزب کمونیست برای مدتی امتیازهای گذشته از جمله سهم انحصاری داشتن در نمایندگی مجلس را حفظ کند.
۱۲. در برزیل با یک کودتا در سال ۱۹۶۴ قدرت به دست نظامیان افتاد که تا سال ۱۹۷۹ با اجرای قانون عفو عمومی توسط نظامیان رفرمیست جامعه وارد فاز جدیدی شد. درسال ۱۹۸۵ با برگزاری انتخابات آزاد حکومت غیرنظامی قدرت را به دست گرفت. در تداوم دموکراتیزه شدن جامعه، در سال ۲۰۰۲ سیلوا لولا، رئیس سندیکای کارگران سوسیالیست فلزکار به ریاست جمهوری انتخاب شد و در دوره بعد یعنی در سال ۲۰۱۰ خانم دیلما روسف چریک سابق به کاخ ریاست جمهوری راه یافت. در دوره قبل احزاب راست قدرت را به دست آوردند. اما در آخرین انتخابات ائتلاف چپ به رهبری لولا به قدرت برگشت.
تقریبا در تمام نمونههای موفق گذار از دیکتاتوری، اصلاحات سیاسی و لیبرالیستی در برابر محافظهکاری در حکومت سالها پیش از تصمیم به انتقال قدرت آغاز شده بود.
■ به نظر من در مورد ایران، دوره گذار دشوارتر و نامطمئنتر از دیگر موارد ذکر شده در بالاست، و وضعیت مشخص و روشنی در چشمانداز نیست. اما مرگ خامنهای میتواند اختلافات درونی نهفته در میان “بالائیها” را تشدید و آشکار کند و نیروهای خاکستری و هنوز مردد جامعه را به میدان آورد. اپوزیسون واقعی داخلی و خارجی از هم اکنون باید با تشکیل شورای رهبری موقت و سازماندهی نیروهای پای کار، خودرا برای “روز واقعه” آماده سازند. آن روز واقعه هم چیزی جز آمادگی برای واداشتن رژیم به برگزاری یک همه پرسی فیصله بخش آری یا نه به ح.ا نیست. امری که اکنون اگر نه ناممکن، که دشوار به نظر می رسد.
شاهین خسروی
■ آقای علمداری گرامی،
در تحلیل شما میبینیم که گذارهایی که به قصد درهم شکستن ماشین حکومتی یا واژگونی و اسقاط نظام همراه بوده، گذار موفق نبوده. انقلاب سال ۵۷ هم میشود به لیست نمونههای ناموفق اضافه کرد. پس میتوان مرز یا خط قرمز موفق یا عدم موفقیت برای فشار مردمی جهت تحولات سیاسی یا گذار را سرنگونی دانست. عزتالله سحابی گفته بود چندین سال طول کشید تا من فهمیدم چرا مهندس بازرگان قبل از انقلاب نظرش این بود که چرا نباید نظام اسقاط شود و آقای تقی رحمانی در عین اینکه طرفدار مبارزه میدانی و حضور خیابانی است اکنون میگوید چندین سال طول کشید تا من متوجه شوم چرا سحابی علیرغم منتقد سرسخت حاکمیت بودن می گفت نظام نباید اسقاط شود.
با احترام/ حمید فرخنده
■ جناب علمداری گرامی
با احترام و تشکر بابت این مقاله. نکته بسیار مهم این مقاله همین است که “خلا قدرت و بیقانونی خطرناکتر از دیکتاتوری است”.
من در مقالهای با عنوان “خطر خلاء سیاسی پس از فروپاشی حکومت در ایران” (تیر ۱۴۰۱) همین مسئله را مورد بررسی و نسبت به آن هشدار داده بودم. آقای تاجزاده در آخرین بیانیه خود از زندان از این خطر با عنوان “چاه ویل بیدولتی” یاد میکند. وی قبلا خواهان گفتگوی ملی قبل از هرگونه تحول یا گذار شده بود. یعنی نیروهای سیاسی همان کاری را که میخواهند بعد از به اصطلاح گذار انجام دهند باید همین حالا بکنند. امیدوارم که گوش شنوایی باشد.
