سه شنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۳ -
Tuesday 3 December 2024
|
ايران امروز |
وقتی جمهوری اسلامی گفت که الحاق مناطق اوکراینی، حتی الحاق کریمه به روسیه را هم به رسمیت نمیشناسد، گفتم چیزی پشت پرده تغییر کرده است. اکنون عکس و ویدئو زندانیان آزاد شدهی زن را که میبینم، وقتی در جلو دروازه اوین وزش نسیم مقدس البرز را بر کاکل ماده گوزنهای آزادیبخش ایران میبینیم، بیاد این شعر عبدالوهاب البیاتی میافتم که:
گوزنان با شاخ میزنند
شکافی بزرگ در آن افتاده
که نیمروز از خلال آن خواهد گذشت
و با خود میگویم:
مهسا! دختر معصوم و ناکام دالاهوی سرفراز! شاخهی چویل ایل! تو شدی «ایفیگنی» ایران. قربانی شدی تا بادهای مساعد بر بادبان کشتیهای نبرد بوزند. در آنسوی تاریخ کهن «وشتی» شورشی تو را پیشبینی کرد. در این سوی تاریخ پروین شاعر تو را آرزو کرد، فروغ شاعر تو را زنده کرد، پروانهی سیاست تو را بهیاری خواست، ندا تو را ندا داد، نیکا نام نیکت را پرچم کرد، شروین شروهی نبردت را خواند، و جهان مسحور جنبش تو شد. جنبش زن، زندگی، آزادی! مهسای ماهسان نامی شد برای نبرد آزادگی و آزادی زن. برای سیمای زیبای ایران. سیمایی که برای برون آمدن از سیهابر حجاب و استبداد به خون فلق آکنده شد. مادهگوزنهای اسطورهای ایران دیوار محال را کوبیدند و اینک شکافی در میانه است. شروع شده است آن روندی که سر باز ایستادن نخواهد داشت. آرزو کنیم که خرد مسالمت و رحم و مروت و سازندگی راهنمای راه ایران باشد.
اکنون نیروهای جمهوریخواه جامعهی مدرن که همچون پرومته مشعل جمهوری را از انقلاب مشروطیت تا کنون به پیش کشاندهاند، گرامی بدارند خواست و خصلت جنبش خود را و متحد کنند صفوف خود را و در مرکز میدان برای ایرانی آزاد و آباد و دموکرات با مسالمت و مدنیت بکوشند. ریش سفید جنبش ما مصدق کبیر است. پهلوانان ما از همهی گروهها در میدان ایرانگرایی مشترک گرد میآیند. حقوقدانان زندانی ما، مدافعان حقوقبشری ما، مدافعان زیست محیطی ما، جبهه ملی ایران در داخل، جمهوریخواهان متحد در خارج، کانون نویسندگان ما، تشکل آموزگاران و فرهنگیان ما، اتحادیههای کارگری و نهادهای مدنی ما، روشنفکران ما، همه جلوه و نماینده ما هستند، با کلام واحد دموکراسی در شکل جمهوری.
تاریخ گذشتهی ایران یک درس بزرگ میدهد. زبان سیاسی واقعی هر نیرویی نه کلام مصوت آن که عمل معین آن است. فقط عمل را نگاه کنیم و ملاک ارزیابی این و آن قرار دهیم. هشدار که ایرانبان متخصص سازماندهی کلام هزار معنی هستند. فریب ابهامات را نخوریم. اکنون نوبت جمهوری است و دموکراسی. صد کلمه کم و صد کلمه زیاد میتواند باشد، اما تنها یک کلمه است که معنی دوران است، جمهوری سکولار دموکرات، بر یک جادهی کوشش مسالمتآمیز و دموکراتیک. ما مدافع هیچ رژیم متکی بر سروری شاه و شیخ و پیشوا نیستیم. مردم ایران سرور نمیخواهند بلکه میخواهند سرور خود باشند. سروری مردم بر کشور را گرامی بداریم.
■ نویسنده گرامی ادبیات بسیار خوبی بکار برده و آرزوهای قشنگی کردهاند که آرزوی بیشتر از هشتاد و پنج در صد ایرانیان است تا از شر این رژیم ازاد شوند اما آنجا که نوشتهاند، ما مدافع هیچ رژیم متکی بر سروری شاه و شیخ و پیشوا نیستیم اندکی کم لطفی کردهاند.
