سه شنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۳ - Tuesday 3 December 2024
ايران امروز
iran-emrooz.net | Fri, 28.10.2022, 16:32

«انقلاب ملی» به چه معناست؟


بهرام خراسانی

«انقلاب ملی» برای پس گرفتن ایران یا گذار از جمهوری اسلامی به چه معنا است؟

یکی از خوانندگان (آقای خدیو) گفتارنامه‌ی این نگارنده با نام «انقلاب ملی ایران» (ایران امروز، سوم آبان ۱۴۰۱) در یادداشتی از احتمال پیدایش آنارشیسم در جنبش انقلابی کنونی ایران ابراز نگرانی کرده بودند. «انقلاب ملی» دربرابر «انقلاب جهانی» هم بخشی از درونمایه‌ی آن یادداشت بود. من بهتر دیدم در حد توان خود، اندکی پیرامون انقلاب ملی یا جهانی بنویسم:

۱) هر «انقلاب سیاسی» و یا «انقلاب اجتماعی»، پدیده‌ای سیاسی است، که با هدف «براندازی» دستگاه فرمانروایی سیاسی موجود در یک کشور مشخص سروکار دارد. معمولاً هر انقلاب در کشوری مشخص و سپهر سیاسی زمان روی می‌دهد. هدف نزدیک و عینی انقلاب هم درهم شکستن ساختار سیاسی موجود در همان کشور و مرزهای سیاسی آن است. از این‌رو و در این نگاه، همه‌ی انقلاب‌های سیاسی یا اجتماعی که در کمابیش ۲۵۰ سال گذشته در جهان واقعی رخ داده و دگرگونی‌هایی در ساختارهای سیاسی و اقتصادی جامعه‌ها پدید آورده‌اند، انقلابی «ملی» بوده‌اند.
انقلاب «ملی» در این معنا و مفهوم واقعیتی عینی است که در روی زمین و به دست مردمانی واقعی انجام می‌شود. در حالی‌که «انقلاب جهانی» یک مفهوم کلان و فراگیر اندیشگی و خواستی مفهومی است که یا تنها در اندیشه‌ها رخ می‌دهد، و یا شاید هم‌هنگام چند کشور جداگانه دچار وضعیت انقلابی شوند که در جای خود از آن سخن خواهیم گفت.
به کار بردن واژه «ملی» در گفتارنامه‌ی این نگارنده به معنای انقلاب در چهارچوب مرزهای سیاسی ایران هست، اما تنها به این معنا کرانمند نیست، همچنانکه ملی در برابر بین‌المللی یا جهانی نیست. در اینجا «ملی» به معنای همسویی و همسودی همهی شهروندان ایرانی در هرجای ایران و جهان است. بی‌توجه به دین و مذهب، طبقه‌ی اجتماعی، قومیت، زبان و رفتار و سلیقه‌ی فردی و اجتماعی آنها.

