يكشنبه ۲ دي ۱۴۰۳ -
Sunday 22 December 2024
|
ايران امروز |
آبان ماه ۱۴۰۱ / نوامبر ۲۰۲۲
آنچه که این هفتهها در داخل و هم زمان خارج ایران میگذرد، گویای طنین میمون نبردی و شاید به دلائل چندی نهائیای باشد که از زمان ورود اسلام به ایران در این خطه در جریان است!
فیالواقع ملت ما اکنون همزمان در گیر دو نبرد سهمگین سیاسی و فرهنگی است و به این علت نیز هست که برخی فلاسفه تحت تاثیر آن قرار گرفتهاند. به این خاطر دیگر تردیدی نیست که این رویدادها حکایت از انقلابی سرنوشتساز حداقل در ایران میکنند. و کشورهای مسلمان بیشتر به خاطر بعد فرهنگی این انقلاب که فمینیسم در آن پر رنگ است تحت تاثیر قرار گرفته و میرود که شعله آن در این مناطق افروخته شود.
این خیزش فراگیر، بیاغراق، بدون شباهت تاریخی در تمامی کشورهای اسلامی، دارای ویژگیهای بارزی است که آفتاب پیروزی را در افق دید آورده و با خیزشهای دیگر در دوران عمر نحس جمهوری اسلامی تفاوتهای کیفی و غیرمترقبه چندی دارد. این نوشتار سعی بر برجسته نمودن دلایل ارتقای خودآگاهی جمعی ما و به ویژه جوانان نموده است.
در نوشتارهای دیگر چون ”مفهومشناسی شعار زن، زندگی، آزادی” به قلم گویا با دقت شمار کثیری از نابسامانیهای موجود در ایران آمده. اما در کنار همه اینها میبایست احساس واقعی بیآتیه بودن جوانان را نیز افزود که شاید مهمترین دلیل شرکت زنان و مردان و اقلیتهای نسل زد است، که دبستانیها را هم که شاهد سرنوشت غمانگیز والدین خود میباشند، به حرکت آورده و بیش از این خفت و اهانتها و ستمهائی که روحانیت در بعد فرهنگی بی دلیل بر آنها تحیمل نموده و هر روز افزایش داده نمیخواهند تحمل کنند.
میدانیم که در فقه شیعه مردم به مثابه گله گوسفند به حساب آمده و روحانیت نقش چوپانی را بر عهده دارد. از این رو این جماعت مردم را فاقد قدرت فکری و تصمیم در زندگی دانسته و میبایست جهت رفتار خود از یک آیتالله (بدون آن که دارای زمینه تخصصی باشد) تقلید نموده و رساله او را معیار عمل قرار داده و هر زمان میتواند با فتوا دستور حلال و حرام نمودن هر امری را صادر نماید! در تمامی تاریخ شیعه ما با فتواهائی به ضرر ملایان روبرو نبودهایم. علاوه بر آن هر مقلد میبایست خمس و سهم امام هم به آنها بپردازد!
بر اساس این شیوه رفتار طبیعی است که هیچ انسانی جز قشر بیسواد و نا آگاه حاضر به دادن چنین قیمومیتی به آنها نباشد و طی این ۴۴ سال در عمل شاهد بودیم که همه آنها و ایادیشان شامل بیسوادان و چاپلوسان و قاچاقچیان و مزوران و غارتگران شرور و روانیترین افراد، نقش چوپانی مردم را ایفا میکنند، تا آنجا که برای کوچکترین اعتراض احکام درازمدت زندان و شکنجه صادر کرده و حتی خود را علنا مجاز به تجاوز جنسی نیز میدانند!
در حالی که آنها احتیاجی هم نمیدیدند که به خلوت رفته و آن کار دیگر کنند و اقوام آنها در داخل و خارج کشور نیز نه تنها آزادانه مشغول همه نوع فسق و فجورند، بلکه برخی مدعی شدند که از “ژن برتر” نیز برخوردارند! باز هم ابعاد این بیصفتیها محدود نمانده و زنها، از نظر تئوری و عمل برده مردان به شمار میروند. باز هم بیش از همه اینها این جماعت با ساخت صدها امامزاده حتی فقرا را هم سرکیسه کرده و میخواهند آگاهانه تحمیق مردم و چپاول خود را شدت بخشند! تصور این امر دشوار نیست که در جهان امروز زندگی با این شرایط تا چه حد اسفبار است و شاهد بوده و هستیم که اگر کسی هم مخالفت کند میتواند با اتهام ضد دین و محارب حتی اعدام شود!
