يكشنبه ۲ دي ۱۴۰۳ - Sunday 22 December 2024
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 10.10.2006, 17:28

میدان واقعی برای مبارزه واقعی!


سلامت کاظمی

سه‌شنبه ١٨ مهر ١٣٨٥

"سولی ناماز چای قراقیندا اولور"! این را در یک جدل محفلی خطاب به دوستانی گفتم که اندر باب یک "مبارزه موثر" با جمهوری اسلامی داد سخن داده و چاره را در راه اندازی یک سایت به شدت "چپ" و "آشتی ناپذیر" می‌دیدند؛ هر چند به خوبی می‌دانستند که هنوز راه نیفتاده ، فیلتر خواهد شد و به گوش مردم نخواهد رسید! مثل هر ضرب‌المثلی که در برگردان به زبانی دیگر اندکی مزه‌اش را از دست می‌دهد، ترجمه عامیانه ضرب‌المثل چنین می‌شود: نماز آب‌دار می‌خواهی، برو لب رودخانه بخوان!
البته به این دوستان که: تخطئه و تحقیر هر گونه حرکت سیاسی در داخل کشور را علامت هوشیاری و رادیکالیسم خود تبلیغ می‌کنند؛ ابری غلیظ از شکاکیت را روی کلیه فعالان داخل کشوری گسترده‌اند و تنها به شرط "مرگ"، کسی را از زیر آن خارج کرده و به یک باره "مقدس"‌اش می‌شمارند؛ و از منظر آن‌ها، فاصله این "تشکیک" و "تقدیس" کمتر از یک ثانیه است، مثلا به اندازه آخرین نیم‌نفس اکبر محمدی!...آری، اگر به همین دوستان توصیه کنی که: جای مبارزه موثر داخل کشور است! آن چنان بر می‌آشوبند که گویی جواز "خیانت" برای آن‌ها صادر شده است!
البته این توصیه فقط خطاب به کسانی است که مبارزه سیاسی علیه اختناق در ایران را در حد "وظیفه انقلابی" خود ارتقا داده و در همان حال، تخطئه مبارزان داخل کشور را در همان کادر "وظیفه انقلابی" گنجانده‌اند. حال آن که این گونه تخطئه نخوت آمیز، نه وظیفه انقلابی ، بلکه ناشی از برج عاج نشینی، تنزه طلبی و ساده گزینی آن‌هاست. کسانی که در عمل تمامی فعالیت‌هاشان از "کار فرهنگی" – از حد مبادله معلومات و نظرات با یکدیگر! - فراتر نمی‌رود. به خصوص وقتی که همه شاخه‌های این نوع فعالیت، سرانجام ، و عموما، به "عمیق‌ترین" قسمت آن ، یعنی به مبارزه با "مذهب تحمیلی اعراب به ایران"، ختم می‌شود ، تعلیق به محال گشته ، و خواه ناخواه، کرکره مبارزه برای همیشه پایین کشیده می‌شود! (وزنه بردار سبک وزنی را در نظر بگیرید که پایش را هیچ وقت توی صحنه مسابقه نمی‌گذارد، اما نزد دوستانش قسم می‌خورد که حاضر نیست وزنه کمتر از ١٠٠٠ کیلو بردارد!).
شاید مفهوم گل و گشادی که مبارزه پیدا کرده (و مدتی است به هدف فاصله گیری از مفهوم رادیکال آن، ترم "فعالیت سیاسی" یا "فعال سیاسی" رایج شده!)، باعث می‌شود که مرز انواع آن با سرگرمی‌های سیاسی و فرهنگی قابل تشخیص نباشد و حتی باعث خود فریبی گردد. مشکل، البته، بر سر خود واژه نیست، بر سر معنا و محتوایی است که هرکس خودش را با آن تعریف می‌کند! شاید تعریفی که فرهنگ معین از مبارزه کرده ، کمک خوبی به درک آن نماید: "بیرون آمدن از میان صف برای جنگیدن". یعنی صرف وجود سیاهی لشکر، برای دشمن مهم نیست، حرکت دلاورانه ، ولو یک نفر، برایش اهمیت دارد. مبارزه، عرض اندام واقعی و تاثیرگذار در برابر دشمن است. این نوع مبارزه، حریف را وادار به عکس‌العمل می‌کند، به دفاع یا حمله متقابل وامی‌دارد، در آرایش صفوف و برنامه‌هایش تغییراتی صورت می‌دهد و البته پرداخت قیمتی را نیز – سبک یا سنگین - روی دست مبارز پاگذاشته به میدان می‌گذارد!
