پنجشنبه ۱ آذر ۱۴۰۳ - Thursday 21 November 2024
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 18.02.2023, 10:00

نامه‌‌ای به دکتر عبدالکریم سروش


حمید فرخنده

با سلام خدمت دکتر سروش گرامی،
سخنان اخیر شما درباره خانم گلشیفته فراهانی، خیل عظیمی از دوستداران شما را غمگین و دشمنان‌تان را شاد کرد. دوستان‌تان پرسش‌گرانه تاسف خوردند و دشمنان‌تان، هم فقیهان آزادی‌ستیز و هم سکولارهای دین‌ستیز، هلهله‌کنان شادی کردند که گویا «آفتاب آمد دلیل آفتاب».

با شناختی که طی سال‌ها از طریق خواندن نوشته‌ها و گوش سپردن به سخنان سعدی‌وار شما داشته‌ام، مطمئن هستم بعد از ادای چنین سخنانی دل خودتان نیز حزین گشته است.

اینکه غوغائیان و برخی دین‌ستیزان، پوپولیست‌ها و شیفتگان استبداد سکولار به هر بهانه‌ای به شما حمله می‌کنند و گویی می‌خواهند انتقام ۴۰ دهه استبداد دینی حاکم بر ایران را از شما و دیگر نواندیشان دینی بگیرند البته حکایتی نو و ناشناخته‌ نیست.

دکتر سروش گرامی،
در توضیحات بعدی تلاش کرده‌اید آن سخنان ناروا در مورد هنرمند کشورمان که دست تطاول و سانسور حکومت زن‌ستیز، و هنرستیز اسلامی او را سال‌ها پیش مانند خود شما مجبور به جلای وطن کرد را درست و قابل دفاع بدانید. به «عقلا» ارجاع داده‌اید و درباره پسندیده بودن یا نبودن برهنگی و عباراتی که در این مورد بکار برده بودید نوشته‌اید تا با تفسیر و تأویل کلام و داوری اولیه‌تان درباره شخصیت و هنرمندی خانم فراهانی را محق جلوه دهید.

شما نیک می‌دانید که بحث بر سر پسندیده یا شایسته دانستن برهنگی و نظر عقلای دو دسته‌ی مختلف نیست. فضا و زمانی که شما بر عریانی جسم تاختید، فضای و زمان بحث عالمانه‌ی صاحب‌نظران یا عقلا در این‌باره نبود.

شما که غزالی‌شناس هستید، احیاءالعلوم او را تدریس کرده‌اید و بخش «آفات زبان» این کتاب را تشریح کرد‌ه‌اید، شما که تحول درونی ابو حامد محمد غزالی در سال‌های آخر عمر و عهدی که او بعد از زیارت «تربت خلیل» با خود بست که وارد مناظره که آن را مجادله می‌دانست نشود، نیک می‌دانید لب لباب بحثی که اکنون از قضا از سوی عمده عقلای هر دو گروه درگرفته بر سر شایسته دانستن یا ندانستن و پسندیدن یا نپسندیدن «برهنگی زنانه یا مردانه در انظار عمومی» نیست. شما صد البته حق دارید سلیقه خود را داشته باشید.

دکتر سروش گرامی،
بحث کوتاه و دردناک است. شما کلام زن‌ستیزان حاکم، زبان زن‌ستیزان اعماق سنت و ادبیاتِ مجادله و هیجانی برای نادرست دانستن یک نظر سیاسی، که چه بسا در این مورد عده زیادی با شما هم نظرند، را بکار برده‌اید. همه‌ی درد همین است. بحث بر سر سفسطه نیست،

برای شما که خود استاد سخن، فلسفه و کلام هستید و بر بُرد کلمات و آفات عبارات و بازتولید زبان فقهای زن‌ستیز در بافتار جامعه‌ای مردانه که با زنانش مهربان نبوده آگاهید، آثار و تبعات منفی سخنان‌تان درباره گلشیفته فراهانی ناروشن نیست. سخن مانند کمان رها شده و روغن ریخته است، فرش نیست تا آن را رفو کرد. پذیرش صریح خطای کلام نه از بزرگی شما می‌کاهد و نه از دانشمندی شما کم می‌کند، بلکه یادآور شجاعت مکرر شما در عرصه نواندیشی دینی خواهد بود.