بر این اساس استبداد سیاسی و فرهنگی شیعه در قرن بیستویکم در کشور ما طی این چهل و چهار سال از زمان حافظ شدیدتر بود. اما جنبش کنونی آنها را چنان غافلگیر کرده که عملکرد و عربدهکشی هرروز ایادی اوباش و اراذل آنها متناسب با رشد فرهنگیشان برعلیه مبارزین داخل و کشورهای دیگر عزم همه را در راه نابودی آنها مصممتر نموده است!
اکنون ما با بهاصطلاح دینی سروکار داریم، که از همان زمان پدیداری روحانیت در اسلام جز یک ایدئولوژی قدرتگرا و تروریست و انحصارطلب و به شدت اپورتونیسم و زنستیز و ضد دگراندیشان نبوده و نیست. به عبارت روشنتر شیعه با ۱۴۰۰ سال سابقه تروریستی و جنایت دین نبوده، بلکه یک ایدئولوژی فاشیستی است. به این خاطر نیز در انقلاب ۵۷ بیش از پیش فریفته ایدئولوژی حاکم در شوروی بود و از همه آموزههای نماینده آن یعنی حزب توده مخالف دموکراسی و لیبرالیسم در ایران جهت حفظ قدرت و توجیه جنایات و چپاول خویش بهره گرفت و جریانات روشنفکری و دموکرات را سرکوب وحشیانه نمود!
هیهات که اکنون شیادان حکومتی که نمیتوانند و آن توان فرهنگی را هم ندارند، در آخرین مانور تبلیغاتی خود داد بیدینی معترضان را سر داده و بهترین شخصیت آنها قاسم سلیمانی بیسواد است که جنایات او در سوریه قابل انکار نیست! اگر منظور آنها از دین همانست که رژیم ملایان تاکنون و پیش از آنها انجام دادهاند، آری اگر جنبش کنونی با شهامت این اتهام را با افتخار نپذیرد دچار روانپریشی حاد است!
از جمله شگردها و اپورتونیسم ملایان که باعث ماندگاری تاریخی آنها نیز شده این که هر زمان با تفسیری دلبخواه از آیههای قرآن و آوردن روایاتی جعلی و یا خودساخته اعمال ضدبشری خود را توجیه نموده و زمانی که قدرت به دست میآورند، جز تزویر و ریا همه مبانی اخلاقی و انسانی را زیر پا میگذارند. به راستی این جماعت که بدون هرگونه تخصص و حرفهای مانند زالو در طول تاریخ حیات خود جز به منافع مادی و رفاهی و سکسی خود در فکر هیچ چیز دیگری نبوده و هر زمان که فاقد قدرت بوده و نتوانند در چپاول شرکت کنند اکثریت قریب به اتفاق آنها از اصلی به نام تقیه (امری ابداعی و بدون ماخذ دینی جهت توجیه نمودن بیعملی در قبال دفاع از مردم) تبعیت کرده و حتی به چاپلوسی پلیدترین حکام و سلاطین میپردازند. در زمان حکومت محمدرضا پهلوی غالب آنها از ساواک حقوق میگرفتند!
از جمله دیگر احکام خود ساخته آنان که بعد از انقلاب رواجیافته اتهامزنی بدون دلیل (مهابته) جهت محکوم نمودن مخالفان و حتی در مورد جنایات خود (تحت عناوینی چون بیمار بودن و خودکشی فرد) اضافه کرده و قضات هم بدون هیچ ابائی بر این مبنا عمل میکنند! در حالی که در بسیار از موارد اثری از این بیفرهنگیها حتی در قرآن هم نیست و این جماعت خود را مجاز میداند که هرزمان احکام خود ساختهای را در خدمت استبداد خویش ابداع نماید، همچنانکه خمینی با صراحت با این مضمون گفت که اگر نظام دینی در خطر باشد حتی مجاز است که عدهای مسلمان نیز کشته شوند و تمام واجبات را هم میتوان تعطیل نمود!
