يكشنبه ۲ دي ۱۴۰۳ -
Sunday 22 December 2024
|
ايران امروز |
رضا پهلوی در کنفرانس مطبوعاتی خود در مونیخ، بار دیگر اعلام کرد که جمهوری را به سلطنت موروثی ترجیح میدهد، با انتخابی نبودن مسولین عالیرتبه مخالف است و اگر کسانی داشتن پادشاه را برای وحدت ملی لازم میدانند، این پادشاه میتواند بر اساس شایستهسالاری و نه لزوما از خانوادهای خاص و بوسیله مردم برگزیده شود.
این اظهارات نشان میدهد که حتی پادشاه مورد نظر او هم، در محتوی، یک رییس جمهور است که نام پادشاه را بر او نهاده باشند.
رضا پهلوی این سخنان را در شرایطی بر زبان آورد که هواداران هار سلطنت، بعد از نمایشات رسوا در لندن، استراسبورگ، لسآنجلس و... در بیرون سالن کنفرانس، همچنان هوارهای ژنرالی-فرشگردی سر داده بودند.
اعلام موضع شفاف رضا پهلوی، در حالی که او به عنوان عضوی از هیت سه نفره ایرانی مهمان کنفرانس امنیتی مونیخ، در این شهر به سر میبرد و در مرکز توجه رسانههای کلان جهانی قرار دارد، علاوه بر آنکه ضربهای سنگین به نئوفاشیستهای فرشگردی و ژنرالهای پیر لسآنجلسی است، بیانگر یک واقعیت بزرگ دیگر هم هست و آن اینکه، مستقل از میزان توانایی گروههای جمهوریخواه برای نمایندگی کردن، جمهوریخواهی با فاصله بسیار، یگانه خواسته ملی است که رویای بزرگ ایرانیان از مشروطه تا امروز را بیان میکند.
در بهمن ۵۷ مردم میخواستند و امیدوار بودند که به اسقرار جمهوری و تحقق رویای دیرین خود نائل شوند. روحانیت مرتجع شیعه، به مثابه متحد دیرپای سلطنت، بر بستر گفتمان تمامیتخواه و اقتدارگرای مسلط بر چپ جهانی و چپ ایران، مردم را فریب دادند و سلطنت را تحت عنوان «جمهوری اسلامی» بر محور پدیده ناشناخته ولایت فقیه و آفرینش «فقیه-شاه» نجات دادند.
اینک بعد از ۴۳ سال، جنبش «زن-زندگی-آزادی» از دل نظام فقیه-شاهی سر برآورده است تا جمهوریخواهی را با رساترین، دقیقترین و زیباترین شکل ممکن فریاد بزند. نسلی، به پشتیبانی آگاهان دو نسل پیش از خود، این شعار رهایی بخش را پرچم کرده است که هیچ اتوریته کاذب مبتنی بر سن، جنسیت، موقعیت خانوادگی، اقتصادی یا سیاسی را بر نمیتابد، «آقا بالاسر» نمیخواهد و اراده کرده است که کار ناتمام بهمن را تمام کند و سرنوشت خود را به دست بگیرد. این نسل آگاه، قرن بیست و یکمی و مصمم را نمیتوان «رهبر- شاه چپان» کرد.
اقتدارگرایان سلطنتطلب و اخیرا جوجهفاشیستهای فرشگردی، بسیار کوشیدهاند تا از رضا پهلوی یک رهبر- شاه بتراشند. اینکه او از فرصت کنفرانس امنیتی مونیخ و وجود حداکثر توجه رسانهای استفاده کرده تا با بلندترین صدای ممکن، نسبت به این تلاشها اعلام برائت کند، به این معنی نیست که او استعداد و حوصله رهبر-شاه شدن را ندارد. این «شورش» در واقع نوعی فرار در مقابل امواج نیرومند جمهوریخواهی جنبش زن-زندگ-آزادی و نشانه حدی از واقعبینی در نزد ولیعهدی است که در ینگه دنیا دهه هفتم عمر خود را پشت سر میگذارد.
