يكشنبه ۲ دي ۱۴۰۳ - Sunday 22 December 2024
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 11.02.2023, 10:47

گر تو بهتر می‌زنی بستان بزن


بهرام خراسانی

۱) اکنون پنج ماه از زمانی می‌گذرد که یک دختر ایرانی کرد به نام مهسا امینی، بی‌گناه به دست مأموران سپاه پاسداران و نیروی انتظامی جمهوری اسلامی کشته شد. این رویداد، کام همه‌ی مردم ایران در سراسر کشور را به جز گزمگان جمهوری اسلامی تلخ کرد و آنها را در اندوه و خشمی سوزان فرو برد. در این رویداد تلخ، فزون بر اندوه آشکار و سوگواری پنهان مردم سراسر کشور، خانواده‌ی مهسا و انبوهی از مردم کردستان را آشکارا و رسماً به سوگ نشاند. اما این اندوه و خشم مانند بسیاری از رویدادهای بزرگ تاریخی، همچون اخگری بود که بر خشم مقدس و انقلابی ایران‌دوستان و آزادی‌خواهان پیر و جوان کشور گرفت، و چوب خشک بویناک و آماده‌ی آتش‌سوزی نظام جمهوری اسلامی را به آتش انقلاب کشید. انقلابی که فراخوان آن «زن، زندگی، آزادی» بود که خود یک فلسفه‎‌ی سیاسی است و به دلیل فراگیری ملی و فرادینی و فراقومی بودن خود، «انقلاب ملی» نام گرفته است یا دستِکم این نگارنده از همان آغاز، در گفتارنامه‌ای در همین نشریه، آن را چنین نامیده‌ام. این انقلاب تا کنون جان سدها تن از شهروندان و هم‌میهنان ما را گرفته و چندین هزار تن را روانه‌ی زندان‌های دهشتناک جمهوری اسلامی ساخته است. اما این آتش انقلاب، تغییرهایی بنیادین در باورهای اندیشگی بسیاری از ایرانیان پیر و جوان و زن و مرد را به سود آزادی‌خواهی و نگاه غیردینی به روش کشورداری نشان داد. این، خود انقلابی در اندیشه‌ی ایرانیان بود فراتر از هرگونه انقلاب سیاسی، که البته زمینه‌ی آن انقلاب سیاسی و اجتماعی را نیز فرهم ساخته است.

۲) ایرانیان با انقلاب و دگرگونی‌های سیاسی بیگانه نیستند و نه تنها در سد سال گذشته چند دگرگونی سیاسی بزرگ را به چشم خویش دیده‌اند، که به ویژه در انقلاب ۱۳۵۷ تجربه و آموزش‌های انقلابی مثبت و منفی به هر حال ارزشمندی را دیده‌اند. آموزش‌هایی که برخلاف دیدگاه و پندار برخی از کنشگران سیاسی مدگرا و شیفته‌ی سخنان و واژگان پر سروصدا اما میان‌تهی مانند نسل z و دیگر حروف الفبا، نه تنها تجربه و آموزش آنها در انقلاب کنونی بیهوده نیست، که بسیار کارساز و ارزشمند هم هست و باید از آن سود جست. اما گروهی از همین کنشگران که شاید نگران جایگاه خود در انقلاب کنونی و رشک و حسد به دیگران هم هستند، درست در گرماگرم انقلاب ملی کنونی و در زیر فشار سخت سرکوب جمهوری اسلامی که این انقلاب نیازمند سازماندهی و رهبری است، با بزرگنمایی نیمه‌ی خالی انقلاب ۱۳۵۷، یا خطر تجزیه‌طلبی را بزرگ می‌کردند و یا به‌ویژه در میان برخی نیروهای چپ و تشنگان انتقام از نظام پهلوی، بر طبل خطر بازگشت سلطنت و نظام پهلوی می‌کوبیدند، و مردم و کنشگران را از چنین آینده‌ای هراسناک می‌ساختند. بی‌آنکه خود نیز خطر کنند، پای به میدان گذارند و کلاه فرمانروایی به سود مردم و دموکراسی را از میان شیران درنده بردارند، و خود را نامزد همکاری در نهاد رهبری انقلاب کنند. و اگر کلنگ را بهتر می‌زنند، پس بستانند و بزنند.