مقاله: https://www.zeitoons.com/102390
سلامت باشید / سعید برزین
■ جناب سعید برزین، ما در جوامع امروز شاهد حکومتهائی با درجات مختلف دموکراسی غیر مستقیم نمایندگی / وکالتی / پارلمانی یا انواع حکومت هاگ فاقد مبانی دموکراتیک با انواع شیو ه های غیر دموکراتیک، دیکتاتوری، غیر پیشرفته ی ماقبل سرمایه داری، سنتی، قبیلهای و.. میباشیم.
در دموکراسیها، از آمریکای دو حزبی تا دیگر کشور های آزاد، علاوه بر رعایت آزادیهای اساسی اجتماعی، مردم از انواع فعالیتهای اجتماعی و سیاسی برخوردارند. رای مردم و انتخابات تعیین کنندهی قدرت سیاسی و حضور سیاست و سیاستمداران در جامعه ست. به مثل در دوران بحرانی و پر تنش ۲۰۲۰ - ۲۰۱۶ ریاست دانالد ترامپ با انتخابات ۲۰۲۰ رای دهندگان به حزب دموکرات توانستند به شکل قانونی رئیس جمهور پر هیاهو را عوض کنند.
این سنّت دموکراسی غیر مستقیم ست که با رای مردم دولتها میآیند و میروند ولی حکومت دموکراتیک پابر جاست و با رای مردم و نمایندگان آن ها در پارلمان و دولت قوانین را برای مقتضیات اجتماعی ملی و جهانی حک و اصلاح میکنند. رقابت احزاب جمهوریخواه و دموکرات ادامه دارد و انتخابات نوعی زورآزمائی سیاسی ست. که انواع احزب و نحلههای فکری امکان فعالیت دارند با وجود کمبودهای ساختاری از جمله در آمریکا که گروههای کوچک سیاسی شانسی در رقابتها برای ریاست جمهوری حتی نمایندگی کنگره ندارند ولی این باعث خلا سیاسی در آمریکا نشده و نمیشود.
در جوامع غیردموکراتیک و دیکتاتوری در نبود آزادی احزاب و فعالیتهای سیاسی و شرکت نکردن مردم در فعالیتهای سیاسی و اجتماعی که قدرت سیاسی به صورت فردی یا گروهی و حزبی در انحصار اقلیتی متمرکز شده باشد که ما ۷۰ سال مستمر در ایران شاهد آن هستیم. متاسفانه مردم و نیروهای سیاسی از زندگی طبیعی برای مشارکت در سرنوشت خود و کشور محروماند.(نیرو های سیاسی ایران دور از مردم و انتخابات واقعی در خارج از کشور ساکن شدهاند) تمام قدرت در اختیار اقلیتی ست که حکومت موروثی یا دائمی را تعریف میکند. انواع و اقسام این نوع حکومتها در سراسر جهان دیده میشود و حقی برای مردم و دیگر نیروهای سیاسی قائل نیستند.
در ایران ما تجربه انقلاب ۵۷ نشان داد که در بحران سیاسی اقتصادی جامعه سال ۵۵ که ماشین سرکوب حاکمیت دیکتاتوری دیگر کارائی نداشت و ادامه کشتار هم نتیجه نداشت. میلیونها شهروند بیحقوق و ناراضی به خیابانها آمده بودند بدون احزاب و ائتلاف های معمول، انتقال قدرت از بالا به آسانی صورت گرفت. ولی حکومت پادشاهی رفت و حکومت ناشناخته ی اسلامی پا گرفت.
حکومت جدید بنا بر ماهیت ارتجاعی روحانیون اجازه نداد که نحلههای فکری به سازماندهی و ایجاد احزاب بپردازند و در همان اول «گربه را دم حجله کشت» نتیجهی نبود احزاب در این ۴۴ سال نیاز به بحث چندانی ندارد.
رای گیری های مهندسی شده و حتی اعتراضی و ابتکاری دوم خرداد ۷۶ و ۸۸ یا «بد و بدتر» ۹۲ و ۹۶ با میزان مشارکت های نسبتا بالا و قابل مقایسه با معدل مشارکت در انتخابات کشور های دموکراتیک هرگز به معنی رقابت ازاد احزاب بحساب نمی آید که دیگر اثری از آن هم نمانده ست به قلا از دوم خرداد ۷۶ رفته ست.. بدون رابطهی زنده و پویای مردم و احزاب سیاسی در انتخابات ادواری همیشه خطر برخورد با خلاء سیاسی وجود دارد.