کافی نیست که این واقعبینی را به مثابه غیرقابل مقاومت بودن رویای ملی جمهوریخواهی به فال نیک بگیریم. بویژه لازم است که جامعه جمهوریخواه کشور، آن را تشویق کند.
اعضای گروه هشت نفره چهرهها - به شمول رضا پهلوی - که قول تدوین منشوری برای ایران را دادهاند، میتوانند فرصت را مغتنم بشمارند و با توافق بر سر انتخابی و قابل عزل بودن همه مقامات - بویژه و از جمله شخص اول و تشریفاتی کشور - نئوفاشیستها را پس بزنند و گام مهمی در خدمت به جنبش زن- زندگی- آزادی و کمک به تاسیس یک رهبری فراگیر و صلاحیتدار برای این جنبش ملی بردارند.
■ با عرض سلام و درود،
اگر آقای پهلوی از حمایت حداقل نیمی از جمعیت ایران برخوردارند، چه راه حل بهتر از آن که ایشان کاندید پست ریاست جمهوری شوند و برای یک یا چند دوره مورد انتخاب گردند و هر توانمندی فنی و اجتماعی دارند در راه رفع مشکلات عظیم کشور به کار گیرند. اگر در کشوری شرایط اجتماعی و غیره از یک نظام جمهوری یک دیکتاتوری میسازد، نظام پادشاهی حتی از نوع مشروطه آن بسیار مساعدتر برای یک حکومت استبدادی هست.
در کشوری که هنوز روابط دمکراتیک نهادینه نشده و احزاب دمکرات قدرتمندی هنوز وجود ندارند، خطر بازسازی دیکتاتوری در مدلهای دیگر با بکار گرفتن سیستمهای مدرن موجود هست. مشروطهخواهان خواسته یا ناخواسته باعث فریب مردم و راهگشای باندهای مخوف به اصطلاح سلطنتطلب و نوادگان هزار فامیل به قدرت خواهند شد.
کار بد بهتر آن است که مطلق نکنیم. اگر قرار است فردی در آن بالا تعبیه شود که از هیچگونه قدرت تصمیمگیری و اجرایی برخوردار نیست، چه دلیلی دارد که در دل جامعه دمکراتیک ایران شکاف ایجاد کنیم. بگذارید ۱۱۰ سال بعد انقلاب مشروطه برای اولین بار حاکمیت بی و چرای مردم برقرار شود. اگر اروپا و یا امریکا نمیتواند برای ما الگو شود، حداقل از کشور ترکیه الگو بگیریم.
با احترام بهمن
■ درود بر آقای پورمندی!
عرض شود همین که شما استقبال کردهاید از حرکت و اقدام دیگران، خودش نیکوست؛ ولی هنوز سنگ تمام گذاشتن نیست. اصل مطلب باید گام برداشتن عملی به سوی همدیگر باشد برای کاری کارستان کردن درخور این ملّت و تاریخ و فرهنگ و کرامت وجودی آحّادش بدون هیچ تبعیضی. اگر در همین سایت ایران امروز، مطالب مرا مرور کرده باشید، من گفته ام و نوشته ام از دیر باز و هنوزم تاکید میکنم و بر این اندیشه ام که گرایشها و نحله های مختلفالعقیده میتوانند در شکلگیری دولت ائتلافی پیشقدم شوند؛ به شرطی که هیچکس خودش را حقیقت مطلق نداند و تلاش برای حکومت شدن نداشته باشد. آقای پورمندی عزیز، مردم ایران از تمام مدّعیان خیر مطلق و سعادت مردم را خواستن؛ ولی در عمل گیوتین بر شاهرگهایشان گذاشتن، جدا خسته شده اند. من برای آقای ممبینی نوشتم که اگر شما در گذشته به دلیل آرمانخواهی به زندان محمد رضا شاه افتادید، امروزه روز، واقعیّت پذیر کردن همان آرمانهایتان و سیاست عینی و ملموس، حکم میکنند که شما در کنار فرزند همان محمد رضا شاه بایستید؛ نه برای اینکه در مقابل او کرنش کنید و همعقیده اش باشید، نه! هرگز و هیچوقت؛ بلکه برای دست همکاری و همبستگی و همعزمی دادن از بهر آزادی ایران و مردمش در جامعیّت وجودی. من از روزی که قلم گرفتم به دستم، تا همین الان که میبینید، حملات سنجشی صریح و بی محابا به اسلامیت و تاریخش کرده ام. ولی حاضر نیستم، خردلی از حقوق مسلمانان پایمال بشود یا از سهیم شدن در دولت ائتلافی آینده، محروم شوند به همان شروطی که گفتم.