۳) سرانجام پس از ۵ ماه بیم و امید و زنهار پرهیز از خطر تجزیه‌طلبی و یا بازگشت سلطنت به دست رضا پهلوی و خرده‌گیری از آنکه چرا کسانی رضا پهلوی را «شاهزاده» می‌خوانند نه «گدا زاده»، امروز نشستی از ۸ تن از کنشگران سیاسی زیر نام «نشست آینده‌ی جنبش دموکراسی ایران» که هنوز نامی رسمی و اعلام شده‌ نیست، در یکی از دانشگاه‌های آمریکا برگزار شد. ۴ تن از این شرکت کنندگان که هنوز نام مشخصی هم برای گروه خود تعیین نکرده‌اند، تنها به این نشست پیامی فرستادند، و ۴ تن دیگر به تن خویش به این نشست آمدند. این چهار تن، هم در این نشست مقدماتی سخنرانی کردند و به پرسش‌ها پاسخ دادند.

۴) به گمان این نگارنده و باتوجه به نخستین کنش عملی و جدی در راستای تأمین هم‌آهنگی جنبش انقلابی کنونی، هم پیام‌ها و هم پرسش و پاسخ حضوری، بسیار امیدوار کننده و روشن بود. در این نشست که می‌توان آن را تنها گامی آغازین در فرایند شاید دراز برنامه‌ریزی برای پیروزی این انقلاب ملی که سرشت یک «انقلاب اجتماعی» را دارد، نخستین گام‌های «نهاد» سازماندهی و رهبری انقلاب برداشته شد که امید است گام‌های پسین آنها آگاهانه‌تر و استوارتر برداشته شود.

در این نشست مقدماتی، هم فرستندگان پیام و هم حاضران می‌دانستند چه می‌گویند و کمابیش می‌دانستند چه می‌خواهند. نه سخنی از تجزیه به میان آمد و نه کسی برای بازگشت پادشاهی زمینه‌سازی کرد. آقای رضا پهلوی با مثال اتوبوس مجانی خود، در اصل به زبان ساده به دیگران به ویژه کسانی که شاید برای مردم نام‌آشنا باشند گفت «گر تو بهتر می‌زنی بستان بزن» و بیا در میانه‌ی میدان خودت را نشان بده. این به ویژه می‌تواند رو به کسانی از نیروهای چپ فدایی باشد که تا کنون چندین بار به خامنه‌ای نامه نوشته، از او گدایی تغییر روش کرده‌اند، و در حالی‌که میر حسین موسوی و سید محمد خاتمی هم دل از «اصلاح نظام» بریده‌اند، او هنوز سنگ اصلاح نظام را به سینه می‌زند.

من به راستی چشم به راه پیوستن کارآزمودگان و چهره‌های سیاسی پرپیشینه به این هشت تن داوطلبان برپایی یک نهاد سیاسی برای راهبری انقلاب تا گامه‌ی مجلس مؤسسان و تعیین تکلیف ساختار نظام تازه با رأی مردم هستم. اما از بودن هنرمندان جوان و اثرگذاری مانند گلشیفته فراهانی و علی کریمی بسیار شادمان شدم که جایگاه خود را به خوبی می‌دانند و می‌گویند «ما سیاسی نیستیم، اما می‌توانیم پیام انقلاب را به مردم ایران و جهان برسانیم». این کار پیامبرانه بسیار ارزشمندتر از گدایی اصلاحات از رهبر جمهوری اسلامی و نرد عشق بازی کردن با اصلاح‌طلبان حکومتی است.

۵) من این نشست را گامی بسیار مهم، سازنده، وحدت‌آفرین و کامیاب در راه انقلاب ملی ایران، و ساختن ایرانی آباد و آزاد در آینده می‌دانم، و برای آن ۸ تن و همه‌ی کسانی که به «اتوبوس مجانی» آنها سوار می‌شوند آرزوی کامیابی دارم، و دست آنها را در این راه ملی و انسانی می‌فشارم. از همه‌ی چهره‌های سیاسی داخل یا خارج کشور هم که در خود توان همراهی با این گروه را می‌بینند درخواست می‌کنم به هر روشی که خود می‌دانند به آنها بپیوندند. خود نیز در جایگاه فردی گمنام از ۸۵ میلیون تن ایرانی، به همین راه خواهم رفت و در این راه تلاش خواهم کرد.