۲) کارکرد و سرشت هر انقلاب، گشودن یک یا چند گره کور در ساختارهای اجتماعی و سیاسی یک کشور یا جامعه‌ی معین است و از این‌رو، پدیده‌ای براندازانه است. به همین دلیل، خواه ناخواه می‌تواند رگه‌هایی کمرنگ یا پررنگ از دولت‌زدایی و آنارشیسم را با خود به همراه داشته باشد. این واقعیت را در انقلاب ۱۳۵۷ ایران نیزدیدیم که از گرایش‌های آرام اصلاح طلبانه تا گرایش‌‌های گوناگون و تند انقلابی جنگ‌ چریک شهری مدل کوبا و آمریکای لاتین، جنگ‌های دهقانی مدل چین، و تروریسم فلسطینی در آن دیده می‌شد. در برخی از این گرایش‌ها جای چندانی برای آنارشیسم وجود نداشت، و برخی دیگر آنارشیسم ناب بودند. البته کنش دوسویه میان این دو گرایش کلی نیز دیده می‌شد، و برخی گرایش‌های سیاسی به روش‌های آنارشیستی و ماجراجویانه خرده‌های بسیار می‌گرفتند که از این راه بر اندوخته‌ی دانش اجتماعی و سیاسی کشور افزوده می‌شد.
در همه حال، کمی و بیشی چگالی این آنارشیسم، تا اندازه‌ای بستگی دارد به دانسته‌ها و اندوخته‌ی دانش تاریخی کشور، پختگی اندیشگی دست اندرکاران و نخبگان انقلابی و افراد باتجربه و استخوان‌دار جنبش. شوربختانه به دلیل‌هایی که شاید درجایی دیگر گفته شود، این گروه در جنش انقلابی کنونی هنوز به اندازه‌ی بایسته به میدان نیامده‌اند. بااینهمه، پنهان نمی‌توان ساخت که دست‌ِکم از نگاه این نگارنده، نیروی کنونی در میدان انقلاب که بیشتر زنان و دختران و پسران جوان دانشجو و غیر دانشجو هستند، خردمندانه کار می‌کنند و نمودهای آنارشیستی چندانی در کار آنها دیده نمی‌شود.
برخلاف دانشجویان پیرو خط امام در سال‌های آغازین انقلاب ۱۳۵۷ و کار ناپسند، آنارشیستی و ماجراجویانه و زیانبار آنها در اشغال سفارت آمریکا، در رفتار جوانان انقلابی کنونی در سراسر کشور، این رفتارها دیده نمی‌شود. شاید بتوان گفت که سطح آموزش‌های دانشگاهی جوانان کنونی و پی آمدها و تجربه‌ها‌ی خوب و بد پدران و مادران آنها در انقلاب ۱۳۵۷، بر چگالی خرد دربرابر شور انقلابی در این انقلاب افزوده باشد.
با اینهمه، تجربه و دانش نسل پیشین گوهر گران‌بهایی است که نباید بر آن چشم بست. این گفتگوی بیهوده و پربسامد هم که اینک یک گسست نسلی در جمعیت کشور پیش آمده و نسل کنونی نسلی دلیر و ویژه است که شباهتی با نسل پیشین ندارد، بیش از هرچیز گونه‌ای پوپولیسم بدتر از آنارشیسم است که می‌تواند جنبش را به بی‌راهه بکشد و آن را از تجربه‌ی نسل‌های پیشین بی‌بهره سازد. مشکل جنبش انقلابی ۱۳۵۷ این نبوده است که جوانان آن نسل دلیر و رزمنده نبوده‌اند، بلکه در آنست که گاه بیش از اندازه دلیر و رزمنده بوده و به خرد و دانش اجتماعی کم توجه بوده‌اند. جوانان ایرانی همیشه دلیر بوده‌اند و آن را هم در مبارزه‌ی سخت دوران پهلوی، هم در زندان‌ها و شکنجه‌گاه‌های سیاه جمهوری اسلامی و هم در جبهه‌های جنگ ایران با عراق نشان داده‌اند.
نسل ما به یاد دارد که در زندان‌های جمهوری اسلامی که هزاران جوان اعدام شدند، شمار چشمگیری دختران و زنان جوان هم بودند که تا پای مرگ ایستادند و در برابر رژیم جمهوری اسلامی سر فرود نیاوردند و مرگ را بر تسلیم ترجیح دادند. درهمه‌ی انقلاب‌های بیش از دو سده‌ی گذشته، نیروی اصلی میدانی پیش برنده‌ی انقلاب جوانان بوده‌اند. گرچه شمار سالخوردگان و میانسالان میدانی و اعدام شده نیز کم نبوده‌اند. کسانی‌که وقت چندانی برای کتاب خواندن ندارند، می‌توانند این واقعیت را در فیلم سینمایی بینوایان و فیلم‌های همانند ببینند.
در تاریخ ایران، شاه اسماعیل صفوی البته با یاری بزرگان صوفی و ایلی ترکمن، در سن ۱۳ سالگی توانست دولت یگانه ملی را به ایران بازگرداند، و برای منافع ملی ایران، با روسهای تزاری پنجه در پنجه افکند. البته می‌دانم که به دلیل‌های گوناگون، هنوز برداشت چیره از این شاه ایرانی چندان روشن نیست و بر گرد آن، سخنان عامیانه بیش از سخنان علمی و تاریخی است. هر جوانی روزی پیر می‌شود و جای خود را به نسل تازه و جوان می‌دهد. اما آدمی همواره در جهانی پیر و کهنسال زندگی می‌کند، وبرای زندگی بهتر، دانش انباشته‌ی خود را به کار می‌اندازد. آدمی نوزاد به دنیا می‌آید، اما پیر از دنیا می‌رود.