نظر خوانندگان:


■ جناب فرخنده
این اولین بار نیست که اقای سروش سخنان بی‌ربط و به دور از انصاف بیان می‌کنند وقتی خمینی را که یکی از بدترین زمامداران ایران بوده را بهترین زمامدار تاریخ معرفی می‌کند که نتیجه فاجعه‌بار حکومت او را به عیان می‌بینیم ‌و قیاس مع‌الفارق می‌کند‌ اورا با محمد رضا شاه. و منکر شرکت در بستن دانشگاه‌ها و فاجعه انقلاب فرهنگی میشود که ویدیو صحبتش هست که می‌گوید هدفش پر کردن فضای دانشگاه از عطر اسلام است گرچه خودش هم مغضوب و آواره وطن شد و انتقادات زیادی هم از فقه و حکومت فقیه کرد اما بعضی از اظهارات تذبذب را در آرا ایشان نشان می‌دهد امثال من هم که انتظار داریم اسلام را هم باید نقد کرد و از دخالت در حکومت باز داشت تا اینهمه فجایع بنامش انجام نشود از جناب سروش بیش از این انتظار داشتیم.
حسین دهقان


■ با درود به آقای فرخند، من مقالات شما را پیگیرم و از نظرات مستدل و منصفانه شما استفاده می‌کنم. متاسفم که شما اینگونه سروش را مورد مهر و محبت و احتوام قرار می‌دهید. مسئله اصلا خانم فراهانی نیست، مسئله نگاه یک جوفروش گندم‌نماست. تمام صفاتی که شما در این شخص می‌شناسید و تحسین می‌کنید دانستن فلسفه و شاعران و حکیمان ایران و خارج ایران است. ایشان شناختی از این همه اطلاعات ندارد. سخنان سعدی‌وار (خوب شد که سعدی زنده نیست وگرنه اولین معترض شما بود) سروش را بارها خوانده‌ایم. نامه ایشان به محمود دولت‌آبادی که سخنان سعدی‌وار ایشان از دریدگی در لجن گنداب غسل داده شده بودند را همه به یاد دارند. این آدم کمترین بویی از این همه کتاب که خوانده است به مشامش نرسیده است. ایشان قطاری است که بارش کتاب است. متاسفانه ایشان چنان زیر بار این کتابها و مریدانی چون شما، مخفی شده است که خیلی از مردمان فقط رویه‌ی بیرونی او را می‌بینند و شخصیت مخفی در زیر این کتابها که عمل او آنینه آن است را نمی‌بینند. اقرار می‌کنم که خوب موفق شده است خود را پنهان کند و فقط در مواقعی بند را آب داده و از کوزه بیرن تراویده است و پرده‌ی پنهانکاری را کنار زده است. شما با چه استدلالی بر عمل این دانشمند دروغی در انقلاب فرهنگی چشم می‌بندید! چگونه بر دفاعیاتش از شخصی که در تمام سخنرانی‌هایش یک جمله فارسی سلیس با فعل و فاعل درست به زبان نیاورده است، صحه می‌گدارید!؟ پاسخ به دیگر اوصافی که به او داده است را حوصله این چند خط نیست. و اما دین‌ستیزی که شما به منتقدان ایشان نسبت داده‌اید، کمی غور در تاریخ به شما خواهد گفت که دینداران هزاران انسان را کشته‌اند تا ثابت کنند حق با آنهاست. می‌توانید به اندازه‌ی انگشتان یک دست دینورانی را نام ببرید که بدست دین ناباوران کشته شده باشند؟ سروش امتحان خود را پس داده است و در این مورد هم می‌خواست نانی قرض بدهد شاید نیمه نانی از آن‌طرف برسد.
به هر حال آقای فرخنده عزیز، سخن آخر اینکه:
بی‌ادب را به زر مگو که نکوست
ادب مرد به ز دولت است
ح. ایرانی