پیروز باشیم
بهرام خراسانی
بیست و یکم بهمن ۱۴۰۱


نظر خوانندگان:


■ درود بر آقای خراسانی!
مختصر و گویا. من قصد ندارم که گرایشهای چپ را «یک کاسه» کنم و در باره کارنامه آنها قضاوت کنم. فقط نکته ای را بگم. وقتی فرض کنیم من نوعی به هر دلیلی که میخواهد باشد، به آرمانها و ایده آلها و اتوپیها و امثالهم اعتقاد میآورم و در صدد بر می‌آیم که برای واقعیّت پذیری آرمانهایم پا به میدان پیکارکری بگذارم از مسالمت آمیزش گرفته تا مسلّحانه اش، آنگاه در پروسه اجرایی بالطّبع با کسانی آشنا خواهم شد که با آرمانها و اعتقادات من، همسو و همخوان هستند. روند باهمکوشی در ابعاد مختلفش و در تحت شرایط متفاوت بر پیوند و تاثیر عقیدتی و موضعگیری انسانهای همپیمان، نقش مهمی ایفا میکند. من نوعی وقتی در کنار همقیدگانم هستم، احساس با شکوهی دارم و تلاش میکنم که همپیمانانم را از دست ندهم و با آنها تا رسیدن به اهدافم، همپا و همعهد و همعقیده بمانم؛ زیرا آرمانها و ایده آلها و اتوپی آرزوی ام مرا در پایبندی به عقاید و نظراتم ملزم میکنند. ولی تاریخ و واقعیّت و زندگی و زمانه بر آن مداری نمیچرخند که من اراده میکنم؛ بلکه بر بستری پدیدار و گلاویز و موثر و ناپدید میشوند که خارج از مقّاش اعتقادات و نظرات منند. یا من در اندیشیدن در باره محتویات اعتقاداتم و واقعیّت عریان، بدون هیچ واسطه ای صمیمانه میاندیشم و به نتایج خردمندانه میرسم و سپس تصمیم میگیرم که در اعتقاداتم تجدید نظر کنم و از دنیای کنشگریهای غیر معقول فاصله بگیرم و سعی کنم راهی را بروم که با واقعیّت و دیدگاهایم، همخوانی منطقی داشته باشد؛ آنهم در سمت و سوی آرمانها و ایده آلهایم یا همچنان سرتق بر ذهنیّت آکبند دگماتیکی و کنشگریهای بلاهت آمیزم میخکوب میشوم و هیچ نقشی در تاریخ میهنم ندارم سوای تخریب و ویرانگری. مُعضل کنشگران چپ و همچنین آنانی که خودشان را «جبهه ملّی» و «لیبرال» و امثالهم مینامند در معنای وسیع کلمه، وحشت داشتن از همدیگر است. هیچکس نمیخواهد تنها شود و تابلو حملات تحقیری و توبیخی و انتقادی دیگران. هیچکس نمیخواهد بگوید من، اشتباه کردم در گذشته. هیچکس نمیخواهد بگوید من بریدم از همه چیز. هیچکس نمیخواهد بگوید، زمان آن رسیده که پوست بیندازم. هیچکس نمیخواهد بگوید، من تا دیروز خیالبافی میکردم. از امروز به بعد میخواهم واقع بین باشم. معمولا انسانها در خیالاتشان، خیلی زیباتر زندگی میکنند تا در واقعیّت باهمزیستی در کنار دیگران. کنشگران چپ و دیگر مدّعیان در معنای وسیع کلمه از استقلال فکر و تصمیم فردی و اقدام و ابتکار شخصی خودشان خیلی میترسند؛ نه از حریفان و رقیبانشان. این مشکل کلیدی آنهاست که فقط هم به دست دلاورترینها و رادمنشترینهای آنها حلّ شدنیه برای گام نهادن در راهی که تمام هنرهای فردی آنها را به محک میزند. از آگاهی و تجربه گرفته تا میزان درایت و دوراندیشی و فهم و شعور.
شاد زی و دیر زی! فرامرز حیدریان


■ جناب آقای حیدریان. درود بر ما. از اینکه نوشتار مرا خواندید سپاسگزارم. اما راستش را بخواهید منظور شما را از این یادداشت نفهمیدم. شاد و تندرست باشید.
بهرام خراسانی