۳) هر انقلاب اجتماعی یا سیاسی در هرجامعه یا کشوری، باید یک چند تضاد اساسی یا گره کور جامعه را بگشاید. این اصلی‌ترین کارکرد هر انقلابی است. به همین‌سان، در هر جا و هر زمانی شکل یاروش گشودن گره‌های کور، می‌تواند با جا و زمان دیگر متفاوت باشد. براین پایه، تا هنگامی‌که هنوز در جایی از جهان انقلابی ناگزیر و شدنی باشد، شکل و نام آن انقلاب می‌تواند ویژه‌ی خودش باشد. بسته به چیستی گره‌های کور و اصلی در هر جامعه، نامگذاری آن انقلاب نیز با نام انقلاب پیشین یا انقلاب کشور دیگر متفاوت خواهد بود. از انقلاب سده‌ی هفدهم انگلستان یا به اصطلاح «انقلاب شکوهمند» تا «انقلاب اتوکشیده» یا جنگ استقلال آمریکا که الگویی برای انقلاب فرانسه هم بود، در حالیکه حتا شاید نتوان خود آن را انفلاب نامید، تا انقلاب فرانسه و تا همین امروز، شکل ودرونمایه‌ی انقلاب‌ها بسیار متفاوت بوده است. اما سرشت براندازانه‌ی آنها در هر شکلی همچنان پا برجا است.
هدف نزدیک و نخست هر انقلاب اجتماعی یا سیاسی، درهم شکستن ماشین یا سامانه‌ی سیاسی دولت یا دستگاه فرمانروایی است. در ایران کنونی، روش‌های کهنه، ناکارآمد و فاسدجامعه چرخانی، اقتصاد خرد و کلان ورشکسته، فقر و سطح زندگی بسیار پایین بیشتر مردم، غارت منابع اقتصادی کشور به دست رانتخواران وابسته به حکومت، نبود آزادی‌های سیاسی و اجتماعی ازجمله وجود حجاب اجباری و بسیاری کمبودهای دیگر، گره‌های کور جامعه و شهروندان ایرانی از شرق تا غرب و از شمال تا جنوب کشور به‌شمار می‌روند. گشودن این گره‌ها با دست یا دندان، اصلی‌ترین کار ناگزیری است که انقلاب کنونی باید انجام دهد. گزینش فراخوان «زن، زندگی، آزادی»، فراخوان خوب و هوشمندانه‌ای برای این انقلاب است.