من این حرفها را به دلیل تجربیات بی واسطه و شخصی خودم در رویارو شدن با گرایشهای به غایت متنفر و ستیزه جو در زندگی خصوصی و اجتماعی داشته ام و توانسته ام بر کثیری از مشکلاتی که هر آن احتمال فجایع هولناکی را داشتند، چیره شوم. دعوت و حضور انسانها به میدان «خودآزمایی» در هر عرصه ای که میخواهد باشد، راه و آموزگار و امکانیست که آدمها میتوانند خودشان به شخصه، میزان تواناییها و استعدادها و مسئولیّتهای فردیشان را به محک بزنند. حذف و طرد و انکار، پیامدهای ناخشوایندی خواهد داشت. معقولترین راه، سهیم کردن توام با مسئولیّت دیگران و سنجشگری رفتارها و گفتارهای آنان است.
سر و صداهای ناخوشایند عدهای که گرداگرد کنشگران فعّال جمع میشوند، باید در نظر شما عین علفهای هرز در گندمزار جلوه کنند. در تمام جنبشها و رویدادها و کشمکشها، چنین افرادی وجود دارند و سر و کله شان پیدا میشود، فقط نباید میدان را برای تاخت و تاز آنها مهیّا کرد. اینگونه گرایشهای افراطی حتّا در کشورهای باختری با دمکراسیهای استخواندار وجود دارند. ولی وجود اینگونه افراطگرایان نباید کنشگران مسئول را از اقدامهای بایسته و شایسته ممانعت کند. هوشیاری در اقدامها و تصمیمات و همبستگیها، بسیاری از اینگونه افراطگراییها را از هر جانبی که باشند، محو و بی تاثیر خواهند کرد. مهم اینست که کنشگران، همبسته و همعزم و استوار و دوراندیش باشند.
شاد زی و دیر زی! فرامرز حیدریان
■ @بهمن گرامی!
مستقل از میزان نفوذ رضا پهلوی ، پیش تر این ایده را مطرح کردم که پاکتی در سطح ملی مورد تفاهم قرار بگیرد و در کادر یک جمهوری پارلمانی، روی رئوس قانون اساسی آینده و ترکیب یک دولت موقت که در آن ریاست جمهوری از آن رضا پهلوی باشد، توافق شود. آن یادداشت در آرشیو سایت موجود است. علاوه بر ضرورت دستیابی به تفاهم در سطح ملی، ما نیازمند ترکیبی در ساختار قدرت هستیم که از نظر غربی ها هم قابل قبول باشد. طبعا اعاده حیثیت از رضا شاه و محمد رضا شاه هم باید بخشی از این پاکت باشد. متاسفانه جریان راست افراطی حامی رضا پهلوی روز به روز هار تر می شود و هر نوع تفاهمی را عملا به شکست می کشاند. اینها حتی مصی علینژاد را هم تحمل نمی کنند چه برسد به جمهوریخواهان
@ حیدریان عزیز!