■ درود بر شما و خلاصه کنم:
۱- اینکه هر ایرانی که در مرز جغرافیائی ایران چه شناسنامه داشته باشد و چه نداشته باشد در پی این جنبش حق دارد هر گونه بیندیشد و به هرکس یا گروه و حزبی رای دهد و آن را برای تحقق آرمانهایش و آینده‌اش انتخاب کند.
۲- در مرحله اکنون هیچ ایرانی نباید آب در آسیای دشمن مردم بریزد و گفتار و کرداری به ثبت برساند که بعدا نتواند از آن دفاع کند.
۳- آقایانی که گرایش چپ دارند خونشان رنگین‌تر از دیگر مردم ایران نیست و توانائی اندیشیدنشان و جهان‌بینی‌شان پس از سقوط قبله‌گاه‌شان مسکو اگر جنایتهای پوتین را نمی‌بینند و یا اینکه نمی‌توانند ببینند لااقل چشمان‌شان را بر چشمان دهها کورشده و بیش از پانصد کشته جنبش اخیر بگشایند و مشخص کنند که کدام سمت می‌خواهند بایستند؟ تاریخ و مردم ایران منتظر تصمیم آنها نخواهد ماند و آنها از این قطار پر شتاب جا خواهند ماند.
۴- جنبش اخیر پای در راستگوئی کردار و گفتار و پرهیز از ریا و سالوس و تزویر بویژه نوع سیاسی‌کاری آن دارد و بویژه جوانان دهه هفتاد به اینسو آن را در آموزشگاه و خانواده و اجتماع آزموده وتجربه کرده‌اند که از حکومت دینی گذر کرده‌اند بنابر این چه در داخل و چه در خارج ابزار راستی آزمائی در دست دارند ولذا به دو دوزه بازان سیاسی هشدار میدهم که اعمال و گفتار و کردارشان تمیز داده میشود و باید نسبت به آن پاسخگو باشند.
۵- کار زار پیش رو عرصه هماوردی و نبرد با یکدیگر نیست بلکه در مرحله اکنون عرصه رقابت و همدلی و همکاری است و چه بسا که با افت و خیز و خطا و اشتباه هم همراه باشد - کدام جنبش اجتماعی عاری از خطا بوده است - بنا بر این عقلانیت حکم می‌کند با متانت و حوصله اشتباهات گفته و روشنگری شود تا همه بدانند و بتوان با کمترین هزینه راه را به پایان برد.
۶- در فرآیند پیش رو مردم قضات خواهند کرد که کدام یک از فعالان جنبش از توانائی استدلال و تفکر و اندیشه و دلبستگی به وطن و حل مشکلات آن از توان بیشتری بر خوردارند و در مراحل بعدی در رقابت با دیگر هماوردانشان بر صدر خواهند نشست. امری که پیشداوری در آن نتوان کرد.
به امید فردایی روشن . مستفا حقیقی


■ درود مجدّد بر آقای خراسانی!
منظور من خیلی شفّافه. خواستم بگم که کنشگران چپ، هنوز خود را به عنوان گرایشی برخاسته از معضلات جامعه برای سهیم شدن در دولت ائتلافی به عنوان فراکسیونی موثر و سهیم نمی‌بیند؛ بلکه گرایشی تمام‌گرا می‌بیند. و همین خطا و خبط بینش را دیگر گرایش‌ها نیز دارند. بحث من این است که اگر کنشگران چپ به مرحله‌ای برسند که خود را بخشی از پازل کشورداری ایران بدانند و دیگران را پازل‌های همسو و همخوان برای زایش تصویر کشورداری ایران، آنگاه به جای مبارزه و شاخ و شانه کشیدن و کشمکش بر سر حذف یا نادیده گرفتن دیگران، تلاش می‌کنند که برای پیوستن به پدیدار شدن تصویر با شکوه آیین کشورداری ایرانی در کنار دیگران بایستند و در همکاری‌های چندجانبه به آرمانها و آرزوها و ایده آلهای خود در عمل، جامه بپوشانند.
اگر این نکته کلیدی را هر کدام از گرایش‌های متعارض و ناهمخوان بفهمند و با جان و دل، بدون هراس از هرگونه انتقادی پا به میدان عمل بگذارند و دست همکاری به یکدیگر بدهند، من مطمئن هستم که گرایش چپ در ایران آینده می‌تواند وزنه‌ای بسیار سنگین و موثر در تحوّلات مثبت و گوناگون ایران ایفا کند. امّا اگر بخواهد همچنان بر خطاروی‌های گذشته و مدار ناسازگاری‌ها و کژروی‌های به قول «قُدمای چپ»، سکتاریستی!، روی بیاورد، تمام شانس‌های جبران خطاهای گذشته و سپس نقش بسیار عالی ایفا کردن در آینده ایران را با دستان خودشان به خاک سپرده‌اند.
من خواستم در تایید مقاله شما، نقبی به علّت‌یابی واپس‌نشینی و شک و شبهه کنشگران چپ و جبهه ملّی و لیبرال‌ها و دیگرانی بزنم که واقعا دلشان می‌خواهد کاری کارستان برای این میهن خوار زار شده و مردم مستاصل انجام دهند؛ ولی نقش ترمز کننده اعتقاداتشان را در رفتارهای چه کنم؟ چه نکنم؟ نشان دهم.
یک نفر از مبارزین قدیم که دیگر در قید حیات نیست در گفتگویی دوستانه به من گفت: «من و بسیاری از رفقایم در گذشته، خیلی خطاها و اشتباهات کردیم. امّا من حاضر نیستم در جایی بگویم یا بنویسم که ما خطا کردیم؛ چونکه لعن و نفرین و دشنام و توهین رفقایم برایم زجر آورتر از اعتراف به خطاهایم در گذشته است».
من نمی‌دانم. امّا شاید پا پیش نگذاشتن کثیری از کنشگران چپ و جبهه ملی و لیبرالها، علّتش همین باشه.
شاد زی و دیر زی! فرامرز حیدریان