تا چه حد انسانها میتوانند این همه مصائب را همراه این بیحرمتیها و حقکشیها و سرکوبها و حیف و میل همه چیز ایرانیان را تحمل نموده و در آخر رهبر آنها را دشمن خطاب کرده و فرمان آتش به اختیار هم صادر مینماید؟ در این حال نفس جماعتی هم که خود را “روحانیون مبارز” خطاب میکنند در نمیآید و حتی به مداوای مجروحان هم نمیپردازند، اما برای انتشار یک کاریکاتور و یا نوشتاری یقه پاره کرده و فرمان قتل صادر میکنند. در انقلاب نحس ۵۷ هم مشاهده کردیم که صرفا پس از ورود خمینی به ایران برای گرفتن پست و مقام حاضر به شرکت در تظاهرات شدند. در واقع همه نگرانی آنها نه برای از دست رفتن دین است و نه حتی رفاه حامیانشان. ترس آنها صرفا در این است که این نهاد زیر سوال نرود که اکنون شاهد آنیم.
آیا بازهم به دنبال دلایلی هستیم که چرا این نسل کف خیابان مرگ را بر این زندگی ترجیح میدهد، ضمن این که مهاجرت نیز با هزینههای سنگین هر روز با موانع بیشتری روبرو است؟
در حقیقت جامعه ما در طول تاریخ و حتی پیش از اسلام دچار استبداد دینی بوده و برای نجات خویش میبایست یکبار برای همیشه این معضل را که همواره مانع اصلی پیشرفت و برقراری صلح در همه کشورهای اسلامی بوده، از میان بردارد. بیدلیل نیست که در این نبرد ستمدیدهترین اقشار که زنها و اقلیتها هستند در این کنبش میمون پیشتازند. ما در سراسر تاریخ این سرزمین و این فرهنگستبر به راستی هیچ اندیشمندی را نمیشناسیم که مورد تهدید و ستم و حتی قتل توسط ملایان قرار نگرفته باشد.
جهت مبارزه با این جماعت خبیث در ایران در آغاز تصوف پدیدار شد، که به نقل از اثر زنده یاد سعید نفیسی، فتوتیان (جوان مردانی که به کمک مرم میشتافتند) و پشمینهپوشان بر علیه تجملات ملایان و حکام که مشغول چپاول بودند و فقر عمومی بیداد میکرد، برخواستند. حال اگر نخواهیم دورتر برویم که به عنوان نمونه در زمان ساسانیان بزرگترین کتابخانه دنیا در جندی شاپور بود و بسیاری از اندیشمندان یونانی به خاطر برقراری استبداد در یونان به آنجا هجرت کرده بودند، در زمان حمله اعراب به ایران بخش شرق آن بودائی بودند و بزرگترین مجسمه بودا به عنوان نمونه در بامیان (ایران آنزمان) بود که طالبان آن را منفجر نمودند. از این رو تصوف به عنوان اولین جریان مخالفت با استبداد دینی در بین همه سرزمینهای اسلامی از آنجا در ایران پدید آمد چون هویت فرهنگی ایرانیان پیش از اسلام بسیار تحت تاثیر ادیان زرتشتی و مزدکیان و مسیحیت و یهودی و از آن مهمتر بودیسم بود.
در این راه صوفیان جهت مبارزه با دینی که همه چیز را به آخرت حواله میکرد عشق را جایگزین ایمان آلوده به تزویر و ریا نموده و بجای مسجد خانقاه بنا نمودند.