■ ح. ایرانی گرامی، فرهنگ مرید و مرادی اتفاقا از نگاه حداکثری به این و حداقلی به آن دیگری ناشی می شود. من فکر می کنم یکی از معضلات جامعه ایران عدم رعایت انصاف در قضاوت هایمان است. هم در عرصه سیاست و قدرت و هم در عرصه عمومی و روشنفکری همیشه یا بدنبال قهرمان هستیم تا او را بر اوج بنشانیم و از او انتظار حل سریع مشکلات سیاسی، اجتماعی و یا فرهنگی کشور داشته باشیم و مدتی بعد با چند شکست یا اشتباه سیاسی یا خطای کلامی او را خائن بنامیم، به حضیض ذلت ببریم یا خط بطلان بر تمامی کارنامه سیاسی یا فرهنگی وی بکشیم. همین قضاوت ها عموما هم درباره رضا شاه و شاه داشتیم، هم با مصدق و قوام و هم با خاتمی و هاشمی رفسنجانی. عبدالکریم سروش فقط آن چند گفته‌ی تند درمورد محمود دولت آبادی یا گلشیفته فراهانی که من هم منتقد آنها هستم، نیست. ما نباید فراموش کنیم در کشوری زندگی می کنیم که تیغ سانسور و تصفیه‌اش بر تن و فشار خفقانش بر گلوی سروش و خانواده ‌اش نیز وارد شده است. اسلام سروش یا محافظه کاری‌اش با همه ایراداتی که من و شما بتوانیم بر او بگیریم بسیار پیشرفته تر از اسلام گروه بزرگ فقیهان سنت گرا است که از قضا بسیاری مرید و مقلد در همین ایران کنونی و علیرغم شعار زن زندگی آزادی دارند. عبدالکریم سروش اگر حتی همین باشد که شما می گویید وظیفه ما نیست که با گفتار و رفتارمان خط بطلان کامل بر کارنامه او و فعالیت هایش از جمله در جهت ایجاد تحول در تفکر سنتی دینی بکشیم نهایتا چون بسیاری راه و قضاوت آسان در پیش گیریم که بله «از کوزه همان تراود که در اوست». ما ناظران در برخورد با روشنفکران یا حاکمانمان بی طرف نیستیم، می توانیم بطور دسته جمعی از آنها بخواهیم طور دیگر یا با زبان دیگری عمل کنند یا سخن بگویند. من خود یکی از دانشجویان اخراج شده در جریان انقلاب فرهنگی هستم. اگر کسانی توضیحات دکتر سروش را درمورد نقشش در انقلاب فرهنگی را نمی پذیرند، حداقل بپذیرند که یک کمیته بیطرف و حقیقت یاب در زمانی که امکانش در آینده وجود داشته باشد درمورد نقش او در آن جریان داوری کند.
با احترام/ حمید فرخنده


■ درود بر آقای فرخنده!
مختصر بگویم و بحث را به جاهای باریک نکشم. آقای فرخنده، انصافا و وجدانا به من پاسخ صریح بدهید. من با عقاید شخصی شما کاری ندارم. تشخیص درست و غلط بودن آنها به شخص شما مربوط است. فقط رادمنشانه به من پاسخ دهید چرا جنابعالی وقتی که حکومت فقاهتی به نوامیس و عفاف مردم، تجاوز کرد و همچنان تجاوز می‌کند، هیچ نامه‌ای ننوشتید؟ چرا وقتی عاملان حُکام فقاهتی، فرزندان جوان و نوجوان مردم را بدون هیچ جُرمی در ملاء عام به چوبه‌های دار سپردند، هیچ نامه‌ای ننوشتید؟. چرا وقتی فرزندان این آب و خاک را شکنجه کردند و با انواع و اقسام مواد مخدّر، مغز و روح آنان را تخریب کردند؛ طوریکه مجبور به خودکشی شوند، هیچ نامه‌ای ننوشتید؟ چرا وقتی که ثروتها و اموال ملّی و حقّه مردم این آب و خاک را حُکام فقاهتی، غارت کردند و چوب حراج بر آن زدند، نامه‌ای ننوشتید؟ چرا وقتی عُمّال فقاهتی، مردم سیستان و بلوچستان و دیگر مردم ایران را لت و کوب و کُشتار کردند ، هیچ نامه ای ننوشتید؟. چرا وقتی سپاه معاندین اسلامیّت حضراتی مثل سروش، چشمان زیبای دختران ایرانی را کور کردند، هیچ نامه ای ننوشتید؟ و صدها چرا و چرا و چرا و چرای دیگر؟
من کلا به مشاعر و فهم و آگاهی انسانهایی به شدّت شک می‌کنم که به آدمی مثل «عبدالکریم سروش»، فیلسوف!!؟؟ و استاد و فلان و بیسار می‌گویند. این شخص، هیچگونه وجدان پژوهشی و علمی ندارد و اصلا بویی از دانش به مشام نداشته‌اش نرسیده است. تمام هم و غمّ سروش و امثال او فقط و فقط، رتوش کردن باتلاق متعفّن و خانمانسوز اسلامیّت شمشیر گیوتنی است. در اینهمه لاطائلاتی که نوشته‌اند و منتشر کرده‌اند، نمی‌توان یک جمله پیدا کرد که خردلی بر دانش‌های بشری افزوده باشد. کسی که بیاید و بگوید، «خمینی» از عصر کورش تا امروز، باسوادترین بوده است، جدا مشاعرش معیوبه و هیچ مغزی ندارد و هیچ شناختی ولو کودکستانی از تاریخ ایران و اسلام ندارد. شما به چه جراتی به آدمی که مسئول بسیاری از تبهکاریها و خباثتها و جنایتها در حقّ ایرانیان بوده و نقش کلیدی در قهقرایی و لت و پار کردن فرهنگ داشته است، القابهای آنچنانی میدهید؟. بدبخت و خوار زار سعدی که اگر زنده بود، خودش را حلق آویز میکرد از این مقایسه. من حاضر نیستم یک بیت از غزلهای سعدی را عوض کنم با تمام تاریخ نکبت بار و متولیان تاق و جفت و بی‌شعور اسلامیّت. هرگز و محال.
شاد زی و دیر زی! فرامرز حیدریان