شخصا آرزوی برقراری یک جمهوری سکولار در ایران هستم ولی از کلمه (ما) برای ابراز خواستهام استفاده نمیکنم. به نتایج همه پرسی جدید بنگرید و خواهید دید که دیگران هم خواستهایی دارند. استفاده از کلمه ما نادیده گرفتن دیگران است که همیشه افت بزرگی در نتیجه گیریهای اجتماعی خواهد بود.
با احترام افتخاری
■ درود بر آقای ممبینی!
سروری بر خویشتن به فرمانفرمایی خودخواسته بر سوائق و کنترل خیالات رنگارنگ خویشتن منوط است. و نمیتوان فرمانفرمای لایق شد؛ مگر اینگه آگاهی و عمل آدمی همپا و همسرشت باشند. یعنی بدانسان که میاندیشیم، به همانسان نیز عمل کنیم. اگر اعتقاد داریم، نیکی، عملی شایسته است، خودمان در عمل با رفتارمان به سهم حویش در بال و پر دادن درخت نیکی کوشا باشیم. به نظر من، در تلاش برای واقعیّت پذیری آنچه که ایرانیان آرزومند هستند؛ بویژه گرایشهایی که در عرصه سیاست، فعاّلند، باید در ابتدا، آگاهانه از کاربست واژگان و اصطلاحات نخ نما شده و کثیری پیشداوریها در حقّ همدیگر فاصله بگیرند. جمهوریّت به ذات خودش؛ اگر در چارچوب مناسبات کشوری، واقعیّت داشته باشد، خود به خود بسیاری از صفات را مثل، «دمکرات، سکولار و امثالهم» واتاب میدهد و الزامی به یدک کشیدن آنها ندارد. مسئله سیاست، عرصه بده بستانها و معاملات و مشورتها و ابتکارات و ائتلافات و کشمکشهای جور واجور است از بهر ایجاد توازن مابین سوائق طبقات و لایه ها و گسلهای اجتماع باهمستان. اگر شمای نوعی، روزی روزگاری؛ نمیگویم به دلیل قدرتگرایی؛ بلکه به دلیل آرمانهایتان در مقابل نظام «محمدّ رضا شاه» قیام کردید، امروزه روز تحت شرایط فعلی ایران، سیاست ملزم میکند که شما مثلا با «پسر محمّد رضا شاه» بر سر یک میز بنشینید و رایزنی کنید. کاری که شاید تصوّرش برایتان ناممکن باشد؛ ولی سیاست دقیقا دلاور بودن برای رفتن به میدان ناممکنها است. اگر «نلسون ماندلا» میخواست انتقام بگیرد و در فکر انتقامگیری باشد، هیچگاه تا لب مرگ، «زندانبانش با مهر و احترام ستودنی» پا به پایش نمیآمد. و امثال این بزرگان. همینطور اگر روزی روزگاری در نظر شما، آخوند جماعت، پشیزی به حساب نمیآمد، امروزه روز، سیاست ملزم میکند که حتّا در مذمومترین شرایط با شخص «خامنهای» نیز بر سر یک میز بنشینید و رایزنی کنید. اگر قرار باشد که برای ایران و مردم آن در جامعیّت وجودی با تمام ویژگیهای قومی و زبانی و اعتقادی و غیره و ذالک که دارند، گامی اساسی برداشته شود، راهی دیگر نیست، سوای «فراخوانی و دعوت از گرایشهای از همگریز برای همبستگی در راه میهن آرایی و گسترش آزادی و احترام متقابل».