ساندرا مکی، ایرانشناس، در اثر خود پس از اشاره به این نکته که “شیعه اثنی عشری را پیروان ترک زبان (سلجوقی) برای همیشه بر پیشانی ایران نقش کردند”، اضافه میکند: “در ایران تاریخی، زنان و مردان از لحاظ فرهنگی به عقاید متمایل بودند تا به احکام خشک، و از بحثهای بیپایان علما در باب نکات فرعی قوانین اسلام خسته شده بودند... آنان که بیشتر برای پاسخ به مسائل روزمره اسلام را میخواستند تا برای مباحث بیپایان و قانونزدگیها، گاهی تصوف را اگر نه به عنوان راه حل، دست کم به مثابه یک امکان پذیرا میشدند. این امکان را صوفی محل، یا “مرد خدا”یی که تقریبا در هر شهر و روستائی وجود داشت، فراهم میکرد. این مردان زاهد از طریق گردهمائیها، خواندنها، ادعیه تکرار شونده و حتی جنون جمعی بر قلب و روح مردم نفوذ میکردند و وعده ملاقات با خدا را در خلسهای متعالی به ایشان بشارت میدادند و به ویژه در رنج و درد قرون فاجعهبار سیزدهم و چهاردهم، درصد قلیل ولی قابل احترامی از مردم از تمام اقشار جامعه به تصوف روی آوردند.”
اما آنقدر صوفیان با مخالفت ملایان و کشتن بیرحمانه بزرگان آن، حلاج و سهروردی و عین القضات همدانی و... روبرو شد که در آخر چهره دینی و به خود گرفت و آلوده به مخدرات شدند و در نهایت به انحراف رفت تا این که عرفان پا به عرصه وجود گذارد و با هزاران حیل توانست همزمان فقه و تصوف را مورد نقد قرار داده و آثاری جاودان و ماندگار از فردوسی و حافظ و سعدی و خیام و مولوی... خلق نموده و حداقل نه تنها فرهنگ پارسی را ستبر نمودند، بلکه بارقههای اولیه رشد علوم طبیعی نیز توسط ابن سینا و رازی و خیام و خوارزمی و... اول بار در جهان در این سرزمین قابل رویت شده و بعد از آن به مناطق دیگر اسلامی نیز راه یافت.
در اینجا به عنوان مشتی نمونه خروار بد نیست دلیل کشتن قائم مقام فراهانی را در زیر نویس مطالعه کنیم.
ناگفته نماند که جز خیام و... رازی بقیه عرفا و اندیشمندان معروف ایران عقاید دینی داشتند. بیش از همه تمام تلاش مولانا تعریف دینی بود که مقام و کرامت انسان و انساندوستی و عشق را محوراندیشه خود نموده بود (اقسوس که بر گنج همه پرده شمائید!). در حقیقت مولانا را میتوان در ۸۰۰ سال پیش بارزترین رفورمیست مسلمان تلقی نمود. بی دلیل نیست که بزرگان اندیشه در جهان به ویژه در قرن بیستم به درستی به ستایش او پرداختهاند. اما بیهوده هم نیست که ملایان بیش از همه با او در ستیزند و برخی از آنها جهت پرهیز از نجس شدن حتی آثار او را با انبر به دست میگیرند و هیچگاه نقل قولی از او نمیآورند!(۳)
گیرم که هزار مصحف از بر داری / با آن چه کنی که نفس کافر داری
سر را به زمین چرا نهی بهر نماز / آن را به زمین بنه که در سر داری! (ابوسعید ابیالخیر)
می خور که شیخ و مفتی و محتسب / چو نیک بنگری همه تزویر میکنند!
دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما / چیست یاران طریقت بعد از این تدبیر ما
ما مریدان روی سوی قبله چون آریم چون / روی سوی خانهٔ خَمّار دارد پیر ما!
آتش زهد و ریا دامن دین خواهد سوخت / حافظ این خرقه پشمینه بیانداز و برو (حافظ)
آنها که طلبکار خدائید، خدائید / بیرون ز شما نیست، شمائید شمائید
ای قوم به حج رفته کجائید، کجائید؟ معشوق همینجاست، بیائید، بیائید! (مولوی)
به راستی امروز مشاهده میکنیم که بزرگانی چون زنده یاد شجریان در سیاهترین دوران این حکومت نحس در شناساندن هویت ایرانی و گذاردن مرحم بر زخمهای این ملت تلاش موفقیت آمیز بسیار نمود.
