سه شنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۳ -
Tuesday 3 December 2024
|
ايران امروز |
انقلاب ۱۳۵۷ ملاخور شد، اما زنان و جوانان دلاور ما اجازه نخواهند داد که انقلاب ۱۴۰۱، شازدهخور شود.
در دههی آخر عمر رژیم شاه، تب “بازگشت به اسلام” بالا گرفت: سرشناسترین روشنفکر معترض جلال آلاحمد که هم از غرب بریده بود هم از شرق، به حج رفت و سفرنامهی “خسی در میقات” را نوشت. علی شریعتی میان شیعهی صفوی و شیعهی علوی مرز کشید و سوسیالیستهای اسلامی “مجاهدین خلق” به مبارزهی مسلحانه روی آوردند. در اواخر سال ۱۳۵۵، شرایطی برای اعتلای انقلابی فراهم شد: سیاست حقوق بشر کارتر، نامههای شخصیتهای ملی به شاه، شورش “خارج محدوده” در تابستان ۵۶، ده شب شعر گوته از سوی کانون نویسندگان در پائیز همان سال همراه با تظاهرات دانشجویی و دانشآموزی. اما در هفده دی ۵۶، طلاب قم چاپ مقالهای در روزنامهی اطلاعات که در آن خمینی را عامل خارجی خوانده بود بهانه کرده به خیابان آمدند و چهل روز بعد شورش تبریز صورت گرفت و ناگهان بر آن تب بازگشت به اسلام که سالها بود روشنفکران و مردم عادی را در بر گرفته بود اسلام سیاسی عرض اندام کرد و خمینی به قول خودش با خدعه توانست بر این موج سوار شده رهبر انقلاب شود و آنرا که با شعار “آزادی و مسکن” آغاز شده بود به سوی ایجاد حکومت اسلامی منحرف کند.
در ایران زیر یوغ جمهوری اسلامی، سالهاست که تب دیگری بالا گرفته: تب بازگشت به رژیم عرفی شاه. در آن دوران، زنها مجبور به پوشاندن موی سر نبودند، و روابط میان دختر و پسر زیر ذرهبین گشتهای ارشاد قرار نداشت. با این حال، رژیم شاه یک دولت پلیسی بود که در آن پلیس مخفی ساواک، حرف اول و آخر را میزد و برای آزادی اندیشه، بیان و اجتماع فضایی وجود نداشت. در سالهای آخر عمر رژیم، حتی دو حزب فرمایشی “مردم” و “ایران نوین” منحل شده جای آنها را حزب یکپارچهی “رستاخیز” گرفت.
رژیم خمینی پس از اینکه اشغال سفارت آمریکا و جنگ با عراق به او اجازه داد که دشمن خارجی را برجسته کرده سازمانهای ملی و چپ مخالف خود را سرکوب و هزاران نفر از اعضا و هواداران آنها را کشتار کند، با ریاست جمهوری خاتمی، گرفتار جنبشی اصلاحخواهانه شد که در جنبش سبز سال ۱۳۸۸ به نقطهی اوج خود رسید. از آن پس، امید مردم به اصلاح رژیم زایل شد و از ۱۳۹۶ شورشهای چندی در جامعه علیه کلیت نظام صورت گرفت که آخرین آن، جنبش “زن، زندگی، آزادی” است که با کشته شدن مهسا ژینا امینی بدست گشت ارشاد در ۲۵ شهریور از چهار ماه پیش آغاز شد.
در این جنبش، که زنان و دختران جسور پیشگام مبارزه هستند، مطلقا از شعارهای دینی استفاده نمیشود، و مردم خواستار جدایی دین از عرصهی سیاسی هستند. بعلاوه، آنها به جای فرهنگ مرگپرستی ملایان حاکم، خواستار فرهنگ شادی و ستایش زندگی هستند و مانند مجید رضا رهنورد یکی از اعدامشدگان اخیر در مشهد میخواهند که بازماندگانشان، بجای خواندن نماز و قرآن بر مزارشان، شادی کنند و آهنگ شاد پخش کنند. این جنبش را انقلاب “زن، زندگی، آزادی” میخوانیم زیرا این شعار، مهر خود را بر آن زده و انگیزهی الهامبخش مردم مبارز شده است.