همکاری را نباید به حذف و انکار دیگر گرایشها مقیّد کرد؛ زیرا نحله ها و گرایشها؛ ولو در اقلیّت شمارشی نیز باشند، بخشی از واقعیّتهای اجتماع ایرانی را در کلیّت آنها واتاب میدهند. پذیرش گرایشهای گوناگون و فعلا در وضعیّت ایران امروز – چه خارج نشین، چه داخل نشین - نشان میدهد که ایرانیها در طیفی از گرایشهای ناهمخوان با سوابق تاریخی و کشمکشهای خاصّ خود روبرویند. خواه عرصه پادشاهی باشد. خواه عرصه جمهوریخواهی باشد. خواه عرصه اسلامی. خواه عرصه سوسیالیستی. خواه عرصه لیبرالی. خواه عرصه های دیگر. بنابر این، سیاست ملزم میکند که کنشگر اصیل و مایهدار به میدان «خویشآزمایی و همآوردی» گام گذارد. مسئله کلیدی، یافتن مخرج مشترکی است که گرایشهای گوناگون به وجود آن، اقرار کنند و پایبند بمانند. یافتن مخرج مشترک برای صورت مسئلهای که «ایران و مردمش در جامعیّت وجودی» باشند، کار شقّ القمری نیست. فقط اندکی هوش و خرواری پشتکار، سر سوزنی شعور، و ارزنی آگاهی و دریایی حسّ مسئولیّت و قلبی بخشنده و خردی، سنجشگر و رادمنش میخواهد. یا از قطره قطره این حدّاقلها، دریاچه و نیرویی پُتانسیلدار و موثر آفریده خواهد شد که از پس مُعضلات وطنی برآیند و ایران را آباد و مردمش را سرفراز کنند، یا اینکه در اثر تابش لیزر حوادث میهنی و جهانی، بخار خواهند شد و از ایران، فقط کویری در خاورمیانه به جا خواهد ماند.
شاد زی و دیر زی! فرامرز حیدریان
■ سلام به همه.از چپ و راست، سکولار و مذهبی، جمهوری خواه و مشروطه خواه.
جمهوری قالب شناخته شدهای در جهان معاصر و بیشتر هم نمود دموکراسی است. مشروطهخواهی نمود جمود فکری و سلطه بر زیردستان در کشورهای در حال رشد و عقب افتاده است. بنابراین چندان سخت و مشکل نیست که از این دو یکی را برگزید. آنانکه جمهوری میخواهند بهتر میفهمند که کنترل یک رییس جمهور سلطهطلب بسی سادهتر از یک شاه سلطه طلب است. از تمام ایرانیان تقاضا دارم بدون توجه به اینکه قشری، بخشی، و یا جمعی طرفدار مشروطه باشند به آینده کشور و مردم بیاندیشند. اگر مشروطه خواهان از تجزیه کشور ترس دارند در کنار جمهوری خواهان بمانند اما با تاکید مستمر برای یکپارچگی و انتقاد تند و تیز بر ضد تجزیهطلبی و حفظ این نظر. بیایید دست در دست هم برای گذر از این پیچ تند و خطرناک حاکمیت گذر کنیم. اتحاد...اتحاد...اتحاد...
با تشکر. اکرمی
■ امیر عزیز! در ستایش زنان ایران حق مطلب را به بایستگی ادا کردی و به قول جوانها دمت آتشکده! در خصوص جمهوری خواهی، من هم با آقای حیدریان موافق هستم که جمهوری، جمهوری است یعنی که سکولار و دموکراتیک است. مگر ما هم شک داریم که اینجور قید ها را به آن علاوه می کنیم؟ اما در مورد تاکید بر جمهوری، هر چه بگوییم کم گفتهایم! جمهوری در شرایط امروز ایران، یگانه - با تاکید هزار باره میگویم یگانه - ایده وحدت بخشنده ملی است. ردیف کردن چندین گزینه مشابه و گاه بیمعنی، برای نسبی کردن و جا انداختن یک فکر، تلاش سالمی نیست. طرفداران عاقلتر سلطنت اولا میدانند که باید با جمهوری و فقط جمهوری بجنگند و ثانیا- چنان دست شان در عرصه فکر تهی است که در بهترین استدلال، می کوشند تا ثابت کنند که سلطنت هم نوعی جمهوری است! کم فروشی میکنند و برای رفع کدی این را می گویند. اینکه مردمانی طور دیگری هم فکر می کنند البته بدیهی است و حاشا اگرکسی بخواهد این را و یا حقی را در جمهوری نادیده بگیرد. دقبقا به دلیل این تکثر اندیشه است که باید از جمهوی با تمام وجود دفاع کرد. در سلطنت، جمهوریخواهی منطقا کاری خلاف قانون اساسی است و خندهدار است که بعضیها خود را جمهوریخواه مینامند و از سلطنت به لطایف الحیل دفاع میکنند. شل کردن زیر پای جمهوری یک بیمسولیتی نابخشودنی است که با هیچ ادعای آزادیخواهی قابل جمع نیست. به رسمیت شناختن جریان سلطنتطلب و همکاری بر پایه رقابت دموکراتیک و قواعد گذار، مقوله دیگری است. برخی آگاهانه دوغ و دوشاب را قاطی میکنند و مثل دوستان شورای مدیریت گذار خودشان را در مقابل سلطنت بیچهره می کنند.