۴) پرسش دیگری که در یادداشت دوست ما آمده است، جهانی بودن یا ملی بودن انقلاب‌ها است. برای آنکه برداشت نادرستی از گزاره‌ی «انقلاب ملی» در نوشتار پیشین من نشود، یادآوری می‌کنم که در اینجا معنای ساده‌ی «ملی» در هر انقلاب، رخ دادن آن انقلاب در چارچوب مرزهای ملی شناخته شده‌ی کشور هست، اما همه‌ی معنای آن نیست. در تاریخ بیش از دویست سال گذشته‌ی جهان ازجمله و به یژه در اروپا، همواره پیوند میان انقلاب در یک کشور و انقلاب و پیوند آن با کشورهای دیگر و نیز «انقلاب جهانی»، یکی از گفتمان‌های مهم این پهنه بوده است.
انقلابی‌های روس در سال ۱۹۱۷به این دلیل فراخوان« انقلاب جهانی» را پیش کشیده و از آن دفاع ‌می‌کردند که در دیگر کشورها، پشتیبانی برای انقلاب سوسیالیستی و کارگران روسیه دست و پا کنند. آنها بر این باور بودند که انقلاب سوسالیستی در یک کشور و در محاصره کشورهای سرمایه‌داری، محکوم به شکست است. به همین دلیل از همان آغاز سازمانی به نام کمینترن یا بین الملل کمونیستی سوم را برای یارگیری از دیگر کشورها سامان دادند. این کار گرچه توانست به کمابیش ۷۰ سال پایداری آن انقلاب در روسیه و کشورهای زیر نفوذ آن و به برپایی حزب‌های سیاسی بسیاری در پشتیبانی از شوروی در کشورهای یگر کمک کند، اما سرانجام نه تنها انقلاب روسیه، که کل کشور پهناور اتحاد شوروی فروریخت، و مرده‌ریگ سیاسی آن انقلاب در چندین کشور دیگر ازجمله ایران به دلیل چسبندگی نابجا به «احزاب برادر» و گره زدن منافع ملی ایران به پایدار ماندن کشور شوروی، آسیب‌ها و زیان‌های بسیاری برای کشور ما داشته است.
هرچند این دوستی خوش‌باورانه و نیکخواهانه بوده باشد. خود کشور شوروی نیز ازهم فروپاشید و این فروپاشی، پی‌آمدها ناگواری هم برای دیگر کشورها برجای گذاشت. متاسفانه، اکنون بار دیگر رژیم جمهوری اسلامی سرنوشت کشور ما را با دولت روسیه که دیگر نه تنها انقلابی نیست، که رژیمی مافیایی است گره زده است. نتیجه‌ی این پیوند شوم، هیچ ارمغان فرخنده‌ای برای کشور ما نخواهد داشت.
در انقلاب ۱۳۵۷ ایران نیز که قدرت آن هیچگاه به پای انقلاب سوسیالیستی شوروی نرسید، گروه پیرزمند در رهبری انقلاب به این دلیل می‌خواست انقلاب ایران را به کشورهای دیگر صادر کند که پشت جبهه‌ای فرامرزی برای خود و پیشگیری از سرکوب انقلاب ازسوی همسایگان یا آمریکا، فراهم سازد. در عمل، کشتن مخالفان سیاسی و فکری جمهری اسلامی در خارج از کشور هم از دیگر هدف‌های اعلام نشده‌ی این سیاست بود. کاری که در انقلاب سوسیالیستی روسیه هم انجام شده بود، اما نه به این گستردگی. در روسیه، کشتن تروتسکی در مکزیک به دست کا. گ. ب، بزرگترین نمونه‌ای بود که انقلابی‌های مذهبی دوره شاه بر سر انقلابی‌های غیر مذهبی می‌کوبیدند.
اما اکنون شمار ایرانیانی که در کشورهای دیگر به فرمان همان انقلابی‌های مذهبی کشته شده‌اند، از شمار بیرون است. آنچه بلشویک‌های روسی که با تئوری‌های انقلاب آشنا بودند و خود آن را پرورده بودند، و چه انقلابی‌های پیروزمند ایرانی که مفهوم ناقص تئوری‌های انقلاب را از روی دست کمونیست‌های ایرانی رونویس کرده بودند، این را فراموش کرده بودند که خاستگاه و انگیزه‌ی اصلی هر انقلابی در هرجا، بیش از هرجای دیگر در درون خود آن جامعه نهفته است. حکومت اسلامی نیز همان روش روسی را پیگیری کرد، و از جیب ملت ایران، پولهای گزافی را برای برپایی حزب‌الله لبنان، گروه تروریستی حماس، گروه حشدالشعبی عراق و گروه‌های مزدور همانند آنها، هزینه کرد. البته هم کشور اتحاد شوروی و هم جمهوری اسلامی در این هدف خود شکست خوردند و به اقتصاد کشور خود و دیگران آسیب‌هایی جدی زدند.
در نمونه‌ی ایران، دور از انتظار نیست که گروه‌های فرامرزی و ابسته‌ به سپاه پاسداران، حتا اگر حکومت بخواهد از آنها برای سرکوب انقلاب ایران بهره گیرد، روزی به ضد خود جمهوری اسلامی تبدیل شوند، و شاید به جنگ دیگری میان ایران و این یا آن کشور منطقه دامن بزند. درپیوند با جهان و بهانه‌ی انقلاب جهانی، شاید بتوان گفت که این رفتار رژیم جمهوری اسلامی، همانند آلمان نازی، گونه‌ای شرمندگی از مردم کشورهایی همچون سوریه، عراق، لبنان و دیگر جاها را نیز برای مردم ایران پیش خرید کرده باشد که روزی باید تاوان آن داده شود، بی‌آنکه هنوز تاوان جنگ عراق به ایران پرداخت شده باشد. اما ازهم اکنون می‌توان این نوید را نیز به همه‌ی ایرانیان و مردم منطقه‌ی خاورمیانه داد که با پیروزی انقلاب ملی ایران، امنیت و آشتی به منطقه‌ی خاورمیانه و جهان بازگردد.