■ جناب حیدریان گرامی. درود بر شما. من با برداشت شما از نیروی چپ همسو هستم. متاسفانه یا خوشبختانه در کمابیش ۴۰ سال گذشته، نیروی چپ دچار فرقه‌گرایی هم در درون خود و هم بیرون از خود بوده است و با هیچ نیرویی نه همکاری میکند و نه نزدیک میشود. البته به خطای خود هم اعتراف نمیکنند. برخی از آنها از این واقعیت که مردم به طور طبیعی عدالتخواه هستند، برداشتی نادرست دارند و این عدالت‌جویی را به حساب خود و جایگاه «چپ» می‌گذارند. آنها با برداشتی کهنه از نقش و جایگاه طبقه کارگر و اینکه خودشان را نماینده طبقه کارگر می‌پندارند، پیوند خودشان را با همه جامعه و جهان بریده و همه را دشمن خود می‌پندارند و خود را دشمن همه. این درحالی است که ساختار طبقه کارگر هم به کلی تغییر کرده و به دلیل نقش تکنولوژی، بسیاری از هموندان طبقه کارگر رفتار و ذهنیتی نزدیک به طبقه متوسط دارند. برخی گروه‌های چپ در حالیکه شاید تنها چند نفر پیرمرد بیشتر نباشند و کارشان تنها اینست برای هر اعتصاب کوچک یا مرگ یک دوست اطلاعیه بی‌اثری بدهند و هیچ جایگاه دیگری در جامعه نداند. همانگونه شما گفتید، گویا جبهه‌ ملی هم همین وضعیت دارد. بیش از آن و تا جایی که من حدس میزنم، جمهوری خواهان هم که چندین شاخه هستند، همین وضعیت را دارند. شمار اندکی افراد آگاه و با سواد را در میان آنها می‌توان دید، اما بیشترشان یا همان چپها هستند و یا دانشجویانی که از نظر فکری هنوز در حد یک دانشجوی دفتر تحکیم باقی مانده‌اند، با ادعاهای بسیار زیاد.
شادباشید / بهرام خراسانی


■ جناب حقیقی گرامی. من با نظر شما به ویژه ردیف ۳ آن، کاملاً همسو هستم. شاد و تندرست باشید.
بهرام خراسانی