احمد پورمندی
■ آقای افتخاری گرامی!
سپاس از تذکر شما. منظور من از کاربرد ما به نمایندگی حرف زدن نبود بلکه معمول است که گاه استفاده نویسند از ضمیر ما محدود به همفکران یا همنظران اوست و نه بشتر از آن. تکرار ضمیر من ممکن است حمل بر مکث روی خود باشد و صرفا برای پرهیز از آن از ما است استفاده شده است. منظور من همین بوده است.
امیر مُمبینی
■ دوستان گرامی آقای پورمندی و آقای حیدریان!
احمد عزیز! نوشتید: «جمهوری، جمهوری است یعنی که سکولار و دموکراتیک است» و نیازی به پسوندهای سکولار و دموکرات ندارد.
عزیز! شما خودتان میتوانید دهها جمهوری غیردموکرات، مثل جمهوری در سوریه و مصر و آمریکای لاتین و چین را نام ببرید که جمهوری هستند اما دموکرات نیستند. در مورد جمهوری غیر سکولار هم نیمی از اصلاحطلبان با ولایت فقیه مخالف اما به جمهوری اسلامی منطبق با شرع مدافع هستند. جمهوری میتواند غیر سکولار هم باشد. پس، با این پسوندها یک مرزبندی صورت میگیرد با تحریفات جمهوری.
آقای حیدریان گرامی!
تفاوت نظر نداریم در مواردی که شمردید. اتفاقا این جمهوریخواهان هستند که خواهان گفتگو هستند و حریفان هستند که پرهیز میکنند. اما، گفتگو و حتی همکاری با یک نیرو به معنی مبارزه فکری با آن نیست. در این نوشته من به نظام پادشاهی انتقاد میکنم اما با هواداران آن قهر نیستم. اتفاقا اولین کسی در جنبش چپ نوین که مفصل راجع به نیروهای پادشاهی و جنبههای مثبت و منفی فکر آنها نوشت من بودم. در کتاب بار دیگر از باورها تمام منطق طرفداران پاشاهی را به گونهای جمع کردم که خود آنها آن را قویت از صحبتهای خودشان ارزیابی کردند. من آن مناظره را حدود ۲۵ سال پیش نوشتم. این مناظره بین نمایندگان جریانهای عمده سیاسی است و سبک نوشته استفاده از گفتگوی همساز است.
امیر مُمبینی
■ مهمترین وظیفه هر فعال سیاسی ضمن دیدن این شکاف تلاش در جهت کم کردن فاصله و تا جائی که امکان دارد بستن این شکاف است. امری که متاسفانه در میان فعالان سیاسی بخصوص چپ همه چیز دادن که مو از ماست دیگران میکشد و امکان تحولیابی در دیگر نیروها بسیار اندک و در لفظ می داند. اما خود را عنصر آگاه و نوشونده میپندارد! کمتر عقب ماندگی فکری و عملی خود را بنقد نمی کشد. نگاهی گذارا بر وضعیت امروز ونقش تک تک نیروها در این میان جایگاه و میزان تاثیر گذاری ما را به خوبی نشان می دهد.