رژیم تا کنون هزاران نفر را دستگیر کرده، صدها نفر را کشته و چندین نفر را به دار آویخته است و میخواهد با این سرکوبها، نومیدی را بر مردم چیره سازد. در این شرائط است که رضا پهلوی و هواداران او به جای اینکه در تحکیم همیستگی میان نیروهای انقلابی بکوشند، بر عکس، سوار بر موج “تب بازگشت به دوران شاه” شده و در صدد آن برآمدهاند که جنبشی را که برای برابری زن و مرد، آزادیهای فردی و ستایش شادی و زندگی آغاز شده مصادره کرده آن را به سمت ایجاد یک رژیم عرفی اما پلیسی از نوع رژیمهای محمدرضا شاه و پدرش بکشانند.
آنها در حرف، دم از آزادی بیان و دموکراسی میزنند اما در عمل، انحصارگرا هستند چنانچه مثلا در گردهمایی ایرانیان در هشتم ژانویه امسال در لندن، در سخنرانیهای شیرین عبادی، هادی خرسندی، خانم طهماسبی از بازماندگان جان باختگان هواپیمای اوکراینی و موسیقی یک گروه کردی مرتبا اخلال کرده به دادن شعارهایی چون “رهبر ما پهلویه – هر که نگه اجنبیه” و “مرگ بر سه فاسد – ملا، چپی، مجاهد” میپردازند و حتی یاسمن همسر رضا پهلوی همین شعارها را برای هوادارانش توئیت میکند.
جالب است وقتی هم که شاعر مبارز “هالو” در ویدئویی به انتقاد از رضا پهلوی مینشیند و از او میخواهد که جلوی هواداران فاشیست خود را بگیرد*، رضا پهلوی به جای آن اجابت این خواست، دست به کارزار “وکالت میدهم” میزند تا مردم را به زیر سلطهی خود کشد و چند صدایی را از میان مخالفان جمهوری اسلامی بزداید.
رضا پهلوی بیشتر بر کار یک گروه فاشیستی به نام “فرشگرد” متکی است که به تازگی نام خود را به “حزب ایران نوین” تغییر داده. کلمهی فرشگرد در آئین زردشتی به معنای روز رستاخیز است و غرض این گروه از این نام ایجاد مجدد حزب “رستاخیز” است. آنها به نژاد آریایی خود میبالند، میگویند که همهی پنجاهوهفتیها باید سرکوب شوند زیرا با ایجاد انقلاب ۵۷، به عصر زرین شاه پایان دادند. بهعلاوه، هر کس که با کارزار وکالت به شاهزاده مخالفت کند بهقول حامد شیبانی سخنگوی موقت این حزب در گفتگو با فرج سرکوهی در برنامه “تیتر اول”، به “نفرت از خاندان پهلوی” دچار است و انگیزهاش در مخالفت باید زیر سوال برود.
آیا این قول اخیر، آشنا نمینماید؟ آیا به یاد حرفهای هواداران ترامپ در آمریکا نمیافتید که هر کس به این مرد انتقاد کند متهم به نفرت از ترامپ میشود؟ در واقع، جنبش فاشیستی فرشگرد و حالا “ایران نوین” بخشی از جنبش فاشیستی و اقتدارگرایانه در سراسر جهان است که در آلمان به تازگی میخواست کودتا کند و یک شاهزادهی آلمانی را به قدرت رساند، در برزیل هواداران رئیس جمهور سابق را به حمله به ساختمانهای مرکزی دولتی کشاند، و از همه مهمتر در آمریکا ترامپ را به حمله به کنگره آمریکا در ششم ژانویه ۲۰۲۰ برای اختلال در کار به رسمیت شناختن آرای انتخاب رئیس جمهور تازه جو بایدن واداشت.
اگر رضا پهلوی میخواهد در جنبش انقلابی “زن، زندگی، آزادی” جایی داشته باشد باید نخست، گروه فاشیستی فرشگرد یا ایران نوین را تقبیح کرده آن را از خود براند و اخلالگریها و شعارهای مسمومشان را با صراحت به نقد کشد، و دوم، خود را از ترامپ و ترامپیستها کنار کشد و بپذیرد که نمیتوان با یک شخصیت فاشیست چون ترامپ که خطر جدی برای دموکراسی آمریکا محسوب میشود بتوان در ایران دموکراسی به وجود آورد.