■ با سلام
من هم مانند شما حرکت هشت نفرهٔ دهم فوریه را حرکتی خردمندانه و بسیار مترقی میدانم که از نظر زمانی بسیار به موقع و از نظر شرایط سیاسی بسیار واجب به نظر میرسید. نکات مهمی که من از آن جلسه برداشت کردم و باعث امیدواری من بود، ارتباط و همفکری افراد شرکت کننده با کنشگرانِ داخل ایران  و عدم سهم خواهیِ سیاسی.
به باورمن عملکرد های  این گروه ( و یا بهتر بگویم هّیت) در برخورد با تحولات سیاسی و اجتماعی ایران و جهان میتواند محک توانمندیِ آنها باشد.
من نگران این نیستم که سیاستمداران بسیار با تجربه در میان آنان کم است ویا نگران سنگ اندازیِ دیگران در مسیر حرکت آنان نیستم، به باور من شفافیت و صداقتی را که حداقل در آن کنفرانس از خود نشان دادند در صورت ادامه  میتواند به راحتی از آن معضلات گذر کند.
من نگران گفتمان اپوزیسیون سنتی در مورد آن جمع نیستم، زیرا گفتمان  اپوزیسیون سنتی نتوانسته مخاطبی بیابد، و در صورت دوام و توانمندیِ نهال کاشته شده، اکثر جریانهای سیاسی که مدعی کنشگریِ سیاسی هستند به طریقه های گوناگون به دنبال متصل شدن خواهند بود.
من نگران طرفداران ناآگاه افراد شرکت کننده در آن کنفرانس هستم. مهار عملکردهایِ نا بخردانهٔ آن طرفداران، به ناچار وظیفهٔ بس سنگین به دوش آنان خواهد بود.
سلمان گرگانی


■ با سلام.
اگر بعضی جریان‌ها و سازمان‌ها نگرانی خاصی از مطرح شدن و در نتیجه به نفع یک جریان بودن این هماهنگی‌ها و نشست‌ها دارند باید با آستین بالا زده و با فرستادن نماینده در این رویداد شرکت کنند و از نق زدن و ایراد گرفتن دست بر دارند به جای یک اعلامیه خشک و خالی در پشتیبانی از بیانیه موسوی “فعلا تا حدودی نسیه و مبهم ولی به هر حال مثبت” با شرکت فعال در این نشست‌ها “فعلا نقدتر” سهم و وزن جمهوری خواهان را نیز نشان دهند و به ایجاد یک جبهه‌ای پر تنوع همت گمارند. کار بعضی از این جریان‌ها هم شده منتظر ماندن کوچک‌ترین جرقه‌ای از اصلاح‌طلبان تا آن را در هوا قاپ بزنند و به به و چه چه بگویند. این انفعال اتحاد جمهوری خواهان و جریان چپ مستقل و لیبرال ها واقعا تعجب آورند. انگار به بازنشستگی رفته‌اند. هر چند که اشخاصی با درایتی بالا و دمکراتی را می‌شود از این جریان ها فیلتر کرد، حیف. در تمام تظاهرات‌های اخیر در خارج از کشور عکس رضا پهلوی عنوان نماینده جریان پادشاهی دیده می‌شود چرا از بقیه خبری نیست یعنی کسی یا کسانی از سایر جریان‌ها و احزاب سیاسی لایق مطرح شدن به عنوان سخنگو و نماینده نیستند؟ فردا اگر یک جریان در صدر قرار گرفت و اشتباه کرده یا خلاف وعده عمل کرد گلایه کردن تنها کوتاهی و بی‌عملی و بی‌مسئولیتی منتقدان بی‌عمل و بی‌برنامه را ثابت خواهد کرد. به قول جناب خراسانی که به حق مینویسد: گر تو بهتر می‌زنی بستان بزن.
با احترام سالاری


■ جناب گرگانی، درود بر شما و این نظر شما هم دلگرم کننده است. با اینهمه، از برخی سخنان نسنجیده‌ی دوستانی مانند خانم فراهانی هم که نظر دهندگان درباره‌ی آینده را خیانت دانسته است و همین نسنجیدگی‌ها در رسانه‌های فضای مجازی هم بازتاب داشته است، نباید غافل شد. من امیدوارم این نتها نظر خود ایشان و به دلیل غیر سیاسی بودن ایشان باشد نه یک سیاست خاص. این همچنین بازهم به ما یادآوری می‌کند که نقش کنشگران ورزیده و آشنا با سیاست در نهاد رهبری و مدیرت انقلاب را نباید دست کم بگیریم، و بیش از اندازه جوانزده نشویم.
کامیاب باشید. خراسانی