حکومتهای دیکتاتوری بدلایل مختلف از جمله در برابر اعتراضات و شورشهای مردمی بزانو در میآیند.
نبودن احزاب مجرب و شناخته شده بین مردم و سنتّتهای دموکراتیک، فرهنگ بحث و گفتگو، تسامح و تساهل دوران گذار به دموکراسی را آسبپذیر میکند که در ۵۷ دیدیم. پس علاوه بر در خواست زندانیان سیاسی آزاد باید گردند. باید حکومت را وادار به رعایت منشور جهانی حقوق بشر و آزادی های اساسی و فعالیت احزاب بنمائیم. این به معنی حمایت از حکومت کودککش نیست. همه چیز را نباید به بعداز سرنگونی جمهوری اسلامی موکول کرد. آقای برزین گرامی حرف شما درست ست.
درود بر شما پرویز مرزبان
■ جناب برزین گرامی، ممنون از کامنت شما و معرفی مقاله مهم تان. من فکر می کنم که شاید بهتر می بود که در عنوان مقاله شما همانگونه که در متن بارها تکرار شده به جای کلمه خلا سیاسی، خلا قدرت سیاسی می آمد. چون به نظر من خلا سیاسی به تنهایی معنای مورد نظر شما را نمی رساند. در واقع آنچه در این دو کلمه مهمتر است قدرت است نه سیاسی. اما ترکیب این دو مشخص می کند که منظور نهاد قدرت در سطح جامعه و جا به جایی قدرت اداره کشور . حفظ امنیت است. گذشته از این نکته توضیحی من موضوع مقاله شما را خیلی مهم می دانم و به خوانندگان توصیه می کنم به آن توجه کنند و روی آن بیشتر فکر کنند. واقعیت این است که مردم ایران از جمهوری اسلامی ذله شده اند و احساس می کنند به هر قیمتی باید آن را کنار گذاشت بی آنکه به فکر پی آمد خلا قدرت باشند. اینگونه است که من فکر می کنم بسیار مهم است که نیروهای مخالف جمهوری اسلامی که عامل بسیاری از درماندگی و عقب ماندگی و ستم و تبعیض و فساد و جرم و جنایت هم هست باید هم زمان به فکر ایجاد بدیل حکومت و یا قدرت جایگزین باشند تا در صورت سقوط جمهوری اسلامی که میتواند اتفاق بیفتد جامعه دچار خلا قدرت نشود. در خلا قدت هر دو نفری که یک اسلحه در دست داشته باشند می توانند زندگی و امنیت بسیاری را به خطر بیاندازند تا چه رسد به اینکه گروه های مدعی قدرت بخواهند از هم سبقت بگیرند و سکوهای بیشتری را بدست آورند. با کمال تأسف باید گفت در میان مقامات کنونی نظام هیچ اثری از حس ایراندوستی و بقا و سلامت یک جامعه ۸۵ میلیونی دیده نمی شود. کسانی که در قدرتاند فقط و فقط به فکر چاپیدن ثروت ملی و دیکته کردن عقاید مذهبی عقب مانده خود بر کل جامعه هستند. برحسب معمول باید انتظار داشت که حس وطندوستی و خیر مردم و آینده یک جامعه در میان ارتشیان وجود داشته باشد. اما به نظر میرسد با توجه به اینکه سپاه پاسداران که از ناگهان از سربازی به سرداری رسیدهاند و از هیچ چیز به همه چیز دست پیدا کردهاند دستشان را روی خرخره سران ارتش نیز گذاشتهاند و آنها جرأت ابراز وجود نمی توانند بکنند.
بسیاری ممکن است از فرط ستمی که حکومت ولایت فقیه بر جامعه روا داشته به هر چیزی تن بدهند تا از این شر حاکم خلاص شوند. دوستی پس از خواندن مقاله من بهطور خصوصی یاداشت زیر را به من نوشته است که نمونهای از احساس غالب در بخشهای بزرگی از جامعه ای که در برابر ستم حکومتی درمانده شده است. ایشان نوشتهاند:
«به سه دلیل شرایط ایران با بقیه کشور های مطرح شده متفاوت است.