یادداشت های شما را با علاقه می خوانم. در زمینه ائتلاف ها قواعد و تجار بی وجود دارد که قابل استفاده هستند. برای ائتلاف نصایح معمولا کارگر نیستند. مادر آلمان عموما شاهد شکل گیری دولت های ائتلافی هستیم. احزاب تا آخرین کلمه برای پیش برد نظرشان می جنگند و به هیچ نصیحتی هم اعتنا نمی کنند. اما در نهایت نظر به آرای هواداران حزب و نظر به منافع ملی، در نقاطی به هم می رسند و قرار داد ائتلاف نوشته و امضا می شود. گاهی هم این یا آن حزب مرتکب اشتباه زیاده خواهی و یا ساده لوحی و البته مجازات از سوی ملت یا هواداران خود می شود. این نصایح که حقیقت در انحصار کسی نیست و... به عنوان هشدار خطر مطلق گرایی خوبند، اما اغلب برای خالی کردن ته دل رقیب مورد سو استفاده قرار می گیرند. هیچ کس همه حقیقت را در اختیار ندارد، اما هر کس مجبور است بر اساس داشته های خودش تصمیم بگیرد و اغلب نصیحت گویان این دومی را به فراموشی می سپارند تا راه تصمیم گیری های خاصی باز شود و نهایتا یک احمدی نژاد بیاید و هشت سال رئیس جمهور شود! من فکر می کنم که کاشتن هر نوع آدم یا نهاد غیر انتخابی در نظام سیاسی آینده، نوعی تخم ریزی برای احیای راحت تر استبداد است و در حد توانم زیر بار آن نمی روم و یک آن هم دست از مبارزه با آن بر نمی دارم. در عین حال آماده ام مثلا بر سر برگزاری رفراندم قانون اساسی و یا هر طرح مشابه دیگری ، بدون آنکه از جمهوریخواهی صرف نظر کنم یا طرف از سلطنت خواهی و یا جمهوری اسلامی خواهی صرف نظر کند وارد گفتگو و ائتلاف شوم و فکر می کنم که بر اساس همه تجارب موجود، این راه جواب می دهد و نه راه جارو کردن اختلافات به زیر فرش و نصیحت کردن.
زنده باشید پورمندی
■ با درود،
من متوجه شده ام که آقای رضا پهلوی حتی از لقب شاهزاده هم خیلی خوشش نمیآید. اما جماعتی رمانتیک و گذشتهگرا در میان ایرانیان اصرار دارند که پادشاهی یک سنت کهن ایرانی است و باید آن را احیا کرد. برخلاف تبلیغات این جماعت نهاد سلطنت عنصر هویتی ایرانی نیست. امیران طاهری و صفاری و سامانی امیران قلمرو خود بودند و از خلیفه فرمان می بردند. آنان دستگاه سلطنت نداشتند. طاهریان و سامانیان برای خلیفه غزوه میکردند و خطبه به نام او میخواندند. با ترکان غزنوی بود که سنت پادشاهی احیا شد. اما با آمدن مغولها سلطنت جای خود را به نظام خانخانی داد. با شاه اسماعیل صفوی بود که سنت پادشاهی دوباره احیا شد. بنابراین، سلطنت را نمی توان عامل تداوم گوهر ایرانیتدانست. تازه، این «ایرانیت گوهری» یا «گوهر ایرانیت» یک چیز من درآوردی است. ایران یک واحد سیاسی است و میلیونها عرب و کرد و بلوچ و ترک همان اندازه ایرانیاند که مثلاً فارسی زبان شیرازی و اصفهانی و مشهدی. چندی پیش مصاحبهای از یک جمهوری خواه دیدم که میگفت به رغم جمهوری خواهیاش معتقد به شعار «رضاشاه روحت شاد» است. ایشان در یک سخنرانی در جمع ایرانیان در یکی از شهرهای آمریکا نیز یکی از اصول وحدت بخش ایرانیان را اعتقاد به کوروش بزرگ اعلام کرد. این جناب که حتماً یکی از نامزدهای ریاست جمهوری در ایران آینده خواهد بود فرمودند که فتح بابل به دست کوروش بسیار مهم است و سرآغاز تاریخ ماست.