بی‌تفاوتی و بی‌اعتنایی حکومت‌گران نسبت به بخش اعظم سیاهی لشکر ما در خارج (ولو این که در بخش‌هایی ظاهر رادیکال و خشنی داشته باشیم!)، و به عکس، حساسیت و عکس‌العمل فوری به یک فعالیت کوچک در داخل (ولو این که ظاهر آرام فرهنگی داشته باشد)، تفاوت کیفی دو تلقی از مبارزه را نشان می‌دهد. بنابراین ، مبتنی بر تاثیری که روی حریف دارد، و برای ساده کردن و سهولت تفهیم، نام فعالیت داخل کشور- چه سیاسی و چه با ظاهر فرهنگی - را می‌گذارم "مبارزه" و نام اغلب فعالیت‌های خارج کشوری را می‌گذارم "کار فرهنگی" (بدون داشتن مخاطب داخلی و به همان مفهومی که در بالا اشاره شد)! بر این اساس، تکرار باید کرد هر نوع فعالیتی که برای خلع ید از دیکتاتوری و در جهت آزادی در داخل ایران صورت می‌گیرد از سنخ "مبارزه" است و هرنوع گفتار و نوشتار و انجمن سازی که در خارج – حتی با همین هدف - صورت می‌گیرد، "کار فرهنگی" است. (و برای برخی هم یک نوع عادت!). مثلا امضا جمع کردن زنان شجاع ایرانی علیه نابرابری جنسی در کوچه و پس کوچه‌های تهران و سایر شهرها مبارزه است ؛ و در این جا، نوشتن مقاله‌های مفصل و تکراری راجع به بدی دیکتاتوری و خوبی آزادی و ضرورت اسلام زدایی از ایران، کاری است فرهنگی. حداقل فایده این بحث ، چشم گشودن بر این حقیقت است که: صحنه اصلی مبارزه، داخل کشور است و این ، ما را نسبت به مبارزه رفقایمان در آن جا متواضع‌تر و حق‌شناس‌تر می‌کند.
بر همین اساس ، تا زمانی که فعالان سرشناس، (به عنوان مثال آقایان گنجی و سازگارا) در داخل کشور حرکتی علیه نظام ولایت فقیه صورت می‌دهند ولو با انتشار یک اطلاعیه کوچک، یک مبارزه و مقاومت تاثیر گذار اجتماعی را سامان می‌دهند، اما اگر برای همیشه در خارجه ماندگار شوند و هزاران خط اطلاعیه و تحلیل و موضع‌گیری هم منتشر کنند، کارشان دیگر نوعی تولید فرهنگی است. (کمتر کسی هست نداند که منفعت جمهوری اسلامی در اقامت همیشگی این گونه فعالان در خارجه است تا اکتیویته‌شان در داخل کشور. چه بسا تاکتیک‌هایی از قبیل صدور حکم غیابی زندان برای آقای سازگارا، توصیه و هشداری باشد برای عدم بازگشت).
ایستادگی تحسین آمیز و خطابه‌های شجاعانه اکبر گنجی در داخل، برد اجتماعی دارد و بخش‌های قابل توجهی از جامعه را بر می‌انگیزاند، اما اگر او بخواهد برای همیشه در خارجه بماند، درمدت کوتاهی می‌رود در ته صف انبوهی از "رهبران" بی‌آزار مقیم غرب قرار می‌گیرد! چون این گوهر مبارزه جویی صادقانه او در صحنه بود، که تاثیر می‌گذاشت و نه نظرات و محفوظات تئوریکی‌اش که در خارجه او را در ته صف هزاران استاد قرار می‌دهد! (با اندک تفاوت‌هایی می‌توان درستی این منطق را در سرنوشت آقایان معروفی و سرکوهی هم دید). کما این که به عکس، درخشش و تاثیر مواضع آزادیخواهانه آقای امیرانتظام برکسی پوشیده نیست. (نگارنده اصلا در موضع تعیین تکلیف برای این عزیزان و خدای ناکرده بازگرداندن آن‌ها به زندان نیست! و فقط برای به دست دادن نمونه‌های ملموس برای نظرش، ناگزیر از اسم بردن شده است).