هواداران ایرانی ترامپ بسیار فعال هستند. به عنوان نمونه در رادیو ایران انترناشنال، دائما جو بایدن و دولت او را نکوهش کرده و به جای آن ترامپ و سیاستمداران ترامپیست را حلوا حلوا میکنند. آنها از خود نمیپرسند که وقتی بنیادگرایان مسیحی هوادار ترامپ در آمریکا دارند حقوق زنان را محدود میکنند آیا میان آنها و بنیادگرایان اسلامی در جمهوری اسلامی ایران بیشتر وجه تشابه وجود ندارد تا تفاوت؟
طرفداران فاشیست رضا پهلوی درسهای خود را از هواداران ترامپ گرفتهاند و بیش از همه در شبکههای مجازی به دروغپراکنی و تبلیغات مشغولند. من از همهی مشروطهخواهان دموکرات که با رژیم پلیسی شاه مرزبندی دارند، از همهی چپهای دموکرات که به نقد دیکتاتوری پرولتاریا و انترناسیونالیسم پرولتری نشستهاند، و از همهی جمهوری خواهان دموکرات اعم از فارس، کرد، بلوچ، ترکمن، عرب و آذری میخواهم که به وظیفهی تاریخی خود عمل کرده برای جلوگیری از مصادرهی انقلاب ژینا از دست فاشیستهای شاهالهی، قدم در میدان گذاشته، یک صدا شعار دهند: “ایرانی آزاده! نه ملا، نه شازده”.
بیستودوم ژانویه دوهزار و بیستوسه
■ آقای نفیسی گرامی، پیروزی نیروهای اسلامی در انقلاب ۵۷ تب نبود، بلکه بیماریِ دستکم گرفتن آن غول خفته بود. علیرغم رشادت و پرسشگری گلسرخی روشنفکران ایران قادر به پاسخ نبودند که در کجای جهان ایستادهاند. جهان که هیچ حتی ثقل جامعه خویش را نشناختند. روشنفکران به مثابه بخشی از اقشار مدرن جامعه ایران قادر به درک منافع خویش و کشور خود نبودند. خدعه نبود، آن انقلاب با آن بافتار فرهنگی سرنوشت بهتری نمیتوانست رقم زند. هواداران رضا پهلوی فقط فرشگردیان، جاوید شاهیان، ترامپمنشان و فاشیستها نیستند. چشمها را باید شست، همه را باید دید.
با احترام/ حمید فرخنده
■ بله من هم موافقم که هواداران رضا پهلوی فقط فرشگردیها نیستند. مردم ناآگاه بدون سازماندهی و به تنگ آمده از ظلم جمهوری اسلامی هم هستند که زر نکرده پاره میکنند. ولی چرا باید برای بارصدم همه اختیار یک مملکت هشتاد میلیونی را به یک نفر که تنها ویژگی او این است که پسر شاه بوده واگذار کرد. مگر هر که پسر شاه شد سیاستمدار خوبی هم میشود. این چه بدبختی است که پارهای از روشنفکران ما از فرط استیصال و نبود سازمان های نیرومند به آن دچار شدهاند و به هر تخته پارهای آویزان میشوند. در دنیای امروز دو نوع پادشاهی وجود دارد یک نوع پادشاهی که دیکتاتوری است مثل عربستان سعودی. و یک نوع پادشاهی مشروطه است مثل سوئد که حق حرف زدن ندارد. ولی شاه ما در حرف موقع قول دادن مشروطه است ولی درعمل از همین الان بدون آن که سوادی داشته باشد برای هشتاد میلیون تصمیمگیری میکند. عدهای هم میگویند انشاالله گربه است. مردم ایران بویژه بخش آگاه جامعه به کسی اعتماد ندارند به ویژه به کسی که وارث حکومت تک نفره پدرش است. رضا پهلوی مدتهاست که بند بازی را شروع کرده. یک روز میخواهد رییس جمهور شود. یک روز وارث پدر است و پادشاهی زیبنده اوست. یک روز میخواهد سازمانها را از چپ و راست با هم متحد کند. یک روز میگوید رهبر جنبش مردم هستند. فردای همان روز برای همه جنبش تصمیم گیری می کند.... و در این بند بازی فقط منتظر فرصت است که بر اریکه قدرت دست پیدا کند. نکته آخر این که عامل اصلی انقلاب ۵۷ هم روشنفکران نبودند. رژیم شاه بود که در دانشگاه مسجد درست کرد و جلوی آزادیها را گرفت و دست آخر قدرتهای بزرگ دیگ آش خودشان را سر اجاق گذاشتند. یکی از نگرانیهای فعلی هم همین توطئه قدرتهای بزرگ است که بسیاری از آنها با رضا پهلوی چایی میخورند. گفتنی بسیار است ....