امیر گرامی متاسفانه ما هر گز نیروی وصل نبودیم! دلایلش بسیار است که جای این نوشته کوتاه نیست. تنها میتوانم بپرسم کدام جام جهانبین بر دست من و شماست که میتواند پشت سخنان و گفتههای دیگران اغراض آن را بخواند، نوشته های آنها نخست آن گونه که در ذهن خود دارد برداشت کند. بر همان اساس آنالیز نموده و نتیجه گیری کند. ما خود را نیرو ها و افراد پاگیزهای میدانیم که گفته و عملمان با کاراکتر مان یگانه است و از صافی همین کاراکتر به نقد دیگران میپردازیم. حال این که چنین نیست و من و شما خوب میدانیم که در کجای کاریم. چه اشتباهات عظیم کردهایم و متاسفانه در چارچوب آن چه که مبارزه ایدولوژیک مینامیدیم. خشنترین و نادرستترین بر خوردها را کرده و میکنیم. یار و یارکشی برای همان القاب دلخوشکنک سازمانی که نمیخواهم بنویسم. حالا هم باز به عنوان عقل کل بر هر چیز هر کس و هر عمل پیشداوری کرده نظر میدهیم.
به صراحت بگویم آن میزان که آقای رضا پهلوی نسبت به موقعیتش فروتنانه برخورد میکند سادهترین عضو سازمان چپ نمیکند و چنان بیمحتوا دست به انتقاد میگشاید که تعجبآور است. آن میزان که او در جهت وحدت و یافتن زبان مشترک از جایگاه خود و افراطیون طرفدار خود فاصله گرفته ما جلو نیامدیم. کافی است به وضع جدل امروز و نقش ما در جهت یافتن یک راهحل موردی و مشترک نگاه کنیم هر چه گفتهایم نخست تکیه بر شاهزاده بودن او کردیم و سپس دست رد زدیم.
همین نوشته شما در ارتباط با بیانیه آقای موسوی نیز از همین روح بر خوردار است هیچ نقطه مثبتی به دلیل عدم باور به ایشان و گذشته ایشان امکان نداد! که بطور واقعی به این بیانیه مثبت و تحول فکری آقای موسوی برخورد کنید و از آن رشتهای برای اتحاد نیروهای مختلف با یک دیگر ببافید. ما مطهرین کامل که گویا گذشته درخشانی داشتیم و کسی نباید در پاگیزگی ما جای ابهامی داشته باشد در مورد تک تک جملات این بیانیه بر اساس آنچه در ذهن داریم قضاوت و نتیجهگیری کردیم که از نظر من خلاف واقع است بیشتر تفسیر میل به مقصود ما دارد تا واقعیت. اشاره ایشان به این که نسل ۵۷ دیروز رای بر این داد امروز نسل جدید نیز این حق را دارد. مهم روح خوابیده و نتیجه عمل است حال به جای این که این امر را مانند سلاحی بکار گیریم شروع به تفسیر رای دادن در ۵۷ میکنیم و از دل آن یک چیز نامشخص حتی توطتهآمیز در میآوریم و حکومت را در برابر یک چالش که موردنظر آقای موسوی است قرار نمیدهیم..
یا همین نوشته که بیشتر آرزوهای شما را قبل از آن که پای در واقعیت اجتماعی و نیرو های حاضر در صفحه شطرنج امروز داشته باشد خودتان بدلخواه افراد، شخصیتها،نیروهای آنها حذف کرده به جای آنها مجموعهای فرضی درست کردهاید که بر فرض محال جمع گردند و قادر به هیچ تغییری نیستند. حداقل دلایل فروکش کردن این خیزش را طور واقعی بررسی کنیم رنگین کمان امروز و آینده ایران فردا به تمامی این افراد و این تصویری نیست که نهادهاید و نتیجه گیری کردهاید. سخن مفصل زمان وجا محدود میگذارم برای مطلبی مشخص در این رابطه. در سایتی دیگر.