به نظر من، گذشته به ویژه گذشتۀ تاریک و پرابهام پیش از اسلام ایران را باید به مورخان واگذاشت و هرگونه استفادۀ سیاسی و هویتی از آن را محکوم کرد. اگر این طور باشد، باید به عرب خوزستانی هم حق بدهیم که اعقابش را به اعراب مُضَر و ربیعه و بنیشیبان و بنیعامر برساند و آن را تبلیغ کند. یا کرد سنندج اعقاب خود را به هوخشتر برساند و آغاز تاریخش را پادشاهی هوخشتر بداند. برای یک ایران دموکراتیک و سکولار باید رو به آینده داشت. به جای چنگ انداختن به گذشته ای نامعلوم باید برنامه برای آیندۀ ایران ارائه کرد. بگذاریم گذشتگان از جمله کوروش آسوده بخوابند. اگر بیدارشان کنیم به جان هم میافتند و زندگی را برای باشندگان آن کشور تلختر از امروز میکنند.
با احترام، ارمغان پیروز
■ با عرض سلام مجدد خدمت جناب پورمندی، خیلی ممنون از توجه شما و توضیحتان.
متأسفانه همانطور که خود شما هم به نوعی اشاره کردید، دار و دسته های سلطنت طلب مطرحند. ارزیابی من از این شرایط این است که خود آقای رضا پهلوی در برابر همین جماعت وزنه سبکتری هست و معتقدم دمکراتهای ایران بایستی بیشتر به این موضوع توجه کنند. نظر مثبت آقای پهلوی به جریانات سیاسی و دیدگاه های دمکراتیک ایشان در برابر این جماعت که از لحاظ مالی و غیره مقتدر و متاسفانه از لحاظ ذهنی بطور شوک آوری ارتجاعی تا حد فاشیستی با وقاحت ابراز اینطور نظرات و اعاده حیثیت از جانیان ساواک جای خوشبینی نمیگذارد که بسته متشکل از آقای پهلوی و این جریانات در فرایند انتقال قدرت بطور مثبتی کارساز بتواند باشد. مسلما باید با تمام قوا کشور را از سیر سقوط نجات داد، ولی با باز کردن راه برای اینها به اریکه قدرت میتواند یک باخت تاریخی دردناک دیگری برای این کشور ستمدیده به ارمغان بیاورد.
به عنوان یک شهروند عمیقاً معتقدم که عطف به پیشنهاد جنابعالی باید آقای پهلوی بطور هیچگونه شک و شبههای جمهوری (دمکراتیک) بودن نظام آینده ایران را بپذیرند و بطور واضحی از هر سازمان طرفدار نظام پادشاهی (از هر نوع و مدلش) مرز خود را جدا کنند، اگر واقعاً تمایل به ایجاد یک جبهه متحد برای گذر از حکومت فعلی و پایه ریزی برای یک حکومت دمکراتیک و سکولار آینده می باشند. هر گونه ابهام و عدم شفافیت از اقبال بخش وسیعی از مردم بر خوردار نخواهد بود. بخش های مختلفی از مردم و سازمان های سیاسی سر این موضوع حساسیت دارند. البته رفتار سران جمهوری اسلامی در فاز اضمحلال میتواند در کار انتقال به یک دولت دمکراتیک یا به یک دولت غیر دمکراتیک تعیین کننده باشد.