گیتی گرا
■ از همه کس بهخصوص از آل احمد و شریعتی و اسلامدوستان انتقاد شد مگر از مارکسیست لنینیستها. حال آن که شریعتی و هم همه سازمانهای با اتیکت مذهبی، متاثر از مارکسیزم و کمونیزم و ایدههای مد روز رایج بودند. اگر قرار بر انتقاد از یک ایدئولوژی ست باید همین مارکسیزم و استالینیزم را در صدر نشاند که باقی، همه درس ازینها گرفتند. اگر هم قرار است شخصیتها انتقاد شوند، دست برای نام بردن از دهها نفر مارکسسیت و لنینیست وطنی که شما از همه فاکتور گرفتهاید، باز است. اینگونه نقدهای یک طرفه که همچنان در قید تفکر چپ قرار دارد، کمکی به ارتقا دانش جنبش اخیر نخواهد کرد.
توران
■ درود بر آقای نفیسی گرامی!
حقیقتش را بخواهید مایل نیستم در خصوص مطالبی که نوشته اید، مثنوی نویسی کنیم. فقط به چند نکته اشاره میکنم و امیدوارم از حرفهایم به کنه مطلب و نتیجه ای که منظورم است، پی ببرید.
۱- شما وقتی خانه میسازید، آشپزخونه داره. گاراژ هم داره. زیر زمین داره. انبار داره. انواع و اقسام اتاقها داره [اتاق بچّه، اتاق خواب، اتاق پذیرایی، اتاق مطالعه] و غیره و ذالک. امکان نداره جنابعالی، وسایلی را که در آشپزخونه دارید و از آنها برای پخت و پز استفاده میکنید، در گاراژ ماشینتون نیز از همون وسایل استفاده کنید یا عکس قضیه. امکان نداره در اتاق خوابتون، بچه هاتونا نیز بخوابونید؛ مگر اینکه شیرخواره باشند. عرصه کشور داری، عین خونه آدم است و هر گوشه ای از آن، کارکردهای خاصّ خودش را داره که البته و صد درصد با همدیگر مرتبط هستند عین اجزاء خونه مسکونی. شما وقتی ماشینتون عیب و ایرادی داره، آن را پیش آشپزباشی نمیبرید؛ بلکه پیش مکانیک ماشین میروید. همینطور عکس قضیه. سیاست، عرصهایست که کنشگران خاصّ خودش را طلب میکنه، مهم نیست به چه چیزهایی اعتقاد شخصی دارند. اصل مطلب، کنشگری آنهاست که مدّ نظر است. هیچ استاد خبرهای در هیچ رشتهای، مادرزاد، خبره و کارآزموده به دنیا نمیاد؛ بلکه در گذر زمان و تمرینهای مختلف، آبدیده و ماهر میشود که بالطّیع ویژگیهای منحصر به فرد نیز در نحوه استادیاش موثر هستند. چرا ما ایرانیان به طور کلّی از آخوند جماعت متنفریم؟ دلیلش فقط یه چیزه. بیشتر هم نه. اونم اینه که آخوند جماعت در هر چیزی فضولی میکنه و اظهار لحیه و کاردان مطلق میدونه خودش را. اگر ما ایرانیها هر کداممان به خویشکاری خودمان میپرداختیم، وضعیّت مملکتمون الان اینطور نبود که فعلا هست. من اگر مثلا اختیاراتی در زمینه فرض کنیم تشکیل «فرهنگستان زبانهای ایرانی» داشتم، سراغ اولین کسانی که میرفتم «پرویز ناتل خانلری، ابوالحسن نجفی، داریوش آشوری، محمدرضا باطنی، فرشیدورد، شعار؛ معین، دهخدا و امثال اینها» بود؛ نه اینکه سراغ مثلا «علی کشتگر، فرّخ نگهدار، شاهزاده رضا پهلوی، کیانوری، و دیگرانی که گرایشهای سیاسی» دارند. علّتش روشنه. وسایل آشپزخونه به کار و بار گاراژ مکانیکی نمیخوره. تفاوت این دو مقوله را آدم فرهیخته باید از قبل بدونه و بفهمه؛ وگرنه مسبّب فاجعه به دنبال فاجعه خواهد بود.
