iran-emrooz.net | Thu, 28.09.2006, 20:51
آسایش دو گیتی....
بابک جاودان خرد
جمعه ٦ مهر ١٣٨٥
روزگار غریبی است. انگار غرب مسیحی یا سرمایهداری سابق پس از پایان جنگ سرد و پیروزی در آن ، در به در به دنبال دشمن و رقیب تازه ای میگردد و ظاهرا هم آن را یاقته و از این بابت خوشحال نیز هست: شرق اسلامی ، که هستهی مرکزی آن نفتی و چاق و چله است و توان مالی چالش با غرب را دارد و شور و برانگیختگی و، توهم بازگشت به دوران طلایی تمدن اسلامی را نیز. صورت مسئله روشن است: رهبر کاتولیکهای جهان در یک سخنرانی زیرکانه ، از قول یک امپراتور بیزانس در اواخر قرن چهاردهم مدعی میشود که اسلام دین خشونت است، و مسلمانان هم در عمل ثابت میکنند که چنین است!
در پاکستان آدمک پاپ را آتش میزنند و اورا تهدید به مرگ میکنند ، در فلسطین اسلامی کلیساها را میسوزانند و در سومالی یک راهبه از جنس خواهر ترزا را گلوله باران میکنند و.. پاپ ِظاهرا درمانده و باطنا خوشحال، سه بار اظهار تاسف میکند و دوشنبه هم نمایندگان سیاسی و مذهبی ٢٢ کشور مسلمان عرب را به حضور میپذیرد ، از آنها دلجویی میکند و میگوید سوء تفاهم شده و او مسلمانان را دوست دارد و باید دیالوگ کرد و.... واقعا که باید به غرب به نمایندگی حضرت پاپ دست مریزاد گفت، چون بهتر از این نمیتوانست مسلمانان ساده لوح هنوز بدوی را مچل کند و در چشم جهانیان بنماید که "اسلام عین خشونت است".
در این میان برخی روشنفکران دینی ما (مثل جناب مهاجرانی) خودرا به آن راه زده و در پی آن برآمدند که تازه ثابت کنند پاپ از روی عمد این سخنان را نقل کرده و قصدش چالش با اسلام بوده است. شگفتا از این کشف و ثبوت تاریخی! حضرات گویی تازه از خواب بیدار شده و خبر نداشتهاند که غربیها از همان زمان فتوای تاریخی امام بزرگوارشان علیه سلمان رشدی "مرتد" در فوریهی ١٩٨٩، از این ترفند برای تحریک مسلمانان به خود- افشاگری استفاده میکردهاند. چنانکه در همین سال جاری نیز با ترفند "کاریکاتور پیامبر" دنیای اسلام را به تکاپوی خشونتبار و خونینی انداختند تا باز ثابت کنند که اسلام و مسلمانان خشن و خشونت پرستاند.
آیا آقایان روشنفکر دینی به جای طرح پرسشهای فلسفی و تاریخی نباید از خود بپرسند که چرا مسلمانان از یک سوراخ چند بارگزیده میشوند؟ و اصولا در حالیکه جامعهی سیاسی و مدنی غرب به تکرار در صدد اثبات این مسئله است ، مسلمانان "فرهیخته"ای همچون مهاجرانی و خاتمی بجای خطاب قرار دادن غرب و پاپ، برادران مسلمان خودرا خطاب قرار نمیدهند که چرا عملا آب به آسیاب پاپ و غرب میریزید و عرض خود و اسلام میبرید؟
از سوی دیگر باید پرسید که خود غرب از اثبات این مسئله چه سودی میبرد؟ آیا این امر بنیادگرایی و تروریسم را افزایش نمیدهد و خود "نقض غرض" نیست؟ آیا این، کار نیروهای آزاداندیش و سکولار جوامع اسلامی را دشوارتر نمیکند و آنان را در موضع انفعالی بیشتر قرار نمیدهد؟ و آیا این تصویر پررنگ نمیشود که غرب براستی پس از پایان جنگ سرد و از بین رفتن خطر "امپراتوری سرخ" اکنون در پی ساختن و پرداختن لولوی "امپراتوری سبز" به رهبری بنیادگرایی شیعی- سلفی است؟ و در این میان تکلیف ما ایرانیان چیست که برای نخستین بار "غول سبز" بنیادگرایی و غرب ستیزی اسلامی را از شیشه بدر آوردیم و اکنون نیز میخواهیم آن را مجهز و مسلح به اتم کنیم؟ آقایان "روشنفکر دینی" که سخت از افاضات پاپ به خشم آمده و مطلب پشت مطلب در ذم سخنان پاپ مینویسند ، تا کی میخواهند سر در درون برف نگهدارند و پای در لجن چسبناک بنیادگرایی؟ و چرا نمیخواهند لختی هم به این بیندیشند که شاید "هرچه هست از قامت ناساز بیاندام ماست" و ما باید تا دیر نشده و "عراقیزه" و "بالکانیزه" نشدهایم به چارهاندیشی اساسی برخیزیم تا خودرا از توفان حوادث هولناک پیشرو مصون نگاه داریم.
اسلام و متولیان معمم و مکلایش در ایران، اگر بواقع دغدغهی حفظ "بیضه اسلام" دارند و "اندکی" هم به ایران نظر، باید- به کمک همهی آزادیخواهان- جامهی سیاست از پیکر اسلام برکنند و رخت اخلاق و معنویت و مدارا (که مدعی آنند) برآن بپوشانند، تا مگراین پند-سرودهی جاودان حافظ شیراز، دست کم برای ما ایرانیان اگر نه کل جهان اسلام، تحقق یابد:
آسایش دوگیتی تفسیر این دو حرف است
با دوستان مروت، با دشمنان مدارا