بی‌جهت هم نیست که قدرت‌ها و محافل سیاسی بین‌المللی برای آگاهی از فضای داخل ایران و شنیدن حرف‌ها و منویات اپوزیسیون، ما هزاران هزار را به طور کامل دور زده و با اشتیاق به مذاکره با نمایندگان مبارزان داخل کشور می‌نشینند!
از همین رو، خطاب به این دوستان آتشی مزاج، باید دوباره تاکید کرد اگر به عنوان "وظیفه انقلابی" دنبال "مبارزه موثر" هستند باید در میدان واقعی و کنار همان مبارزانی قرار گیرند که متکبرانه و غیر مسولانه آن‌ها را تخطئه می‌کنند. دادن یک چنین حکمی فی‌نفسه خطرناک است و خیلی‌ها را بر می‌آشوبد. حتی اهل سفسطه و "این همانی" ممکن است آن را با رفت و آمد‌های سازشکارانه سیاسی به داخل کشور برای خوش آمد حکومت گران، یک سان جلوه دهند. آری، می‌توان از هر جهت این منطق را کوبید و محکوم کرد؛ اما، پس از فرونشستن آتش خشم، شاید وجدان‌هایی در درون به آرامی زمزمه کنند: رفقا ما در این جا هیچ کاری نمی‌کنیم!
واقعیت این است که اگر برای تعدادی از مبارزان سرشناس، و فعالان پرونده‌دار، نفس تحمل تبعید، به حق بخشی از مبارزه است، برای بسیاری اما، و از خیلی وقت پیش، نفس اقامت در خارج کشور دیگر مبارزه نیست. این ، یک خارجه‌نشینی خودگزیده، زیر چتر مشروعیت تبعیدیان سیاسی است. واقعیت دیگر هم این است که پس از سال‌ها اقامت طولانی در خارج کشور، بیشترینه ما تبدیل به شهروندان رسمی و غیر رسمی این کشورها شده‌ایم. از همین رو، شرایط متعددی و از جمله: مسایل خانوادگی و معیشتی ، قوانین مدنی ، جزایی و امنیتی و منافع ملی این کشورها، طول و عرض میدان فعالیت ما و نوع آن را مشخص می‌کند و انبوهی را هم به بازنشستگی سوق می‌دهد. البته مبارزه برای آزادی ، شرط سنی و دوران بازنشستگی نمی‌شناسد، اما چه می‌شود کرد که محاط بودن در یک چنین شرایطی ، بیشتر ما را به فرهنگی کار خنثی تبدیل کرده است.
مبارزان داخل کشور، از آن جا که از نزدیک و به طور عینی با حریف رو به رو هستند و از تاثیر حرکات خود بر روی لایه‌هایی از جامعه نیز آگاهند ، ناگزیرند تاکتیک‌های مبارزاتی خود را هر چه پیچیده تر و سنجیده تر انتخاب کنند، تا بیشتر دوام بیاورند. آن زنان شجاعی که برای جمع آوری امضا به در خانه‌ها می‌روند، نیک آگاهند که اگر در خانه یک حزب الهی و پاسدار را بزنند، ممکن است با چه واکنشی مواجه شوند. آن‌هایی که برای برچیدن بساط جنایت فجیع سنگسار مبارزه می‌کنند، همین طور و نمونه‌های دیگر. این‌ها قیمت‌های مبارزه‌ای است که آن‌ها می‌دانند که باید بپردازند. طبیعی است که ورود به این صحنه برای کسی که – به علت اقامت طولانی در خارجه - فاقد تجربه و ذهنیت کافی است، کار ساده‌ای نیست، اما برای کسی که آن را "وظیفه انقلابی" خود می‌داند، تطابق با شرایط موجود غیر ممکن نیست. به ویژه که بازگشت به داخل برای سهیم شدن در مبارزه، در گذشته نیز سابقه داشته و کم نبودند دانشجویان و یا اعضای کنفدراسیون که برای انجام فعالیت موثر سیاسی به ایران بازگشتند؛ پس چرا باید در جمهوری اسلامی به بهانه اختناق شدید، این کار تابو شده و بهانه‌ای برای زمین گیر شدن ما گردد؟