ابوالفضل محققی
■ با مردم روراست باشید آنهایی که لقلقه بیانشان تنها برپایی دموکراسی خالص در فردای ایران است که همه احزاب و گروهها حق فعالیت آزاد داشته و حق آزادی بیان و نشر نامحدود باشد و همچنین بقیه الزامات حکومت متعارف دموکراتیک اگر در فردا انقلاب گروهای مسلح و شبه نظامی مانند مجاهدین در مقام مقابله با دولت منتخب بر خاسته در خیابانها رژه رفته و قدرت خودرا به رخ بکشند و در روزنامههای خود مردمی را که در زیر بار فقر و نااگاهی مستعد شورش هستند به شورش دعوت کنند چه باید کرد؟ با من بمیرم تو بمیری و نصیحت بر جای خود خواهند نشست و یا اگر گروههای مسلح در مناطق مرزی خودرای، محلی به دولت مرکزی نگذار ند و مثلا در فکر کردستان بزرگ همانند فرقههای پبشین ساز جدایی زده و مردم ستمدیده را با قول ضدیت با فارس و اقوام دیگر بسبج کنند، چه باید کرد؟ اگر احزاب چپی مانند حزب آقای تقوایی صحبت از اصل شورا در کارخانه و مراکز تولید نموده و سرمایه داخلی را فراری و از ورود سرمایه و تکنولوژی خارجی مانع شده و یا انضباط تولید را در ابتدا با تشویق به اعتصاب مختل کنند چه باید کرد؟ آیا در مقابل توسل به مذهب جهاد و شورش راه انداختن و صدها عارضه دیگر چه باید کرد یا باید کدام راه رشد را انتخاب کرد؟ سرمایهداری و یا اقتصاد دولتی و یا اقتصاد شورایی؟ آیا طرفداران هر کدام تن به انتخاب آزاد داده و نتیجه را قبول کرده و یا با نگرش ضرورت جبر تاریخی راه خود را منطبق با تکامل تاریخی دانسته و آن را مقید به پذیرش از راه انتخابات نخواهند دانست. پس دراین افقهای مهآلود چگونه میتوان سخن از دموکراسی به میان آورد که جز تباهی و جنگ داخلی و از دست رفتن شیرازه جامعه ثمری نداشته و یا باید راهی که دیگر کشورهای موفق آزمودند را به کار برد و پس ار یک مرحله گذار با حکومتی اقتدارگرا و با تقدم توسعه بر آزادی بستر لازم برای دموکراسی فراهم کرد؟
بهرنگ
■ ممبینی عزیز،
نوشتهات پسندیده و بجاست. بیان احساساتت زیباست و با تو همدلی میکنم. فقط پیشنهاد میکنم، کسی را جا نگذاریم یا نادیده بگیریم. در مقطع کنونی، نبرد با تبهکاران جمهوری اسلامیست. به یاد داشته باشید ۴۰ سال گروگان جنایتکار و تجاوزگر بودن هر ملتی را بیمار میکند. ملت ما قهرمان است، اما در عین حال دچار بسیاری بیماریهاست، گر چه قابل درمان. این زمان طولانی میخواهد. ترسیم مدل و راهکار های مطابق سلیقه ما به عنوان “آنچه باید صورت بگیرد” نیروهای جنبش را در مقابل هم قرار میدهد. بهترین حرکت ما امروز به سمت جبهه است. و باور کنید که جبهه باید بسیار فراگیر باشد. تقابل سیاسی درون جبههای که قوام یافته و به هدف نزدیک است کاملا بجاست، اما همین تقابل در یک مرحله قبل از آن میتواند شبهه حذف یا جدایی داشته باشد. این به مفهوم بیان نکردن نظر و عقایدمان نیست، اشارهام به شرط گزاشتن است.
سپاسگذارم / پیروز
■ درود مُجدد بر آقای ممبینی! کوتاه و موجز بگویم. من به «جمهوریّت به ذات خودش» اشاره کرده بودم که اگر ایده جمهوریّت در کشوری واقعیّت اجرایی داشته باشد، آنگاه آویختن صفتها به آن، به قول استادان ادبیات، حشو زائد است!. آیا شما تصوّر میکنید اگر مثلا در سوریه یا کشورهای دیگر، به دنبال «جمهوریّت» صفتهای دیگری را اضافه کنند، در واقعیّت عملی، واقعا چنان صفاتی پدیدار میشوند؟ من، چنین تصوّری و اعتقادی ندارم. مسئله برمیگردد به حوزه آموزش و سطح رشد آگاهی و فرهنگ مردم و کاربست امور حقوقی و مناسبات بینابین نهادها و ارگانها و اهرمهای اجرایی قدرت که ضمانت کننده «جمهوریّت یا پادشاهی یا فدراتیو» هستند.