از سوی دیگر تا پیش از قتل مهسا بسیاری بر این باور بودند که فرزندان مهاجرین رابطه فرهنگی خود را با ایران از دست داده و امیدی به کمک آنها در زمینه آزادی ایران نمیتوان داشت. اما همراهی چشمگیر و مستمر و فراگیر قشر وسیعی از آنها در جنبش کنونی همزمان در سراسر دنیا با مبارزات داخل نه تنها این تصور را باطل نمود، بلکه انسان را به این نظر میرساند که در آینده این فرآیند گسترده تر شود.
به این ترتیب از یک سو تلاشهای فرهنگی و سیاسی و هنری ایرانیان به دور از سانسور روحانیت در خارج طی این سالها و اشغال پستهای دولتی و علمی و اقتصادی و رسانهای آنها در غرب در این فرآیند تاثیر بسزائی نیز داشته و به جرئت میتوان گفت چنین نمونهای در قیاس با مهاجرین کشورهای دیگر حیرتانگیز و در تاریخ بیسابقه است و فرارسیدن دوران نوینی را در مبارزات اجتماعی و سیاسی همه ملتها نوید میدهد.
به سخن دیگر از آغاز مهاجرت، به ویژه قشر متوسط، ایرانیان برای اولبار در چند سده اخیر همراه آن فرهنگ غنی پارسی از زندان جغرافیائی آن رها گشته و جهانی شده. طی این ۴۴ سال، شاهدیم که امروز این پدیده به ثمر رسیده و چهره واقعیت پیدا نموده.
به هر حال تا اینجا میتوان به این نتیجه نیز رسید که نه تنها امکان کره شمالی شدن ایران در زمینه سیاسی منتفی شده، بلکه این خیزش رهائی از استبداد دینی ۱۴۰۰ ساله را در زمینه فرهنگی و سیاسی برای همیشه نه تنها در ایران بلکه در بین کشورهای اسلامی دیگر و با احتیاط در بین ادیان دیگر در سطح بین المللی نیز امکانپذیر نموده است.
از سوی دیگر علاقه وافر فرزندان ما در خارج به حفظ هویت فربه فرهنگی خود و رشد بینظیر ایرانیان در زمینههای علمی و سیاسی و هنری و رسانهای به یمن این رهائی اینک مبدل به ستون محکمی در دفاع از مبارزات داخل و رساندن صدای آنها در جهان شده. از این رو میتوان اینک به این نظر رسید که ما اکنون دارای سه وطن هستیم: وطن اشغال شده توسط ملایان، وطن فرهنگی و اجتماعی اکثریت مردم و وطن فرهنگی و اجتماعی و جهانی ما در خارج. به این ترتیب امکان شکست این جنبش از رژیمی که هیچ سلاحی جز کشتار و آنهم توسط مزدوران بیفرهنگی که با هر بیان و اقدامی بیشتر خود را به قهقرا میبرند رنگ باخته است.
در آخر و به عنوان نتیجه امید است که نوشتار توانسته باشد نشان دهد که جنبش مردمی ما نه یک جنبش فلسفی و سیاسی و فرهنگی بر علیه دین است، بلکه علیه جریانی فرهنگی و سیاسی تحت لوای ایدئولوژی ضدبشری در لباس آخوندی است که در طول تاریخ و انواع رنگها و در همه ادوار برای حفظ منافع خود از هیچ جنایت و غارتی فروگذار نکرده و اکنون زندگی را بر مردم طاقتفرسا نموده.
از این رو با افراد و جریاناتی که بتوانند و اثبات کنند که از آخوندیسم گذر کرده و در مبارزه کنونی شرکت نموده، مخالف دخالت دین در حکومت باشند و متعهد به پذیرش بیچون و چرای حقوق بشر و پلورالیزم بدون اما و اگر باشند، چه خداباور و یا ناباور و با هر عنوانی، نه هیچ سرناسازگاری نمیتوان داشت، بلکه قشری از جامعهاند که میبایست آنها هم نقش مثبت خود را در پیشرفت ایران و بویژه آنها در زمینه آخوندزدائی ایفا نمایند.