■ جناب سالاری گرامی. درود بر شما.
۱. بسیار به جا و منطقی یادآوری کرده‌اید. من هم با همه‌ی امیدی که به آینده‌ی این جنبش و انقلاب دارم، باتوجه به تجربه‌ی انقلاب ۵۷ به ویژه تجربه فرایند تشکیل کمابیش پنهانی شوررای انقلاب، با همه‌ی امیدواری‌ها، نگرانی‌های بزرگی هم دارم. برخلاف برخی برداشت‌های خوشبینانه و گاه بی‌اهمیت شمردن تجربه‌ی انقلاب گذشته، به گمان من تجربه‌ی انقلاب ۵۷ به ویژه از نگاه کسانی که درگروه پیرزمندان نبوده‌اند، بسیار با ارزش است. به تجربه‌ی آن انقلاب که بخش مهم و حساسی از تاریخ کشور ماست و اهمیت جهانی دارد، نباید بی توجه باشیم. از همین رو من از همان روز جمعه دست به کار نگارش گفتارنامه‌ای در این زمینه شده‌ام که با این یادداشت شما، انگیزه‌ام برای این کار بیشتر شده و تلاش خواهم کرد در یکی دو روز آینده نگارش آن را به پایان برسانم.
۲. درضمن به آگاهی شما و آقایان گرگانی، حقیقی و حیدریان که از روی مهر یادداشتی بر گفتارنامه‌ی نوشته‌اند می‌رسانم که در تاریخ ۱۹ دی ۱۳۹۷ از من گفتارنامه‌ای با نام «نه شه پرستم، نه چپ ستیزم» در همین سایت ایران امروز منتشر شده است که پیوند نزدیکی با گفتمان کنونی دارد. نگاهی کلی به آن نوشتار از سوی شما دوستان و یادآوری کمبودها به ویژه با شرایط این روزها، مهر و لطف بزرگی به من خواهد بود.
سپاس بسیار. خراسانی


■ با سلام آقای خراسانی
نوشتهٔ شما در سال ۹۷ را دیدم و واقعیت هایی را که به آن اشاره کرده بودید را خواندم، بسیار به روز بوده است و دغدغهٔ عقب ماندگیِ  چپ، که می بایست پیشتاز باشد ولی «هیچ تاز» شده است را میتوان فهمید و متاسفانه در مدت این چند سالی که از نوشتهٔ شما گذشته است با تمام اتفاقات اخیر نگرش جدیدی در تقویم چپ و اپوزیسیون سنتی دیده نمی شود.
همانطور که اطلاع دارید بعد از فروپاشی کشور های سوسیالیستی و آشکار شدن ضعف های اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی آنان، چپ به عنوان ایدئولوژیِ مارکسیستی دچار افسردگی و حتی بی هویتی در سراسر جهان شد، هرچند کسانی به ریشه یابی و باز خوانیِ ادبیات مارکسیستی تقلا میکنند و در تلاش برای نگهداری مارکسیسم به عنوان ایدئولوژی می کوشند، اما به باور من دوران ایدئولوژی ها به پایان رسیده است «خصوصاً مارکسیسم پیامبر گونه» و عصر تازه ای با انقلاب دیجیتال آغاز گشته است.
محبوبیت چپ در کشورهای عقب افتاده از انقلاب صنعتی، در قرن بیستم «خصوصاً در اواسط قرن» متاثر از عدالتخواهی آن بود هر چند شعار دموکراسی را نیز چاشنی آن میکرد، اما چپ با توجه به نوع نگرش خود به ایدئولوژی، تواناییِ درک دموکراسی را در عرصهٔ سیاسی به مرور زمان از دست میداد.
چپ حتی با مشاهدهٔ اینکه، عدالت اجتماعی، دموکراسی و آزادی را تضمین نمی کند و این دموکراسی است که میتواند عدالت اجتماعی را توسعه دهد، از شعار و نگرش خود در رابطهٔ عدالت اجتماعی و دموکراسی روگردان نیست و به نوعی این نگرشِ نامحسوس را به خط قرمز خویش تبدیل کرده است.
استفادهٔ ابزاری از عدالت اجتماعی با تجربهٔ کشورهای سوسیالیستی وخصوصاً ج.ا. کارکرد و مخاطبی« حداقل در ایران امروز» ندارد و چپ سنتی هم به غیر از آن، شعار دیگری نمی تواند مطرح کند در نتیجه توهمات و غرغر ها و تئوری های توطئه آغاز میشود.
در انتها نباید منکر بسیاری از متفکرانِ پیشرو و آزادی خواهی شد که از دامن باورهایِ ایدئولوژیکِ چپ پا به عرصهٔ وجود گذاشتند و با روشنگری و آزاد منشی به دنبال حقیقت هستند.
سلمان گرگانی 

 