اگر کسی دنبال نام نباشد؛ اگر کسی برای پیروزی‌های سریع بی‌تابی نکند؛ اگر کسی از برج عاج انقلابات عظیم طبقاتی و ریشه‌ای موقتا هم که شده پایین بیاید؛ اگر کسی از رویای شیرین کودتا بیرون آید و... در آن صورت درخواهد یافت که زمینه‌های بسیاری برای مبارزه آزادی‌خواهانه وجود دارد.
اگر ما شاهد تداوم حرکت‌های اعتراضی ولو کوچک در گوشه و کنار میهن‌مان هستیم، اگر آن کانون ادبی یا سیاسی یا دانشگاهی اطلاعیه اعتراضی یا روشنگرانه‌ای می‌دهد، اگر در کارخانه‌ها اعتصابی به راه می‌افتد، اگر کامپین اعتراضی توسط زنان برپا می‌شود، اگر دانشجویان در نقطه‌ای تحصن می‌کنند و... به یقین، مبارزان سیاسی گمنامی وجود دارند که استارت اولیه آن را زده و در تدارک آن نقش ایفا کرده‌‌اند... این رهبری نامرئی - ولی واقعی و ضروری- لازمه مبارزه سیاسی در یکی از بی‌رحم‌ترین و درعین حال پیچیده‌ترین رژیم‌های دیکتاتوری است. مبارزان داخل، از فاجعه حرکت‌های افراطی درس آموخته و متناسب با ظرفیت‌های سیاسی و امنیتی داخل، مانور می‌دهند. این مبارزه هوشمندانه، هم، دست حاکمیت را برای قلع و قمع سریع آن می‌بندد و هم تداوم جنبش را تضمین می‌نماید. طبیعی است که نباید نسبت به دخالت‌ها و توطئه‌های رژیم برای بیراهه کشاندن این حرکت‌ها، و یا ایجاد حرکت‌های سیاسی کاذب غافل بود. بلکه آن را باید به حساب پیچیدگی مبارزه در یک دیکتاتوری نامتعارف و بی همتاگذاشت و جزو مشکلات مبارزان داخل کشور محسوب کرد.
نتیجه این که فعالیت در خارج کشور، بخشا، تا آن جا اصالت مبارزاتی دارد که در خدمت مبارزان داخل کشور و تقویت آن‌ها باشد. چه از طریق هماوایی‌ها و همراهی‌های سیاسی یا دیپلوماتیک و یا رسانه‌ای، و چه رساندن امدادهای مادی به ویژه در شرایطی که خانواده تعدادی از این مبارزان، پس از دستگیری، از هستی ساقط می‌شوند و صدها مشکل مادی دیگر.
اگر این هم‌جبهه‌گی روی ریل درستی پیش برود، در آن صورت فعالان خارج کشور – به دلیل این که از بگیر و ببندهای حکومت درامان هستند – می‌توانند نقش به سزایی در افشای توطئه‌ها و به بیراهه کشانده نشدن حرکت‌های سیاسی و اجتماعی ایفا نمایند.

بعد از تحریر: بحث بالا می‌تواند به سهم خود به گشودن این معما نیز کمک کند که چرا – با کمال تاسف- هیچ گونه اتحاد مفید و پایداری بین فعالان خارج کشور تحقق نمی‌یابد و نیز مقدمه‌ای باشد بر این بحث که یک اتحاد واقعی، بر چه محورهایی می‌تواند استوار باشد.



نظر شما درباره این مقاله:









 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024