۲- پرسش من از شما اینست که راهکارهای اجرایی و دم دست شما برای اینکه جان ژیناها و رهنوردها و هزاران نفر امثال اینها گرفته نشه، چیه برای اوضاع فعلی ایران تحت سیطره دژخیمان گیوتین به دست الهی؟ آیا شما مرد میدان سیاست هستید؟ آگر آری! پس چرا پا پیش نمیگذارید یا دستکم چرا نمایندههای دلخواه خودتان را معرفی نمیکنید به مردم؟ یا چرا آنانی را که خیال میکنید مرد سیاست و عمل هستند به همکاری و همگرایی و همعزمی و همبستگی دعوت و تشویق نمیکنید تا مردم ایران در کلیّت جعرافیایی هر چه زودتر از شرّ این ماشین اقتلویی فقاهتی راحت شوند؟ آیا شما منتظرید که حرف «خامنهای» حقیقت پیدا کند که گفت: «جمهوری اسلامی، قرنهای قرن دوام خواهد آورد». یا حرف خلخالی که گفت: «آخوندها هزار سال، حکومت خواهند کرد». آیا شمای نوعی، دوام حکومت چنین جنایتکارانی را تا پیدا نشدن «تیپ ایده آلی خودتان برای حکمرانی بر ایران» ترجیح میدهید؟
۳- من خودم شخصا به دلیل ایرانی بودنم و پرنسیپهای فرهنگ ایرانی حاضر نیستم حتّا شعار «مرگ بر خامنه ای» بدهم و شیوع شعارهای آلوده به «مرگ بر این مرگ بر آن را» خطای بزرگ میدانم. چونکه مرگخواهی؛ ناخودآگاه از انسان نیک نیز میتواند جنایتکار آینده را بار آورد. جنایتها و تبهکاریها و خباثتهای حاکمان را میتوان در کوبنده ترین گفتارها و شعارها و نوشته ها و پلاکاردها و اعلامیه ها گفت و بر زبان راند. قرار نیست که عزل و خلع زمامدارن فقاهتی به برپایی گیوتینهای نونوار مختوم شود. مسائل اجتماع ایران را با جرّاحیهای ضربالاجلی نمیتوان حلّ و فصل کرد؛ ولی با کوششها و صبوریها و دریادلیها و امیدها و پشتکارها و همبستگیها و دوست داشتنها و مهرورزیها و بخششها و امثالهم میتوان از پسشان برآمد. فراموش نکنید که «نلسون ماندلا» در بدترین زندان آفریفای جنوبی، پروسه تحوّل و دیگر سان زیستن را از همان «زندان» شروع کرد و مثلا به «مجید نفیسی» گفت: «مجید جان! خوندن و نوشتن بلدی؟» و مجید گفت: «آره بلدم. حتا انگلیسی هم بلدم». بعد نلسون جواب داد که «پس بیا به این حسینقلی خوندن و نوشتن یاد بده، انگلیسی را خودش بعدا یاد میگیره». یعنی میخوام بگم که امید و یقین و عشق بیپروا به میهن و مردمش بود که »نلسون ماندلا» را اسطورهای ابدی برای تمام نسلهای کره زمین کرد؛ یعنی نسلهایی که قلبا و حقیقتا و وجدانا به «زندگی و آزادی» دلیاختهاند و معنای همبستگی و همعزمی و همگرایی و شادخواری را میفهمند.
شاد زی! و دیر زی! فرامرز حیدریان
.
■ جناب گیتیگرای گرامی، شما و برخی دیگر صحنه را طوری تصویر میکنند که گویی شرایط برای تغییر حکومت در ایران فراهم شده و همین روزهاست که به زعم شما با ترفندهای مختلف در ایران قدرت را در دست گیرد! نه حکومت ایران در شرایط ۵۷ است و نه به گمان من مردم متکثر و بسیار هوشیارتر از آن دوران به آسانی فریب یک مستبد دیگر را خواهد خورد. ادبیات آقای نفیسی در همین مقاله نشان از این سراسیمگی ایشان دارد که گویی داستان ۵۷ و رهبری آن در حال تکرار است. به جای ترس زیاد از اندازه و سراسیمگی در برابر ابتکار یا اقدام رقیب که حق آن را دارد، باید جمهوریخواهان و دمکراسیخواهان از نحلههای فکری مختلف به اتحاد و همبستگی در صفوف خود بپردازند. رقبا قرار نیست منتظر بمانند تا دیگران متحد شوند.
با احترام/ حمید فرخنده
■ گیتیگرای گرامی، من نگفتم مسئول انقلاب ایران روشنفکران بودند. مسئولیت حقوقی انقلاب البته برعهده شاه و رژیم بستهاش بود. مسئولیت سیاسی اما برعهده انقلاب کنندگان است. روشنفکران و اقشار مدرن باید میدانستند در چه بافتار یا پسزمینهای انقلاب میکنند.
حمید فرخنده
| ||||||||
ايران امروز
(نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايتها و نشريات نيز ارسال میشوند معذور است. استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024
|