■ جناب خراسانی گرامی. بعد از پاسخ شما تمام آن دو مقاله ۰۹.۰۱.۲۰۱۹ و پاسخهایش را خواندم. نوشته امروز شما نیز در همان امتداد است و البته به روز شده. به بعضی ها هم در آنجا لزومی به جواب دادن نبود زیرا الفبای دیالوگ را نیاموخته بودند.
در مورد جمعی از سازمان ها و احزاب جمهوری‌ خواه باید گفت شانس به این نیروها اخیرا یاری کرده و با بیانیه آقای موسوی بازارشان گرم شد و به جنب جوش برای آلترناتیوی حول اصلاح‌طلبان قدیمی در آمدند. ولی باید صبر کنند و ببینند چه میشود که خود را با آن هماهنگ کنند. اینکه رژیم دارد ریزش میکند و دور برش خالی, این را میشود از رفتار عملگرایانه اش در روزهای اخیر که نشان از خوردن یک تو دهنی شدید از جوانان شجاع ایرانی و سپس پی گیری ممتد آن توسط ایرانیان خارج از کشور است, دید. به نظر میآید نگرش این گونه جریان ها به اجتماع و سیاست از یک الگوی خاصی پیروی میکند که دستشان را برای کنش سیاسی بسته است و واکنش به موضوعات تنها کاری است که انجام میدهند و اگر اتفاق خاصی نیفتد به جز کنگره ها و نشست های سالانه و تعویض هیئت اجرایی و... شاهد کار خاصی نخواهیم بود. اگر هم اتفاقی بیفتد اعلامیه ای جهت پشتیبانی یا شدیدا محکوم کردنش را شاهد خواهیم بود. در ضمن ترس از فرو پاشی ایران و جنگ هم برای پنهان کردن راه و روش مماشات گرایانه شان است و این جنبش اخیر جوانان با طرد اصلاح طلبی نظام راهشان را برای طرح اصلاح نظام از درون بست و آنان را به طرف گذار از نظام سوق داد. من این الگوها را قبلا هم به نحوی در پانوشت های مقالاتی در ایران امروز آوردم:
الگوی۱- اکثریت طرفداران مصدق یا همان ملیون چنان دیکتاتوری پهلوی را دیو ترسیم میکنند که هر اجماعی هر چند تاکتیکی را با مشروطه خواهان نفی کرده و از انقلاب ۵۷ دفاع کرده و معتقد به دزدیدن آن توسط روحانیت اند. زیرا انقلابی که دشمن شماره یک آنها را به زیر کشیده نمیتواند انقلابی واپسگرایانه و ارتجاعی باشد. از طرفی هم خود را عامدانه به فراموشی میزنند که چگونه برای خمینی رکاب گرفتند. در واقع به پرنسیب های شادروان مصدق نیز پابند نیستند.
الگوی۲- نیروهای چپ هم رژیم پهلوی را عامل و نوکر امپریالسم غرب میدانند و در باره انقلاب ۵۷ نظری همانند ملیون دارند. و طیف زیادی از آنها هم سالها دنباله رو اصلاح طلبان حکومتی بودند و در تشویق مردم برای انتخاب بد به جای بد تر بازوی راست اصلاح طلبان. و مطمئنا اگر باز فرصتی پیش بیاید در همین راه قدم بر میدارند. و یک خط نازک و نامرئی آنها را به حزب توده وصل میکند. هر چند که قبولش نداشته باشند.
این را هم فراموش نکنیم که افرادی با نظرات همسو با توده ای ها در این جریانات وجود دارند و فیلتر کردن آنان به علت تشابهات ایدئولوژیک دشوار است. همان جوری که قبلا هم بوده و باعث انشعاباتی در این جریانات شد. این برمیگردد به ضد امپریایسم دانستن رژیم اسلامی بعد از انقلاب توسط اکثریت چپها بهتر بگویم ضد مدرنیسم بودن و تحقیر منافع ملی “اتحاد پرولتاریای جهانی - امت اسلامی” نقطه اتصال و وحدت چپها و اسلامیست ها. این نوع نگرشها را زنده یاد آرامش دوستدار دینخویی مینامد.
در ضمن برایم جالب خواهد بود وضعیت فعلی اتحاد جمهوری خواهان ایران و اعضا و هیئتت اجراییه و آخرین بيانيه همراه با امضاهای اعضایش.
با احترام سالاری




نظر شما درباره این مقاله:









 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024