■ آقای حیدریان گرامی، مختصر و مفید اینکه از آدمکشان و فقیهان تکفیرکننده یا آنها که مردم را صغیر می‌پندارند توقعی نداریم. داوری‌هایی درباره دکتر سروش کرده‌اید که با کمال تاسف من آن را مصداق همان بی‌انصافی‌هایی که قبلا از آن صحبت کردم، می‌دانم. شما که اینقدر از درون و بیرون انسان‌ها مطلع هستید باید بدانید که عبدالکریم سروش هرچه نباشد یک اسلام‌شناس و مولوی‌شناس بزرگ است و تحول بزرگی در اندیشه دینی در گذار از دین سنتی بوجود آورده است. اینکه این موضوعات برای شما اهمیت ندارد دلیل نمی‌شود که برای دیگران به‌ویژه طیف بزرگ باورمندان یا مسلمانان ایران نظرات و کارهای ایشان اهمیت نداشته باشد. اسلام نیز تنها اسلام متحجران نیست، همانطور که یک نوع چپ یا یک نوع راست و یا یک سبک ادبی نداریم.
حمید فرخنده


■ مجددا درود بر آقای فرخنده!
لبه تیز انتقادهای من، بیهوده متوجه کسی نمی‌شود. آقای سروش در کدام یک از کتابهایش، تصویر الله و تاریخ مملو از خونریزی اسلامیّت را نقد اصولی کرده است و با شفّافیّت تمام در مقابل چنان تصویری و تاریخی، صف آرایی فکری کرده است؟ تعبیرات و توصیفاتی که ایشان از مولوی و اشعارش می‌کند، دقیقا همان برداشتها و تعبیراتی است که ایدئولوژی‌گرایان ایران از تاریخ و نظرات متفکّران و شاعران و سلحشوران گذشته ایران می‌کردند؛ یعنی برداشتی کاملا ایدئولوژیکی به نفع عقاید شخصی. عین آقای سروش و تفسیراتش از مولوی.
سروشی که می‌آید و با بی‌شرمی تمام، ایرانیان را فقط مسلمان می‌شمارد، با استناد به کدام انتخاب آزاد ایرانیان بدون هیچ استثنایی به این نتیجه رسیده است که ایرانیان در جامعیّت وجودی، مسلمان هستند؟ اینکه هر کسی به تعبیر دلخواه خودش می‌تواند از مذهب و غیره و ذالک، برداشت کند، به چه حقّی برداشت فردی‌اش را اعتبار همگان‌شمول می‌دهد؟ چرا نم‌یگوید من اینطور می‌فهمم و اینطور حدس می‌زنم و اینطور بفهمی نفهمی حالی‌ام شده است؟ چرا آقای سروش در مواقعی که اینهمه جنایت و کشتار و خونریزی به نام اسلام و رسول الله در ایران از لحظه اقتدار فقاهتی صورت گرفته است، لام تا کام موضع‌گیری شفّاف و گویا و علنی نکرده است؟ در کدام یک از آثار آقای سروش بر گزند ناپذیری جان و زندگی و محکومیّت اعدام و حقّ آزادی گزینش، سخن رفته است؟ نق زنی هرگز «سنجشگری» و تلاش برای شناخت نیست. چرا آقای سروش اگر حرفی برای گفتن دارد، جرات ندارد، مستقل از اعتقادت اسلامی‌اش، حرفهایش را عبارت‌بندی کند؟ چرا ایشان، همه چیز را در توبره اسلام می‌ریزد و از چاه ویل اسلام، استخراج می‌کند؟ چرا ایشان هیچ حقّ و حقوقی برای کرامت و شرافت و حیثیّت و تفکّر و بینش فردی و خصوصی دیگران قائل نیست؟ چرا آقای سروش، خیال می‌کند، مالک طلق حقیقت است؟ اعتبار ادّعایش را از کجا آورده است؟ من حقیقتا دوست ندارم مشاجره کنم و مثنوی‌ها بنویسم. ولی این شخص، به هیچ وجه، «وجدان علمی و پژوهشی» ندارد. سند متّقن این حرف من، کتابها و سخنرانی‌ها و مصاحبه‌های ایشون است.
شاد زی و دیر زی! فرامرز حیدریان