اول مشکلات اقلیمی. چنانچه جمهوری اسلامی دو الی سه سال دیگر در قدرت باقی بماند ایران به صحرای ایران تبدیل خواهد شد. رژیم جهل و سفاهت به جای اینکه از دانشمندان اقلیمی ما جهت چارهسازی استفاده کند آنان را محبوس میکند.
دوم اینکه مشکلات اقتصادی کشور و برخورد میلیتاریستی با اقلیتهای قومی آنان را ترغیب به تجزیه خواهد کرد و ایرانی که امروز میشناسیم وجود نخواهد داشت.
سوم خونآشامی سران رژیم است. ماندلا و گاندی و هاول و دیگران در مقابل کسانی بودند که حداقل یک نشانی از انسانیت در رگهایشان جاری بود. اطلاق کلمه حیوان به حاکمان کنونی توهین به حیوانات است. آنها تشنه خون مردم و فرهنگ ایرانی هستند.
هر یک از ما یک حکومت ایدهال برای آینده ایران در نظر داریم ولی واقعیت این است که اکثر ما به آن دست نخواهیم یافت. حداقل این است که خواهان یک حکومت سکولار دموکراتیک هستیم ولی معضل اصلی ما باید سرنگونی رژیم باشد. حالا اگر به دموکراسی هم رسیدیم که چه بهتر. اینکه در آینده سیاستهای اقتصادی یا میزان آزادیهای اجتماعی چه باشند حتما متغیر خواهند بود. فعلا باید از چنگال تاریکی نجات پیدا کنیم.»(پایان نقل قول)
با احترام و سپاس علمداری
■ جناب علمداری وقتی الفبای دموکراسی بد نوشته و اجرا شود نتیجهاش دموکراسیهای غربی، شرقی و مذهبی میشود. این دموکراسیها برعکس ایده آل خود که حذف قدرت از روابط اجتماعی (و جهانی) بوده است به تولید قدرت برای فرا دستان میپردازد. فارغ از بحث دیکتاتوری حوب یا بد که مستمسکی برای بعضی از گروههای مبارز فعلی است بازنگری روشهای اجرایی و درک درست از دموکراسی مقدم بر بحث در قانون اساسی و نوع حکومت است. این بازه زمانی فرصتی حیاتی است تا در مفاهیم سنتی علوم اجتماعی که رأی دادن در امور سیاسی بدون مسئولیتپذیری را مبنا قرار داده تجدیدنظر کنیم. دموکراسی در مراحل اجرایی با الفبای غلط به ضد خود تبدیل شده و بجای حذف عنصر قدرت از روابط اجتماعی و بین المللی به تولید قدرت برای فرادستان میپردازد. برای توضیح بیشتر مردُمرایی (دموکراسی برتر) را جستجو فرمایید.
cyyaad
■ جناب cyyaad گرامی،
در نوشته شما نکات درستی هست که حتمن باید روی آنها اندیشه کرد. سخن من و یا نوشته هانتینگتون در کتاب “موج سوم دموکراسی” برای اصلاح دموکراسیهای ناقص نیست. برای بیان تجربههای عملی و نظری گذار دیکتاتوریها به دموکراسیها است. یعنی چگونگی گذار از یک حکومتداری بد به یک حکومت داری یا کمتر بد و یا بهتر. دموکراسی از دید من یک فرایند است و دست آوری نیست که به نقطه پایان خود رسیده باشد و یا کسی بخواهد و بتواند ادعا کند که در دموکراسیهای کنونی در جهان غرب نقص و ایرادی وجود ندارد. دموکراسی به معنای قانونمند کردن قدرت، نه نفی قدرت، بر اساس حق برابر شهروندی و آزادی و پاسخگو کردن کسانی که قدرت برای دورهای به آنها وگذار میشود است. و پرسش این است چگونه میتوان به دموکراسی در همین حد هم در ایران دست یافت. آیا تجارب موفق و ناموفق جامعه های دیگر میتواند کمک کند که با هزینه کمتر به آن دست یافت؟ یا آنطور که برخی مدعی اند ایران و جمهوری اسلامی یک پدیده متفاوتی است و با هیچ تجربه دیگر جهانی نمی توان راه حلی برای ایران تبین کرد.
با احترام، علمداری
| ||||||||
ايران امروز
(نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايتها و نشريات نيز ارسال میشوند معذور است. استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024
|