۵) برداشت روشن‌تر این نگارنده از «انقلاب ملی ایران» که در گفتارنامه‌ی پیشین آورده‌ام، فزون بر انقلاب در درون مرزهای کشور، مبه معنای گسترش همبستگی ملی میان همه‌ی شهروندان ایرانی بی‌توجه به دین و مذهب، طبقه‌ی اجتماعی، قومیت و زبان و رفتار و سلیقه‌ی فردی و اجتماعی آنها نیز هست. نمونه‌ی همبستگی ملی یعنی نزدیکی ذهنی و عملی ایرانیان سراسر جهان در همین روزها به ویژه با نقش‌آفرینی برخی از نخبگان و اعضای خانوادده‌های قربانیان جنایت سرنگون‌سازی هواپیمای اوکراینی و نیز بستگان کشتار سال ۱۳۶۷ در اروپا، و دیگر کشورها. است. فراخوان ملی و مهم «ایران را پس می‌گیریم» نیز، از نمودهای این انقلاب «ملی» است.
همانگونه که گفتیم، هر انقلاب پیروزمندی باید باید بتواند گره‌های کور جامعه‌ی خود را باز کند. گره‌های کور یک کشور شاید برای کشوری دیگر بی‌معنا و حتا ابلهانه باشد، اما برای این کشور شاید کلیدی باشد. یکی از این گره‌های کور در جمهوری اسلامی، قانون ساختگی و بی‌معنای حجاب اجباری است. فراخوان کنونی انقلاب، پشت پا زدن به این قانون ساختگی و بخشی از فراخوان «زن، زندگی، آزادی» است، و گشودن یک گره کور آن، به خودی خود می‌تواند همچون و یک نغییر پارادیمی مهم در نگاه ایرانیان و پیوندهای ملی خود در چند سده‌ی گذشته باشد. هر جامعه‌ای در هر زمانی می‌تواند یک یا چند گره کور اینچنینی داشته باشد.
نشان دادن بی‌پایگی کشمکش‌های قومی و مذهبی میان ایرانیان، آزادی مذهب و کنار گذاشتن دین از سیاست در تعیین قانون‌های درون کشوری، تعیین استراتژی و سیاست‌های خرد و کلان اقتصادی برپایه‌ی سیاستهای عرفی نیز، گره کور دیگری است که از هم‌اکنون نمودهای گشوده آن در میان شهروندان ایرانی دیده می‌شود. این نیز خود یک تغییر پارادایمی مهم در گذار ایران و شهروندان ایرانی از «امت مسلمان ایران» به «ملت چند قومی و چند دینی ایران» را درپی دارد. این یعنی دور شدن از فرقه گرایی، و نفی هم‌ستیزی شهروندان ایران که خوشبختانه در ایران هیچگاه یک سنت فراگیر نبوده، و مهر باطلی است بر افسانه‌ی تجزیه طلبی این یا آن گروه قومی ایرانی. این هم یکی از گره‌های کور برساخته به دست حکومت جمهوری اسلامی است که خوشبختانه رفتار بیشتر شهروندان ایران‌زمین در انقلاب کنونی، گواه بر گشوده شدن آن است.

۶) در پیوند با «ملی» بودن انقلاب کنونی، همین بس که اکنون فراخوان‌های کمابیش یکسانی مانند «از کردستان تا زاهدان جانم فدای ایران»و «زن، زندگی، آزادی» یا مانند آن، شعاری است که هرکسی با هر وابستگی قومی و زبانی در هرجای کشور، آن را بر زبان می‌آورد. اکنون شعار «جانم فدای ایران» شعاری پر بسامد در سراسر ایران شده است که بیشتر شهروندان ایرانی با آن همسویند. تاجایی‌که مولوی عبدالحمید امام جمعه‌ی زاهدان، در پاسخ و سپاس از کسانی‌که با او بیعت کرده و او را امیرالمؤمنین خود خوانده‌اند، فروتنانه می‌گوید «این عنوان‌‎ها را بگذارید کنار، من یک فرد عادی، و تنها یک شهروند ایران هستم». بر این جمله گر جان فشانیم روا است، و سزاور درود بیار بر مولوی و همه‌ی شهروندان بلوچ ایرانی.
در بخشی از گزارش بهزاد کریمی از شرکت خود در راهپیمایی بزرگ ایرانیان و همبستگی آنها در برلین در همین روزها نیز می‌خوانیم: ”.... افتخار به ایرانی بودن را در‌ جمعیت به وضوح می‌توان دید و خوشبختانه نه با بار خودپرستی و تنگ نظری ملی. این نشانه‌ی سربلندی است در برابر جهانی که، اینک تصویری از ایران می‌بیند متمایز با طول چهار دهه‌ی گذشته. ایران بپا‌خاسته برای آزادی و افتخار به میهن‌پرستی از این‌دست، عین ترقیخواهی است و روانشناسی حاکم بر آن نیز، بیان از عاطفه‌ و یگانگی ملی دارد. طی سال‌ها کم ندیده‌ایم مناظر بی‌تفاوت ‌گذشتن هموطنانی از کنار هم در همین غرب که برای برخی‌ها حتی مایه‌ی صدور این تز بی‌پایه‌‌ی هم شده بود: “ایرانیان، ذاتاً جمع‌گریزند”! حال آنکه آن دیروز، بیان روحیه شکست، عقب‌نشینی و ناشی از سرافکندگی بخاطر رفتارهای حکومت بود. عاطفه جمعی مبتنی بر ستیز آزادیخواهانه با جمهوری اسلامی امروز، نشانه‌ی بیداری و باززایی ملی است“.

پیروز باشیم
بهرام خراسانی
ششم آبان ماه ۱۴۰۱



نظر شما درباره این مقاله:









 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024