من به این دلیل با صفات موافق نیستم، چونکه خطرات ناشی از صفات یدکی را پیشاپیش تشخیص میدهم. نمونه ساده: «سکولار»، بلافاصله ذهنیّت مذهبیون را تحریک و تهییج میکند؛ زیرا در ذهنیّت آنها، «دنیا» فقط جیفه و محل گذر و میدان امتحان الهی و غیره و ذالک است که نباید به آن دل بست و پایبند شد و تمام متشرعین بر این عقیده اند که دلبستگی به دنیا؛ یعنی تقاص پس دادن در دنیای ابدی دیگر به خالق و اعوان و انصارش. حتّا اگر بیاییم «سکولار» را برای مردم به معنای «جدایی دین از دولت» تعریف کنیم، باز چیزی را تغییر نخواهد داد. علّتش برمیگردد به سائقه قدرتخواهی و منفعتطلبی متشرّعین در معنای وسیع کلمه. اساسا دین در معنای ابراهیمی و سامی آن و بویژه اسلامیّت، برغم تمام لاطائلاتی که در باره آن میبافند، کلا پدیدهای به شدّت «دنیوی» است. یا به عبارت دقیقتر، «تحریر خیالات آدمی» است با شاخ و برگهای مخصوص خودش. امتیاز متشرعیّن از دیر باز تا امروز در این بوده است که خیالات افسارگسیخته انسانها را تحریر کرده و بر آنها قلعهای مستحکم ساخته و از این راه به منفعتطلبی و اقتدارخواهی خودشان مشغول هستند. حذف دین از مناسبات بشری، ناممکن است؛ زیرا انسانها خیالپرور هستند و فانتزی باف. یک نگاه ساده به کتابهای «سرای دیگر» و «قیامت» از تالیفات آیتالله دستغیب، میتواند ذهنیّت خیالدوز آدمها را در سادهترین فرم خودش نشان دهد.
هدف از «جمهوریّت»، الغا و چیره شدن بر گرایشها و خیالات انسانها نیست؛ بلکه مُتعیّن کردن مرزها و حدود و ثغور گرایشها و نحلهها و مذاهب و ادیان و غیره و ذالک و تلاش برای سیطره نیافتن یکی بر دیگریست. هنر کشورداری کنشگران دقیقا به این منوط است که اهرمها و سرچشمههای قدرتهای مادّی و پدیداری را در کنار اهرمهای نامرئی خیالات و سوائق انسانها تمییز و تشخیص بدهند و در صدد کنترل و خنثا کردن ابعاد سیطره خواهانه آنها برآیند.
من اتفاقا کتاب شما را خواندهام و مطالبی را که مینویسید میخوانم و مدام پیگیر دیدگاهها متنوع گرایشهای گوناگون هستم. پرنسیپ سنجشگری تنها آتشی است که نباید هرگز خاموش شود، زیرا فقط از دل سنجشگریست که میتوان تار و پود باهمستانی منسجم و آزاد را آفرید.
شاد زی و دیر زی! فرامرز حیدریان
■ ابوالفضل محققی گرامی!
من از تو که اهل ادبیات هستی واقعا انتظار نداشتم! اولا شعر نقل شده مال عبدالوهاب البیاتی است که من اشتباهی نوشتم نزار قبانی. ثانیا او مینویسد: دیوار محال را، گوزنان با شاخ میزنند شکافی بزرگ در آن افتاده که نیمروز از خلال آن خواهد گذشت.
منطور او و من این است که گوزنان مبارز ما در دیوار دیکتاتوری یا استبداد یا همین جمهوری اسلامی شکافی افکندند که نیمروز یا صحبح آزادی از میان آن راه پیدا خواهد کرد. شما شعر را متوجه نشده پای چپ را کشیدید وسط و چیزی را که منظور من نبوده به عنوان خطای چپ تشریح کردید. به هرگونه سپاس از پانویس تو و شاید هم منظور من کمی ابهام انگیز بوده است.
امیر مُمبینی
| ||||||||
ايران امروز
(نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايتها و نشريات نيز ارسال میشوند معذور است. استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024
|