■ با درود و سپاس به و از اقای فرامرز حیدریان که هر آنچه شرط بلاغ بود را گفتند. فقط تاکید کنم بر اینکه چه کسی جز مریدان ایشان قبول دارد که ایشان مولوی شناس است؟ ایشان در ده‌ها سال سعی کرده است دریای مولوی را در کوزه‌ای بریزد و حتا قسمت یک روزه‌ای هم از آن دریای جوشان و یگانه‌ی تاریخ جهان نصیب نبرده است. اینکه ایشان در دانشگاه‌های غرب تدریس می‌کند و کسانی که از شکر فارسی بهره‌ای به کمال نبرده‌اند او را تایید می‌کنند و بر صدر می نشانند، دو علت دارد اول اینکه روشنفکران ایران را به ایشان تقلیل دهند و دوم اینکه به مردم ایران بقبولانند که فکر دیگری از مغزتان نگذرد، تفسیر خمینی از اسلام، تنها تفسیر نیست، خودتان را برای تفسیر امثال سروش آماده کنید تا پاکی تن زنان و عطر اسلام را به همه جای ایران بپراکند.  سروش مثال زنده‌ی این کلام برشت است که: آنکه حقیقت را نمی داند، نادان است ولی آنکه حقیقت را می داند و آنرا انکار می‌کند، جناتکار.
با درود و احترام به آقای فرخنده