این صحبت را نیز میبایست با سلطنتطلبان در میان گذارد که امروزه بدون باور و تعهد به حقوق بشر و پلورالیزم و از جمله رفتار و نوع تبلیعات و قضاوت پیرامون فعالین در صحنه در زمان حال که عزیزان ما در خون میغلطند، الصاق واژه جمهوریخواه و یا سلطنتطلب بیانگر هیچ امتیازی نیست، چرا که هم اکنون نمونههای مشابه و با رفتار مشابه در جهان حاکمیت دارند.
از سوی دیگر ما نیازی نداریم که جهت اثبات حقانیت سراغ حکومتهای دوهزار سال پیش برویم که هرگونه شرحی پیرامون آنها بیشتر حالت رمان تخیلی داشته و نمیتوان نتیجههای قابل اثباتی را از آنها برای امروز بدست آورد. در حالی که باورها و رفتار حکام چند سده اخیر در آثار گوناگون و قابل پیگیری در دسترس قرار دارند. از این آثار قابل پیگیری است که غالب سلاطین با ملایان دست در یک کاسه داشته و جنایت هم به وفور انجام دادهاند. و اگر منظور تطهیر سلسله پهلوی است، در کارنامه آنها هم کودتا و هم آتش زدن کریم پور شیرازی و کشتن افراد از پشت واعدام وزیر خارجه دولت قانونی دکتر مصدق و در مقابل خواب دیدن حضرت عباس و به ملاقات آخوندها رفتن محمد رضا پهلوی ثبت است.
با یاد و بزرگداشت خاطر همه جانباختگان و همدردی با بازماندگان آنها و تعظیم در مقابل نسل تلاشگر و فداکار در خیابانهای خونین سراسر ایران جهت زدودن زخمهای عمیق سیاسی و فرهنگی ایران و ساختن ایرانی آباد در داخل و خارج.
———————-
زیرنویس:
۱- به نقل از اثر ساندرا مک کی تحت عنوان “ایرانیها”، ترجمه شیوا رویگران، انتشارات ققنوس، ۱۳۸۰، ص ۸۴-۸۵
۲- دلیل قتل قائم مقام فراهانی را بهتر است در کتاب حقوق بگیران انگلیس در ایران جستجو کرد که سفیر انگلیس چنین میگوید: “قائممقام فراهانی تنها ایرانی وطن پرستی بود که نتوانسته بودیم او را بخریم، هر رشوهای که بدو میدادیم میگرفت اما آنرا به شاه میداد... سرانجام نامهای به دولت عالیه انگلیس نوشتم و برای کشتن ایشان درخواست پول کردم... پس از این که پول فرستاده شد، شبانه به خانه امام جمعه تهران رفتم و مقداری را به او و مقداری را هم جهت عواملش بدو دادم و گفتم باید که وی را تکفیر کنند.. فردا در همه مساجد تهران روحانیون بر منبر رفته و بانگ بر آوردند که مسلمانان از دست این کافر فریاد فریاد او دولت اسلام را بر زمین زده است و.... سر و صدا که بالا گرفت محمد شاه ابتدا او را عزل کرده و پس از یک هفته فرمان قتل تنها ایرانی وطن پرست را امضاء کرد. پس از قتل آن بزرگ مرد سوار بر اسب شدم تا واکنش مردم را در شهر ببینم دیدم این مردم ابله فرومایه بسان شب عید یکدیگر را در آغوش کشیده و کشته شدن این کافر ملحد را به هم تبریک میگویند”!
۳- “نحوه شناخت بزرگان اندیشه، نمونه موردی، شناخت جلالالدین رومی”، مسعود کریمنیا، سخنرانی در هامبورگ ۱۳۹۶
■ درود فراوان و سپاس از این نوشتار ارزشمند! به راستی واقعیتها را بیان کردهاید و در این شورهزار انشانویسان، آفرین بر شما. ما همه ایرانی هستیم و نیاز به سامان، حکومتی بر شالوده فرهنگ ایرانی داریم که بند نخست قانون اساسیاش با: «زندگی مقدس است هیچکس و خدا هم حق ندارد حکم قتل و اعدام بدهد» آغاز گردد. به امید و یقین چنین روزی.
ر. ایرانی
| ||||||||
ايران امروز
(نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايتها و نشريات نيز ارسال میشوند معذور است. استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024
|