ممنون از توجه شما،
پایدار باشید، بهمن
■ خوشبختانه جنبش اخیر جلوی “کار ناتمام بهمن را” گرفت و مبارزه ضد امپریالیستی مورد نظر شما را تبدیل به مبارزه بر علیه دیکتاتوری توتالیتر برآمده از آرمانهای انقلاب ۵۷ کرد. پیوند زدن جنبش زن زندگی آزادی با انقلاب ارتجاعی ۵۷ نشانه هنوز زنده بودن پنهان خویشاوندی بازماندگان چپ سنتی با اسلامیستهای جهان وطنی است. شعف و کف زدن گاه و بیگاه این اردوگاه برای اصلاحطلبانی همچون خاتمی و پریدن روی ارابه انتخاباتی رژیم در همین گذشته نزدیک حکایت از همین نزدیکی ایدئولوژیک است. رشتهای نامرئی که اقرار به وجودش البته مو بر تن انکارگرانش راست میکند و باعث خجلتی گریز ناپذیر است. اکثریت ملیون (به خصوص طرد کنندگان زنده یاد بختیار) و چپ سنتی از دو زاویه مختلف اثبات وجودی و حقانیت خود را از تایید انقلاب اسلامی ۵۷ میگیرند و عدم همکاریشان با مشروطهخواهان سکولار دمکرات هم از همین جاست. نزدیک شدن به جن رضا پهلوی فرزند دیکتاتور “نوکر امپریالیسم آمریکا” که جای خود دارد.
با احترام سالاری
■ آقای سالاری!
به نظر میرسد که علاقه وافری به جن - یا ژن!! - رضا پهلوی دارید که اینگونه برافروخته شدید! در میان اهالی تاریخ، انقلاب بهمن هنوز یک کتاب باز است و هر که روایت شما را نداشت و آنرا بلوا ندانست، تخم و ترکه شیخ فضل الله نیست. میلیون ها نفری که در این حرکت شرکت کردند و مرگ بر شاه گفتند، دنبال جمهوری هم بودند. اما خب، سلطنت به سرعت لباس عوض کرد و از پنجره با عبا و نعلین بازگشت. البته برای شما گویا حقیقتی جز سلطنت وجود ندارد و باقی جملگی مجازند. جمهوریخواهی ملت ایران در بهمن ۵۷ ناتمام ماند و حالا قصد داریم کار را تمام کنیم و به جمهوری برسیم. شما چرا با جمهوری که تجلی کامل و کامل ترین تجلی شناخته شده اراده مردمان متمدن است مشکل دارید؟
پورمندی
■ جناب پورمندی شما خیلی خوب میدانید که گفته من به چه چیزی اشارت دارد و نشانی از سلطنتطلبی و طرفداری از خاندان پهلوی نیست. شما که اینجا فعالانه مینویسید احتمالا کامنتهای دیگر مرا اینجا خوانده اید حتی همین امروز هم میتوانید آنها را ببینید. برافروختگی شما از آن است که حرف مرا درست فهمیدهاید و لب به دشنام باز کرده و با مهر زدن قصد خلاص کردن گریبانتان از سوالی که آزارتان میدهد دارید. شاید خویشاوندی فکری شما با نوهی فضلالله نوری این اجازه را برای پرخاشگری میدهد. کسی که تا دیروز با اصلاحطلبان حکومتی میخواست جمهوری درست کند “همانهایی که ژن خوب در میانشان بود” حالا دیگران را متهم به سلطنت طلبی “نه حتی مشروطه پارلمانی” میکند. آری همه جمهوری میخواستند جمهوری اسلامی، نه درکی از سکولاریم وجود داشت و نه درکی از دموکراسی. و اکثریت چپ هم در زیر علم خمینی ضدامپریالیسم سینه میزد و بخشی هنوز هم چشم از آن بر نگرفته است. زن زندگی آزادی بیشک به جمهوری سکولار دمکرات میرسد و از نکبت ۵۷ عبور میکند. اگر شما دنبال تکمیل کردن انقلاب ۵۷ هستید جای درستی را انتخاب نکردید. در ضمن در مقاله شما نظر مثبتی از رضا پهلوی وجود داشت و ژنش انگار مورد تایید شماست. ایشان مدتها به میخ و به نعل زدند (همانطور که بارها اینجا نوشتم) تابه اینجا رسیدند و باید زیر نظر و انتقاد همه کنشگران سیاسی قرار بگیرند. اینبار به کسی چک سفید داده نمیشود.
با احترام سالاری
| ||||||||
ايران امروز
(نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايتها و نشريات نيز ارسال میشوند معذور است. استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024
|