■ آقای فرخنده این بار چیزی دست زدند که بویش حتی خدا ترسی چون سعدی را نیز آزار میدهد و برای اثبات سروش از “هرکول عرفان” مولوی مدد گرفتند. سروشی که در غرب متمدن زندگی میکند ولی بویی از مدرنیته نبرده است شهروندی بدون خوی شهریت. بودنش در دانشگاه برای حفظ بربریت اسلامی در لباسی تازه است. همان طوری که همقطارانش مانند موسویان و محلاتی از عوامل جمهوری اسلامی در دانشگاه پرینستون و کالج اوبرلین در اوهایو به عنوان اعضای هیئت علمی مشغول به کار هستند. آقای فرخنده سوالات آقای حیدریان را بی پاسخ میگذارد و پیگیرانه از موکل خود هم چنان دفاع میکند. تمام اسلامی که سروش زندگی اش را به آن پیوند زده چیزی جز یک جدل درونی مسحییت و سپس تبدیل آن به یک ایدئولژی به دست حاکمان دوره عباسیان نیست که به دست سیره نویسان درباری با شاخ و بال فراوان تدوین شده است. آقای فرخنده خوشبختانه مشکل بزرگی نیستند که به آن پرداخته شود. سروش چرا. همانطور که در بخشی از مقاله زنده یاد آرامش دوستدار (در قيمومت يک “روشنفکر دينی”) ۲ شهريور ۱۳۹۱ آمده است:
وقتی کسی از ديوان بلخ خود در «جامعه‌ای» می‌نگرد که سی و سه سال است در قهر حکومتی تاراجگر در تمام ابعادش زير و زبر و بی‌بنياد شده است، وقتی کسی که به سهم خود در تأسيس اين حکومت دست داشته و در استقرار آن ابتکارهای مؤثر و همکاری‌های مجدانه کرده است مردمی روحا و جسما بی‌سيرت شده را که نه اعضای يک جامعه، چون جامعه‌ای ديگر وجود ندارد، بلکه اشباحی سرگردان از توده هايی بيمار هستند، به «مؤمن» و «کافر» تقسيم میکند و با لغات قرآنی يا مشتقاتی از آنها نيمی را گمراه و نيم ديگر را رستگار مینامد يا لااقل مینماياند، وقتی کسی به اين سیاق تبهکاری‌های چنين حکومتی را «کافرپروری» می‌خواند که منظورش بايد «گمراه پروری» باشد تا مؤمن قاهر را نصیحت کند و کافر مقهور را هشدار دهد، وقتی کسی از «جدال کفر و دين» میگويد تا «کافر» بداند که اصالتا خاطی است و مؤمن مراقب باشد که خدشه‌ای بر «حقانيت»اش وارد نيايد و از ياد نبرد که با دشمنی هزار و چهارصد ساله سروکار دارد، وقتی کسی از فراز آسمان عصمت در گناهکاران زمينی می‌نگرد، وقتی کسی به روی خودش نمی‌آورد يا در واقع اصلا قبول ندارد که تعدی و تجاوز را همه جا از ديرباز «مؤمن» آغاز کرده و همچنان ادامه می‌دهد تا آزادی را از «ديگری» بگيرد و به انحصار خود درآورد، تا مزاحمی بر سر راهش پيدا نشود و در برابر او نايستد، وقتی کسی، چون در فضای بسته و محدود دين زيسته و پرورده، جهان بیدين را نمی‌شناسد و از آن تصوری هولناک برای خودش میسازد و آن را به ديگران القا می‌کند و در نتيجه شم تميز برای درک آن ندارد، با اين وصف و شايد به همين علت خود را صالح و محق می‌داند برای آنچه نمی‌شناسد تکليف تعيين کند، وقتی کسی به خودش و ديگران می‌باوراند که جامعه‌ی بدون دين يعنی جامعه‌ی ضددين و دشمنی با آن، وقتی کسی نمی‌داند جامعه ی «بدون» دين يعنی پيکر اجتماعی آزاد و بی تبعيض برای همه، پيکری که کل و اندام‌هايش را قانون ساخته و پرداخته است نه دين، وقتی کسی حرفهای دهان پرکنی درباره ی فرهنگ غرب میزند و نمی‌خواهد سردرآورد جوامع غرب به اين معنا «بیدين» هستند که در آنها دين نه اختياری دارد، نه امتيازی، نه وظيفه ای و نه مسئوليتی، بلکه امری خصوصی و شخصی محسوب میشود و عينا چنين جوامعی را از جمله به همين شرط ضروری سکولار مینامند، وقتی کسی نمیخواهد بپذيرد که جامعه ی سکولار آن است که «ملت» بر آن حاکم است و در آن زندگی میکند نه امت که در محکوميت خود آلت دست، مطيع، منقاد و مآلا زورگوست، وقتی کسی با زبانی آسمانی از «منکران» در برابر «پاکان و پيامبران» سخن میگويد و در نقش مفتش عقايد و اعمال، اعتراض يک هنرمند به سنتی ديرپا و نابودکننده را «ناسزاگويی» مینامد و در اعتراض يکتنه و متهورانه ی او در برابر حکومتی مجهز به همه گونه ابزار سرکوب معامله ی به مثل میبيند، وقتی کسی خودش را، چون مؤمن است، معلم اخلاق می‌پندارد و منزه از ناروايی‌ها، و متوجه نيست که ترجيح بلامرجح خويش نفس ناروايی و بی‌اخلاقی است، چون از خودبينی ناشی می‌شود، وقتی کسی با نثری مسجع و مرصع که از فرط اظهار وجود بر ذهن خواننده می‌چسبد، می‌کوشد ايز گم کند و به نعل بزند تا ميخ ايمان را فروتر بکوبد، چنين کسی عبدالکريم سروش است. به چنين کسی بايد پرداخت، بايد او را شناخت، چون يک پديده است و بمنزله‌ی معما اصالت دارد.
با دورد سالاری




نظر شما درباره این مقاله:









 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024